\"نگاه و نظامِ شیعه\"
12:52 - 3 آذر 1392
Unknown Author
بهنام چنگائی
گذشتهها و مظلومیتنمائی شیعه
تا زمان شاه و اصولا پیش از تصّورِ پیدائی و استقرار چنین نظامِ فاسد، تبهکار و مخوفی کم و بیش مردم ما با خلوص و خوشبینی باطن و البته موروثی، بیشتر شیعه مذهب بودند، همانگونه که وابستگی دینی و مذهبی اغلب شهروندان دیگر نیز ارثی بوده و هنوز میباشد! اما آنان به تاریخ سراسر متلاطم، دشمنانه و پُر کُشت و کُشتار خلافتهای اسلامی، چه در دورهی حیات رسول و چه جانشینان پس از او، کاری نداشته و اکثریت قریب به اتفاق درس خواندهها هم کمترین آگاهی تاریخی را از اختلافات شیعه و سنی داشته و از منشأ بروز آن واقعههای دور ذهنی و پُرحادثه لزوما دانش چندانی را نداشتند. اگر چه، همگان در هر زمان و مکانی گوشهایشان به حکایتهای نزاعِ تا به امروز کشانده شدهی سنی و شیعه و البته کمتر به تصوف آشنا میگشت؛ اما، آن شناسائیها هیچگاه راه به چگونگی دلایل شروع جنگهای مذاهب و شاخهبندیهای نظری و تداوم تاکنونی آن دشمنیها و ستیزهای بیرحمانه، کور و فرقهای نمیبردند! حتی آگاهی بخش تحصیل کرده دانشگاهی هم نسبتا در قوالب تاریخنگاری شاه و شیخ، عمدتا وابسته به دستگاه سلطنت و در پیوند با حوزهها و مراجع فقهی محصور مانده و در همان محدودهی دولتی ـ حوزوی تاریخ اسلامی خوانده شده بود. که این روایات و خوانشها تنها مظلومیت شیعه را نمایندگی میکرد.
شمریها و یزیدیهای نوعی
تودههای عوام و آسیبپذیر نیز عموما رویدادهای تاسوعا و عاشورا و مناسبتهای دیگر مذهبی را در شبیهسازیها تماشا میکرند و بخشی از آن جنگهای شیعیان با به اصطلاح کفار را به صورت روایتی در بلندگوهای یک جانبه، تهیجی، تبلیغی، که در آن: \"همیشه شیعهی آزاری توسط (شمریها و یزیدیهای نوعی) کشتار میشدند، شنیده میشد\" که این طیف وسیع، تنها چکیدههائی از آن وقایع را میشناخت و این شناخت عاطفی، نسل در نسل در خانوادهها و یا عمدتا در بلندای منارهها، منبرِ مسجدها، مرثیه سراها، تعزیه خانهها، تکیهگاهها و بیشتر از همه در مراسم سوگواریهای طولانی و به ویژه در ماههای رمضان، محرم دهان بدهان تکرار و یا دیده و شنیده میشدند. کل دانش تودهها که قریب ٧٠%کم و یا بیسواد بودند، در همان شعارهای جذاب خلاصه میشدند؛ که: در راساش ضربت خوردن امیرمومنان بود، بعد مصیبتهای قتلعام ٧٢ تن در صحرای کربلا، رشادت و شهادت حّر، ابوالفضل، امام حسین و شجاعت شیعیان، با شقاوت یزدیان همراه بوده است که آنها(یزیدیان) حتی به کودک شیرخواره هم رحم نکرده و همه را یک سر از دم تیغ عبور دادهاند. که البته اغلب مردم کهنسال ما در هر دوره، بقایای بازتاب آن ستیزها را در عُمرکشیهای شیعه، در هر کوی برزن به یاد میآورند؛ که مساوی بود با پاسداری از اسلام نابِ محمدی که شیعیان ١٢ امامی آنرا در برابر خلفای راشدین پاسدارش مینمودهاند.
