\"هنر\" به مثابه ابزاری برای عربزدایی در احواز
21:21 - 19 مرداد 1393
Unknown Author
نوری حمـزه
میان \"سیاست\" و \"هنر\" یک رابطه وجود دارد. رابطه یاد شده همواره به طرق مختلف نمایان میشود. در مقاطع مختلف میتوانیم شاهد انواع مختلفی از رابطه میان دو مقوله یاد شده باشیم. همراهی هنر و سیاست، تقابل هنر و سیاست، هنر به مثابه ابزاری برای پیشبرد سیاست، سیاست به مثابه ابزاری برای آفرینش و پیشبرد هنر، روابطی هستند که اندیشمندان بر آنها صحه گذاشتهاند.
از دوران رنسانس به این سو، سیاست ورزان دریافتند که برای حفظ منافع اقتصادی و سیاسی خود و دولتهای متبوعشان بایستی به شیوهای و حداقل از نوعی از انواع هنرها حمایت کنند. آنان بسته به وضعیت سیاسی و اجتماعی در کشور خود به شیوه معینی هنر را به صورت هدفمند پیشبردند. همزمان با مدیریت هنر توسط دولتمردان، هنرمندان و محصولات هنری آنها نیز به ابزاری برای پیشبرد سیاست تبدیل شدند.
پس از انقلابهای صنعتی و سیاسی در اروپا و امریکا، شاهد اهمیت دادن به معماری، مجسمه سازی، موسیقی، نقاشی، طراحی مد لباس، داستاننویسی و رماننویسی و خطاطی از سوی سیاسیون بودیم. اکنون نیز ما شاهد توجه به صنعت فیلم، انیمیشن، کاریکاتور، سایبر ژورنالیسم، بازیهای کامپیوتری و ... هستیم.
بیتردید توجه دولتمردان به هنر نتیجه درک آنان از اهمیت جایگاه هنر برای پیشبرد سیاست است. سیاست در مقابل برای حفظ مناسبات خود با هنر، به آن کمکهای شایانی کرد. سیاست به ایجاد مکاتب و محافل هنری و ادبی بسیار کمک کرد، تا بعدها محصولات فرهنگی آن مکاتب را در راستای اهداف خود به کار گیرد.
برای مثال؛ آدولف هیتلر رهبر آلمان نازی از همان ابتدا برای اثبات و به کار بستن اندیشه (برتری نژادی) بسیاری از نویسندگان و هنرمندان را به نوشتن و انتشار مجدد اسطورهها و باورهای زیبایی شناسانه با روشهای نو و مدرن وادار کرد.
بنیتو موسولینی دیکتاتور ایتالیا همین کار را به روش دیگری انجام داد. او مجسمه سازی را به خدمت سیاستش درآورد. بسیاری از رهبران خاورمیانه و دیکتاتورهای آمریکای جنوبی نیز در دهههای اخیر همین راه را رفتند. هدف همه دولتمردان یاد شده زیبایی بخشیدن به ایدئولوژی سیاسی خود و ابقا در راس حاکمیت به منظور پیشبرد آن ایدئولوژی و پاسداری از کیش شخصیتی است که با آن خو گرفته و توان رهایی از آن را نداشتهاند.
در ایران نیز، پهلویها هزاران تله برای هنر دست و پا کردند، تا هنر را به تسخیر دربار درآورند. بسیاری (هنرمند) درباری پرورش دادند. همسر شاه ایران سعی کرد نقش هنردوست و هنرمند را بازی کند تا میان هنر و دربار شاهی رابطهای مستقیم ایجاد کند.
به کارگیری هنرمندان درباری در ایران برای انقیاد هنر، در ابتدا هنر بومی را متضرر ساخت و همزمان به استمرار و گسترش شکاف ایجاد شده از دوران رضاخان در ساختار اجتماعی ایران دامن زد.
هنرمندان درباری تمام گذشته فرهنگی، زبانها، باورها، اعتقادات مردم، موسیقی و دار و ندار فرهنگی ممالک محروسه پیش از دوران رضاخان و فرزندش را به باد فنا دادند. کافی است در این مورد به هجوم ناجوانمردانه آنان به فرهنگ عربهای جنوب و جنوب غرب ایران همزمان با تاسیس رادیو و تلویزیون عبادان و راهاندازی پالایشگاه این شهر نگاهی کوتاه بیندازیم. با نگاهی کوتاه به آن دوره تاریخی درخواهیم یافت که حاکمیت ایران در آن دوره چه جنایتهایی علیه مردم مرتکب شده است.
