چشمانداز نزاع در مذاکرات هستهای
19:12 - 23 آبان 1392
Unknown Author
بهنام چنگائی
موارد ضد حقوق بشری
باز هم چشم انداز حل نزاع غرب با رژیم، در تکرار همیشگی مانورها و مخفی کارهای تکراری و به ویژه اخیر شان به تعویق افتاد. در اینجا فعلا و ظاهرا نه مردم به جان آمده، نه سازمان های حقوقبشری و نه جامعهی ملل مترقی و نوعدوست هیچکدام امکان شناخت علل تأخیر و یا امکان دخالت سازنده را ندارد. و مسلما دول دمکرات غرب از ریز تا درشتشان نیز تنها به فکر منافع خود بوده و ای بسا تعهدی صوری، ولی علنی در محکومیت فضای ترس، ترور و اعدام های حاکم نکرده و تمهیدی انسانی بر زندگی خفقانی و محرومیتهای مشقت بار و روزمرهی مردم مزدبگیر تنگدست، گرسنه، بیمار و بیکار که اکثرا در حال جان کندن می باشند، نداشتهاست و حتی ٥ +١ (در کنار مذاکرات) خود با نمایندگان ولی فقیه هیچگاه موضع صریح در این موارد ضد حقوق بشری بر علیه رژیم ولایت را تشخیص نداده و در دستور کار مذاکرات ندارد.
تصور نرمش مصلحتی، آری
و از همه مهمتر و چاره ناپذیرتر: خود اصول رژیم اسلامی، بر اساس دادههای ٣٥ سالهی الهیاش به مردم مسلمان ایران، منطقه و جهان میباشد که او قادر نیست و هرگز نمیتواند به سادگی از آنها که تمامیت کذاب تاریخی را تشکیل میدهند به یکبار این پایههای وجودی که ضرورت تدواماش نیز در آن میباشد چشم پوشی کند؛ تا مگر به تبع آن بتواند، روزی نظر مخالفانش را بدون آن دعاوی، شعارها و مبانی پایه ای و ایدئولوژیک، تأمین و خود نیز متقاعد به ایجاد انطباق متعارف و منطقی بین مواضع حفظ حیاتی خود با منویات دیگران مخالف داخلی، منطقهای و قلدران جهانی متمایل شده و سرآخر راهی و مشی و چاره ای تازه برای بقای آبروی از دست رفته خود و نظام ویران اسلامیاش بیابد! نه این تحول ممکن نیست. فراموش نشود که کاشف و راهبر این استعداد برای دگرگونی، بیشک خود به منزلهی جلاد و یقیننا مساویست با فرمان مرگ قطعی بساط کل نظام. این نکته و گره واقعی و کور همزاد این دستگاه مانده است با آن متولد شده و با آن نیز روزی معدوم و خواهد مرد. تصور نرمش مصلحتی آری ممکن است؛ ولی: نه در رد و نقد و جابجائی این اسکلت؛ باور به آن ساده لوحی ست!؟
با تورم ٦٠ % و گرانی
پس، در این میانههای تنگ، خطر ویرانی و گذر از تحریم و بحران و تورم و مبارزه با مرگ، رژیم بسادگی دست از تنش، اقتدارگرائی پوچ منطقهای و جهانی خود بنا بر حفظ صیانت نفس بر نداشته و حتی حالا هم در چنین شرایط شکننده، چندان که کامل، ضروری و لازم باشد بیش از حد مصلحت گام بر نخواهد داشت. هم از این رو، هیچگاه استعداد هماهنگی با فرهنگ و دعاوی جامعه ی آزاد و متمدن و کثرتگرا از سوئی و تنیدگی متناسب و درخور با سرکردگی سرمایهداری لیبرال و جهانی غرب و به ویژه با آمریکا را نیز از سوی دیگر برنتابیده و نخواهد یافت و اصولا چنین انتظاری را غرب هم از آنان قطعا ندارد. زیرا: آن اجابت، بیشتر به منزلهی تسلیم رسمی رژیم در برابر قدرتهای جهانی ست که تصورش اینک چندان ساده نیست. اما نقش توده های مردم در این میان، با تورم بیش از ٦٠% و گرانی که اکثریت نیروهای پائینی کار و زحمت را شمامل میباشد چیست؟ آنانکه بین دو فشار شدید اهریمنی و زیاده خواهیهای جاهطلبانه در حال له شدن هستند و بیدادرس می باشند. و چرا باید بیش از این بردباری داشت؟