بی نیاز از پیشداوری
مسلما تاریخ، تصاویر و تفاسیر دست بدست گشته قرنهای گذشته از تعارضات و مخصوصا تاثیر بیش از دو قرن شاهنشاهی شیعه صفوی بر تاریخ برای ما مات بوده و مبهم هستند. اما حالا، و در پی این ٣٥ سال سیاهِ آزگار توام با ارادهی مطلق سیاسی ولایت، ما روبروی واقعیت متفاوت و کاملا بیگانهای با تعاریف و تشعشات قدمای قوم ایستاده و آشکارا شاهد مستقیم وحشیگری، تمامیتخواهی و خودرائی سران شیعی بوده و در این فاصله هولناک این بساط جور و جبر را عمیقا (هر باور دور و نزدیکِ با کاست شیعه) در تبعیضها و سرکوبهای ایدهئولوژیک وسیعا لمس نموده و با چشم، جان و هستی خود قهاری و قساوت نگاه و نظام هراسناکاش را یک به یک با تک تک تجربههای تلخ و فراوان جنون دستگاه حاکم بررسی روزانه نموده، تحقیق عینی کرده و بر اساس دریافت زنده از آنها، اینک بینیاز از پیشداوری قادر است این تاریخ اخیر را که با شناخت کافی و کامل از نگاه و نظام شیعه که به دست ما آمده است، مقایسهای درست با سوابق دعاوی گذشتههای نادیده و مغشوشاش بنمائیم.
یک کربلای بیدادرس نوین
یک داوری بیطرفانه لازم است که گواهی آن دیگر نه این اکثریت قریب به اتفاق مردم که در زیر تحقیر، چپاول، فقر، بیکاری، تورم، فریب، فساد، سرکوب، کشتار، تبعیض و خفقان هر لحظه شکنجه و به دار زندگی خشک به روح آویزان میشوند؛ نه اینان! بلکه شاهدان آن، خود یک مشت سران شیعه امروزی هستند که بر سر تصاحب کشور، ارادهی تودهای و تصرف هر چه بیشتر قدرت و ثروت مدام در حال دریدن همدیگر و همزمان سوزاندن فرصت زندگی مردمند. جنگی که از زمان رهبری بلامنازع خود خمینی آغاز و تا هم اکنون هر چه گستردهتر و فاجعه بارتر ادامه یافته است. شیعه، این نگاه کاملا یکسویه و اقتدارگرا و نظام مطلقا غیراجتماعی برای مردمان این دیار و همسایگان دور و نزدیک به واقعیترین شکل ممکن یک کربلای بیدادرس نوین ولی حقیقی در این زمانه ساخته است.
بساط فرسوده دین و دولت شیعه
پس و بنابرین حالا نه بر اساس نقد، رد و انکار ما از این فرقه خشونت جو، رهبر میلیاردر و سران به شدت آلوده به مال و منال و مافیائی آن، بلکه \"دقیقا به گواه فریادِ یا حسینای نزدیکترین یاران و بانیان دیروزِ رژیم و خونینترین و بیزارترین مخالفانِ در بند و آزادِ امروز،» یعنی همه سرخوردگان، کنار زدهشدگان، اسرای در زندانها، تبعیدشدگان، ترور شدگان و زیر خاک شدگانِ مطلقا شیعه، و البته (منهای عصیان رو به انفجار تودهها،) طغیان سران در هر دو سوله و علیه ساختار حاکمیت تک قطبی و یا به اصطلاح ولایت فقیه مطلق، دیگر ویرانگر شده است. اعتراضات \"خودِ خودیهای\" رژیم بالا و کاملا جهانی شده و منشأ آنها نه در چگونگی شخصیت مستبد خمینی و یا خامنهای، که: راس قلهی نگاه و نظام اسلامِ مدعی و بساط فرسوده دین و دولت شیعه است که زیر پرسش میباشد.