وقوع انقلاب ١٣٥٧ ایران اما با توجه به جوان بودن ساختار دولت - ملت ساختگی در ایران، به دولتمردان جدید که عمدتا از مدارس حوزوی که فاقد استانداردهای یک نظام آموزشی بودهاند، این امکان را نداد تا تغییرات اساسی و علمی در ساختار سیاسی، اجتماعی و هنری به وجود آورند. افزون بر آن اکثر قریب به اتفاق دولتمردان جدید، پرورش یافته یا متاثر از مکاتب فکری راستگرایانه، افراطی و التقاطی در ابعاد دینی، مذهبی و سیاسی ملی گرایانه بودند که وارد نظام دولت داری شده و سردرگم و سراسیمه با هر گونه هنر و هنرمند به جنگ افتادند.
به نظر میرسد که کنترل انقلاب وخلاصه کردن آن در خیابان پاستور و جماران نتیجه واهمه دولتمردان جوان آن زمان به دلیل بیگانگی آنها با هنر است. بنابراین میتوان نتیجه گرفت که آنچه در ١٣٧٥ در ایران رخ داد برای ایرانیها چیزی جز تغییر سازمان قدرت و نوع ایدئولوژی حاکم نبود. انقلاب ایران بر خلاف انقلاب فرانسه که زندگی مردم را به طرز ملموسی بهبود بخشید و قانون را جایگیزین قدرت و تمرکزگرایی مفرط کرد، در ایران بر تمرکز بیش از پیش قدرت در همه ابعاد آن در تهران و نزد شخص شاه جدید یا ولایت فقیه همت گماشت.
به نظر میرسد که تغییر حاکمیت در ایران از خصوصیات شامل یک انقلاب بینصیب است، هر چند نام انقلاب بر آن اطلاق شود و کسی همانند میشل فوکو از آن تمجید کند. همانگونه که اشاره رفت این انقلاب در ایجاد تغییرات اساسی پیشرو در سایر زمینهها از جمله هنر در ایران شکست خورد. به همین لحاظ است که میبینیم علی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی اکنون همان راه شاهان را پیش گرفته است. او برای استمرار حاکمیت خویش و حفظ تمرکز قدرت با دست آویز قراردادن هنر به دنبال بازآفرینی باورهای زیبایی شناسانه، اما با رنگ و بوی دینی و دقیقا با رنگ و بوی مذهب شیعه اثنی عشری است.
درباره بازآفرینی باورهای زیبایی شناسانه در نظام جمهوری اسلامی می توان بسیار سخن گفت. در اینجا اما به دو مورد اشاره میکنم.
مورد اول: به یاد دارم چند سال پیش زمانی که تلویزیون جمهوری اسلامی را تماشا میکردم . یک مناظره ادبی و عقیدتی در ایام محرم میان چند کارشناس توجهم را جلب کرد. جالب آنجاست که در آن مناظره همه مناظره کنندگان متفقالقول بودند. داستان این بود که؛ در آن مناظره درباره حادثه معروف عاشورا و محرم، عباس برادر امام حسین و یکی از قهرمانان داستان جنگ عاشورا نزد شیعیان اثنی عشری، در صدا و سیمای جمهوری اسلامی به عنوان رستم شاهنامه معرفی شد!
رستم شاهنامه و عباس برادر امام حسین، نه دو شخصیت جداگانه و در دو بازه زمانی و با دو باور مختلف و هزاران اختلاف دیگر بودهاند، بلکه هر دوی آنها در صدا وسیمای جمهوری اسلامی یک نفر با یک جهانبینی و یک باور و اندیشه و..... قلمداد شدند! چه بگوییم عباس و چه بگوییم رستم . تفاوتی میان آن دو حداقل از دیدگاه سازندگان آن برنامه تلویزیونی و مناظرهکنندگان که لقب استاد دانشگاه را نیز یدک میکشیدند نبوده است!
به همین لحاظ مناظرهکنندگان همه به دنبال تزریق این باور نزد افکار عمومی داشتند که رستم در کنار امام حسین بر ضد لشگر امویان جنگید ! و سپس همان رستم شاهنامه شهید شد!
