انتخابات مجلس دور نهم در سنندج، دیواندره و کامیاران. امیدها و دروغهائی که پایان ندارند!
23:00 - 20 خرداد 1391
Unknown Author
غريب سجادى*
روز اولی که تصمیم گرفتم به همراه آقای سالار مرادی وارد فضای انتخابات مجلس نهم شوم با سؤالات بیشماری روبه رو بودم و صادقانه باید بگم جواب هیچ کدام از سؤالاترو حداقل برای خودم قانعکننده نمیدیدم! فراتر از سؤالات وجود یک سری دغدغهها و مشکلاتی بود که مثل خوره به جانم افتاده بود مهمترین آنها فشار اجتماعی و روانی بود که از طرف بخشی از جامعه، بخصوص قشر نخبه و روشنفکر بر کنشگران عرصهی انتخابات وارد میشد این امر بسیار طاقت فرسا و سنگین بود و به قول گافمن بعضی وقتها به راحتی احساس میکردی که از طرف جمع ترد میشوی و داغ ننگی بر پیشانیت در نگاه آنها نقش میبست و از آنجا که در گذشته جزء فعالین جنبش دانشجویی آنهم از نوع رادیکالش بودم و این طیف نیز قهر سیاسی معنیداری با انتخابات کردهاند برای شخص من این فشار و انواع اقسام داغ ننگها بیشتر بود حتی دوستانی که در شهرهای مختلف زندگی میکردند و شنیده بودن فروشندهی دورهگرد کالای انتخابات شدهام را تحمل نمیکردند و... ( بماند !!!!!!)
به هر تقدیر گامهای اولیه را با آقای مرادی و چند نفر دیگر از دوستام از جمله آقای شیخ ذکریائی برداشتیم و با قبول این شرایط روحی و روانی استوار و بعضاً... به پیش رفتیم و خوشبختانه در کوتاه مدت موفقیت چشمگیری به دست آوردیم! حال بعد از این چند ماه اگر از من پرسیده شود در قبال این همه زحمت و ملالت و گرفتاری که کشیدی چه چیزی به دست آوردی که بتواند حداقل از لحاظ ذهنی تو را آرام کند، صادقانه خواهم گفت چیزی که من به دست آوردم پیروزی مرادی نبود بلکه دست یافتن به شناخت و فهم بهتر جامعهای بود که من در آن زندگی میکنم! فهم افقهای فهم اطرافیان و به قول ماکس وبر دستیابی به ادارک تفهمی بهتر جامعه و محیط فرهنگی و سیاسی کردستان بود، شناخت نیازها، خواستهها، نگاهها، آرزوها، امیدها، انتظارات مردمی که با آنها زندگی میکنیم در این چند ماه برای من ارزشمندتر از آن است که با هیچ چیزی آن را معاوضه کنم!!
به هر تقدیر خوشحالم که با تمامی کاستیها و فشارهای روحی و روانی امروز افق فهم من از مسایل جامعه و اطرافیانم نسبت به سال گذشته متفاوت است، در این مدت تجربیاتی که به دست آوردهام را سعی میکنم در وبلاگم درج کنم.
حقیقت کدام است؟
در هر انتخاباتی نخستین کاری که هر کاندیدا برای جلب آراء مردم انجام میدهد این است که خود، برنامه و اطرافیانش را حقیقتی جلوه بدهد که به صراط المستقیم ( صراطی که مستقیم و غیر مستقیم مجلس را هدف قرار میدهد ) نزدیکتر است به عنوان مثال در این حوزه در دور اول بیش از 20 کاندیدا حضور داشتند و هر کدام به نحوی دم از حقیقت میزدند! حال سؤالی که پیش میآید این است که براستی حقیقت چیست و حقیقت نزد کیست؟ چه ملاکی برای تعیین حقیقت وجود دارد؟ آیا صرفاً کسانی که رأی بالایی میآورند به حقیقت نزدیکترند؟ و اینکه برای جلوه دادن خود به عنوان مظهر حقیقت هر کاندیدا از چه فاکتورهایی استفاده میکند؟ و... اینها سؤالاتی است که میتوان بعد از پایان انتخابات با تحلیل محتوای شعارها، برنامهها، سخنرانیها و سیدیهای تبلیغی کاندیداها تا حدودی دریافت. البته دنبال حقیقت گشتن در عرصهی سیاست و فلسفهی سیاسی صرفاً برداشتی کلاسیک و سنتی از فلسفه سیاسی است چرا که از نگاه پُست مدرنیسم اساساً حقیقت ثابت و مطلقی وجود ندارد و به عبارتی به\" پایان یافتن سلطنت قطعیت مطلق\" باور دارند، در واقع اگر ما نگاه سنتی به حقیقت را بپذیریم باید دنبال یک حقیقت واحد در تمامی حوزهها باشیم به طوری که این حقیقت مطلق را تنها از یک طریق میتوان به دست آورد به عنوان مثال در فلسفهی سیاسی افلاطون مدینهی فاضله و خیر برین تنها با وجود فیلسوفشاه در رأس هرم حاکمیت یافت میشود و لاغیر. اما در قرون جدید شاهد تغییرات اساسی در بُعد هستی شناسی، معرفت شناسی و روش شناسی بشر در دستیابی به حقیقت هستیم.