مذهب شیعه پُر است از تضاد و تناقض
ظرف همین ٣٥ سال با حفظ احترام به عقیده و آزادی وجدان ما به روشنی پی بردیم که اسلام و به ویژه مذهب شیعه پُر است از تضاد و تناقضهای فاحش سیاسی، اقتصادی، حقوقی، قضائی، فرهنگی و اجتماعی حل ناشدنی که با شرایط عصر شگرف رسانهای و اطلاعات فرا ملی ـ ایدهئولوژیکی برای همیشه بسیار ناخوان گشته و در ذات خود بیگانه میباشد. این اختلافات مذاهب منتسب به خدا، و اصولِ پایههای کاملا ذهنیِ آنها، در مجموع نرمش ناپذبر بوده و قانونگریز مانده و نظریههایشان هم نه با دیگر مذاهب، و نه ادیان ابراهیمی بلکه نسبت به هر جهانبینی عمیقا سکتاریستی بوده و حتی با خود مریدانِ معترض هم سازگاری ندارد و باید از هستی رنگین برای مسالمت اجتماعی کنار گذاشته شود.
در تعقیب نگاه و نظام شیعه!
کافی ست تطورات در عرصه اقتصاد اسلامی را که امروز به ویرانی سرمایههای مردم و بنیاد کشور بدست اقتدار اقتصادی رهبر و باندهای همدست و رانتخواران داخلی و جهانی انجامیده است، دلایل ناتوانی آنرا در تعقیب اصل ٤٤ قانون اساسی که اسیر در بند اقتصاد نولیبرالیسم و خصوصی سازیها، آنهم در جهت گنجهای ناگهانی اسلام آورده یک اقلیت کوچک است جستجو کنیم. در عرصه ارادهی سیاسی نیز، تنها رهبر و سرسپردگان حضور دارند. به قامت خود و یاران گز میکنند، میبرند و میدوزند و به هیچکس، نه مردم و نه مخالفان بها نداده و پاسخگو نیستند. مفهوم برابری حقوقی در دستگاه شیعه را همین بس که نیمی از شهروندان ما زنان، نصف انسان محسوب میشوند و سنیها حتی یک مسجد در پایتخت ندارند و...! در دستگاه قضای اسلامی، دادگاهها استقلال ندارد و حق، داد، دادرسی چنانچه با صیانت نظام برخورد کند، وجود خارجی ندارد و انتقام گیریها و جزای محکومان در قوانین قضائی این نظام به باور نکردنیترین شکل( بازگشت به عصر بربریت میباشد.)در راستای فرهنگی که اصلا اینان دشمن تمام فرهنگها هستند. شاید مرام شیعه یکی از تنها نمونههائی باشد، که به راستی با شادی، رقص، موزیک و ترانهخوانی و...در سطح جهان دشمنی ذاتی دارد! آیا به راستی بدون هنر و نوای موسیقی تحمل رنجهای فلسفی در زندگی اندیشهورزانه متصور است؟ در عرصه اجتماعی که دیگر واویلاست. دید اسلامی ـ الهی به انسانِ هر عصری، بنا بر اصول اولیه پیوسته یکسان است و لاجرم، جز (معصومین) همه خطاکارند و هیچکس تا ابد استعداد رشد کافی نداشته و صاحب ارادهی آگاه و مستقل نمیتواند باشد و بنابرین حتما خام است و جبرا نیاز به رهبر، مراقب و قیم دارد. در غیر اینصورت باید دلیل حضور امام زمان را باز یافت!؟
ناصر پورپیرار!
و در چنین فضای به شدت تک قطبی و ارتجاعی و بحبوحهی فرصتطلبانه تقابلات قومیت و تشبثات ایدئولوژیگرائی و تضاد آن با ارزشهای نوع انسانی، که رژیم اسلامی آنرا به خوبی رهبری میکند؛ کشفیات تاریخی دهه ٧٠ ناصر پورپیرار اعجازانگیز است، زیرا نظرات او در تاریخنگاری، در چارچوب تاریخ اسلام و ایران، جالب، تحقیر برانگیز و در نوع سرسپردگی او به رژیم، بسیار دردناک است. چرا که او خود در این زمانه و میانه به عنوان یک تودهای از حزب رانده، شاهد نگاه و نظام اسلامی و فجایع کنونی رژیم بر صغیر و کبیر بوده است؛ و او همه را ندید گرفته و در این راستای جنایات و فرهنگستیزی حرفی برای گفتن نداشته است. وی با رد و انکار فرهنگها و تمدنهای ایرانِ پیش و پس از اسلام، با وحشی، خونریز و بیگانه قلمداد کردن امپراتوریهای هخامنشی، اشکانی، ساسانی، و جعلی انگاشتن دینها و مذاهب زرتشت، مانی، مزدک و مزدور خواندن فردوسی و بیمایه توصیف کردن زبان فارسی و پارهای ادعاهای دیگر کوشیده است که ایرانیان را فاقد هر نوع فرهنگ و تمدن مستقل جلوه داده و همه دستاوردها و میراث فرهنگ ایران، به ویژه ایران پس از اسلام را مدیون و مرهون اسلام قلمداد کند؛ همان انکار صریح، روش فرقهای و شیوهی ارادهگرایانهای که رژیم در طی حاکمیت خود بر همه ادیان، مذاهب و جهان بینیها بیکم و کاست اِعمال و تحمیل کرده است.