مورد دوم: در سال ١٣٨٧ رهبر ایران در دیداری با مریدان خود گفت: مجسمهای در نزديك كازرون وجود دارد كه نشان میدهد \"والرين\" شاه روم پس از شكست از ايران به نشانه تسلیم زانو زده است. پس اگر یونانیها به جهانگردان خود بيابانی را نشان میدهند كه در آن سربازان ايرانی از آنها شكست خوردهاند، شما هم اين مجسمه را نشان دهيد . (نقل به مضمون).
درباره مورد اول، به نظر میرسد هدف کارشناسان و مناظرهکنندگان این بوده که میان ادبیات فارسی و مذهب شیعه اثنی عشری یک رابطه قوی و پایدار برپا کنند.
هدف استراتژیک این عملکرد نیز پیش برد سیاست برای استمرار حاکمیت فعلی با استفاده از هنر و دقیقا با استفاده از داستانها و افسانههای شاهنامه است.
درباره مورد دوم ؛ به نظر میرسد که علی خامنهای با چنین سخنانی دقیقا انگشت بر احساسات ملی گرایان و باستانگرایان میساید تا ضمن بازآفرینی باورهای زیبایی شناسانه آنها، جهانبینی دینی و سیاسی خویش و سازمان حاکمیت را با گذشته تاریخی ایران گره بزند. چنین نیز زمانی که ایشان از زبان فارسی یا بسیاری مقولههای مرتبط با باستانگرایی یا ملی گرایی و ناسیونالیسم ایرانی یاد میکند، هدف نهایی همانا پیشبرد ایدئولوژی از راهکار گره زدن مقولات یاد شده با عملکرد فعلی حاکمیت و توجیه آن برای همراه ساختن احساسات باستانگرایان با اهداف غایی خویش است.
با مثالهای یاد شده بالا دریافتیم که هنر چگونه به آلت دست سیاست و دولتمردان تبدیل میشود.
در این جستار اما فقط به یک نوع از روابط یاد شده میان سیاست و هنر پرداختم. \"هنر به مثابه ابزاری برای پیشبرد سیاست\" موردی است که به صورت فشرده آن را درپی خواهم گرفت تا با ضمیمه کردن چند عکس نشان دهم، جمهوری اسلامی ایران، همواره برای پیشبرد آسیمیلاسیون، تغییر بافت جمعیتی مناطق عربنشین و از میان برداشتن خودباوری در نهاد وجودی انسان عرب در اقلیم احواز، از هنر به مثابه موتور محرکه و ابزاری برای پیشبرد سیاستهای خود استفاده کرده است.
از جمله هنرهایی که در ایران به منظور عربزدایی و عرب ستیزی بر علیه مردم عرب جنوب و جنوب غرب کاربرد دارند میتوان به تولید فیلمهای سینمایی، نمایش نامهها، نوشتههایی در قالب مقاله، کتاب و داستان، آفرینش آثار خاص به ویژه درباره دوران جنگ ایران و عراق و اخیرا دیوار نگاری اشاره کرد.
بیتردید خواننده عرب این نوشته با حجم انبوه آثارادبی، سینمایی و آکادمیک عرب ستیزانه و عربزدایانه که در مناطق عربنشین پخش و نتشر میشوند بیش از دیگران آشنا هستند. دیوارنگاری که در هنر به دیوارنگاری مردمی و حکومتی قابل تقسیم است امروزه در مناطق عربنشین با هزینه دولت جمهوری اسلامی انجام و با استقبال دستههای مختلف مهاجران روبهرو شده است.
نگارهها و نقشهای به کار رفته در ورودی کودکستانها، مدارس، دانشگاهها، خیابانها و میادین گویای این است که جمهوری اسلامی بی محابا به سوی عربزدایی مهندسی شده در حرکت است.
در بسیاری از کودکستانهای مناطق عربنشین امروزه با هزینه آموزش و پرورش یا دیگر سازمانها و نهادهای حکومتی دیوانگاریهایی میشود که حاوی این پیام است که مردم عرب اهل این سرزمین و دیار نیستند! در بسیاری از نقاشیهای روی دیوارها و مجسمههایی که در برخی شهرها برپا شده پیامی نهفته است که دارای معنایی بسیار ظالمانه، عربستیز و عربزدا است. آن نقاشیها و دیوارنگاریها به منظور هویتسازی برای مردمانی است که چندی پیش از پشتکوه برای کار یا گله چرانی و در جریان ییلاق و قشلاق به دیار مردم عرب کوچ کرده و اکنون در آنجا نشیمن دارند.
