کالبد شکافی انتخابات، با نگاهی عمیق بە ساختارهای اساسی
20:50 - 4 آذر 1394
Unknown Author
پیام علیرضایی
مکانیسم انتخابابت در ایران:
چرا مردم باید رای دهند؟ چرا باید مردم حضور حداکثری داشتە باشند ؟ از چه روی انتخابات مشت محکمی بردهان استکبار جهانیست؟ علت استلزام اعتقادی کاندیدها باید بە ولی فقیە چیست؟ ؟ چرا کشور باید فقط نظام اسلامی داشتە باشد؟ چرا مردم بە این کاندیدها باید رای دهند ؟ اینها و صد پرسش دیگر، در ذهن خیلی از انسانهای این سرزمین نقش بسته است و اینها نمونە ای از پرسش های چالش برانگیزی است کە هر روزە در کوی و برزن توسط مرم، طرح می شند، همان مردمی کە با رفتن مشاهده دوربینهای صداوسیما سوالاتشان را به ورطه فراموشی می سپارند، گویی اینها خیالی بیش نبودە و با شور و اشتیاق فراوان مهمان بازیهای رسانە ای دوربین ها میشوند. براستی دلیل این همە تناقض و پارادوکس فکری و نقشی چیست؟
ایران کشوری است با تنوعات ملی و فرهنگی متعدد و این تنوعات فرهنگی ملیت های داخل ایران با تمام ساز و کارهای همگن گرایانە اش از مشکلاتی برخوردار است کە در تمام لایە های طبقاتی آن بە صورت آشکار در هویت یافتگی و هویت سازی نقش خود را نمایان میکند . تعاملات فرهنگی ملل ها و قراردادهای بین فرهنگهای فلات ایران در مبحثی همداستانند و آن ذوب افکار متفاوت و گاه متضاد و متحد یکنوخت و همدست کردن ان در قالبی است که از آن تحت عنوان اندیشه ملی یاد می شود و سپس نقش بستن و فرو بردن این تفکر ملی در چهارچوبی بسته با نام اسلام ایرانی است.
حکومت بە عنوان عنصری کە آستانە و نحوه ی تعاملات و تآملات را در ایران کنترل میکند، کاراکترو مکانیزهای حساسی را بە خدمت گرفتە است و درفاصلە ی زمانی ٣٧ سال گذشتە چون بستر سازی هوشمند، بر رصد تمامی نگرشها اشراف یافتە است. اشرافیتی کە نە تنها توسط چپیها و راستهای ایران بلکە از طریق خود ساز و کارهای بومی نیز سروری حکومت را تشریح و توجیه کردە و بە الگویی از سلطە یابی در فضای عمومی و همچنین رخنە پذیری در فضای خصوصی مردم تبدیل شدە است بە صورتی کە حکومت در پیچیدە ترین زوایای فکری و خصوصی افراد وارد شدە و بعنوان کاربری مشروع ساختمان ذهنی فرد مورد نظر را مورد کنکاش قرار میدهد کە نمونە ی آن در مصاحبە های مردم و تکراری بودن پاسخهای مصاحبە شوندە ها و یک شکل بودن افکار و قابل حدس بودن گفتار آنان و دیکتە ای بودن باورشان قابل رؤیت است. بدین منظور استفادە ی دولت های گذشتتە از احساسات ملی در موازات اهداف آرمانی حکومت بە وسیلە ی انباشتی از شعارها و تبلیغات انقلابی توانستە است مرکز گرایی را در افراد قوت بخشد و مانند ابزاری قابل دستکاری، استفادە گردد.
این مسئلە در کلان شهرها و مخصوصا ابر شهری چون تهران مملوستر است. تهران بعنوان بزرگترین شهر مهاجرت پذیر ایران جمعیتی بالغ بر ١٨ میلیون را در خود جای دادە کە همین تجمع، خود در درازمدت عامل تعدیل زبانی و هویتی بسوی فرهنگ و زبان فارسی شدە است . یکدست شدگی فرهنگی کە شهر تهران ترویج میکند از موارد و مصادیق پنهان خوری فرهنگ غالب است و حکومت نیز از طریق شیوە های گستردە نظارت شهروندی در ترویج و یگانگی فرهنگ تهرانی، بهرە برداری خویش را نموده و بدینصورت بعنوان یکی از گزارە های پر شدن صندوق های رای بهرە وری میشود. در چگونگی گسترش دامنە فکری حکومت ایران دلایل و عواملی و مباحث گوناگونی قابل طرح است کە سوا از فاکتور سیاست، حوزە های دیگر را نیز وارد بر ماجرا نمودە .
