چالشهای فرا روی ایران چرا ایران از گفتگو با غرب هراسان است
13:09 - 29 بهمن 1391
Unknown Author
بهزاد خوشحالی
جمهوری اسلامی تدریجاً به این قناعت نزدیک شده است که به سوی پایان \"ذخیرهگاههای حرکت و قدرت\"، میرود و توان خود را به عنوان یک کنشگر فعال از دست میدهد. در گسترهی داخلی، میتوان ادعا کرد حاکمیت، هرگز با چنین بحران مشروعیتی رویارو نبوده است و در پهنهی منطقهای و بین المللی نیز، هم وجاهت دیپلماتیک خود را از دست رفته میبیند و هم، در بازی توازن منطقهای، فاقد نقش یک بازیگر پیشرو است.
همزمان ایالات متحدهی آمریکا، اکنون در ارزیابی خود به این نتیجه رسیده است که میتواند با استفاده از شرایط ویژه شدهی جمهوری اسلامی، به حداکثر \"فایده\" دست پیدا کند.
اما ارزیابی ایالات متحده از وضعیت کنونی ایران مبتنی بر چه عواملی است:
الف ـ پریشانی داخلی
ب ـ واگرایی داخلی
پ ـ واگرایی منطقه ای
پ ـ انزوای دیپلماتیک
الف ـ پریشانی داخلی: در این مورد باید به چند نکته پرداخته شود:
- شکاف در حاکمیت و نمود تدریجی تبعات ناشی از وجود کانونهای متعدد قدرت در نظام:
اکنون میتوان به روشنی نشانگان شکاف در حاکمیت را دید. ناهماهنگی در تصمیم سازیها، تداخل وظایف، طرح اختلافات به صورت علنی و رسانهای کردن آن، ظهور روزمرگی در برنامههای اجرایی و مهمتر از همه، ادعای مالکیت و پافشاری بر حقانیت از سوی هر یک از کانونهای قدرت نمایی غیرقابل انکار مینماید. پیشتر، حضور رهبر ایران به عنوان مرشد اعلی و به بیانی دیگر، \"فصل الخطاب\"، در بسیاری موارد، نقطه پایانی بر اختلافات و شکافها میتوانست باشد اما اکنون شکافها از یک سو چنان گستردهاند که رهبر به تنهایی نمیتواند پوششی از جنس مصلحت بر آن بگستراند و از سویی دیگر مشروعیت رهبر نیز رو به نقصان گذارده است.
- تحریمهای ویرانگر: برای کشوری که در دورهی ده سالهی اخیر، ارز ناشی از فروش ذخایر نفت، دولت را به \"بیماری هلندی\" گرفتار ساخته است در کنار فقدان مدیریت کارآمد اقتصادی که مهمترین ویژگی آن بیبرنامهگی و عدم درک درست از علم اقتصاد میتواند باشد، وضع شدیدترین تحریمها در یک سال اخیر، ایران را درمسیر سقوط با شیب نزولی تند قرار داده است.
- بحران های عمیق اجتماعی و فرهنگی: آنچه در ایران میگذرد خبر از حرکت به سوی فروپاشی اجتماعی و فرهنگی میدهد. اکنون دیگر هیچ دادهی آماری در حوزههای اجتماعی و فرهنگی به سود ایران نیست. بحران اجتماعی و فرهنگی دیگر به چنان درجهای رسیده است که حتی عناصری از حاکمیت نیز مرحلهی ورود به \"اخطار قرمز\" را به عنوان یکی از مهمترین تهدیدهای پیش روی ایران، وارد گفتمان روزانه نمودهاند.
ب ـ واگرایی داخلی: مهمترین دو مسألهای که در این چارچوب باید بدان پرداخته شود ابتدا واگرایی مردم به مثابهی مجموعهی ایران و ایرانی از \"حاکمیت\"و دیگری واگرایی \"ملیت\" های ساکن ایران از \" سیستم ایرانی\" است.