ابتدا دکارت فلسفهی عقلگرا را بنیان گذاشت که بعدها به فلسفهی قارهایی نام بُردار شد. از نگاه پیروان این مکتب ما از لحاظ عقلی به جهان شک میکنیم و حقیقت ساخته میشود و این ما هستیم که به جهان حقیقت میبخشیم. در مقابل فلسفهی تجربهگرای لاک به میدان آمد که بعداً به فلسفهی تحلیلی نام بردار شد. پیروان این جریان بر این باور بودند که حقیقت ساخته نمیشود بلکه کشف میشود. از نگاه آنها شناخت یعنی آگاهی بر ذات هستی و امور و آگاهی بر بودها. تجربه تنها راه دست یافتن به این شناخت و حقیت است.
در ادامه شاهد ظهور بزرگ مرد فلسفهی غرب یعنی کانت هستیم که به تلفیق این دو سنت فلسفی دست زد. از نگاه کانت شناخت محصول تعامل انسانها با محیط است. ما همواره با مقولات ذهنی از پیش موجود به سراغ واقعیتهای خام میرویم و در واقع در تعامل دنیای ذهن با دنیای محیط است که حقیت معنی مییابد.
این تکثر گرایشها در قرن نوزده و با شدت بیشتری در قرن بیستم نیز ادامه مییابد. و شاهد ظهور معرفت شناسیهای جدید در چگونگی دستیابی به حقیقت هستیم. نکته حائز اهمیت در تفکر جدید توجه به حقیقتهای نهفته در جزئیات است به عنوان مثال پیگیری این مسئله که حقیقت نهفته در یک متن چیست؟ یا حقیقت نهفته در یک متن سخنرانی چیست؟ ( البته این به این معنی نیست که تفکر جدید به دنبال حقیقت کلان هستی بخش به زندگی نیست). در نگاه پست مدرن اما حقیقت ثابت وجود ندارد و برساخته است.
وقتی تصمیم میگیری به عنوان فروشندهی دورهگرد کالای انتخاباتی به روستاها و شهرهای مختلف سفر بکنی، از نزدیک با واقعیتهای زیادی روبرو میشوی و به شما کمک میکند تا شناخت بهتری در مورد افکار مردمان سرزمینت به دست بیاوری، شناختی که گاه مثل خوره به جانت میافتد و اندک اندک تو را در خود غرق میکند! شناختی که دیگر از آن گریزی نیست و پرده را بر کشیده و از نزدیک با تو سخن میگوید! شناختی که بارزترین وجه آن فرهنگ سیاسی اجتماعی است که ما در آن زندگی میکنیم و متأسفانه همیشه برای تحلیل این فرهنگ با بحران مفهومی و به عبارت دیگر ضعف نگرش تئوریک مواجه هستیم و کمتر نوشتهای را می بینیم که بتواند بازگو کنندهی واقعیتهای جامعه باشد. و همیشه درگیر افراط و تفریط شده ایم.
