از زندگی ما با علم و پیرامون ما بی علم! تا ایلام و محرومیت و مظلومیت هایش
20:09 - 18 بهمن 1390
Unknown Author
دو نوشته به هم مرتبط: شاید این نوشته تلنگری دیگر باشد.
دکتر محمد نقدی
زندگی ما با علم و پیرامون ما بی علم!
آیا افرادی که تمام وقت به فکر و مطالعه مشغولند می توانند نسبت به مسائل مختلف پیرامون خود بی تفاوت باشند؟! اصلا\" اثر علم چیست و برای چه چند دهه از عمرمان را به علم آموزی سپری کرده ایم؟! ممکن است کسی پاسخ دهد که وقتی یک شاخه علمی خاص را مطالعه می کنیم هدف اول پیشرفت، هم به دید شخصی و هم در سطح عمومی، در آن فاز است و ما کاری با مسایل دیگر نداریم. از دید من این گفته در مورد جوامع پیشرفته- که در آنها تا حد زیادی تمام قسمتهای آنها توسط آدمهای متخصص اداره می شود، سطح زندگی مادی و رشد مردم در حد بالایی است و در کل حتی در زندگی معمولی مردم نیز عقلانیت و علم گرایی شدیدا\" وارد شده است-معقول و منطقی است. اما در جوامعی که هنوز زیرساخت های و نیازهای اولیة زندگی برای خیل عظیمی رویا و آرزوست آیا رفتن صرف به سراغ علم تجربی و بعضی دانشهای محض و جهانی درمان کننده دردهاست!؟
البته که مهمترین دلیل دانش آموزی شاید همان داشتن زندگی بهتر و تکامل یافتن بیشتر از جنبه های مختلف باشد. مقداری از محاسبات و پیش زمینه های فکری امثال بنده در و با این شرایط جوامع شرقی اشتباه بوده و هست! چرا که بعدا\" با تناقضات عدیده ای از مقایسه و آوردن علم در جامعه روبرو شدیم! در اوایل ایام دانشجویی با عشق و علاقه وافر و با اشتیاق فراوان درس می خواندیم اما الان که دانشجویان سالهای اول تحصیل دوباره با آن شور و شوق را می بینم واقعا\" تا حد زیادی نگران می شوم .... بی پرده و رک بگویم که وقتی در جامعه ای هنوز مردمی هستند که به نان شب محتاجند و یا در حسرت و آرزوی داشتن و تهیه ملزومات اولیة زندگی قرار دارند آیا دانشهای جهانی که آدم را به ریزترین موجودات تشکیل دهنده عالم تا بزرگترین آنها می برند دردی چندان از جوامع اینچنینی درمان می کنند؟ آیا اینکه کسی مثلا\" سر در شاخه ای از علوم پایه در جایی با امکانات حتی خوب کند و چند تولید محض علمی در آن داشته باشد و بمحض بیرون آمدن از کارش تمام رفتارها و تفکرات علمی را فراموش کند و باز هم برود و در داخل مردمان فقیر و یا در منطقة محرومی که مردمش از کمترین امکانات بی بهره اند به زندگی برای خودش ادامه دهد و در تعامل با مردم هم نه رفتار علمی و نه منش علمی و عقلی را ترویج کند بلکه درگیر در روزمرگی آنها شود، این تا چه حد ارزش دارد و آن علم ارزشش چیست؟! با اندکی بررسی می بینیم که جوامع پیشرفته حتی در مطالعات و تحقیقات محض علمی، قبل از هر چیز سراغ نیازهای خود و بعضی شاخه های که اول نیاز است می روند نه اینکه مانند بعضی جوامع، از جمله کشور ما، به کارهای نچندان مفید فایده برای کشور بپردازیم مانند اینکه به هر قیمت مقاله بین الملی تولید کنیم تا بگویند و بگوییم ما پیشرفته ایم! در حالیکه این پیشرفت ظاهری همخوانی چندانی با آنچه در بطن جامعه و در عمل وجود دارد، ندارد. بنظرم در بسیاری از موارد سر خود را فقط در برف فروبرده ایم! و البته متذکر می شوم که واقعیتی غیر قابل بحث است که در هر صورت تحقیقات علمی ارزشمندند ولی جدا کردن آنها و تفکرات ناشی از آنها از جامعه در اینجا مدنظر است.
این مقدمه کوتاه بهانه ای است برای اینکه نتیجه بگیرم که آدمی که واقعا\" فکر کند و علم در وجودش نفوذ داشته باشد! و سعی کند همان فکر علمی را نیز به موضوعات دیگر تعمیم دهد یا با امور دیگر مقایسه کند، نمی تواند به مسایل مختلف اطرافش بی تفاوت باشد یا تنها آدم شخصی گرا و منفعت طلب باشد که صرفا\" با دیدی مادی گرایانه فقط دنبال رسیدن به منافع و خواسته های شخصی خود حرکت می کند. بنابر این گفته ها، بنده بطور صریح تصمیم گرفته ام که هر آنچه در محیط زندگی ام و جامعه می بینم را با دیدگاهی نقادانه و به قصد اصلاح بیان کنم. در واقعاین قلمفرسایی برخواسته از عذاب روحی است از آنچه به زعم خودم ناهنجاری و انحراف از راههای درست، بی عدالتی و تبعیض های ملموس در زمینه های مختلف می نامم.
ایلام، محرومیت و مظلومیت هایش: مشکلات چیستند و راه چه می تواند باشد؟
در ادامه مطالبی پیرامون ایلام و مشکلات و مسایل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی موجود در آن بیان می شود. البته قصد این نوشته نه سیاه نمایی و انکار کارهای انجام شده، بلکه دیدگاهی نقادانه و مقایسه ای با حداقل مناطق دیگر کشور است. همچنین، ورود به جزء جزء موضوعات مورد توجه من نیست چرا که نه تنها بایستی وارد بحث های تخصصی شد که کار من نیست بلکه همچنین اهل فکر و قلم ساکن ایلام، بسته به شرایط و موقعیت های مختلف در مورد آنها کم و بیش صحبت کرده اند. در اینجا بنده چند موضوع و نکته که اکنون در ذهن دارم را بیان می کنم و موارد دیگر را در فرصت های دیگر.
توسعه نیافتگی منطقه از جهت اقتصادی بحث اول است. اخیرا\" جناب آقای دکتر محمود احمدی نژاد رییس جمهور اسلامی ایران، در جریان سفر سوم شان به ایلام نیز اذعان کردند که فاصله استان از متوسط کشوری هم پایین تر است (نقل به مضمون).البته این گفته سالیان طولانی است که برای نه تنها ما ساکنان ایلام که برای خواجه حافظ شیرازی هم مثل روز روشن است! موقعی که تنها ساکن در ایلام بودم و حداقل بعنوان دانشجو به شهرهای دیگر ایران و بخصوص شهرهای بزرگ نرفته بودم اوضاع منطقه برایم زیاد غیر عادی نبود و با عرض معذرت از همشهریانم، فکر می کردیم که به قول معروف \"علی آباد هم شهر است\" – البته که قسمتی از آن بعلت عدم بلوغ فکری کافی و ندیدن جاههای دیگر بود. بعد از آن که مدتی به تحصیل در شهرهای دیگر گذشت هر بار به محض بازگشت به ایلام و مرکز استان، باز هم حرص و جوش و افسوس های بی شمار شروع می شد که چرا ایلام از همه جا عقب نگهداشته یا افتاده و مظلوم تر است نه چهره شهری جالبی، نه امکانات آنچنانی، نه کارخانجات درست حسابی و نه هیچ.
الان بعد از چند سال تامل و بررسی، چند برداشت خودم را البته تا حد امکان با دلیل بیان می کنم. برای شروع از خودمان و مردم ایلام شروع می کنیم. بدون جانبداری، واقعیتی است که مردمان این ناحیه از قدیم الایام، مشهور به باغیرت بودن، پاک دلی و صاف و صادق بودن همراه با اصالت و فرهنگ و رسومات ناب بومی (کردی و در بعضی مناطق لکی و لری)بوده اند. سخت کوشی و رشادت های آنان نیز زبانزد تاریخ است که نمونه اخیر یعنی جنگ صدام بر علیه کشور ایران و رشادت ها و جانفشانی های آنها نیاز به گفتن ندارد. اما با گذشت زمان و بخصوص در چند دهة اخیر تغییرات قابل توجهی در همین مردم، سبک زندگی و خلقیات آنها بوجود آمده است که بجرات می گویم غالب بسمت بدی و ناهنجاری هایی پرهزینه ای بوده است. بررسی علل و جوانب مختلف، کاری است تخصصی و مطمئنا\" مفصل. اما به اجمال چنین بر می آید که نوعی از گذار از خیلی جهات در این منطقه رخ داده و یا در حال رخ دادن است که حداقل از حیث فرهنگ و زندگی اجتماعی بنظرم تاسف آور بوده است (نگاهی به آمار بالای خودکشی و دیگر ناهنجاری های فرهنگی و اجتماعی در استان و مقایسه با گذشته موید این مطلب است). البته که قسمتی از این مسایل اجتناب ناپذیر از رویة تکامل جوامع در طول زمان می آید اما بجاست که بررسی کرد که چرا این ناهنجاری ها یک دفعه به اشکال وحشتناکی مانند خودسوزی بروز می کنند؟! در زمینة اقتصاد نیز واضح و بدیهی است که وضعیت زندگی مردم و سطح رفاه نسبت به ایام پیشین بهتر شده است که قسمتی بوضوح در نتیجة گذشت زمان و پیشرفت های فراوان دنیای امروز در زمینه های گوناگون است ولی در ایلام این آهنگ رشد اقتصادی متاسفانه، همانگونه که عیان است، خیلی کندتر از مناطق و استانهای دیگر در ایران بوده است بطوری که الان تقریبا\" هر کسی به این منطقه و استان می آید برایش مثل روز روشن می شود که ایلام محرومترین استان کشور حداقل از نظر اقتصادی است. اینکه علل عدم توسعه چیستند تعدادی از آنها روشن هستند ولی در کل نیاز به تحقیقات عمیق علمی و بدور از ملاحضات خاص است.