- واگرایی مردم به مثابهی مجموعهی ایران و ایرانی از \"حاکمیت: مردم ایران اکنون از هر دوران دیگری در جمهوری اسلامی، از وضعیت موجود ناراضی هستند.
شکاف میان نظام و مردم هر لحظه بیشتر و حتی همچنان که مصطلح است \"دایرهی خودیها، تنگ و تنگتر میشود\". نظام دیگر نمیتواند مطالبات فزایندهی مردم را در عرصههای عمومی با ایدئولوژی حاکم، پاسخ گوید از یک سو و از سوی دیگر، بسیاری از مطالبات \"اینجا\" و \"اکنونی\"مردم به طور کلی در تعارض با ایدئولوژی موجود است. به همین خاطر، پیوند مردم ایران با حاکمیت، با گذشت زمان زاویه دارتر میشود.
در این میان باید به موضوع دیگری اشاره نمود که از اهمیت کمی برخوردار نیست و آن، از دست رفتن تدریجی \"مشروعیت نظام\" است. ایرانی اکنون به خوبی دریافته است که ارکان نظام چنان غرق فساد و تباهی گشتهاند که ایدئولوژی، تنها همان تعبیر \"افیون تودهها\" را به اذهان آحاد شهروندان متبادر میسازد و دستگاه قضاوت نیز به تار عنکبوتی تغییر ماهیت داده است که حشرات کوچک را میخورد و به حشرات بزرگ یا بهتر بگوییم حلقهی خودیها اجازهی عبور میدهد.
- واگرایی ملیتهای ساکن ایران از سیستم ایرانی: ملیتهای ایران اکنون دیگر نه به طور کامل اما تا حد بسیاری، تمایل خود را به مرکز از دست دادهاند چرا که اساساً دیگر، نه تهران را مرکز میدانند و نه خود را پیرامون. ملیتهای ایران، هویت خود را بازیافتهاند، خود را همچون خود میپندارند، چون خوددر تمامی حوزهها حضور و مشارکت دارند،به مثابهی خود، به ارزیابی میپردازند و ویژگیهای رفتاری ایشان، به مثابهی یک ملت، نمود پیدا میکند. شدت واگرایی از مرکز به گونهای است که اکثریت غالب شهروندان از ملیتهای ساکن ایران، اکنون حتی دمکراسی را در نظام احتمالی آیندهی ایران، برای دستیابی به حق تعیین سرنوشت ملی خود، دنبال میکنند. مرزهای ذهنی تشکیل شده در میان ملیتهای ایران، بیش از هر زمان دیگر به عینیت نزدیک شده است و هرچه از عمر نظام جمهوری اسلامی میگذرد بر شدت این نوع واگرایی افزوده میشود.
پ ـ واگرایی منطقه ای: به جرأت میتوان گفت ایران، اکنون یک جزیرهی تنها در خاورمیانه است. تقریباً کشوری در منطقه وجود ندارد که در مقاطع گوناگون با ایران و بر سر موضوعات گوناگون، گرفتار چالش نشده باشد. تروریسم، پیش از هر مفهوم دیگری در مورد کار ویژهی سیاسی ایران کاربرد دارد. اتهام جاسوسی در کشورهای منطقه با هدف تقویت نیروهای رادیکال، تلاش برای براندازی رژیمهای منطقه، صادرات اسلحه به صورت غیرمجاز به نیروهای تندرو اسلامی، و مهمتر از همه، پشتیبانی بدون چون و چرا از رژیم سوریه، ایران را به دشمن بالقوهی تمامی کشورهای خاورمیانه تبدیل کرده است. در کنار این موضوع، تهدید یک جمهوری اسلامی هستهای نیز در کنار تحریمهای فزاینده، واگرایی ایران را به شرایط کم سابقهای در تاریخ روابط منطقهای این کشور تبدیل نموده است.