تأمین دوباره حفظ امنیت منطقه
بنابرین، بیرون از اشتلم رهبر و مخفی بازیهای ظریف، مقایسه توان عینی رژیم اسلامی را با غرب در صحنه موجود مذاکرات که براستی میدان خلع سلاح ایدئولوژیک رژیم است را تصور کنیم! ایران در پای این میز مذاکرات هیچ برایش نمانده است، مگر تبعیت کامل و گوش به فرمانی! به اضافهی البته زد و بندهای پوشیدهای که صدای دهل شان بعدها در خواهد آمد. در اینجا اما یادآوری این نکته مهم است که غرب و در رأس شان آمریکا با رژیم اسلامی مشکل ندارد، همانگونه که با سعودی های و دیگران مرتجع نداشته است؛ مشکل آمریکا به عنوان رهبر تو سری خوردهی جهان و مخصوصا در خاورمیانه، بستن زبان دراز رژیم است که امنیت منطقه را در هم ریخته و تداوم حاکمیت منسوبین وابسته به آمریکا را دچار بیثباتی کرده و می کند. آمریکا میخواهد بهار عرب برای همیشه خاموش و خفه شود.
برنامه های هسته ای و قدرت فرامنطقه
در اینجا تناقض بین رژیم و آمریکا بسیار جدی و سازش ناپذیر است. رژیم اسلامی برای دوام خود، نیار به ارجگذاری ، سهم سرکردگی منطقه و تضمین و تامین حمایت کامل از برنامه های هسته ای و قدرت فرامنطقهای خود را تحت مرکزیت جهان اسلام از آمریکا و غرب در قبال حمایت آنها از اسرائیل و عربستان و دیگران...را می خواهد و این انتظار بزرگ عملا استراتژی آمریکا در منطقه را بیش از این که هست به سادگی در هم میریزد، زیرا تمامیتگرائی ولایت دیریست اهرم توهم مردمی خود را نه تنها در داخل، بلکه در منطقه و جهان اسلام از دست داده و همچنین یکسویه نگری و فرقه گرائی او فاقد این استعداد لازم می باشد و این را آمریکا و غرب به خوبی میدانند. برای آمریکا اما، این مذاکرات هستهای و دیپلماتیک تنها جهت حفظ و تأمین دوباره ثبات و آرامش کل منطقه است که بیشترین اهمیت را دارد که رژیم و نوچه هایش در منطقه موی دماغ این خواب خوش آمریکائی ست. در حالیکه هم رژیم و هم آمریکا نمیخواهند بپذیرند که بیداری عمومی دیگر چنین فرصتی را برای خوشخیالیهای هر دو سوی اقتدارگرا و زورگو نمیدهد.
دارِ دمکراسی آمریکا و دول غرب
بنابرین چارهی کار تا حدودی روشن است، آمریکا و وابستگان ائتلاف بزرگ جهانی او با دستان کاملا پُر و متحد، فعلا مصمم هستند که با هم ریشهی افراطیگری، ایدئولوژی گرائی کور و ماجراجوئی های تشنج برانگیز رژیم و شورشها و انقلابات نوعیها را به خاطر آرامش منطقه کنترل، تسلیم و در صورت امکان یکبار برای همیشه بدار دمکراسی خود بیاویزند. آمریکا و غرب البته همزمان آماده اند که که اگر روحانی ـ رفسنجانی توان پیشبرد چنین مشی آمریکائی و غربی را داشته باشد کاملا آنها را یاری داده و حمایت شان کنند؛ و این خود علت مخفی کاری ها و زمینه واقعی به بیاعتمادیهای سران نظام و شخص رهبر به آمریکا و غرب انجامیده و به نظر میآید که این نقشه لو رفته است و مقاومت تند روها هم از همین روست و این جنگ قدرت و نتایج نه چندان دور و دیر آن به همین شکلها که تصورش میرود آشکارتر خواهد شد.
