استراتژی دولت ترامپ در منطقه: ترغیب و تحریک دو جبهەی بنیادگرایی اسلامی

14:30 - 20 خرداد 1396
Unknown Author
دکتر رامین مفاخری

با روی کار آمدن دونالد ترامپ در آمریکا، این گمانه‌زنی‌ها در میان تحلیلگران سیاسی بالا گرفت کەیکی از اهداف اصلی سیاست خارجی جدید آمریکا، فشار بر جمهوری اسلامی و هر چه بیشتر منزوی کردن ایران در عرصەی بین‌المللی است. از این دیدگاه، چنین استدلال می‌شود که سیاست آمریکا به طور خاص در راستای تضعیف ایران به عنوان قدرتی منطقه‌ای و در صورت امکان، فراهم کردن اسباب رویارویی نظامی برای تجزیەی آن است. ریشەهای اصلی این برداشت سیاسی را می توان در دو عامل کلی یعنی پیشینەی تاریخی جمهوری‌خواهان در تقابل با سیاست‌های جمهوری اسلامی از یکسو، و شعارهای تند ترامپ در کمپین انتخاباتی علیه توافق هسته‌ای و سیاست‌های جمهوری اسلامی از سوی دیگر، جستجو کرد. در این مقاله ضمن نادرست خواندن استدلال‌های فوق، کوشش می‌شود از زاویۀ دیگری به سیاست دولت ترامپ در قبال ایران به منظور تامین منافع این کشور در منطقه پرداخته شود.

نشست اخیر ریاض و پیامدهای آن

رئیس‌جمهور جدید آمریکا در اولین سفر خارجی خود به خاورمیانه، کشور عربستان، رقيب اصلی ایدولوژیکی-سیاسی جمهوری اسلامی در منطقه، را برگزید که بر مبنای این سفر نمادین، می‌توان بخش عمده‌ای از استراتژی منطقه‌ای دولت جدید آمریکا و نحوۀ تعامل با سیاست‌های جمهوری اسلامی در منطقه را تحلیل کرد. در نشست ریاض، پس از آنکه پادشاه این کشور در حضور رهبران ۴۰ کشور مسلمان، از ایران به عنوان \"طلایه‌دار تروریسم\" نام برد، دونالد ترامپ نیز به طور مشخص ایران را مسئول بی‌ثباتی درمنطقه معرفی کرد و بر منزوی کردن این کشور تاکید کرد. ترامپ در این سفر، نه تنها در هیئت بازیگری سیاسی، بلکه در لباس تاجر و بازرگانی موفق نیز ظاهر شد.

وی با به دست گرفتن شمشیر و ایستادن در کنار میزبان، پشتیبانی ضمنی دولت خود را از عربستان و دیگر کشورهای فعال در جبهۀ بنیادگرایی سنی، برای ادامەی جنگ های مذهبی و طایفەایدر منطقه اعلام کرد. نتیجۀ ملموس و آنی آن نیز انعقاد توافق بزرگترین معامله تسلیحاتی تاریخ آمریکا یعنی فروش یکصد و ده میلیارد دلار جنگ افزار به عربستان سعودی و همچنین امضای ٣٠ موافقتنامه اقتصادی برای دویست و هشتاد میلیارد دلار فروش کالا و سرمایه گذاری شرکت‌های آمریکایی درعربستان سعودی بود.

