پایهریزی دمکراسی ماندگار در ایران متکثر ـ بخش نخست
14:04 - 5 خرداد 1394
Unknown Author
دکتر افراسیاب شکفته
فدرالیسم قومی منطقه ای (ملی جغرافیایی)
(کشور ایران متعلق به همه ایرانیان است)
این نوشته فرآیند و سازمندی ساختار فدرالیسم قومی منطقه ای (فدرالیسم ملی جغرافیایی) را در ایران متکثر مورد بررسی، واکاوی، وارسی و چالشی سازنده قرار می دهد.
بعد از شکست پروژه مردم سالاری غیرمتمرکز؛ در انقلاب مشروطه (١٩٠٦ میلادی) و سپس در انقلاب اسلامی (١٩٧٩ میلادی) و ناکام شدن و عدم رضایت مردم با تحمل هزینه های جانی و مالی فراوان در این ارتباط، حال این دفعه مردم بسیار هوشیارتر و اصولی تر و با ظرافت دقیقتری به مبادرت مجدد در تکمیل این پروژه می نگرند.
از زمانی که پروژه فدرالیسم قومی منطقه ای جهت پایه ریزی دمکراسی پلورال برای فراهم نمودن رضایت عموم مردم ایران متکثر مطرح شده است بعضی از هموطنان با ذهنیت تمرکزگرا بخصوص تعدادی از روشنفکران سطحی نگر ادعا می کنند که ساختار فدرال قومی منطقه ای می تواند کشور را غرق درگیری های قومی کند(بعبارت دیگر بسان سلف خود می خواهند که بازهم درب را ایندفعه با رنگی دیگر بروی همان پاشنه قبلی پرهزینه و ناموفق بچرخانند و کشورمان را به ناکجاآباد سوق دهند).
با وجود این ادعای در باره فدرال قومی منطقه ای، با این حال، بسیاری از کشورهای مشابه در دنیا که پایه ریزی فدرالیسم قومی منطقه ای توسط خود مردم با همکاری و همیاری یکدیگر در آن کشورها ترتیب داده اند با همین سیستم فدرالی قومی منطقه ای نیز برای مدت طولانی جان سالم بدر برده و مردم نیز در دمکراسی با رضایت و صلح و صفا و صمیمیت و رشد با هم زندگی می کنند. این تجربه های آزموده شده موفق و دوره طولانی بقای این سیستم سیاسی، این تنظیمات تجربی در دسترس و عملکردهای واقعی در حال انجام این سیستم، دانش و معلومات تجربی در سطح عملی و موفق این سیستم در دنیا، می تواند برای اطمینان از توفیق، پایداری و تداوم این سیستم کافی باشند. معهذا این تجربیات باعث پیدایش انگیزه برای ما ایرانیان در درک چگونگی قادربودن این سیستم به بقا و تدوام، و همچنین مبادرت در پیدا کردن داده ها و مولفه های مناسب و توضیحات لازم در خصوص طرح و تمایل به روند ساختاری آن می شود. بنابر این بررسی و تفحص و پژوهیدن در این ارتباط ضروری می نماید تا بیابیم که آیا سیستم فدرال قومی منطقه ای، حقوق عموم مردم و اقوام مختلف و رضایت آنان را با اتخاذ خودمختاری و یا اتخاذ کدام استراتژی مناسب دیگری به خوبی برقرار می کند.
آیا سیستم سیاسی فدرالیسم قومی منطقه ای میتواند ایجاد ساختار حکومتی غیرمتمرکز با سرچشمۀ پایدار و قابل اجرا درست کند؟ عواقب پایداری این سیستم برای جامعه متکثر ایرانی بعنوان یک کل چیست؟
سیستم فدراليسم قومی منطقه ای در ایران؛ برای تحقق مطالبات گروه های مختلف قومی مذهبی از طریق خود مختاری در سطح منطقه ای - اقلیمی، و ترویج نمایندگی برابر و دمکراسی و مشارکت عمومی در چارچوبی قابل اجرا در سطح کشور، چقدر می تواند تاثیرگذار باشد؟
سیستم فدراليسم قومى منطقه ای در ایران؛ چگونه می تواند در ساختن حکومت خودمختار (خودگردان) در اقلیم و حکومت مشترک (همگردان) در مرکز و به طور همزمان، موفق شود؟
ایران دارای حدودأ ٨٠ میلیون نفر جمعیت است که شامل تقریبا ١٠ گروه قومی و زبانی نسبتا عمده (فارس، بلوچ، گیلکی، طبری/مازندانی، آذری، تاتی، تالشی، عرب، بختیاری، ترکمن، کُرد و لُر ...) است. بعبارت دیگر ملت متکثر ایران از اقوام و ملیتهای رنگارنگ، متنوع و جورواجور درست شده است، و بدین روی مردمان ایران در سطح منطقه ای دارای هویت قومی خود هستند و در سطح کشوری هویت ایرانی دارند، بعنوان نمونه ما کوردهای منطقه شمال خراسان دارای هویت کوردی در منطقه خود هستیم و در سطح ایران نیز دارای هویت ایرانی هستیم (بعبارت دیگر مردمان ایران هم دارای هویت ویژه قومی خود و هم دارای هویت مشترک ایرانی هستند که بایستی به هر دو بطور مساوی احترام گذاشت و از رفتار حقوقی برابر برخوردار باشند). در دنیای مدرن امروزی، دارای دو هویت یا چند هویت بودن در داخل یک کشور اولا از غنی آن کشور است و ثانیا همانطور که خواهید دید مزیت و فضیلت است.
موضوع \" فدرالیسم قومی منطقه ای\" در واقع انتقال و واگذاری قدرت به مردم و ملیتها و اقوام ایران (دولت متکثر غیرمتمرکز - ملت متکثر غیرمتمرکز) در مقابل پروژه دولت - ملت /امت فوق متمرکز رژیم مستبد حاکم بر ایران است، که بجای نادیده انگاشتن هویت و زبان اقوام و دورزدن حقوق اقوام و ملیتها و مردمان ایران و تاکید شدید بر \" سیسم خلافت مطلقه ولی امت \"، در واقع مفهوم سیستم خودمختاری منطقه ای یا قومی در راستای نهادینه کردن مردم سالاری حقوقمند و انسان مدار را تشویق و ترویج می دهد.
با توجه به اینکه کشور ایران از جوامع قومی زبانی مذهبی متنوع درست شده است بدین سبب واژه های \" قومیت/ملیت و فدرالیسم \" از عوامل عمده و بارز در سازماندهی فضای سیاسی و منطقه ای اقلیمی کشور هستند که ناگزیر می بایستی در قانون اساسی ایران نمود یابند. در کشورهای مشابه و موفق دنیا نیز فدرالیسم (تقسیم قدرت و ثروت) شیوه و مدلی مناسب برای توانمند سازی و برابری سازی گروه های متنوع قومی زبانی مذهبی در چارچوب کشوری متنوع و رنگارنگ و متحد می باشد.
سالهاست که بینش و نگرش اتونومی(١) یا خودمختاری قومی یا خودسازمانی قومی ملیتی (که حق ذاتی هر انسان یا حق طبیعی هر قوم در تصمیم گیری برای خود و اراده خود و سرنوشت خود و آینده خود است) به بنیادی ساختاری برای پایه ریزی دمکراسی پلورال در ایران آینده مطرح بوده، و اینک بسیار پررنگتر شده و ناگزیر لازم می نماید. تفکر سیاسی جزمی خودکامه و ساختار دولتی فرا متمرکز که برای حدود یک قرن بر ایران متکثر و رنگارنگ قومی - ملیتی مستولی گشته و با حاکمیت مطلق خودکامه تمام عیار که خسارت جانی مالی فراوانی به ایرانیان تحمیل کرده است می رود که با تغییر بنیادی ساختاری به حکومت فدرالی قومی منطقه ای، مبتنی بر حقوق بشر با نگرش هومانیستی مدرن و سکولار، جایگزین شود. در این چشم انداز جدید، با توجه به بیداری و آگاهی مردم به حقوق ذاتی و طبیعی فردی - گروهی خود، واژگان دوقلوی \" قومیت/ ملیت - فدراليسم\" به مفهوم سازماندهی قدرت سیاسی تسهیمی غیرمتمرکز و روند ساماندهی مردم سالاری در جامعه متکثر و رنگارنگ ایران تبدیل شده اند.
فرهیختگان و نخبگان اقوام و ملیتها (که حدود ٧٠% جمعیت ایران را تشکیل می دهند) و فعالین سیاسی دمکراتیک با استدلال شفاف، روشن، مدلل، مدرن و مبرهن مبنی براینکه حکومت ایران در انقياد قشری خودکامه سنتی مذهبی خرافه محور بوده است در نتیجه نابرابری و نقض حقوق بشر و بی احترامی به حقوق مردم بویژه اقوام و ملیتهای مختلف و حقوق زنان و کودکان و ..، با توجیه و سوء استفاده از دین و مذهب، تبدیل به ابزار انقیاد و استبداد شده است، بنابر این اقوام و ملیتها می خواهند که به مدد واژه ی دوقلوی \" قومیت/ ملیت - فدراليسم \" در واقع ایرانی نو برای همه ایرانیان و مبتنی بر منشور جهانی حقوق بشر ساخته شود.