قبل از هر توضیحی باید خاطر نشان کرد که فرهنگ سیاسی متأثر از ساحت اجتماعی است به طوری که جامعه شناسان ديدگاهی خاص دربارهی فرهنگ سياسی دارند، همگی آنها قايل به چند وجهى بودن فرهنگ سياسی و كنشمندی اين فضا در قبال محركهاى مختلف هستند. فرهنگ سياسى مجموعهاى است كه شايد تصور عمومى درخصوص آن، اثرپذيرى از رفتارهای دولتى است اما باید توجه داشت که فرهنگ سیاسی تنها به این امر محدود نمیشود، تعاریف متعددی از فرهنگ سیاسی شده است که در اینجا به چند مورد آنها اشاره میکنیم. \"آلموند\" فرهنگ سیاسی را الگوی ایستارها و سمتگیریهای فردی نسبت به سیاست در میان اعضای یك نظام تعریف میكند. \"سیدنی وربا\" بر این نظر است كه فرهنگ سیاسی از نظام اعتقادی تجربی، نمادهای معنیدار و ارزشهایی كه معرف كیفیت انجام اقدام سیاسیاند تشكیل مییابد. به عقیدهی \"پروفسور بال\" فرهنگ سیاسی تركیب، ایستارها، اعتقادات شور و احساس و ارزشهای جامعه مرتبط با نظام سیاسی و مسایل سیاسی است. \"لوسین پای\" نظر میدهد كه فرهنگ سیاسی مجموعهی ایستارها، اعتقادات و احساساتی است كه به روند سیاسی نظم و معنی میدهد و فرضیهها و قواعد تعیین كنندهی حاكم بر رفتار نظام سیاسی را مشخص میكند. تحلیل تعریفهای گفته شده از فرهنگ سیاسی، این نتیجه را به بار میآورد كه فرهنگ سیاسی دارای اجزای معینی است كه در عرصهی جامعه شناختی جایگاه برجستهیی دارند. این اجزا عبارتند از: ارزشها، باورها و ایستارهای احساسی مردم نسبت به نظام سیاسی خودشان.
در این میان برای بررسی کنش، کنشگران عرصهی انتخابات قاعدتاً باید به دو بخش مسئله یعنی کسانی که نیروی هدف کاندیداتورها میباشند و خود کاندیداتورها و مبلغان آنها به عنوان فروشندهی دورهگرد کالای انتخاباتی، توجه کرد. قاعدتاً پرداختن به این دو بعد مسئله نیازمند بررسی جامعی است تا بتواند به صورت قرین به یقین در بارهی فرهنگ سیاسی جامعهای که در آن زندگی میکنیم نظر داد. اما بر اساس تجربهی شخصی چند ماه که به صورت شبانه روزی با آن درگیر بودم باید گفت امیدهای پایانناپذیر در دل فرهنگ سیاسی مردم نهفته است که گویا پایانی بر آن متصور نیست! اینکه مردم چه نگرش و تحلیلی از نظام سیاسی و... دارند جای خود دارد، ولی براستی آنچه به وضوح میبینی آن است که مردم نمایندگی را ملجاء و پناهگاهی میبینند برای وصول به آرزوهای پایاننیافتهی خود، آرزوهایی که هرگز جامهی عمل به خود نمیبینند، چرا که آرزوها یا به حوزهی کاری نماینده اساساً ربطی ندارد و یا اگر ارتباط داشته باشد اساساً نه توان، نه قدرت، نه وقت و از همه مهمتر نه عظم برآورده کردن آنها وجود دارد و البته این امر تنها بعد از پیروزی است که چهرهی واقعی و چرکین خود را نشان میدهد چرا که در عرصهی تبلیغات آنچه که عیان است دروغ هاییست به بزرگی تاریخ و این وجه، وجه دوم از فرهنگ سیاسی کنشگران عرصهی انتخابات، یعنی کاندیداتورها است! در واقع جواب آرزوهای بزرگ تنها دروغ بزرگتر از آرزوست! و همیشه دروغ بزرگ ارزش بزرگتر را به وجود میآورد و هنجارهایی به دور خود میتند که رفتارها و نگرشها را شکل میدهد و گاهی همان دروغ بزرگ خود امیدها را بازتولید میکند و گاهی کنشگر اصلی صبر میکند تا بر اساس امیدها دروغ بزرگ را روانهی بازار بکند، در واقع در این روش فروشندهی اصلی از قبل میداند که دروغش را به چه کسی بفروشد و خریدار از قبل موجود است!
اما این داستان همچنان ادامه دارد و در سیکل تکرارپذبری قرار گرفته که در آن فرهنگ سیاسی نه شکل مدنی به خود میگیرد و نه مشارکتی بلکه تلفیقی میشود از امیدها و دروغهایی که هر از گاهی گورستانی از امیدها را با تیغ دروغها به وجود میآورد.
