16 آذر و ما در کجا قرار گرفتهایم؟
19:13 - 15 آذر 1391
Unknown Author
کیهان یوسفی
مبارزه در راه آزادی، سوای از جنس، نژاد و ملیت، امری مقدس است و در برابر جانباختگان آن بایستی سر تعظیم فرود آورد. ولی انسان به عنوان موجودی خردمند و دانشجو به عنوان انسانی پرسشگر و منتقد در هر لحظه و هر مقطعی بایستی این سئوال را از خود بپرسد که تلاشها و حرکتهای او در چه سمتی و سویی است.
هر فردی که دغدغهی آزادی دارد و برای آزادی و تامین حقوق خود به هر نوعی و از هر طریقی به مبارزه علیه تبعیض و نابرابری به پا خواسته است باید هر لحظه این سئوال را متوجه خود کند؛ این هزینهای که او صرف میکند به چه نتیجهای میانجامد و یا جریانی که او در آن قرار گرفته است به کدامین سو در حال حرکت است. این شاید سئوالی باشد که لازم است تک تک مبارزان سیاسی و فعالان دانشجویی ملتهای تحت ستم در ایران از خود بپرسند و یا اینکه در مورد آن تامل کنند.
قرار گرفتن در درون جنبشی که چارچوب و گفتمان حاکم بر آن به نوعی درهم تنیده با تمامیت خواهی و نشات گرفته از شووینیسم عظمتطلبانهی ایرانی، تو بخوان فارسی است، طی این سالهای چه دستاوردی برای منِ کُرد، بلوچ، تُرک آذری یا عرب احوازی حتی در درون خود دانشگاهها و در جامعه در پی داشته است. غیر از این است هر روز و هر بار به نوعی ما را به هر آنچه دوست داشته باشند تحقیر و متهم خواهند کرد.
یادمان نرفته است که جنبش کُردستان در سال ٤٦ و ٤٧ بعد از ١٨ ماه مبارزه در کوهستانهای کُردستان به رهبری دانشجوی آزادیخواه \" اسماعیل شریفزاده \" چگونه توسط چکمهپوشان رژیم پهلوی سرکوب شد و رهبران آن همه گلگون درخون گشتند و دریغ از صدای اعتراضی که از مرکزنشینان به اصطلاح آزادیخواه بلند شود.
یادمان نرفته است که کنشگران جنبش دانشجوایی مرکزگرا، بند پوتینهایشان را گره زدند و با فتوای جهاد علیه کُرد و بلوچ و عرب و ترکمن به ترکمنصحرا و خوزستان و کُردستان سرازیر شدند و کودک و پیرمرد و زن و بچه را کشتند و روستاها را به آتش کشیدند و کدامین صدا از مرکز و کنشگران و حامیان گفتمان مرکز به دادخواهی از قربانیان ملتهای تحت ستم در ایران به پا خواست و دانشجویان مبارز از دیوار سفارتخانهها بالا رفتند و یا اینکه چفیه به گردن و حلقه به گوش کردند.
یادمان نرفته است که جنبش دانشجویی مرکزگرا دنبالهرو \"مصلحت طلبان\" حکومتی شد و به حامی بزرگ خاتمی تبدیل شدند، ولی این جنبش در برابر قتل عام مردم کُردستان در حادثه سوم اسفندماه ١٣٧٧ گوشهایشان را بستند و لبهایشان را دوختند مبادا که سخنی برآورند که تمامیت ارضی مملکتشان مورد خطر واقع شود؟ ولی چند ماه بعد هم این کُردها بودند که به بازیگران اصلی جنبش دانشجویی و حادثهی کوی دانشگاه در سال ١٣٧٨ تبدیل شدند و اولین شهید این حادثه مگر غیر از \" عزت ابراهیم نژاد\" دانشجوی کُرد کرماشانی بود؟
یادمان نرفته است که در سال ١٣٨٩ \"ابراهیم لطفاللهی\" چگونه در ادارهی اطلاعات سنندج توسط بازجوها به شهادت رسید و در زیر چند متر بتون دفن شد، بدون آنکه خانوادهاش مطلع باشند یا اینکه قاتلان او به دادگاه کشانده شوند؟ ولی موضع جنبش دانشجویی مرکزگرا در برابر آن چه بود؟ آیان این دانشجویان کُرد نبودند که باز در مراسم سوگواری این دانشجوی شهید تنها بودند.