جمعیت کشور ایران مجموعه ای از اقوام و ملیتها است بنابر این؛ قومیت و ملیت، هویت های قومیتی ملیتی، زبان های قومی ملیتی، فرهنگ قومی ملیتی، آداب و رسوم قومی ملیتی، تاریخ و جغرافیای قومی ملیتی، هنر و ادبیات قومی ملیتی، رادیو و تلویزیون قومی ملیتی، سینما و تئاتر و روزنامه و رسانه های صمعی بصری قومی ملیتی، آموزش و پرورش و آموزش عالی قومی ملیتی، شاعران و نویسنگان قومی ملیتی، مدیران و فرهیختگان قومی ملیتی، حکومت منطقه ای-اقلیمی قومی ملیتی، و ... که توسط رژیمهای شاه و شیخ با دیده اغماض و تحقیر و حذف و انزوا و هضم و نابودی و از بین بردن به شیوه ای کاملا برنامه ریزی شده و سازمان یافته مواجه بوده اند، می بایستی به فضیلت و قابلیت و شایستگی و زیبندگی و استحقاق و ارزش موجه قانونی تبدیل شده و بطور تمام عیار حفاظت و ترویج و تشویق رسمی قانونی عملی شوند، و همچنین این مهم بعنوان پایه و اساس مطلوب و ضروری در بازسازی سیستم سیاسی متکثر و ساختار حکومت غیرمتمرکز ایران تبدیل شود.
در نتیجه ی ساخت این سیستم جدید سیاسی و ساختار اداری با ذهنیت احترام به حقوق بشر در زیرساخت خودمختاری قومی و برابری انسانی، هر گروه قومی می تواند توسعه دمکراسی و ترویج زبان و هویت قومی خود در واحدهای اداری منطقه ای خود در ایران را پیشه کند.
بدین روی مسئله پایه ریزی دمکراسی در ایران متکثر که بطور مستقیم به مسئله اقوام و ملیتها مرتبط و گره خورده است در واقع وارد فرایندی جدید و مناسب و با اهمیت می شود که بعنوان تنها جایگزین برای بقای پایدار کشور ایران در ایجاد برابری انسانی قومی و در نتیجه فروکاستن تمایلات واگرایی و دیگر تنشهای مرتبط به حق کشی مردمی قومی می شود.
بعبارت دیگر واگذاری قدرت به مردم بر اساس فدرال قومی - منطقه ای در جهت اتحاد اقوام و ملیتهای متنوع و جورواجور برای تقویت دمکراسی در ایران است که در آن مردم حامی و پشتیبان و یاریگر واقعی کشورشان در منطقه و جهان می شوند (چونکه در اینحالت منافع ملی قطعن و واقعن به مردم برمی گردد)، ولی با چشم پوشی یا دور زدن حقوق مردم و نادیده گرفتن مطالبات بحق مردم ایران (مردم که همانا متشکل از همین اقوام و ملیتها است) توسط قدرت فرامتمرکز استبدادی در واقع واگرایی اقوام را ناگزیر و عدم رضایت مردم نیز برای آینده ایران مضر است (چونکه در اینحالت منافع ملی به جیب رژیم مستبد ضدمردمی حاکم برمیگردد، و تلاش و پشتیبانی مردم در جهت حفظ چنین رژیمی نیز فاقد معنی و تاثیر است).
ملت متکثر ایران، انعکاس و بازتابی از اقوام و ملیتهای رنگارنگ ایران می باشد. و کسانی که این مطلب بسیار ساده، گویا، رسا و مهم را ندانند و یا نادیده بگیرند (سهوا، عمدا) در واقع دانسته یا نادانسته آینده کشور ایران را به مخاطره و با مشکلات جبران ناپذیری مواجه خواهند کرد. مفهوم زبان مادری رُل بسیار مهمی در تحصیل و استخدام و شغل یابی و زندگی مردم دارد، مثلا اگر زبان کُردی در شمال خراسان در آموزش و پرورش و آموزش عالی و دانشگاهها و دیگر نهادهای آموزشی و کارگاههای فنی حرفه ای استفاده شود آنگاه تمامی این نهادهای علمی آموزشی فنی حرفه ای در اشتغال و استخدام جوانان و فارغ التحصیلان و مردم منطقه و ارتقاء زندگی آنان و معیشت آنان تاثیر مستقیم داشته و همچنین رضایت قومی را در منطقه بهمراه دارد، لذا بی احترامی و بی حرمتی به زبان مادری ملیتها و اقوام (کُردی، بلوچی، آذری، تالشی و ...) در واقع این مردم و اقوام را در وضعیت نامساعد، ناسودمند و ناسازگاری هویتی و چالش شخصیتی معیشتی قرار می دهد.
بعبارت واضح تر اینکه؛ تسلط به زبان برای دسترسی بهتر به آموزش و پرورش و اشتغال و کاریابی غیرقابل انکار است و اقوام و ملیتهایی که زبان آنان در آموزش و پرورش و اشتغال استفاده نمی شود در وضعیت ضرر و زیان محرز و بارز قرار دارند، اگرچه این اقوام در کشور خود زنگی می کنند اما در وضعیت تبعیض آشکار و آپارتاید کامل در تمام شئونات زندگی و معیشتی و خودکم بینی و شهروند درجه چندم و زیردست قرار داده شده اند (به بیان و تعبیری دیگر زبان مادری اقوام را بریده اند، هویت ملی اقوام را زخمی کرده اند، زبان و فرهنگ اقوام و ملیتها را به بندگی و بردگی کشانده اند، و در آموزش و پرورش و آموزش عالی و رسانه ها قدغن کرده اند، بودجه مربوط به تقویت و ترقی و پربار شدن زبان و فرهنگ اقوام را بریده اند/دزدیده اند، و می خواهند زبان مادری و فرهنگ و هویت اقوام را بکشند و برای همیشه دفن کنند و ... پر واضح است که این بی احترامی عریان به مردمان ایران یعنی بی احترامی به خود ایران و آینده کشور ایران است).
در خصوص پایه ریزی دمکراسی ماندگار در ایران متکثر دو نکته بسیار مهم، لازم می نماید؛
١ – سیستم سیاسی متمرکز منتج به بازتولید استبداد و حاکمین خودکامه شده و می شود لذا تقسیم قدرت سیاسی و پخش عادلانه حاکمیت در جهت گیری همساز به پایه ریزی دمکراسی در ایران از واجبات است.
٢ – در پروسه پایه ریزی دمکراسی بایستی بدون هر گونه تعصبی حقوق اقوام و ملیتهای ایران بطور جدی مد نظر و در مرکز این پروسه و قانون اساسی ایران باشد تا حق کشی ها و جنبش های قومی منطقه ای برای همیشه فروکش کند، در غیر اینصورت پروسه پایه ریزی دمکراسی ناقص بوده و بدون شک نوزاد حاصله از آن همراه با تولید دردهای شدید بحران زا و مخاطره آمیز بصورت ناقص الخلقه سقط خواهد شد.
جنبش مطالبه محور مردمی در ایران، در واقع انزجار از نابرابری و حق کشی و فریاد برای آزادی و دمکراسی و برابری جنسیتی قومیتی ملیتی مذهبی در جامعهء متنوع و رنگارنگ و گونه گونه ایران است. فدراليسم قومى منطقه ای نیز با تاکید به برابری و حقمداری و آزادی و دمکراسی می تواند هم پاسخی قوی به مطالبات برابری محور جامعه ی متکثر ایران باشد، و هم می تواند در کاهش تنشها و درگیریهای درونی و پیرامونی نقش بسیار موثری ایفا کند، از این روی فدراليسم قومی منطقه ای می تواند تنها راه برای حصول اطمینان از بقای پایدار کشور ایران در چارچوبی واحد و متحد و صلح آمیز و دموکراتیک و با رضایت عموم مردم محسوب شود.
در نتیجه می بایستی این ساختار فرامتمرکز حق کش کنونی ایران با یک سیستم غیرمتمرکز حقمدار جایگزین بشود که؛ مناطق یا اقالیم مختلف قومی/ملیتی و چگونگی تقسیم قدرت سیاسی و پخش عادلانه حکومت و همچنین خودمدیریتی و خودگردانی در اقالیم فدرال و نیز همگردانی و هم مدیریتی در فدرال مرکز و جزئیات آن می بایستی بوضوح و با شفافیت توسط قانون اساسی بیان شود.
واژه ی دوقلوی \" قومیت - فدراليسم \" تبدیل به عامل و فاکتوری مهم و اساسی در سازماندهی فضای سیاسی و جغرافیایی کشور متکثر ایران شده است. ترتیبات اجتماعی سیاسی ارضی در کشورهای متکثر و رنگارنگ مشابه ایران همانند هندوستان، مالزی، کانادا، بلژیک و ... به یک مدل خوب قابل اجرا در فدرال قومی منطقه ای موفق در این کشورها تبدیل شده اند، اگر دیگران توانسته اند که کشور متکثر خود را بدین شیوه هم نجات بدهند و هم دمکراتیزه کنند پس ما ایرانیان نیز با همت و تلاش و کوشش بیشتر می توانیم چنین کنیم و فدرالیسم قومی منطقه ای را به شیوه ای که مناسب طبع کشورمان باشد در روند توانمندسازی و برابرحقوقی و دمکراسی پلورال ایران مان پیشه کنیم.
