از آمیا تا بلندی‌های جولان، انتخاب استراتژیک رژیم ولایت فقیه

14:09 - 5 بهمن 1393
Unknown Author
حسن داعی

عملیات تروریستی آمیا در ١٩٩٤، نمادی از انتخاب استراتژیک رژیم یعنی استفاده از تروریسم به منظور مقابله با صلح در خاورمیانه و تلاش برای کسب هژمونی در منطقه بود. در نتیجه، سیاست رفسنجانی برای بهبود رابطه با آمریکا و لغو تحریم‌ها شکست خورد. امروز، رژیم در ادامه همان مسیر، با استفاده از سپاه قدس و دهها گروه تروریستی، خاورمیانه را گروگان گرفته و از جهان باج خواهی می‌کند. در عین حال، دولت روحانی با اعتدال نمائی، خواهان دوستی و سازش استراتژیک آمریکا با رژیم است.

چند روز پیش در ١٩ ژانویه، آلبرتو نیسمان دادستان آرژانتینی و مسئول پیگیری پرونده عملیات تروریستی آمیا، در محل اقامت خود به قتل رسید. نیسمان قرار بود فردای آن روز، در جلسه کنگره آرژانتین شهادت بدهد که کریستینا کرشنر، رئیس‌جمهور این کشور سعی داشته به ازای یک معامله نفتی پر فایده با ایران، نقش رهبران جمهوری اسلامی در این بمبگذاری را لاپوشانی کند.

بیست و یکسال پیش در جولای ١٩٩٤، یک کامیون انفجاری در مقابل مرکز همیاری یهودیان آرژانتین (آمیا) در بوئنوس آیرس منفجر شد و ٨٥ نفر که بیشتر آنان زنان و کودکان بهودی بودند کشته و صدها نفر رخمی شدند. دادستان آرژانتین، رهبران رژیم ایران و حزب‌الله لبنان را به طراحی و اجرای این عملیات متهم کرده بود. انفجار آمیا، یک نقطه عطف در سیاست خارجی جمهوری اسلامی و نشانی از یک انتخاب استراتژیک و تعیین‌کننده در یک بزنگاه تاریخی بسیار مهم بود.

٢١ سال پس از انفجار آمیا، گروهی از فرماندهان حزب‌الله لبنان بهمراه فرماندهان سپاه پاسداران، درحالیکه در بلندی‌های جولان و نزدیکی مرز اسرائیل مشغول بازدید و طراحی عملیات نظامی بودند در اثر اصابت چند موشک اسرائیلی کشته و مجروح شدند. حضور سپاه پاسداران و حزب‌الله در سوریه، شرکت در قتل‌عام مردم این کشور، دامن زدن به تنش و جنگ با اسرائیل و تاخت و تاز سپاه قدس در سراسر خاورمیانه، در حقیقت ادامه ناگزیر همان مسیر و همان انتخاب استراتژیک بیست و یکسال پیش رژیم ایران است. انتخابی که با انفجار آمیا به روشن‌ترین شکل بیان شده بود.

برای درک درست اوضاع کنونی، روند تحولات و آشنائی با نظام ولایت فقیه، باید آن مقطع تاریخی و انتخاب استراتژیک رژیم در آن زمان را یک بار دیگر مرور کرد. بدلیل همان انتخاب استراتژیک، رئیس جمهور نظام در آن زمان یعنی هاشمی رفسنجانی که ردای اعتدال بر تن کرده بود، در تلاش خود برای بهبود رابطه با آمریکا، لغو تحریم‌ها و حل مشکلات سیاست خارجی رژیم، شکست خورد. امروز نیز، روحانی و ظریف، بدلیل آنکه رژیم همان سیاست‌ها را ادامه می‌دهد و حتی آنرا به بلوغ رسانده است، در رویای خود برای بهبود رابطه با آمریکا، رفع تحریم‌ها و تحقق مدل چینی، یعنی اتحاد عمل و سازش با آمریکا، شکست خواهند خورد.