*دانشجوی مقطع دکترای دانشگاه آزاد واحد تهران مرکز
روز اولی که تصمیم گرفتم به همراه آقای سالار مرادی وارد فضای انتخابات مجلس نهم شوم با سؤالات بیشماری روبه رو بودم و صادقانه باید بگم جواب هیچ کدام از سؤالاترو حداقل برای خودم قانعکننده نمیدیدم! فراتر از سؤالات وجود یک سری دغدغهها و مشکلاتی بود که مثل خوره به جانم افتاده بود مهمترین آنها فشار اجتماعی و روانی بود که از طرف بخشی از جامعه، بخصوص قشر نخبه و روشنفکر بر کنشگران عرصهی انتخابات وارد میشد این امر بسیار طاقت فرسا و سنگین بود و به قول گافمن بعضی وقتها به راحتی احساس میکردی که از طرف جمع ترد میشوی و داغ ننگی بر پیشانیت در نگاه آنها نقش میبست و از آنجا که در گذشته جزء فعالین جنبش دانشجویی آنهم از نوع رادیکالش بودم و این طیف نیز قهر سیاسی معنیداری با انتخابات کردهاند برای شخص من این فشار و انواع اقسام داغ ننگها بیشتر بود حتی دوستانی که در شهرهای مختلف زندگی میکردند و شنیده بودن فروشندهی دورهگرد کالای انتخابات شدهام را تحمل نمیکردند و... ( بماند !!!!!!)
به هر تقدیر گامهای اولیه را با آقای مرادی و چند نفر دیگر از دوستام از جمله آقای شیخ ذکریائی برداشتیم و با قبول این شرایط روحی و روانی استوار و بعضاً... به پیش رفتیم و خوشبختانه در کوتاه مدت موفقیت چشمگیری به دست آوردیم! حال بعد از این چند ماه اگر از من پرسیده شود در قبال این همه زحمت و ملالت و گرفتاری که کشیدی چه چیزی به دست آوردی که بتواند حداقل از لحاظ ذهنی تو را آرام کند، صادقانه خواهم گفت چیزی که من به دست آوردم پیروزی مرادی نبود بلکه دست یافتن به شناخت و فهم بهتر جامعهای بود که من در آن زندگی میکنم! فهم افقهای فهم اطرافیان و به قول ماکس وبر دستیابی به ادارک تفهمی بهتر جامعه و محیط فرهنگی و سیاسی کردستان بود، شناخت نیازها، خواستهها، نگاهها، آرزوها، امیدها، انتظارات مردمی که با آنها زندگی میکنیم در این چند ماه برای من ارزشمندتر از آن است که با هیچ چیزی آن را معاوضه کنم!!
به هر تقدیر خوشحالم که با تمامی کاستیها و فشارهای روحی و روانی امروز افق فهم من از مسایل جامعه و اطرافیانم نسبت به سال گذشته متفاوت است، در این مدت تجربیاتی که به دست آوردهام را سعی میکنم در وبلاگم درج کنم.
حقیقت کدام است؟
در هر انتخاباتی نخستین کاری که هر کاندیدا برای جلب آراء مردم انجام میدهد این است که خود، برنامه و اطرافیانش را حقیقتی جلوه بدهد که به صراط المستقیم ( صراطی که مستقیم و غیر مستقیم مجلس را هدف قرار میدهد ) نزدیکتر است به عنوان مثال در این حوزه در دور اول بیش از 20 کاندیدا حضور داشتند و هر کدام به نحوی دم از حقیقت میزدند! حال سؤالی که پیش میآید این است که براستی حقیقت چیست و حقیقت نزد کیست؟ چه ملاکی برای تعیین حقیقت وجود دارد؟ آیا صرفاً کسانی که رأی بالایی میآورند به حقیقت نزدیکترند؟ و اینکه برای جلوه دادن خود به عنوان مظهر حقیقت هر کاندیدا از چه فاکتورهایی استفاده میکند؟ و... اینها سؤالاتی است که میتوان بعد از پایان انتخابات با تحلیل محتوای شعارها، برنامهها، سخنرانیها و سیدیهای تبلیغی کاندیداها تا حدودی دریافت. البته دنبال حقیقت گشتن در عرصهی سیاست و فلسفهی سیاسی صرفاً برداشتی کلاسیک و سنتی از فلسفه سیاسی است چرا که از نگاه پُست مدرنیسم اساساً حقیقت ثابت و مطلقی وجود ندارد و به عبارتی به\" پایان یافتن سلطنت قطعیت مطلق\" باور دارند، در واقع اگر ما نگاه سنتی به حقیقت را بپذیریم باید دنبال یک حقیقت واحد در تمامی حوزهها باشیم به طوری که این حقیقت مطلق را تنها از یک طریق میتوان به دست آورد به عنوان مثال در فلسفهی سیاسی افلاطون مدینهی فاضله و خیر برین تنها با وجود فیلسوفشاه در رأس هرم حاکمیت یافت میشود و لاغیر. اما در قرون جدید شاهد تغییرات اساسی در بُعد هستی شناسی، معرفت شناسی و روش شناسی بشر در دستیابی به حقیقت هستیم.