از نظر موقعیت جغرافیای، متاسفانه ایلام در یک بن بست جغرافیایی نسبت به نواحی مرکزی و پایتخت کنونی کشور ایران قرار دارد. کمبود راههای ارتباطی مطلوب، عدم وجود سیستم حمل و نقل مناسب از جمله سیستم حمل و نقل ریلی، قطار و هواپیما و حتی جاده های مناسب و استاندارد (مانند آزاد راه، بزرگراه و...) و دسترسی به منابع قدرت در سیستم متمرکز کنونی از واقعیات اجتناب ناپذیر و عمده مسایل عدم توسعه استان هستند. آنچه در این زمینه غیرقابل تغییر است موقعیت جغرافیای منطقه می باشد اما اینکه تا چه حد برای رفع معضلات دیگر مانند مشکلات حمل و نقل و دسترسی بیشتر به مراکز عمده کشور تلاش شده است و نتیجه چه بوده، سوالاتی هستند البته با پاسخهای کم و بیش معلوم.
جمعیت استان ایلام نیز کم است و شاید این هم در میان و در کنار بن بست جغرافیایی دلیل دیگری باشد از عدم تخصیص امکانات و اعتبارات کافی در سیستمی که تخصیص اعتبار در آن از مبناهای عمده اش، جمعیت است.
با صراحت و البته ناراحتی باید بگویم که جو اداری خوبی در منطقه حاکم نیست که به زعم بنده حالت شدیدتری از جو حاکم در سیستم اداری ایران می باشد. متاسفانه باند بازی، غنیمت شمردن مسئولیت، عدم احساس مسئولیت کافی در قبال مردم استان، عشق به صندلی بخصوص اگر از نوع ریاست باشد، جمع کردن عده ای آدم خودی و صرفا\" با گرایشهای عقیدتی بدون توجه به تخصص و توانایی از عمده مسایل در استان می باشند. قسمتی از این مسایل به عقیده من در کل جامعه ما وجود دارند ولی باز بیشترین آسیب شاید متوجه منطقه ای مثل ایلام می شود یعنی بنظر بازهم در مسایلی باند بازی و سیاسی کاری، بیشتر از هر جایی کلاه سر ایلام می رود که مسئولانش بجای تلاش برای ساختن این استان توسعه نیافته، درگیر در مسایلی کاذب می شوند. آیا واقعا\" در این منطقه کارهای مهمتری از باند بازی و جناح بازی وجود ندارد که انگار کار اصلی این است که برچسب هایی به این و آن زده شود که شما فلان فکر دارید اوشان فلان فکر و کار و پیشرفت تعطیل. در این منطقه محروم و با این مردم مظلوم، بنظر من خجالت آور است که بعضی که در هوا سیر می کنند و یا صرفا\" بخاطر پست و مقام و رضایت خاطر اربابان هر روز به یک باند و جناج بپیوندند و یا در مقابل همدیگر قرار گیرند و این در حالی است که پیشینه ما و در بین پدران و مادران ما، تمام مردم این منطقه با هم دوست بوده اند و هیچکس و طایفه ای دیگری را حداقل بخاطر اعتقاداتش نکوهش یا طرد نکرده است! از طرفی دیگر، عده ای فرصت طلب در لایه های دیگر سیستم و یا در همین استان در حال غارت همان اندک بودجه های قطره چکانی منطقه هستند که از قضا تعدادی از همین مدیران متفکر و دانشمند کاملا\" شایسته سعی در بازگشت همان اندک بودجه ها به مرکز را دارند تا چه بسا مدتی دیگر بر صندلی ریاست پرشکوه فلان اداره یا سازمان تکیه بزنند و محتملا\" با تشبیه نقاط مختلف منطقه با همان اتاق باشکوه محل ریاستشان در عالم اوهام استان را توسعه یافته جلوه دهند.
بیشتر روی سخنم با نیروها و افراد بومی و ساکن منطقه ایلام است که پدر و مادر و فرازاندان آنها ساکنان گذشته و آینده اینجا هستند چرا که باید بصراحت بگویم بنده بعنوان ساکن در این منطقه انتظار خاصی از کسانی که از نواحی دیگر مرکزی یا شمالی یا شرق و جنوب ایران که به این منطقه می آیند، نداشته و ندارم. تجربه نشان می دهد که متاسفانه ما از جانب این عدة دوم که برای اغلب آنها این منطقه نه بعنوان خانه آنها که احساس مسئولیت و دلسوزی آنچنان و تعلق به آن کنند و یا با رسومات، فرهنگها و خوشی ها و غمهای مردمان آن آشنایی عمیقی داشته باشند و به عنوان دلسوز و صاحبخانه به آن بنگرند، خیرات چندانی ندیده ایم و یا تفاوت ها و کارهای بارزی که حتی یک کارمند معمولی ایلامی نتواند آنرا انجام دهد چه برسد به نیروهای تخصص بومی. این افراد بعد از مدتی یاد گرفتن تجربه کاری در منطقه با مردمی قانع و کم توقع و خیلی ساده بی خبر از دغل بازی اغلب افراد این جامعه، بار خود را می بندند و در نهایت چند جملة تمسخر آمیز و تحقیر کننده هم نثار ما می فرمایند و تشریف مبارکشان را می برند. حتی عده زیادی از آنها خدای ناکرده به خود اجازه فکر کردن هم نمی دهند که باعث و بانی خیلی از این رسومات، ناهنجاریها و یا عدم توسعه اقتصادی منطقه کی ها بوده و هستند؟!
بنابراین یقین دارم که اتکا به نیروهای دلسوز و شایسته بومی و بدون حاشیه و درگیر در جناح بازی های افراطی و تنها انرژی گیر یکی از راههای اجتناب ناپدیر برای توسعه منطقه است چه اینکه مسلم است که هر منطقه را بیش از هر کس، صاحبانش باید بسازند و می سازند.
بعضی ها می گویند اینکه اینقدر تاکید شود که نیروهای بومی در منطقه مسئول باشند قبیله گرایی است! البته که اگر اندکی تامل شود همچانکه در این نوشته هم دلایلی آورده شده است، برعکس، این عملی کاملا\"عقلانی و در نهایت به نفع مردم همین منطقه است. حتی اگر کسانی معتقدند که در بین خود ایلامیان این اندیشه مضر است نیز بنده موافق نیستم. البته اینکه مثلا\" من بگویم از فلان ایل هستم پس همه چیز برای ایل ما! این مردود است که متاسفانه، در بخش های مختلف جامعه ایلام امروز، کم و بیش نمود هم دارد. اما بنده می گویم که از جمله عواملی که وضعیت را به این سمتها سوق داده است از دست رفتن همین اصالتهای مختلف، کم رنگ شدن آدمهای ریشه دار در عرصه های مختلف و همچنین عدم توجه به کارکردهای درست و معقول زندگی و تفکر ایلیاتی است! بعنوان مثال، اگر قبلا\" کسی در قبیله ای بدی یا کار غیر قابل پذیرشی از نظر عرف می کرد، چون تا حدی آبرو و حیثیت و در کل موقعیت تمام افراد آن طایفه یا ایل به خطر می افتاد از اینرو آن شخص بطرق مختلفی تنبیه و یا طرد می شد چون احساس تعلق و پایبندی به بعضی از رسومات و اصول به افراد آن قبیله اجازه نمی داد که هر بد و بدی را طبق معیارهای اغلب پذیرفته شده، قبول کنند. همین تعهدات و اصالتهای افراد قبیله به همدیگر و همچنین به قبایل دیگر، موردی محکم در به هم نخوردن قراردادهای مانند ازدواج هم می شد تا حدی که بعضی از پدران و ماداران ما حتی سند ازدواج هم ندارند!این دو مورد از کارکردهای مفید این تفکر بودند و البته معایب نیز جای بحث دارند. اما امروزه همین دور افتادن آدمها از رگ و ریشة خود و بی مسئولیتی های ناشی از آن نتایجی به زعم بنده تاسف باز برای جامعه ای مانند ایلام بوجود آورده اند. فراراز واقعیت و پیوستن به جریان آب و باد! الزاما\" روش درستی نبوده و نیست.
بحث مرتبط دیگر کمبود و حتی نبود افراد دلسوز منطقه در دولت و ساختارهای اصلی سیستم متمرکز کشور است. واقعیتی غیرقابل انکار است که در سیستم متمرکز ایران اکنون، قدرت و چانه زنی و جنگیدن! نیز در توسعه مناطق سهیم است. در کنار عوامل دیگر، اگر نگاه کنیم می بینیم مناطقی که در سیستم حکومتی افراد بیشتری از خود را دارند توسعه یافتگی بیشتری نیز دارند. به زعم من این فرهنگ پارتی بازی در اغلب جاهها و حتی در سطوح کلان تصمیم گیری های مملکت نیز وجود دارد. تا چند وقت قبل و حتی اکنون نیز بعضی از این قشر مسئولان اسم جایی مانند ایلام را یا از روی مسخره و یا اینکه نمی دانند کجاست! می آورند. به عقیدة من اعتقادات دینی که همواره تاکید بر عدالت و برابری داشته و دارند نیز درخیل عظیمی از این افراد نفوذ واقعی نداشته بلکه در مواردی حتی پوششی بوده برای اعمال قدرت و سلیقه در بسیاری از امور از اقتصادی تا فرهنگ و اجتماع و سیاست. بعضی از افراد شعار می دهند که \"همه جای ایران سرای من است!\" و یا \"ایران برای تمام ایرانیان!\". اما بمحض اینکه بقدرت می رسند و یا به جایی مانند ایلام، مثلا\" برای انجام وظیفه، وارد می شوند در عمل همان تفکرات قبیله ای خود را دارند و اگر هم بدی در منطقه، مانند کمبود امکانات، عدم توسعه و... ، را دیدند آنرا فقط به مردم بومی آن منطقه نسبت می دهند و مثلا\" با خود نمی گویند که آیا این منطقه دست افراد دلسوز همین جا یا آدمهای شایسته با امکانات و اختیارات برابر با مناطق دیگر بوده است و آنها عرضه نداشته اند منطقه شان را بسازند یا اینکه تقصیر عمده باز متوجه خود ما است!؟ بسیاری از این چنین اشخاص که به هر علت نمی توانند و یا نمی خواهند فکر کنند که بله مثلا\" من در تهران که مسئولیت دارم خودم را جایی کسی در ایلام بگذارم که آیا او هم امکاناتی نمی خواهد، شهروند این جامعه نیست، آیا حق ندارد که امکانات برابر و متوازن با دیگر جاهها داشته باشد. آن فردی که در مسئولیت است و چنین تفکرات عادلانه ای ندارد و یا اصلا\" متوجه نیست را آیا می توان حتی معتقد به اصول اولیه ادیان، اصول اولیة حقوق بشر و انسانی دانست؟!
