چند نکتهای در باب داوری در دورهی دوم جشنوارهی شعر مولوی کُرد و خود جشنواره
13:38 - 13 آبان 1393
Unknown Author
علی حاتمی
وقتی که داوری آسان گرفته میشود
پیش از هر چیز لازم میدانم که به سهم خود از برگزارکنندگان جشنواره تشکر کنم و دستشان را به گرمی بفشارم. همه میدانیم که برگزاری جشنوارههای ادبی کُردی چه اندازه دشوار و مستلزم چه زحمات بیپایانی از همان آغاز حرکت و شکلگیری ایدهی برگزاری تا پایان آن یعنی اختتام جشنواره است. در این راه اگر ارادهای محکم و عشق به زبان و ادبیات کُردی در میان نباشد، کار به جایی نخواهد رسید و این عشق همان چیزی بود که طی دو روز برگزاری جشنواره در برگزارکنندگان دیدیم. اینگونه است که برگزاری هر جشنوارهی ادبی در این دیار جای سپاس و قدردانی دارد فارغ از آنکه چه اندازه در هدفش که کمک به پیشبرد و ارتقاء ادبیات کُردی است، موفق بوده باشد.
اما همین نکته، یعنی کمک به پیشبرد و ارتقاء ادبیات کُردی، همان چیزی است که تمام زحمات و دردسرها به خاطر آن به جان خریده میشود. پس برگزارکنندگان برای آنکه زحماتشان بیشتر به بار بنشیند، جا دارد که تمام هم و غم خود را معطوف همین امر کنند. از همین روست که بنده میخواهم تا آنجا که ادراک و دانشم یاریرسان است، به چند نکتهای در مورد یکی از جنبههای بحثبرانگیز جشنواره یعنی داوری آن بپردازم و در عین حال در ارتباط با آن به برخی مسائل و جنبههای دیگر جشنواره هم اشاره کنم.
پیش از هر چیز باید به ترکیب هیئت داوران اشاره کنم که متشکل از پنج شاعر یا منتقد ادبیات بود. از این میان چهار داور از گویش سورانی و تنها یک داور از گویش کلهری بود. چهار داور سوران هم از دو جبههی کاملن مخالف بودند: دو تن از شاعران و طرفداران شعر \"جیاواز\" و دو تن دیگر از شاعران کلاسیک و بالطبع هوادار شعر کلاسیک. علی الفتی داور کلهر هم با آنکه خود هم در زمینهی شعر کلاسیک و هم شعر مدرن طبع آزمایی کرده، بیشتر دلبسته و هوادار شعر مدرن است تا شعر کلاسیک. همین ترکیب گویای آن است که داوران به راحتی میتوانند نظرات و امتیازهایی را که هر جبهه به کتاب خاصی میدهد، خنثا کنند و در نتیجه هیچ اثری شاخص نشود. هیئت داوران در بیانیهشان هیچ کتابی از میان کتابهای پذیرفته شده در جشنواره را شایستهی رتبههای اول و دوم ندانستند.
حال میتوان پرسید که همین خنثا و بیاثر کردن نظرات یکدیگر خود نمیتواند دلیل این رأی هیئت داوران باشد؟ بالطبع هر یک از جبهههای مخالف داوران به خاطر سلیقهی خاص خود میتوانستند به کتابهایی امتیاز دهند که جبههی مخالف به خاطر سلیقهی متفاوت خود ممکن بود هیچ اعتنایی به آنها نکنند. اما در این مورد خاص شاید تقصیر متوجه داوران نباشد بلکه ریشهی مشکل به یکی از اساسیترین و مهمترین مشکلات جشنوارههای ما برمیگردد و آن کلی بودن جشنوارههاست. اغلب جشنوارههای کُردی هیچ محدودیت موضوعی ندارند و همه نوع اثری را میپذیرند. به عنوان نمونه در جشنوارههای شعر از شعر کلاسیک تا آوانگارد شرکت دارد و خوانده میشود. حال در جشنوارهای که جنبهی رقابتی هم دارد و قرار است که شعرها داوری شود، تکلیف چیست؟ پیداست که برگزارکنندگان جایزهی مولوی کُرد راه حل را در آن دیدهاند که هیئت داوران را هم از همین طیف گسترده انتخاب کرده و کنار هم بگذارند. نتیجه هم آن میشود که جبهههای مخالف داوران یا نظرات یکدیگر را خنثا و بیاثر کرده یا یک گروه به رغم میل خود تا حدی به نظرات گروه دیگر تن دهد که طبق نتایج اعلام شده از سوی هیئت داوران میتوان گفت که هر دو اتفاق با هم افتاده است! وگرنه عجیب نیست که از 17 کتاب پذیرفته شده در جشنواره نیمی از آنها جایزه بگیرد؟! آیا در این شرایط داوران ناتوان یا بیمیل از داوری نمیشوند؟ آیا همین منجر به آن نشده که داوران هیچ اثری را شایستهی احراز مقامهای اول و دوم ندانند؟