رهبران عربستان، که در این میزبانی، بیش از پیش رضایت آمریکا را در قبال سیاست‌های منطقەای خود جلب کرده بودند، در حرکت بعدی، سیاست منزوی کردن قطر را در پیش گرفتند. البته لازم به ذکر است که روابط قطر و عربستان پیش از این هم تیره شده بود به طوریکه در سال ٢٠١٤ نیز عربستان، بحرین و امارات سفرای خود را از قطر فراخواندند و این وضعیت نزدیک بەهشت ماه به طول انجامید. اختلافات عربستان با قطر ریشۀ تاریخی دارد و بخش عمدەای از آن به عدم پذیرش مرکزیت عربستان در جهان اسلام از سوی قطر و همچنین استقلال عمل این کشور کوچک، به عنوان بازیگری فعال و رقیب عربستان در رویدادهای منطقه می‌باشد. از سوی دیگر، آنچه که موجب ایجاد تنش اخیر شد، مناسبات یا نوع تعاملی بود که کشور قطر در همراهی با ایران و در تقابل با عربستان اختیار کرد. این کشور کوچک شیخ نشین، به عنوان بخشی از استراتژی منطقەای خود، در ادامۀ حمایت از اخوان‌المسلمین و طالبان از یکسو و حماس و حزب الله لبنان از سوی دیگر، منافع خود را در نزدیکی به سیاست‌های منطقەای جبهەی جمهوری اسلامی که به طور مشخص توسط بیت رهبری، سپاه پاسداران و نیروهای وابسته به جناح تندرو حمایت و مدیریت می‌شود، می‌داند. تا جایی که بجز اظهارات اخیر منسوب به امیر قطر، در این اواخر برخی خبرگزاری‌های عربی همچون العالم اعلام کردند کەیکی از دلایل اصلی قطع رابطۀ کشورهای عربی با قطر، دیدار محمد بن عبدالرحمان آل ثانی وزیر خارجۀ این کشور در سفر به تهران با قاسم سلیمانی آنهم تنها یک هفته پیش از سفر ترامپ به عربستان بوده است.

بنابراین علی‌رغم وجود اختلافات ریشه‌دار میان قطر و عربستان، این بار به طور مشخص، ایزوله شدن قطر در راستای ایجاد فشار برای تغییر رفتار قطر در تعامل با عربستان و همچنین ارسال پیغام برای رهبران ایران و نیز هشداری برای سایر کشورهای عرب منطقه به رعایت خط قرمز فاصله گرفتن از جمهوری اسلامی می باشد.

حملەی تروریستی تهران و اهداف آن

در حمله تروریستی تهران بود که به طور مشخص توپ به زمین جمهوری اسلامی انداخته شد. در این حمله، جنبۀ نمادین آن بیشتر از دیگر جوانب مساله، جلب توجه می‌کند. به طوریکه مرقد آقای خمینی -آن هم دریک زمان کم رفت و آمد- به عنوان بنیانگزار جمهوری اسلامی از یکسو و مجلس شورای اسلامی به عنوان بخشی از ساختار نظام جمهوری اسلامی که معمولا زیر کنترل و تدابیر شدید امنیتی است، مورد حمله قرار گرفت. لذا، از جملۀ اهداف اصلی برنامه ریزان حملۀ مذکور، می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:
اول اینکه بخشی از این هدف، به طور مشخص حمله به نماد موسس جبهۀ رقیب، یعنی بنیادگرایی اسلامیِ شیعی در منطقه،دوم، زیرسوال بردن توان سپاه پاسداران به عنوان مسئول حفظ امنیت و و حفاظت از اماکن حساس و مرزهای کشور،و سوم، تحریک جناح تندرو و سپاه قدس به منظور ادامۀ دور باطل سیاست مقابله به مثل و گسترش دامنۀ جنگ های مذهبی و طایفی در منطقه می‌باشد.

لازم به ذکر است که بخش عمدەای از سیاست‌های منطقەای جمهوری اسلامی که توسط سپاه قدس مدیریت می‌شود – و حملەی اخیر نیز به نوعی نتیجەی اینگونه سیاست‌ها است- غیرعقلانی بوده و در راستای تامین منافع ملی نمی‌باشند، بلکه بیشتر با هدف تامین مصالح ایدولوژیکی و مشروعیت بخشیدن به جناح تندرو داخل نظام اعمال می‌شوند؛ امری که متاسفانه برخی از فعالان سیاسی و حتی آزادیخواهان کشور در مواجهه با آن یا سکوت اختیار می‌کنند و یا اینکه آنرا در چارچوب منافع ملی کشور توجیه و تفسیر می‌کنند.