به چند عکس ضمیمه نگاه کنید تا پیام مورد نظر حاکمیت و مدیریت ظلم و ستم و اشغالگری را خود شما دریافت نمایید.
- دیوار نگارهای در احواز است. یک شهروند عرب در این دیوارنگاره رهگذر است . دو نفر پشت به بیننده با لباس بختیاری ایستاده و نظارهگر گذر یک شهروند عرب هستند. بقیه پیام را خود تفسیر کنید.
- عکس بعدی شخصی به نام ابراهیم عامری است. ایشان از بانیان حزب وفاق در دوره اصلاحات است. این عکس را پایگاه خبری شوشان چندی پیش آن را همراه با یک مصاحبه با او منتشر ساخت. لطفا به دو عکس پشت سر ایشان دقت کنید.
عکس مردی با لباس بختیاری بر بالای سر عامری قابل رویت است. کمی آنسوتر عکس مردی با چفیه عربی است. اما عکس مرد عرب با فاصلهای واضح به زیر کشیده شده است. چه پیامی در عکس آقای عامری که با مصاحبه ایشان منتشر شد نهفته است؟ البته این عکس ساعاتی بعد از انتشار از آن مصاحبه حذف شد. دلیلش را نمیدانم.
- نفر وسط با چوغای بختیاری شخصی به نام پاسدار جعفر حجازی استاندار سابق منتصب تهران در احواز است. دو نفر کنار او که یکی ملبس به لباس بختیاری است استاندار بصره عراق است. در این عکس که در یک نمایشگاه گرفته شده پاسدار حجازی به دنبال القای چه پیامی برای طرف عراقی است؟
- تفنگ به دست. شهردار احواز سید خلف موسوی است. خود نتیجهگیری کنید.
دو نماینده مجلس از شهر احواز که یکی از آنها همانند شهردار خودباوری خود را از دست داده است.
- آخرین عکس، پارچه نوشتهای است که حاوی پیامی دردآور درباره ممنوعیت کشت برای کشاورزان است. اما نکته آنجاست که گرافیک، زمینه و خطاطی به کار رفته در آن یادآور مثل؛ با پنبه سر بریدن است.
میان \"سیاست\" و \"هنر\" یک رابطه وجود دارد. رابطه یاد شده همواره به طرق مختلف نمایان میشود. در مقاطع مختلف میتوانیم شاهد انواع مختلفی از رابطه میان دو مقوله یاد شده باشیم. همراهی هنر و سیاست، تقابل هنر و سیاست، هنر به مثابه ابزاری برای پیشبرد سیاست، سیاست به مثابه ابزاری برای آفرینش و پیشبرد هنر، روابطی هستند که اندیشمندان بر آنها صحه گذاشتهاند.
از دوران رنسانس به این سو، سیاست ورزان دریافتند که برای حفظ منافع اقتصادی و سیاسی خود و دولتهای متبوعشان بایستی به شیوهای و حداقل از نوعی از انواع هنرها حمایت کنند. آنان بسته به وضعیت سیاسی و اجتماعی در کشور خود به شیوه معینی هنر را به صورت هدفمند پیشبردند. همزمان با مدیریت هنر توسط دولتمردان، هنرمندان و محصولات هنری آنها نیز به ابزاری برای پیشبرد سیاست تبدیل شدند.
پس از انقلابهای صنعتی و سیاسی در اروپا و امریکا، شاهد اهمیت دادن به معماری، مجسمه سازی، موسیقی، نقاشی، طراحی مد لباس، داستاننویسی و رماننویسی و خطاطی از سوی سیاسیون بودیم. اکنون نیز ما شاهد توجه به صنعت فیلم، انیمیشن، کاریکاتور، سایبر ژورنالیسم، بازیهای کامپیوتری و ... هستیم.
بیتردید توجه دولتمردان به هنر نتیجه درک آنان از اهمیت جایگاه هنر برای پیشبرد سیاست است. سیاست در مقابل برای حفظ مناسبات خود با هنر، به آن کمکهای شایانی کرد. سیاست به ایجاد مکاتب و محافل هنری و ادبی بسیار کمک کرد، تا بعدها محصولات فرهنگی آن مکاتب را در راستای اهداف خود به کار گیرد.