در اینجاست که نیاز به تخصصی شدن جشنوارههایمان را احساس میکنیم؛ جشنوارههایی با موضوعات و اهداف و سیاستهای خاص و خاصتر. شاید بتوان گفت که یکی از دلایل علاقه و تمایل برگزارکنندگان جشنوارهها به جشنوارههای کلی و فراگیر و نه تخصصی، ترس از استقبال کم است. در سرزمینی که مردم آن ادبیات را چیزی زائد و بیفایده میدانند و علاقه و حوصلهی چندانی برای پیگیری آن ندارند و طبعن وقتشان را هم برای شرکت در جشنوارههای ادبی هدر نمیدهند، برگزارکنندگان جشنوارهها با برگزاری جشنوارههای کلی و غیرتخصصی میخواهند شاهد حضور حداکثری خود شاعران و ادیبان باشند؛ چیزی که تنها با کلی و فراگیر بودن جشنواره و شرکت تمام طیفهای ادبی ممکن است. به عبارت دیگر، دغدغهی اصلی برگزارکنندگان جشنوارهها استقبال بیشتر است تا کیفیت.
به این ترتیب تغییر رویکرد جشنوارهها و تلاش مسؤلانشان برای تخصصیشدن یک نیاز مبرم است؛ چیزی که جشنوارهها را بیشتر به هدف اصلی آنها یعنی کمک به پیشبرد و ارتقاء ادبیات کُردی نزدیک میکند.
در ارتباط با همین موضوع میتوان به یکی دیگر از مشکلات جشنوارهی شعر مولوی کُرد اشاره کرد: جشنواره هم به شعر و هم به کتاب شعر اختصاص دارد اگرچه شعار آن اهمیت دادن به کتابهای شعر چاپ شده است. یعنی اینجا هم موضوع جشنواره محدود نمیشود و نتیجه آن چیزی میشود که دیدیم: برخی از شاعرانی که کتابشان در جشنواره برگزیده شده بود، حتا فرصت معرفی کتابشان و خواندن چند شعری از آن را پیدا نکردند. همینطور وقتی برای برخی از شاعران پذیرفته شده در جشنواره هم نماند که شعرشان را بخوانند. آیا اگر جشنواره صرفن به کتابهای شعر چاپ شده اختصاص مییافت، این مشکلات خودبه خود حل نمیشد؟ حتا پنلی که در اواخر جشنواره دیدیم، به مباحثی کلی در باب تاریخ شعر کُردی اختصاص داشت که تنها ربطش به جشنواره همان کلی بودن موضوع آن بود و معلوم نبود که چرا اصلن باید در جشنواره جا داده شود. آیا منطقیتر و درستتر آن نبود که آن پنل و حتا پنلهای دیگری هم به نقد و بررسی یا معرفی یا بحث دربارهی کتابهای پذیرفته شده در جشنواره اختصاص مییافت تا حاضران بیشتر با این کتابها آشنا شوند و تصویر بهتری از آنها داشته باشند و صاحبان کتابها هم فرصت بیشتری برای معرفی و بحث راجع به آنها داشته باشند؟
نکتهی دیگر در مورد هیئت داوران جشنواره آن بود که همان طور که گفته شد، چهار تن از آنها از گویش سورانی و تنها یک نفر از گویش کلهری بود در حالی که در یک برآورد کلی میتوان گفت که حدود نیمی از کتابها و اشعار پذیرفته شده در جشنواره از گویش کلهری( و لکی) بود. آیا در اینجا شاهد نوعی نابرابری و بیعدالتی نیستیم؟ البته با شناختی که از علی الفتی دارم، میدانم که او تمام تلاشش را برای معرفی بهتر آثار کلهری کرده است اما در نهایت میتوان پرسید که داوری انجام شده در جشنواره در مورد آثار کلهری تا چه اندازه منصفانه یا درست بوده است؟ به عنوان نمونه میتوانم به کتاب \"ایوارهی تاوسان\" اشاره کنم که لایههای زبانی پیچیدهای دارد که تنها کسی که شناخت کافی از گویش کلهری دارد، میتواند آنها را دریافته و به لایههای مختلف متن راه ببرد. حال میتوان پرسید که آیا داوران سورانی اصلاً کتابی با این ویژگی را خواندهاند یا چه اندازه برای درک بهتر و درستتر آن حوصله به خرج داده و کوشیدهاند؟ این در حالی است که غالباً شاعران کلهر شناخت بیشتری از گویش، ادبیات و شعر سورانی دارند تا شاعران سوران از گویش و شعر کلهری؛ به عبارت دیگر، ممکن است شاعران کلهر بتوانند داوران نسبتاً خوبی برای آثار سورانی هم باشند اما این حکم در مورد داوران سوران برای آثار کلهری شاید چندان صدق نکند. همین معضل در مورد گویشهای دیگر مثلاً کرمانجی وجود دارد. اگرچه آثار رسیده به جشنواره از این گویش اندک بود اما بازهم میتوان پرسید که داوری هیئت داوران در مورد این آثار تا چه اندازه قابل پذیرش است؟ تمام اینها در حالی است که باید خوشبین هم باشیم که داورهای انتخاب شده از گویشهای مختلف زبان کُردی تعصب خاصی در مورد آثار گویش خودشان نداشته باشند. این نکته بازهم ما را به معضل پیچیدهی تعدد گویشهای زبان کُردی سوق میدهد که در جشنوارههایی از این دست نیز مطرح میشود. راه حل چیست؟ آیا باید آثار هر گویش جداگانه داوری شوند؟ آیا باید عدالت در تعداد داوران برای هر گویش رعایت شود؟ آیا باید داورانی انتخاب شوند که تسلط بیشتری بر گویشهای مختلف زبان کُردی دارند؟ پاسخ دشوار است اما آنچه روشن است، این است که این نکته نیز درستی و انصاف داوری انجام شده در دورهی دوم جشنوارهی ادبی مولوی کُرد را با تردید بسیار مواجه میکند.
نکتهی دیگر آنکه به رغم تمام مسائلی که به آنها اشاره شد(از جمله جبهههای مخالف داوران)، بیانیهی داوران بیشتر به نظر دو داوری نزدیک بود که هوادار شعر جیاوازند( به این هم اشاره کردم که طبق نتایج اعلام شده از سوی داوران هر دو اتفاق با هم افتاده است!: یعنی از طرفی داوران جبهههای مخالف تا اندازهای نظر یکدیگر را خنثا کردهاند و از طرفی یکی از جبههها یعنی جبههی کلاسیک تا حدی کوتاه هم آمده است)؛ انگار که داوری در نهایت تا حد قابل توجهی از دیدگاه شعر جیاواز و تئوریهای آن صورت گرفته است. شعر جیاواز بیگمان در آغاز کار خود جنبشی مترقی و آوانگارد بود که به این لحاظ حائز اهمیت است که در برابر شعر بیرمق و فرسودهی پیش از خود و کلیشهها و سنتهای پرغرور اما منجمد آن ایستاد و نفسی تازه در کالبد شعر کُردی دمید و به ویژه بازهم از این لحاظ بیشتر حائز اهمیت است که درهای شعر کُردی را به روی تئوریها و دیدگاههای تازه و مترقی در باب شعر گشود اما متأسفانه شعر جیاواز امروزه رفته رفته به سمت آن میرود که خود همان نقش سبکهای شعری پیش از خود را بازی کند. شعر جیاواز مانند شعر پیش از خود به سوی نوعی اتوریته و هژمونی میرود که شعری غیرخود را برنمیتابد.
در مورد نوگرایی در شعر هم انگار برای صاحبان و هواداران این نوع شعر نوگرایی تنها در قالب شعر جیاواز و در چارچوب تئوریها و دیدگاههای خاص آن معنا میشود. اهالی شعر جیاواز مدتها با برنتافتن شعر خود از سوی شاعران کلاسیک و مدرن پیش از خود جنگیدهاند اما در این راه به سوی آن پیش میروند که همین رفتار را با هر نوع شعر دیگری هم داشته باشند و همان پتک \"واپسگرایی\" را که بر سر شعر پیش از خود میکوبیدند، امروزه دیگر همچون یک چماق بر سر هر نظر و شعری که در چارچوب شعر و نظریات آنها نمیگنجد، فرود آورند. این است اتوریته و هژمونی ویرانگری که شعر جیاواز و اهالی آن به سویش پیش میروند. شعر جیاواز گویا به شکلی طنزآمیز به سوی آن میرود که همان سرنوشتی را تجربه کند که سبکهای شعری پیش از آن دچارش شدند؛ شعری آوانگارد که خود رفته رفته به انجماد و رخوت و کلیشه دچار میشود.