زدن کلهی اژدهای اسلامی
ناگزیر تردید ندارد که در این مقطع، بیگمان باندها و مراکز فاسد قدرتهای رهبری، حوزوی، مالی، سیاسی، امنیتی و خصوصا نظامی با هم و علیه هم در یک گود زور، در حال کشاکش سختی میباشند. این زورآزمائی برای حفظ خط مشی کنونی و آتی سرنوشت ساز است که آنها را مقابل یکدیگر گذاشته و هر باند و مافیای اش در حال بده بستان های مخفی کارانه و تقویت نیرو و قطببندی شفافتر و استراتژیک تر با لابیها و رانتخواران داخلی و به ویژه خارجی میباشند. (شاید ارائه علنی امپراتوری ٩٥ میلیاردی خامنه ای)بخش تازهای از این حمایتها از روحانی و رقسنجانی باشد تا آنها ناگزیرند به تغییر متعارف در راستای سیاست ائتلافی خود در مسیر منویات حفظ نظام، اما بدون ولایت گردند و باور به چرخش لاجرم و حیاتی را به سمت سازش با اهداف غربیها خود آنها هر چه گستردهتر در میان مخالفان خامنه ای تسریع کنند و در نتیجه: گام نخست باند روحانی و رفسنجانی در فرصت مناسب آتی پشت کردن بر منویات و بقای ولایت فرسوده خامنهای ست، خود وی نیز، مجبور به نرمش اجتناب ناپذیر قهرمانانه شد.
«این کاملا طبیعی ست که نانِ چرب و نرم همگی آنان متکی بر بقای رژیم است، اما نه لزوما به دوام ولایت!» بخشی از نیروهای وفادار خواه ناخواه راه اول را خیلی پیشتر ها ترجیح داده و برگزیده بودند و جنگ و جدالهای آنان در هر دوره ناشی از همین دسته بندی منافع بوده و هنوز می باشد. تا ببینیم کدام باند غلام حلقه به گوش جهانخوران شود و نان مردم را بیش از این ببرد؟!
موارد ضد حقوق بشری
باز هم چشم انداز حل نزاع غرب با رژیم، در تکرار همیشگی مانورها و مخفی کارهای تکراری و به ویژه اخیر شان به تعویق افتاد. در اینجا فعلا و ظاهرا نه مردم به جان آمده، نه سازمان های حقوقبشری و نه جامعهی ملل مترقی و نوعدوست هیچکدام امکان شناخت علل تأخیر و یا امکان دخالت سازنده را ندارد. و مسلما دول دمکرات غرب از ریز تا درشتشان نیز تنها به فکر منافع خود بوده و ای بسا تعهدی صوری، ولی علنی در محکومیت فضای ترس، ترور و اعدام های حاکم نکرده و تمهیدی انسانی بر زندگی خفقانی و محرومیتهای مشقت بار و روزمرهی مردم مزدبگیر تنگدست، گرسنه، بیمار و بیکار که اکثرا در حال جان کندن می باشند، نداشتهاست و حتی ٥ +١ (در کنار مذاکرات) خود با نمایندگان ولی فقیه هیچگاه موضع صریح در این موارد ضد حقوق بشری بر علیه رژیم ولایت را تشخیص نداده و در دستور کار مذاکرات ندارد.