پس از پایان جنگ هشت ساله با عراق و مرگ خمینی، هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور جدید نظام که با شعار اعتدال و تعدیل اقتصادی به صحنه آمده بود، برای نجات اقتصاد ورشکسته رژیم و خروج از انزوای بین‌المللی، به تنش زدائی با غرب و بهبود رابطه با آمریکا روی آورد. علی خامنه‌ای رهبر جدید نظام هنوز جای پای خود در قدرت را محکم نکرده بود و سپاه پاسداران نیز که بار شکست در جنگ را به دوش می‌کشید هنوز به فعالیت‌های اقتصادی روی نیاورده و به مافیای اصلی قدرت و ثروت در ساختار رژیم تبدیل نشده بود. از این‌رو، رفسنجانی دست بازتری برای پیشبرد سیاست‌های خود بویژه در صحنه خارجی داشت. یکی از اقدامات رفسنجانی، پیشنهاد چند پروژه نفت و گاز در منطقه پارس جنوبی به شرکت نفتی آمریکائی کونوکو بود تا کمپانی‌های نفتی آمریکائی را به لابی در جهت رفع تحریم‌ها و بهبود رابطه با رژیم تشویق کند. خود رفسنجانی و دستیاران وی نیز در مصاحبه‌ها و اظهارات متعدد، تمایل خود به بهبود رابطه با آمریکا را بیان داشتند.

اما اقدامات رفسنجانی بی‌نتیجه ماند. وی در گفتگوی مهمی که دو سال پیش در فروردین ١٣٩١ با فصلنامه مطالعات بین‌المللی داشت به اهدافی که در آن رمان بدنبال آن بود ولی موفق به اجرای آنها نشد اشاره کرد و گفت:
\"می‌خواستم با مصر رابطه برقرار کنیم که نتوانستیم. می‌خواستم با آمریکا با شروطی که گذاشته بودم، مذاکره را شروع کنم که نتوانستم. نتوانستم غیر از این است که نخواستم\". \"مثلاً کاری که می‌خواستیم با ترکمنستان انجام بدهیم که نگذاشتند و خیلی حیف شد. بنا بود گاز ترکمنستان از طریق ایران به دنیا صادر شود. آقای نیازوف اصرار داشت و به اینجا آمد و اصرار کرد ساخت خط لوله را افتتاح کنیم و حتی در جوش دادن لوله‌ها هم شخصاً شرکت کرد و آن زمان تصاویرش هم پخش شد…. مواردی از این قبیل داریم که نشد. ولی می‌خواستیم که بشود\".

یکی از دلائل شکست رفسنجانی، سنگ‌اندازی‌های ولی فقیه یعنی علی خامنه‌ای بود. بویژه در مورد رابطه با آمریکا شخص خامنه‌ای دخالت کرد و مانع اقدامات دولت شد. فوأد صادقی یکی از نویسندگان سایت تابناک وابسته به محسن رضائی در مقاله ای به تاریخ ۱۳ مرداد ۱۳۸۶ تحت عنوان \"حاشیه و متن سه دهه دیپلماسی جمهوری اسلامی\" نوشت:
\"آغاز دوران سازندگی که همراه با فروپاشی بلوک شرق و شکست سنگین عراق در حمله به کویت بود، موجب شد عملا دو چالش جدی روابط بین‌الملل جمهوری اسلامی حذف و ایالات متحده آمریکا که در این زمان در چهارچوب تئوری نظم نوین جهان، مدعی اداره تک قطبی جهان بود، به موضوع نخست سیاست خارجی جمهوری اسلامی تبدیل شود. تمایل دولت وقت به حل معضل رابطه با آمریکا که آشکارا توسط مهاجرانی، معاون حقوقی وقت رئیس جمهور، بیان شد، با واکنش آیت‌الله خامنه‌ای روبرو شد و موضوع مذاکره با آمریکا به خط قرمز سیاست خارجی جمهوری اسلامی تبدیل شد\".

اما، گذشته از سنگ‌اندازی‌های خامنه‌ای، دلیل اصلی شکست رفسنجانی را باید در جای دیگری جستجو کرد و اینجاست که بازنگری عملیات تروریستی آمیا از اهمیت و جایگاه ویژه‌ای برخوردار می‌شود.