در چنین شرایطی میتوان پرسید که امروزه شعر جیاواز و شعر شاعران مختلف آن در نسبت با خود(و خودشان) چه اندازه جیاواز است؟ آیا اهالی شعر جیاواز شعرهای نوگرایی را که با نظریات و ایدههای آنها منطبق نیست، درک کرده و میپذیرند؟ نظریه پردازان و منتقدان و صد البته خود هنرمندان در دورههای تاریخی مختلف خواستهاند که دایرهی هنر را با ارائهی تئوریها، دیدگاهها و تعاریف خاصی که خود به آن باور داشتهاند، محدود کنند اما هنرمندان دیگر همواره از قبول این محدودهها و محدودیتها سر باز زدهاند و آنها را شکستهاند. شخصاً اغلب کتابهای پذیرفته شده در جشنوارهی شعر مولوی کُرد را نخواندهام و نمیتوانم در مورد آنها قضاوت کنم اما در این میان، در چنین جشنوارهای که در نهایت نگاه و نظر داوران متمایل به شعر جیاواز غالبتر است، تکلیف کتابی مانند \"ایوارهی تاوسان\" چه میشود؟؛ کتابی نوگرا و متفاوت(نه از نوع جیاوازیاش!) که ارتباط چندانی هم با شعر جیاواز و تئوریها و مفاهیم و رویکردها و دیدگاههای آن ندارد؟ آیا داوران جیاواز خواسته یا توانستهاند که درکی درست از این کتاب و کتابهای مشابه آن داشته باشند؟
و اما نکتهی آخر در مورد جشنواره و داوری آن، عجولانه و شتاب زده بودن آن است، بازهم مانند اغلب جشنوارههای ما. کتابها و شعرهایی که از میان آثار رسیده به جشنواره برای شرکت و داوری در جشنواره انتخاب شدند، تنها یکی دو روز پیش از آغاز جشنواره انتخاب و معرفی شدند.
داوران چگونه توانستهاند در آن فرصت اندک تمام این آثار را مورد بررسی و ارزیابی قرار دهند؟ در مورد کتابها آیا توانستهاند حداقل از هر یک، چند شعر معدود را به شکلی جدی و عمیق و آن طور که شایسته و بایسته است، مورد تأمل و بررسی قرار دهند؟ شاید در این مورد هم تقصیر را نتوان به گردن داوران انداخت و باید آن را بیشتر متوجه متولیان جشنوارههای ما دانست که بازهم بیشتر از آنکه به کیفیت جشنواره فکر کنند، میخواهند در نهایت هرطور شده تنها جشنواره برگزار شود. آیا بهتر و درستتر آن نبود که موعدی زودتر را برای مهلت دریافت آثار مشخص میکردند و در عوض به داوران اجازه میدادند که برای بررسی و ارزیابی بهتر و دقیقتر و جدیتر آثار پذیرفته شده فرصت بیشتری داشته باشند؟ اما در عین حال توجه به همین نکتهی پایانی و دیگر نکات ذکر شدهی پیش از آن نمیباید به داوران گوشزد میکرد که در داوریشان محتاطتر باشند؟ و نکتهی اصلی که دربارهی داوری جشنواره میخواستم به آن برسم، همین است: با توجه به تمام این نکات و مسائل(که بیگمان داوران خود از بخش زیادی از آنها آگاه بودهاند)، آن بیانیهی پرغرور و پرطمطراق که با لحن پرغرورتر نمایندهی هیئت داوران خوانده شد و هیچ اثری را شایستهی مقامهای اول و دوم نمیدانست، تا چه اندازه منصفانه و نه عجولانه و پر از اما و اگر بود؟ در چنین شرایطی آیا نباید در داوری اختیاط کرد و متواضعتر بود؟ آیا تعداد زیادی از حاضران در جشنواره که میگفتند این شایسته ندانستن برای رتبههای اول هم یک جور مُد و کلاس گذاشتن است!، همین اما و اگرها و پرسشها را در پس ذهنشان نداشتند که ناچار چنین حرفی بزنند؟
اما بیگمان مایهی خوشدلی تمام کسانی که بر این باورند که در این جشنواره دربارهی کارشان درست و منصفانه داوری نشد، درس دیگری است که میتوانیم از تاریخ هنر بیاموزیم و آن اینکه آثار باارزش گم نمیشوند حتا اگر در زمانهی خود یا در آغاز با آنها بیمهری شده باشد و دربارهشان درست داوری نکرده باشند.
در پایان بازهم روی خالد عزیز و دیگر دست اندرکاران جشنواره را میبوسم و به این عاشقان واقعی زبان و ادبیات کُردی خسته نباشید و دست مریزاد میگویم و امیدوارم که جشنوارههایمان دوباره همان مشکلات و اشتباهات گذشته را تکرار نکنند.
