پایهریزی دمکراسی ماندگار در ایران متکثر ـ بخش دوم
20:08 - 16 خرداد 1394
Unknown Author
دکتر افراسیاب شکفته
فدرالیسم قومی منطقهای (ملی جغرافیایی)
(کشور ایران متعلق به همه ایرانیان است)
\" target=\"_blank\">پایهریزی دمکراسی ماندگار در ایران متکثر ـ بخش نخست
آپارتاید زبانی قومی، هولوکاست زبانی فرهنگی قومی و پاکسازی قومی به شیوهی مدرن در ایران
توصیف واژه قومیت/ملیت به شیوههای مختلف بعنوان یک ساختار فرهنگی مدرن، یک پدیده اجتماعی فراگیر، یک هویت شخصی گروهی، یک نوع ویژه از ساختار سیاسی غیررسمی و یا یک ارتباط عاطفي است. بەعبارت دیگر یک جامعه قومی/ملیتی به عنوان یک جمعیت انسانی با نسب و اعقاب مشترک، خاطرات تاریخی مشترک، یک یا چند عنصر از یک فرهنگ و هنر مشترک، ارتباط با سرزمین کهن یا میهن تاریخی خود، آرایش روانی مشترک و دارای حس همبستگی در میان خود حداقل برخی از اعضای خود میباشد. در این تعریف اهمیت ذهنی و نمادین قومی و همچنین گرایش به گذشته نقشی کلیدی بعنوان اینکه سرنوشت این جامعه وابسته به تاریخ قومی با درک خودشان از گذشته مشترک انحصاری خود میباشد. بنابر این هویتهای قومی را بایستی به عنوان محصولات سیاسی که از لحاظ اجتماعی تعریف ویژه و از لحاظ تاریخی تعیین وضعیت خاص دارند، بیان کرد. قومیت/ملیت یک ساختار اجتماعی، سیاسی و فرهنگی برای منافع خاص و متعدد جهت پیشبرد وضعیت گروهی قومی و در نتیجه ابزار و شاخصی قابل انعطاف و قابل تنظیم برای خدمتگذاری به گروه مردمی قومی ملیتی با توجه به اهداف خاص و چندگانه است. اعضای یک جامعه قومی/ملیتی دارای اقدام مشترک و منافع مشترک هستند، و بهمین خاطر بایستی دارای حرکت سیاسی هماهنگ و سازمان سیاسی مدون جهت پیگیری امور فرهنگی اجتماعی اقتصادی سیاسی خود باشند. حس هویت قومی میتواند به ایجاد انسجام داخلی و افتراق خود از گروههای دیگر در همزیستی مسالمت آمیز مورد استفاده قرار گیرد، قومیت یا هویت قومی ملیتی علاوه بر خودآگاهی ذهنی و دعوی به رسمیت شناختن قانونی، مطالبه وضعیت برابر حقوقی انسانمدار مطابق با منشور جهانی حقوق بشر دارد. بعبارت دیگر قومیت/ملیت یک پدیده پویا است و دستیابی به حاکمیت سیاسی تضمین حقوقی اوست.
درک اصلی از یک جامعه قومی ملیتی بر باوری قوی و کیفیتی غیر قابل توصیف از پیوستهای آغازین و کهن که شامل؛ از تولد در یک جامعه با فرهنگ و مذهبی خاص، صحبت کردن به یک زبان خاص قابل فهم متقابل، و یا حتی یک گویش از یک زبان یا بعبارت دیگر هم ارزی تکلمی، خلق و خوی و رفتار مشابه، پوشش قومی ملی مشابه، و پیروی از روشهای خاص اجتماعی فرهنگی زیست بومی بوجود میآیند، که ریشه در تاریخ دارد و سینه به سینه و از نسلی به نسل دیگر منتقل شدهاند، و بعبارت دیگر عناصر و فاکتورهای هویتی قومی ملی تعلق ذاتی و ازلی یک جامعه قومی ملیتی است. با اين وصف، با جاری شدن این پیوستهای قومی در دل تاریخ است که میل طبیعی در حفظ و حراست از آن وظیفه اجتماعی آن جامعه قومی میشود و در این راه از هیچ کوششی دریغ نمیکنند حتی جان خود را فدای بقای قومی ملی فرهنگی زبانی خویش میکنند. بعبارت دیگر نسلهای جوان بایستی به این مهم کاملا آگاه شوند تا بتوانند حامی و حافظ و پاسیار خوبی برای حفظ قومی ملی خود باشند و در مقابل سرکوبگران بزدل و کسانیکه در صدد از بین بردن هویت قومی و زبان و فرهنگ قومی هستند مقاومت کنند تا حقوق ذاتی و طبیعی قومی ملی آنان را غصب نکنند (جوانان چه دختر و چه پسر بایستی گروه گروه به شیوههای مناسب بسیج شوند تا از تجاوز به حقوق قومی ملی خود جلوگیری کنند).
تجاوز به حقوق گروههای قومی ملیتی مذهبی در کشور ایران، و دستکاری به هویت و زبان و شناسه قومی جهت رسیدن به اهداف و امیال سیاسی اقتصادی و ... حاکمین غیردمکراتیک زورگو قطعا یکی از ویژگیهای مهم در ناسالم بودن جامعه ایران بوده و عاملی مهم در تخریب و فروپاشی جامعه ایران یا حتی کشور ایران نیز میباشد، بنابر این حقوق اقوام را بایستی بطوری جدی گرفت که به معیار و شاخصه کمی کیفی دمکراسی در کشور ایران تبدیل شود (در کشورهای متکثر، دمکراسی یعنی رعایت حقوق اقوام و بویژه اقلیتها)، گروهای قومی ملیتی مذهبی نیز جزعی از ابعاد اجتماعی کشور ایران بوده و دارای حق و حقوق انسانی فردی گروهی هستند. انتشار کتاب روزنامه هفته نامه مجلات علمی فرهنگی ادبی در ارتباط با آداب و رسوم، زبان، فرهنگ، هنر و ادبیات کُردی و با زبان کُردی در منطقه شمال خراسان قدغن است (هیچ بودجهای هم در این ارتباط تخصیص نمیدهند)، رادیو و تلویزیون شمال خراسان نیز به زبان تکلمی مردم آن منطقه نیست که حدود بیش از ٧٠% جمعیت آن کورد هستند، تحصیل به زبان مادری کورمانجی در مدارس ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان و دانشکاه در شمال خراسان و به زبان کوردی نداریم. اگر این آپارتاید زبانی قومی، هولوکاست زبانی فرهنگی قومی و پاکسازی قومی به شیوهی مدرن نیست، پس چی است؟
ما کوردهای منطقه شمال خراسان دارای فرهنگ و زبان و تاریخ مشخص خود هستیم و در سرزمینمان در شمال خراسان به مدت ٣٠٠ سال دارای حکومت محلی در منطقه خود بودیم و رضا شاه حکومت منطقهای ما را از بین برد، ما میخواهیم که حکومت خودمختار منطقهای خود را مجددا و با شیوهای مدرن در داخل کشور غیرمتمرکز ایران پایهریزی و آباد کنیم. ما میخواهیم در منطقه شمال خراسان، خانهء آکادمی و فرهنگستان زبان و ادبیات کردی - کُرمانجی و تاریخ فرهنگ کردی دایر شود و بودجه تخصیصی آن بایستی توسط استاندار تبیین و از طریق فرهیختگان در منطقه عملی شود. زبان کوردی مهمترین عامل تشکیل هویت ما است و ترویج فرهنگ و زبان ما بایستی بطور رسمی به امری کاملا پسندیده در منطقه تبدیل شده و در این خصوص بودجهای که حق مسلم مردم منطقه میباشد اختصاص داده شود.
با توجه به ساختن دولت - ملت (دولت متکثر - ملت متکثر)، کارکردن برای درست کردن دولتهای کارآمد، پویا و مدرن به طور مستقیم میتواند تاثیر متقابل با انگیزاندن هویت شخصی گروهی داشته باشد که بر اساس روابط اصلی قومی استوار است. بنابر این در مناطقی که در آن عمل سیاست ورزی مدنی کمبود و یا ضعیف نگهداشته شده است، پیوستههای اصلی قومی (در اقلیم یا سرزمین قومی ملیتی) برای انتقال قدرت سیاسی و مرزبندی واحدهای اقلیمی میتواند استفاده شوند. برای ایجاد ارتباط بین هویت قومی و تشکیل دولت؛ در نوسازی جوامعی که در آن سنت سیاست مدنی ضعیف است پیوستههای اصلی قومی(همانطور که جواهر لعل نهرو اولین نخست وزیر هندوستان پس از اعلام استقلال هند در سال ١٩٤٧ میلادی این مهم را کشف کرد، که برای کشورهای متکثر قومی زبانی مذهبی قابل عمل است، میشود بارها و بارها، در برخی موارد تقریبا به طور مستمر پیشنهاد کرد و بطور گستردهای قابل تحسین نیز هست) بعنوان پایگاههای پیشنهادی برای مرزبندی و علامت گذاری واحد سیاسی خودمختار مفید است. نارضایتی اقتصادی یا طبقهای یا روشنفکری ممکن است دولت حاکم را تهدید کند، اما نارضایتی بر اساس قومیت /ملیت، و زبان یا فرهنگ قومی (١) در واقع تهدیدی در تجزیه، ناتوانی در حفظ یا ادغام، رسم دوباره محدودیتهای دولت و یک تعریف جدید از قلمرو آن است. بعنوان مثال قومیت/ملیت در آفریقای جنوبی متکثر بطور درست هدایت شد لذا قومیت در بسیج منابع برای رسیدن به اهداف مطلوب جامعه بشرى مانند عدالت اجتماعی، تغییرات سیاسی مناسب و توسعه اقتصادی در آفریقا خدمت کرده است. اگر قومیت/ملیت بخشی از هویت و قواره اجتماعی آفریقای جنوبی متکثر است پس مناسب است که با دیدی مثبت به آن نگاه کرد و روی آن کارکرد و از آن استفاده بهینه کرد. مگر چه اشکالی دارد که اگر در جامعه ایران مهرورزی برای زبان فارسی یا مردم و سرزمینی و یا گروه فرهنگی خاص وجود دارد لزوما بدون بی اعتبارکردن، بی اختیارکردن و دون کردن گروههای قومی ملیتی دیگر باشد؟ و برای افرادی که دارای نماد مشترک، تاریخ مشترک، سرنوشت مشترک، آرمانهای مشترک و آیندهای مشترک هستند مناسب و مطلوب است که دارای دولت و حکومت خودمختار منطقهای اقلیمی خود باشند.