بدنبال فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، سازمانها و احزاب چپ در خاورمیانه تضعیف شدند و یک خلاء ایدئولوژیک در کشورهای منطقه پدید آمد. خامنه‌ای و سران رژیم ولایت فقیه که از همان روزهای نخست انقلاب در رویای خلافت و هژمونی بر دنیای اسلام بودند، شرائط را برای نفوذ در کشورهای خاورمیانه فراهم دیدند. موتور محرکه و بهانه اصلی رژیم برای حضور نظامی و نفوذ در این کشورها، مبارزه با آمریکا و اسرائیل و حمایت از مردم فلسطین بود.

اما در پائیز ١٩٩١، به ابتکار آمریکا، کنفرانس مادرید برای صلح بین اسرائیل و فلسطین آغاز بکار کرد و هیئت نمایندگی سازمان آزادیبخش فلسطین در آن شرکت نمود. رژیم ایران لاجرم در مقابل دو گزینه قرار داشت، یا از کنفرانس حمایت می‌کرد و با روند صلح و آرامش در منطقه همراه میشد و آنطور که رفسنجانی ادعا داشت، بهبود رابطه با آمریکا و لغو تحریم‌ها نیز حاصل میشد. اما رژیم که صلح با اسرائیل را بمثابه پایان سوء استفاده از مسئله فلسطین به منظور نفوذ و کسب هژمونی در منطقه میدید، گزینه دوم را برگزید و دست به یک انتخاب استراتژیک زد که رفسنجانی نیز در آن شریک و سهیم بود.

خامنه‌ای پس از تشکیل کنفرانس مادرید در ١٧ اکتبر ٩١ بیانیه بسیار شدیداللحنی علیه صلح با اسرائیل صادر کرد و نمایندگان سازمان آزادیبخش را خائن خواند و در پیام خود از مبارزین مسلمان خواست تا با اقدامات خود باعث شوند که \"صهیونیست‌ها در هیچ‌ جای‌ جهان‌ احساس‌ امنیت‌ نکنند.\"

چند ماه پس از پیام خامنه‌ای در ١٧ مارس ١٩٩٢، یک کامیون انفجاری در مقابل سفارت اسرائیل در بوئنوس آیرس منفجر شد که بر اثر آن، ٣٠ نفر کشته و صدها تن زخمی شدند. دو سال بعد، در ١٨ جولای ١٩٩٤، یک کامیون انفجاری دیگر مرکز همیاری یهودیان (آمیا) را با خاک یکسان کرد. فردای آن روز، یک هواپیمای کوچک مسافری پاناما که ٢٠ سرنشین داشت توسط یک بمب منفجر شد و ١٢ تن از مسافران یهودی آن کشته شدند. هفته بعد، در ٢٦ جولای، دو انفجار تروریستی علیه سفارت اسرائیل و مرکز یهودیان در لندن انجام گرفت که دهها نفر زخمی داشت.

بدین ترتیب، موج عملیات تروریستی علیه اسرائیل و یهودیان در سراسر جهان گسترش یافت. به موازات آن، حزب‌الله لبنان، جهاد اسلامی و حماس، با حمایت و هدایت رژیم، با انجام دهها عملیات تروریستی در سراسر خاورمیانه و بویژه در داخل خاک اسرائیل و به قتل رساندن دهها شهروند عادی اسرائیل، با ایجاد فضای جنگی، روند صلح بین اسرائیل و فلسطین را متوقف کردند.

عملیات تروریستی رژیم که دیوانه‌وار ادامه داشت، به سراغ رهبران اپوزیسیون در خارج رفت و نزدیک به صد تن از شخصیت‌های سیاسی منجمله عبدالرحمن قاسملو، کاظم رجوی، شاپور بختیار، عبدالرحمان برومند و …. را هدف قرار داد. این جنون تروریستی با انفجار مرکز تفنگداران آمریکائی در خبار در عربستان در تابستان ١٩٩6 به نفطه اوج خود رسید.