بعد از انتخابات ریاست جمهوری ١٣٨٨ باز این دانشجویان کُرد بودند که در کنار جنبش دانشجویی مرکزگرا در دانشگاها قرار گرفتند و سینههایشان سپر گلولههای پاسدار و بسیجیان حلقه به گوش خامنهایی شد، قربانیانی هچمون \"کیانوش آسا\"، \"محمد جواد پرنداخ\"، \"صانع ژاله\"... .
ولی کدامین صدا در درون جنبش دانشجویی صدا بر آورد که کُردها و دیگر ملتها حتی در دانشگاهها هویتشان مورد تمسخر قرار میگیرد و حقوقشان تضییع و فرهنگشان آسمیله میشود.
هنوز هم صحنهی دانشجویان دانشگاه تهران بعد از اعدام \"احسان فتاحیان\" فعال سیاسی و یا چند ماه بعد به دنبال اعدام معلم آزادیخوه کُردستان، \"فرازد کمانگر\" و یارانش جلوی چشمانمان است که چه تنها صدای دادخواهی ملتی را فریاد میزدند و چه شرمگینانه آنان که ادعای لیدر بودن جنبش دانشجویی مرکزگرا را داشتند تنها نظارهگر بودند، بدون هیچ همراهی یا حمایتی؟
آری سالهاست که در دانشگاهها نیز مرزهای بین ما و آنها شکل گرفته است، در این روز درود میفرستیم به جانباختگان ١٦ آذر در سال ١٣٣٢، اما بایستی تکلیفمان را با خود و با غیر نیز روشن کنیم، جنبشی اگر تحت عنوان جنبش دانشجویی کُردی وجود دارد، جنبشی هویتخواه است، مبارزه این جنبش سوای از آزادی و دموکراسی مبارزه برای حفظ یک هویت است، برای تحقق حقوق یک ملت است، و این اولویت کار فعالان دانشجویی کُرد و جنبش دانشجویی کُردی است، بر همین مبنا با آنانی که دغدغه آزادی دارند احساس همدردی میکنیم ولی تاریخچهی و اعمال شما در این سالها برای ما ثابت نموده است که راه ما و شما از هم جداست، شما به فکر حفظ عظمت بر باد رفته خود هستید، دموکراسی و حقوقبشر را در چارچوب اندیشههای دگم خود تعریف میکنید و میفهمید و ما مبارزان جنبش ملتی هستیم که چه در دانشگاه و چه در خارج از آن و چه در هر قالب و سازمانی باشیم در یک مورد با هم همصدا و هم رای هستیم و آن اینکه این ملت یعنی ملت کُرد بایستی به حقوق و مطالبات ملی خود برسد و خواهد رسید.
آری روز ١٦ آذر است ، روزی که در ایران به نام روز دانشجو معرفی شده است و هم اپوزیسیون و هم جمهوری اسلامی بر سر آن توافق دارند. و هرکدام به نوعی برای آن مراسم میگیرند و هم اپوزیسیون و هم جنبش دانشجویی مرکزگرا و هم رژیم جمهوری اسلامی و تمامی نهادها و شاخههای دانشگاهی تحت حاکمیت آن در یک مورد با هم اتفاق نظر دارند و آن اینکه حقوق دیگر ملتها را به هیچ وجه رعایت نکنند و با مبارزان آن به مبارزه بپردازند.
و این است داستان ما، ما چه کُرد باشیم، چه ترک، چ بلوچ یا عرب و ترکمن، و بایستی از خود بپرسیم که در چنین روزهایی و در بطن چنین جریانهایی ما در کجا قرار گرفتهایم.