ابتدا دکارت فلسفهی عقلگرا را بنیان گذاشت که بعدها به فلسفهی قارهایی نام بُردار شد. از نگاه پیروان این مکتب ما از لحاظ عقلی به جهان شک میکنیم و حقیقت ساخته میشود و این ما هستیم که به جهان حقیقت میبخشیم. در مقابل فلسفهی تجربهگرای لاک به میدان آمد که بعداً به فلسفهی تحلیلی نام بردار شد. پیروان این جریان بر این باور بودند که حقیقت ساخته نمیشود بلکه کشف میشود. از نگاه آنها شناخت یعنی آگاهی بر ذات هستی و امور و آگاهی بر بودها. تجربه تنها راه دست یافتن به این شناخت و حقیت است.
در ادامه شاهد ظهور بزرگ مرد فلسفهی غرب یعنی کانت هستیم که به تلفیق این دو سنت فلسفی دست زد. از نگاه کانت شناخت محصول تعامل انسانها با محیط است. ما همواره با مقولات ذهنی از پیش موجود به سراغ واقعیتهای خام میرویم و در واقع در تعامل دنیای ذهن با دنیای محیط است که حقیت معنی مییابد.
این تکثر گرایشها در قرن نوزده و با شدت بیشتری در قرن بیستم نیز ادامه مییابد. و شاهد ظهور معرفت شناسیهای جدید در چگونگی دستیابی به حقیقت هستیم. نکته حائز اهمیت در تفکر جدید توجه به حقیقتهای نهفته در جزئیات است به عنوان مثال پیگیری این مسئله که حقیقت نهفته در یک متن چیست؟ یا حقیقت نهفته در یک متن سخنرانی چیست؟ ( البته این به این معنی نیست که تفکر جدید به دنبال حقیقت کلان هستی بخش به زندگی نیست). در نگاه پست مدرن اما حقیقت ثابت وجود ندارد و برساخته است.
وقتی تصمیم میگیری به عنوان فروشندهی دورهگرد کالای انتخاباتی به روستاها و شهرهای مختلف سفر بکنی، از نزدیک با واقعیتهای زیادی روبرو میشوی و به شما کمک میکند تا شناخت بهتری در مورد افکار مردمان سرزمینت به دست بیاوری، شناختی که گاه مثل خوره به جانت میافتد و اندک اندک تو را در خود غرق میکند! شناختی که دیگر از آن گریزی نیست و پرده را بر کشیده و از نزدیک با تو سخن میگوید! شناختی که بارزترین وجه آن فرهنگ سیاسی اجتماعی است که ما در آن زندگی میکنیم و متأسفانه همیشه برای تحلیل این فرهنگ با بحران مفهومی و به عبارت دیگر ضعف نگرش تئوریک مواجه هستیم و کمتر نوشتهای را می بینیم که بتواند بازگو کنندهی واقعیتهای جامعه باشد. و همیشه درگیر افراط و تفریط شده ایم.