در کشورهای متکثر با زبانها و فرهنگهای متنوع مثل ایران اگر اتخاذ نظام سیاسی بر اساس تناسب قومی در قدرت سیاسی، حاکمیت سیاسی، ائتلافات سیاسی و فدرالیسم قومی منطقه ای باشد دارای ثبات و نظم نسبتا بهتر، بیشتر و پردوامی خواهند بود. چونکه فدرالیسم فضایی را برای همه اقوام و مردمان ایران باز می کند تا بتوانند آزادانه تنفس کنند و قدرت مانور سیاسی اقتصادی اجتماعی فرهنگی و همکاری خود را بطور آزادانه بیان و ابراز کنند که در چنین حالتی خواسته های جدایی طلبانه یا استقلال و دیگر تنشهای مرتبطه کاهش می یابند و بجای آن در واقع رقابت گروههای متنوع قومی؛
مبارزه برای بدست آوردن و کنترل قدرت دولتی در اقلیم یا منطقه خود و در ایران توسط گروه های متنوع قومی، و بهینه سازی ترتیبات دمکراسی پلورال را نمود و تقویت می دهد. رقابت واحدهای سیاسی قومی ملیتی نیز یعنی چانه زنیهای دمکراسی و پویایی جامعه سیاسی ایران، بنابر این فدرالیسم قومی منطقه ای در واقع ایجاد انگیزه ی همکاری سیاسی (در قالب اتحاد، ائتلاف و ..) و تشویق در ایجاد پویایی منسجم واحدهای سیاسی گروههای قومی ناهمگن جهت فعالیتهای رقابتی در درون ساختاری مشترک و غیرمتمرکز مطابق قانون اساسی فدرال می باشد (البته پر واضح است که عدم وجود قانون اساسی غیرمتمرکز مناسب، یعنی اقوام و ملیتهای ایران کماکان بدون ساختار حقوق اصولی مناسب، و این نیز ممکن است متعاقبا حرکتهای کورکورانه احتمالی را فراهم و یا شاید در واقع مشکلاتی را سبب شود).
از سوی دیگر در اقالیم یا مناطقی که ممکن است بصورت منقطع و تکه تکه دارای جوامع قومی متعدد باشند برای کاهش تنش های قومی محتمل، رفع نگرانی و خثیسازی درگیریهای احتمالی پیش از وقوع، و به منظور دستیابی به همزیستی مسالمت آمیز با کیفیت بالا و مدرن، طراحی و هماهنگی ساختار سیاسی دمکراتیک مناسب و مساعد ضروری است.
کشیدن مرزهای غیرضرور و نالازم داخلی در امتداد خطوط قومی در مناطقی که مخلوط بودن و درآمیختگی قومی وجود دارد منجر به طرد و سوء استفاده از حقوق فردی گروهی است. در این حالت در چنین اقلیم یا منطقه ای با اقوام گوناگون، برای پیشبرد موفقیت سیاسی می بایستی طراحی خودگردانی قومی با ترتیبات به اشتراک گذاری قدرت سیاسی همراه با بردباری و رواداری در فضای تعامل و تحمل عقاید رقبا باشد بطوریکه تقسیم قدرت سیاسی در تناسب و منطبق بر تنوع قومی اقلیم یا منطقه باشد.
نکته بسیار مهم و اصلی در اینجا ضرورت تقسیم نمایندگی قدرت به تناسب متقابل در بین همه گروه های قومی مذهبی در اقلیم یا منطقه حتی اقلیتی با جمعیت خیلی کم نیز بایستی در قدرت شریک باشد و نمایندگی سیاسی داشته باشد، تا که با حفاظت از گروه هایی که در اقلیت هستند آنها نیز در عملکرد رضایت عمومی ساکنان اقلیم یا منطقه مربوطه دخیل باشند. و این مهم، مفهوم ارتقاء کمی کیفی دمکراسی پلورال و غیرمتمرکز در ایران متکثر و رنگارنگ و گونه گونه را نشان می دهد که برای ما ایرانیان می تواند هم مایه افتخار در منطقه باشد، و هم در جلب و جذب تمامی فرهنگهای ایرانی در منطقه و فلات ایران موثر می باشد که در تقویت سیاسی اقتصادی فرهنگی اجتماعی ایران در جهان است (سیاست مدبرانه و کارآمدی که نیاکانمان در سلسله مادها و سپس هخامنشیان تا زمان رضاشاه برایمان به ارث گذاشتند که مدام حاکمیت مملکت در دست ساتراپها/ اقالیم بود).
حکومت اقلیم یا حکومت منطقه ای بایستی دارای اختیارات و تصمیم گیری در:
جمع آوری مالیات، تامین امنیت مردم، تامین رفاه اجتماعی، تامین کمک هزینه بیکاری و کمک در کاریابی برای بیکاران، ایجاد صندوق خدمات عمومی، در صورت لزوم ایجاد صندوق پس انداز ارزی، آموزش رایگان، تامین خدمات بهداشتی و درمانی ملی، مراقبت از افراد مسن و شهروندان سالخورده و ... باشد. اینگونه خدمات در واقع حمایت مردمی از دولت و پارلمان اقلیم را بالا می برد و نقش اصولی و رسمی مردم در تصمیم گیری ملی را پررنگتر می کنند، و همچنین اعتمادسازی داخلی و خارجی به اقلیم را نیز تقویت میدهد. موفقیت در بهبود زندگی مردم نیز یعنی: یک اقلیم مرفه تر، یک جامعه عادلانه تر، و یک صدای قویتر در اقلیم و کشور و حتی در سطح بین المللی، و همچنین اینکه زمینه پیشرفت اقلیم را با داشتن رویکردی شفاف و مترقی به رعایت حقوق بشر و حصول اطمینان از فرصت برابر و عادلانه برای همه (بدون در نظر گرفتن سن، جنس، نژاد، مذهب، معلولیت، جنسیت) را دارد، که هم انسجام قدرت و انسجام مردم در مقابله با هر نوع چالشی را تسهیل می کند، و هم در واقع مکانیزم پذیرش افزایش دامنه مسئولیت و قدرت سیاسی از طرف کشور و حتی حمایت در سطح بین المللی را ترویج و تسهیل می کند.
بدین روی حقوق قومی و حقوق انسانی به شالوده بازسازی و پایه ریزی دمکراسی در کشور ایران متکثر تبدیل می شود. پذیرش عملی و همگانی و مرسوم کردن حقوق اقوام و ملیتها (زبانهای مختلف، ادیان و مذاهب مختلف، عقاید و اندیشه های مختلف، حقوق زنان و کودکان و ...) در سیاست رسمی کشور از طریق قانون اساسی فدرال در واقع پذیرفتن و تایید تمامی مواد منشور جهانی حقوق بشر و تمامی میثاقهای الحاقی است. آزادی فعالیت احزاب و سازمانهای سیاسی اقوام و ملیتهای ایران و رقابت آنان در ارتقای خدمات رسانی (کمی - کیفی) به مردم منطقه مربوطه خود بر پایه قانون اساسی جدید یعنی پایه ریزی دمکراسی در ایران متکثر که از اقوام و ملیتهای گونه گونه درست شده است که در دنیای امروزی قرن ٢١م از بدیهیات و از واجبات در یک کشور است، بنابر این اگر هدف برقراری دمکراسی و حفظ ایران و یکپارچگی ایران باشد بایستی بر روی خودباوری ایرانیان و اراده آزاد اقوام تشکیل دهنده آن مطابق با قانون اساسی فدرال استوار باشد.
در ایران جاییکه حدود ١٠ گروه اجتماعی قومی زبانی مذهبی نسبتا عمده وجود دارد ترویج دمکراسی بواسطه ساختار قومی از طریق فدراليسم قومى منطقه ای اگر روی اصول و برنامه ریزی و تدوین قانون اساسی فدرال مناسب باشد در واقع در جهت گسترش دمکراسی قابل دوام و تشویق رقابت برای قدرت و کاهش تنش میان اقوام و آشتی ملی پردوام و مثبت است. ترتیب دادن ساختار فدرال دمکراتیک همچنین می تواند در آزادی فرد یا گروهی خاص که درصدد مرسوم کردن و تداوم استبداد و خودکامگی تحت هر عنوانی مثل رهبر مذهبی یا خواص مذهبی/آخوندی یا رهبر قومی باشد، محدودیت ایجاد می کند. بنابراین ترکیب قومیت با فدراليسم می تواند تبدیل به تز و برنامه و باورنامه موفق آزادی و دمکراسی واقعی در ایران شود.
نقض حقوق انسانی فردی و گروهی قومی مذهبی می تواند نفرت، خصومت، خشم و دشمنی ایجاد کند که به خشونت کینه ورزانه و جنگ قومی مذهبی دوطرفی یا کنش و واکنشی منجرشود که مناسب کشورمان ایران نیست. البته با منطق صوری و توجیه سطحی شاید گفته شود که فدراليسم قومی منطقه ای می تواند حالتی لرزان در ترویج دمکراسی و صلح و ثبات در کشور باشد بویژه که در حال حاضر یک دوره طولانی از آشفتگی حقوق بشری و فساد داخلی و ستمهای دردناک زن ستیزی و اختلالات سیاسی اجتماعی فرهنگی مذهبی را تجربه کرده و می کند. و مبنی بر این زمینه، بنابراین ضروری است پرسیده شود که پس چگونه مدل فدرالیسم قومی منطقه ای می تواند کشور را از چنین آینده ی نومید کننده و فاجعه آمیزی محافظت کند.