\"او میگوید تاریخ ایران با ظهور صفویه رونق میگیرد ولی نه چندان زیاد! تا اینکه \"امام خمینی\" از راه میرسد؛ که ایران هرچه دارد از آن سید بزرگوار است. او سوابق تاریخی قبل از اسلام ایران را کاملا رد کرده و تاریخ و تمدن عرب و اسلام را مبنایی برای تاریخ ایران مطرح مینماید. او بسیاری از متون و گزارشها و تحلیلهای تاریخی رویدادهای ایران در قرون نخستین اسلامی را کذب و مغلوط و توطئهآمیز و جعلی میخواند. به نقل از: تأملی در بنیان تاریخ ایران ـ پلی بر گذشته (حمله اعراب به ایران!)ـ ناصر پور پیرار
و در فاصله ژنو ٢ ظریف هم میگوید: ما، پی در پی دست در دست یکدیگر نهادهایم تا در برابر استبداد بایستیم و برای آزادی در اراده احترام مطالبه کنیم. ما همچنین باید باور داشته باشیم که تحمیل پایدار نیست و باور داشته باشیم که تعادل رمز موفقیت است. گفتگوی صادقانه و اعتماد واقعی همه منوط به موضع برابر احترام مقابل و منافع مشترک میباشد. آیا در این نگاه و نظام دینی احترام متقابل و گفت و شنود صادقانه و برابرِ دیدگاهها متصور است؟
گذشتهها و مظلومیتنمائی شیعه
تا زمان شاه و اصولا پیش از تصّورِ پیدائی و استقرار چنین نظامِ فاسد، تبهکار و مخوفی کم و بیش مردم ما با خلوص و خوشبینی باطن و البته موروثی، بیشتر شیعه مذهب بودند، همانگونه که وابستگی دینی و مذهبی اغلب شهروندان دیگر نیز ارثی بوده و هنوز میباشد! اما آنان به تاریخ سراسر متلاطم، دشمنانه و پُر کُشت و کُشتار خلافتهای اسلامی، چه در دورهی حیات رسول و چه جانشینان پس از او، کاری نداشته و اکثریت قریب به اتفاق درس خواندهها هم کمترین آگاهی تاریخی را از اختلافات شیعه و سنی داشته و از منشأ بروز آن واقعههای دور ذهنی و پُرحادثه لزوما دانش چندانی را نداشتند. اگر چه، همگان در هر زمان و مکانی گوشهایشان به حکایتهای نزاعِ تا به امروز کشانده شدهی سنی و شیعه و البته کمتر به تصوف آشنا میگشت؛ اما، آن شناسائیها هیچگاه راه به چگونگی دلایل شروع جنگهای مذاهب و شاخهبندیهای نظری و تداوم تاکنونی آن دشمنیها و ستیزهای بیرحمانه، کور و فرقهای نمیبردند! حتی آگاهی بخش تحصیل کرده دانشگاهی هم نسبتا در قوالب تاریخنگاری شاه و شیخ، عمدتا وابسته به دستگاه سلطنت و در پیوند با حوزهها و مراجع فقهی محصور مانده و در همان محدودهی دولتی ـ حوزوی تاریخ اسلامی خوانده شده بود. که این روایات و خوانشها تنها مظلومیت شیعه را نمایندگی میکرد.