اصولا چرا مردم باید رای دهند؟ و اگر رآی ندهند حق هیچگونە اظهار نظری را خواهند داشت یا نه؟ و بە قولی آیا دیگر ایرانی نیستند؟ چە کسی خود ر محق این حق میداند کە چنین برداشتهایی داشتە باشد؟ آیا ایرانی بودن، زادە شدن از پدر و مادر ایرانی با شناسنامە ی ایرانی است کە با رای ندادن وی، این حق از او بازپس گرفتە میشود؟ یا اینکە او حق دارد درهر موردی و از جمله دربارەی رهبر ایران نیز اظهار نظر کند و بر او نقد داشتە باشد و فراتر از آن، حتی بە نهاد و شخصیتب مانند رهبری اعتقاد نداشتە باشد؟ و همچنین بە قانونی کە وضع شدە است نقد وارد نماید و یا رهبری ولایت فقیە را مشروع بداند یا نه ودر نتیجه بدان پایبند باشد یا نباشد، آیا باز هم ما میتوانیم بروی (رهبری) خردە بگیریم و او را مجازات کنیم؟ و این یعنی اینکە ما درست میگوییم و او خاطی و مجرم است، چون قانونی کە ما وضع کردە ایم قبول ندارد، قانونی کە ٧٥ ملیون وضع کردە اند و تنها او مخالف است . آیا میتوانیم آن یک نفر را محکوم کنیم و آزادی وی را تحت شعاع قرار دهیم ؟ و اینها سوالاتی است کە همیشە در اذهان جاری است. براستی فاصلە ی ما و دیگران چیست ؟ و چرا ما خود را بر حق و دیگرانی را کە در این کشور زندگی میکنند و مانند ما نمی اندیشند را دشمن خود فرض میکنیم؟ پاسخ بە سوالات بالا در شناخت بیانگر ژرف بودن چالش در رویکردهای مجادلە تفکر با نظام سلطە ی امروز ایران است. در شناخت نظام سروری و مکانیسم های حکومترانی جمهوری اسلامی در انقلاب سال ٥٧ از پارامترهایی بهرە گرفتە شدە کە بررسی آنها خالی از لطف نیست:
١-در انقلاب اسلامی ایران چند درصد بە لحاظ واقعی طرفدار حکومت اسلامی بودند و آیا منظور آنان از جمهوری اسلامی، شیوە ی حکومت داری امروز ایران است و مردم آن دورە، دارای چە سطحی از سواد و مطالعە انقلاب و اسلام بودند و آیا رآی ٩٨ درصدی اوایل انقلاب، تنها بیانگر احساس و حرکت تک بستری بودە یا درکی عمیق؟ و آیا امروزه نیز این رای پابرجاست و تاریخ م یتاند شاهد تکرار آن باشد یا نه؟
٢-بر طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، اصل ولایت فقیە باید مطلقە باشد و سرپیچی از آن معانده با خدای متعال است. آیا کسی کە بە ولایت فقیە اعتقاد نداشتە باشد، حق زندگی از وی سلب می گردد و کافر است؟ و حتی بالاتر از آن اگر اعتقادی بە خداوند نداشتە باشد خونش مباح است؟. باز دوبارە این سوال کە چرا آنان فکر میکنند حقیقتند و دستورات خدا و پیامبرش را اجرا میکنند و حق دارند وکیل مدافع تام الاختیار خدا بر روی زمین باشند؟
٣-چرا مردم داخل فلات ایران حق ندارند بە دلخواە خود، سیستم مدیریتی و حکومتی محلی خویش به ویژه از لحاظ فرهنگی و زبانی را دارا باشند؟ آیا احتیاج بە آقا ولی امر و قیم همچنان از کارکردهای سلطە ی این حکومت دینی است؟
٤-دین چە جایگای در منافع انسانها بازی میکند و آیا میشود از طریق ابزار دین، شهروند با درجات مختلف ساخت؟
٥-ما چرا باید دچار تحریم باشیم آیا نظام بین الملل دوست ماست یا دشمن ما؟ اگر دوست ماست بە چە خاطر و اگر دشمن ماست دلیل منطقی اش چیست؟ آیا نمیشود با نظام بین الملل تعامل برابر داشت ؟
٦-اصولا چرا باید یک نوع سازە فکری و مدل بینشی، آنهم بصورت دینی-اسلامی صاحب نفوذ مطلق باشد و دیگر اینکه چرا بینش های دیگر نمی بایست از این حقوق برخوردار باشند؟ دلیل ممانعت از بودن آنها چیست؟
٧-آیا در صورتیکه دوبارە جمهوری اسلامی ایران در یک رفراندوم آزاد با نظارت جهانی مورد بلی-خیر قرار گیرد، مردم بە یکچنین نظام دینی ای رای مثبت خواهند داد؟
بە هر حال علاوە بر تنوع حوزە های مطرح شده در این نوشتار، ما پرده از رخسار موضوعی اصلی بر میداریم کە ریشە ای عمیق و ناگسستنی با گذشتگان ما دارد و آن همانا، روان سلطە پذیر مردمان این فلات است. بدین معنا ما ادعا بر بیگانە و ظلم ستیزی داریم اما در واقع، سلطە به گونه ای ریشە در اعماق فرهنگ ما دوانیدە کە با برداشتن یک عامل سلطە اتوماتیک وار، خود، عامل سلطە جدیدی را جایگزین آن مینمایم و پس از چند صباحی اطاعت محض دوبارە این پروسە را ادمە میدهیم . این چرخە در تاریخ فلات ایران و قراردادهای فرضی فی ما بین فرهنگهای ملل موجود در این فلات تداوم داشته اند و اینک با بە روز شدن لوازمات و کارکردهای سلطە یابی و سلطە پذیری، مردم ایران با انقلاب خود بە سلطە پذیری جدیدی روی آوردە اند کە مسلما بر خلاف تمام حالات پوپولیستی، این مردم مستهلک از وضع سیاسی امروز شدە و هستند.
سیاستهای نظام جمهوری اسلامی با دو نسل از رهبرانش، الگو برداری از شعارهایی است کە خمینی و تیم فکری قبل از انقلاب شامل شریعتی و ... بە بسط و نظریە سازی آن پرداختند. البتە نظریە پردازی ناپختە و فاقد بستر تئوریک لازم و بایسته کە از فقر نظری رنج میبرد و تماما ایدولوژیک است و هنوز بعد از گذشت ٣٧ سال پروسە بە پروژە دمکراسی ناب محقق نشدە و در همان انقلاب باقی ماندە است و هنوز با گذشت ٣٧ سال انتخابات، حکمرانان ایرانی دغدغە حضور در پای صندوق ها را دارد کە آن نیز نشانگر ضعف بنیان سیستمی است که تئوریهای لازمه جهت حکمرانی را ندارد. البتە بدین معنی نیست کە حکومت ایران از ادارە ی کشور درماندە است بلکە برعکس با اشرافیت کامل اطلاعاتی از جهان پرتلاطم همسایگان ایران، نهادهای امنیتی ایران بە خوبی تزریق فضای آرامش را داشتە اند. منظور نوشتار آن قسمتی است کە بە مردم برمیگردد و حق آنان در مطرح کردن ناگفتە ها و حقوق بە حق و انسانی آنان است حقوقی که مطابق با موازین حقوق بشری، حق همگان است اما در جمهوری اسلامی حتی سخن راندن از آنان، جرم محسوب میگردد.