برای مثال؛ آدولف هیتلر رهبر آلمان نازی از همان ابتدا برای اثبات و به کار بستن اندیشه (برتری نژادی) بسیاری از نویسندگان و هنرمندان را به نوشتن و انتشار مجدد اسطورهها و باورهای زیبایی شناسانه با روشهای نو و مدرن وادار کرد.
بنیتو موسولینی دیکتاتور ایتالیا همین کار را به روش دیگری انجام داد. او مجسمه سازی را به خدمت سیاستش درآورد. بسیاری از رهبران خاورمیانه و دیکتاتورهای آمریکای جنوبی نیز در دهههای اخیر همین راه را رفتند. هدف همه دولتمردان یاد شده زیبایی بخشیدن به ایدئولوژی سیاسی خود و ابقا در راس حاکمیت به منظور پیشبرد آن ایدئولوژی و پاسداری از کیش شخصیتی است که با آن خو گرفته و توان رهایی از آن را نداشتهاند.
در ایران نیز، پهلویها هزاران تله برای هنر دست و پا کردند، تا هنر را به تسخیر دربار درآورند. بسیاری (هنرمند) درباری پرورش دادند. همسر شاه ایران سعی کرد نقش هنردوست و هنرمند را بازی کند تا میان هنر و دربار شاهی رابطهای مستقیم ایجاد کند.
به کارگیری هنرمندان درباری در ایران برای انقیاد هنر، در ابتدا هنر بومی را متضرر ساخت و همزمان به استمرار و گسترش شکاف ایجاد شده از دوران رضاخان در ساختار اجتماعی ایران دامن زد.
هنرمندان درباری تمام گذشته فرهنگی، زبانها، باورها، اعتقادات مردم، موسیقی و دار و ندار فرهنگی ممالک محروسه پیش از دوران رضاخان و فرزندش را به باد فنا دادند. کافی است در این مورد به هجوم ناجوانمردانه آنان به فرهنگ عربهای جنوب و جنوب غرب ایران همزمان با تاسیس رادیو و تلویزیون عبادان و راهاندازی پالایشگاه این شهر نگاهی کوتاه بیندازیم. با نگاهی کوتاه به آن دوره تاریخی درخواهیم یافت که حاکمیت ایران در آن دوره چه جنایتهایی علیه مردم مرتکب شده است.
وقوع انقلاب ١٣٥٧ ایران اما با توجه به جوان بودن ساختار دولت - ملت ساختگی در ایران، به دولتمردان جدید که عمدتا از مدارس حوزوی که فاقد استانداردهای یک نظام آموزشی بودهاند، این امکان را نداد تا تغییرات اساسی و علمی در ساختار سیاسی، اجتماعی و هنری به وجود آورند. افزون بر آن اکثر قریب به اتفاق دولتمردان جدید، پرورش یافته یا متاثر از مکاتب فکری راستگرایانه، افراطی و التقاطی در ابعاد دینی، مذهبی و سیاسی ملی گرایانه بودند که وارد نظام دولت داری شده و سردرگم و سراسیمه با هر گونه هنر و هنرمند به جنگ افتادند.
به نظر میرسد که کنترل انقلاب وخلاصه کردن آن در خیابان پاستور و جماران نتیجه واهمه دولتمردان جوان آن زمان به دلیل بیگانگی آنها با هنر است. بنابراین میتوان نتیجه گرفت که آنچه در ١٣٧٥ در ایران رخ داد برای ایرانیها چیزی جز تغییر سازمان قدرت و نوع ایدئولوژی حاکم نبود. انقلاب ایران بر خلاف انقلاب فرانسه که زندگی مردم را به طرز ملموسی بهبود بخشید و قانون را جایگیزین قدرت و تمرکزگرایی مفرط کرد، در ایران بر تمرکز بیش از پیش قدرت در همه ابعاد آن در تهران و نزد شخص شاه جدید یا ولایت فقیه همت گماشت.
به نظر میرسد که تغییر حاکمیت در ایران از خصوصیات شامل یک انقلاب بینصیب است، هر چند نام انقلاب بر آن اطلاق شود و کسی همانند میشل فوکو از آن تمجید کند. همانگونه که اشاره رفت این انقلاب در ایجاد تغییرات اساسی پیشرو در سایر زمینهها از جمله هنر در ایران شکست خورد. به همین لحاظ است که میبینیم علی خامنهای رهبر جمهوری اسلامی اکنون همان راه شاهان را پیش گرفته است. او برای استمرار حاکمیت خویش و حفظ تمرکز قدرت با دست آویز قراردادن هنر به دنبال بازآفرینی باورهای زیبایی شناسانه، اما با رنگ و بوی دینی و دقیقا با رنگ و بوی مذهب شیعه اثنی عشری است.