نظر نویسنده بازتاب دیدگاه آژانس خبررسانی کُردپا نمیباشد.
وقتی که داوری آسان گرفته میشود
پیش از هر چیز لازم میدانم که به سهم خود از برگزارکنندگان جشنواره تشکر کنم و دستشان را به گرمی بفشارم. همه میدانیم که برگزاری جشنوارههای ادبی کُردی چه اندازه دشوار و مستلزم چه زحمات بیپایانی از همان آغاز حرکت و شکلگیری ایدهی برگزاری تا پایان آن یعنی اختتام جشنواره است. در این راه اگر ارادهای محکم و عشق به زبان و ادبیات کُردی در میان نباشد، کار به جایی نخواهد رسید و این عشق همان چیزی بود که طی دو روز برگزاری جشنواره در برگزارکنندگان دیدیم. اینگونه است که برگزاری هر جشنوارهی ادبی در این دیار جای سپاس و قدردانی دارد فارغ از آنکه چه اندازه در هدفش که کمک به پیشبرد و ارتقاء ادبیات کُردی است، موفق بوده باشد.
اما همین نکته، یعنی کمک به پیشبرد و ارتقاء ادبیات کُردی، همان چیزی است که تمام زحمات و دردسرها به خاطر آن به جان خریده میشود. پس برگزارکنندگان برای آنکه زحماتشان بیشتر به بار بنشیند، جا دارد که تمام هم و غم خود را معطوف همین امر کنند. از همین روست که بنده میخواهم تا آنجا که ادراک و دانشم یاریرسان است، به چند نکتهای در مورد یکی از جنبههای بحثبرانگیز جشنواره یعنی داوری آن بپردازم و در عین حال در ارتباط با آن به برخی مسائل و جنبههای دیگر جشنواره هم اشاره کنم.
پیش از هر چیز باید به ترکیب هیئت داوران اشاره کنم که متشکل از پنج شاعر یا منتقد ادبیات بود. از این میان چهار داور از گویش سورانی و تنها یک داور از گویش کلهری بود. چهار داور سوران هم از دو جبههی کاملن مخالف بودند: دو تن از شاعران و طرفداران شعر \"جیاواز\" و دو تن دیگر از شاعران کلاسیک و بالطبع هوادار شعر کلاسیک. علی الفتی داور کلهر هم با آنکه خود هم در زمینهی شعر کلاسیک و هم شعر مدرن طبع آزمایی کرده، بیشتر دلبسته و هوادار شعر مدرن است تا شعر کلاسیک. همین ترکیب گویای آن است که داوران به راحتی میتوانند نظرات و امتیازهایی را که هر جبهه به کتاب خاصی میدهد، خنثا کنند و در نتیجه هیچ اثری شاخص نشود. هیئت داوران در بیانیهشان هیچ کتابی از میان کتابهای پذیرفته شده در جشنواره را شایستهی رتبههای اول و دوم ندانستند.
حال میتوان پرسید که همین خنثا و بیاثر کردن نظرات یکدیگر خود نمیتواند دلیل این رأی هیئت داوران باشد؟ بالطبع هر یک از جبهههای مخالف داوران به خاطر سلیقهی خاص خود میتوانستند به کتابهایی امتیاز دهند که جبههی مخالف به خاطر سلیقهی متفاوت خود ممکن بود هیچ اعتنایی به آنها نکنند. اما در این مورد خاص شاید تقصیر متوجه داوران نباشد بلکه ریشهی مشکل به یکی از اساسیترین و مهمترین مشکلات جشنوارههای ما برمیگردد و آن کلی بودن جشنوارههاست. اغلب جشنوارههای کُردی هیچ محدودیت موضوعی ندارند و همه نوع اثری را میپذیرند. به عنوان نمونه در جشنوارههای شعر از شعر کلاسیک تا آوانگارد شرکت دارد و خوانده میشود. حال در جشنوارهای که جنبهی رقابتی هم دارد و قرار است که شعرها داوری شود، تکلیف چیست؟ پیداست که برگزارکنندگان جایزهی مولوی کُرد راه حل را در آن دیدهاند که هیئت داوران را هم از همین طیف گسترده انتخاب کرده و کنار هم بگذارند. نتیجه هم آن میشود که جبهههای مخالف داوران یا نظرات یکدیگر را خنثا و بیاثر کرده یا یک گروه به رغم میل خود تا حدی به نظرات گروه دیگر تن دهد که طبق نتایج اعلام شده از سوی هیئت داوران میتوان گفت که هر دو اتفاق با هم افتاده است! وگرنه عجیب نیست که از 17 کتاب پذیرفته شده در جشنواره نیمی از آنها جایزه بگیرد؟! آیا در این شرایط داوران ناتوان یا بیمیل از داوری نمیشوند؟ آیا همین منجر به آن نشده که داوران هیچ اثری را شایستهی احراز مقامهای اول و دوم ندانند؟
در اینجاست که نیاز به تخصصی شدن جشنوارههایمان را احساس میکنیم؛ جشنوارههایی با موضوعات و اهداف و سیاستهای خاص و خاصتر. شاید بتوان گفت که یکی از دلایل علاقه و تمایل برگزارکنندگان جشنوارهها به جشنوارههای کلی و فراگیر و نه تخصصی، ترس از استقبال کم است. در سرزمینی که مردم آن ادبیات را چیزی زائد و بیفایده میدانند و علاقه و حوصلهی چندانی برای پیگیری آن ندارند و طبعن وقتشان را هم برای شرکت در جشنوارههای ادبی هدر نمیدهند، برگزارکنندگان جشنوارهها با برگزاری جشنوارههای کلی و غیرتخصصی میخواهند شاهد حضور حداکثری خود شاعران و ادیبان باشند؛ چیزی که تنها با کلی و فراگیر بودن جشنواره و شرکت تمام طیفهای ادبی ممکن است. به عبارت دیگر، دغدغهی اصلی برگزارکنندگان جشنوارهها استقبال بیشتر است تا کیفیت.