متاسفانه آنچه عیان است این اندیشه تمرکزگرایانه و انحصارطلبی تا آن مرتبه در حرف، عمل و رفتار حتی اغلب مردمان این سرزمین ریشه دوانده و بعبارتی جزیی از فرهنگ شده است که همینکه مثلا\" کسی ساکن در پایتخت است به همین علت حضورش در آنجا برای خودش ارزش بیشتری قائل می شود! و یا اینکه من چون ایلامی هستم پس باید آدم مظلومی باشم که بر سرم کوبیده شود، تحقیر شوم، به رسومات، زبان، فرهنگ، هویت، منطقه جغرافیایی و در کل همه چیزم توهین شود. بجرات می گویم که این چنین تفکراتی از جمله زایش های سیستم متمرکز هستند که فکر مردم را نیز در آن چارچوب، انحصاری و متمرکز بار آورده است. واضح است که هیچ دین آسمانی و یا اصل بشری، بین انسانها بعلت سکونت در منطقه ای خاص، داشتن نژاد، زبان و یا اعتقادی خاص، تبعیض روا نمی دارد اما به نظر در عمل در این مملکت عکس این اتفاق می افتد.
وجود افراد تنگ نظر و فاقد دید جامع و پخته نسبت به مسائل مختلف، هر چند بومی منطقه، معضل دیگری است. فردی که در تمام عمر خود در یک جا ساکن بوده و به خود زحمت مطالعه و تفکر هم نداده است با فکری خام و بسته و یا اینکه حتی دو استان توسعه یافته تر دیگر و یا زبانم لال کشوری خارجی را ندیده و یا با آدمهای با تفکرات مختلف برخورد نداشته است، چگونه می تواند بانی توسعه شهری و یا استانی شود؟
کنار نهادن و یا عدم استفاده از آدمهای شایسته و علمی، صرفا\" به بهانه های عقیدتی و یا گرایشهای فکری اندکی متفاوت، بنظرم جفایی است در حق این مردم و آیندگان. فرزندان این دیار، با زجر و مشتقتهای بی شمار بهترین سالهای عمر خود را به تفکر و مطالعه در مراکز علمی سپری نکرده اند که بیایند و به کارهای مشغول شوند که از توان هر کسی بر می آید و یا از بیکاری و مشکلات اقتصاد، برخوردهای ناشایست و بد در سیستم اداری و دولتی دچار افسردگی، اعتیاد، خودکشی ، فرار از استان و کشور و... شوند.
سیاستهای کلی دولت و حکومت بحث موردی دیگر است. طبق مبانی اولیة هم دینی و هم دمکراتیک، یک سیستم دولتی و حکومتی نه باسیتی تفاوتی بین شهروندان خود از این حیث که ساکن کدام روستا، شهر، منطقه و... بنهد و نه تبعیضی بین زبانها، گویشها، رسومات و فرهنگهای عقلانی آنها قائل شود و یا خدای ناکرده عده ای را تحقیر و عده ای دیگر را بر پایه معیارهای غیر معقول تقویت کند. اگر منطقه ای جزء حکومتی باشد بایستی سیستم در قبال آن احساس وظیفه هم داشته باشد. نمی توان گفت که اینجا متعلق به ماست و این آدمها جزیی از ما هستند و در روزهای خطر و سختی دوستان و محافظان ما، ولی بعد از آن و در شرایط آرامش آنها و ناحیة زندگی آنها را رها و مورد بی مهری قرار داد. از این حیث، می گویم که نه تنها بسیاری از اعمال و سلیقه های شخصی ما زیر سوال می روند بلکه حتی بعضی از قوانین و سیاستهای رسمی ما نیز، بر این مبنا، دچار اشکال می شوند. بعنوان مثالی، مقولة \"خصوصی سازی\" را در نظر بگیرید. واقعیتی است که در سیستمهای متمرکز، بعضی مناطق که عمدتا\" نزدیک به مرکز هستند از همه لحاظ بیشتر رشد می کنند و مناطق حاشیه ای کمتر. بعلاوه همین تمرکز بوضوح باعث ناهنجاری ها و مشکلات بی شماری در مرکز هم می شود (برای نمونه معظلات بی شمار پایتخت سیستم متمرکز ایران، یعنی تهران امروزه، را در نظر بگیرید از ترافیک، شلوغی و آلودگی، بروز ناهنجاری های اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و غیره). اکنون در نظر بگیرید در سیستم متمرکزی که اغلب امکانات در مرکز است آیا برای یک شرکت خصوصی معقول و سودمند است که به یک منطقه حاشیه ای بدون زیرساختها و امکانات ارتباطی مناسب با مرکز بیاید در کنار تحمل دهها محدودیت دیگر؟! برای نمونه، آیا تا وقتیکه دشتهای هموار نزدیک به تهران وجود دارند یک شرکت یا سرمایه گذار خصوصی حاضر است که به ایلام کوهستانی دور از مرکز با امکانات کم و محدودیت های بی شمار دیگر بیاید. حتی اگر به غرب ایران بیاید با احتمال زیاد و از روی تجربه معلوم است که حداکثر در کرمانشاه ماندگار می شود و به ایلام نمی آید. در چنین شرایطی آیا وظیفه دولت و حکومت نیست که برمبنای عدالت و برابری و حق مردم از داشتن امکانات برابر پیشگام شود و خودش بانی و عامل توسعه شود؟
منابع اقتصادی منطقه و سهم ما از آنها مقولة دیگر است. واضح است که ناحیة ایلام مانند دیگر مناطق جنوب و غرب ایران سرشار از منابع زیرزمینی اغلب نفت و گاز است. سوال بنده بعنوان یک فرد ساکن در این منطقه این است که سهم مردم این منطقه بعنوان ساکنان اصلی و کسانی که بیشترین رنجها و تلفات را نیز در حفظ این سرزمین متحمل شده اند، در حالیکه خود محرومترین و مظلومترین هستند، از این امکانات و ثروتهای غالب خدادادی چیست؟ آیا این درست است و یا بر پایة چه اصلی از اصول دینی و یا بشری است که حتی سهم کوچکی از دارایی های یک منطقه به مردم فقیر اقتصادی و توسعه اقتصادی آن منطقه اختصاص نیابد؟ آیا یک وجدان بیدار قبول می کند که مردمی هم از خیلی جنبه ها تحقیر شوند و هم از ثروتها و منابع و میراث های سرزمینشان بی بهره باشند؟! هر معیارهای که تاکنون برای توزیع منابع و امکانات اقتصادی وجود دارد از جمله توزیع آنها بر اساس جمعیت و یا قدرت و یا هر چیز دیگر، از دید عقل سلیم و جدان بیدار باید اصلاح جدی شوند.
با احداث صنایع پتروشیمی و گاز در ایلام بنده واقعا\" خوشحال نشدم! حداکثر خوشحالی می توانست این باشد که حداقل جوانان بیکار ایلامی دست اندرکاران اصلی این شرکتها باشند که متاسفانه این هم حداقل در بخش صنعت نفت محقق نشده است و در حالیکه در استان بیکاری موج می زند، از جاههای دیگر برای ساده ترین کارها به ایلام می آورند البته همراه با مدیران اتوبوسی از مرکز یا مناطق دور دیگر. کارخانجاتی که غالب سودشان به جیب چند نفر و یا عده ای دیگر می روند چه نفعی برای ایلام دارند؟! حداکثر استخدام چند کارگر ساده قرادادی! یعنی اوج استثمار!؟
واقعیت این است که گفتن جملات و عباراتی مانند اینکه \"بهره برداری از منابع غنی و بخصوص نفت و گاز استان ایلام باعث توسعه آن می شود\" کمی مشکوک و سوال بر انگیز است! آیا نفس وجود چند کارخانه مانند پتروشیمی یا پالایشگاه گاز و کارخانه سیمان نشان پیشرفت یک منطقه است؟ تا اینکه اگر از درآمد آن استفاده بهینه شود به نفع مردم آن منطقه تمام می شود؟ واقعیتی است که استخدام چند کارمند و نیروی شرکتی، که تعداد زیادی از آنها هم غیر بومی و از استانهای خیلی دور از ایلام هستند، باعث توسعه و چندان پیشرفت منطقه نمی شود و اگر در بلند مدت نگاه کنیم آنچه باقی می ماند بیکاری همان اشخاص است و بس! چرا که وقتی آن منابع نیز تمام شدند و هیچ چیز ماندگاری از آن هم به منطقه نرسید دوباره محتملا\" جوانان و تحصیل کردگان دانشگاهی بایستی یا گندم و جو دیمی بکارند و یا بقولی چند گوسفند و بز بخرند و به دامداری مشغول شوند.