قومیت یا هویت قومی/ملی خواستار به رسمیت شناختن وضعیت حقوقی قانونی آنان بعنوان یک گروه قومی انسانی برابر با دیگر مردمان یا گروههای قومی ملیتی زبانی در کشور هستند؛ بنابراین به دنبال بیان و کسب حقوق اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی برای هر عضو گروه یا گروه به عنوان یک کل است. آگاهی قومی یک مفهوم سیاسی است همانطور که آن به راحتی پایهای برای عمل سیاسی مشترک در صورت تهدید یا فرصت، فراهم میکند. بنابراین تا حد زیادی رهبران قومی یا کنشگران و کارآفرینان قومی عوامل عمده در تبیین خواستههای سیاسی و دیگر مطالبات حقوقی گروه قومی هستند.
در بسیاری از گروههای قومی خاطرات تاریخی و آیدئولوژی مبتنی بر رویداد تاریخی واقعی یا افسانهها مانند بسیج جمعیت، درگیری، اتحاد و دیگر برنامههای مشابه نیز نقش مهمی در ایجاد و نگهداری از هویتهای قومی داشته و دارند (سردار ججوخان کاوانلویی و سردار عیوض خان جلالی و سردار گل محمدخان توپکانلویی و ... جعفرقلی زنگلی ملک الشعرای کورمانج شمال خراسان)، هویت قومی از طریق ارتباط با گروههای دیگر یا هویتهای دیگر معنی دار است. علاوه بر این، گنجاندن تعدادی از گروههای قومی در یک قلمرو لزوما درگیریهای قومی یا خصومت قومی را به ارمغان نمیآورد و یا همزیستی مسالمت آمیز سبب تغییر هویت آن سرزمین نیز نمیشود. منطقه کُرمانج شمال خراسان پس از برپایی حکومت رسمی محلی، توسط بزرگان و سران ایل و طوایف کورد در زمان شاه عباس صفوی، مفهوم سیاسی حاکمیتی خود را یافته، و کوردهای بومی این دیار و دیگر عزیزان در بازیابی حکومت خودمختار منطقهای خود به شیوهای مدرن در داخل کشور متکثر و فدرال ایران به تلاش مسالمت آمیز خود ادامه خواهند داد.
گروههای قومی در حوزه سیاسی میتوانند بعنوان یک ضرورت در پایههای نظام سیاسی و عملکرد آن تعبیه شوند و بعنوان یک عامل کنترل در فرآنید سیاسی برای پایه ریزی دمکراسی پلورال باشند قبل از اینکه به نظر برسد که جنبش قومی چالش سیاسی باشد. معمولا دو عامل بعنوان کاتالیزور در ایجاد کشمکشهای سیاسی بین گروههای قومی و حاکمیت غیردمکراتیک میتواند موجود باشند: ١ - رقابت برای منابع در شرایط کمبود شدید، ٢ - نقش دولت در کنترل تخصیصی این منابع و سرکوب مردم. در خصوص توزیع قدرت سیاسی و حاکمیت و همچنین توزیع منابع طبیعی جهت ترفیع هر دو مورد مذکور در بالا بایستی در قانون اساسی تمهیدات لازم ملاحظه شود.
در چنین شرایطی قومیت تبدیل به مهمترین و به صرفهترین پایهای برای تجهیز حرکتهای سیاسی علیه نابرابری است که برگرفته از ظرفیت توزیع منابع طبیعی و قدرت سیاسی میباشد. مبارزه و جنگ لفظی نه به خاطر یک قوم خاص بلکه برای اهداف دمکراسی پلورال مورد نظر برپا است. حاکمین ظالم با سرکوب شدید مردم و اقوام در صدد ترساندن و مرعوب کردن مردم و اقوام هستند تا از حقوق ذاتی و انسانی خود که حق مسلم آنان است دست بردارند و میدان مبارزه مطالبه محور را به رقیب غیردمکراتیک و ستمگر حاکم بسپارند، اما جوامع قومی نه تنها از هیچ ترسی واهمه ندارند و به روش مبارزه مطالبه محور خود ادامه میدهند بلکه ریشه و پایههای رژیم حاکم غیرمردمی را کاملا سست، پوسیده، لرزان و در حال فروپاشی و سقوط میبینند. از این رو، افزایش هویت قومی در حال گسترش و تقویت مطالبه محور حقوق ذاتی انسانی قومی زبانی فرهنگی میباشد بخصوص در بین جوانان و بویژه در میان پسران و دختران دبیرستانی و دانشگاهی است. مبارزه و درگیریهای لفظی در بین دو رقیب سرسخت؛ یک رقیب که مردم و اقوام یعنی صاحبان اصلی سرزمین خود و حق حاکمیت بر سرزمین خود هستند با رقیبی دیگر که نه رفتاری از مردم بودن دارد و نه به حقوق مردم و اقوام احترام میگذارد و با زور و سرکوب به حاکمیت غیرمشروع رسیده است، نتیجه این رقابت کاملا شفاف و روشن است که همانا حق با مردم و اقوام است و فاتحان اصلی و نهایی نیز مردم و اقوام هستند.
بطور کلی یک گروه قومی بعنوان یک بازیگر سیاسی محصول وضعیت است و نه گرفتار و محصور شده در تاریخ، و آنچه اعضای آن را مجهز به اقدامات جمعی میکند در ارتباط با چشم انداز مطلوب آینده است و نه اینکه دربند گذشته باشد. حق حاکمیت قومی ملیتی در منطقه خود، در شکل حکومت خودمختار منطقهای، از حقوق اساسی ذاتی انسانی گروهی آنان است.
قدرت سیاسی نقطه کانونی از مطالبات قومی است چونکه قدرت به منزله یکی از مهمترین آئین و روشهای تعیین وضعیت قومی است. لذا مشکلات ناشی از سرکوب قومی در واقع ایجاد یک نیروی انگیزهای برای اقوام جهت رسیدن به قدرت بعنوان پایان دادن به این ظلم و ستم و سرکوب است و نیز برای به تثبیت قانونی رساندن وضعیت قومی دنبال میشود. استخدام گزینشی با دادن پست یا مقام در ادارات عمومی یا مسئولیتهای افتخاری دولتی میتواند به ابزار تبعیض یا طرفداری در توزیع ناسالم منابع و وضعیت قومی استفاده شود. به خصوص، در جوامع چند قومی دسترسی انحصاری به منابع دولت و قدرت توسط یک گروه خاص میتواند روند یک جامعه بسته ایجاد کند که در آن گروههای دیگر از داشتن هر نقش قابل توجهی در سیاست و اقتصاد منع شوند. یک کشور متکثر که دارای اقوام و ملیتهای متعدد است و در آن از مردم سالاری و قوم سالاری (رعایت حقوق قومی) خبری نیست با مونوپوله کردن و انحصاری کردن سیاست و اقتصاد به نفع گروه خاص حاکم می تواند زمینه عمده بذرپاشی و نمو و پرورش برای تولید جنبش های مطالبه محور اقوام و ملیتها شود. گروه قومی میتواند معنی سیاسی داشته باشد و معنای آن به راحتی پایهای برای اقدام مشترک سیاسی بخشی از اعضای آن گروه بعنوان بستگان تباری تاریخی را فراهم می کند.
با داشتن آگاهی از مشکلات درگیر در ملت سازی اجباری، از آنجاییکه همیشه ناسازگاری بین سرزمینهای اقوام و همگنی قومی زبانی وجود دارد، و همچنین گزینه وحشتناک استفاده از نیروی ظالم و ددمنش برای درست کردن یک فضای همگن با یک زبان واحد با مفهوم یکنواخت نیز تاريخ نشان داده که هم دشوار و هم نشدنی است، و بهمین خاطر در بسیاری از کشورها بی اثری این پروژه آن کشور را بسوی دمکراسی قومی منطقهای (ملی جغرافیایی) سوق داده و تبدیل کرده است (هندوستان و ..)، ایران متکثر قومی ملیتی ما نیز ناگزیر بایستی چنین مسیری را پیشه کند.
