نگاهی بر گفتگوی جناب کزازی و آقای هوشمند با عنوان پارسی کرمانشاهی!

20:44 - 28 خرداد 1392
Unknown Author
نعیم نجفی

مدتی پیش گفتگویی با میرجلال الدین کزازی از طرف احسان هوشمند در مقام سردبیر فصلنامه گفتگو، درباره پارسی کرمانشاهی و جایگاه آن در شماره ۶۱ ترتیب داده و منتشر شده است؛ که متاسفانه قبل از اینکه بتوان نام یک گفتگو یا بررسی در مورد موضوعی خاص را بر آن نهیم؛ باید آنرا پیامی طرح ریزی شده در قالب یک گفتگوی ویژه، آراسته با ادبیاتی مرموز دانست که منطبق بر هیچ واقعیت‌ی نیست. و آنچه در این گفتگو دنبال شده در واقعیت موجود، نفی واقعیت‌های جامعه کرماشان، زبان و فرهنگ کوردی می باشد، که مورد کم لطفی آقایان واقع شده؛ که در اینجا سعی شده است، با نگاهی بر این گفتگو، زوایای آن مورد واکاوی قرار گیرد.

بخــش-۱

چکیده:


فرهنگ ملی جامعه کرماشان در طول تاریخ مورد هجوم اهداف انکار طلبانه و سلطه جویانه تفکرات پان ایرانیسم واقع شده است و اکنون پیروان این تفکر برای هویت بخشیدن به کالبد بی جان برخی فرهنگهای بی هویت در کرماشان که از دستاوردهای نیاکانشان جهت استعمار این دیار بوده است، می باشند. که در این میان کسانی چون جناب کزازی و احسان هوشمند با پیش برد گفتگویی چون “پارسی کرمانشاهی” که در آن از هر گوشه و کناری، از واژه های نویین زبانی و تاریخی موهوم، یار گیری کرده اند؛ تا در نهایت بتوانند “هویتی تاریخی” و “زبان شناسانه” را به گویشی ببخشند که با شنیدن “فعل و مفعولهایش”، ذهنیت شنونده ناخودآگاه به سوی خاطراتی از اربده کشیهای جاهلانه هدایت می شود. که در حقیقیت تلاش کسانی چون جناب کزازی و احسان هوشمند که باورهای باستان گرایی و پان ایرانیسمی آراسته تمامی سخنانشان می باشد؛ در این جهت بوده که “کرماشان، سیمای فرهنگ و زبان کوردی” را با فرهنگ و زبانی غیر واقعی و در جهت منافع استعمار گرانه خود به نمایش بگذارند، تا بلکه توانسته باشند گوشه ای از آرزوهای پدر ملی “پان ایرانیسمشان” رضاخان را جهت شاد شدن در گورش برآورده کنند!

متاسفانه آنچه که امروزه با پیش تفکر ساخته شده در گذشته ای تاریک، هویت ملی کرماشان را مورد تاخت و تاز و نیستی قرار داده است؛ بدون شک، تفکری نیست جز تفکر “پان ایرانیسم”، که متاسفانه تحت لوای سیاستهای غلط رضا خانی در گذشته و حتی به نوعی ادامه آن در امروز؛ فرهنگ ملی جامعه کرماشان مورد هجوم اهداف انکار طلبانه و سلطه جویانه آن تفکر واقع شده است. که لازم بذکر است سیاستهای انکار هویتی در ایران از جانب تفکر پان ایرانیسم بر علیه تمامی ملیتهای غیر فارس حاکم بوده؛ که در این میان کرماشان هم بعنوان دروازه کوردستان، مورد توجه سیاستهای تحریف و انکار استعمارگران در طول تاریخ واقع شده است.

بدون شک گفتگوی “پارسی کرمانشاهی” از طرف جناب کزازی و هوشمند یکی از هزار نمونه های توهین و جعل هویت برای کرماشان می باشد؛ گرچه هویت ملی کرماشان تا دیروز با ” قوم و اقلیت و گویش و مسلک و… ” در پارادایم هویتی محدود مورد توجه سیاستهای انکار بود؛ اما اکنون چنین پیداست که بدلایل مسکوت ماندنهای مکرر در مقبال چنین فحاشی و انکارهایی؛ این تفکر استعمارگرانه چنان فضا را برای خود باز دیده که امروز گامی را فراتر از قبل به پیش نهاده و بر هویت بخشیدن به دستاوردهای انکار طلبانه ی نیاکان خود تلاش می ورزد! که براستی سکوت در قبالش را خیانتی تاریخی بیش نمی توان دانست.