درباره بازآفرینی باورهای زیبایی شناسانه در نظام جمهوری اسلامی می توان بسیار سخن گفت. در اینجا اما به دو مورد اشاره میکنم.
مورد اول: به یاد دارم چند سال پیش زمانی که تلویزیون جمهوری اسلامی را تماشا میکردم . یک مناظره ادبی و عقیدتی در ایام محرم میان چند کارشناس توجهم را جلب کرد. جالب آنجاست که در آن مناظره همه مناظره کنندگان متفقالقول بودند. داستان این بود که؛ در آن مناظره درباره حادثه معروف عاشورا و محرم، عباس برادر امام حسین و یکی از قهرمانان داستان جنگ عاشورا نزد شیعیان اثنی عشری، در صدا و سیمای جمهوری اسلامی به عنوان رستم شاهنامه معرفی شد!
رستم شاهنامه و عباس برادر امام حسین، نه دو شخصیت جداگانه و در دو بازه زمانی و با دو باور مختلف و هزاران اختلاف دیگر بودهاند، بلکه هر دوی آنها در صدا وسیمای جمهوری اسلامی یک نفر با یک جهانبینی و یک باور و اندیشه و..... قلمداد شدند! چه بگوییم عباس و چه بگوییم رستم . تفاوتی میان آن دو حداقل از دیدگاه سازندگان آن برنامه تلویزیونی و مناظرهکنندگان که لقب استاد دانشگاه را نیز یدک میکشیدند نبوده است!
به همین لحاظ مناظرهکنندگان همه به دنبال تزریق این باور نزد افکار عمومی داشتند که رستم در کنار امام حسین بر ضد لشگر امویان جنگید ! و سپس همان رستم شاهنامه شهید شد!
مورد دوم: در سال ١٣٨٧ رهبر ایران در دیداری با مریدان خود گفت: مجسمهای در نزديك كازرون وجود دارد كه نشان میدهد \"والرين\" شاه روم پس از شكست از ايران به نشانه تسلیم زانو زده است. پس اگر یونانیها به جهانگردان خود بيابانی را نشان میدهند كه در آن سربازان ايرانی از آنها شكست خوردهاند، شما هم اين مجسمه را نشان دهيد . (نقل به مضمون).
درباره مورد اول، به نظر میرسد هدف کارشناسان و مناظرهکنندگان این بوده که میان ادبیات فارسی و مذهب شیعه اثنی عشری یک رابطه قوی و پایدار برپا کنند.
هدف استراتژیک این عملکرد نیز پیش برد سیاست برای استمرار حاکمیت فعلی با استفاده از هنر و دقیقا با استفاده از داستانها و افسانههای شاهنامه است.
درباره مورد دوم ؛ به نظر میرسد که علی خامنهای با چنین سخنانی دقیقا انگشت بر احساسات ملی گرایان و باستانگرایان میساید تا ضمن بازآفرینی باورهای زیبایی شناسانه آنها، جهانبینی دینی و سیاسی خویش و سازمان حاکمیت را با گذشته تاریخی ایران گره بزند. چنین نیز زمانی که ایشان از زبان فارسی یا بسیاری مقولههای مرتبط با باستانگرایی یا ملی گرایی و ناسیونالیسم ایرانی یاد میکند، هدف نهایی همانا پیشبرد ایدئولوژی از راهکار گره زدن مقولات یاد شده با عملکرد فعلی حاکمیت و توجیه آن برای همراه ساختن احساسات باستانگرایان با اهداف غایی خویش است.
با مثالهای یاد شده بالا دریافتیم که هنر چگونه به آلت دست سیاست و دولتمردان تبدیل میشود.
در این جستار اما فقط به یک نوع از روابط یاد شده میان سیاست و هنر پرداختم. \"هنر به مثابه ابزاری برای پیشبرد سیاست\" موردی است که به صورت فشرده آن را درپی خواهم گرفت تا با ضمیمه کردن چند عکس نشان دهم، جمهوری اسلامی ایران، همواره برای پیشبرد آسیمیلاسیون، تغییر بافت جمعیتی مناطق عربنشین و از میان برداشتن خودباوری در نهاد وجودی انسان عرب در اقلیم احواز، از هنر به مثابه موتور محرکه و ابزاری برای پیشبرد سیاستهای خود استفاده کرده است.