تصور نرمش مصلحتی، آری
و از همه مهمتر و چاره ناپذیرتر: خود اصول رژیم اسلامی، بر اساس دادههای ٣٥ سالهی الهیاش به مردم مسلمان ایران، منطقه و جهان میباشد که او قادر نیست و هرگز نمیتواند به سادگی از آنها که تمامیت کذاب تاریخی را تشکیل میدهند به یکبار این پایههای وجودی که ضرورت تدواماش نیز در آن میباشد چشم پوشی کند؛ تا مگر به تبع آن بتواند، روزی نظر مخالفانش را بدون آن دعاوی، شعارها و مبانی پایه ای و ایدئولوژیک، تأمین و خود نیز متقاعد به ایجاد انطباق متعارف و منطقی بین مواضع حفظ حیاتی خود با منویات دیگران مخالف داخلی، منطقهای و قلدران جهانی متمایل شده و سرآخر راهی و مشی و چاره ای تازه برای بقای آبروی از دست رفته خود و نظام ویران اسلامیاش بیابد! نه این تحول ممکن نیست. فراموش نشود که کاشف و راهبر این استعداد برای دگرگونی، بیشک خود به منزلهی جلاد و یقیننا مساویست با فرمان مرگ قطعی بساط کل نظام. این نکته و گره واقعی و کور همزاد این دستگاه مانده است با آن متولد شده و با آن نیز روزی معدوم و خواهد مرد. تصور نرمش مصلحتی آری ممکن است؛ ولی: نه در رد و نقد و جابجائی این اسکلت؛ باور به آن ساده لوحی ست!؟
با تورم ٦٠ % و گرانی
پس، در این میانههای تنگ، خطر ویرانی و گذر از تحریم و بحران و تورم و مبارزه با مرگ، رژیم بسادگی دست از تنش، اقتدارگرائی پوچ منطقهای و جهانی خود بنا بر حفظ صیانت نفس بر نداشته و حتی حالا هم در چنین شرایط شکننده، چندان که کامل، ضروری و لازم باشد بیش از حد مصلحت گام بر نخواهد داشت. هم از این رو، هیچگاه استعداد هماهنگی با فرهنگ و دعاوی جامعه ی آزاد و متمدن و کثرتگرا از سوئی و تنیدگی متناسب و درخور با سرکردگی سرمایهداری لیبرال و جهانی غرب و به ویژه با آمریکا را نیز از سوی دیگر برنتابیده و نخواهد یافت و اصولا چنین انتظاری را غرب هم از آنان قطعا ندارد. زیرا: آن اجابت، بیشتر به منزلهی تسلیم رسمی رژیم در برابر قدرتهای جهانی ست که تصورش اینک چندان ساده نیست. اما نقش توده های مردم در این میان، با تورم بیش از ٦٠% و گرانی که اکثریت نیروهای پائینی کار و زحمت را شمامل میباشد چیست؟ آنانکه بین دو فشار شدید اهریمنی و زیاده خواهیهای جاهطلبانه در حال له شدن هستند و بیدادرس می باشند. و چرا باید بیش از این بردباری داشت؟
تأمین دوباره حفظ امنیت منطقه
بنابرین، بیرون از اشتلم رهبر و مخفی بازیهای ظریف، مقایسه توان عینی رژیم اسلامی را با غرب در صحنه موجود مذاکرات که براستی میدان خلع سلاح ایدئولوژیک رژیم است را تصور کنیم! ایران در پای این میز مذاکرات هیچ برایش نمانده است، مگر تبعیت کامل و گوش به فرمانی! به اضافهی البته زد و بندهای پوشیدهای که صدای دهل شان بعدها در خواهد آمد. در اینجا اما یادآوری این نکته مهم است که غرب و در رأس شان آمریکا با رژیم اسلامی مشکل ندارد، همانگونه که با سعودی های و دیگران مرتجع نداشته است؛ مشکل آمریکا به عنوان رهبر تو سری خوردهی جهان و مخصوصا در خاورمیانه، بستن زبان دراز رژیم است که امنیت منطقه را در هم ریخته و تداوم حاکمیت منسوبین وابسته به آمریکا را دچار بیثباتی کرده و می کند. آمریکا میخواهد بهار عرب برای همیشه خاموش و خفه شود.
