پاسخ‌نامه‌ی معلم زندانی، رسول بداقی به حسن روحانی

14:44 - 26 خرداد 1393
Unknown Author
رسول بداقی عضو کانون صنفی معلمان ایران در دهم شهریورماه ۸۸ پس از احضار به اداره آموزش و پرورش اسلامشهر بازداشت و سپس در دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی و به اتهام \"فعالیت تبلیغی علیه نظام\" و \"تبانی و تجمع به قصد برهم زدن امنیت ملی\" به شش سال حبس تعزیری و پنج سال محرومیت از فعالیت‌های اجتماعی محکوم شد.

متن نامه این معلم زندانی در رجایی‌شهر کرج درپی می‌آید:

...در یکی از روزهای زیبای بهاری در زندان رجایی شهر کرج، سالن ۱۲ سلول ۶، روزنامه ایران به دستم رسید که در آن جنابعالی (روحانی )به معلمان مطالبی را یاد آوری کرده و آنان را در تخصصشان اندرز داده بودید.

از آنجایی که همواره قضات و ضابطین قوه قضاییه به خاطر نوشتن نامه و پیگیری حقوق ملت ایران زندانیان را از حقوق قانونی و طبیعی مصوب خود جمهوری اسلامی محروم می کنند، بیم آن داشتم که با این نامه حکم تازه‌ای بر سه سال زندان من افزوده شود اما اندیشه من بر احساساتم چیره گشت و به رسم انسانهای نترس و مبارز، بر آن شدم که شما را با برخی واقعیات آشنا کنم.

جناب روحانی شما در بخشی از نصایح خود در روزنامه ایران در مورخه ۱۷/۲/۹۳ که نشان از ناآگاهی شما از اوضاع کنونی مدارس داشت، گفته بودید: دانش آموزان باید بتوانند بی‌دغدغه و به راحتی سوالات خود را بپرسند و پرسشگری را حق خود بدانند.

باید به اطلاع جنابعالی و بزرگترهایت برسانم که امروزه دغدغه دانش‌آموزان پرسش از معلم نیست. دانش‌آموزان و معلمان از درد مشترکی به نام دیکتاتوری حاکمان خودکامه رنج می‌برند. آنان امروزه با هم‌دیگر در یک صف بر علیه خفقان و سرکوب دینی به فکر راه چاره‌ای برای رهایی از زنجیر استبداد مافیای قدرت هستند.

دغدغه دانش‌آموزان بیکاری و اخراج پدران و مادران و هم وطنان و در آینده‌ای نزدیک، بیکاری خود آنان و فقریست که باید با آن دست و پنجه نرم کنند. امروزه دغدغه دانش‌آموزان تورم فلاکت باریست که خانواده آنان و ملت شریف ایران را اسیر خود کرده است و دهها سال است که به یمن برکت امثال جنابعالی با این دغدغه روزگار می‌گذرانند.

دغدغه‌های آنان آینده مبهمی است که شما و اطرافیان قدرت طلب برای آنان به ارمغان آورده‌اید. آزادی آنان ده‌ها سال است که با ریاکاری و دروغ و دزدی حاکمان پایمال شده است.

...دانش‌آموزان چگونه می‌توانند انتقاد کنند، در حالیکه از سرگذشت معلمانِ منتقد و آزادیخواهان وطنشان آگاه هستند که به خاطر چند جمله انتقادآمیز به سال‌های طولانی زندان و محرومیت از همه حقوق اجتماعی و قانونی و طبیعی‌شان محکوم شده و می‌شوند.

آیا این معلم است که جلوی انتقاد دانش‌آموز را می‌گیرد یا حکومتی که معلمان، پدران، مادران و هموطنان آنان را به جرم کوچک‌ترین انتقاد در دادگاه‌های فرمایشی محکوم به زندان، شلاق، شکنجه و حتی اعدام می‌کند.

... باید پرسید به جز مدرسه کجای ایران برای جوانان دانش‌آموز امن است؟

خیابانها، پارکها، کوچه‌ها یا بیابان‌های این سرزمین که زیر چنگال نیروهای انتظامی، بسیج و نیروهای لباس شخصی حاکمان است.