در صورتیکه اکثریت جمعیت ایران دسترسی کافی به بهداشت، خدمات اجتماعی، مسکن، کار، برابری، حقوق انسانی، و آموزش و پرورش به زبان مادری را ندارند. لذا گسترش ساختار اداری و بوروکراتیک در هر منطقه قومی که در نتیجه فدراليسم قومی درست می شود، می تواند مقاصد و اهداف اداری و بوروکراتیک را با همان منابع کم موجود نیز به سوی نیازهای مبرم اجتماعی سوق دهد که متعاقبا سایر مسائل مهم مانند مقابله با فقر و بهبود رفاه مردم را نیز می تواند جمع و جور کند. در حالیکه حاکمیت متمرکز غیرمردمی، مردم و اقوام را آگاهانه در موقعیتی قرار می دهد که نگرانی اصلی شان که مقابله با فقر و نقض حقوق شان است به یک مسئله ثانوی یا جزئی تنزل می دهد تا آنان را در موقعیت امنیتی و فاقد اراده و سلب حقوق ذاتی انسانی عادت دهد، که برای آینده ایران می تواند فاجعه آمیز باشد.
معرفی زبان قومی به عنوان زبان رسمی جدید در هر منطقه قومی در ابتدا شاید چالش هایی برای تشکیل یک فضای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مشترک ایجاد کند که ممکن است بعضی ها تصور کنند که این در جوامع با جمعیت قومی متعدد مثل ایران مناسب نیست اما این اولا موقت و گذرا است و ثانیا دست آویز به همان منطق صوری و توجیه سطحی شدن است چونکه حالت چندزبانی در کشورهای متکثر مشابه ایران هم اینک بطور رسمی اجرا می شود. همچنین شاید بعضی ها تصور کنند که فدرالیسم قومی منطقه ای با توجه به آموزش جدید و برقراری ارتباط با زبانهای قومی، می تواند مانع از بهره برداری مناسب از منابع انسانی موجود که برای یک قرن انباشته شده است، شود. و یا در بدترین سناریو این نیروی انسانی آموزش دیده می تواند بی ربط و یا بی استفاده در مناطق قومی شوند.
یا ممکن است بعضی ها تصور کنند که اولویت دادن به نیروهای بومی، استادان بومی یا ساکنان مناطق قومی بدون در نظر گرفتن شرایط و یا تجارب، می تواند منجر به بی کفایتی و سوء مدیریت شود، در نتیجه این در مقابل مدرنيزاسيون است.
اولا همه این نکات فوق الذکر در واقع صوری و سطحی و فاقد توجیه علمی هستند، مدرنیزاسیون با حق کشی و زبان کشی و فرهنگ کشی فاقد معنی است، ثانیا قطعا وضعیت مردم از وضع و حالت موجود جامعه به مراتب بهتر خواهد شد و هم اینکه کشور در مسیر درست دمکراسی واقعی رو به جلو قرار می گیرد، ثالثا این مردمان ایران بعبارت دیگر مردم مناطق مختلف ایران هستند که بایستی صاحب اختیار بوده و برای خود تصمیم بگیرند.
شاید بعضی ها تصور کنند که تغییر ساختار متمرکز به ساختار فدرالیسم قومی منطقه ای می تواند مانع هویت مشترک و توسعه شهروندی شود، و همین هویت مشترک ضعیفی که از طریق آسیمیلاسیون و اینتگراسیون و سرکوب شدید اقوام و ملیتها با سابقه تاریخی طولانی در یک قرن گذشته و با هزینه های بالای جانی و مالی فراوان در تعامل اجباری و اعمال رفتارهای خشن در میان مردم بدست آمده را از بین می برد یا تضعیف می کند. و در جامعه ی متنوع مثل ایران رعایت حقوق قومی ممکن است منتج به گرایش و تمایل به غلوکردن در اهمیت و فضیلت به یک هویت قومی و تنزیل دیگران شود. این در نهایت تولید کشمکش و نفرت قومی و در دراز مدت نیز ممکن است کشور ایران را تکه تکه و به کشورهای کوچولو یا مینی کشورهای غیرقابل رشد بشکند.
اولا این منطق صوری سبب شده که وضعیت کشور و نارضایتی عمومی به اینجا برسد که بر همگان عیان است (حمایت تمام عیار از زبان فارسی و بی احترامی به دیگر زبانهای ایرانی ممکن است کشور را فروپاشد)، ثانیا هم اینک حق کشی قومی مذهبی و عدم آزادی احزاب سیاسی اقوام و ملیتهای در ایران به نقطه فاجعه رسیده است و رجحان زبان و ادبیات فارسی بر دیگر زبانهای موجود در ایران مشکل ساز شده است، ثالثا در دنیای امروزی داشتن چند هویت در داخل یک کشور متکثر هم مزیت است و هم مرسوم جهانی شده است و هم یکی از فاکتورهای بسیارمهم در پایه ریزی دمکراسی است لذا همه مردم ایران دارای هویت مشترک ایرانی هستند اما مردم در هر منطقه یا اقلیم دارای هویت ویژه زبانی قومی فرهنگی خود هستند. بدین روی سیستم غیرمتمرکز حقوقمدار قومی منطقه ای برای پایه ریزی دمکراسی پلورال بسیار لازم و ناگزیر می نماید.
تئوری و نظریه و دیدمان فدرالیسم قومی منطقه ای، که در کشورهای متکثر مشابه ایران بصورت عملی تجربه شده و موفقیت آمیز بوده است برای ما ایرانیان نیز می تواند بسیار ارزشمند و مفید باشد، و می تواند بعنوان یک کاربست مناسب در ایجاد زیرساختی قوی برای پایه ریزی بدنه و استخوان بندی لازم جهت دمکراسی پایدار در ایران متکثر نیز باشد (دمکراسی فقط صندوق رای و شمارش کمی آراء نیست که حاکمین خودکامه با مهندسی آراء و صندوق رای بتوانند از آن بعنوان ابزار توجیهی استبداد و جنایات خود سوء استفاده کنند، بلکه این زیرساخت نظام سیاسی حقوقمند است که به صندوق رای ارزش کیفی می دهد و دوام و قوام دمکراسی را در یک کشور بیان و تضمین می کند).
دو کلمه \" قومیت و فدرالیسم \" تبدیل به مهمترین ابزار کار و فاکتورهایی بی بدیل در آنالیز فرایند مقدماتی و بازکردن گره ی مشکلات در برقراری دمکراسی پایدار در ایران متکثر شده اند، و با استفاده درست از این دو کلمه بسیاری از مشکلات ایران براحتی قابل حل می شوند، بسیاری از ایده ها و مباحث و گفتمان ها و بگومگوها و مناظره ها و مشاجره های چندوجهی بی پایان پرهزینه از زمان انقلاب مشروطه تابحال نیز براحتی هم حل می شوند و هم کشور خود را در مسیر استاندارد کشورهای مدرن و پیشرفته جهان قرار می دهیم. بویژه که تئوری فدرالیسم نشئت گرفته از تجربیات جغرافیایی - تاریخی - اجتماعی می باشد که با ایران متکثر ما نیز جور در می آید و سازگار است و تناسب درخور توجه دارد.
تئوری قومیت عمدتا برای تشخیص و درمان چالشها و نابرابریهای حزن انگیز مطرح قومیتی مذهبی آیینی جنسیتی و بطور کلی حقوق انسان برای آمایش و سنتز فدرالیسم با برآمد بدیلی قابل اطمینان برای عموم مردم در سرتاسر ایران استفاده می شود تا اینکه خود را درگیر مباحث تئوریکی در باره قوم گرایی و بوم گرایی کند. مهمترین نکته بدیل خوب همانا ایجاد امید و اعتماد و اطمینان خاطر در عموم مردم ایران است که ناگزیر بایستی از جنس خود مردم باشد از اقوام و ملیتها و مردمان سرتاسر ایران باشد، بعبارت دیگر بدیل باید پلورال باشد تا عموم مردم ایران نمایندگی و صدای حاکمیت خود را در آن بیابند و همچنین بدیل باید توانا به ارائه برنامه عمومی بر اساس منشور جهانی حقوق بشر در ابعاد حقوق اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و چگونگی اطمینان عمل به آن باشد.
هموطنان عزیز؛ برای نجات کشورمان ایران و حل مشکلات عدیده و عمیق آن بایستی احساس مسئولیت کنیم، و این مهم ما را ناگزیر می کند تا گرد هم آییم، و همچنین به همه هموطنان مان از هر طیفی که به آزادی حقمدار و دمکراسی پلورال انسانمدار در کشورشان اعتقاد دارند نیز احترام گذاشت.
تداوم روند گفتگو و مذاکرات در شکل گیری ائتلافی وسیعتر(حتی الامکان از ایرانیان داخل ایران و خارج ایران) برای فاز مقدماتی و سپس ورود به فاز دوره انتقالی می تواند اطلاعات مفیدی را در ارتباط با قصد و رُل بازیگران سیاسی دست اندرکار برای ایجاد دمکراسی پلورال در ایران آینده فراهم کند. به نظر می رسد که شکل گیری مقدماتی ائتلاف سیاسی گروهی از اقوام و ملیتهای ایران در فرم کنگره ملیتهای ایران فدرال فراهم و در حال توسعه و بارآمدن است که وجود آن در فاز مقدماتی و دوره انتقالی لازم می نماید اما کافی نیست، لذا همگرایی هموطنان، کنشگران و ارگانهای سیاسی گوناگون در تشکیل ائتلافات متعدد و سپس فراهم شدن زمینه برای تجمع نمایندگان این ائتلافات متعدد گرد هم یا در کنفرانسی جهت دلمه بندی برای رسیدن به فاز مقدماتی لازم می نماید. به نظر می رسد پرداختن به این موضوع در قالب روندی متدیک و پریودیک خیلی مهم است و بایستی آن را بسیار جدی گرفت تا موضوع از این حالت کلافه سردرگم بدر آید و در مسیری مناسب، منظم، پویا و هدفمند قرار گیرد.
ادامه دارد ...