واقعا\" این انتظار بیجایی نیست و مطمئنا\" تا آخر عمر! باز تکرار خواهم نمود که وجود قانونی مانند اینکه قسمتی از در آمدهای ناشی از منابع مختلف مانند نفت و گاز مناطق توسعه نیافته به همان مناطق اختصاص یابد (البته منظور چیزی شبیه آن یک در یک میلیاردم نیست!) تا حداقل به رونقی نه در حد اروپا و آمریکا، بلکه در حد استانهای همجوار و حداکثر استانهای مرکزی ایران برسند. این حق طبیعی مردمان این مناطق است.
تحقیر فرهنگی و اجتماعی مبحث دیگری است. با ناراحتی باید گفت که رویة حاکم در ظاهر هر چه هست، در عمل به فرهنگها، زبانها و رسومات بومی و محلی کمترین توجه نمی شود و جو جامعه بسمتی رفته است که حتی خود مردمان متعلق به این جوامع و فرهنگها، کمر به تحقیر و مسخره کردن خود می بندند. جانبداری بی دلیل و تعقل در هر زمینه ای بوضوح مردود است و هدف بنده نیز حمایت از اعمال و سبک های غلط نیست بلکه حرکت بسمت بی هویتی و از دست دادن اصالت و نجابت نگران کننده است. متاسفانه بیگانه شدن افراد از هویت و فرهنگها و رسومات درست خود، بصراحت می گویم که در کنار عوامل دیگر مانند مشکلات اقتصادی، عامل ایجاد بحرانهای زیادی از جمله افزایش بحرانی خودکشی در میان بخصوص دختران و پسران جوان و به بدترین شیوة آن یعنی خودسوزی در ایلام شده است. بی شک هر مردمی و منطقه ای دارای رسومات خوب و بدی هستند و بنده هم منکر نیستم که بعضی از رسومات غلط همین مردم در کنار عوامل دیگر در بحرانها دخیل اند. اما یک سوال این است که چرا در طول چند دهة اخیر بیشترین آسیبها و ناهنجاری های اجتماعی و فرهنگی در جامعه مورد بحث ما در ایلام نمود پیدا کرده اند در حالیکه در نزد پیشینیان ما اعمالی مانند خودکشی بیشتر به مزاح شبیه بود؟ امیدوارم که محققان مربوطه از جمله جامعه شناسان و روانشناسان تحقیقات بنیادی در اینجا و این زمینه انجام دهند و واقعا\" به سوالاتی از این دست پاسخ دهند که آیا بیگانه شدن افراد از زبان، فرهنگ و بعبارتی بی هویتی و کنار گذاشتن روشهای درست پدر و مادر و نیاکان خود، باعث پیشرفت جوامع شده و می شوند یا انحطاط؟! آیا برای نمونه، در منطقة ایلام، عامل بوجود آمدن ناهنجاری های اجتماعی و فرهنگی، پرخاشگری، افسردگی، اعتیاد، خودکشی و... رسومات و فرهنگهای اصلی مردمش است یا عوامل دیگر نیز؟ ما تا چه حد مقصریم؟
کمبود امکانات زندگی، صنایع و کارخانجات مولد و شغل پایدار همچانکه در بالا نیز ذکر شد، مورد قابل تاکید دیگری است. چرا منطقه ایلام، صنایع و کارخانجات مولدی ندارد؟ و البته که منظور یکی - دو کارخانه و شرکت موجود نیست که آنهم سهامداران و مسئولان و حتی کارکنانشان یا ساکنان پایتخت نشین و یا دور از ایلام هستند که گذری، سالی، ماهی برای حساب کتاب تشریف می آورند و می برند. چرا چهره و بافت شهرها و روستاها و از جمله مرکز استان، هنوز هم رنگ محرومیت و کمبود را بر خود دارند؟ آیا تقسیم بودجه کشور بر مبنای جمعیت و آنهم با گذر از هزار دالان محافظتی افراد مختلف با سلیقه ها و امیال گوناگون و در نهایت رسیدن به دست عده ای از مسئولانی که آنرا شاید بر می گردانند تا بلکه چند صباحی بیشتر بر اریکة مقام و ریاست تکیه زنند، عوایدی به مانند دیگر جاهها برای ایلام داشته است؟ واقعا\" بایستی مسئولان امر بصراحت و بدور از پرده پوشی پاسخ دهند که درحق این مردم نجیب که سابقه و شناسنامة مشخصی در دفاع از این کشور در کنارفداکاری های فراوان دیگر دارند، چکار کرده اند و آیا شایستة ایلام وضعیت موجود و حقش یدک کشیدن محرومترین استان کشور است؟
و بعنوان نکته دیگر، هر چند بنده از موافقان جدی سفرهای استانی مسئولان کشور حداقل برای دیدن از نزدیک ضعف و قوت ها هستم اما از دید بنده اکنون بسیاری از این سفرها فقط جنبه تبلیغاتی پیدا کرده اند جلسات و نشست هایی مثل هزاران نشست دیگر برگزار می شود و اگر خیلی لطف شود چند برنامه برای امروز مردم ارائه می شود اما در واقع و عمل نتایج و خیر و منفعت زیادی هم ندارند هر چند که باز هم از هیچ بهترند که حداقل در طول دو روز استانی زنده می شود! همه می دانند که ایجاد کارخانجات، صنایع مادر و تولید اشتغال پایدار، بهتر از دادن پنجاه هزار تومان های پول نقد بین مردم و یا دادن وامها به افراد بمنظور انجام طرحهای عملا\" ورشکسته است.
بنا به و از روی گفته های بالا چند نکته دیگر را بعنوان پیشنهاد بیان می کنم که امیدوارم مسئولین مربوطه مورد توجه جدی قرار دهند.
1- نگاهی دوباره و تامل بیشتر در بعضی از سیاستهای اجرایی از قبیل چگونگی توزیع در آمد و امکانات؛ توجه به سهم هر استان در میزان درآمد کشور و تخصیص اعتبار و امکانات با توجه به آن، بعنوان مثال سهم استانهای نفت و گازخیز و توسعه نیافته و یا کمتر توسعه یافته در نظر گرفته شود تا حداقل به سطح استانهای دیگر برسند؛ عدم نگاه های طبقاتی و امنیتی به مناطق مختلف کشور و مردمان ساکن در این مناطق.
2- استفاده از افراد شایسته، علمی و دلسوز ساکن در همین منطقه برای پستهای مدیریتی و اجرایی استان که مسلما\" صاحبان خانه بیشتر از هر کسی دیگر، دلسوز و خیرخواه مردمانشان هستند. کنار گذاشتن نیروهای شیدیدا\" درگیر در جناح بازی، غیر دلسوز و مسئولیت پذیر با عدم کفایت و توانای مدیریت که تعداد زیادی از آنها بنظر فقط برای خالی نبودن عریضه و پر کردن صندلی ها در پستهای استان قرار دارند.
3- نگاه و رویکرد اجتماعی و فرهنگی نسبت به مردمان منطقه به زعم بنده همراه با تحقیر زبان، هویت و فرهنگ و حتی انکار بعضی شاخص های برجسته فرهنگی است که باعث بروز ناهنجاری ها و معضلات زیادی هم شده است. بیگانه کردن مردم از زبان و فرهنگ خود، تقریبا\" بایکوت کردن استفاده از زبان محلی در رسانه های جمعی، منابع آموزشی و محدودیت های فرهنگی دیگر، عملی عقلانی و نشانگر احترام به مردم نیست که نه از دید ادیان و نه اصول پذیرفته شده بشری قابل قبولند. مطالعات جدی و بدون غرض ورزی و امنیتی در بعضی مقولات و ناهنجاریهای اجتماعی و فرهنگی خواست دیگری است که مثلا\" بررسی شود که آیا اعمال رویکردهای جاری و تضعیف بعضی از شاخص های برجسته فرهنگی و اجتماعی منطقه باعث ترقی شده است یا برعکس؟
4- پروژه های تاثیر گذار عمرانی در منطقه در حد ناچیز هستند. امکانات ارتباطی مناسب، مانند آزاد راه، راه آهن و فرودگاه مناسب از نیازهای اولیه و حیاتی منطقه می باشند. بیکاری و فقر اقتصادی، تحصیل کردگان بیکار و سرخورده در استان بیداد می کنند. غیر قابل قبول و باور است که با بهانه هایی مانند کمبود اعتبار، باز هم استان ایلام از داشتن زیر ساخت های بنیادی مانند کارخانجات بزرگ، خطوط ارتباطی مناسب و صنایع مولد بی بهره باشد در حالیکه روز به روز بر توسعه اقتصادی و ایجاد واحد های عظیم صنعتی در استانها و مناطق توسعه یافته و برخوردارافزوده شود.
5- کمبود امکانات و نبود زیر ساخت های لازم در مراکز علمی استان نیز مشهود می کند. این محدودیت ها در برخورداری از وسایل و تجهیزات تحقیقاتی و دانشگاهی در کنار تنگ نظری ها و برخوردهای سلیقه ای، باعث فراری شدن بسیاری از تحصیل کردگان بالای استان شده است. آیا این عادلانه است که دانشگاه مادر استان، دانشگاه ایلام، 2 ساختمان درست و حسابی نداشته باشد و حتی برای برگزاری کلاسهای درس نیز با مشکلات عدیده مواجه شود. این در حالی است که دانشگاهها و حتی دانشکده های کوچکتر در بعضی از شهرستانهای استانهای صاحب قدرت و نفود در سیستم، به مراتب از نظر زیر ساخت ها، امکانات علمی و آزمایشگاهی و طرحهای عمرانی وضعیت بهتری دارند. توجه بیش از پیش به افراد و متخصصان بومی، بعنوان نیروها و سرمایه های ماندگار در منطقه، و توجه به چنین نکاتی در اموری مانند جذب اعضای علمی، کارشناسان و... نیز موردی است که متاسفانه در برهه های در دانشگاه با مشکالاتی روبرو بوده است.
این نوشته صرفا\" قسمت کوچکی از دغدغه های فکری و زجر های روحی بنده بعنوان یکی از ساکنان بومی زاگرس و منطقه ایلام بوده است. امیدوارم این هم تلنگری دیگر باشد برای توجه، بررسی و تحقیق همراه با تفکر و تامل بیشتر در مورد گفته ها و بند های این نوشته و گامی در جهت توسعه استان مظلوم ایلام.