هرچند موضوع گفتگوی جنابان اختصاصا، به موجودیت و ریشه تاریخی گویش “فارسی کرمانشاهی” پرداخته است؛ اما در این گفتگو برای اثبات یا گمراه کردن خواننده و برانگیتخن احساسات جهت پذیرش نظر تحمیلی و غیر علمی و غیر واقعی، با حواشیی همسو شده است که جز تعریف و تمجیدهای خود پسندانه نمی توان سیمایی دیگر را در آن جست.

گویشی که امروزه ” فارسی کرمانشاهی” نامیده می شود همان گویشی است که با شنیدن “فعل و مفعولهایش”، ذهنیت شنونده ناخودآگاه به سوی خاطراتی از اربده کشی‌های جاهلانه و بذله گویان و تنبک زنان گرفتار در ناهنجاریهای اجتماعی، در بعضی نقاط شهر کرماشان هدایت می شود نه خاطراتی که معرف اثری هنری و ادبی از کرماشان باشد!

این گویش در مابین زبان کوردی و فارسی دست و پا زنان معلق است که اکنون از طرف عده ای مانند جناب کزازی و هوشمند با حمایت و تمجیدهای فراوان؛ تاریخی “هویتی و ساختاری” برایش تعریف می شود؛ که در این گفتگوی “پارسی کرمانشاهی” برای هویت بخشیدن به کالبد بی جان این گویش، از هر گوشه و کناری، از واژه های نویین زبانی و تاریخی موهوم، یار گیری شده است؛ تا در نهایت بتوان “هویتی تاریخی” و “زبان شناسانه” را به گویشی بخشید، که براستی پدید آمدن و چگونگی زاده شدنش در تاریخی نه چندان دور با اندکی خرد ورزی و واقع بینی مشخص و نمایان می باشد و نیاز به این همه کلی گویی و دست به دامن شدن تاریخ باستان نبوده است؛ چرا که در این گفتگو جناب کزازی و آقای هوشمند با تعارف‌ها، تعریف‌ها و تحریف‌های بسیار، سعی بر این داشته، که با به درازا کشیدن بحث، و پیچ تاب دادن سریالی به آن، در حقیقیت؛ “کرماشان، سیمای فرهنگ و زبان کوردی” را با فرهنگ و زبانی غیر واقعی به نمایش بگذارند، تا بلکه توانسته باشند گوشه ای از آرزوهای پدر ملی “پان ایرانیسمشان” رضاخان را جهت شاد شدن در گورش برآورده کنند!

در اینجا برای تجزیه و تحلیل این گفتگو، سعی شده که بند به بند و موضوع به موضوع آنرا مورد بررسی قرار داده و با استخراج پیامهای اصلی این گفتگو؛ آنچه که در پشت پرده ی سیمای این گزافه گویهای توهم آلود و توهین آمیز به جامعه کرماشان پنهان است، را شفاف سازی و نتیجه نهایی را به عهده خوانندگان عزیز گذاشت.

• اما قبل از اینکه به موضوع اصلی بپردازم سوالاتی را پیش می آورم که شاید سوال خیلی‌ها بوده و یا اینکه با خواندن مطالب پیشرور این سوالها به ذهنشان فراخوانده شوند؛ که هدف از نفی زبان و فرهنگهای دیگر در ایران و یا خرده فرهنگ و گویش دانستن زبانهای ملی در زیر سایه فرهنگ پارسی و ایرانی چه بوده است؟؟ و یا اینکه در حالی که گسترش فرهنگها و تدریس زبانهای غیر فارسی در جغرافیای سیاسی ایران در عهد رضاخان ممنوع بوده اند، دیگر چه لزومی به تاکید بر این همه تحریف تاریخی بوده است ؟؟

در طول تاریخ اولین کنش برای به یغما بردن سرمایه های انسانی و طبیعی هر ملتی توسط استعمارگران، ” نفی زبان و هویت ملت” و در راستای آن ترویج زبان استعماری در میان اهالی افراد آن ملت بوده است. و معمولا در طول تاریخ ملتی که در صدد استعمار کردن ملتی دیگر برآمده باشد جهت ذوب هویت ملی؛ آن ملت را قوم و فرهنگش را خرده فرهنگ دانسته و در نهایت با پدید آوردن یک خلا هویتی؛ با ابزار و میل خود هویتی دیگر بر او تحمیل کرده و در صدد از بین رفتن سیمای فرهنگی آن ملت بوده؛ چرا که یک “ملت بی هویت شده” هیچ تعهدی به دنیای پیرامون و ظرفیتهای ملی و سرزمینی خود نخواهد داشت که در نتیجه، راه جهت به یغما بردن سرمایه ملیش هموار خواهد شد.