نظر نویسنده بازتاب دیدگاه آژانس خبررسانی کُردپا نمیباشد.
فدرالیسم قومی منطقه ای (ملی جغرافیایی)
(کشور ایران متعلق به همه ایرانیان است)
این نوشته فرآیند و سازمندی ساختار فدرالیسم قومی منطقه ای (فدرالیسم ملی جغرافیایی) را در ایران متکثر مورد بررسی، واکاوی، وارسی و چالشی سازنده قرار می دهد.
بعد از شکست پروژه مردم سالاری غیرمتمرکز؛ در انقلاب مشروطه (١٩٠٦ میلادی) و سپس در انقلاب اسلامی (١٩٧٩ میلادی) و ناکام شدن و عدم رضایت مردم با تحمل هزینه های جانی و مالی فراوان در این ارتباط، حال این دفعه مردم بسیار هوشیارتر و اصولی تر و با ظرافت دقیقتری به مبادرت مجدد در تکمیل این پروژه می نگرند.
از زمانی که پروژه فدرالیسم قومی منطقه ای جهت پایه ریزی دمکراسی پلورال برای فراهم نمودن رضایت عموم مردم ایران متکثر مطرح شده است بعضی از هموطنان با ذهنیت تمرکزگرا بخصوص تعدادی از روشنفکران سطحی نگر ادعا می کنند که ساختار فدرال قومی منطقه ای می تواند کشور را غرق درگیری های قومی کند(بعبارت دیگر بسان سلف خود می خواهند که بازهم درب را ایندفعه با رنگی دیگر بروی همان پاشنه قبلی پرهزینه و ناموفق بچرخانند و کشورمان را به ناکجاآباد سوق دهند).
با وجود این ادعای در باره فدرال قومی منطقه ای، با این حال، بسیاری از کشورهای مشابه در دنیا که پایه ریزی فدرالیسم قومی منطقه ای توسط خود مردم با همکاری و همیاری یکدیگر در آن کشورها ترتیب داده اند با همین سیستم فدرالی قومی منطقه ای نیز برای مدت طولانی جان سالم بدر برده و مردم نیز در دمکراسی با رضایت و صلح و صفا و صمیمیت و رشد با هم زندگی می کنند. این تجربه های آزموده شده موفق و دوره طولانی بقای این سیستم سیاسی، این تنظیمات تجربی در دسترس و عملکردهای واقعی در حال انجام این سیستم، دانش و معلومات تجربی در سطح عملی و موفق این سیستم در دنیا، می تواند برای اطمینان از توفیق، پایداری و تداوم این سیستم کافی باشند. معهذا این تجربیات باعث پیدایش انگیزه برای ما ایرانیان در درک چگونگی قادربودن این سیستم به بقا و تدوام، و همچنین مبادرت در پیدا کردن داده ها و مولفه های مناسب و توضیحات لازم در خصوص طرح و تمایل به روند ساختاری آن می شود. بنابر این بررسی و تفحص و پژوهیدن در این ارتباط ضروری می نماید تا بیابیم که آیا سیستم فدرال قومی منطقه ای، حقوق عموم مردم و اقوام مختلف و رضایت آنان را با اتخاذ خودمختاری و یا اتخاذ کدام استراتژی مناسب دیگری به خوبی برقرار می کند.
آیا سیستم سیاسی فدرالیسم قومی منطقه ای میتواند ایجاد ساختار حکومتی غیرمتمرکز با سرچشمۀ پایدار و قابل اجرا درست کند؟ عواقب پایداری این سیستم برای جامعه متکثر ایرانی بعنوان یک کل چیست؟
سیستم فدراليسم قومی منطقه ای در ایران؛ برای تحقق مطالبات گروه های مختلف قومی مذهبی از طریق خود مختاری در سطح منطقه ای - اقلیمی، و ترویج نمایندگی برابر و دمکراسی و مشارکت عمومی در چارچوبی قابل اجرا در سطح کشور، چقدر می تواند تاثیرگذار باشد؟
سیستم فدراليسم قومى منطقه ای در ایران؛ چگونه می تواند در ساختن حکومت خودمختار (خودگردان) در اقلیم و حکومت مشترک (همگردان) در مرکز و به طور همزمان، موفق شود؟
ایران دارای حدودأ ٨٠ میلیون نفر جمعیت است که شامل تقریبا ١٠ گروه قومی و زبانی نسبتا عمده (فارس، بلوچ، گیلکی، طبری/مازندانی، آذری، تاتی، تالشی، عرب، بختیاری، ترکمن، کُرد و لُر ...) است. بعبارت دیگر ملت متکثر ایران از اقوام و ملیتهای رنگارنگ، متنوع و جورواجور درست شده است، و بدین روی مردمان ایران در سطح منطقه ای دارای هویت قومی خود هستند و در سطح کشوری هویت ایرانی دارند، بعنوان نمونه ما کوردهای منطقه شمال خراسان دارای هویت کوردی در منطقه خود هستیم و در سطح ایران نیز دارای هویت ایرانی هستیم (بعبارت دیگر مردمان ایران هم دارای هویت ویژه قومی خود و هم دارای هویت مشترک ایرانی هستند که بایستی به هر دو بطور مساوی احترام گذاشت و از رفتار حقوقی برابر برخوردار باشند). در دنیای مدرن امروزی، دارای دو هویت یا چند هویت بودن در داخل یک کشور اولا از غنی آن کشور است و ثانیا همانطور که خواهید دید مزیت و فضیلت است.
موضوع \" فدرالیسم قومی منطقه ای\" در واقع انتقال و واگذاری قدرت به مردم و ملیتها و اقوام ایران (دولت متکثر غیرمتمرکز - ملت متکثر غیرمتمرکز) در مقابل پروژه دولت - ملت /امت فوق متمرکز رژیم مستبد حاکم بر ایران است، که بجای نادیده انگاشتن هویت و زبان اقوام و دورزدن حقوق اقوام و ملیتها و مردمان ایران و تاکید شدید بر \" سیسم خلافت مطلقه ولی امت \"، در واقع مفهوم سیستم خودمختاری منطقه ای یا قومی در راستای نهادینه کردن مردم سالاری حقوقمند و انسان مدار را تشویق و ترویج می دهد.
با توجه به اینکه کشور ایران از جوامع قومی زبانی مذهبی متنوع درست شده است بدین سبب واژه های \" قومیت/ملیت و فدرالیسم \" از عوامل عمده و بارز در سازماندهی فضای سیاسی و منطقه ای اقلیمی کشور هستند که ناگزیر می بایستی در قانون اساسی ایران نمود یابند. در کشورهای مشابه و موفق دنیا نیز فدرالیسم (تقسیم قدرت و ثروت) شیوه و مدلی مناسب برای توانمند سازی و برابری سازی گروه های متنوع قومی زبانی مذهبی در چارچوب کشوری متنوع و رنگارنگ و متحد می باشد.
سالهاست که بینش و نگرش اتونومی(١) یا خودمختاری قومی یا خودسازمانی قومی ملیتی (که حق ذاتی هر انسان یا حق طبیعی هر قوم در تصمیم گیری برای خود و اراده خود و سرنوشت خود و آینده خود است) به بنیادی ساختاری برای پایه ریزی دمکراسی پلورال در ایران آینده مطرح بوده، و اینک بسیار پررنگتر شده و ناگزیر لازم می نماید. تفکر سیاسی جزمی خودکامه و ساختار دولتی فرا متمرکز که برای حدود یک قرن بر ایران متکثر و رنگارنگ قومی - ملیتی مستولی گشته و با حاکمیت مطلق خودکامه تمام عیار که خسارت جانی مالی فراوانی به ایرانیان تحمیل کرده است می رود که با تغییر بنیادی ساختاری به حکومت فدرالی قومی منطقه ای، مبتنی بر حقوق بشر با نگرش هومانیستی مدرن و سکولار، جایگزین شود. در این چشم انداز جدید، با توجه به بیداری و آگاهی مردم به حقوق ذاتی و طبیعی فردی - گروهی خود، واژگان دوقلوی \" قومیت/ ملیت - فدراليسم\" به مفهوم سازماندهی قدرت سیاسی تسهیمی غیرمتمرکز و روند ساماندهی مردم سالاری در جامعه متکثر و رنگارنگ ایران تبدیل شده اند.
فرهیختگان و نخبگان اقوام و ملیتها (که حدود ٧٠% جمعیت ایران را تشکیل می دهند) و فعالین سیاسی دمکراتیک با استدلال شفاف، روشن، مدلل، مدرن و مبرهن مبنی براینکه حکومت ایران در انقياد قشری خودکامه سنتی مذهبی خرافه محور بوده است در نتیجه نابرابری و نقض حقوق بشر و بی احترامی به حقوق مردم بویژه اقوام و ملیتهای مختلف و حقوق زنان و کودکان و ..، با توجیه و سوء استفاده از دین و مذهب، تبدیل به ابزار انقیاد و استبداد شده است، بنابر این اقوام و ملیتها می خواهند که به مدد واژه ی دوقلوی \" قومیت/ ملیت - فدراليسم \" در واقع ایرانی نو برای همه ایرانیان و مبتنی بر منشور جهانی حقوق بشر ساخته شود.