بطور کلی قومیت/ملیت در یک کشور متکثر اغلب با سرکوب و قتل عام فیزیکی فرهنگی زبانی همراه بوده است. پایه و اساس رویارویی با دولت غیردمکراتیک حاکم نیز بخاطر وضعیت تبعیض آمیز و ناحق و نابرابر و تخصیص نابرابر منابع اعتباراتی، تفاوتها و ناهمسنخی سیاسی بخصوص با عقب نگهداشتن گروهای قومی، سیستم سرکوب و مطیع سازی یا به انقیاد کشاندن گروههای قومی، فعالیت نخبگان برای خودمختاری یا جدایی، تصریح مجدد در یک نقش غالب، توسعه منطقهای ناهموار و دیگر نابرابریهای قابل مشاهده یا احتمالي میتواند خصومت قومی و درگیری با حاکمین را آغاز کند. بەویژه زمانی که نابرابریهای اقتصادی و توزیع نامتعادل و نامتقارن قدرت سیاسی در یک کشور چندقومی ملیتی، متصل به گروه قومی خاص یا زبان رسمی خاص با توجه به روند شکلگیری دولت سرکوبگر و توسعه نابرابر باشد احتمال جنبشهای قومی جدایی طلب و درگیری میتواند رو به بالا باشد. بسیاری از موارد درگیریها و تنشهای قومی معمولا در زمانی که زمینه برای تشکیل یک کشور (دولت جدید) روی قوم خاص یا زبان خاص مهیا میشود بەواسطه درک تبعیض و یا بهره برداری از گروههای خاصی خلق میشوند. درگیریهای قومی معمولا بەواسطه سه پیامد عمومی شکل میگیرند: ١ - به رسمیت شناختن گروه قومی و حمایت از حقوق و منافع اقلیت در یک جامعه متکثر، ٢ - تقاضا برای خودمختاری بیشتر در داخل کشور، ٣ - میل برای جدایی و یا استقلال از کشور با توجه به ناحقی زیاد. هویت طلبی و مطالبه حقوق و منافع قومی به خودی خود و فی نفسه خطری برای جنگ قومی با حکومت نیستند بلکه خطر هژمونيک نخبگان است که از دولت استفاده میکنند تا گسترش و ترویج منافع گروه یا قوم یا زبان خاصی را روی هزینه منافع دیگر اقوام و ملیتها پیشه کنند. بنابراین، فشار حاصله از فساد حاکمین کشوری و سرکوب گروههای قومی ملیتی و اقلیتها احتمالا از منابع مهم تنشها، برخوردها و چالشهای پیش رو خواهند بود غیر از فرصتهای حاصله از آن.
مطالبات بحق قومی ملیتی در ایجاد جنبشهای قومی و روند رشد سیاسی در هماهنگی و تجهیز جنبشهای مردمی قومی و رشد گرایش به سمت تاکیدات منطقهای در خودمختاری قومی منطقهای (ملی جغرافیایی) یک چالش واقعی حقیقی ملموس و غیرقابل انکار در پایه ریزی دمکراسی پلورال و غیرمتمرکز است. چهار فرآیند مسلط وجود دارند که به عنوان عوامل سببی مهم کمک به تشریح گسترش خودمختاری یا جدایی طلبی جنبشهای قومی در قرن معاصر میکند که شامل؛ ١ - سابقه تاریخی دخالت دولت در امور مردم منطقهای (موقعیت گرایی و ساختار گرایی)، ٢ - تبعیض و نابرابری اقتصادی بلند مدت (مادی گرایی)، ٣ - خودآگاهی فردی یا گروهی پایبند به الگوی هویت قومی یا منطقهای (هویت قومی/ ملی گرایی)، ٤ - فعالیت توسط رهبران سیاسی منطقهای و یا نخبگان (گروه رهبری کننده سودمند و موثر) میباشند. بطور کلی رشد جنبشهای قومی منطقهای خودمختارطلب و الگوی حرکت و جنبش مطالبه محور مردم امروزه مستلزم چارچوب مذاکره سیاسی براساس فرمهایی از قدرت مشروع بومی که میتواند خودمختاری کافی و ثبات در سطح منطقهای اقلیمی کشوری ایجاد کند. اگر در واقع قومیت و سازمانهای قومی ملیتی، امنیت را برای گروههای قومی در محیطهای بی ثبات و متزلزل فراهم کنند و سپس تلاش برای جایگزینی آنها یا خلع قدرت کنند، اینحالت ممکن است ناامنی را افزایش دهد. اعضای گروه قومی ملیتی دارای یک بینش آزاد شدن و آزادی از زیر سلطه دیگران هستند و این چشم انداز مایه نگرانی و وسواس آنان است و بنابراین تمایل و گرایش آنها به مبارزه مداوم و مستمر برای خودمختاری یا حاکمیت خویش بیشتر و پویاتر میشود. سلطه گری و سرکوب قومی، یک نیروی ایجاد کننده انگیزه، برای کسب قدرت، جهت پایان دادن به سلطه و سرکوب، و نیز برای برسمیت شناختن و تایید وضعیت حقوقی سیاسی قومی ملیتی است.
با درک چنین شرایطی، ضروری است که مبادرت به یک مهندسی سیاسی طراحی شده با ظرافت خاص بشود که در جهت تدبیر چارچوبی مناسب برای تقسیم قدرت سیاسی که میتواند به کاهش حق کشیها و درگیریهای مخرب در جوامع متکثر قومی مذهبی مثل ایران کمک شایانی بکند. زیرسازی چارچوب تقسیم قدرت سیاسی میتواند تشویق به همکاریهای اقوام و ملیتها را که با تضمین قانونی به رسمیت شناختن حقوق آنان است را افزایش دهد و این خود یک گزینه قوی در به حداقل رساندن دلخوری و رنجش آنان و همچنین کاهش درگیریهای مخرب برای ایران میباشد و از طرف دیگر ثبات و آبادانی را قرین ایران میکند. با همکاری و یک توافق بزرگ از تعامل بین طرفهای سیاسی، میشود که همه درگیریهای مخرب را به تاریخ سپرده و ایرانی نو ایجاد و آباد کرد. تاکید بر اهمیت زمان در مهندسی ساختار و روند سیاسی بسیار مهم است چونکه تاخیر طولانی در تطبیق و همسازی ممکن است نهایتا دیر و رد شود. قطعا نسخ حکومتهای قبلی و یا تعهد به صورت نهادی واحد برای ایران متکثر مفید نخواهد بود، اما فدراليسم بعنوان یک سیستم مناسب در ارائه چارچوب سیاسی مناسب و انعطاف پذیر برای کشور متکثر ایران میتواند مفید و پردوام باشد.
آگاهی قومی و همبستگی و جنبش مطالبه محور قومی بایستی به یک پدیده گسترده در میان جمعیت قومیت/ملیت تبدیل شود، چونکه وجود قومیت ملیت در ایران مایه خوش یمنی و نیک بختی در ایجاد دمکراسی واقعی و غیرمتمرکز است . سه دیدگاه فکری عمده در مباحث سیاسی هموطنان در ارتباط با قومیتها و ملیتهای ایران وجود دارد. ديدگاه اول معتقد است که ایران خانه همه ایرانیان و گروههای قومی زبانی متعدد و متفاوت است که نیاز به دریافت نوعی از نمایندگی سیاسی و حق مدیریت منطقهای محلی خود دارند. دیدگاه دوم استدلال میکند که دولت ایران از طریق یک سری حق کشیها و استعمار داخلی حاکمین غیردمکراتیک که فراتر از حوزه حقوق بشر و صلاحیت است بر مردم ایران بطور غیرمنصفانه و خارج از عرف سیاسی تحمیل شده است. دیدگاه سوم معتقد است که جامعه ایران، از طریق نابود کردن هویت و زبان اقوام و ملیتها و همچنین محوکردن وفاداری و پیوستهای تاریخی اقوام، به مرحله یک هویت مشترک با تغذیه و پرورش شهروندی مشترک ایرانی رسیده است.
اما از طرف دیگر در سطح سیاسی، احزاب و سازمانهای سیاسی متعدد به نام اقوام و ملیتهای مختلف وجود دارند. در حال حاضر با توجه به سیاست غیردمکراتیک علیه ساختارهای هویتی قومی و استحقاق و اعتبار قومی هیچکدام از سازمانها و احزاب سیاسی قومی نه حق فعالیت در داخل ایران را دارند و نه از نظر قانونی اجازه ثبت در وزارت کشور را دارند. آگاهی قومی برای بسیج قومی و همبستگی در زمینه برچیدن بی عدالتیها، احترام به هستی هویتی و کرامت انسانی اقوام، وجود خود مدیریتی قومی منطقهای، توسعه فرهنگ قومی و استفاده از زبان مادری که نادیده گرفته شده اند، لازم مینماید. این تقاضاها و مطالبات برای موقعیت اجتماعی و قدرت سیاسی و منافع اقتصادی قومی (کاربردی) هستند، حفظ یا پرورش روابطی که پیوند تاریخی و همبسته کردن نسل به نسل و یا بازشناختن علت مقاومت ناپذیری و توافق سرکوبگرانه قومی، زبانی، عرف و رسم و عادت (اصالت تباری، اصل و نسب و ریشه) مهم هستند. با این حال، پیوند نسلی عرفی یا دلبستگی تباری تاریخی برای پیشبرد این اهداف اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی قومی لازمند، و بهمین خاطر است که بدخواهان اقوام تمایل شدید به ایجاد برش و شکاف دائمی (تباری هویتی تاریخی خاستگاهی) قومی دارند، و همینجا است که عدم امتداد تاریخی هویتی زبانی قومی می تواند گسترش یابد و محل برگزاری برای طرد بیشتر قومی، تبعیض و سرکوب و سرانجام سایر اعمال وحشتناک پاکسازی قومی (هولوکاست زبانی فرهنگی هویتی قومی) باز بکند یا کرده است. لذا بر جوانان اقوام و ملیتها است که هشیار باشند و این حرکت شوم بدخواهان را پاسخی جانانه بدهند، و حقوق قومی ملیتی خود را به تثبیت قانونی عملی برسانند.