به این ترتیب تغییر رویکرد جشنوارهها و تلاش مسؤلانشان برای تخصصیشدن یک نیاز مبرم است؛ چیزی که جشنوارهها را بیشتر به هدف اصلی آنها یعنی کمک به پیشبرد و ارتقاء ادبیات کُردی نزدیک میکند.
در ارتباط با همین موضوع میتوان به یکی دیگر از مشکلات جشنوارهی شعر مولوی کُرد اشاره کرد: جشنواره هم به شعر و هم به کتاب شعر اختصاص دارد اگرچه شعار آن اهمیت دادن به کتابهای شعر چاپ شده است. یعنی اینجا هم موضوع جشنواره محدود نمیشود و نتیجه آن چیزی میشود که دیدیم: برخی از شاعرانی که کتابشان در جشنواره برگزیده شده بود، حتا فرصت معرفی کتابشان و خواندن چند شعری از آن را پیدا نکردند. همینطور وقتی برای برخی از شاعران پذیرفته شده در جشنواره هم نماند که شعرشان را بخوانند. آیا اگر جشنواره صرفن به کتابهای شعر چاپ شده اختصاص مییافت، این مشکلات خودبه خود حل نمیشد؟ حتا پنلی که در اواخر جشنواره دیدیم، به مباحثی کلی در باب تاریخ شعر کُردی اختصاص داشت که تنها ربطش به جشنواره همان کلی بودن موضوع آن بود و معلوم نبود که چرا اصلن باید در جشنواره جا داده شود. آیا منطقیتر و درستتر آن نبود که آن پنل و حتا پنلهای دیگری هم به نقد و بررسی یا معرفی یا بحث دربارهی کتابهای پذیرفته شده در جشنواره اختصاص مییافت تا حاضران بیشتر با این کتابها آشنا شوند و تصویر بهتری از آنها داشته باشند و صاحبان کتابها هم فرصت بیشتری برای معرفی و بحث راجع به آنها داشته باشند؟
نکتهی دیگر در مورد هیئت داوران جشنواره آن بود که همان طور که گفته شد، چهار تن از آنها از گویش سورانی و تنها یک نفر از گویش کلهری بود در حالی که در یک برآورد کلی میتوان گفت که حدود نیمی از کتابها و اشعار پذیرفته شده در جشنواره از گویش کلهری( و لکی) بود. آیا در اینجا شاهد نوعی نابرابری و بیعدالتی نیستیم؟ البته با شناختی که از علی الفتی دارم، میدانم که او تمام تلاشش را برای معرفی بهتر آثار کلهری کرده است اما در نهایت میتوان پرسید که داوری انجام شده در جشنواره در مورد آثار کلهری تا چه اندازه منصفانه یا درست بوده است؟ به عنوان نمونه میتوانم به کتاب \"ایوارهی تاوسان\" اشاره کنم که لایههای زبانی پیچیدهای دارد که تنها کسی که شناخت کافی از گویش کلهری دارد، میتواند آنها را دریافته و به لایههای مختلف متن راه ببرد. حال میتوان پرسید که آیا داوران سورانی اصلاً کتابی با این ویژگی را خواندهاند یا چه اندازه برای درک بهتر و درستتر آن حوصله به خرج داده و کوشیدهاند؟ این در حالی است که غالباً شاعران کلهر شناخت بیشتری از گویش، ادبیات و شعر سورانی دارند تا شاعران سوران از گویش و شعر کلهری؛ به عبارت دیگر، ممکن است شاعران کلهر بتوانند داوران نسبتاً خوبی برای آثار سورانی هم باشند اما این حکم در مورد داوران سوران برای آثار کلهری شاید چندان صدق نکند. همین معضل در مورد گویشهای دیگر مثلاً کرمانجی وجود دارد. اگرچه آثار رسیده به جشنواره از این گویش اندک بود اما بازهم میتوان پرسید که داوری هیئت داوران در مورد این آثار تا چه اندازه قابل پذیرش است؟ تمام اینها در حالی است که باید خوشبین هم باشیم که داورهای انتخاب شده از گویشهای مختلف زبان کُردی تعصب خاصی در مورد آثار گویش خودشان نداشته باشند. این نکته بازهم ما را به معضل پیچیدهی تعدد گویشهای زبان کُردی سوق میدهد که در جشنوارههایی از این دست نیز مطرح میشود. راه حل چیست؟ آیا باید آثار هر گویش جداگانه داوری شوند؟ آیا باید عدالت در تعداد داوران برای هر گویش رعایت شود؟ آیا باید داورانی انتخاب شوند که تسلط بیشتری بر گویشهای مختلف زبان کُردی دارند؟ پاسخ دشوار است اما آنچه روشن است، این است که این نکته نیز درستی و انصاف داوری انجام شده در دورهی دوم جشنوارهی ادبی مولوی کُرد را با تردید بسیار مواجه میکند.
نکتهی دیگر آنکه به رغم تمام مسائلی که به آنها اشاره شد(از جمله جبهههای مخالف داوران)، بیانیهی داوران بیشتر به نظر دو داوری نزدیک بود که هوادار شعر جیاوازند( به این هم اشاره کردم که طبق نتایج اعلام شده از سوی داوران هر دو اتفاق با هم افتاده است!: یعنی از طرفی داوران جبهههای مخالف تا اندازهای نظر یکدیگر را خنثا کردهاند و از طرفی یکی از جبههها یعنی جبههی کلاسیک تا حدی کوتاه هم آمده است)؛ انگار که داوری در نهایت تا حد قابل توجهی از دیدگاه شعر جیاواز و تئوریهای آن صورت گرفته است. شعر جیاواز بیگمان در آغاز کار خود جنبشی مترقی و آوانگارد بود که به این لحاظ حائز اهمیت است که در برابر شعر بیرمق و فرسودهی پیش از خود و کلیشهها و سنتهای پرغرور اما منجمد آن ایستاد و نفسی تازه در کالبد شعر کُردی دمید و به ویژه بازهم از این لحاظ بیشتر حائز اهمیت است که درهای شعر کُردی را به روی تئوریها و دیدگاههای تازه و مترقی در باب شعر گشود اما متأسفانه شعر جیاواز امروزه رفته رفته به سمت آن میرود که خود همان نقش سبکهای شعری پیش از خود را بازی کند. شعر جیاواز مانند شعر پیش از خود به سوی نوعی اتوریته و هژمونی میرود که شعری غیرخود را برنمیتابد.
در مورد نوگرایی در شعر هم انگار برای صاحبان و هواداران این نوع شعر نوگرایی تنها در قالب شعر جیاواز و در چارچوب تئوریها و دیدگاههای خاص آن معنا میشود. اهالی شعر جیاواز مدتها با برنتافتن شعر خود از سوی شاعران کلاسیک و مدرن پیش از خود جنگیدهاند اما در این راه به سوی آن پیش میروند که همین رفتار را با هر نوع شعر دیگری هم داشته باشند و همان پتک \"واپسگرایی\" را که بر سر شعر پیش از خود میکوبیدند، امروزه دیگر همچون یک چماق بر سر هر نظر و شعری که در چارچوب شعر و نظریات آنها نمیگنجد، فرود آورند. این است اتوریته و هژمونی ویرانگری که شعر جیاواز و اهالی آن به سویش پیش میروند. شعر جیاواز گویا به شکلی طنزآمیز به سوی آن میرود که همان سرنوشتی را تجربه کند که سبکهای شعری پیش از آن دچارش شدند؛ شعری آوانگارد که خود رفته رفته به انجماد و رخوت و کلیشه دچار میشود.