جمعیت کشور ایران مجموعه ای از اقوام و ملیتها است بنابر این؛ قومیت و ملیت، هویت های قومیتی ملیتی، زبان های قومی ملیتی، فرهنگ قومی ملیتی، آداب و رسوم قومی ملیتی، تاریخ و جغرافیای قومی ملیتی، هنر و ادبیات قومی ملیتی، رادیو و تلویزیون قومی ملیتی، سینما و تئاتر و روزنامه و رسانه های صمعی بصری قومی ملیتی، آموزش و پرورش و آموزش عالی قومی ملیتی، شاعران و نویسنگان قومی ملیتی، مدیران و فرهیختگان قومی ملیتی، حکومت منطقه ای-اقلیمی قومی ملیتی، و ... که توسط رژیمهای شاه و شیخ با دیده اغماض و تحقیر و حذف و انزوا و هضم و نابودی و از بین بردن به شیوه ای کاملا برنامه ریزی شده و سازمان یافته مواجه بوده اند، می بایستی به فضیلت و قابلیت و شایستگی و زیبندگی و استحقاق و ارزش موجه قانونی تبدیل شده و بطور تمام عیار حفاظت و ترویج و تشویق رسمی قانونی عملی شوند، و همچنین این مهم بعنوان پایه و اساس مطلوب و ضروری در بازسازی سیستم سیاسی متکثر و ساختار حکومت غیرمتمرکز ایران تبدیل شود.
در نتیجه ی ساخت این سیستم جدید سیاسی و ساختار اداری با ذهنیت احترام به حقوق بشر در زیرساخت خودمختاری قومی و برابری انسانی، هر گروه قومی می تواند توسعه دمکراسی و ترویج زبان و هویت قومی خود در واحدهای اداری منطقه ای خود در ایران را پیشه کند.
بدین روی مسئله پایه ریزی دمکراسی در ایران متکثر که بطور مستقیم به مسئله اقوام و ملیتها مرتبط و گره خورده است در واقع وارد فرایندی جدید و مناسب و با اهمیت می شود که بعنوان تنها جایگزین برای بقای پایدار کشور ایران در ایجاد برابری انسانی قومی و در نتیجه فروکاستن تمایلات واگرایی و دیگر تنشهای مرتبط به حق کشی مردمی قومی می شود.
بعبارت دیگر واگذاری قدرت به مردم بر اساس فدرال قومی - منطقه ای در جهت اتحاد اقوام و ملیتهای متنوع و جورواجور برای تقویت دمکراسی در ایران است که در آن مردم حامی و پشتیبان و یاریگر واقعی کشورشان در منطقه و جهان می شوند (چونکه در اینحالت منافع ملی قطعن و واقعن به مردم برمی گردد)، ولی با چشم پوشی یا دور زدن حقوق مردم و نادیده گرفتن مطالبات بحق مردم ایران (مردم که همانا متشکل از همین اقوام و ملیتها است) توسط قدرت فرامتمرکز استبدادی در واقع واگرایی اقوام را ناگزیر و عدم رضایت مردم نیز برای آینده ایران مضر است (چونکه در اینحالت منافع ملی به جیب رژیم مستبد ضدمردمی حاکم برمیگردد، و تلاش و پشتیبانی مردم در جهت حفظ چنین رژیمی نیز فاقد معنی و تاثیر است).
ملت متکثر ایران، انعکاس و بازتابی از اقوام و ملیتهای رنگارنگ ایران می باشد. و کسانی که این مطلب بسیار ساده، گویا، رسا و مهم را ندانند و یا نادیده بگیرند (سهوا، عمدا) در واقع دانسته یا نادانسته آینده کشور ایران را به مخاطره و با مشکلات جبران ناپذیری مواجه خواهند کرد. مفهوم زبان مادری رُل بسیار مهمی در تحصیل و استخدام و شغل یابی و زندگی مردم دارد، مثلا اگر زبان کُردی در شمال خراسان در آموزش و پرورش و آموزش عالی و دانشگاهها و دیگر نهادهای آموزشی و کارگاههای فنی حرفه ای استفاده شود آنگاه تمامی این نهادهای علمی آموزشی فنی حرفه ای در اشتغال و استخدام جوانان و فارغ التحصیلان و مردم منطقه و ارتقاء زندگی آنان و معیشت آنان تاثیر مستقیم داشته و همچنین رضایت قومی را در منطقه بهمراه دارد، لذا بی احترامی و بی حرمتی به زبان مادری ملیتها و اقوام (کُردی، بلوچی، آذری، تالشی و ...) در واقع این مردم و اقوام را در وضعیت نامساعد، ناسودمند و ناسازگاری هویتی و چالش شخصیتی معیشتی قرار می دهد.
بعبارت واضح تر اینکه؛ تسلط به زبان برای دسترسی بهتر به آموزش و پرورش و اشتغال و کاریابی غیرقابل انکار است و اقوام و ملیتهایی که زبان آنان در آموزش و پرورش و اشتغال استفاده نمی شود در وضعیت ضرر و زیان محرز و بارز قرار دارند، اگرچه این اقوام در کشور خود زنگی می کنند اما در وضعیت تبعیض آشکار و آپارتاید کامل در تمام شئونات زندگی و معیشتی و خودکم بینی و شهروند درجه چندم و زیردست قرار داده شده اند (به بیان و تعبیری دیگر زبان مادری اقوام را بریده اند، هویت ملی اقوام را زخمی کرده اند، زبان و فرهنگ اقوام و ملیتها را به بندگی و بردگی کشانده اند، و در آموزش و پرورش و آموزش عالی و رسانه ها قدغن کرده اند، بودجه مربوط به تقویت و ترقی و پربار شدن زبان و فرهنگ اقوام را بریده اند/دزدیده اند، و می خواهند زبان مادری و فرهنگ و هویت اقوام را بکشند و برای همیشه دفن کنند و ... پر واضح است که این بی احترامی عریان به مردمان ایران یعنی بی احترامی به خود ایران و آینده کشور ایران است).
در خصوص پایه ریزی دمکراسی ماندگار در ایران متکثر دو نکته بسیار مهم، لازم می نماید؛
١ – سیستم سیاسی متمرکز منتج به بازتولید استبداد و حاکمین خودکامه شده و می شود لذا تقسیم قدرت سیاسی و پخش عادلانه حاکمیت در جهت گیری همساز به پایه ریزی دمکراسی در ایران از واجبات است.
٢ – در پروسه پایه ریزی دمکراسی بایستی بدون هر گونه تعصبی حقوق اقوام و ملیتهای ایران بطور جدی مد نظر و در مرکز این پروسه و قانون اساسی ایران باشد تا حق کشی ها و جنبش های قومی منطقه ای برای همیشه فروکش کند، در غیر اینصورت پروسه پایه ریزی دمکراسی ناقص بوده و بدون شک نوزاد حاصله از آن همراه با تولید دردهای شدید بحران زا و مخاطره آمیز بصورت ناقص الخلقه سقط خواهد شد.
جنبش مطالبه محور مردمی در ایران، در واقع انزجار از نابرابری و حق کشی و فریاد برای آزادی و دمکراسی و برابری جنسیتی قومیتی ملیتی مذهبی در جامعهء متنوع و رنگارنگ و گونه گونه ایران است. فدراليسم قومى منطقه ای نیز با تاکید به برابری و حقمداری و آزادی و دمکراسی می تواند هم پاسخی قوی به مطالبات برابری محور جامعه ی متکثر ایران باشد، و هم می تواند در کاهش تنشها و درگیریهای درونی و پیرامونی نقش بسیار موثری ایفا کند، از این روی فدراليسم قومی منطقه ای می تواند تنها راه برای حصول اطمینان از بقای پایدار کشور ایران در چارچوبی واحد و متحد و صلح آمیز و دموکراتیک و با رضایت عموم مردم محسوب شود.
در نتیجه می بایستی این ساختار فرامتمرکز حق کش کنونی ایران با یک سیستم غیرمتمرکز حقمدار جایگزین بشود که؛ مناطق یا اقالیم مختلف قومی/ملیتی و چگونگی تقسیم قدرت سیاسی و پخش عادلانه حکومت و همچنین خودمدیریتی و خودگردانی در اقالیم فدرال و نیز همگردانی و هم مدیریتی در فدرال مرکز و جزئیات آن می بایستی بوضوح و با شفافیت توسط قانون اساسی بیان شود.
واژه ی دوقلوی \" قومیت - فدراليسم \" تبدیل به عامل و فاکتوری مهم و اساسی در سازماندهی فضای سیاسی و جغرافیایی کشور متکثر ایران شده است. ترتیبات اجتماعی سیاسی ارضی در کشورهای متکثر و رنگارنگ مشابه ایران همانند هندوستان، مالزی، کانادا، بلژیک و ... به یک مدل خوب قابل اجرا در فدرال قومی منطقه ای موفق در این کشورها تبدیل شده اند، اگر دیگران توانسته اند که کشور متکثر خود را بدین شیوه هم نجات بدهند و هم دمکراتیزه کنند پس ما ایرانیان نیز با همت و تلاش و کوشش بیشتر می توانیم چنین کنیم و فدرالیسم قومی منطقه ای را به شیوه ای که مناسب طبع کشورمان باشد در روند توانمندسازی و برابرحقوقی و دمکراسی پلورال ایران مان پیشه کنیم.