ت ـ انزوای دیپلماتیک: همهی عواملی که در موارد بالا بدان اشاره شد به علاوه ی آنچه ایران، از ابتدای انقلاب تاکنون، به روش آزمون و خطا در پهنهی بین المللی انجام داده اکنون وضعیتی را به وجود آورده است که در بیشتر مناسبات دیپلماتیک، هزینههای رابطه، افزون بر فرصتها است و شکاف هزینه - فایده در دیپلماسی ایرانی، با یک ضریب فزاینده به زیان ایران تغییر میکند. علاوه بر آن، تحریمهای اعمال شده بر روی ایران بر اثر پافشاری این کشور بر مسألهی هستهای، به \"پدیدهی انزوای سیستماتیک دیپلماسی ایرانی\" منجر شده است.
سخن پایانی
ایالات متحدهی آمریکا تمامی موارد فوق را به خوبی میداند و نیک دریافته است که مسیر حرکت ایران و نظام حاکم بر آن صرفنظر از معادلات ناگهانی سقوط و سرانجام فروپاشی است و به همین دلیل، در شرایطی ایران را به مذاکرات و گفتگوهای مستقیم فرا میخواند که یقین دارد پذیرش یا عدم قبول این پیشنهاد، کفهی ترازوی منفعت را به سود این کشور سنگینتر خواهد کرد.
ایران علاوه بر مسألهی هستهای، دو مسألهی بسیار مهم دیگر نیز با جامعهی جهانی دارد: \"تروریسم دولتی و نقض سیستماتیک حقوق بشر\". دو موضوعی که حتی به فرض توافق بر سر مسألهی هستهای \"که من آن را بعید میدانم\"، در ذات مایهی جمهوری اسلامی به عنوان یک نظام تمامیتخواه و ایدئولوژیک که از همان ابتدا با داعیهی صدور انقلاب به منطقه و جهان و همچنین نابودی اسرائیل نضج پیدا کرد با هیچ ابزاری بجز نابودی جمهوری اسلامی قابل تغییر و یا اصلاح نخواهد بود.
موضوع اصلی در اینجا دیگر مذاکرهی ایران با آمریکا یا تداوم وضعیت کنونی نیست، آنچه باید گفت این است که: بازی دو سر باخت برای \"ایران، این پیرمرد بیمار خاورمیانه\"، آغاز شده است، پیرمردی که دیر یا زود، به تاریخ خواهد پیوست....
جمهوری اسلامی تدریجاً به این قناعت نزدیک شده است که به سوی پایان \"ذخیرهگاههای حرکت و قدرت\"، میرود و توان خود را به عنوان یک کنشگر فعال از دست میدهد. در گسترهی داخلی، میتوان ادعا کرد حاکمیت، هرگز با چنین بحران مشروعیتی رویارو نبوده است و در پهنهی منطقهای و بین المللی نیز، هم وجاهت دیپلماتیک خود را از دست رفته میبیند و هم، در بازی توازن منطقهای، فاقد نقش یک بازیگر پیشرو است.
همزمان ایالات متحدهی آمریکا، اکنون در ارزیابی خود به این نتیجه رسیده است که میتواند با استفاده از شرایط ویژه شدهی جمهوری اسلامی، به حداکثر \"فایده\" دست پیدا کند.
اما ارزیابی ایالات متحده از وضعیت کنونی ایران مبتنی بر چه عواملی است:
الف ـ پریشانی داخلی
ب ـ واگرایی داخلی
پ ـ واگرایی منطقه ای
پ ـ انزوای دیپلماتیک
الف ـ پریشانی داخلی: در این مورد باید به چند نکته پرداخته شود:
- شکاف در حاکمیت و نمود تدریجی تبعات ناشی از وجود کانونهای متعدد قدرت در نظام:
اکنون میتوان به روشنی نشانگان شکاف در حاکمیت را دید. ناهماهنگی در تصمیم سازیها، تداخل وظایف، طرح اختلافات به صورت علنی و رسانهای کردن آن، ظهور روزمرگی در برنامههای اجرایی و مهمتر از همه، ادعای مالکیت و پافشاری بر حقانیت از سوی هر یک از کانونهای قدرت نمایی غیرقابل انکار مینماید. پیشتر، حضور رهبر ایران به عنوان مرشد اعلی و به بیانی دیگر، \"فصل الخطاب\"، در بسیاری موارد، نقطه پایانی بر اختلافات و شکافها میتوانست باشد اما اکنون شکافها از یک سو چنان گستردهاند که رهبر به تنهایی نمیتواند پوششی از جنس مصلحت بر آن بگستراند و از سویی دیگر مشروعیت رهبر نیز رو به نقصان گذارده است.