اهداف ظهور حرکات مطالبه محور و جنبش قومی جهت کنترل و یا تضعیف دولت است که نقش بسیار مهمی در تخصیص حقوق انسانی، منابع طبیعی، قدرت سیاسی و وضعیت اجتماعی دارد. بخصوص زمانی که دولت مرکزی از طریق وجدان عمومی بصورت فاسد و غیرمشروع شناسایی شود و با گروههای قومی و مردمی سر ناسازگاری دارد، فرصتی برای بسیج مردمی قومی و مطالبات بحق آنان میباشد. در این ارتباط حکومت مرکزی در ایران همیشه متهم به زبان کشی اقوام و حمایت همه جانبه از زبان فارسی است، بعبارت دیگر بودجه گسترش زبانهای قومی را بالا کشیده اند/دزدیدهاند. از زمان انقلاب مشروطه تا به امروز خواستهها و مطالبات قومی در ایران مطرح بودهاند، وجود برخی از جنبشهای آزادیخواه قومی منطقهای بویژه در کردستان و یک حکومت مرکزی حق کش و سرکوبگر همیشه بعنوان یک مزیت برای حرکات حق محور انسانمدار جهت بسيج مبارزان در خطوط قومی داده است، و امروزه مبارزان دیگر اقوام ایرانی در کنار مبارزان کورد در واقع این مبارزه حقمدار را پررنگتر و رساتر کرده است. همبستگی قومی ملیتی ایرانیان از عوامل مهم در تحکیم مبارزه و تلاش برای رسیدن به اهداف سیاسی اقتصادی اجتماعی فرهنگی غیر خاستگاهی قومی ملیتی تبدیل شده است.
هر چقدر که سلطه حکومت و سرکوب آن بیشتر میشود، ترتیب جنبشهای مطالباتی متعدد؛ زنان کارگران و .. بەویژه جنبش مطالبه محور قومی در حال افزایش و همبستگی و ائتلاف هستند که رژیم سلطه آخوندی را با همبستگی خود به چالشی جدی کشاندهاند. در این ارتباط کنگره ملیتهای ایران فدرال که از ائتلاف اقوام و ملیتهای متعدد ایران درست شده است، در راستای پایهریزی دمکراسی در ایران بسیار مهم است. بنابراین، افزایش همبستگی قومی در ايران نه فقط به خاطر تمایلات خاستگاهی تباری بلکه به دلیل عوامل اجتماعی تاریخی سرکوب، طرد و حذف(سیاسی اقتصادی فرهنگی اجتماعی)، تمایز و ناخشنودی و دلسردی نیز هست. مردم ضمن حفظ شکوه هویتی و تاریخی خود همچنین میخواهند خود حفاظت از حقوق اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی خود را داشته باشند و همچنین در مقابل مطیع بودن و اطاعت از بیگانه و گسترش سلطه حکومت مرکزی (استعمار داخلی) بر خود نیز جانانه مقاومت تا آن را از هم فروپاشند. استخراج و فروش نفت، محصولات معادن، مصادره زمینهای شهری و مراتع و جنگلها، و دیگر منابع طبیعی، و رانت خواری، و از همه بدتر شکل گیری ذهنیت آغشته به حس خود برتر بینی، همه و همه سبب شدهاند اقوام و ملیتهای ایران در فقر مطلق و شهروندان درجه چندم تلقی شوند، اقوام و ملیتها حق مسلم درخواست مطالبات خود را دارند. این حق کشی عریان و گسترده، تحولی عظیم بعنوان دست آورد بالقوه سیاسی اقتصادی اجتماعی فرهنگی برای اقوام و ملیتهای ایران فراهم نموده است. بنابراین خواستهها و مطالبات مردمی قومی در ایران یک ساختار اجتماعی تاریخی اقتصادی فرهنگی دارد که از مقاومت در برابر ظلم و ستم حکومت سرکوبگر مرکزی بوجود آمده است. با این حال، در میان جنبشهای قومی بخصوص در میان جوانان احساسات هویتی تباری قومی و عواطف زبانی فرهنگی قومی در حال افزایش است که اتفاقا ساخت و روند حرکت اجتماعی سیاسی قومی را مظاعف نموده و به موقع به نتیجه خواهد نشست.
فدرالیسم و برپایی حکومت خودمختار منطقهای در راستای برآوردن حقوق اقوام و ملیتهای ایران
از بین بردن، هضم کردن و نابود کردن فرهنگ و زبان کوردی کورمانجی در منطقه شمال خراسان (پاکسازی و هولوکاست فرهنگی زبانی هویتی اقوام و ملیتهای ایران)، لکه ننگ و مایه شرم حاکمین ظالم و ضد مردمی در جمهوری اسلامی ایران است. نه تنها تمامی خسارتهای زبانی فرهنگی هویتی وارده به اقوام و ملیتهای ایران بایستی جبران بشود بلکه وزیر آموزش و پرورش و دیگر دست اندرکاران بی وجدان تاوان این تبعیض عریان آموزشی زبان مادری و نقض فاحش حقوق کودکان و بی اعتنایی به مطالبات مردم را خواهند پرداخت.
با توجه به شرایط حزن انگیز موجود در ایران و مبحث حقوق اقوام و ملیتهای ایران، پرداختن به تئوری و دیدمان فدرالیسم و قومیت/ملیت در راه اندازی یک چارچوب تحلیلی برای بررسی کارکرد واقعی فدرالیسم قومی منطقهای (فدرالیسم ملی جغرافیایی) در ایران می تواند مفید باشد.
به منظور جستن مدل فدرالی مناسب برای ایران متکثر و رنگارنگ، و قواره و نمایهی شکافهای تبعیضی معیشتی مذهبی قومی عملا موجود در ایران؛ آیا پیاده سازی و بهره برداری از فدراليسم قومى منطقهای در ایران قادر به ارائه چارچوب سیاسی مناسب است که بتواند ترویج حکومت خودمختار(در اقالیم) و حکومت مشترک و متحد (در مرکز) را منعکس کند و ترتیبات پیکربندی وضعیتی منصفانه و طرز قرارگیری تنظیمات قومی ملیتی بر روی زمین را نیز مساعد و متناسب و جفت و جور کند؟
واژه یدوقلوی \" قومیت - فدرالیسم \" در هماهنگی مناسب و اصولی با همدیگر زمینه کاهش تنش اجتماعی را فراهم و دمکراسی حقمدار را نهادینه میکند. پدیده فدرالیسم در واقع احترام به کرامت انسان و پرداختن عملی به خواستهها و مطالبات بحق عموم مردم میباشد و تدبیری سیاسی است برای متحد کردن مردم (متنوع و گونه گونه با زبانها و فرهنگهای جورواجور) روی اهداف مشترکی که از هم جدایند تا یکپارچگی شان حفظ بشود. فدرالیسم بطور همزمان به توزیع قدرت سیاسی و پخش حکومت به نام آزادی برای همه و توجه کامل از طرف دولت پرکار متحد مربوطه است. بعبارت دیگر اصل اساسی نظام فدرال به ترکیب همزمان دو کلمهء \" خودگردانی/ حکومت خودمختار در اقالیم\" و همچنین \" همگردانی/ حکومت مشترک فدرال در مرکز\" مربوط است. فدرالیسم چارچوبی است که افراد و گروههای قومی ملیتی مذهبی را با پیگیری مشترکات در اتحادیه (فدراسیون) بواسطه حکومت مشترک و متحد در مرکز به هم پیوند میدهد ضمن اینکه هویت و تمامیت هر کدام از گروههای قومی حفظ شده است. بر این اساس، فدراليسم بعنوان یک نظام جامع روابط سیاسی است که به ترکیبی از حکومت خودمختار و حکومت مشترک بصورت همزمان و با توجه به توزیع قدرت سیاسی در قالب و بستر یک قانون اساسی غیرمتمرکز شفاف تاکید دارد. بطور کلی کشور فدرال دارای دو قانون اساسی فدرال و اقلیم (قانون اساسی مشترک فدرال در مرکز، قانون اساسی اقلیم خودمختار) برای رتق و فتق امور میباشد.
بعضیها فدرالیسم را بعنوان یک اتحاد یا ائتلاف یا ترکیب قراردادی تفسیر میکنند که در بین حکومت خودمختار (در اقالیم و مناطق) و حکومت مشترک (در مرکز) میباشد و بعنوان نهاد سیاسی گسترده و تشکل فراگیر از طیف وسیعی از گروههای اجتماعی متنوع و مختلف و رنگارنگ درست شده است. بعبارت دیگر \" اتحاد در تنوع\" یعنی در اقالیم و مناطق هویتهای گونه گونه همانطور که موجودند بایستی به رسمیت قانونی شناخته و بطور عملی مورد احترام شوند و بطور همزمان در مرکز اتحادیه (فدراسیون) نیز این هویتهای رنگارنگ در همکاری باشد. بەهرحال با توجه به تنوع قومی مذهبی و توزیع قدرت سیاسی، حالتهای مختلف از فدرالیسم را میتوان بیان کرد که تنظیمات متداول امروزی از قبیل فدراسیون، کنفدراسیون و دیگر ترتیبات و تنظیمات فدرالی در ارتباط دادن اقالیم و مناطق و ایالات و ... میباشند.
هر چند تعریف فدراليسم بعنوان یک اصطلاح عمومی گسترده و به شکلهای مختلف فراگیر مفید است، بەهرحال استفاده از فدراليسم بعنوان یک اصطلاح هنجاری و یک اصطلاح توصیفی برخی از پتانسیلها را برای گفتمان و بحثهای منطقی باز میکند، در اینجا چهار اصطلاح \" فدراليسم\"، \" سیستمهای فدرال سیاسی\"، \" فدراسیون \" و \" کنفدراسیون\" میتواند مطرح باشد. در حالی که \" فدراليسم\" باید به عنوان مفهوم هنجاری دیده شود، \"سیستم سیاسی فدرال\" بعنوان عبارتی توصيفي در کل شامل طیف گستردهای از سیستمهای سیاسی شامل \" دولت خودمختار\" و \" دولت مشترک\" میباشد، و \" فدراسیون\" بعنوان یک فرم خاص یا گونههایی از نظام فدرال سیاسی که ممکن است بصورت دورگه یعنی ترکیب برخی از ویژگیهای اشکال مختلف \"سیستمهای فدرال سیاسی\" باشد، \" کنفدراسیون\" اتحادیه ای از حکومتهایی با دولتهای کاملا مستقل میباشد.
ادمه دارد...