دکتر محمد نقدی
زندگی ما با علم و پیرامون ما بی علم!
آیا افرادی که تمام وقت به فکر و مطالعه مشغولند می توانند نسبت به مسائل مختلف پیرامون خود بی تفاوت باشند؟! اصلا\" اثر علم چیست و برای چه چند دهه از عمرمان را به علم آموزی سپری کرده ایم؟! ممکن است کسی پاسخ دهد که وقتی یک شاخه علمی خاص را مطالعه می کنیم هدف اول پیشرفت، هم به دید شخصی و هم در سطح عمومی، در آن فاز است و ما کاری با مسایل دیگر نداریم. از دید من این گفته در مورد جوامع پیشرفته- که در آنها تا حد زیادی تمام قسمتهای آنها توسط آدمهای متخصص اداره می شود، سطح زندگی مادی و رشد مردم در حد بالایی است و در کل حتی در زندگی معمولی مردم نیز عقلانیت و علم گرایی شدیدا\" وارد شده است-معقول و منطقی است. اما در جوامعی که هنوز زیرساخت های و نیازهای اولیة زندگی برای خیل عظیمی رویا و آرزوست آیا رفتن صرف به سراغ علم تجربی و بعضی دانشهای محض و جهانی درمان کننده دردهاست!؟
البته که مهمترین دلیل دانش آموزی شاید همان داشتن زندگی بهتر و تکامل یافتن بیشتر از جنبه های مختلف باشد. مقداری از محاسبات و پیش زمینه های فکری امثال بنده در و با این شرایط جوامع شرقی اشتباه بوده و هست! چرا که بعدا\" با تناقضات عدیده ای از مقایسه و آوردن علم در جامعه روبرو شدیم! در اوایل ایام دانشجویی با عشق و علاقه وافر و با اشتیاق فراوان درس می خواندیم اما الان که دانشجویان سالهای اول تحصیل دوباره با آن شور و شوق را می بینم واقعا\" تا حد زیادی نگران می شوم .... بی پرده و رک بگویم که وقتی در جامعه ای هنوز مردمی هستند که به نان شب محتاجند و یا در حسرت و آرزوی داشتن و تهیه ملزومات اولیة زندگی قرار دارند آیا دانشهای جهانی که آدم را به ریزترین موجودات تشکیل دهنده عالم تا بزرگترین آنها می برند دردی چندان از جوامع اینچنینی درمان می کنند؟ آیا اینکه کسی مثلا\" سر در شاخه ای از علوم پایه در جایی با امکانات حتی خوب کند و چند تولید محض علمی در آن داشته باشد و بمحض بیرون آمدن از کارش تمام رفتارها و تفکرات علمی را فراموش کند و باز هم برود و در داخل مردمان فقیر و یا در منطقة محرومی که مردمش از کمترین امکانات بی بهره اند به زندگی برای خودش ادامه دهد و در تعامل با مردم هم نه رفتار علمی و نه منش علمی و عقلی را ترویج کند بلکه درگیر در روزمرگی آنها شود، این تا چه حد ارزش دارد و آن علم ارزشش چیست؟! با اندکی بررسی می بینیم که جوامع پیشرفته حتی در مطالعات و تحقیقات محض علمی، قبل از هر چیز سراغ نیازهای خود و بعضی شاخه های که اول نیاز است می روند نه اینکه مانند بعضی جوامع، از جمله کشور ما، به کارهای نچندان مفید فایده برای کشور بپردازیم مانند اینکه به هر قیمت مقاله بین الملی تولید کنیم تا بگویند و بگوییم ما پیشرفته ایم! در حالیکه این پیشرفت ظاهری همخوانی چندانی با آنچه در بطن جامعه و در عمل وجود دارد، ندارد. بنظرم در بسیاری از موارد سر خود را فقط در برف فروبرده ایم! و البته متذکر می شوم که واقعیتی غیر قابل بحث است که در هر صورت تحقیقات علمی ارزشمندند ولی جدا کردن آنها و تفکرات ناشی از آنها از جامعه در اینجا مدنظر است.
این مقدمه کوتاه بهانه ای است برای اینکه نتیجه بگیرم که آدمی که واقعا\" فکر کند و علم در وجودش نفوذ داشته باشد! و سعی کند همان فکر علمی را نیز به موضوعات دیگر تعمیم دهد یا با امور دیگر مقایسه کند، نمی تواند به مسایل مختلف اطرافش بی تفاوت باشد یا تنها آدم شخصی گرا و منفعت طلب باشد که صرفا\" با دیدی مادی گرایانه فقط دنبال رسیدن به منافع و خواسته های شخصی خود حرکت می کند. بنابر این گفته ها، بنده بطور صریح تصمیم گرفته ام که هر آنچه در محیط زندگی ام و جامعه می بینم را با دیدگاهی نقادانه و به قصد اصلاح بیان کنم. در واقعاین قلمفرسایی برخواسته از عذاب روحی است از آنچه به زعم خودم ناهنجاری و انحراف از راههای درست، بی عدالتی و تبعیض های ملموس در زمینه های مختلف می نامم.
ایلام، محرومیت و مظلومیت هایش: مشکلات چیستند و راه چه می تواند باشد؟
در ادامه مطالبی پیرامون ایلام و مشکلات و مسایل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی موجود در آن بیان می شود. البته قصد این نوشته نه سیاه نمایی و انکار کارهای انجام شده، بلکه دیدگاهی نقادانه و مقایسه ای با حداقل مناطق دیگر کشور است. همچنین، ورود به جزء جزء موضوعات مورد توجه من نیست چرا که نه تنها بایستی وارد بحث های تخصصی شد که کار من نیست بلکه همچنین اهل فکر و قلم ساکن ایلام، بسته به شرایط و موقعیت های مختلف در مورد آنها کم و بیش صحبت کرده اند. در اینجا بنده چند موضوع و نکته که اکنون در ذهن دارم را بیان می کنم و موارد دیگر را در فرصت های دیگر.
توسعه نیافتگی منطقه از جهت اقتصادی بحث اول است. اخیرا\" جناب آقای دکتر محمود احمدی نژاد رییس جمهور اسلامی ایران، در جریان سفر سوم شان به ایلام نیز اذعان کردند که فاصله استان از متوسط کشوری هم پایین تر است (نقل به مضمون).البته این گفته سالیان طولانی است که برای نه تنها ما ساکنان ایلام که برای خواجه حافظ شیرازی هم مثل روز روشن است! موقعی که تنها ساکن در ایلام بودم و حداقل بعنوان دانشجو به شهرهای دیگر ایران و بخصوص شهرهای بزرگ نرفته بودم اوضاع منطقه برایم زیاد غیر عادی نبود و با عرض معذرت از همشهریانم، فکر می کردیم که به قول معروف \"علی آباد هم شهر است\" – البته که قسمتی از آن بعلت عدم بلوغ فکری کافی و ندیدن جاههای دیگر بود. بعد از آن که مدتی به تحصیل در شهرهای دیگر گذشت هر بار به محض بازگشت به ایلام و مرکز استان، باز هم حرص و جوش و افسوس های بی شمار شروع می شد که چرا ایلام از همه جا عقب نگهداشته یا افتاده و مظلوم تر است نه چهره شهری جالبی، نه امکانات آنچنانی، نه کارخانجات درست حسابی و نه هیچ.
الان بعد از چند سال تامل و بررسی، چند برداشت خودم را البته تا حد امکان با دلیل بیان می کنم. برای شروع از خودمان و مردم ایلام شروع می کنیم. بدون جانبداری، واقعیتی است که مردمان این ناحیه از قدیم الایام، مشهور به باغیرت بودن، پاک دلی و صاف و صادق بودن همراه با اصالت و فرهنگ و رسومات ناب بومی (کردی و در بعضی مناطق لکی و لری)بوده اند. سخت کوشی و رشادت های آنان نیز زبانزد تاریخ است که نمونه اخیر یعنی جنگ صدام بر علیه کشور ایران و رشادت ها و جانفشانی های آنها نیاز به گفتن ندارد. اما با گذشت زمان و بخصوص در چند دهة اخیر تغییرات قابل توجهی در همین مردم، سبک زندگی و خلقیات آنها بوجود آمده است که بجرات می گویم غالب بسمت بدی و ناهنجاری هایی پرهزینه ای بوده است. بررسی علل و جوانب مختلف، کاری است تخصصی و مطمئنا\" مفصل. اما به اجمال چنین بر می آید که نوعی از گذار از خیلی جهات در این منطقه رخ داده و یا در حال رخ دادن است که حداقل از حیث فرهنگ و زندگی اجتماعی بنظرم تاسف آور بوده است (نگاهی به آمار بالای خودکشی و دیگر ناهنجاری های فرهنگی و اجتماعی در استان و مقایسه با گذشته موید این مطلب است). البته که قسمتی از این مسایل اجتناب ناپذیر از رویة تکامل جوامع در طول زمان می آید اما بجاست که بررسی کرد که چرا این ناهنجاری ها یک دفعه به اشکال وحشتناکی مانند خودسوزی بروز می کنند؟! در زمینة اقتصاد نیز واضح و بدیهی است که وضعیت زندگی مردم و سطح رفاه نسبت به ایام پیشین بهتر شده است که قسمتی بوضوح در نتیجة گذشت زمان و پیشرفت های فراوان دنیای امروز در زمینه های گوناگون است ولی در ایلام این آهنگ رشد اقتصادی متاسفانه، همانگونه که عیان است، خیلی کندتر از مناطق و استانهای دیگر در ایران بوده است بطوری که الان تقریبا\" هر کسی به این منطقه و استان می آید برایش مثل روز روشن می شود که ایلام محرومترین استان کشور حداقل از نظر اقتصادی است. اینکه علل عدم توسعه چیستند تعدادی از آنها روشن هستند ولی در کل نیاز به تحقیقات عمیق علمی و بدور از ملاحضات خاص است.