از جمله هنرهایی که در ایران به منظور عربزدایی و عرب ستیزی بر علیه مردم عرب جنوب و جنوب غرب کاربرد دارند میتوان به تولید فیلمهای سینمایی، نمایش نامهها، نوشتههایی در قالب مقاله، کتاب و داستان، آفرینش آثار خاص به ویژه درباره دوران جنگ ایران و عراق و اخیرا دیوار نگاری اشاره کرد.
بیتردید خواننده عرب این نوشته با حجم انبوه آثارادبی، سینمایی و آکادمیک عرب ستیزانه و عربزدایانه که در مناطق عربنشین پخش و نتشر میشوند بیش از دیگران آشنا هستند. دیوارنگاری که در هنر به دیوارنگاری مردمی و حکومتی قابل تقسیم است امروزه در مناطق عربنشین با هزینه دولت جمهوری اسلامی انجام و با استقبال دستههای مختلف مهاجران روبهرو شده است.
نگارهها و نقشهای به کار رفته در ورودی کودکستانها، مدارس، دانشگاهها، خیابانها و میادین گویای این است که جمهوری اسلامی بی محابا به سوی عربزدایی مهندسی شده در حرکت است.
در بسیاری از کودکستانهای مناطق عربنشین امروزه با هزینه آموزش و پرورش یا دیگر سازمانها و نهادهای حکومتی دیوانگاریهایی میشود که حاوی این پیام است که مردم عرب اهل این سرزمین و دیار نیستند! در بسیاری از نقاشیهای روی دیوارها و مجسمههایی که در برخی شهرها برپا شده پیامی نهفته است که دارای معنایی بسیار ظالمانه، عربستیز و عربزدا است. آن نقاشیها و دیوارنگاریها به منظور هویتسازی برای مردمانی است که چندی پیش از پشتکوه برای کار یا گله چرانی و در جریان ییلاق و قشلاق به دیار مردم عرب کوچ کرده و اکنون در آنجا نشیمن دارند.
به چند عکس ضمیمه نگاه کنید تا پیام مورد نظر حاکمیت و مدیریت ظلم و ستم و اشغالگری را خود شما دریافت نمایید.
- دیوار نگارهای در احواز است. یک شهروند عرب در این دیوارنگاره رهگذر است . دو نفر پشت به بیننده با لباس بختیاری ایستاده و نظارهگر گذر یک شهروند عرب هستند. بقیه پیام را خود تفسیر کنید.
- عکس بعدی شخصی به نام ابراهیم عامری است. ایشان از بانیان حزب وفاق در دوره اصلاحات است. این عکس را پایگاه خبری شوشان چندی پیش آن را همراه با یک مصاحبه با او منتشر ساخت. لطفا به دو عکس پشت سر ایشان دقت کنید.
عکس مردی با لباس بختیاری بر بالای سر عامری قابل رویت است. کمی آنسوتر عکس مردی با چفیه عربی است. اما عکس مرد عرب با فاصلهای واضح به زیر کشیده شده است. چه پیامی در عکس آقای عامری که با مصاحبه ایشان منتشر شد نهفته است؟ البته این عکس ساعاتی بعد از انتشار از آن مصاحبه حذف شد. دلیلش را نمیدانم.
- نفر وسط با چوغای بختیاری شخصی به نام پاسدار جعفر حجازی استاندار سابق منتصب تهران در احواز است. دو نفر کنار او که یکی ملبس به لباس بختیاری است استاندار بصره عراق است. در این عکس که در یک نمایشگاه گرفته شده پاسدار حجازی به دنبال القای چه پیامی برای طرف عراقی است؟
- تفنگ به دست. شهردار احواز سید خلف موسوی است. خود نتیجهگیری کنید.
دو نماینده مجلس از شهر احواز که یکی از آنها همانند شهردار خودباوری خود را از دست داده است.
- آخرین عکس، پارچه نوشتهای است که حاوی پیامی دردآور درباره ممنوعیت کشت برای کشاورزان است. اما نکته آنجاست که گرافیک، زمینه و خطاطی به کار رفته در آن یادآور مثل؛ با پنبه سر بریدن است.