در چنین شرایطی میتوان پرسید که امروزه شعر جیاواز و شعر شاعران مختلف آن در نسبت با خود(و خودشان) چه اندازه جیاواز است؟ آیا اهالی شعر جیاواز شعرهای نوگرایی را که با نظریات و ایدههای آنها منطبق نیست، درک کرده و میپذیرند؟ نظریه پردازان و منتقدان و صد البته خود هنرمندان در دورههای تاریخی مختلف خواستهاند که دایرهی هنر را با ارائهی تئوریها، دیدگاهها و تعاریف خاصی که خود به آن باور داشتهاند، محدود کنند اما هنرمندان دیگر همواره از قبول این محدودهها و محدودیتها سر باز زدهاند و آنها را شکستهاند. شخصاً اغلب کتابهای پذیرفته شده در جشنوارهی شعر مولوی کُرد را نخواندهام و نمیتوانم در مورد آنها قضاوت کنم اما در این میان، در چنین جشنوارهای که در نهایت نگاه و نظر داوران متمایل به شعر جیاواز غالبتر است، تکلیف کتابی مانند \"ایوارهی تاوسان\" چه میشود؟؛ کتابی نوگرا و متفاوت(نه از نوع جیاوازیاش!) که ارتباط چندانی هم با شعر جیاواز و تئوریها و مفاهیم و رویکردها و دیدگاههای آن ندارد؟ آیا داوران جیاواز خواسته یا توانستهاند که درکی درست از این کتاب و کتابهای مشابه آن داشته باشند؟
و اما نکتهی آخر در مورد جشنواره و داوری آن، عجولانه و شتاب زده بودن آن است، بازهم مانند اغلب جشنوارههای ما. کتابها و شعرهایی که از میان آثار رسیده به جشنواره برای شرکت و داوری در جشنواره انتخاب شدند، تنها یکی دو روز پیش از آغاز جشنواره انتخاب و معرفی شدند.
داوران چگونه توانستهاند در آن فرصت اندک تمام این آثار را مورد بررسی و ارزیابی قرار دهند؟ در مورد کتابها آیا توانستهاند حداقل از هر یک، چند شعر معدود را به شکلی جدی و عمیق و آن طور که شایسته و بایسته است، مورد تأمل و بررسی قرار دهند؟ شاید در این مورد هم تقصیر را نتوان به گردن داوران انداخت و باید آن را بیشتر متوجه متولیان جشنوارههای ما دانست که بازهم بیشتر از آنکه به کیفیت جشنواره فکر کنند، میخواهند در نهایت هرطور شده تنها جشنواره برگزار شود. آیا بهتر و درستتر آن نبود که موعدی زودتر را برای مهلت دریافت آثار مشخص میکردند و در عوض به داوران اجازه میدادند که برای بررسی و ارزیابی بهتر و دقیقتر و جدیتر آثار پذیرفته شده فرصت بیشتری داشته باشند؟ اما در عین حال توجه به همین نکتهی پایانی و دیگر نکات ذکر شدهی پیش از آن نمیباید به داوران گوشزد میکرد که در داوریشان محتاطتر باشند؟ و نکتهی اصلی که دربارهی داوری جشنواره میخواستم به آن برسم، همین است: با توجه به تمام این نکات و مسائل(که بیگمان داوران خود از بخش زیادی از آنها آگاه بودهاند)، آن بیانیهی پرغرور و پرطمطراق که با لحن پرغرورتر نمایندهی هیئت داوران خوانده شد و هیچ اثری را شایستهی مقامهای اول و دوم نمیدانست، تا چه اندازه منصفانه و نه عجولانه و پر از اما و اگر بود؟ در چنین شرایطی آیا نباید در داوری اختیاط کرد و متواضعتر بود؟ آیا تعداد زیادی از حاضران در جشنواره که میگفتند این شایسته ندانستن برای رتبههای اول هم یک جور مُد و کلاس گذاشتن است!، همین اما و اگرها و پرسشها را در پس ذهنشان نداشتند که ناچار چنین حرفی بزنند؟
اما بیگمان مایهی خوشدلی تمام کسانی که بر این باورند که در این جشنواره دربارهی کارشان درست و منصفانه داوری نشد، درس دیگری است که میتوانیم از تاریخ هنر بیاموزیم و آن اینکه آثار باارزش گم نمیشوند حتا اگر در زمانهی خود یا در آغاز با آنها بیمهری شده باشد و دربارهشان درست داوری نکرده باشند.
در پایان بازهم روی خالد عزیز و دیگر دست اندرکاران جشنواره را میبوسم و به این عاشقان واقعی زبان و ادبیات کُردی خسته نباشید و دست مریزاد میگویم و امیدوارم که جشنوارههایمان دوباره همان مشکلات و اشتباهات گذشته را تکرار نکنند.
نظر نویسنده بازتاب دیدگاه آژانس خبررسانی کُردپا نمیباشد.