شمریها و یزیدیهای نوعی
تودههای عوام و آسیبپذیر نیز عموما رویدادهای تاسوعا و عاشورا و مناسبتهای دیگر مذهبی را در شبیهسازیها تماشا میکرند و بخشی از آن جنگهای شیعیان با به اصطلاح کفار را به صورت روایتی در بلندگوهای یک جانبه، تهیجی، تبلیغی، که در آن: \"همیشه شیعهی آزاری توسط (شمریها و یزیدیهای نوعی) کشتار میشدند، شنیده میشد\" که این طیف وسیع، تنها چکیدههائی از آن وقایع را میشناخت و این شناخت عاطفی، نسل در نسل در خانوادهها و یا عمدتا در بلندای منارهها، منبرِ مسجدها، مرثیه سراها، تعزیه خانهها، تکیهگاهها و بیشتر از همه در مراسم سوگواریهای طولانی و به ویژه در ماههای رمضان، محرم دهان بدهان تکرار و یا دیده و شنیده میشدند. کل دانش تودهها که قریب ٧٠%کم و یا بیسواد بودند، در همان شعارهای جذاب خلاصه میشدند؛ که: در راساش ضربت خوردن امیرمومنان بود، بعد مصیبتهای قتلعام ٧٢ تن در صحرای کربلا، رشادت و شهادت حّر، ابوالفضل، امام حسین و شجاعت شیعیان، با شقاوت یزدیان همراه بوده است که آنها(یزیدیان) حتی به کودک شیرخواره هم رحم نکرده و همه را یک سر از دم تیغ عبور دادهاند. که البته اغلب مردم کهنسال ما در هر دوره، بقایای بازتاب آن ستیزها را در عُمرکشیهای شیعه، در هر کوی برزن به یاد میآورند؛ که مساوی بود با پاسداری از اسلام نابِ محمدی که شیعیان ١٢ امامی آنرا در برابر خلفای راشدین پاسدارش مینمودهاند.
بی نیاز از پیشداوری
مسلما تاریخ، تصاویر و تفاسیر دست بدست گشته قرنهای گذشته از تعارضات و مخصوصا تاثیر بیش از دو قرن شاهنشاهی شیعه صفوی بر تاریخ برای ما مات بوده و مبهم هستند. اما حالا، و در پی این ٣٥ سال سیاهِ آزگار توام با ارادهی مطلق سیاسی ولایت، ما روبروی واقعیت متفاوت و کاملا بیگانهای با تعاریف و تشعشات قدمای قوم ایستاده و آشکارا شاهد مستقیم وحشیگری، تمامیتخواهی و خودرائی سران شیعی بوده و در این فاصله هولناک این بساط جور و جبر را عمیقا (هر باور دور و نزدیکِ با کاست شیعه) در تبعیضها و سرکوبهای ایدهئولوژیک وسیعا لمس نموده و با چشم، جان و هستی خود قهاری و قساوت نگاه و نظام هراسناکاش را یک به یک با تک تک تجربههای تلخ و فراوان جنون دستگاه حاکم بررسی روزانه نموده، تحقیق عینی کرده و بر اساس دریافت زنده از آنها، اینک بینیاز از پیشداوری قادر است این تاریخ اخیر را که با شناخت کافی و کامل از نگاه و نظام شیعه که به دست ما آمده است، مقایسهای درست با سوابق دعاوی گذشتههای نادیده و مغشوشاش بنمائیم.
یک کربلای بیدادرس نوین
یک داوری بیطرفانه لازم است که گواهی آن دیگر نه این اکثریت قریب به اتفاق مردم که در زیر تحقیر، چپاول، فقر، بیکاری، تورم، فریب، فساد، سرکوب، کشتار، تبعیض و خفقان هر لحظه شکنجه و به دار زندگی خشک به روح آویزان میشوند؛ نه اینان! بلکه شاهدان آن، خود یک مشت سران شیعه امروزی هستند که بر سر تصاحب کشور، ارادهی تودهای و تصرف هر چه بیشتر قدرت و ثروت مدام در حال دریدن همدیگر و همزمان سوزاندن فرصت زندگی مردمند. جنگی که از زمان رهبری بلامنازع خود خمینی آغاز و تا هم اکنون هر چه گستردهتر و فاجعه بارتر ادامه یافته است. شیعه، این نگاه کاملا یکسویه و اقتدارگرا و نظام مطلقا غیراجتماعی برای مردمان این دیار و همسایگان دور و نزدیک به واقعیترین شکل ممکن یک کربلای بیدادرس نوین ولی حقیقی در این زمانه ساخته است.