از نظر موقعیت جغرافیای، متاسفانه ایلام در یک بن بست جغرافیایی نسبت به نواحی مرکزی و پایتخت کنونی کشور ایران قرار دارد. کمبود راههای ارتباطی مطلوب، عدم وجود سیستم حمل و نقل مناسب از جمله سیستم حمل و نقل ریلی، قطار و هواپیما و حتی جاده های مناسب و استاندارد (مانند آزاد راه، بزرگراه و...) و دسترسی به منابع قدرت در سیستم متمرکز کنونی از واقعیات اجتناب ناپذیر و عمده مسایل عدم توسعه استان هستند. آنچه در این زمینه غیرقابل تغییر است موقعیت جغرافیای منطقه می باشد اما اینکه تا چه حد برای رفع معضلات دیگر مانند مشکلات حمل و نقل و دسترسی بیشتر به مراکز عمده کشور تلاش شده است و نتیجه چه بوده، سوالاتی هستند البته با پاسخهای کم و بیش معلوم.
جمعیت استان ایلام نیز کم است و شاید این هم در میان و در کنار بن بست جغرافیایی دلیل دیگری باشد از عدم تخصیص امکانات و اعتبارات کافی در سیستمی که تخصیص اعتبار در آن از مبناهای عمده اش، جمعیت است.
با صراحت و البته ناراحتی باید بگویم که جو اداری خوبی در منطقه حاکم نیست که به زعم بنده حالت شدیدتری از جو حاکم در سیستم اداری ایران می باشد. متاسفانه باند بازی، غنیمت شمردن مسئولیت، عدم احساس مسئولیت کافی در قبال مردم استان، عشق به صندلی بخصوص اگر از نوع ریاست باشد، جمع کردن عده ای آدم خودی و صرفا\" با گرایشهای عقیدتی بدون توجه به تخصص و توانایی از عمده مسایل در استان می باشند. قسمتی از این مسایل به عقیده من در کل جامعه ما وجود دارند ولی باز بیشترین آسیب شاید متوجه منطقه ای مثل ایلام می شود یعنی بنظر بازهم در مسایلی باند بازی و سیاسی کاری، بیشتر از هر جایی کلاه سر ایلام می رود که مسئولانش بجای تلاش برای ساختن این استان توسعه نیافته، درگیر در مسایلی کاذب می شوند. آیا واقعا\" در این منطقه کارهای مهمتری از باند بازی و جناح بازی وجود ندارد که انگار کار اصلی این است که برچسب هایی به این و آن زده شود که شما فلان فکر دارید اوشان فلان فکر و کار و پیشرفت تعطیل. در این منطقه محروم و با این مردم مظلوم، بنظر من خجالت آور است که بعضی که در هوا سیر می کنند و یا صرفا\" بخاطر پست و مقام و رضایت خاطر اربابان هر روز به یک باند و جناج بپیوندند و یا در مقابل همدیگر قرار گیرند و این در حالی است که پیشینه ما و در بین پدران و مادران ما، تمام مردم این منطقه با هم دوست بوده اند و هیچکس و طایفه ای دیگری را حداقل بخاطر اعتقاداتش نکوهش یا طرد نکرده است! از طرفی دیگر، عده ای فرصت طلب در لایه های دیگر سیستم و یا در همین استان در حال غارت همان اندک بودجه های قطره چکانی منطقه هستند که از قضا تعدادی از همین مدیران متفکر و دانشمند کاملا\" شایسته سعی در بازگشت همان اندک بودجه ها به مرکز را دارند تا چه بسا مدتی دیگر بر صندلی ریاست پرشکوه فلان اداره یا سازمان تکیه بزنند و محتملا\" با تشبیه نقاط مختلف منطقه با همان اتاق باشکوه محل ریاستشان در عالم اوهام استان را توسعه یافته جلوه دهند.
بیشتر روی سخنم با نیروها و افراد بومی و ساکن منطقه ایلام است که پدر و مادر و فرازاندان آنها ساکنان گذشته و آینده اینجا هستند چرا که باید بصراحت بگویم بنده بعنوان ساکن در این منطقه انتظار خاصی از کسانی که از نواحی دیگر مرکزی یا شمالی یا شرق و جنوب ایران که به این منطقه می آیند، نداشته و ندارم. تجربه نشان می دهد که متاسفانه ما از جانب این عدة دوم که برای اغلب آنها این منطقه نه بعنوان خانه آنها که احساس مسئولیت و دلسوزی آنچنان و تعلق به آن کنند و یا با رسومات، فرهنگها و خوشی ها و غمهای مردمان آن آشنایی عمیقی داشته باشند و به عنوان دلسوز و صاحبخانه به آن بنگرند، خیرات چندانی ندیده ایم و یا تفاوت ها و کارهای بارزی که حتی یک کارمند معمولی ایلامی نتواند آنرا انجام دهد چه برسد به نیروهای تخصص بومی. این افراد بعد از مدتی یاد گرفتن تجربه کاری در منطقه با مردمی قانع و کم توقع و خیلی ساده بی خبر از دغل بازی اغلب افراد این جامعه، بار خود را می بندند و در نهایت چند جملة تمسخر آمیز و تحقیر کننده هم نثار ما می فرمایند و تشریف مبارکشان را می برند. حتی عده زیادی از آنها خدای ناکرده به خود اجازه فکر کردن هم نمی دهند که باعث و بانی خیلی از این رسومات، ناهنجاریها و یا عدم توسعه اقتصادی منطقه کی ها بوده و هستند؟!
بنابراین یقین دارم که اتکا به نیروهای دلسوز و شایسته بومی و بدون حاشیه و درگیر در جناح بازی های افراطی و تنها انرژی گیر یکی از راههای اجتناب ناپدیر برای توسعه منطقه است چه اینکه مسلم است که هر منطقه را بیش از هر کس، صاحبانش باید بسازند و می سازند.
بعضی ها می گویند اینکه اینقدر تاکید شود که نیروهای بومی در منطقه مسئول باشند قبیله گرایی است! البته که اگر اندکی تامل شود همچانکه در این نوشته هم دلایلی آورده شده است، برعکس، این عملی کاملا\"عقلانی و در نهایت به نفع مردم همین منطقه است. حتی اگر کسانی معتقدند که در بین خود ایلامیان این اندیشه مضر است نیز بنده موافق نیستم. البته اینکه مثلا\" من بگویم از فلان ایل هستم پس همه چیز برای ایل ما! این مردود است که متاسفانه، در بخش های مختلف جامعه ایلام امروز، کم و بیش نمود هم دارد. اما بنده می گویم که از جمله عواملی که وضعیت را به این سمتها سوق داده است از دست رفتن همین اصالتهای مختلف، کم رنگ شدن آدمهای ریشه دار در عرصه های مختلف و همچنین عدم توجه به کارکردهای درست و معقول زندگی و تفکر ایلیاتی است! بعنوان مثال، اگر قبلا\" کسی در قبیله ای بدی یا کار غیر قابل پذیرشی از نظر عرف می کرد، چون تا حدی آبرو و حیثیت و در کل موقعیت تمام افراد آن طایفه یا ایل به خطر می افتاد از اینرو آن شخص بطرق مختلفی تنبیه و یا طرد می شد چون احساس تعلق و پایبندی به بعضی از رسومات و اصول به افراد آن قبیله اجازه نمی داد که هر بد و بدی را طبق معیارهای اغلب پذیرفته شده، قبول کنند. همین تعهدات و اصالتهای افراد قبیله به همدیگر و همچنین به قبایل دیگر، موردی محکم در به هم نخوردن قراردادهای مانند ازدواج هم می شد تا حدی که بعضی از پدران و ماداران ما حتی سند ازدواج هم ندارند!این دو مورد از کارکردهای مفید این تفکر بودند و البته معایب نیز جای بحث دارند. اما امروزه همین دور افتادن آدمها از رگ و ریشة خود و بی مسئولیتی های ناشی از آن نتایجی به زعم بنده تاسف باز برای جامعه ای مانند ایلام بوجود آورده اند. فراراز واقعیت و پیوستن به جریان آب و باد! الزاما\" روش درستی نبوده و نیست.
بحث مرتبط دیگر کمبود و حتی نبود افراد دلسوز منطقه در دولت و ساختارهای اصلی سیستم متمرکز کشور است. واقعیتی غیرقابل انکار است که در سیستم متمرکز ایران اکنون، قدرت و چانه زنی و جنگیدن! نیز در توسعه مناطق سهیم است. در کنار عوامل دیگر، اگر نگاه کنیم می بینیم مناطقی که در سیستم حکومتی افراد بیشتری از خود را دارند توسعه یافتگی بیشتری نیز دارند. به زعم من این فرهنگ پارتی بازی در اغلب جاهها و حتی در سطوح کلان تصمیم گیری های مملکت نیز وجود دارد. تا چند وقت قبل و حتی اکنون نیز بعضی از این قشر مسئولان اسم جایی مانند ایلام را یا از روی مسخره و یا اینکه نمی دانند کجاست! می آورند. به عقیدة من اعتقادات دینی که همواره تاکید بر عدالت و برابری داشته و دارند نیز درخیل عظیمی از این افراد نفوذ واقعی نداشته بلکه در مواردی حتی پوششی بوده برای اعمال قدرت و سلیقه در بسیاری از امور از اقتصادی تا فرهنگ و اجتماع و سیاست. بعضی از افراد شعار می دهند که \"همه جای ایران سرای من است!\" و یا \"ایران برای تمام ایرانیان!\". اما بمحض اینکه بقدرت می رسند و یا به جایی مانند ایلام، مثلا\" برای انجام وظیفه، وارد می شوند در عمل همان تفکرات قبیله ای خود را دارند و اگر هم بدی در منطقه، مانند کمبود امکانات، عدم توسعه و... ، را دیدند آنرا فقط به مردم بومی آن منطقه نسبت می دهند و مثلا\" با خود نمی گویند که آیا این منطقه دست افراد دلسوز همین جا یا آدمهای شایسته با امکانات و اختیارات برابر با مناطق دیگر بوده است و آنها عرضه نداشته اند منطقه شان را بسازند یا اینکه تقصیر عمده باز متوجه خود ما است!؟ بسیاری از این چنین اشخاص که به هر علت نمی توانند و یا نمی خواهند فکر کنند که بله مثلا\" من در تهران که مسئولیت دارم خودم را جایی کسی در ایلام بگذارم که آیا او هم امکاناتی نمی خواهد، شهروند این جامعه نیست، آیا حق ندارد که امکانات برابر و متوازن با دیگر جاهها داشته باشد. آن فردی که در مسئولیت است و چنین تفکرات عادلانه ای ندارد و یا اصلا\" متوجه نیست را آیا می توان حتی معتقد به اصول اولیه ادیان، اصول اولیة حقوق بشر و انسانی دانست؟!