بعنوان مثال زمانی که الجزایر مستعمره فرانسه بود کتابهای درسی بزبان فرانسه تدریس می شد و کتابهای تاریخی با این مضمون ارائه می شد که الجزایری ها فرانسویان مسلمان هستند (!) این وارونه کردن تاریخ بود؛ فرانسوی‌ها تاریخ شمال آفریقا را خوب می‌دانستند ولی سیاست استعماری ایجاب می‌کرد که برای حفظ تسلط بر مردم بومی، پروسه هویت زدایی را پیش ببرند. که چنین سیاستی هم در ترکیه توسط آتاتورک جهت استعمار ملت کورد نیز انجام شد که حتی کوردها را که خود دارای تاریخ و فرهنگ جدا از ترک بودند را ترکهای کوهی خطاب کرد و کار تا جایی پیش برده شد که در تاریخ تدریس شده در مدارس در صدد بودند این تحریف بزرگ تاریخی را در ذهنیت فردیت ترک و کورد به واقعیت همسو کنند!

عین همین سیاست نیز در دوره رضاخان تئوریزه و علیه ملل غیر فارس در جغرافیای سیاسی ایران جهت اجرایی کردن پروسه ملت – دولت، پیش برده شد؛ و از طریق راه اندازی سیستم آموزشی و رسانه ای کشور در صدد این بوده با تاثیر گذاری بر ناخداگاه ذهنیت فرد، مسئله را چنین پیش ببرند که هیچ ملیتی در جغرافیای سیاسی پدید آمده ایران با ویژگیهای خاص خود موجودیتی ندارد و این رنگارنگی فرهنگی و زبانی شاخه و برگهای درخت کهن، نژاد آریائی و تمدن پرشکوه ایرانی هستند !

پروسه تحریف تاریخ و انکار زبان و فرهنگ ملیتهای غیر فارس تا جایی پیش رفت که در سیمای رسانه ها و کتابهای چاپ شده و ترویج جوکهای تمسخر آمیز، جهت نیست کردن فرهنگهای غیر فارس که در دوران پهلوی تا کنون دنبال شده است؛ جلوه ای از ملیتهای غیر فارس را با چاشنی کردن تعریف و تمجیدهایی چون “مرزداران غیور” ، “مهمان نوازان” و … “غلامانی دانسته که جز کشت و کشتار، ضد تمدن، بی فرهنگ، عشایر، کوه نشین” که در اینحال هیچ چیز دیگر نبوده اند را به نمایش می گذارد!

• و اکنون سوالی پیش روی ما این است: دلیل اینکه رضاخان چنین پروسه ی سنگینی را پیش ببرد چیست؟؟ و یا اینکه در کل آسمیله و نیست کردن فرهنگ آذری، کورد و ترک چه سودی را برای آنها به همراه داشت؟؟

در دهه ۲۰ میلادی خاورمیانه که تمامی حکومتهایش ساختاری ایل خانی داشتند با وارد شدن تفکرات نوینی از غرب چون “ملت- دولت” در پارادایم ناسیونالیسم آشنا شد . که با توجه به حضور گسترده غرب در خاورمیانه این تفکر جایگاه خود را روز به روز نزد ملتها پیدا می کرد . همزمان با گسترش این تفکرات بود که آتاترک در پذیرش این تفکر و بنیان ترکیه نوین به پدر ملی ترک خطاب می شود!

که بعدها نیز رضاخان و افراد نزدیکش چون محمود افشار با تاثیر پذیری از توسعه این باور در منطقه خاورمیانه و گذار آن از مصر و ترکیه به سوریه و لبنان؛ در صدد اجرایی کردن این تفکر در جغرافیای سیاسیی بنام ایران بر آمدند . تا قبل از دوره پهلوی در عهد قاجار و قبل از آن هیچ جغرافیای ملیی به نام ایران وجود نداشت و تمامی ملتهای غیر فارس که اکنون در جغرافیایی بنام ایران زیست دارند؛ هر کدام در حوزه جغرافیایی مشخص شده خود، تحت ساختاری ایلخانی، مستقلانه مشغول به زندگی بودند.

لازم بذکر است تا سال ۱۹۲۵ میلادی و تا اوایل حکومت پهلوی ، این حوزه که ایران نامیده می شود یا حوزه های جغرافیایی مشخص منطقه، هرگز “یک زبانی و یک فرهنگی” را چه در سطح دولتی و رسمی، و چه در سطح ملتی مشخص بنام سرزمین یا کشور ایران تجربه نکرده بودند و هیچ کشوری با حاکمیت مرکزیی به نام ایران وجود نداشت و تنها پس از حاکمیت رضاخان با تاثیر پذیریهایش از آتاترک و محکم شدن پایه های حکومت مستبدانه و نژادپرستانه وی است که شکل گیری حاکمیت مرکزی و تک ملیت کردن و تدریس و تحصیل تنها به یک زبان در جغرافیای سیاسی ایران در دستورکار قرار می گیرد و همزمان تدریس و تحصیل به دیگر زبانهای “غیر فارس” ممنوع اعلام می گردد.