مبارزه در راه آزادی، سوای از جنس، نژاد و ملیت، امری مقدس است و در برابر جانباختگان آن بایستی سر تعظیم فرود آورد. ولی انسان به عنوان موجودی خردمند و دانشجو به عنوان انسانی پرسشگر و منتقد در هر لحظه و هر مقطعی بایستی این سئوال را از خود بپرسد که تلاشها و حرکتهای او در چه سمتی و سویی است.
هر فردی که دغدغهی آزادی دارد و برای آزادی و تامین حقوق خود به هر نوعی و از هر طریقی به مبارزه علیه تبعیض و نابرابری به پا خواسته است باید هر لحظه این سئوال را متوجه خود کند؛ این هزینهای که او صرف میکند به چه نتیجهای میانجامد و یا جریانی که او در آن قرار گرفته است به کدامین سو در حال حرکت است. این شاید سئوالی باشد که لازم است تک تک مبارزان سیاسی و فعالان دانشجویی ملتهای تحت ستم در ایران از خود بپرسند و یا اینکه در مورد آن تامل کنند.
قرار گرفتن در درون جنبشی که چارچوب و گفتمان حاکم بر آن به نوعی درهم تنیده با تمامیت خواهی و نشات گرفته از شووینیسم عظمتطلبانهی ایرانی، تو بخوان فارسی است، طی این سالهای چه دستاوردی برای منِ کُرد، بلوچ، تُرک آذری یا عرب احوازی حتی در درون خود دانشگاهها و در جامعه در پی داشته است. غیر از این است هر روز و هر بار به نوعی ما را به هر آنچه دوست داشته باشند تحقیر و متهم خواهند کرد.
یادمان نرفته است که جنبش کُردستان در سال ٤٦ و ٤٧ بعد از ١٨ ماه مبارزه در کوهستانهای کُردستان به رهبری دانشجوی آزادیخواه \" اسماعیل شریفزاده \" چگونه توسط چکمهپوشان رژیم پهلوی سرکوب شد و رهبران آن همه گلگون درخون گشتند و دریغ از صدای اعتراضی که از مرکزنشینان به اصطلاح آزادیخواه بلند شود.
یادمان نرفته است که کنشگران جنبش دانشجوایی مرکزگرا، بند پوتینهایشان را گره زدند و با فتوای جهاد علیه کُرد و بلوچ و عرب و ترکمن به ترکمنصحرا و خوزستان و کُردستان سرازیر شدند و کودک و پیرمرد و زن و بچه را کشتند و روستاها را به آتش کشیدند و کدامین صدا از مرکز و کنشگران و حامیان گفتمان مرکز به دادخواهی از قربانیان ملتهای تحت ستم در ایران به پا خواست و دانشجویان مبارز از دیوار سفارتخانهها بالا رفتند و یا اینکه چفیه به گردن و حلقه به گوش کردند.
یادمان نرفته است که جنبش دانشجویی مرکزگرا دنبالهرو \"مصلحت طلبان\" حکومتی شد و به حامی بزرگ خاتمی تبدیل شدند، ولی این جنبش در برابر قتل عام مردم کُردستان در حادثه سوم اسفندماه ١٣٧٧ گوشهایشان را بستند و لبهایشان را دوختند مبادا که سخنی برآورند که تمامیت ارضی مملکتشان مورد خطر واقع شود؟ ولی چند ماه بعد هم این کُردها بودند که به بازیگران اصلی جنبش دانشجویی و حادثهی کوی دانشگاه در سال ١٣٧٨ تبدیل شدند و اولین شهید این حادثه مگر غیر از \" عزت ابراهیم نژاد\" دانشجوی کُرد کرماشانی بود؟
یادمان نرفته است که در سال ١٣٨٩ \"ابراهیم لطفاللهی\" چگونه در ادارهی اطلاعات سنندج توسط بازجوها به شهادت رسید و در زیر چند متر بتون دفن شد، بدون آنکه خانوادهاش مطلع باشند یا اینکه قاتلان او به دادگاه کشانده شوند؟ ولی موضع جنبش دانشجویی مرکزگرا در برابر آن چه بود؟ آیان این دانشجویان کُرد نبودند که باز در مراسم سوگواری این دانشجوی شهید تنها بودند.