متاسفانه آنچه عیان است این اندیشه تمرکزگرایانه و انحصارطلبی تا آن مرتبه در حرف، عمل و رفتار حتی اغلب مردمان این سرزمین ریشه دوانده و بعبارتی جزیی از فرهنگ شده است که همینکه مثلا\" کسی ساکن در پایتخت است به همین علت حضورش در آنجا برای خودش ارزش بیشتری قائل می شود! و یا اینکه من چون ایلامی هستم پس باید آدم مظلومی باشم که بر سرم کوبیده شود، تحقیر شوم، به رسومات، زبان، فرهنگ، هویت، منطقه جغرافیایی و در کل همه چیزم توهین شود. بجرات می گویم که این چنین تفکراتی از جمله زایش های سیستم متمرکز هستند که فکر مردم را نیز در آن چارچوب، انحصاری و متمرکز بار آورده است. واضح است که هیچ دین آسمانی و یا اصل بشری، بین انسانها بعلت سکونت در منطقه ای خاص، داشتن نژاد، زبان و یا اعتقادی خاص، تبعیض روا نمی دارد اما به نظر در عمل در این مملکت عکس این اتفاق می افتد.
وجود افراد تنگ نظر و فاقد دید جامع و پخته نسبت به مسائل مختلف، هر چند بومی منطقه، معضل دیگری است. فردی که در تمام عمر خود در یک جا ساکن بوده و به خود زحمت مطالعه و تفکر هم نداده است با فکری خام و بسته و یا اینکه حتی دو استان توسعه یافته تر دیگر و یا زبانم لال کشوری خارجی را ندیده و یا با آدمهای با تفکرات مختلف برخورد نداشته است، چگونه می تواند بانی توسعه شهری و یا استانی شود؟
کنار نهادن و یا عدم استفاده از آدمهای شایسته و علمی، صرفا\" به بهانه های عقیدتی و یا گرایشهای فکری اندکی متفاوت، بنظرم جفایی است در حق این مردم و آیندگان. فرزندان این دیار، با زجر و مشتقتهای بی شمار بهترین سالهای عمر خود را به تفکر و مطالعه در مراکز علمی سپری نکرده اند که بیایند و به کارهای مشغول شوند که از توان هر کسی بر می آید و یا از بیکاری و مشکلات اقتصاد، برخوردهای ناشایست و بد در سیستم اداری و دولتی دچار افسردگی، اعتیاد، خودکشی ، فرار از استان و کشور و... شوند.
سیاستهای کلی دولت و حکومت بحث موردی دیگر است. طبق مبانی اولیة هم دینی و هم دمکراتیک، یک سیستم دولتی و حکومتی نه باسیتی تفاوتی بین شهروندان خود از این حیث که ساکن کدام روستا، شهر، منطقه و... بنهد و نه تبعیضی بین زبانها، گویشها، رسومات و فرهنگهای عقلانی آنها قائل شود و یا خدای ناکرده عده ای را تحقیر و عده ای دیگر را بر پایه معیارهای غیر معقول تقویت کند. اگر منطقه ای جزء حکومتی باشد بایستی سیستم در قبال آن احساس وظیفه هم داشته باشد. نمی توان گفت که اینجا متعلق به ماست و این آدمها جزیی از ما هستند و در روزهای خطر و سختی دوستان و محافظان ما، ولی بعد از آن و در شرایط آرامش آنها و ناحیة زندگی آنها را رها و مورد بی مهری قرار داد. از این حیث، می گویم که نه تنها بسیاری از اعمال و سلیقه های شخصی ما زیر سوال می روند بلکه حتی بعضی از قوانین و سیاستهای رسمی ما نیز، بر این مبنا، دچار اشکال می شوند. بعنوان مثالی، مقولة \"خصوصی سازی\" را در نظر بگیرید. واقعیتی است که در سیستمهای متمرکز، بعضی مناطق که عمدتا\" نزدیک به مرکز هستند از همه لحاظ بیشتر رشد می کنند و مناطق حاشیه ای کمتر. بعلاوه همین تمرکز بوضوح باعث ناهنجاری ها و مشکلات بی شماری در مرکز هم می شود (برای نمونه معظلات بی شمار پایتخت سیستم متمرکز ایران، یعنی تهران امروزه، را در نظر بگیرید از ترافیک، شلوغی و آلودگی، بروز ناهنجاری های اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و غیره). اکنون در نظر بگیرید در سیستم متمرکزی که اغلب امکانات در مرکز است آیا برای یک شرکت خصوصی معقول و سودمند است که به یک منطقه حاشیه ای بدون زیرساختها و امکانات ارتباطی مناسب با مرکز بیاید در کنار تحمل دهها محدودیت دیگر؟! برای نمونه، آیا تا وقتیکه دشتهای هموار نزدیک به تهران وجود دارند یک شرکت یا سرمایه گذار خصوصی حاضر است که به ایلام کوهستانی دور از مرکز با امکانات کم و محدودیت های بی شمار دیگر بیاید. حتی اگر به غرب ایران بیاید با احتمال زیاد و از روی تجربه معلوم است که حداکثر در کرمانشاه ماندگار می شود و به ایلام نمی آید. در چنین شرایطی آیا وظیفه دولت و حکومت نیست که برمبنای عدالت و برابری و حق مردم از داشتن امکانات برابر پیشگام شود و خودش بانی و عامل توسعه شود؟
منابع اقتصادی منطقه و سهم ما از آنها مقولة دیگر است. واضح است که ناحیة ایلام مانند دیگر مناطق جنوب و غرب ایران سرشار از منابع زیرزمینی اغلب نفت و گاز است. سوال بنده بعنوان یک فرد ساکن در این منطقه این است که سهم مردم این منطقه بعنوان ساکنان اصلی و کسانی که بیشترین رنجها و تلفات را نیز در حفظ این سرزمین متحمل شده اند، در حالیکه خود محرومترین و مظلومترین هستند، از این امکانات و ثروتهای غالب خدادادی چیست؟ آیا این درست است و یا بر پایة چه اصلی از اصول دینی و یا بشری است که حتی سهم کوچکی از دارایی های یک منطقه به مردم فقیر اقتصادی و توسعه اقتصادی آن منطقه اختصاص نیابد؟ آیا یک وجدان بیدار قبول می کند که مردمی هم از خیلی جنبه ها تحقیر شوند و هم از ثروتها و منابع و میراث های سرزمینشان بی بهره باشند؟! هر معیارهای که تاکنون برای توزیع منابع و امکانات اقتصادی وجود دارد از جمله توزیع آنها بر اساس جمعیت و یا قدرت و یا هر چیز دیگر، از دید عقل سلیم و جدان بیدار باید اصلاح جدی شوند.
با احداث صنایع پتروشیمی و گاز در ایلام بنده واقعا\" خوشحال نشدم! حداکثر خوشحالی می توانست این باشد که حداقل جوانان بیکار ایلامی دست اندرکاران اصلی این شرکتها باشند که متاسفانه این هم حداقل در بخش صنعت نفت محقق نشده است و در حالیکه در استان بیکاری موج می زند، از جاههای دیگر برای ساده ترین کارها به ایلام می آورند البته همراه با مدیران اتوبوسی از مرکز یا مناطق دور دیگر. کارخانجاتی که غالب سودشان به جیب چند نفر و یا عده ای دیگر می روند چه نفعی برای ایلام دارند؟! حداکثر استخدام چند کارگر ساده قرادادی! یعنی اوج استثمار!؟
واقعیت این است که گفتن جملات و عباراتی مانند اینکه \"بهره برداری از منابع غنی و بخصوص نفت و گاز استان ایلام باعث توسعه آن می شود\" کمی مشکوک و سوال بر انگیز است! آیا نفس وجود چند کارخانه مانند پتروشیمی یا پالایشگاه گاز و کارخانه سیمان نشان پیشرفت یک منطقه است؟ تا اینکه اگر از درآمد آن استفاده بهینه شود به نفع مردم آن منطقه تمام می شود؟ واقعیتی است که استخدام چند کارمند و نیروی شرکتی، که تعداد زیادی از آنها هم غیر بومی و از استانهای خیلی دور از ایلام هستند، باعث توسعه و چندان پیشرفت منطقه نمی شود و اگر در بلند مدت نگاه کنیم آنچه باقی می ماند بیکاری همان اشخاص است و بس! چرا که وقتی آن منابع نیز تمام شدند و هیچ چیز ماندگاری از آن هم به منطقه نرسید دوباره محتملا\" جوانان و تحصیل کردگان دانشگاهی بایستی یا گندم و جو دیمی بکارند و یا بقولی چند گوسفند و بز بخرند و به دامداری مشغول شوند.
واقعا\" این انتظار بیجایی نیست و مطمئنا\" تا آخر عمر! باز تکرار خواهم نمود که وجود قانونی مانند اینکه قسمتی از در آمدهای ناشی از منابع مختلف مانند نفت و گاز مناطق توسعه نیافته به همان مناطق اختصاص یابد (البته منظور چیزی شبیه آن یک در یک میلیاردم نیست!) تا حداقل به رونقی نه در حد اروپا و آمریکا، بلکه در حد استانهای همجوار و حداکثر استانهای مرکزی ایران برسند. این حق طبیعی مردمان این مناطق است.