از اینرو در یک جمع بندی کلی، با توجه به رویدادهای پس از سفر ترامپ به منطقه، می‌توان نکاتی را در خصوص سیاست کلی دولت جدید آمریکا در منطقه و پیامدهای احتمالی آن بیان کرد.

١. استراتژی و هدف دولت جدید آمریکا، نه صرفا انزوای ایران، که استفادەی ابزاری از سیاست‌های منطقەای جمهوری اسلامی به عنوان رهبر جبهەای از منازعات مذهبی و طایفەای در منطقه می‌باشد. به عبارت دیگر هدف اصلی تیم ترامپ تامین حداکثری منافع آمریکا با ترغیب و تشجیع دولت‌های برنامه‌ریز جبهەی بنیادگرایی سنی در منطقه و تحریک جناح تندروی جمهوری اسلامی برای تقویت و فراهم کردن زمینەی ادامەی کشمکش‌ها و جنگ‌های نیابتی میان دو جبهەی اسلامی (سنی و شیعه) در منطقه می‌باشد.

از زاویەای دیگر و به طور خاص در خصوص ایران، منافع آمریکا و سیاست دولت جدید آن نه در حمایت از جنبش دمکراسی‌خواهی مردم و تلاش‌های احزاب و گروه‌های خواستار استقرار نظامی دمکراتیک در ایران، بلکه در ادامەی حفظ وضع موجود و اعمال سیاست‌های ایدئولوژیکی و مداخله‌گرایانەی تندروهای نظام در منطقه می‌باشد. در اینجا ذکر این نکته ضروری است که راه حل مدبرانۀ برخورد با این گونه سیاست‌ها نه در مقابله به مثل، بلکه در ایجاد تعامل بیشتر با غرب، بازنگری دراعمال سیاست‌های پرهزینەی ایدئولوژیکی و ایران‌هراسانه در منطقه و مهمتر از همه، توجه به مطالبات و حقوق دمکراتیک مردم می‌باشد.

٢. برخلاف نظر برخی تحلیلگران که رویدادهای اخیر را مقدمەای برای ایجاد جنگی تمام عیار میان ایران و آمریکا و متحدین‌اش در منطقه می دانند، خاطرنشان می شود که:
اولا با وجود شعله‌ور بودن جنگ‌های جاری نیابتی در منطقه که از جنبەهای مختلف، منافع ملی آمریکا را نیز تامین می‌کند، جمهوری‌خواهان آمریکا حداقل در کوتاه مدت، نیازی به ایجاد جبهەای جدید و صرف هزینەهایی هنگفت در منطقه احساس نمی‌کنند.

دوم اینکه جنگ آمریکا و متحدین منطقەای آن با ایران، حتی در صورت امکان ایجاد اجماع در داخل آمریکا، نیازمند پیش‌شرط‌هایی از جمله تائید اعضای شورای امنیت و یا داشتن حداقلی از اجماع در میان دیگر قدرت های بزرگ غربی برای همراهی کردن با آمریکا در یک جنگ گسترده علیه ایران است، که در وضعیت و شرایط امروز حاکم بر ایران و منطقه، امکان تحقق هر دو شرط مذکور حداقل در آیندەای نزدیک، غیرمحتمل است. بنایراین، تکرار تفسیر نادرست مذکور در شرایط کنونی، صرفا، ریختن آب به آسیاب تندروهای حاکم در ایران در راستای مشروعیت بخشیدن به تداوم وضع موجود، ایجاد بهانه برای بیشتر امنیتی تر کردن فضای کشور، تضعیف و به حاشیه راندن گفتمان نیم بند جنبش دمکراسی خواهی مردم ایران می‌باشد.

نظر نویسنده بازتاب دیدگاه آژانس خبررسانی کُردپا نمی‌باشد.