قبل از هر توضیحی باید خاطر نشان کرد که فرهنگ سیاسی متأثر از ساحت اجتماعی است به طوری که جامعه شناسان ديدگاهی خاص دربارهی فرهنگ سياسی دارند، همگی آنها قايل به چند وجهى بودن فرهنگ سياسی و كنشمندی اين فضا در قبال محركهاى مختلف هستند. فرهنگ سياسى مجموعهاى است كه شايد تصور عمومى درخصوص آن، اثرپذيرى از رفتارهای دولتى است اما باید توجه داشت که فرهنگ سیاسی تنها به این امر محدود نمیشود، تعاریف متعددی از فرهنگ سیاسی شده است که در اینجا به چند مورد آنها اشاره میکنیم. \"آلموند\" فرهنگ سیاسی را الگوی ایستارها و سمتگیریهای فردی نسبت به سیاست در میان اعضای یك نظام تعریف میكند. \"سیدنی وربا\" بر این نظر است كه فرهنگ سیاسی از نظام اعتقادی تجربی، نمادهای معنیدار و ارزشهایی كه معرف كیفیت انجام اقدام سیاسیاند تشكیل مییابد. به عقیدهی \"پروفسور بال\" فرهنگ سیاسی تركیب، ایستارها، اعتقادات شور و احساس و ارزشهای جامعه مرتبط با نظام سیاسی و مسایل سیاسی است. \"لوسین پای\" نظر میدهد كه فرهنگ سیاسی مجموعهی ایستارها، اعتقادات و احساساتی است كه به روند سیاسی نظم و معنی میدهد و فرضیهها و قواعد تعیین كنندهی حاكم بر رفتار نظام سیاسی را مشخص میكند. تحلیل تعریفهای گفته شده از فرهنگ سیاسی، این نتیجه را به بار میآورد كه فرهنگ سیاسی دارای اجزای معینی است كه در عرصهی جامعه شناختی جایگاه برجستهیی دارند. این اجزا عبارتند از: ارزشها، باورها و ایستارهای احساسی مردم نسبت به نظام سیاسی خودشان.
در این میان برای بررسی کنش، کنشگران عرصهی انتخابات قاعدتاً باید به دو بخش مسئله یعنی کسانی که نیروی هدف کاندیداتورها میباشند و خود کاندیداتورها و مبلغان آنها به عنوان فروشندهی دورهگرد کالای انتخاباتی، توجه کرد. قاعدتاً پرداختن به این دو بعد مسئله نیازمند بررسی جامعی است تا بتواند به صورت قرین به یقین در بارهی فرهنگ سیاسی جامعهای که در آن زندگی میکنیم نظر داد. اما بر اساس تجربهی شخصی چند ماه که به صورت شبانه روزی با آن درگیر بودم باید گفت امیدهای پایانناپذیر در دل فرهنگ سیاسی مردم نهفته است که گویا پایانی بر آن متصور نیست! اینکه مردم چه نگرش و تحلیلی از نظام سیاسی و... دارند جای خود دارد، ولی براستی آنچه به وضوح میبینی آن است که مردم نمایندگی را ملجاء و پناهگاهی میبینند برای وصول به آرزوهای پایاننیافتهی خود، آرزوهایی که هرگز جامهی عمل به خود نمیبینند، چرا که آرزوها یا به حوزهی کاری نماینده اساساً ربطی ندارد و یا اگر ارتباط داشته باشد اساساً نه توان، نه قدرت، نه وقت و از همه مهمتر نه عظم برآورده کردن آنها وجود دارد و البته این امر تنها بعد از پیروزی است که چهرهی واقعی و چرکین خود را نشان میدهد چرا که در عرصهی تبلیغات آنچه که عیان است دروغ هاییست به بزرگی تاریخ و این وجه، وجه دوم از فرهنگ سیاسی کنشگران عرصهی انتخابات، یعنی کاندیداتورها است! در واقع جواب آرزوهای بزرگ تنها دروغ بزرگتر از آرزوست! و همیشه دروغ بزرگ ارزش بزرگتر را به وجود میآورد و هنجارهایی به دور خود میتند که رفتارها و نگرشها را شکل میدهد و گاهی همان دروغ بزرگ خود امیدها را بازتولید میکند و گاهی کنشگر اصلی صبر میکند تا بر اساس امیدها دروغ بزرگ را روانهی بازار بکند، در واقع در این روش فروشندهی اصلی از قبل میداند که دروغش را به چه کسی بفروشد و خریدار از قبل موجود است!
اما این داستان همچنان ادامه دارد و در سیکل تکرارپذبری قرار گرفته که در آن فرهنگ سیاسی نه شکل مدنی به خود میگیرد و نه مشارکتی بلکه تلفیقی میشود از امیدها و دروغهایی که هر از گاهی گورستانی از امیدها را با تیغ دروغها به وجود میآورد.
*دانشجوی مقطع دکترای دانشگاه آزاد واحد تهران مرکز