تحقیر فرهنگی و اجتماعی مبحث دیگری است. با ناراحتی باید گفت که رویة حاکم در ظاهر هر چه هست، در عمل به فرهنگها، زبانها و رسومات بومی و محلی کمترین توجه نمی شود و جو جامعه بسمتی رفته است که حتی خود مردمان متعلق به این جوامع و فرهنگها، کمر به تحقیر و مسخره کردن خود می بندند. جانبداری بی دلیل و تعقل در هر زمینه ای بوضوح مردود است و هدف بنده نیز حمایت از اعمال و سبک های غلط نیست بلکه حرکت بسمت بی هویتی و از دست دادن اصالت و نجابت نگران کننده است. متاسفانه بیگانه شدن افراد از هویت و فرهنگها و رسومات درست خود، بصراحت می گویم که در کنار عوامل دیگر مانند مشکلات اقتصادی، عامل ایجاد بحرانهای زیادی از جمله افزایش بحرانی خودکشی در میان بخصوص دختران و پسران جوان و به بدترین شیوة آن یعنی خودسوزی در ایلام شده است. بی شک هر مردمی و منطقه ای دارای رسومات خوب و بدی هستند و بنده هم منکر نیستم که بعضی از رسومات غلط همین مردم در کنار عوامل دیگر در بحرانها دخیل اند. اما یک سوال این است که چرا در طول چند دهة اخیر بیشترین آسیبها و ناهنجاری های اجتماعی و فرهنگی در جامعه مورد بحث ما در ایلام نمود پیدا کرده اند در حالیکه در نزد پیشینیان ما اعمالی مانند خودکشی بیشتر به مزاح شبیه بود؟ امیدوارم که محققان مربوطه از جمله جامعه شناسان و روانشناسان تحقیقات بنیادی در اینجا و این زمینه انجام دهند و واقعا\" به سوالاتی از این دست پاسخ دهند که آیا بیگانه شدن افراد از زبان، فرهنگ و بعبارتی بی هویتی و کنار گذاشتن روشهای درست پدر و مادر و نیاکان خود، باعث پیشرفت جوامع شده و می شوند یا انحطاط؟! آیا برای نمونه، در منطقة ایلام، عامل بوجود آمدن ناهنجاری های اجتماعی و فرهنگی، پرخاشگری، افسردگی، اعتیاد، خودکشی و... رسومات و فرهنگهای اصلی مردمش است یا عوامل دیگر نیز؟ ما تا چه حد مقصریم؟
کمبود امکانات زندگی، صنایع و کارخانجات مولد و شغل پایدار همچانکه در بالا نیز ذکر شد، مورد قابل تاکید دیگری است. چرا منطقه ایلام، صنایع و کارخانجات مولدی ندارد؟ و البته که منظور یکی - دو کارخانه و شرکت موجود نیست که آنهم سهامداران و مسئولان و حتی کارکنانشان یا ساکنان پایتخت نشین و یا دور از ایلام هستند که گذری، سالی، ماهی برای حساب کتاب تشریف می آورند و می برند. چرا چهره و بافت شهرها و روستاها و از جمله مرکز استان، هنوز هم رنگ محرومیت و کمبود را بر خود دارند؟ آیا تقسیم بودجه کشور بر مبنای جمعیت و آنهم با گذر از هزار دالان محافظتی افراد مختلف با سلیقه ها و امیال گوناگون و در نهایت رسیدن به دست عده ای از مسئولانی که آنرا شاید بر می گردانند تا بلکه چند صباحی بیشتر بر اریکة مقام و ریاست تکیه زنند، عوایدی به مانند دیگر جاهها برای ایلام داشته است؟ واقعا\" بایستی مسئولان امر بصراحت و بدور از پرده پوشی پاسخ دهند که درحق این مردم نجیب که سابقه و شناسنامة مشخصی در دفاع از این کشور در کنارفداکاری های فراوان دیگر دارند، چکار کرده اند و آیا شایستة ایلام وضعیت موجود و حقش یدک کشیدن محرومترین استان کشور است؟
و بعنوان نکته دیگر، هر چند بنده از موافقان جدی سفرهای استانی مسئولان کشور حداقل برای دیدن از نزدیک ضعف و قوت ها هستم اما از دید بنده اکنون بسیاری از این سفرها فقط جنبه تبلیغاتی پیدا کرده اند جلسات و نشست هایی مثل هزاران نشست دیگر برگزار می شود و اگر خیلی لطف شود چند برنامه برای امروز مردم ارائه می شود اما در واقع و عمل نتایج و خیر و منفعت زیادی هم ندارند هر چند که باز هم از هیچ بهترند که حداقل در طول دو روز استانی زنده می شود! همه می دانند که ایجاد کارخانجات، صنایع مادر و تولید اشتغال پایدار، بهتر از دادن پنجاه هزار تومان های پول نقد بین مردم و یا دادن وامها به افراد بمنظور انجام طرحهای عملا\" ورشکسته است.
بنا به و از روی گفته های بالا چند نکته دیگر را بعنوان پیشنهاد بیان می کنم که امیدوارم مسئولین مربوطه مورد توجه جدی قرار دهند.
1- نگاهی دوباره و تامل بیشتر در بعضی از سیاستهای اجرایی از قبیل چگونگی توزیع در آمد و امکانات؛ توجه به سهم هر استان در میزان درآمد کشور و تخصیص اعتبار و امکانات با توجه به آن، بعنوان مثال سهم استانهای نفت و گازخیز و توسعه نیافته و یا کمتر توسعه یافته در نظر گرفته شود تا حداقل به سطح استانهای دیگر برسند؛ عدم نگاه های طبقاتی و امنیتی به مناطق مختلف کشور و مردمان ساکن در این مناطق.
2- استفاده از افراد شایسته، علمی و دلسوز ساکن در همین منطقه برای پستهای مدیریتی و اجرایی استان که مسلما\" صاحبان خانه بیشتر از هر کسی دیگر، دلسوز و خیرخواه مردمانشان هستند. کنار گذاشتن نیروهای شیدیدا\" درگیر در جناح بازی، غیر دلسوز و مسئولیت پذیر با عدم کفایت و توانای مدیریت که تعداد زیادی از آنها بنظر فقط برای خالی نبودن عریضه و پر کردن صندلی ها در پستهای استان قرار دارند.
3- نگاه و رویکرد اجتماعی و فرهنگی نسبت به مردمان منطقه به زعم بنده همراه با تحقیر زبان، هویت و فرهنگ و حتی انکار بعضی شاخص های برجسته فرهنگی است که باعث بروز ناهنجاری ها و معضلات زیادی هم شده است. بیگانه کردن مردم از زبان و فرهنگ خود، تقریبا\" بایکوت کردن استفاده از زبان محلی در رسانه های جمعی، منابع آموزشی و محدودیت های فرهنگی دیگر، عملی عقلانی و نشانگر احترام به مردم نیست که نه از دید ادیان و نه اصول پذیرفته شده بشری قابل قبولند. مطالعات جدی و بدون غرض ورزی و امنیتی در بعضی مقولات و ناهنجاریهای اجتماعی و فرهنگی خواست دیگری است که مثلا\" بررسی شود که آیا اعمال رویکردهای جاری و تضعیف بعضی از شاخص های برجسته فرهنگی و اجتماعی منطقه باعث ترقی شده است یا برعکس؟
4- پروژه های تاثیر گذار عمرانی در منطقه در حد ناچیز هستند. امکانات ارتباطی مناسب، مانند آزاد راه، راه آهن و فرودگاه مناسب از نیازهای اولیه و حیاتی منطقه می باشند. بیکاری و فقر اقتصادی، تحصیل کردگان بیکار و سرخورده در استان بیداد می کنند. غیر قابل قبول و باور است که با بهانه هایی مانند کمبود اعتبار، باز هم استان ایلام از داشتن زیر ساخت های بنیادی مانند کارخانجات بزرگ، خطوط ارتباطی مناسب و صنایع مولد بی بهره باشد در حالیکه روز به روز بر توسعه اقتصادی و ایجاد واحد های عظیم صنعتی در استانها و مناطق توسعه یافته و برخوردارافزوده شود.
5- کمبود امکانات و نبود زیر ساخت های لازم در مراکز علمی استان نیز مشهود می کند. این محدودیت ها در برخورداری از وسایل و تجهیزات تحقیقاتی و دانشگاهی در کنار تنگ نظری ها و برخوردهای سلیقه ای، باعث فراری شدن بسیاری از تحصیل کردگان بالای استان شده است. آیا این عادلانه است که دانشگاه مادر استان، دانشگاه ایلام، 2 ساختمان درست و حسابی نداشته باشد و حتی برای برگزاری کلاسهای درس نیز با مشکلات عدیده مواجه شود. این در حالی است که دانشگاهها و حتی دانشکده های کوچکتر در بعضی از شهرستانهای استانهای صاحب قدرت و نفود در سیستم، به مراتب از نظر زیر ساخت ها، امکانات علمی و آزمایشگاهی و طرحهای عمرانی وضعیت بهتری دارند. توجه بیش از پیش به افراد و متخصصان بومی، بعنوان نیروها و سرمایه های ماندگار در منطقه، و توجه به چنین نکاتی در اموری مانند جذب اعضای علمی، کارشناسان و... نیز موردی است که متاسفانه در برهه های در دانشگاه با مشکالاتی روبرو بوده است.
این نوشته صرفا\" قسمت کوچکی از دغدغه های فکری و زجر های روحی بنده بعنوان یکی از ساکنان بومی زاگرس و منطقه ایلام بوده است. امیدوارم این هم تلنگری دیگر باشد برای توجه، بررسی و تحقیق همراه با تفکر و تامل بیشتر در مورد گفته ها و بند های این نوشته و گامی در جهت توسعه استان مظلوم ایلام.