بعد از انتخابات ریاست جمهوری ١٣٨٨ باز این دانشجویان کُرد بودند که در کنار جنبش دانشجویی مرکزگرا در دانشگاها قرار گرفتند و سینههایشان سپر گلولههای پاسدار و بسیجیان حلقه به گوش خامنهایی شد، قربانیانی هچمون \"کیانوش آسا\"، \"محمد جواد پرنداخ\"، \"صانع ژاله\"... .
ولی کدامین صدا در درون جنبش دانشجویی صدا بر آورد که کُردها و دیگر ملتها حتی در دانشگاهها هویتشان مورد تمسخر قرار میگیرد و حقوقشان تضییع و فرهنگشان آسمیله میشود.
هنوز هم صحنهی دانشجویان دانشگاه تهران بعد از اعدام \"احسان فتاحیان\" فعال سیاسی و یا چند ماه بعد به دنبال اعدام معلم آزادیخوه کُردستان، \"فرازد کمانگر\" و یارانش جلوی چشمانمان است که چه تنها صدای دادخواهی ملتی را فریاد میزدند و چه شرمگینانه آنان که ادعای لیدر بودن جنبش دانشجویی مرکزگرا را داشتند تنها نظارهگر بودند، بدون هیچ همراهی یا حمایتی؟
آری سالهاست که در دانشگاهها نیز مرزهای بین ما و آنها شکل گرفته است، در این روز درود میفرستیم به جانباختگان ١٦ آذر در سال ١٣٣٢، اما بایستی تکلیفمان را با خود و با غیر نیز روشن کنیم، جنبشی اگر تحت عنوان جنبش دانشجویی کُردی وجود دارد، جنبشی هویتخواه است، مبارزه این جنبش سوای از آزادی و دموکراسی مبارزه برای حفظ یک هویت است، برای تحقق حقوق یک ملت است، و این اولویت کار فعالان دانشجویی کُرد و جنبش دانشجویی کُردی است، بر همین مبنا با آنانی که دغدغه آزادی دارند احساس همدردی میکنیم ولی تاریخچهی و اعمال شما در این سالها برای ما ثابت نموده است که راه ما و شما از هم جداست، شما به فکر حفظ عظمت بر باد رفته خود هستید، دموکراسی و حقوقبشر را در چارچوب اندیشههای دگم خود تعریف میکنید و میفهمید و ما مبارزان جنبش ملتی هستیم که چه در دانشگاه و چه در خارج از آن و چه در هر قالب و سازمانی باشیم در یک مورد با هم همصدا و هم رای هستیم و آن اینکه این ملت یعنی ملت کُرد بایستی به حقوق و مطالبات ملی خود برسد و خواهد رسید.
آری روز ١٦ آذر است ، روزی که در ایران به نام روز دانشجو معرفی شده است و هم اپوزیسیون و هم جمهوری اسلامی بر سر آن توافق دارند. و هرکدام به نوعی برای آن مراسم میگیرند و هم اپوزیسیون و هم جنبش دانشجویی مرکزگرا و هم رژیم جمهوری اسلامی و تمامی نهادها و شاخههای دانشگاهی تحت حاکمیت آن در یک مورد با هم اتفاق نظر دارند و آن اینکه حقوق دیگر ملتها را به هیچ وجه رعایت نکنند و با مبارزان آن به مبارزه بپردازند.
و این است داستان ما، ما چه کُرد باشیم، چه ترک، چ بلوچ یا عرب و ترکمن، و بایستی از خود بپرسیم که در چنین روزهایی و در بطن چنین جریانهایی ما در کجا قرار گرفتهایم.