همانطور که می‌توان انتظار داشت، بدلیل تروریسم افسار گسیخته رژیم و تلاش برای صدور بنیادگرائی به خاورمیانه، رویاهای خوش خیالانه رفسنجانی برای بهبود رابطه با آمریکا و رفع تحریم‌ها، به کابوس تبدیل شد و در تابستان ١٩٩٦ کنگره آمریکا قانون تحریم‌های جدید معروف به ایلسا را تصویب کرد. در آوریل ١٩٩٧، دادگاهی در برلین که جنایت تروریستی میکونوس و قتل رهبران کرد ایرانی را بررسی می‌کرد، با صدور حکمی، رهبران رژیم ایران را طراح و مجری این جنایت معرفی کرد و در نتیجه، سفرای کشورهای اروپائی از تهران به کشورهای خود بازگشتند و روابط با اروپا نیز به بدترین سطح خود رسید.

بدین ترتیب، انتخاب استراتژیک رژیم در پائیز ١٩٩١ یعنی تشکیل محور مقاومت علیه صلح در خاورمیانه و استفاده از تروریسم افسار گسیخته به منظور کسب هژمونی در خاورمیانه نشان داد که در نظام ولایت فقیه، تعدیل سیاست خارجی، بهبود رابطه با آمریکا و اجرای مدل چینی، رویائی کودکانه و خوش خیالانه است.
انتخاب استراتژیک رژیم در آن زمان که شخص رفسنجانی نیز در اجرای آن بویژه عملیات تروریستی نقش درجه اول داشت، به نوبه خود باعث تقویت سپاه پاسداران و تحکیم جایگاه ولی فقیه در ساختار داخلی نظام شد که در مراحل بعد به تضعیف خود رفسنجانی و مافیای وی منجر شد.

وضعیت امروز، رویای روحانی و ظریف

دو دهه از آن انتخاب راهبردی رژیم گذشت. پس از هشت سال ریاست جمهوری احمدی‌نژاد و ادامه سیاست‌های بدون دنده و ترمز ولی فقیه در زمینه هسته‌ای و دخالت‌های منطقه‌ای، جمهوری اسلامی تحت سخت‌ترین تحریم‌های بین‌المللی و انزوای دیپلماتیک قرار گرفت و با ورشکستگی اقتصادی و بحران‌های سیاسی و اجتماعی روبرو شد. ولی فقیه و سپاه پاسداران به منظور کاهش بحران‌های مرگباری که بقای رژیم را تهدید می‌کرد، با ریاست جمهوری حسن روحانی و نرمش قهرمانانه یعنی عقب‌نشینی تاکتیکی در مذاکرات هسته‌ای موافقت کردند.

حسن روحانی درست مانند سلف خود یعنی رفسنجانی، با شعار تعدیل سیاست خارجی به میدان آمده است و در کنار جواد ظریف، با دیپلماسی لبخند، تلاش می‌کند تا چهره‌ای معتدل از نظام را به افکار عمومی جهانیان معرفی کند. روحانی و ظریف در دو سفر خود به آمریکا و در سخنرانی‌ها و مصاحبه‌های گوناگون، از آمریکا می‌خواهند تا با قبول موقعیت برتر رژیم در خاورمیانه، به سازش و دوستی با رژیم روی آورد و برای بازگرداندن آرامش به منطقه و مبارزه با داعش، با رژیم متحد شود و بین دو کشور، نوعی همکاری و نزدیکی استراتژیک ایجاد شود. (استراتژی برد-برد یا همان مدل چینی)

امروز نیز مثل بیست سال پیش، روحانی با تقلید از رفسنجانی، ضمن ارائه قراردادهای نفتی جذاب به کمپانی‌های غربی و با یادآوری این نکته که ایران در مسیر انتقال نفت و گاز از آسیای مرکزی به اروپاست، تلاش می‌کند تا کمپانی‌های نفتی را به لابی و فشار به دولت‌های آمریکا و اروپائی به منظور اتخاذ مواضع دوستانه‌تری در مقابل رژیم ترغیب کنند.