نظر نویسنده بازتاب دیدگاه آژانس خبررسانی کُردپا نمیباشد.
فدرالیسم قومی منطقهای (ملی جغرافیایی)
(کشور ایران متعلق به همه ایرانیان است)
\" target=\"_blank\">پایهریزی دمکراسی ماندگار در ایران متکثر ـ بخش نخست
آپارتاید زبانی قومی، هولوکاست زبانی فرهنگی قومی و پاکسازی قومی به شیوهی مدرن در ایران
توصیف واژه قومیت/ملیت به شیوههای مختلف بعنوان یک ساختار فرهنگی مدرن، یک پدیده اجتماعی فراگیر، یک هویت شخصی گروهی، یک نوع ویژه از ساختار سیاسی غیررسمی و یا یک ارتباط عاطفي است. بەعبارت دیگر یک جامعه قومی/ملیتی به عنوان یک جمعیت انسانی با نسب و اعقاب مشترک، خاطرات تاریخی مشترک، یک یا چند عنصر از یک فرهنگ و هنر مشترک، ارتباط با سرزمین کهن یا میهن تاریخی خود، آرایش روانی مشترک و دارای حس همبستگی در میان خود حداقل برخی از اعضای خود میباشد. در این تعریف اهمیت ذهنی و نمادین قومی و همچنین گرایش به گذشته نقشی کلیدی بعنوان اینکه سرنوشت این جامعه وابسته به تاریخ قومی با درک خودشان از گذشته مشترک انحصاری خود میباشد. بنابر این هویتهای قومی را بایستی به عنوان محصولات سیاسی که از لحاظ اجتماعی تعریف ویژه و از لحاظ تاریخی تعیین وضعیت خاص دارند، بیان کرد. قومیت/ملیت یک ساختار اجتماعی، سیاسی و فرهنگی برای منافع خاص و متعدد جهت پیشبرد وضعیت گروهی قومی و در نتیجه ابزار و شاخصی قابل انعطاف و قابل تنظیم برای خدمتگذاری به گروه مردمی قومی ملیتی با توجه به اهداف خاص و چندگانه است. اعضای یک جامعه قومی/ملیتی دارای اقدام مشترک و منافع مشترک هستند، و بهمین خاطر بایستی دارای حرکت سیاسی هماهنگ و سازمان سیاسی مدون جهت پیگیری امور فرهنگی اجتماعی اقتصادی سیاسی خود باشند. حس هویت قومی میتواند به ایجاد انسجام داخلی و افتراق خود از گروههای دیگر در همزیستی مسالمت آمیز مورد استفاده قرار گیرد، قومیت یا هویت قومی ملیتی علاوه بر خودآگاهی ذهنی و دعوی به رسمیت شناختن قانونی، مطالبه وضعیت برابر حقوقی انسانمدار مطابق با منشور جهانی حقوق بشر دارد. بعبارت دیگر قومیت/ملیت یک پدیده پویا است و دستیابی به حاکمیت سیاسی تضمین حقوقی اوست.
درک اصلی از یک جامعه قومی ملیتی بر باوری قوی و کیفیتی غیر قابل توصیف از پیوستهای آغازین و کهن که شامل؛ از تولد در یک جامعه با فرهنگ و مذهبی خاص، صحبت کردن به یک زبان خاص قابل فهم متقابل، و یا حتی یک گویش از یک زبان یا بعبارت دیگر هم ارزی تکلمی، خلق و خوی و رفتار مشابه، پوشش قومی ملی مشابه، و پیروی از روشهای خاص اجتماعی فرهنگی زیست بومی بوجود میآیند، که ریشه در تاریخ دارد و سینه به سینه و از نسلی به نسل دیگر منتقل شدهاند، و بعبارت دیگر عناصر و فاکتورهای هویتی قومی ملی تعلق ذاتی و ازلی یک جامعه قومی ملیتی است. با اين وصف، با جاری شدن این پیوستهای قومی در دل تاریخ است که میل طبیعی در حفظ و حراست از آن وظیفه اجتماعی آن جامعه قومی میشود و در این راه از هیچ کوششی دریغ نمیکنند حتی جان خود را فدای بقای قومی ملی فرهنگی زبانی خویش میکنند. بعبارت دیگر نسلهای جوان بایستی به این مهم کاملا آگاه شوند تا بتوانند حامی و حافظ و پاسیار خوبی برای حفظ قومی ملی خود باشند و در مقابل سرکوبگران بزدل و کسانیکه در صدد از بین بردن هویت قومی و زبان و فرهنگ قومی هستند مقاومت کنند تا حقوق ذاتی و طبیعی قومی ملی آنان را غصب نکنند (جوانان چه دختر و چه پسر بایستی گروه گروه به شیوههای مناسب بسیج شوند تا از تجاوز به حقوق قومی ملی خود جلوگیری کنند).
تجاوز به حقوق گروههای قومی ملیتی مذهبی در کشور ایران، و دستکاری به هویت و زبان و شناسه قومی جهت رسیدن به اهداف و امیال سیاسی اقتصادی و ... حاکمین غیردمکراتیک زورگو قطعا یکی از ویژگیهای مهم در ناسالم بودن جامعه ایران بوده و عاملی مهم در تخریب و فروپاشی جامعه ایران یا حتی کشور ایران نیز میباشد، بنابر این حقوق اقوام را بایستی بطوری جدی گرفت که به معیار و شاخصه کمی کیفی دمکراسی در کشور ایران تبدیل شود (در کشورهای متکثر، دمکراسی یعنی رعایت حقوق اقوام و بویژه اقلیتها)، گروهای قومی ملیتی مذهبی نیز جزعی از ابعاد اجتماعی کشور ایران بوده و دارای حق و حقوق انسانی فردی گروهی هستند. انتشار کتاب روزنامه هفته نامه مجلات علمی فرهنگی ادبی در ارتباط با آداب و رسوم، زبان، فرهنگ، هنر و ادبیات کُردی و با زبان کُردی در منطقه شمال خراسان قدغن است (هیچ بودجهای هم در این ارتباط تخصیص نمیدهند)، رادیو و تلویزیون شمال خراسان نیز به زبان تکلمی مردم آن منطقه نیست که حدود بیش از ٧٠% جمعیت آن کورد هستند، تحصیل به زبان مادری کورمانجی در مدارس ابتدایی و راهنمایی و دبیرستان و دانشکاه در شمال خراسان و به زبان کوردی نداریم. اگر این آپارتاید زبانی قومی، هولوکاست زبانی فرهنگی قومی و پاکسازی قومی به شیوهی مدرن نیست، پس چی است؟
ما کوردهای منطقه شمال خراسان دارای فرهنگ و زبان و تاریخ مشخص خود هستیم و در سرزمینمان در شمال خراسان به مدت ٣٠٠ سال دارای حکومت محلی در منطقه خود بودیم و رضا شاه حکومت منطقهای ما را از بین برد، ما میخواهیم که حکومت خودمختار منطقهای خود را مجددا و با شیوهای مدرن در داخل کشور غیرمتمرکز ایران پایهریزی و آباد کنیم. ما میخواهیم در منطقه شمال خراسان، خانهء آکادمی و فرهنگستان زبان و ادبیات کردی - کُرمانجی و تاریخ فرهنگ کردی دایر شود و بودجه تخصیصی آن بایستی توسط استاندار تبیین و از طریق فرهیختگان در منطقه عملی شود. زبان کوردی مهمترین عامل تشکیل هویت ما است و ترویج فرهنگ و زبان ما بایستی بطور رسمی به امری کاملا پسندیده در منطقه تبدیل شده و در این خصوص بودجهای که حق مسلم مردم منطقه میباشد اختصاص داده شود.
با توجه به ساختن دولت - ملت (دولت متکثر - ملت متکثر)، کارکردن برای درست کردن دولتهای کارآمد، پویا و مدرن به طور مستقیم میتواند تاثیر متقابل با انگیزاندن هویت شخصی گروهی داشته باشد که بر اساس روابط اصلی قومی استوار است. بنابر این در مناطقی که در آن عمل سیاست ورزی مدنی کمبود و یا ضعیف نگهداشته شده است، پیوستههای اصلی قومی (در اقلیم یا سرزمین قومی ملیتی) برای انتقال قدرت سیاسی و مرزبندی واحدهای اقلیمی میتواند استفاده شوند. برای ایجاد ارتباط بین هویت قومی و تشکیل دولت؛ در نوسازی جوامعی که در آن سنت سیاست مدنی ضعیف است پیوستههای اصلی قومی(همانطور که جواهر لعل نهرو اولین نخست وزیر هندوستان پس از اعلام استقلال هند در سال ١٩٤٧ میلادی این مهم را کشف کرد، که برای کشورهای متکثر قومی زبانی مذهبی قابل عمل است، میشود بارها و بارها، در برخی موارد تقریبا به طور مستمر پیشنهاد کرد و بطور گستردهای قابل تحسین نیز هست) بعنوان پایگاههای پیشنهادی برای مرزبندی و علامت گذاری واحد سیاسی خودمختار مفید است. نارضایتی اقتصادی یا طبقهای یا روشنفکری ممکن است دولت حاکم را تهدید کند، اما نارضایتی بر اساس قومیت /ملیت، و زبان یا فرهنگ قومی (١) در واقع تهدیدی در تجزیه، ناتوانی در حفظ یا ادغام، رسم دوباره محدودیتهای دولت و یک تعریف جدید از قلمرو آن است. بعنوان مثال قومیت/ملیت در آفریقای جنوبی متکثر بطور درست هدایت شد لذا قومیت در بسیج منابع برای رسیدن به اهداف مطلوب جامعه بشرى مانند عدالت اجتماعی، تغییرات سیاسی مناسب و توسعه اقتصادی در آفریقا خدمت کرده است. اگر قومیت/ملیت بخشی از هویت و قواره اجتماعی آفریقای جنوبی متکثر است پس مناسب است که با دیدی مثبت به آن نگاه کرد و روی آن کارکرد و از آن استفاده بهینه کرد. مگر چه اشکالی دارد که اگر در جامعه ایران مهرورزی برای زبان فارسی یا مردم و سرزمینی و یا گروه فرهنگی خاص وجود دارد لزوما بدون بی اعتبارکردن، بی اختیارکردن و دون کردن گروههای قومی ملیتی دیگر باشد؟ و برای افرادی که دارای نماد مشترک، تاریخ مشترک، سرنوشت مشترک، آرمانهای مشترک و آیندهای مشترک هستند مناسب و مطلوب است که دارای دولت و حکومت خودمختار منطقهای اقلیمی خود باشند.