در کشورهای متکثر با زبانها و فرهنگهای متنوع مثل ایران اگر اتخاذ نظام سیاسی بر اساس تناسب قومی در قدرت سیاسی، حاکمیت سیاسی، ائتلافات سیاسی و فدرالیسم قومی منطقه ای باشد دارای ثبات و نظم نسبتا بهتر، بیشتر و پردوامی خواهند بود. چونکه فدرالیسم فضایی را برای همه اقوام و مردمان ایران باز می کند تا بتوانند آزادانه تنفس کنند و قدرت مانور سیاسی اقتصادی اجتماعی فرهنگی و همکاری خود را بطور آزادانه بیان و ابراز کنند که در چنین حالتی خواسته های جدایی طلبانه یا استقلال و دیگر تنشهای مرتبطه کاهش می یابند و بجای آن در واقع رقابت گروههای متنوع قومی؛
مبارزه برای بدست آوردن و کنترل قدرت دولتی در اقلیم یا منطقه خود و در ایران توسط گروه های متنوع قومی، و بهینه سازی ترتیبات دمکراسی پلورال را نمود و تقویت می دهد. رقابت واحدهای سیاسی قومی ملیتی نیز یعنی چانه زنیهای دمکراسی و پویایی جامعه سیاسی ایران، بنابر این فدرالیسم قومی منطقه ای در واقع ایجاد انگیزه ی همکاری سیاسی (در قالب اتحاد، ائتلاف و ..) و تشویق در ایجاد پویایی منسجم واحدهای سیاسی گروههای قومی ناهمگن جهت فعالیتهای رقابتی در درون ساختاری مشترک و غیرمتمرکز مطابق قانون اساسی فدرال می باشد (البته پر واضح است که عدم وجود قانون اساسی غیرمتمرکز مناسب، یعنی اقوام و ملیتهای ایران کماکان بدون ساختار حقوق اصولی مناسب، و این نیز ممکن است متعاقبا حرکتهای کورکورانه احتمالی را فراهم و یا شاید در واقع مشکلاتی را سبب شود).
از سوی دیگر در اقالیم یا مناطقی که ممکن است بصورت منقطع و تکه تکه دارای جوامع قومی متعدد باشند برای کاهش تنش های قومی محتمل، رفع نگرانی و خثیسازی درگیریهای احتمالی پیش از وقوع، و به منظور دستیابی به همزیستی مسالمت آمیز با کیفیت بالا و مدرن، طراحی و هماهنگی ساختار سیاسی دمکراتیک مناسب و مساعد ضروری است.
کشیدن مرزهای غیرضرور و نالازم داخلی در امتداد خطوط قومی در مناطقی که مخلوط بودن و درآمیختگی قومی وجود دارد منجر به طرد و سوء استفاده از حقوق فردی گروهی است. در این حالت در چنین اقلیم یا منطقه ای با اقوام گوناگون، برای پیشبرد موفقیت سیاسی می بایستی طراحی خودگردانی قومی با ترتیبات به اشتراک گذاری قدرت سیاسی همراه با بردباری و رواداری در فضای تعامل و تحمل عقاید رقبا باشد بطوریکه تقسیم قدرت سیاسی در تناسب و منطبق بر تنوع قومی اقلیم یا منطقه باشد.
نکته بسیار مهم و اصلی در اینجا ضرورت تقسیم نمایندگی قدرت به تناسب متقابل در بین همه گروه های قومی مذهبی در اقلیم یا منطقه حتی اقلیتی با جمعیت خیلی کم نیز بایستی در قدرت شریک باشد و نمایندگی سیاسی داشته باشد، تا که با حفاظت از گروه هایی که در اقلیت هستند آنها نیز در عملکرد رضایت عمومی ساکنان اقلیم یا منطقه مربوطه دخیل باشند. و این مهم، مفهوم ارتقاء کمی کیفی دمکراسی پلورال و غیرمتمرکز در ایران متکثر و رنگارنگ و گونه گونه را نشان می دهد که برای ما ایرانیان می تواند هم مایه افتخار در منطقه باشد، و هم در جلب و جذب تمامی فرهنگهای ایرانی در منطقه و فلات ایران موثر می باشد که در تقویت سیاسی اقتصادی فرهنگی اجتماعی ایران در جهان است (سیاست مدبرانه و کارآمدی که نیاکانمان در سلسله مادها و سپس هخامنشیان تا زمان رضاشاه برایمان به ارث گذاشتند که مدام حاکمیت مملکت در دست ساتراپها/ اقالیم بود).
حکومت اقلیم یا حکومت منطقه ای بایستی دارای اختیارات و تصمیم گیری در:
جمع آوری مالیات، تامین امنیت مردم، تامین رفاه اجتماعی، تامین کمک هزینه بیکاری و کمک در کاریابی برای بیکاران، ایجاد صندوق خدمات عمومی، در صورت لزوم ایجاد صندوق پس انداز ارزی، آموزش رایگان، تامین خدمات بهداشتی و درمانی ملی، مراقبت از افراد مسن و شهروندان سالخورده و ... باشد. اینگونه خدمات در واقع حمایت مردمی از دولت و پارلمان اقلیم را بالا می برد و نقش اصولی و رسمی مردم در تصمیم گیری ملی را پررنگتر می کنند، و همچنین اعتمادسازی داخلی و خارجی به اقلیم را نیز تقویت میدهد. موفقیت در بهبود زندگی مردم نیز یعنی: یک اقلیم مرفه تر، یک جامعه عادلانه تر، و یک صدای قویتر در اقلیم و کشور و حتی در سطح بین المللی، و همچنین اینکه زمینه پیشرفت اقلیم را با داشتن رویکردی شفاف و مترقی به رعایت حقوق بشر و حصول اطمینان از فرصت برابر و عادلانه برای همه (بدون در نظر گرفتن سن، جنس، نژاد، مذهب، معلولیت، جنسیت) را دارد، که هم انسجام قدرت و انسجام مردم در مقابله با هر نوع چالشی را تسهیل می کند، و هم در واقع مکانیزم پذیرش افزایش دامنه مسئولیت و قدرت سیاسی از طرف کشور و حتی حمایت در سطح بین المللی را ترویج و تسهیل می کند.
بدین روی حقوق قومی و حقوق انسانی به شالوده بازسازی و پایه ریزی دمکراسی در کشور ایران متکثر تبدیل می شود. پذیرش عملی و همگانی و مرسوم کردن حقوق اقوام و ملیتها (زبانهای مختلف، ادیان و مذاهب مختلف، عقاید و اندیشه های مختلف، حقوق زنان و کودکان و ...) در سیاست رسمی کشور از طریق قانون اساسی فدرال در واقع پذیرفتن و تایید تمامی مواد منشور جهانی حقوق بشر و تمامی میثاقهای الحاقی است. آزادی فعالیت احزاب و سازمانهای سیاسی اقوام و ملیتهای ایران و رقابت آنان در ارتقای خدمات رسانی (کمی - کیفی) به مردم منطقه مربوطه خود بر پایه قانون اساسی جدید یعنی پایه ریزی دمکراسی در ایران متکثر که از اقوام و ملیتهای گونه گونه درست شده است که در دنیای امروزی قرن ٢١م از بدیهیات و از واجبات در یک کشور است، بنابر این اگر هدف برقراری دمکراسی و حفظ ایران و یکپارچگی ایران باشد بایستی بر روی خودباوری ایرانیان و اراده آزاد اقوام تشکیل دهنده آن مطابق با قانون اساسی فدرال استوار باشد.
در ایران جاییکه حدود ١٠ گروه اجتماعی قومی زبانی مذهبی نسبتا عمده وجود دارد ترویج دمکراسی بواسطه ساختار قومی از طریق فدراليسم قومى منطقه ای اگر روی اصول و برنامه ریزی و تدوین قانون اساسی فدرال مناسب باشد در واقع در جهت گسترش دمکراسی قابل دوام و تشویق رقابت برای قدرت و کاهش تنش میان اقوام و آشتی ملی پردوام و مثبت است. ترتیب دادن ساختار فدرال دمکراتیک همچنین می تواند در آزادی فرد یا گروهی خاص که درصدد مرسوم کردن و تداوم استبداد و خودکامگی تحت هر عنوانی مثل رهبر مذهبی یا خواص مذهبی/آخوندی یا رهبر قومی باشد، محدودیت ایجاد می کند. بنابراین ترکیب قومیت با فدراليسم می تواند تبدیل به تز و برنامه و باورنامه موفق آزادی و دمکراسی واقعی در ایران شود.
نقض حقوق انسانی فردی و گروهی قومی مذهبی می تواند نفرت، خصومت، خشم و دشمنی ایجاد کند که به خشونت کینه ورزانه و جنگ قومی مذهبی دوطرفی یا کنش و واکنشی منجرشود که مناسب کشورمان ایران نیست. البته با منطق صوری و توجیه سطحی شاید گفته شود که فدراليسم قومی منطقه ای می تواند حالتی لرزان در ترویج دمکراسی و صلح و ثبات در کشور باشد بویژه که در حال حاضر یک دوره طولانی از آشفتگی حقوق بشری و فساد داخلی و ستمهای دردناک زن ستیزی و اختلالات سیاسی اجتماعی فرهنگی مذهبی را تجربه کرده و می کند. و مبنی بر این زمینه، بنابراین ضروری است پرسیده شود که پس چگونه مدل فدرالیسم قومی منطقه ای می تواند کشور را از چنین آینده ی نومید کننده و فاجعه آمیزی محافظت کند.
در صورتیکه اکثریت جمعیت ایران دسترسی کافی به بهداشت، خدمات اجتماعی، مسکن، کار، برابری، حقوق انسانی، و آموزش و پرورش به زبان مادری را ندارند. لذا گسترش ساختار اداری و بوروکراتیک در هر منطقه قومی که در نتیجه فدراليسم قومی درست می شود، می تواند مقاصد و اهداف اداری و بوروکراتیک را با همان منابع کم موجود نیز به سوی نیازهای مبرم اجتماعی سوق دهد که متعاقبا سایر مسائل مهم مانند مقابله با فقر و بهبود رفاه مردم را نیز می تواند جمع و جور کند. در حالیکه حاکمیت متمرکز غیرمردمی، مردم و اقوام را آگاهانه در موقعیتی قرار می دهد که نگرانی اصلی شان که مقابله با فقر و نقض حقوق شان است به یک مسئله ثانوی یا جزئی تنزل می دهد تا آنان را در موقعیت امنیتی و فاقد اراده و سلب حقوق ذاتی انسانی عادت دهد، که برای آینده ایران می تواند فاجعه آمیز باشد.