رویای روحانی برای سازش آمریکا با نظام ولایت فقیه را حسین موسویان، سفیر سابق رژیم در آلمان و از نزدیکان روحانی که هم‌اکنون در آمریکا به لابی برای رژیم مشغول است، در مقاله‌ای که اخیرا چاپ کرده به روشنی توضیح داده است. موسویان در مقاله خود مدعی است که جمهوری اسلامی قویترین و با ثبات‌ترین کشور خاورمیانه است و بهترین گزینه برای انتقال منابع انرژی از آسیای مرکزی به اروپاست. موسویان می‌گوید که تعادل قوای جدید در خاورمیانه و هژمونی رژیم که نفوذ خود را از لبنان تا یمن گسترش داده است، آمریکا و غرب را به انعطاف در مذاکرات هسته‌ای مجبور می‌کند و آمریکا بایستی برای ایجاد صلح و آرامش در سوریه و عراق و در سراسر منطقه، از در دوستی و اتحاد استراتژیک با رژیم درآید.

منظور موسویان ازموقعیت برتر رژیم در منطقه، همان حضور نظامی سپاه قدس و دهها گروه شبه نظامی وابسته به آن از لبنان و فلسطین تا سوریه، عراق و یمن است. این موقعیت، ادامه و بلوغ همان مسیری است که رژیم در ١٩٩١ با تشکیل محور مقاومت و استفاده از تروریسم به منظور مقابله با صلح در خاورمیانه انتخاب کرده بود. به بیان ساده، رژیم تلاش می‌کند تا غرب را به پذیرش هژمونی رژیم در خاورمیانه و در نتیجه، باج دهی در مذاکرات هسته‌ای مجبور کند.

مواضع روحانی و ظریف، اگرچه در زرورق اعتدال پیچیده شده‌اند اما تازگی ندارند و نظام ولایت فقیه همواره تلاش کرده است تا با استفاده از حضور نظامی و تروریستی خود در منطقه، از جهان باجگیری کند. علی اکبر ولایتی وزیر خارجه سابق رژیم و مشاور سیاست خارجی رژیم در گفتگوی مهمی که در ٢٤ اسفند ١٣٨٤ یعنی نزدیک به ده سال پیش با ویژه نامه شرق داشت دقیقا اظهارات امروزی تیم روحانی را به روشنی بیان کرده بود:
\"به نظر من بهترين بستر مناسبات خارجى (حیات خلوت) ايران در خاورميانه قرار دارد. اگر چشم انداز بيست ساله را معيار قرار دهيم تنها بسترى که مى‌تواند منافع استراتژيک ايران را تامين کند منطقه خاورميانه است. ما در اين چشم‌انداز پيش‌بينى کرده‌ايم که طى چند سال به قدرت اول منطقه تبديل شويم. تبديل شدن به چنين قدرتى تنها با شاخص‌هاى کمى و درآمد سرانه قابل حصول نيست بلکه بايد قدرت تاثيرگذارى و شاخص‌هاى کيفى خود را در خاورميانه بازيابى کنيم.

اگر جهان احساس کند در مناطق حساس خاورميانه (عراق، فلسطين و…) بدون حضور ايران نمى‌توان به صلح و امنيت رسيد آنچه رخ خواهد داد شکل‌گيرى يک جريان \"سود دو جانبه\" است. جهان بايد احساس کند در صورت تعامل با ايران سريع‌تر به صلح خواهد رسيد و ايران نيز احساس کند در صورت تعامل با جهان توسعه يافته‌تر خواهد شد. اين کار هزينه بحران‌سازى براى ايران را سنگين مى‌کند و در برابر آمريکا که قصد آشوب در خاورميانه دارد مى‌ايستد\".

ولایتی در ادامه گفتگوی ده سال پیش خود، به روشنی اظهار کرد که رژیم باید از قدرت منطقه‌ای خود برای وادار کردن غرب به انعطاف در پرونده هسته‌ای استفاده کند. یعنی همین استدلالی که امروز، روحانی، ظریف و موسویان می‌کنند. ولایتی گفت: \"کاربرد اين استراتژى در حل مسائل هسته‌اى نمونه‌اى از آزمون آن در سياست خارجى جمهورى اسلامى است: سياست خارجى ايران هم‌اکنون درگير چالش‌هايى است که در راس آنها مسئله هسته‌اى قرار دارد. براى عبور از اين مسئله ضرورى است که ما از زمينى که حريف و رقيب براى ايران گسترده است و قواعدى که او براى بازى قرارداده خارج شويم و مسائل سياست خارجى ايران را به حوزه‌هايى تسرى دهيم که در آن خودمان قواعد بازى را تعيين مى‌کنيم. با اين کار تمرکز موجود بر سر مسئله هسته‌اى را از بين مى‌بريم\".