بساط فرسوده دین و دولت شیعه
پس و بنابرین حالا نه بر اساس نقد، رد و انکار ما از این فرقه خشونت جو، رهبر میلیاردر و سران به شدت آلوده به مال و منال و مافیائی آن، بلکه \"دقیقا به گواه فریادِ یا حسینای نزدیکترین یاران و بانیان دیروزِ رژیم و خونینترین و بیزارترین مخالفانِ در بند و آزادِ امروز،» یعنی همه سرخوردگان، کنار زدهشدگان، اسرای در زندانها، تبعیدشدگان، ترور شدگان و زیر خاک شدگانِ مطلقا شیعه، و البته (منهای عصیان رو به انفجار تودهها،) طغیان سران در هر دو سوله و علیه ساختار حاکمیت تک قطبی و یا به اصطلاح ولایت فقیه مطلق، دیگر ویرانگر شده است. اعتراضات \"خودِ خودیهای\" رژیم بالا و کاملا جهانی شده و منشأ آنها نه در چگونگی شخصیت مستبد خمینی و یا خامنهای، که: راس قلهی نگاه و نظام اسلامِ مدعی و بساط فرسوده دین و دولت شیعه است که زیر پرسش میباشد.
مذهب شیعه پُر است از تضاد و تناقض
ظرف همین ٣٥ سال با حفظ احترام به عقیده و آزادی وجدان ما به روشنی پی بردیم که اسلام و به ویژه مذهب شیعه پُر است از تضاد و تناقضهای فاحش سیاسی، اقتصادی، حقوقی، قضائی، فرهنگی و اجتماعی حل ناشدنی که با شرایط عصر شگرف رسانهای و اطلاعات فرا ملی ـ ایدهئولوژیکی برای همیشه بسیار ناخوان گشته و در ذات خود بیگانه میباشد. این اختلافات مذاهب منتسب به خدا، و اصولِ پایههای کاملا ذهنیِ آنها، در مجموع نرمش ناپذبر بوده و قانونگریز مانده و نظریههایشان هم نه با دیگر مذاهب، و نه ادیان ابراهیمی بلکه نسبت به هر جهانبینی عمیقا سکتاریستی بوده و حتی با خود مریدانِ معترض هم سازگاری ندارد و باید از هستی رنگین برای مسالمت اجتماعی کنار گذاشته شود.
در تعقیب نگاه و نظام شیعه!
کافی ست تطورات در عرصه اقتصاد اسلامی را که امروز به ویرانی سرمایههای مردم و بنیاد کشور بدست اقتدار اقتصادی رهبر و باندهای همدست و رانتخواران داخلی و جهانی انجامیده است، دلایل ناتوانی آنرا در تعقیب اصل ٤٤ قانون اساسی که اسیر در بند اقتصاد نولیبرالیسم و خصوصی سازیها، آنهم در جهت گنجهای ناگهانی اسلام آورده یک اقلیت کوچک است جستجو کنیم. در عرصه ارادهی سیاسی نیز، تنها رهبر و سرسپردگان حضور دارند. به قامت خود و یاران گز میکنند، میبرند و میدوزند و به هیچکس، نه مردم و نه مخالفان بها نداده و پاسخگو نیستند. مفهوم برابری حقوقی در دستگاه شیعه را همین بس که نیمی از شهروندان ما زنان، نصف انسان محسوب میشوند و سنیها حتی یک مسجد در پایتخت ندارند و...! در دستگاه قضای اسلامی، دادگاهها استقلال ندارد و حق، داد، دادرسی چنانچه با صیانت نظام برخورد کند، وجود خارجی ندارد و انتقام گیریها و جزای محکومان در قوانین قضائی این نظام به باور نکردنیترین شکل( بازگشت به عصر بربریت میباشد.)در راستای فرهنگی که اصلا اینان دشمن تمام فرهنگها هستند. شاید مرام شیعه یکی از تنها نمونههائی باشد، که به راستی با شادی، رقص، موزیک و ترانهخوانی و...در سطح جهان دشمنی ذاتی دارد! آیا به راستی بدون هنر و نوای موسیقی تحمل رنجهای فلسفی در زندگی اندیشهورزانه متصور است؟ در عرصه اجتماعی که دیگر واویلاست. دید اسلامی ـ الهی به انسانِ هر عصری، بنا بر اصول اولیه پیوسته یکسان است و لاجرم، جز (معصومین) همه خطاکارند و هیچکس تا ابد استعداد رشد کافی نداشته و صاحب ارادهی آگاه و مستقل نمیتواند باشد و بنابرین حتما خام است و جبرا نیاز به رهبر، مراقب و قیم دارد. در غیر اینصورت باید دلیل حضور امام زمان را باز یافت!؟
ناصر پورپیرار!