از اینکه تفکر ملت – دولت رضا خان بر هویت فارس سوار بود جای هیچ گونه شک و تردیدی نیست. در آن زمان پیروان این تفکر که بر هویت فارس تکیه زده بودند، دنباله رو اهدافی بزرگ شدند که بتوانند بعنوان یک ملت – دولت قدرتمند در سطح جهان بخصوص منطقه موجودیت داشته باشند!

که برای محقق شدن این هدف کلان می بایست ابتدا از لحاظ اقتصادی نیرومند می شدند و زیرساختهای اقتصادی را مهیا می ساختند؛ که در این رابطه با نگاهی به حوزه “جغرافیای طبیعی” فارس در مرکز ایران، این واقعیت بر ما آشکار خواهد شد که منطقه جغرافیایی آنها نزدیک به ۶۰% بیابانی و کویری می باشد که فارق از هرگونه پتانسیل اقتصادی بوده. که در اینجا بود پتانسیل اقتصادی (منابع طبیعی فراوان و خاک حاصلخیز) حوزه های جغرافیایی آذربایجان، کوردستان و خوزستان و… مورد توجه مرکزنشینها جهت به واقعیت پیوستن آرزوهایشان واقع شد!

و برای استعمار این پتانسیل همانگونه در بالا بیان شد پروسه هویت زدایی، “اساس و مبنایی جهت استعمار” منابع طبیعی ملت دیگر در راستای پیشرفت مرکز شناخته شد. و ازآن پس علیرغم حقایق تاریخی ذکر شده در دوره پهلوی اول تا کنون، پروژههای کوتاه مدت و طولانی مدت با هزینه های سرسام آور براه افتاد و تحریف تاریخ ملیتها، زبان سازی و هویت تراشی برای ملیتهای غیرفارس در ایران رونق گرفت و دشمنی و تبلیغات علیه زبانها و فرهنگهای غیرفارسی بخصوص آذری، عربی و کوردی در راستای اهداف استعماری در اولویت این برنامه ها گنجانده شد .

که لازم به یاد آوری است همزمان با هویت زدایی و الیسه کردن ملیت‌های غیر فارس، تاریخ تحریف شده و هویت جعلی جایگزین هویت ملی آنها می شود و در تمام ادوار سعی بر این شده است که این هویت با سیمایی از مالیخولیای افتخار به لاف زدن در گذشته ای باستانی، تعریف و تمجیدهای تخیلی، تمدن پرشکوه ایرانی با اسطوره هایی چون کورش کبیر و داریوش کبیر، فردوسی و رستم یلی بود در سیستان و … همراه باشد؛ تا بلکه این مالخولیای بزرگنمایی، چشمان بینای ملتی را بر تاراج رفتن سرمایه سرزمینش، توسط سلطه طلبان، نابینا کند، تا در نهایت هدر رفتن سرمایه ملیش جهت برادری و برابری حفظ این هویت بی نام و نشان در راستای افکار مستبدانه و جاهلانه طیف و رنگ دیگر صرف شود(!) که همزمان نیز بر مبنای سرمایه و پتانسیل نقاطی مانند کرماشان، رشد و رونق اقتصادی، سیاسی و فرهنگی در مرکز ایران متمرکز می شود. که می بایست این واقعیت را نیز آشکار ساخت که بودند و هستند کسانی غیر فارس که برای پوششی بر حقارتهای امروز خود، به مالیخولیای بزرگنمایی ایرانی گری پناه برده و اهداف خود را همسو و هم جهت با تفکر پان ایرانیسم تعریف می کنند.
آنچه در ادامه این بحث دنبال می شود رسیدگی به گفت وگوهایی می باشد که آگاهانه یا ناآگاهانه هویت ملی کرماشان را در راستای چنین اهداف شومی، مورد انکار و فحاشی قرار داده اند.

اما با این اوصاف، آیا می توان چنین پنداشت که کسانی چون جناب کزازی و آقای هوشمند ادامه دهنده راه سیاست رضاخانی هستند یا اینکه ناآگاهانه در این گندآب گرفتار آمده اند؟؟؟
به هر حال جواب این سوال را بعد از نگاهی تحلیلی بر گفت و گوی آقای کزازی و هوشمند در باب موضوع “پارسی کرمانشاهی” به عهده خوانندگان عزیز خواهم گذاشت.

ادامـــــــــــــــــــــــه دارد ……………….