قومیت یا هویت قومی/ملی خواستار به رسمیت شناختن وضعیت حقوقی قانونی آنان بعنوان یک گروه قومی انسانی برابر با دیگر مردمان یا گروههای قومی ملیتی زبانی در کشور هستند؛ بنابراین به دنبال بیان و کسب حقوق اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی برای هر عضو گروه یا گروه به عنوان یک کل است. آگاهی قومی یک مفهوم سیاسی است همانطور که آن به راحتی پایهای برای عمل سیاسی مشترک در صورت تهدید یا فرصت، فراهم میکند. بنابراین تا حد زیادی رهبران قومی یا کنشگران و کارآفرینان قومی عوامل عمده در تبیین خواستههای سیاسی و دیگر مطالبات حقوقی گروه قومی هستند.
در بسیاری از گروههای قومی خاطرات تاریخی و آیدئولوژی مبتنی بر رویداد تاریخی واقعی یا افسانهها مانند بسیج جمعیت، درگیری، اتحاد و دیگر برنامههای مشابه نیز نقش مهمی در ایجاد و نگهداری از هویتهای قومی داشته و دارند (سردار ججوخان کاوانلویی و سردار عیوض خان جلالی و سردار گل محمدخان توپکانلویی و ... جعفرقلی زنگلی ملک الشعرای کورمانج شمال خراسان)، هویت قومی از طریق ارتباط با گروههای دیگر یا هویتهای دیگر معنی دار است. علاوه بر این، گنجاندن تعدادی از گروههای قومی در یک قلمرو لزوما درگیریهای قومی یا خصومت قومی را به ارمغان نمیآورد و یا همزیستی مسالمت آمیز سبب تغییر هویت آن سرزمین نیز نمیشود. منطقه کُرمانج شمال خراسان پس از برپایی حکومت رسمی محلی، توسط بزرگان و سران ایل و طوایف کورد در زمان شاه عباس صفوی، مفهوم سیاسی حاکمیتی خود را یافته، و کوردهای بومی این دیار و دیگر عزیزان در بازیابی حکومت خودمختار منطقهای خود به شیوهای مدرن در داخل کشور متکثر و فدرال ایران به تلاش مسالمت آمیز خود ادامه خواهند داد.
گروههای قومی در حوزه سیاسی میتوانند بعنوان یک ضرورت در پایههای نظام سیاسی و عملکرد آن تعبیه شوند و بعنوان یک عامل کنترل در فرآنید سیاسی برای پایه ریزی دمکراسی پلورال باشند قبل از اینکه به نظر برسد که جنبش قومی چالش سیاسی باشد. معمولا دو عامل بعنوان کاتالیزور در ایجاد کشمکشهای سیاسی بین گروههای قومی و حاکمیت غیردمکراتیک میتواند موجود باشند: ١ - رقابت برای منابع در شرایط کمبود شدید، ٢ - نقش دولت در کنترل تخصیصی این منابع و سرکوب مردم. در خصوص توزیع قدرت سیاسی و حاکمیت و همچنین توزیع منابع طبیعی جهت ترفیع هر دو مورد مذکور در بالا بایستی در قانون اساسی تمهیدات لازم ملاحظه شود.
در چنین شرایطی قومیت تبدیل به مهمترین و به صرفهترین پایهای برای تجهیز حرکتهای سیاسی علیه نابرابری است که برگرفته از ظرفیت توزیع منابع طبیعی و قدرت سیاسی میباشد. مبارزه و جنگ لفظی نه به خاطر یک قوم خاص بلکه برای اهداف دمکراسی پلورال مورد نظر برپا است. حاکمین ظالم با سرکوب شدید مردم و اقوام در صدد ترساندن و مرعوب کردن مردم و اقوام هستند تا از حقوق ذاتی و انسانی خود که حق مسلم آنان است دست بردارند و میدان مبارزه مطالبه محور را به رقیب غیردمکراتیک و ستمگر حاکم بسپارند، اما جوامع قومی نه تنها از هیچ ترسی واهمه ندارند و به روش مبارزه مطالبه محور خود ادامه میدهند بلکه ریشه و پایههای رژیم حاکم غیرمردمی را کاملا سست، پوسیده، لرزان و در حال فروپاشی و سقوط میبینند. از این رو، افزایش هویت قومی در حال گسترش و تقویت مطالبه محور حقوق ذاتی انسانی قومی زبانی فرهنگی میباشد بخصوص در بین جوانان و بویژه در میان پسران و دختران دبیرستانی و دانشگاهی است. مبارزه و درگیریهای لفظی در بین دو رقیب سرسخت؛ یک رقیب که مردم و اقوام یعنی صاحبان اصلی سرزمین خود و حق حاکمیت بر سرزمین خود هستند با رقیبی دیگر که نه رفتاری از مردم بودن دارد و نه به حقوق مردم و اقوام احترام میگذارد و با زور و سرکوب به حاکمیت غیرمشروع رسیده است، نتیجه این رقابت کاملا شفاف و روشن است که همانا حق با مردم و اقوام است و فاتحان اصلی و نهایی نیز مردم و اقوام هستند.
بطور کلی یک گروه قومی بعنوان یک بازیگر سیاسی محصول وضعیت است و نه گرفتار و محصور شده در تاریخ، و آنچه اعضای آن را مجهز به اقدامات جمعی میکند در ارتباط با چشم انداز مطلوب آینده است و نه اینکه دربند گذشته باشد. حق حاکمیت قومی ملیتی در منطقه خود، در شکل حکومت خودمختار منطقهای، از حقوق اساسی ذاتی انسانی گروهی آنان است.
قدرت سیاسی نقطه کانونی از مطالبات قومی است چونکه قدرت به منزله یکی از مهمترین آئین و روشهای تعیین وضعیت قومی است. لذا مشکلات ناشی از سرکوب قومی در واقع ایجاد یک نیروی انگیزهای برای اقوام جهت رسیدن به قدرت بعنوان پایان دادن به این ظلم و ستم و سرکوب است و نیز برای به تثبیت قانونی رساندن وضعیت قومی دنبال میشود. استخدام گزینشی با دادن پست یا مقام در ادارات عمومی یا مسئولیتهای افتخاری دولتی میتواند به ابزار تبعیض یا طرفداری در توزیع ناسالم منابع و وضعیت قومی استفاده شود. به خصوص، در جوامع چند قومی دسترسی انحصاری به منابع دولت و قدرت توسط یک گروه خاص میتواند روند یک جامعه بسته ایجاد کند که در آن گروههای دیگر از داشتن هر نقش قابل توجهی در سیاست و اقتصاد منع شوند. یک کشور متکثر که دارای اقوام و ملیتهای متعدد است و در آن از مردم سالاری و قوم سالاری (رعایت حقوق قومی) خبری نیست با مونوپوله کردن و انحصاری کردن سیاست و اقتصاد به نفع گروه خاص حاکم می تواند زمینه عمده بذرپاشی و نمو و پرورش برای تولید جنبش های مطالبه محور اقوام و ملیتها شود. گروه قومی میتواند معنی سیاسی داشته باشد و معنای آن به راحتی پایهای برای اقدام مشترک سیاسی بخشی از اعضای آن گروه بعنوان بستگان تباری تاریخی را فراهم می کند.
با داشتن آگاهی از مشکلات درگیر در ملت سازی اجباری، از آنجاییکه همیشه ناسازگاری بین سرزمینهای اقوام و همگنی قومی زبانی وجود دارد، و همچنین گزینه وحشتناک استفاده از نیروی ظالم و ددمنش برای درست کردن یک فضای همگن با یک زبان واحد با مفهوم یکنواخت نیز تاريخ نشان داده که هم دشوار و هم نشدنی است، و بهمین خاطر در بسیاری از کشورها بی اثری این پروژه آن کشور را بسوی دمکراسی قومی منطقهای (ملی جغرافیایی) سوق داده و تبدیل کرده است (هندوستان و ..)، ایران متکثر قومی ملیتی ما نیز ناگزیر بایستی چنین مسیری را پیشه کند.