- تحریمهای ویرانگر: برای کشوری که در دورهی ده سالهی اخیر، ارز ناشی از فروش ذخایر نفت، دولت را به \"بیماری هلندی\" گرفتار ساخته است در کنار فقدان مدیریت کارآمد اقتصادی که مهمترین ویژگی آن بیبرنامهگی و عدم درک درست از علم اقتصاد میتواند باشد، وضع شدیدترین تحریمها در یک سال اخیر، ایران را درمسیر سقوط با شیب نزولی تند قرار داده است.
- بحران های عمیق اجتماعی و فرهنگی: آنچه در ایران میگذرد خبر از حرکت به سوی فروپاشی اجتماعی و فرهنگی میدهد. اکنون دیگر هیچ دادهی آماری در حوزههای اجتماعی و فرهنگی به سود ایران نیست. بحران اجتماعی و فرهنگی دیگر به چنان درجهای رسیده است که حتی عناصری از حاکمیت نیز مرحلهی ورود به \"اخطار قرمز\" را به عنوان یکی از مهمترین تهدیدهای پیش روی ایران، وارد گفتمان روزانه نمودهاند.
ب ـ واگرایی داخلی: مهمترین دو مسألهای که در این چارچوب باید بدان پرداخته شود ابتدا واگرایی مردم به مثابهی مجموعهی ایران و ایرانی از \"حاکمیت\"و دیگری واگرایی \"ملیت\" های ساکن ایران از \" سیستم ایرانی\" است.
- واگرایی مردم به مثابهی مجموعهی ایران و ایرانی از \"حاکمیت: مردم ایران اکنون از هر دوران دیگری در جمهوری اسلامی، از وضعیت موجود ناراضی هستند.
شکاف میان نظام و مردم هر لحظه بیشتر و حتی همچنان که مصطلح است \"دایرهی خودیها، تنگ و تنگتر میشود\". نظام دیگر نمیتواند مطالبات فزایندهی مردم را در عرصههای عمومی با ایدئولوژی حاکم، پاسخ گوید از یک سو و از سوی دیگر، بسیاری از مطالبات \"اینجا\" و \"اکنونی\"مردم به طور کلی در تعارض با ایدئولوژی موجود است. به همین خاطر، پیوند مردم ایران با حاکمیت، با گذشت زمان زاویه دارتر میشود.
در این میان باید به موضوع دیگری اشاره نمود که از اهمیت کمی برخوردار نیست و آن، از دست رفتن تدریجی \"مشروعیت نظام\" است. ایرانی اکنون به خوبی دریافته است که ارکان نظام چنان غرق فساد و تباهی گشتهاند که ایدئولوژی، تنها همان تعبیر \"افیون تودهها\" را به اذهان آحاد شهروندان متبادر میسازد و دستگاه قضاوت نیز به تار عنکبوتی تغییر ماهیت داده است که حشرات کوچک را میخورد و به حشرات بزرگ یا بهتر بگوییم حلقهی خودیها اجازهی عبور میدهد.
- واگرایی ملیتهای ساکن ایران از سیستم ایرانی: ملیتهای ایران اکنون دیگر نه به طور کامل اما تا حد بسیاری، تمایل خود را به مرکز از دست دادهاند چرا که اساساً دیگر، نه تهران را مرکز میدانند و نه خود را پیرامون. ملیتهای ایران، هویت خود را بازیافتهاند، خود را همچون خود میپندارند، چون خوددر تمامی حوزهها حضور و مشارکت دارند،به مثابهی خود، به ارزیابی میپردازند و ویژگیهای رفتاری ایشان، به مثابهی یک ملت، نمود پیدا میکند. شدت واگرایی از مرکز به گونهای است که اکثریت غالب شهروندان از ملیتهای ساکن ایران، اکنون حتی دمکراسی را در نظام احتمالی آیندهی ایران، برای دستیابی به حق تعیین سرنوشت ملی خود، دنبال میکنند. مرزهای ذهنی تشکیل شده در میان ملیتهای ایران، بیش از هر زمان دیگر به عینیت نزدیک شده است و هرچه از عمر نظام جمهوری اسلامی میگذرد بر شدت این نوع واگرایی افزوده میشود.