نظام بین الملل دقیقا شیوە های برابری را در استفادە از اهرمهای سلطە بە کار میبرند کە شدت وحدت و نوع استفادە از آن آغشتە است بە سیاست و قدرتهای پوشییدە ای کە مردمان را وادار به پذیرش آن می ولو به صورت ضمنی و ظاهری، می نماید و نظام جمهوری اسلامی ایران نیز بر خلاف شعارهای مردم سالارانە ی خویش دقیقا بە همان روش سیادت و اطاعات، عمل کردە و توجیە هر لحظە ی آن ، تحرکات خود را اصل بە عقبە ی امامت و مشروع بودگی دینی مینماید . در حین نزدیک شدن بە انتخابات، حکومت، دولت و رسانە های دولتی بە صورت کاملا تمامیت خواهانە بر مردم استیلا پیدا کردە وبا بمباران اطلاعاتی مغز ایرانیان را تحت شعاع قرار دادە و انتخابات را ملکە ی ذهن آنان می نمایند، به گونه ای کە حتی در خواب نیز مردم با آن درگیری فکری دارند دستگاە مشروعیت سازی دینی، سیاسی کشور از همە ی ابزارها در محوریت قرار دادن انتخابات قدرت ستاندە و راه نفس و راه اندیشە را بر روی حقیقتهای دیگر پوشانیدە است، بە هر روی با نگاه واقعە بینانە ای بە کارناوال انتخاباتی این فکر در ذهن متبادر میشود کە، شورای ١٢ نفری نگهبان در تایید صلاحیت ها بر جمیع مردم ایران ارجعیت دارند چرا آنان حتما باید فقیە و حقوقدان شبە فقیە باشند و همچنین این خیل مردمی کە با یک حساب سر انگشتی در میزان اندیشدن یک قالب و یک فرمان شدە اند گزینە ی دیگری در انتخابات ندارند و تنها این 8 نفر هدایای الهی هستند کە توسط یک قشر محدود بر ما اصلح میگیرند . فرایندهای سیاسی در ایران بە طور ملموس از ضعف جبهە برخوردار است وهمگی شبە جریان و نهادینگی احزاب معنی ندارد و اصلا جبهە ای مستقل الفکر قابل رویت نییست . در این بین سازە ی اصلاحات بعنوان رفورم حکومت و دولت را هم نمیتوان یک جبهە ی واقعی دانست ، چرا کە در تقابل و تخالف است کە دامنە عملکرد دولت و تکثر طیفها و جبهە ها تعریف میشود ﻧﻪ ﺩﺭ ﭼﺎﭘﻠﻮﺳﯽ ﻭ ﺳﺘﺎﯾﺶ ﺍﺯ ﻭﻟﯽ ﻓﻘﯿﻪ . ﺍﯾﻦ ﻣﺸﮑﻞ ﭼﺎﭘﻠﻮﺳﯽ ﺩﻗﯿﻘﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﻭﺵ ﻧﻈﺎﻡ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﭘﻬﻠﻮﯼ ﺍﺳﺖ ﻭﻟﯽ ﺑﺎ ﻣﻘﺘﻀﯿﺎﺕ ﺟﺪﯾﺪ . ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﻼﮎ ﺁﺭﯾﺎﯾﯽ ﮐﻨﺎﺭ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﻣﺤﮏ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻭ ﻣﺴﺘﻀﻌﻒ ﻣﺎﺑﯽ ﺟﺎﯾﮕﺰﯾﻦ ﺷﺪﻩ . ﺍﺯ ﺣﻮﺍﺋﺠﺎﺕ ﻧﻈﺎﻣﻬﺎﯼ ﺗﮏ ﺭﻫﺒﺮ ﻫﻤﺎﻥ ﺷﯿﻮﻩ ﯼ ﻋﺮﺽ ﺍﺭﺍﺩﺕ ﻭ ﺟﺎﻥ ﻧﺜﺎﺭﯾﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﮏ ﺗﻮﺳﻂ ﺩﺳﺘﮕﺎﻩ ﻣﺸﺮﻭﻋﯿﺖ ﺳﺎﺯﯼ ﺩﯾﻨﯽ ﺑﻪ ﻗﺪﺳﯽ ﮔﺮﺩﺍﻧﯽ ﺭﻫﺒﺮﯼ ﻭ ﻣﺸﺮﻭﻉ ﭘﻨﺪﺍﺭﯼ ﻭﻻﯾﺖ ﻓﻘﯿﻪ ﺭﻭﯼ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺑﻮﺳﯿﻠﻪ ﻓﻘﻬﯽ ﺳﺎﺯﯼ ﺩﯾﻨﯽ، ﻭﻻﯾﺖ ﻣﻄﻠﻘﻪ ﺣﺎﮐﻢ ﺑﺮ ﺟﺎﻥ ﻭ ﻣﺎﻝ ﻭ ﻧﺎﻣﻮﺱ ﻓﺮﺽ ﺷﺪﻩ ﮔﻮﯾﯽ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﯾﮏ ﻓﺮﺩ ﯾﺎ ﺷﻮﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦﻋﺎﻗﻠﻨﺪ ﻭﺗﻨﻬﺎ ﺁﻧﺎﻧﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﮐﺸﻮﺭ ﺭﺍ ﺍﺩﺍﺭﻩ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺮ ﻣﻮﺝ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﺩﯾﻨﯽ ﯾﮏ ﻗﺎﻟﺐ ﻓﮑﺮﯼ ﻣﺸﺨﺺ ﺭﺍ ﺗﺮﻭﯾﺞ ﺩﻫﻨﺪ ﻭ ﺑﻨﺪﮔﺎﻥ ﭼﻮﻥ ﺳﻮﺑﮋﻩ ﻫﺎﯼ ﺑﯽ ﺗﻌﻘﻞ ﻧﺎﮔﺰﯾﺮ ﺑﻪ ﺍﻃﺎﻋﺖ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﻝ ﺳﺮﻭﺭﯼ ﺷﻮﻧﺪ . ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺗﮑﻠﯿﻒ ﻧﺨﺒﮕﺎﻥ ﻭ ﺭﻭﺷنفکران ﺍﺳﺎﺳﯽ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺍﯾﺮﻩ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮ ﺣﮑﻮﻣﺘﯽ ﺑﺎ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮﻋﻤﻮﻣﯽ، ﻧﻘﺶ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺳﺎﺯﯼ ﺍﯾﻔﺎ ﻣﯿﮑﻨﺪ . ﺁﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻗﺮﺍﺋﻦ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺍﺳﺖ ﺣﻮﺯﻩ ﻋﻤﻮﻣﯽﮐﺎﻣﻼ ﺭﺍﻧﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮﺍﻥ ﺩﻭﻟﺘﯽ ﺑﺎﺗﻤﺎﻡ ﻗﻮﺍ ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮ ﻋﻘﻼﻧﯿﺖ ﺍﺑﺰﺍﺭﯼ ﺍﺳﻼﻣﯽ - ﺷﯿﻌﯽ ﻫﻢ ﭼﻨﺎﻥ ﺳﻬﻢ ﺍﻧﺪﮐﯽ ﺭﺍ ﺑﻪﺗﮑﺜﺮ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﻭ ﺑﺎﺯﺍﻧﺪﯾﺸﯽ ﻓﮑﺮﯼ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﯾﺎ ﻧﺨﻮﺍﺳﺘﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﮋﻣﻮﻧﯽ ﺳﻤﯽ ﺍﻓﮑﺎﺭ ﻋﻤﻮﻣﯽ ﺭﺍ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺴﻮﯼ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﻓﺎﺿﻠﻪ ﺧﻮﺩ ﺳﻮﻕ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ . ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮﺍﻥ ﺍﺳﺘﺤﺎﻟﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﺎ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﺣﮑﻮﻣﺘﯽ ﺍﺯ ﻗﺪﺭﺕ ﻧﺎﭼﺎﺭﺍ ﺩﺭ ﮔﺮﺩﺵ ﻧﺨﺒﮕﺎﻥ ﺩﯾﻨﯽ - ﺍﯾﺪﺋﻮﻟﻮﮊﯾﮏ ﻓﻀﺎﯼ ﻧﻘﺪ ﺭﺍ ﺑﺪ ﺍﻧﮕﺎﺭﯼ ﻣﮑﺎﺗﺐ ﻓﮑﺮﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺩﺍﻧﺴﺘﻪ ﻭ ﺑﺎ ﺑﺤﻖ ﺩﺍﻧﺴﺘﻦ ﺭﻭﯾﻪ ﯼ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺩﯾﻨﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻋﻤﻼ ﺍﺯ ﺳﺎﺧﺘﺎﺭﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﮐﭙﯽ ﺑﺮﺩﺍﺭﯼ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺑﺎ ﺍﻧﻄﺒﺎﻕ ﻣﺪﻝ ﻧﺎﻣﯿﻤﻮﻥ ﺩﺭ ﭼﻨﺪ ﮐﺸﻮﺭ ﻧﺎﻓﺮﺟﺎﻡ ﺧﺎﻭﺭﻣﯿﺎﻧﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺻﺎﺣﺐ ﺗﺰ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﻣﯿﺪﺍﻧﻨﺪ ﮐﻪ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻬﺎﻧﯿﺎﻥ ﺑﺸﺎﺭﺕ ﻣﯿﺪﻫﺪ. ﻣﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺪﺍﻧﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺗﻔﮑﺮﺍﺕ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺧﻄﺮﻧﺎﮎ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﻓﻀﺎﯼ ﺭﻗﺎﺑﺖ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﻫﯿﭻ ﭘﺸﺘﻮﺍﻧﻪ ﯼ ﻋﻤﻠﯽ ﺟﺰ ﭼﻨﺪ ﮐﺸﻮﺭ ﺑﺤﺮﺍﻧﺰﺩﻩ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻧﻤﯿﺒﺎﺷﺪ . ﺍﯾﻦ ﻗﺒﯿﻞ ﺷﻌﺎﺋﺮ ﺟﺰ ﺑﺪ ﻓﺮﺟﺎﻣﯽ ﻓﮑﺮﯼ ﻭ ﺍﻧﺰﻭﺍ ﺩﺳﺘﺎﻭﺭﺩﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ. ﺑﺮ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺎﺱ، ﭼﮕﻮﻧﮕﯽ ﺍﯾﻦ ﺍﻧﺘﺨﺎﺑﺎﺕ ﻧﯿﺰ ﻣﻨﻌﮑﺲ ﺍﺯ ﻓﻀﺎﯼ ﻓﮑﺮﯼ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮﺍﻥ ﺩﯾﻨﯽ - ﺳﯿﺎﺳﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﺎﺟﺮﺍﺟﻮﯾﯽ ﻋﻠﯿﻪ ﮐﺎﭘﯿﺘﺎﻟﯿﺴﺖ ﻣﻌﯿﺸﺖ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﻓﺪﺍﯼ ﺩﮐﺘﺮﯾﻦ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻭ ﻧﻘﺶ ﻫﻤﯿﻦ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮﺍﻥ ﭘﻮﺷﺎﻟﯽ ﻋﻤﻖ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﻭ ﺳﺮﺳﭙﺮﺩﮔﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﭘﯿﺮﻭﯼ ﺍﺯ ﻭﻻﯾﺖ ﺑﻐﺮﻧﺠﺘﺮ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﮔﻮﯾﯽ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﻣﯿﺰﯾﺪﻭﺍﻭ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯼ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺣﻖ ﺭﺍﯼ ﺩﺍﺩﻥ ﻭ ﺩﺧﺎﻟﺖ ﮐﺮﺩﻥ ﺩﺍﺭﺩ .
ﻣﯿﺰﺍن سنین ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ، ﺳﯿﺎﺳﯽ، ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ، ﺍﻗﺘﺼﺎﺩﯼ ﺣﺎکی از آن است ﮐﻪ ﺩﻻﯾﻞ ﺻﺒﺮ ﻭ ﺁﺳﺘﺎﻧﻪ ﺗﺤﻤﻞ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﻫﻤﯿﺸﻪ بیش از حد معقول بوده ﻭ ﺍﻗﺘﺪﺍﺭﭘﺬﯾﺮﯼ ﺑﻌﻨﻮﺍﻥ ﺍﻣﺮﯼ پابت ﺩﺭ ﺭﮒ ﻭ ﺧﻮﻥ ﻭ ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﭘﻮﺳﺖ ﻣﺮﺩﻡ ﻧﻬﺎﺩﯾﻨﻪ شده ﺍﺳﺖ. ﺩﻻﯾﻞ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﺩﺭ ﺗﺤﻤﻞ ﻭﺿﻌﯿﺘﻬﺎﯼ ﻧﺎﺑﺮﺍﺑﺮ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﻫﺮﭼﻪ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻣﻄﻤﺌﻨﺎ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺷﯿﻮﻩ ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﺪﻥشان، ﺣﻞ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﮔﺸﺖ ﻭ ﺍﯾﻦ بدان معنی است که آحاد مردمان این مرز و بوم ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺗﮑﺎﻧﯽ ﻓﮑﺮﯼ ﺍﺳﺎﺳﯽ ای نیازمندند.
نظر نویسنده بازتاب دیدگاه آژانس خبررسانی کُردپا نمیباشد.