بطور کلی قومیت/ملیت در یک کشور متکثر اغلب با سرکوب و قتل عام فیزیکی فرهنگی زبانی همراه بوده است. پایه و اساس رویارویی با دولت غیردمکراتیک حاکم نیز بخاطر وضعیت تبعیض آمیز و ناحق و نابرابر و تخصیص نابرابر منابع اعتباراتی، تفاوتها و ناهمسنخی سیاسی بخصوص با عقب نگهداشتن گروهای قومی، سیستم سرکوب و مطیع سازی یا به انقیاد کشاندن گروههای قومی، فعالیت نخبگان برای خودمختاری یا جدایی، تصریح مجدد در یک نقش غالب، توسعه منطقهای ناهموار و دیگر نابرابریهای قابل مشاهده یا احتمالي میتواند خصومت قومی و درگیری با حاکمین را آغاز کند. بەویژه زمانی که نابرابریهای اقتصادی و توزیع نامتعادل و نامتقارن قدرت سیاسی در یک کشور چندقومی ملیتی، متصل به گروه قومی خاص یا زبان رسمی خاص با توجه به روند شکلگیری دولت سرکوبگر و توسعه نابرابر باشد احتمال جنبشهای قومی جدایی طلب و درگیری میتواند رو به بالا باشد. بسیاری از موارد درگیریها و تنشهای قومی معمولا در زمانی که زمینه برای تشکیل یک کشور (دولت جدید) روی قوم خاص یا زبان خاص مهیا میشود بەواسطه درک تبعیض و یا بهره برداری از گروههای خاصی خلق میشوند. درگیریهای قومی معمولا بەواسطه سه پیامد عمومی شکل میگیرند: ١ - به رسمیت شناختن گروه قومی و حمایت از حقوق و منافع اقلیت در یک جامعه متکثر، ٢ - تقاضا برای خودمختاری بیشتر در داخل کشور، ٣ - میل برای جدایی و یا استقلال از کشور با توجه به ناحقی زیاد. هویت طلبی و مطالبه حقوق و منافع قومی به خودی خود و فی نفسه خطری برای جنگ قومی با حکومت نیستند بلکه خطر هژمونيک نخبگان است که از دولت استفاده میکنند تا گسترش و ترویج منافع گروه یا قوم یا زبان خاصی را روی هزینه منافع دیگر اقوام و ملیتها پیشه کنند. بنابراین، فشار حاصله از فساد حاکمین کشوری و سرکوب گروههای قومی ملیتی و اقلیتها احتمالا از منابع مهم تنشها، برخوردها و چالشهای پیش رو خواهند بود غیر از فرصتهای حاصله از آن.
مطالبات بحق قومی ملیتی در ایجاد جنبشهای قومی و روند رشد سیاسی در هماهنگی و تجهیز جنبشهای مردمی قومی و رشد گرایش به سمت تاکیدات منطقهای در خودمختاری قومی منطقهای (ملی جغرافیایی) یک چالش واقعی حقیقی ملموس و غیرقابل انکار در پایه ریزی دمکراسی پلورال و غیرمتمرکز است. چهار فرآیند مسلط وجود دارند که به عنوان عوامل سببی مهم کمک به تشریح گسترش خودمختاری یا جدایی طلبی جنبشهای قومی در قرن معاصر میکند که شامل؛ ١ - سابقه تاریخی دخالت دولت در امور مردم منطقهای (موقعیت گرایی و ساختار گرایی)، ٢ - تبعیض و نابرابری اقتصادی بلند مدت (مادی گرایی)، ٣ - خودآگاهی فردی یا گروهی پایبند به الگوی هویت قومی یا منطقهای (هویت قومی/ ملی گرایی)، ٤ - فعالیت توسط رهبران سیاسی منطقهای و یا نخبگان (گروه رهبری کننده سودمند و موثر) میباشند. بطور کلی رشد جنبشهای قومی منطقهای خودمختارطلب و الگوی حرکت و جنبش مطالبه محور مردم امروزه مستلزم چارچوب مذاکره سیاسی براساس فرمهایی از قدرت مشروع بومی که میتواند خودمختاری کافی و ثبات در سطح منطقهای اقلیمی کشوری ایجاد کند. اگر در واقع قومیت و سازمانهای قومی ملیتی، امنیت را برای گروههای قومی در محیطهای بی ثبات و متزلزل فراهم کنند و سپس تلاش برای جایگزینی آنها یا خلع قدرت کنند، اینحالت ممکن است ناامنی را افزایش دهد. اعضای گروه قومی ملیتی دارای یک بینش آزاد شدن و آزادی از زیر سلطه دیگران هستند و این چشم انداز مایه نگرانی و وسواس آنان است و بنابراین تمایل و گرایش آنها به مبارزه مداوم و مستمر برای خودمختاری یا حاکمیت خویش بیشتر و پویاتر میشود. سلطه گری و سرکوب قومی، یک نیروی ایجاد کننده انگیزه، برای کسب قدرت، جهت پایان دادن به سلطه و سرکوب، و نیز برای برسمیت شناختن و تایید وضعیت حقوقی سیاسی قومی ملیتی است.
با درک چنین شرایطی، ضروری است که مبادرت به یک مهندسی سیاسی طراحی شده با ظرافت خاص بشود که در جهت تدبیر چارچوبی مناسب برای تقسیم قدرت سیاسی که میتواند به کاهش حق کشیها و درگیریهای مخرب در جوامع متکثر قومی مذهبی مثل ایران کمک شایانی بکند. زیرسازی چارچوب تقسیم قدرت سیاسی میتواند تشویق به همکاریهای اقوام و ملیتها را که با تضمین قانونی به رسمیت شناختن حقوق آنان است را افزایش دهد و این خود یک گزینه قوی در به حداقل رساندن دلخوری و رنجش آنان و همچنین کاهش درگیریهای مخرب برای ایران میباشد و از طرف دیگر ثبات و آبادانی را قرین ایران میکند. با همکاری و یک توافق بزرگ از تعامل بین طرفهای سیاسی، میشود که همه درگیریهای مخرب را به تاریخ سپرده و ایرانی نو ایجاد و آباد کرد. تاکید بر اهمیت زمان در مهندسی ساختار و روند سیاسی بسیار مهم است چونکه تاخیر طولانی در تطبیق و همسازی ممکن است نهایتا دیر و رد شود. قطعا نسخ حکومتهای قبلی و یا تعهد به صورت نهادی واحد برای ایران متکثر مفید نخواهد بود، اما فدراليسم بعنوان یک سیستم مناسب در ارائه چارچوب سیاسی مناسب و انعطاف پذیر برای کشور متکثر ایران میتواند مفید و پردوام باشد.
آگاهی قومی و همبستگی و جنبش مطالبه محور قومی بایستی به یک پدیده گسترده در میان جمعیت قومیت/ملیت تبدیل شود، چونکه وجود قومیت ملیت در ایران مایه خوش یمنی و نیک بختی در ایجاد دمکراسی واقعی و غیرمتمرکز است . سه دیدگاه فکری عمده در مباحث سیاسی هموطنان در ارتباط با قومیتها و ملیتهای ایران وجود دارد. ديدگاه اول معتقد است که ایران خانه همه ایرانیان و گروههای قومی زبانی متعدد و متفاوت است که نیاز به دریافت نوعی از نمایندگی سیاسی و حق مدیریت منطقهای محلی خود دارند. دیدگاه دوم استدلال میکند که دولت ایران از طریق یک سری حق کشیها و استعمار داخلی حاکمین غیردمکراتیک که فراتر از حوزه حقوق بشر و صلاحیت است بر مردم ایران بطور غیرمنصفانه و خارج از عرف سیاسی تحمیل شده است. دیدگاه سوم معتقد است که جامعه ایران، از طریق نابود کردن هویت و زبان اقوام و ملیتها و همچنین محوکردن وفاداری و پیوستهای تاریخی اقوام، به مرحله یک هویت مشترک با تغذیه و پرورش شهروندی مشترک ایرانی رسیده است.
اما از طرف دیگر در سطح سیاسی، احزاب و سازمانهای سیاسی متعدد به نام اقوام و ملیتهای مختلف وجود دارند. در حال حاضر با توجه به سیاست غیردمکراتیک علیه ساختارهای هویتی قومی و استحقاق و اعتبار قومی هیچکدام از سازمانها و احزاب سیاسی قومی نه حق فعالیت در داخل ایران را دارند و نه از نظر قانونی اجازه ثبت در وزارت کشور را دارند. آگاهی قومی برای بسیج قومی و همبستگی در زمینه برچیدن بی عدالتیها، احترام به هستی هویتی و کرامت انسانی اقوام، وجود خود مدیریتی قومی منطقهای، توسعه فرهنگ قومی و استفاده از زبان مادری که نادیده گرفته شده اند، لازم مینماید. این تقاضاها و مطالبات برای موقعیت اجتماعی و قدرت سیاسی و منافع اقتصادی قومی (کاربردی) هستند، حفظ یا پرورش روابطی که پیوند تاریخی و همبسته کردن نسل به نسل و یا بازشناختن علت مقاومت ناپذیری و توافق سرکوبگرانه قومی، زبانی، عرف و رسم و عادت (اصالت تباری، اصل و نسب و ریشه) مهم هستند. با این حال، پیوند نسلی عرفی یا دلبستگی تباری تاریخی برای پیشبرد این اهداف اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی قومی لازمند، و بهمین خاطر است که بدخواهان اقوام تمایل شدید به ایجاد برش و شکاف دائمی (تباری هویتی تاریخی خاستگاهی) قومی دارند، و همینجا است که عدم امتداد تاریخی هویتی زبانی قومی می تواند گسترش یابد و محل برگزاری برای طرد بیشتر قومی، تبعیض و سرکوب و سرانجام سایر اعمال وحشتناک پاکسازی قومی (هولوکاست زبانی فرهنگی هویتی قومی) باز بکند یا کرده است. لذا بر جوانان اقوام و ملیتها است که هشیار باشند و این حرکت شوم بدخواهان را پاسخی جانانه بدهند، و حقوق قومی ملیتی خود را به تثبیت قانونی عملی برسانند.