پ ـ واگرایی منطقه ای: به جرأت میتوان گفت ایران، اکنون یک جزیرهی تنها در خاورمیانه است. تقریباً کشوری در منطقه وجود ندارد که در مقاطع گوناگون با ایران و بر سر موضوعات گوناگون، گرفتار چالش نشده باشد. تروریسم، پیش از هر مفهوم دیگری در مورد کار ویژهی سیاسی ایران کاربرد دارد. اتهام جاسوسی در کشورهای منطقه با هدف تقویت نیروهای رادیکال، تلاش برای براندازی رژیمهای منطقه، صادرات اسلحه به صورت غیرمجاز به نیروهای تندرو اسلامی، و مهمتر از همه، پشتیبانی بدون چون و چرا از رژیم سوریه، ایران را به دشمن بالقوهی تمامی کشورهای خاورمیانه تبدیل کرده است. در کنار این موضوع، تهدید یک جمهوری اسلامی هستهای نیز در کنار تحریمهای فزاینده، واگرایی ایران را به شرایط کم سابقهای در تاریخ روابط منطقهای این کشور تبدیل نموده است.
ت ـ انزوای دیپلماتیک: همهی عواملی که در موارد بالا بدان اشاره شد به علاوه ی آنچه ایران، از ابتدای انقلاب تاکنون، به روش آزمون و خطا در پهنهی بین المللی انجام داده اکنون وضعیتی را به وجود آورده است که در بیشتر مناسبات دیپلماتیک، هزینههای رابطه، افزون بر فرصتها است و شکاف هزینه - فایده در دیپلماسی ایرانی، با یک ضریب فزاینده به زیان ایران تغییر میکند. علاوه بر آن، تحریمهای اعمال شده بر روی ایران بر اثر پافشاری این کشور بر مسألهی هستهای، به \"پدیدهی انزوای سیستماتیک دیپلماسی ایرانی\" منجر شده است.
سخن پایانی
ایالات متحدهی آمریکا تمامی موارد فوق را به خوبی میداند و نیک دریافته است که مسیر حرکت ایران و نظام حاکم بر آن صرفنظر از معادلات ناگهانی سقوط و سرانجام فروپاشی است و به همین دلیل، در شرایطی ایران را به مذاکرات و گفتگوهای مستقیم فرا میخواند که یقین دارد پذیرش یا عدم قبول این پیشنهاد، کفهی ترازوی منفعت را به سود این کشور سنگینتر خواهد کرد.
ایران علاوه بر مسألهی هستهای، دو مسألهی بسیار مهم دیگر نیز با جامعهی جهانی دارد: \"تروریسم دولتی و نقض سیستماتیک حقوق بشر\". دو موضوعی که حتی به فرض توافق بر سر مسألهی هستهای \"که من آن را بعید میدانم\"، در ذات مایهی جمهوری اسلامی به عنوان یک نظام تمامیتخواه و ایدئولوژیک که از همان ابتدا با داعیهی صدور انقلاب به منطقه و جهان و همچنین نابودی اسرائیل نضج پیدا کرد با هیچ ابزاری بجز نابودی جمهوری اسلامی قابل تغییر و یا اصلاح نخواهد بود.
موضوع اصلی در اینجا دیگر مذاکرهی ایران با آمریکا یا تداوم وضعیت کنونی نیست، آنچه باید گفت این است که: بازی دو سر باخت برای \"ایران، این پیرمرد بیمار خاورمیانه\"، آغاز شده است، پیرمردی که دیر یا زود، به تاریخ خواهد پیوست....