از رویا تا واقعیت

آیا تیم روحانی و رهبران رژیم می‌توانند آمریکا را مجبور به قبول هژمونی رژیم در منطقه و سازش استراتژیک با آن کنند؟ آیا می‌توان با اهرم سپاه قدس از غرب باجگیری کرد و با استفاده از دهها گروه تروریستی بنیادگرا، مثل حزب‌الله در لبنان، جهاد اسلامی در فلسطین، سازمان بدر در عراق، و با قتل عام مردم سوریه، شریک استراتژیک غرب برای ایجاد صلح و ثبات در منطقه شد؟ آیا این رویای روحانی و ظریف، مثل رویای رفسنجانی در بیست سال پیش، خوش خیالی کودکانه نیست؟

در پاسخ به روحانی و باند رفسنجانی باید تأکید کرد که علیرغم قدرت نمائی‌های قاسم سلیمانی و تاخت و سپاه قدس، رژیم ایران با ثبات و قدرتمند نیست. خطر شورش و قیام مردمی و انفجار نارضایتی‌ها، بیش از پیش رژیم را تهدید می‌کند. اقتصاد کشور ورشکسته است و تحریم‌های بین‌المللی با قدرت ادامه دارند. در منطقه، اسرائیل، مصر، اردن، عربستان، کشورهای خلیج و … به دشمنان قسم خورده رژیم تبدیل شده‌اند. اکثریت جمعیت سنی کشورهای عرب، با دید نفرت به رژیم ایران و قاتل صدها هزار نفر از مردم سوریه می‌نگرند.

در آمریکا، در هیچ مقطعی، کنگره آمریکا تا این میزان خواهان برخورد جدی و سخت با رژیم نبوده است و گلوی رژیم (تحریم‌های کمرشکن) را در چنگال خود گرفته است و اوباما، علیرغم مماشات حداکثری و پرهیز از تقابل با سیاست‌های منطقه‌ای رژیم، هرگز قادر به سازش و اتحاد با رژیم ولایت فقیه (مدل چینی) نخواهد بود.

رژیم ایران با حضور نظامی گسترده در منطقه، هزینه‌های سرسام‌آوری را متحمل می‌شود و با کش دادن مذاکرات هسته‌ای، تحریم‌های کمرشکن را به اقتصاد رو به مرگ خود تحمیل می‌کند و بحران‌های اجتماعی و سیاسی در کشور را به حد انفجار می‌رساند و از این‌رو، زمان به زیان رژیم است و روز به روز، ضعیف‌تر و بی‌ثبات‌تر خواهد شد.

تجربه شکست خورده دو دهه پیش رفسنجانی، یعنی پوشاندن ردای اعتدال بر سیاست‌های تروریستی و بنیادگرایانه رژیم ولایت فقیه دلیل روشنی است که نمی‌توان امروز، بطور همزمان، با نمایش اعتدال و استفاده از دیپلماسی لبخند، جهان را متقاعد کرد که جمهوری اسلامی لنگرگاه ثبات و صلح در منطقه و شایسته دوستی و سازش استراتژیک با آمریکا و غرب است و در عین حال، با استفاده از قاسم سلیمانی، حزب‌الله لبنان و دهها گروه تروریستی دیگر، خاورمیانه را به گروگان گرفت و از جهان باج خواهی کرد. رویای خلافت بر جهان اسلام با استفاده از سپاه قدس، با منافع استراتژیک مردم منطقه، آمریکا و غرب در تضاد قرار دارد از این‌رو، برای سازش با آمریکا و پیاده کردن مدل چینی، باید ماهیت سیاست خارجی رژیم در منطقه را بطور بنیادین تغییر داد اما رژیم ولایت فقیه بدون سرکوب و اختناق در داخل کشور و بدون تروریسم و صدور بینادگرائی در منطقه، امکان ادامه بقا نخواهد داشت.

نظر نویسنده بازتاب دیدگاه آژانس خبررسانی کُردپا نمی‌باشد.