اهداف ظهور حرکات مطالبه محور و جنبش قومی جهت کنترل و یا تضعیف دولت است که نقش بسیار مهمی در تخصیص حقوق انسانی، منابع طبیعی، قدرت سیاسی و وضعیت اجتماعی دارد. بخصوص زمانی که دولت مرکزی از طریق وجدان عمومی بصورت فاسد و غیرمشروع شناسایی شود و با گروههای قومی و مردمی سر ناسازگاری دارد، فرصتی برای بسیج مردمی قومی و مطالبات بحق آنان میباشد. در این ارتباط حکومت مرکزی در ایران همیشه متهم به زبان کشی اقوام و حمایت همه جانبه از زبان فارسی است، بعبارت دیگر بودجه گسترش زبانهای قومی را بالا کشیده اند/دزدیدهاند. از زمان انقلاب مشروطه تا به امروز خواستهها و مطالبات قومی در ایران مطرح بودهاند، وجود برخی از جنبشهای آزادیخواه قومی منطقهای بویژه در کردستان و یک حکومت مرکزی حق کش و سرکوبگر همیشه بعنوان یک مزیت برای حرکات حق محور انسانمدار جهت بسيج مبارزان در خطوط قومی داده است، و امروزه مبارزان دیگر اقوام ایرانی در کنار مبارزان کورد در واقع این مبارزه حقمدار را پررنگتر و رساتر کرده است. همبستگی قومی ملیتی ایرانیان از عوامل مهم در تحکیم مبارزه و تلاش برای رسیدن به اهداف سیاسی اقتصادی اجتماعی فرهنگی غیر خاستگاهی قومی ملیتی تبدیل شده است.
هر چقدر که سلطه حکومت و سرکوب آن بیشتر میشود، ترتیب جنبشهای مطالباتی متعدد؛ زنان کارگران و .. بەویژه جنبش مطالبه محور قومی در حال افزایش و همبستگی و ائتلاف هستند که رژیم سلطه آخوندی را با همبستگی خود به چالشی جدی کشاندهاند. در این ارتباط کنگره ملیتهای ایران فدرال که از ائتلاف اقوام و ملیتهای متعدد ایران درست شده است، در راستای پایهریزی دمکراسی در ایران بسیار مهم است. بنابراین، افزایش همبستگی قومی در ايران نه فقط به خاطر تمایلات خاستگاهی تباری بلکه به دلیل عوامل اجتماعی تاریخی سرکوب، طرد و حذف(سیاسی اقتصادی فرهنگی اجتماعی)، تمایز و ناخشنودی و دلسردی نیز هست. مردم ضمن حفظ شکوه هویتی و تاریخی خود همچنین میخواهند خود حفاظت از حقوق اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی خود را داشته باشند و همچنین در مقابل مطیع بودن و اطاعت از بیگانه و گسترش سلطه حکومت مرکزی (استعمار داخلی) بر خود نیز جانانه مقاومت تا آن را از هم فروپاشند. استخراج و فروش نفت، محصولات معادن، مصادره زمینهای شهری و مراتع و جنگلها، و دیگر منابع طبیعی، و رانت خواری، و از همه بدتر شکل گیری ذهنیت آغشته به حس خود برتر بینی، همه و همه سبب شدهاند اقوام و ملیتهای ایران در فقر مطلق و شهروندان درجه چندم تلقی شوند، اقوام و ملیتها حق مسلم درخواست مطالبات خود را دارند. این حق کشی عریان و گسترده، تحولی عظیم بعنوان دست آورد بالقوه سیاسی اقتصادی اجتماعی فرهنگی برای اقوام و ملیتهای ایران فراهم نموده است. بنابراین خواستهها و مطالبات مردمی قومی در ایران یک ساختار اجتماعی تاریخی اقتصادی فرهنگی دارد که از مقاومت در برابر ظلم و ستم حکومت سرکوبگر مرکزی بوجود آمده است. با این حال، در میان جنبشهای قومی بخصوص در میان جوانان احساسات هویتی تباری قومی و عواطف زبانی فرهنگی قومی در حال افزایش است که اتفاقا ساخت و روند حرکت اجتماعی سیاسی قومی را مظاعف نموده و به موقع به نتیجه خواهد نشست.
فدرالیسم و برپایی حکومت خودمختار منطقهای در راستای برآوردن حقوق اقوام و ملیتهای ایران
از بین بردن، هضم کردن و نابود کردن فرهنگ و زبان کوردی کورمانجی در منطقه شمال خراسان (پاکسازی و هولوکاست فرهنگی زبانی هویتی اقوام و ملیتهای ایران)، لکه ننگ و مایه شرم حاکمین ظالم و ضد مردمی در جمهوری اسلامی ایران است. نه تنها تمامی خسارتهای زبانی فرهنگی هویتی وارده به اقوام و ملیتهای ایران بایستی جبران بشود بلکه وزیر آموزش و پرورش و دیگر دست اندرکاران بی وجدان تاوان این تبعیض عریان آموزشی زبان مادری و نقض فاحش حقوق کودکان و بی اعتنایی به مطالبات مردم را خواهند پرداخت.
با توجه به شرایط حزن انگیز موجود در ایران و مبحث حقوق اقوام و ملیتهای ایران، پرداختن به تئوری و دیدمان فدرالیسم و قومیت/ملیت در راه اندازی یک چارچوب تحلیلی برای بررسی کارکرد واقعی فدرالیسم قومی منطقهای (فدرالیسم ملی جغرافیایی) در ایران می تواند مفید باشد.
به منظور جستن مدل فدرالی مناسب برای ایران متکثر و رنگارنگ، و قواره و نمایهی شکافهای تبعیضی معیشتی مذهبی قومی عملا موجود در ایران؛ آیا پیاده سازی و بهره برداری از فدراليسم قومى منطقهای در ایران قادر به ارائه چارچوب سیاسی مناسب است که بتواند ترویج حکومت خودمختار(در اقالیم) و حکومت مشترک و متحد (در مرکز) را منعکس کند و ترتیبات پیکربندی وضعیتی منصفانه و طرز قرارگیری تنظیمات قومی ملیتی بر روی زمین را نیز مساعد و متناسب و جفت و جور کند؟
واژه یدوقلوی \" قومیت - فدرالیسم \" در هماهنگی مناسب و اصولی با همدیگر زمینه کاهش تنش اجتماعی را فراهم و دمکراسی حقمدار را نهادینه میکند. پدیده فدرالیسم در واقع احترام به کرامت انسان و پرداختن عملی به خواستهها و مطالبات بحق عموم مردم میباشد و تدبیری سیاسی است برای متحد کردن مردم (متنوع و گونه گونه با زبانها و فرهنگهای جورواجور) روی اهداف مشترکی که از هم جدایند تا یکپارچگی شان حفظ بشود. فدرالیسم بطور همزمان به توزیع قدرت سیاسی و پخش حکومت به نام آزادی برای همه و توجه کامل از طرف دولت پرکار متحد مربوطه است. بعبارت دیگر اصل اساسی نظام فدرال به ترکیب همزمان دو کلمهء \" خودگردانی/ حکومت خودمختار در اقالیم\" و همچنین \" همگردانی/ حکومت مشترک فدرال در مرکز\" مربوط است. فدرالیسم چارچوبی است که افراد و گروههای قومی ملیتی مذهبی را با پیگیری مشترکات در اتحادیه (فدراسیون) بواسطه حکومت مشترک و متحد در مرکز به هم پیوند میدهد ضمن اینکه هویت و تمامیت هر کدام از گروههای قومی حفظ شده است. بر این اساس، فدراليسم بعنوان یک نظام جامع روابط سیاسی است که به ترکیبی از حکومت خودمختار و حکومت مشترک بصورت همزمان و با توجه به توزیع قدرت سیاسی در قالب و بستر یک قانون اساسی غیرمتمرکز شفاف تاکید دارد. بطور کلی کشور فدرال دارای دو قانون اساسی فدرال و اقلیم (قانون اساسی مشترک فدرال در مرکز، قانون اساسی اقلیم خودمختار) برای رتق و فتق امور میباشد.
بعضیها فدرالیسم را بعنوان یک اتحاد یا ائتلاف یا ترکیب قراردادی تفسیر میکنند که در بین حکومت خودمختار (در اقالیم و مناطق) و حکومت مشترک (در مرکز) میباشد و بعنوان نهاد سیاسی گسترده و تشکل فراگیر از طیف وسیعی از گروههای اجتماعی متنوع و مختلف و رنگارنگ درست شده است. بعبارت دیگر \" اتحاد در تنوع\" یعنی در اقالیم و مناطق هویتهای گونه گونه همانطور که موجودند بایستی به رسمیت قانونی شناخته و بطور عملی مورد احترام شوند و بطور همزمان در مرکز اتحادیه (فدراسیون) نیز این هویتهای رنگارنگ در همکاری باشد. بەهرحال با توجه به تنوع قومی مذهبی و توزیع قدرت سیاسی، حالتهای مختلف از فدرالیسم را میتوان بیان کرد که تنظیمات متداول امروزی از قبیل فدراسیون، کنفدراسیون و دیگر ترتیبات و تنظیمات فدرالی در ارتباط دادن اقالیم و مناطق و ایالات و ... میباشند.
هر چند تعریف فدراليسم بعنوان یک اصطلاح عمومی گسترده و به شکلهای مختلف فراگیر مفید است، بەهرحال استفاده از فدراليسم بعنوان یک اصطلاح هنجاری و یک اصطلاح توصیفی برخی از پتانسیلها را برای گفتمان و بحثهای منطقی باز میکند، در اینجا چهار اصطلاح \" فدراليسم\"، \" سیستمهای فدرال سیاسی\"، \" فدراسیون \" و \" کنفدراسیون\" میتواند مطرح باشد. در حالی که \" فدراليسم\" باید به عنوان مفهوم هنجاری دیده شود، \"سیستم سیاسی فدرال\" بعنوان عبارتی توصيفي در کل شامل طیف گستردهای از سیستمهای سیاسی شامل \" دولت خودمختار\" و \" دولت مشترک\" میباشد، و \" فدراسیون\" بعنوان یک فرم خاص یا گونههایی از نظام فدرال سیاسی که ممکن است بصورت دورگه یعنی ترکیب برخی از ویژگیهای اشکال مختلف \"سیستمهای فدرال سیاسی\" باشد، \" کنفدراسیون\" اتحادیه ای از حکومتهایی با دولتهای کاملا مستقل میباشد.
ادمه دارد...
نظر نویسنده بازتاب دیدگاه آژانس خبررسانی کُردپا نمیباشد.