آیا جوان ایرانی جایی به جز مدرسه را دارد که نیروی ذخیره شده خویش را تخلیه کند؟ آیا امنیتی برای محیط دانشگاه قایل هستید؟ آیا استخر ساعتی ۲۰۰۰۰ تومان باشگاه ساعتی ۵۰۰۰۰ تومان جای امنی برای سرگرمی جوانان است؟ آیا بلیط سینما به مبلغ ۲۰۰۰۰ تومان و تئاتر به مبلغ سی هزار تومان، امنیتی را برای جوانان ایجاد می‌کند؟ شما امنیت را چگونه تعریف می‌کنید؟ آیا زمینه مواد مخدر، ترک تحصیل، کودک آزاری، کودکان کار و کودکان خیابانی را، معلمان فراهم کرده‌اند یا حاکمان جمهوری اسلامی؟

آیا تاکنون آیات ۲ و ۳ سوره صف را خوانده‌اید؟ “چرا چیزی را که می‌گویید به آن عمل نمی‌کنید. بزرگ است از حیص خشم در نزد خداوند، اینکه بگویید چیزی را که انجام نمی‌دهید.”

وقتی که سردمداران جمهوری اسلامی دزدی می‌کنند، دروغ می‌گویند و مردم را فریب می‌دهند و یار و یاور دروغگویان، دزدان و فریبکاران هستند، درس اخلاق معلم چگونه در ضمیر پاک و اندیشه پویای جوان دانش‌آموز موثر گردد؟

آیا از معلم انتظار دارید خلاف واقع سخن بگوید؟ ...در حکومتی که بزرگان شما ساخته‌اند، هم بندیانی داشته‌ایم که به اتهام دزدی‌های میلیاردی به زندانهای طولانی مدت محکوم شده‌اند اما پس از گذراندن یک سال زندان، مشمول رافت اسلامی قرار گرفته‌اند و آزاد شده‌اند اما معلمان بی‌گناه و آزادی خواهان دلیری که فقط انتقاد کرده‌اند و حاکمان را به انسانیت و شرف و رعایت حقوق هم‌وطنان ایرانی دعوت کرده‌اند، پس از گذشت پنج سال هنوز در زندان از همه حقوق قانونی، انسانی و طبیعی، محروم هستند.

... من و همکاران فرهنگی‌ام در سراسر کشور به جرم انتقاد و یادآوری اصل سی قانون اساسی مبنی بر رایگان بودن آموزش و پرورش خواستار دادن فرصت‌های برابر آموزشی برای همه دانش‌آموزان کشور و حقوق قانونی برای معلمان شدیم اما پاداش ما سالها زندان و محرومیت از حقوق قانونی و مدنی بوده است.

از درد سخن گفتن و از درد شنیدن / با مردم بی‌درد ندانی که چه دردیست
... قوه قضایی حکومت عدل اسلامی اجازه نداد که من در لحظات مرگ مادرم در واپسین نفس‌هایش بر بالین او حاضر شوم، تا دقایقی هر چند کوتاه بر بالین سردش، قطره‌ای اشک گرم نثار رنج‌های بیکرانش کنم که به پای زندگی سراسر رنج من کشیده بود.

از شما چه پنهان قوه قضاییه‌ی عدالت گستر ولایت فقیه اجازه نداد بر خاک سرد گور مادرم با روح پاکش وداع کنم و به او بگویم که مادر آزادگی سرمشقی بود که تو خود به من آموختی.

... از کدام اسلام سخن می‌گویی؟ از کدام قانون؟ از کدام انسانیت و رافت سخن می‌رانی و افسانه می‌سرایی؟ کجای ایران زندگی می‌کنی؟

... پنج سال است بزرگترین آرزویم این است که برای لحظاتی فرزندان خردسالم را در آغوش بکشم. دردناک‌تر اینکه این آرزو را در چشمان آنان در پشت شیشه‌های کابین ملاقات نیز می‌خوانم...تو رئیس جمهور کشوری هستی که معلمانش از داشتن یک هفته‌نامه هم محروم هستند.

آری هرگز از خاطر ما و فرزندان مان نمی‌رود که چه هدیه‌ی گرانبهایی اسلام ناب محمدی برای ملت ایران به ارمغان آورده است. این فقط من نیستم که با این رنجها دست و پنجه نرم می‌کنم.

...باید عرض کنم در بیشتر مواقع جوانان و توده مردم از حاکمان، دقیق‌تر و درست‌تر مسایل را می‌فهمند و تحلیل می‌کنند و آینده را بهتر پیش‌بینی می‌نمایند؛ زیرا این حاکمان هستند که مستی قدرت گوشهایشان را کر و چشمهایشان را کور کرده است.

گرچه می‌دانم که دم گرم من در آهن سرد زورمداران بی‌منطق اثری نخواهد کرد اما به رسم وظیفه اجتماعی و تاریخی برخود لازم دیدم که بنویسم و اما آیندگان درباره خائنین و خادمین راست گویان و دروغگویان، فاسدین و پاکان داوری خواهند کرد.

باشید و باشیم تا بگویند.

بیست و سوم خردادماه سال هزار و سیصد و نود و سه