معرفی زبان قومی به عنوان زبان رسمی جدید در هر منطقه قومی در ابتدا شاید چالش هایی برای تشکیل یک فضای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مشترک ایجاد کند که ممکن است بعضی ها تصور کنند که این در جوامع با جمعیت قومی متعدد مثل ایران مناسب نیست اما این اولا موقت و گذرا است و ثانیا دست آویز به همان منطق صوری و توجیه سطحی شدن است چونکه حالت چندزبانی در کشورهای متکثر مشابه ایران هم اینک بطور رسمی اجرا می شود. همچنین شاید بعضی ها تصور کنند که فدرالیسم قومی منطقه ای با توجه به آموزش جدید و برقراری ارتباط با زبانهای قومی، می تواند مانع از بهره برداری مناسب از منابع انسانی موجود که برای یک قرن انباشته شده است، شود. و یا در بدترین سناریو این نیروی انسانی آموزش دیده می تواند بی ربط و یا بی استفاده در مناطق قومی شوند.
یا ممکن است بعضی ها تصور کنند که اولویت دادن به نیروهای بومی، استادان بومی یا ساکنان مناطق قومی بدون در نظر گرفتن شرایط و یا تجارب، می تواند منجر به بی کفایتی و سوء مدیریت شود، در نتیجه این در مقابل مدرنيزاسيون است.
اولا همه این نکات فوق الذکر در واقع صوری و سطحی و فاقد توجیه علمی هستند، مدرنیزاسیون با حق کشی و زبان کشی و فرهنگ کشی فاقد معنی است، ثانیا قطعا وضعیت مردم از وضع و حالت موجود جامعه به مراتب بهتر خواهد شد و هم اینکه کشور در مسیر درست دمکراسی واقعی رو به جلو قرار می گیرد، ثالثا این مردمان ایران بعبارت دیگر مردم مناطق مختلف ایران هستند که بایستی صاحب اختیار بوده و برای خود تصمیم بگیرند.
شاید بعضی ها تصور کنند که تغییر ساختار متمرکز به ساختار فدرالیسم قومی منطقه ای می تواند مانع هویت مشترک و توسعه شهروندی شود، و همین هویت مشترک ضعیفی که از طریق آسیمیلاسیون و اینتگراسیون و سرکوب شدید اقوام و ملیتها با سابقه تاریخی طولانی در یک قرن گذشته و با هزینه های بالای جانی و مالی فراوان در تعامل اجباری و اعمال رفتارهای خشن در میان مردم بدست آمده را از بین می برد یا تضعیف می کند. و در جامعه ی متنوع مثل ایران رعایت حقوق قومی ممکن است منتج به گرایش و تمایل به غلوکردن در اهمیت و فضیلت به یک هویت قومی و تنزیل دیگران شود. این در نهایت تولید کشمکش و نفرت قومی و در دراز مدت نیز ممکن است کشور ایران را تکه تکه و به کشورهای کوچولو یا مینی کشورهای غیرقابل رشد بشکند.
اولا این منطق صوری سبب شده که وضعیت کشور و نارضایتی عمومی به اینجا برسد که بر همگان عیان است (حمایت تمام عیار از زبان فارسی و بی احترامی به دیگر زبانهای ایرانی ممکن است کشور را فروپاشد)، ثانیا هم اینک حق کشی قومی مذهبی و عدم آزادی احزاب سیاسی اقوام و ملیتهای در ایران به نقطه فاجعه رسیده است و رجحان زبان و ادبیات فارسی بر دیگر زبانهای موجود در ایران مشکل ساز شده است، ثالثا در دنیای امروزی داشتن چند هویت در داخل یک کشور متکثر هم مزیت است و هم مرسوم جهانی شده است و هم یکی از فاکتورهای بسیارمهم در پایه ریزی دمکراسی است لذا همه مردم ایران دارای هویت مشترک ایرانی هستند اما مردم در هر منطقه یا اقلیم دارای هویت ویژه زبانی قومی فرهنگی خود هستند. بدین روی سیستم غیرمتمرکز حقوقمدار قومی منطقه ای برای پایه ریزی دمکراسی پلورال بسیار لازم و ناگزیر می نماید.
تئوری و نظریه و دیدمان فدرالیسم قومی منطقه ای، که در کشورهای متکثر مشابه ایران بصورت عملی تجربه شده و موفقیت آمیز بوده است برای ما ایرانیان نیز می تواند بسیار ارزشمند و مفید باشد، و می تواند بعنوان یک کاربست مناسب در ایجاد زیرساختی قوی برای پایه ریزی بدنه و استخوان بندی لازم جهت دمکراسی پایدار در ایران متکثر نیز باشد (دمکراسی فقط صندوق رای و شمارش کمی آراء نیست که حاکمین خودکامه با مهندسی آراء و صندوق رای بتوانند از آن بعنوان ابزار توجیهی استبداد و جنایات خود سوء استفاده کنند، بلکه این زیرساخت نظام سیاسی حقوقمند است که به صندوق رای ارزش کیفی می دهد و دوام و قوام دمکراسی را در یک کشور بیان و تضمین می کند).
دو کلمه \" قومیت و فدرالیسم \" تبدیل به مهمترین ابزار کار و فاکتورهایی بی بدیل در آنالیز فرایند مقدماتی و بازکردن گره ی مشکلات در برقراری دمکراسی پایدار در ایران متکثر شده اند، و با استفاده درست از این دو کلمه بسیاری از مشکلات ایران براحتی قابل حل می شوند، بسیاری از ایده ها و مباحث و گفتمان ها و بگومگوها و مناظره ها و مشاجره های چندوجهی بی پایان پرهزینه از زمان انقلاب مشروطه تابحال نیز براحتی هم حل می شوند و هم کشور خود را در مسیر استاندارد کشورهای مدرن و پیشرفته جهان قرار می دهیم. بویژه که تئوری فدرالیسم نشئت گرفته از تجربیات جغرافیایی - تاریخی - اجتماعی می باشد که با ایران متکثر ما نیز جور در می آید و سازگار است و تناسب درخور توجه دارد.
تئوری قومیت عمدتا برای تشخیص و درمان چالشها و نابرابریهای حزن انگیز مطرح قومیتی مذهبی آیینی جنسیتی و بطور کلی حقوق انسان برای آمایش و سنتز فدرالیسم با برآمد بدیلی قابل اطمینان برای عموم مردم در سرتاسر ایران استفاده می شود تا اینکه خود را درگیر مباحث تئوریکی در باره قوم گرایی و بوم گرایی کند. مهمترین نکته بدیل خوب همانا ایجاد امید و اعتماد و اطمینان خاطر در عموم مردم ایران است که ناگزیر بایستی از جنس خود مردم باشد از اقوام و ملیتها و مردمان سرتاسر ایران باشد، بعبارت دیگر بدیل باید پلورال باشد تا عموم مردم ایران نمایندگی و صدای حاکمیت خود را در آن بیابند و همچنین بدیل باید توانا به ارائه برنامه عمومی بر اساس منشور جهانی حقوق بشر در ابعاد حقوق اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و چگونگی اطمینان عمل به آن باشد.
هموطنان عزیز؛ برای نجات کشورمان ایران و حل مشکلات عدیده و عمیق آن بایستی احساس مسئولیت کنیم، و این مهم ما را ناگزیر می کند تا گرد هم آییم، و همچنین به همه هموطنان مان از هر طیفی که به آزادی حقمدار و دمکراسی پلورال انسانمدار در کشورشان اعتقاد دارند نیز احترام گذاشت.
تداوم روند گفتگو و مذاکرات در شکل گیری ائتلافی وسیعتر(حتی الامکان از ایرانیان داخل ایران و خارج ایران) برای فاز مقدماتی و سپس ورود به فاز دوره انتقالی می تواند اطلاعات مفیدی را در ارتباط با قصد و رُل بازیگران سیاسی دست اندرکار برای ایجاد دمکراسی پلورال در ایران آینده فراهم کند. به نظر می رسد که شکل گیری مقدماتی ائتلاف سیاسی گروهی از اقوام و ملیتهای ایران در فرم کنگره ملیتهای ایران فدرال فراهم و در حال توسعه و بارآمدن است که وجود آن در فاز مقدماتی و دوره انتقالی لازم می نماید اما کافی نیست، لذا همگرایی هموطنان، کنشگران و ارگانهای سیاسی گوناگون در تشکیل ائتلافات متعدد و سپس فراهم شدن زمینه برای تجمع نمایندگان این ائتلافات متعدد گرد هم یا در کنفرانسی جهت دلمه بندی برای رسیدن به فاز مقدماتی لازم می نماید. به نظر می رسد پرداختن به این موضوع در قالب روندی متدیک و پریودیک خیلی مهم است و بایستی آن را بسیار جدی گرفت تا موضوع از این حالت کلافه سردرگم بدر آید و در مسیری مناسب، منظم، پویا و هدفمند قرار گیرد.
ادامه دارد ...
نظر نویسنده بازتاب دیدگاه آژانس خبررسانی کُردپا نمیباشد.