برنامه های هسته ای و قدرت فرامنطقه
در اینجا تناقض بین رژیم و آمریکا بسیار جدی و سازش ناپذیر است. رژیم اسلامی برای دوام خود، نیار به ارجگذاری ، سهم سرکردگی منطقه و تضمین و تامین حمایت کامل از برنامه های هسته ای و قدرت فرامنطقهای خود را تحت مرکزیت جهان اسلام از آمریکا و غرب در قبال حمایت آنها از اسرائیل و عربستان و دیگران...را می خواهد و این انتظار بزرگ عملا استراتژی آمریکا در منطقه را بیش از این که هست به سادگی در هم میریزد، زیرا تمامیتگرائی ولایت دیریست اهرم توهم مردمی خود را نه تنها در داخل، بلکه در منطقه و جهان اسلام از دست داده و همچنین یکسویه نگری و فرقه گرائی او فاقد این استعداد لازم می باشد و این را آمریکا و غرب به خوبی میدانند. برای آمریکا اما، این مذاکرات هستهای و دیپلماتیک تنها جهت حفظ و تأمین دوباره ثبات و آرامش کل منطقه است که بیشترین اهمیت را دارد که رژیم و نوچه هایش در منطقه موی دماغ این خواب خوش آمریکائی ست. در حالیکه هم رژیم و هم آمریکا نمیخواهند بپذیرند که بیداری عمومی دیگر چنین فرصتی را برای خوشخیالیهای هر دو سوی اقتدارگرا و زورگو نمیدهد.
دارِ دمکراسی آمریکا و دول غرب
بنابرین چارهی کار تا حدودی روشن است، آمریکا و وابستگان ائتلاف بزرگ جهانی او با دستان کاملا پُر و متحد، فعلا مصمم هستند که با هم ریشهی افراطیگری، ایدئولوژی گرائی کور و ماجراجوئی های تشنج برانگیز رژیم و شورشها و انقلابات نوعیها را به خاطر آرامش منطقه کنترل، تسلیم و در صورت امکان یکبار برای همیشه بدار دمکراسی خود بیاویزند. آمریکا و غرب البته همزمان آماده اند که که اگر روحانی ـ رفسنجانی توان پیشبرد چنین مشی آمریکائی و غربی را داشته باشد کاملا آنها را یاری داده و حمایت شان کنند؛ و این خود علت مخفی کاری ها و زمینه واقعی به بیاعتمادیهای سران نظام و شخص رهبر به آمریکا و غرب انجامیده و به نظر میآید که این نقشه لو رفته است و مقاومت تند روها هم از همین روست و این جنگ قدرت و نتایج نه چندان دور و دیر آن به همین شکلها که تصورش میرود آشکارتر خواهد شد.
زدن کلهی اژدهای اسلامی
ناگزیر تردید ندارد که در این مقطع، بیگمان باندها و مراکز فاسد قدرتهای رهبری، حوزوی، مالی، سیاسی، امنیتی و خصوصا نظامی با هم و علیه هم در یک گود زور، در حال کشاکش سختی میباشند. این زورآزمائی برای حفظ خط مشی کنونی و آتی سرنوشت ساز است که آنها را مقابل یکدیگر گذاشته و هر باند و مافیای اش در حال بده بستان های مخفی کارانه و تقویت نیرو و قطببندی شفافتر و استراتژیک تر با لابیها و رانتخواران داخلی و به ویژه خارجی میباشند. (شاید ارائه علنی امپراتوری ٩٥ میلیاردی خامنه ای)بخش تازهای از این حمایتها از روحانی و رقسنجانی باشد تا آنها ناگزیرند به تغییر متعارف در راستای سیاست ائتلافی خود در مسیر منویات حفظ نظام، اما بدون ولایت گردند و باور به چرخش لاجرم و حیاتی را به سمت سازش با اهداف غربیها خود آنها هر چه گستردهتر در میان مخالفان خامنه ای تسریع کنند و در نتیجه: گام نخست باند روحانی و رفسنجانی در فرصت مناسب آتی پشت کردن بر منویات و بقای ولایت فرسوده خامنهای ست، خود وی نیز، مجبور به نرمش اجتناب ناپذیر قهرمانانه شد.
«این کاملا طبیعی ست که نانِ چرب و نرم همگی آنان متکی بر بقای رژیم است، اما نه لزوما به دوام ولایت!» بخشی از نیروهای وفادار خواه ناخواه راه اول را خیلی پیشتر ها ترجیح داده و برگزیده بودند و جنگ و جدالهای آنان در هر دوره ناشی از همین دسته بندی منافع بوده و هنوز می باشد. تا ببینیم کدام باند غلام حلقه به گوش جهانخوران شود و نان مردم را بیش از این ببرد؟!