مکانیسم انتخابابت در ایران:
چرا مردم باید رای دهند؟ چرا باید مردم حضور حداکثری داشتە باشند ؟ از چه روی انتخابات مشت محکمی بردهان استکبار جهانیست؟ علت استلزام اعتقادی کاندیدها باید بە ولی فقیە چیست؟ ؟ چرا کشور باید فقط نظام اسلامی داشتە باشد؟ چرا مردم بە این کاندیدها باید رای دهند ؟ اینها و صد پرسش دیگر، در ذهن خیلی از انسانهای این سرزمین نقش بسته است و اینها نمونە ای از پرسش های چالش برانگیزی است کە هر روزە در کوی و برزن توسط مرم، طرح می شند، همان مردمی کە با رفتن مشاهده دوربینهای صداوسیما سوالاتشان را به ورطه فراموشی می سپارند، گویی اینها خیالی بیش نبودە و با شور و اشتیاق فراوان مهمان بازیهای رسانە ای دوربین ها میشوند. براستی دلیل این همە تناقض و پارادوکس فکری و نقشی چیست؟
ایران کشوری است با تنوعات ملی و فرهنگی متعدد و این تنوعات فرهنگی ملیت های داخل ایران با تمام ساز و کارهای همگن گرایانە اش از مشکلاتی برخوردار است کە در تمام لایە های طبقاتی آن بە صورت آشکار در هویت یافتگی و هویت سازی نقش خود را نمایان میکند . تعاملات فرهنگی ملل ها و قراردادهای بین فرهنگهای فلات ایران در مبحثی همداستانند و آن ذوب افکار متفاوت و گاه متضاد و متحد یکنوخت و همدست کردن ان در قالبی است که از آن تحت عنوان اندیشه ملی یاد می شود و سپس نقش بستن و فرو بردن این تفکر ملی در چهارچوبی بسته با نام اسلام ایرانی است.
حکومت بە عنوان عنصری کە آستانە و نحوه ی تعاملات و تآملات را در ایران کنترل میکند، کاراکترو مکانیزهای حساسی را بە خدمت گرفتە است و درفاصلە ی زمانی ٣٧ سال گذشتە چون بستر سازی هوشمند، بر رصد تمامی نگرشها اشراف یافتە است. اشرافیتی کە نە تنها توسط چپیها و راستهای ایران بلکە از طریق خود ساز و کارهای بومی نیز سروری حکومت را تشریح و توجیه کردە و بە الگویی از سلطە یابی در فضای عمومی و همچنین رخنە پذیری در فضای خصوصی مردم تبدیل شدە است بە صورتی کە حکومت در پیچیدە ترین زوایای فکری و خصوصی افراد وارد شدە و بعنوان کاربری مشروع ساختمان ذهنی فرد مورد نظر را مورد کنکاش قرار میدهد کە نمونە ی آن در مصاحبە های مردم و تکراری بودن پاسخهای مصاحبە شوندە ها و یک شکل بودن افکار و قابل حدس بودن گفتار آنان و دیکتە ای بودن باورشان قابل رؤیت است. بدین منظور استفادە ی دولت های گذشتتە از احساسات ملی در موازات اهداف آرمانی حکومت بە وسیلە ی انباشتی از شعارها و تبلیغات انقلابی توانستە است مرکز گرایی را در افراد قوت بخشد و مانند ابزاری قابل دستکاری، استفادە گردد.
این مسئلە در کلان شهرها و مخصوصا ابر شهری چون تهران مملوستر است. تهران بعنوان بزرگترین شهر مهاجرت پذیر ایران جمعیتی بالغ بر ١٨ میلیون را در خود جای دادە کە همین تجمع، خود در درازمدت عامل تعدیل زبانی و هویتی بسوی فرهنگ و زبان فارسی شدە است . یکدست شدگی فرهنگی کە شهر تهران ترویج میکند از موارد و مصادیق پنهان خوری فرهنگ غالب است و حکومت نیز از طریق شیوە های گستردە نظارت شهروندی در ترویج و یگانگی فرهنگ تهرانی، بهرە برداری خویش را نموده و بدینصورت بعنوان یکی از گزارە های پر شدن صندوق های رای بهرە وری میشود. در چگونگی گسترش دامنە فکری حکومت ایران دلایل و عواملی و مباحث گوناگونی قابل طرح است کە سوا از فاکتور سیاست، حوزە های دیگر را نیز وارد بر ماجرا نمودە .
اصولا چرا مردم باید رای دهند؟ و اگر رآی ندهند حق هیچگونە اظهار نظری را خواهند داشت یا نه؟ و بە قولی آیا دیگر ایرانی نیستند؟ چە کسی خود ر محق این حق میداند کە چنین برداشتهایی داشتە باشد؟ آیا ایرانی بودن، زادە شدن از پدر و مادر ایرانی با شناسنامە ی ایرانی است کە با رای ندادن وی، این حق از او بازپس گرفتە میشود؟ یا اینکە او حق دارد درهر موردی و از جمله دربارەی رهبر ایران نیز اظهار نظر کند و بر او نقد داشتە باشد و فراتر از آن، حتی بە نهاد و شخصیتب مانند رهبری اعتقاد نداشتە باشد؟ و همچنین بە قانونی کە وضع شدە است نقد وارد نماید و یا رهبری ولایت فقیە را مشروع بداند یا نه ودر نتیجه بدان پایبند باشد یا نباشد، آیا باز هم ما میتوانیم بروی (رهبری) خردە بگیریم و او را مجازات کنیم؟ و این یعنی اینکە ما درست میگوییم و او خاطی و مجرم است، چون قانونی کە ما وضع کردە ایم قبول ندارد، قانونی کە ٧٥ ملیون وضع کردە اند و تنها او مخالف است . آیا میتوانیم آن یک نفر را محکوم کنیم و آزادی وی را تحت شعاع قرار دهیم ؟ و اینها سوالاتی است کە همیشە در اذهان جاری است. براستی فاصلە ی ما و دیگران چیست ؟ و چرا ما خود را بر حق و دیگرانی را کە در این کشور زندگی میکنند و مانند ما نمی اندیشند را دشمن خود فرض میکنیم؟ پاسخ بە سوالات بالا در شناخت بیانگر ژرف بودن چالش در رویکردهای مجادلە تفکر با نظام سلطە ی امروز ایران است. در شناخت نظام سروری و مکانیسم های حکومترانی جمهوری اسلامی در انقلاب سال ٥٧ از پارامترهایی بهرە گرفتە شدە کە بررسی آنها خالی از لطف نیست:
١-در انقلاب اسلامی ایران چند درصد بە لحاظ واقعی طرفدار حکومت اسلامی بودند و آیا منظور آنان از جمهوری اسلامی، شیوە ی حکومت داری امروز ایران است و مردم آن دورە، دارای چە سطحی از سواد و مطالعە انقلاب و اسلام بودند و آیا رآی ٩٨ درصدی اوایل انقلاب، تنها بیانگر احساس و حرکت تک بستری بودە یا درکی عمیق؟ و آیا امروزه نیز این رای پابرجاست و تاریخ م یتاند شاهد تکرار آن باشد یا نه؟
٢-بر طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، اصل ولایت فقیە باید مطلقە باشد و سرپیچی از آن معانده با خدای متعال است. آیا کسی کە بە ولایت فقیە اعتقاد نداشتە باشد، حق زندگی از وی سلب می گردد و کافر است؟ و حتی بالاتر از آن اگر اعتقادی بە خداوند نداشتە باشد خونش مباح است؟. باز دوبارە این سوال کە چرا آنان فکر میکنند حقیقتند و دستورات خدا و پیامبرش را اجرا میکنند و حق دارند وکیل مدافع تام الاختیار خدا بر روی زمین باشند؟
٣-چرا مردم داخل فلات ایران حق ندارند بە دلخواە خود، سیستم مدیریتی و حکومتی محلی خویش به ویژه از لحاظ فرهنگی و زبانی را دارا باشند؟ آیا احتیاج بە آقا ولی امر و قیم همچنان از کارکردهای سلطە ی این حکومت دینی است؟
٤-دین چە جایگای در منافع انسانها بازی میکند و آیا میشود از طریق ابزار دین، شهروند با درجات مختلف ساخت؟
٥-ما چرا باید دچار تحریم باشیم آیا نظام بین الملل دوست ماست یا دشمن ما؟ اگر دوست ماست بە چە خاطر و اگر دشمن ماست دلیل منطقی اش چیست؟ آیا نمیشود با نظام بین الملل تعامل برابر داشت ؟
٦-اصولا چرا باید یک نوع سازە فکری و مدل بینشی، آنهم بصورت دینی-اسلامی صاحب نفوذ مطلق باشد و دیگر اینکه چرا بینش های دیگر نمی بایست از این حقوق برخوردار باشند؟ دلیل ممانعت از بودن آنها چیست؟
٧-آیا در صورتیکه دوبارە جمهوری اسلامی ایران در یک رفراندوم آزاد با نظارت جهانی مورد بلی-خیر قرار گیرد، مردم بە یکچنین نظام دینی ای رای مثبت خواهند داد؟
بە هر حال علاوە بر تنوع حوزە های مطرح شده در این نوشتار، ما پرده از رخسار موضوعی اصلی بر میداریم کە ریشە ای عمیق و ناگسستنی با گذشتگان ما دارد و آن همانا، روان سلطە پذیر مردمان این فلات است. بدین معنا ما ادعا بر بیگانە و ظلم ستیزی داریم اما در واقع، سلطە به گونه ای ریشە در اعماق فرهنگ ما دوانیدە کە با برداشتن یک عامل سلطە اتوماتیک وار، خود، عامل سلطە جدیدی را جایگزین آن مینمایم و پس از چند صباحی اطاعت محض دوبارە این پروسە را ادمە میدهیم . این چرخە در تاریخ فلات ایران و قراردادهای فرضی فی ما بین فرهنگهای ملل موجود در این فلات تداوم داشته اند و اینک با بە روز شدن لوازمات و کارکردهای سلطە یابی و سلطە پذیری، مردم ایران با انقلاب خود بە سلطە پذیری جدیدی روی آوردە اند کە مسلما بر خلاف تمام حالات پوپولیستی، این مردم مستهلک از وضع سیاسی امروز شدە و هستند.
سیاستهای نظام جمهوری اسلامی با دو نسل از رهبرانش، الگو برداری از شعارهایی است کە خمینی و تیم فکری قبل از انقلاب شامل شریعتی و ... بە بسط و نظریە سازی آن پرداختند. البتە نظریە پردازی ناپختە و فاقد بستر تئوریک لازم و بایسته کە از فقر نظری رنج میبرد و تماما ایدولوژیک است و هنوز بعد از گذشت ٣٧ سال پروسە بە پروژە دمکراسی ناب محقق نشدە و در همان انقلاب باقی ماندە است و هنوز با گذشت ٣٧ سال انتخابات، حکمرانان ایرانی دغدغە حضور در پای صندوق ها را دارد کە آن نیز نشانگر ضعف بنیان سیستمی است که تئوریهای لازمه جهت حکمرانی را ندارد. البتە بدین معنی نیست کە حکومت ایران از ادارە ی کشور درماندە است بلکە برعکس با اشرافیت کامل اطلاعاتی از جهان پرتلاطم همسایگان ایران، نهادهای امنیتی ایران بە خوبی تزریق فضای آرامش را داشتە اند. منظور نوشتار آن قسمتی است کە بە مردم برمیگردد و حق آنان در مطرح کردن ناگفتە ها و حقوق بە حق و انسانی آنان است حقوقی که مطابق با موازین حقوق بشری، حق همگان است اما در جمهوری اسلامی حتی سخن راندن از آنان، جرم محسوب میگردد.