و در چنین فضای به شدت تک قطبی و ارتجاعی و بحبوحهی فرصتطلبانه تقابلات قومیت و تشبثات ایدئولوژیگرائی و تضاد آن با ارزشهای نوع انسانی، که رژیم اسلامی آنرا به خوبی رهبری میکند؛ کشفیات تاریخی دهه ٧٠ ناصر پورپیرار اعجازانگیز است، زیرا نظرات او در تاریخنگاری، در چارچوب تاریخ اسلام و ایران، جالب، تحقیر برانگیز و در نوع سرسپردگی او به رژیم، بسیار دردناک است. چرا که او خود در این زمانه و میانه به عنوان یک تودهای از حزب رانده، شاهد نگاه و نظام اسلامی و فجایع کنونی رژیم بر صغیر و کبیر بوده است؛ و او همه را ندید گرفته و در این راستای جنایات و فرهنگستیزی حرفی برای گفتن نداشته است. وی با رد و انکار فرهنگها و تمدنهای ایرانِ پیش و پس از اسلام، با وحشی، خونریز و بیگانه قلمداد کردن امپراتوریهای هخامنشی، اشکانی، ساسانی، و جعلی انگاشتن دینها و مذاهب زرتشت، مانی، مزدک و مزدور خواندن فردوسی و بیمایه توصیف کردن زبان فارسی و پارهای ادعاهای دیگر کوشیده است که ایرانیان را فاقد هر نوع فرهنگ و تمدن مستقل جلوه داده و همه دستاوردها و میراث فرهنگ ایران، به ویژه ایران پس از اسلام را مدیون و مرهون اسلام قلمداد کند؛ همان انکار صریح، روش فرقهای و شیوهی ارادهگرایانهای که رژیم در طی حاکمیت خود بر همه ادیان، مذاهب و جهان بینیها بیکم و کاست اِعمال و تحمیل کرده است.
\"او میگوید تاریخ ایران با ظهور صفویه رونق میگیرد ولی نه چندان زیاد! تا اینکه \"امام خمینی\" از راه میرسد؛ که ایران هرچه دارد از آن سید بزرگوار است. او سوابق تاریخی قبل از اسلام ایران را کاملا رد کرده و تاریخ و تمدن عرب و اسلام را مبنایی برای تاریخ ایران مطرح مینماید. او بسیاری از متون و گزارشها و تحلیلهای تاریخی رویدادهای ایران در قرون نخستین اسلامی را کذب و مغلوط و توطئهآمیز و جعلی میخواند. به نقل از: تأملی در بنیان تاریخ ایران ـ پلی بر گذشته (حمله اعراب به ایران!)ـ ناصر پور پیرار
و در فاصله ژنو ٢ ظریف هم میگوید: ما، پی در پی دست در دست یکدیگر نهادهایم تا در برابر استبداد بایستیم و برای آزادی در اراده احترام مطالبه کنیم. ما همچنین باید باور داشته باشیم که تحمیل پایدار نیست و باور داشته باشیم که تعادل رمز موفقیت است. گفتگوی صادقانه و اعتماد واقعی همه منوط به موضع برابر احترام مقابل و منافع مشترک میباشد. آیا در این نگاه و نظام دینی احترام متقابل و گفت و شنود صادقانه و برابرِ دیدگاهها متصور است؟