نظام بین الملل دقیقا شیوە های برابری را در استفادە از اهرمهای سلطە بە کار میبرند کە شدت وحدت و نوع استفادە از آن آغشتە است بە سیاست و قدرتهای پوشییدە ای کە مردمان را وادار به پذیرش آن می ولو به صورت ضمنی و ظاهری، می نماید و نظام جمهوری اسلامی ایران نیز بر خلاف شعارهای مردم سالارانە ی خویش دقیقا بە همان روش سیادت و اطاعات، عمل کردە و توجیە هر لحظە ی آن ، تحرکات خود را اصل بە عقبە ی امامت و مشروع بودگی دینی مینماید . در حین نزدیک شدن بە انتخابات، حکومت، دولت و رسانە های دولتی بە صورت کاملا تمامیت خواهانە بر مردم استیلا پیدا کردە وبا بمباران اطلاعاتی مغز ایرانیان را تحت شعاع قرار دادە و انتخابات را ملکە ی ذهن آنان می نمایند، به گونه ای کە حتی در خواب نیز مردم با آن درگیری فکری دارند دستگاە مشروعیت سازی دینی، سیاسی کشور از همە ی ابزارها در محوریت قرار دادن انتخابات قدرت ستاندە و راه نفس و راه اندیشە را بر روی حقیقتهای دیگر پوشانیدە است، بە هر روی با نگاه واقعە بینانە ای بە کارناوال انتخاباتی این فکر در ذهن متبادر میشود کە، شورای ١٢ نفری نگهبان در تایید صلاحیت ها بر جمیع مردم ایران ارجعیت دارند چرا آنان حتما باید فقیە و حقوقدان شبە فقیە باشند و همچنین این خیل مردمی کە با یک حساب سر انگشتی در میزان اندیشدن یک قالب و یک فرمان شدە اند گزینە ی دیگری در انتخابات ندارند و تنها این 8 نفر هدایای الهی هستند کە توسط یک قشر محدود بر ما اصلح میگیرند . فرایندهای سیاسی در ایران بە طور ملموس از ضعف جبهە برخوردار است وهمگی شبە جریان و نهادینگی احزاب معنی ندارد و اصلا جبهە ای مستقل الفکر قابل رویت نییست . در این بین سازە ی اصلاحات بعنوان رفورم حکومت و دولت را هم نمیتوان یک جبهە ی واقعی دانست ، چرا کە در تقابل و تخالف است کە دامنە عملکرد دولت و تکثر طیفها و جبهە ها تعریف میشود ﻧﻪ ﺩﺭ ﭼﺎﭘﻠﻮﺳﯽ ﻭ ﺳﺘﺎﯾﺶ ﺍﺯ ﻭﻟﯽ ﻓﻘﯿﻪ . ﺍﯾﻦ ﻣﺸﮑﻞ ﭼﺎﭘﻠﻮﺳﯽ ﺩﻗﯿﻘﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﻭﺵ ﻧﻈﺎﻡ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﭘﻬﻠﻮﯼ ﺍﺳﺖ ﻭﻟﯽ ﺑﺎ ﻣﻘﺘﻀﯿﺎﺕ ﺟﺪﯾﺪ . ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺗﻔﺎﻭﺕ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﻼﮎ ﺁﺭﯾﺎﯾﯽ ﮐﻨﺎﺭ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﻣﺤﮏ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﻭ ﻣﺴﺘﻀﻌﻒ ﻣﺎﺑﯽ ﺟﺎﯾﮕﺰﯾﻦ ﺷﺪﻩ . ﺍﺯ ﺣﻮﺍﺋﺠﺎﺕ ﻧﻈﺎﻣﻬﺎﯼ ﺗﮏ ﺭﻫﺒﺮ ﻫﻤﺎﻥ ﺷﯿﻮﻩ ﯼ ﻋﺮﺽ ﺍﺭﺍﺩﺕ ﻭ ﺟﺎﻥ ﻧﺜﺎﺭﯾﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﮏ ﺗﻮﺳﻂ ﺩﺳﺘﮕﺎﻩ ﻣﺸﺮﻭﻋﯿﺖ ﺳﺎﺯﯼ ﺩﯾﻨﯽ ﺑﻪ ﻗﺪﺳﯽ ﮔﺮﺩﺍﻧﯽ ﺭﻫﺒﺮﯼ ﻭ ﻣﺸﺮﻭﻉ ﭘﻨﺪﺍﺭﯼ ﻭﻻﯾﺖ ﻓﻘﯿﻪ ﺭﻭﯼ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺑﻮﺳﯿﻠﻪ ﻓﻘﻬﯽ ﺳﺎﺯﯼ ﺩﯾﻨﯽ، ﻭﻻﯾﺖ ﻣﻄﻠﻘﻪ ﺣﺎﮐﻢ ﺑﺮ ﺟﺎﻥ ﻭ ﻣﺎﻝ ﻭ ﻧﺎﻣﻮﺱ ﻓﺮﺽ ﺷﺪﻩ ﮔﻮﯾﯽ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﯾﮏ ﻓﺮﺩ ﯾﺎ ﺷﻮﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦﻋﺎﻗﻠﻨﺪ ﻭﺗﻨﻬﺎ ﺁﻧﺎﻧﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﮐﺸﻮﺭ ﺭﺍ ﺍﺩﺍﺭﻩ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺮ ﻣﻮﺝ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺕ ﺩﯾﻨﯽ ﯾﮏ ﻗﺎﻟﺐ ﻓﮑﺮﯼ ﻣﺸﺨﺺ ﺭﺍ ﺗﺮﻭﯾﺞ ﺩﻫﻨﺪ ﻭ ﺑﻨﺪﮔﺎﻥ ﭼﻮﻥ ﺳﻮﺑﮋﻩ ﻫﺎﯼ ﺑﯽ ﺗﻌﻘﻞ ﻧﺎﮔﺰﯾﺮ ﺑﻪ ﺍﻃﺎﻋﺖ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﺪﻝ ﺳﺮﻭﺭﯼ ﺷﻮﻧﺪ . ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺗﮑﻠﯿﻒ ﻧﺨﺒﮕﺎﻥ ﻭ ﺭﻭﺷنفکران ﺍﺳﺎﺳﯽ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺍﯾﺮﻩ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮ ﺣﮑﻮﻣﺘﯽ ﺑﺎ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮﻋﻤﻮﻣﯽ، ﻧﻘﺶ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺳﺎﺯﯼ ﺍﯾﻔﺎ ﻣﯿﮑﻨﺪ . ﺁﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻗﺮﺍﺋﻦ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺍﺳﺖ ﺣﻮﺯﻩ ﻋﻤﻮﻣﯽﮐﺎﻣﻼ ﺭﺍﻧﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮﺍﻥ ﺩﻭﻟﺘﯽ ﺑﺎﺗﻤﺎﻡ ﻗﻮﺍ ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮ ﻋﻘﻼﻧﯿﺖ ﺍﺑﺰﺍﺭﯼ ﺍﺳﻼﻣﯽ - ﺷﯿﻌﯽ ﻫﻢ ﭼﻨﺎﻥ ﺳﻬﻢ ﺍﻧﺪﮐﯽ ﺭﺍ ﺑﻪﺗﮑﺜﺮ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﻭ ﺑﺎﺯﺍﻧﺪﯾﺸﯽ ﻓﮑﺮﯼ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﯾﺎ ﻧﺨﻮﺍﺳﺘﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﮋﻣﻮﻧﯽ ﺳﻤﯽ ﺍﻓﮑﺎﺭ ﻋﻤﻮﻣﯽ ﺭﺍ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺴﻮﯼ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﻓﺎﺿﻠﻪ ﺧﻮﺩ ﺳﻮﻕ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ . ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮﺍﻥ ﺍﺳﺘﺤﺎﻟﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﺎ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﺣﮑﻮﻣﺘﯽ ﺍﺯ ﻗﺪﺭﺕ ﻧﺎﭼﺎﺭﺍ ﺩﺭ ﮔﺮﺩﺵ ﻧﺨﺒﮕﺎﻥ ﺩﯾﻨﯽ - ﺍﯾﺪﺋﻮﻟﻮﮊﯾﮏ ﻓﻀﺎﯼ ﻧﻘﺪ ﺭﺍ ﺑﺪ ﺍﻧﮕﺎﺭﯼ ﻣﮑﺎﺗﺐ ﻓﮑﺮﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺩﺍﻧﺴﺘﻪ ﻭ ﺑﺎ ﺑﺤﻖ ﺩﺍﻧﺴﺘﻦ ﺭﻭﯾﻪ ﯼ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺩﯾﻨﯽ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻋﻤﻼ ﺍﺯ ﺳﺎﺧﺘﺎﺭﻫﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﮐﭙﯽ ﺑﺮﺩﺍﺭﯼ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﺑﺎ ﺍﻧﻄﺒﺎﻕ ﻣﺪﻝ ﻧﺎﻣﯿﻤﻮﻥ ﺩﺭ ﭼﻨﺪ ﮐﺸﻮﺭ ﻧﺎﻓﺮﺟﺎﻡ ﺧﺎﻭﺭﻣﯿﺎﻧﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺻﺎﺣﺐ ﺗﺰ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﻣﯿﺪﺍﻧﻨﺪ ﮐﻪ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻬﺎﻧﯿﺎﻥ ﺑﺸﺎﺭﺕ ﻣﯿﺪﻫﺪ. ﻣﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺪﺍﻧﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺗﻔﮑﺮﺍﺕ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺧﻄﺮﻧﺎﮎ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺭ ﻓﻀﺎﯼ ﺭﻗﺎﺑﺖ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﻫﯿﭻ ﭘﺸﺘﻮﺍﻧﻪ ﯼ ﻋﻤﻠﯽ ﺟﺰ ﭼﻨﺪ ﮐﺸﻮﺭ ﺑﺤﺮﺍﻧﺰﺩﻩ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻧﻤﯿﺒﺎﺷﺪ . ﺍﯾﻦ ﻗﺒﯿﻞ ﺷﻌﺎﺋﺮ ﺟﺰ ﺑﺪ ﻓﺮﺟﺎﻣﯽ ﻓﮑﺮﯼ ﻭ ﺍﻧﺰﻭﺍ ﺩﺳﺘﺎﻭﺭﺩﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ. ﺑﺮ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺎﺱ، ﭼﮕﻮﻧﮕﯽ ﺍﯾﻦ ﺍﻧﺘﺨﺎﺑﺎﺕ ﻧﯿﺰ ﻣﻨﻌﮑﺲ ﺍﺯ ﻓﻀﺎﯼ ﻓﮑﺮﯼ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮﺍﻥ ﺩﯾﻨﯽ - ﺳﯿﺎﺳﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﺎﺟﺮﺍﺟﻮﯾﯽ ﻋﻠﯿﻪ ﮐﺎﭘﯿﺘﺎﻟﯿﺴﺖ ﻣﻌﯿﺸﺖ ﻣﺮﺩﻣﺎﻥ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﻓﺪﺍﯼ ﺩﮐﺘﺮﯾﻦ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻭ ﻧﻘﺶ ﻫﻤﯿﻦ ﺭﻭﺷﻨﻔﮑﺮﺍﻥ ﭘﻮﺷﺎﻟﯽ ﻋﻤﻖ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﻭ ﺳﺮﺳﭙﺮﺩﮔﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﭘﯿﺮﻭﯼ ﺍﺯ ﻭﻻﯾﺖ ﺑﻐﺮﻧﺠﺘﺮ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﮔﻮﯾﯽ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﻣﯿﺰﯾﺪﻭﺍﻭ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯼ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺣﻖ ﺭﺍﯼ ﺩﺍﺩﻥ ﻭ ﺩﺧﺎﻟﺖ ﮐﺮﺩﻥ ﺩﺍﺭﺩ .
ﻣﯿﺰﺍن سنین ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ، ﺳﯿﺎﺳﯽ، ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ، ﺍﻗﺘﺼﺎﺩﯼ ﺣﺎکی از آن است ﮐﻪ ﺩﻻﯾﻞ ﺻﺒﺮ ﻭ ﺁﺳﺘﺎﻧﻪ ﺗﺤﻤﻞ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩﻡ ﻫﻤﯿﺸﻪ بیش از حد معقول بوده ﻭ ﺍﻗﺘﺪﺍﺭﭘﺬﯾﺮﯼ ﺑﻌﻨﻮﺍﻥ ﺍﻣﺮﯼ پابت ﺩﺭ ﺭﮒ ﻭ ﺧﻮﻥ ﻭ ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﭘﻮﺳﺖ ﻣﺮﺩﻡ ﻧﻬﺎﺩﯾﻨﻪ شده ﺍﺳﺖ. ﺩﻻﯾﻞ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﺯﻣﯿﻦ ﺩﺭ ﺗﺤﻤﻞ ﻭﺿﻌﯿﺘﻬﺎﯼ ﻧﺎﺑﺮﺍﺑﺮ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﻫﺮﭼﻪ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﻣﻄﻤﺌﻨﺎ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺷﯿﻮﻩ ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﺪﻥشان، ﺣﻞ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﮔﺸﺖ ﻭ ﺍﯾﻦ بدان معنی است که آحاد مردمان این مرز و بوم ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺗﮑﺎﻧﯽ ﻓﮑﺮﯼ ﺍﺳﺎﺳﯽ ای نیازمندند.
نظر نویسنده بازتاب دیدگاه آژانس خبررسانی کُردپا نمیباشد.