نگاهی اجمالی بر سیاست قاسملو
00:31 - 29 آذر 1397
Unknown Author
دکتر مسعود رستمی
پرسش از تاریخ و صیرورت ملتها در تاریخ یکی از مسائل بنیادین فلسفه تاریخ است. اگر نگوییم مهمترین، اما بدون تردید هگل یکی از مهمترین فیسلوفانی که درصدد یافتن پاسخ به چیستی تاریخ بوده است. نزد هگل تاریخ حرکتی است خطی که روح در پروسهای دیالکتیکی به سوی آگاهی مطلق گام بر میدارد. نزد وی، تاریخ صرفاً بررسی وقوع رویدادهایی در گذشته نیست، بل این روح حاکم بر رویدادها است که حائز اهمیت میباشد. مفهوم کلیدی در فلسفهی تاریخ هگل آزادی است. روح در فرایندی تاریخی به دنبال تحقق آزادی است. به همین دلیل، با صورتبندی آزادی به دنبال بازتاب روح و آگاهی در مراحل مختلف تاریخ بود. در این حرکت خطی و دیالکتیکی آگاهی، آگاهی مطلق چیزی جز آزادی مطلق نیست. در دیالکتیک هگلی، آنتی تز به دنبال نفی (vernein) تز است، که طی آن سنتز که مرحلهی جدیدی است، ظهور میکند. به واقع سنتز یک aufheben یا صعود است از مرحلهای که نفی شده است. این صعود aufheben در خود دو ویژگی بنیادین را حمل میکند: حل کردن auflösen و با خود حمل کردن یا به عبارتی نگه داشتن aufbewahren.
بنابراین، سنتز در دیالکتیک هگل یک مرحلهی کاملاً جدید و متمایزی از مرحلهی پیش از خود نیست، بلکه مرحلهی جدیدی است که تدوام مرحلهی قبلی یا به عباتی آگاهی قبلی است. نکتهی مهم در فلسفهی تاریخ هگل من باب جوامع غیر اروپایی این است که تاریخ این جوامع نه خطی بلکه دورانی است. به عبارتی این جوامع فاقد وضعیت صعودی یا همان aufheben هستند.
لذا، چنین جوامعی هیچگاه از مرحله صغارت رهایی نمییابند. وی با خوانشی دقیق از پارس، معتقد است در پارس آزادی فقط برای یک نفر که همانا حاکم باشد، است. با نگاهی به خاورمیانه و کوردستان، فاکتهای خوانش دقیق هگل مشهود است. طلوع هر سیاستمدار، حاکم یا جریانی تداوم آگاهی قبلی نبوده و نیست؛ بلکه هر یک با نفی مراحل پیشاخویش، خود را آغازی نوین میداند. در تاریخ امپراتوری ایل-قوم، سلسلهی قاجاری تداوم سلسهی زندیه نیست و سلسهی زندیه تدوام سلسهی صفویه نیست. بلکه هر یک آغازی است تا آغاز دیگر در یک سیکل و حرکت دوارنی. با این وجود، اخیراً تلاشهای زیادی از متفکرین فارس برای ایجاد یک تاریخ خطی و دیالکتیکی آغاز شده است. با تسامح میتوان گفت این حرکت خطی و دیالکتکتی سه یا چهار گرانیگاه تاریخی را در بر میگیرد: ظهور امپراتوری پارس؛ ظهور هویت ایرانی در عصر ساسانیان؛ ترکیب اسلام و زرتشت در عصر صفویان و پیدایش دولت مدرن چهار گرانیگاهی هستند که تبیین روح ایرانی در پروسهای تاریخی را مفصلبندی میکند.
این در حالی است که در جامعهی کوردی و با نگاهی به جریانهای سیاسی، نه تنها هیچگونه تلاشی برای مفصلبندی یک حرکت دیالکتیکی و خطی با تأکید بر گسستهای تاریخی و افول و صعود صورت نگرفته، بلکه حرکت دورانی در آن کاملاً مشهود است. اوجالان با تأسیس پ.ک.ک مبارزهی خود را تداوم قاضی محمد یا شیخ رضا درسیمی aufheben, auflösen aufbewahren نمیداند که هیچ، بل، آنها را جنبشها و رهبرانی عشیرهای میداند و درصدد نفی کامل آنها از تاریخ کوردستان است و جنبش خود را یک آغاز معرفی میکند. سازمان کومله نیز، پس از تأسیس به همان صورت عمل کرد. این موضوع در سایر جریانهای سیاسی منجمله پارت دموکرات کوردستان به گونهای دیگر مشهود است. در یک قرن گذشته، تنها رهبر سیاسی که رویکردی خطی به تاریخ کوردستان داشته قاسملو بود. وی نه سمکو را رهبر و جریانی عشیرهای خواند و نه قاضی محمد را. بلکه به تبیین تاریخ و رویدادهای کوردستان در فرماسیونهای مختلف اجتماعی-تاریخی پرداخت. لذا، نه فقط موجودیت آنها را انکار یا نفی نمیکرد، بلکه تلاش وافری داشت تا آنها را به درون تاریخ کوردستان آورد. به عبارتی، قاسملو به حزب دمکرات تحت رهبری خویش همچون یک آغاز نمینگریست، بلکه آن را مرحلهای صعودی میدانست که ضمن نفی آگاهی پیشاخویش، خود و حزب دمکرات را تداوم تاریخی آنها میدانست. بدین سان، جمهوری كوردستان صعود یا aufheben مرحلهی سمكو محسوب میشود و حزب دمكرات تحت كنترل خود قاسملو صعود یا aufheben جمهوری كوردستان. این روند خطی و دیالكتیكی نزد قاسملو، همواره در خود تز و آنتی تزی را به همراه دارد كه همراه با صعود به روند دیالكتیكی خویش را تداوم میبخشد. بدین سان، نزد جنبش سمكو و جمهوری كوردستان ضمن گسست معرفتی و آگاهی، به نوعی تداوم آنها هم محسوب میشود. به گونهای كه هر صعودی aufheben به همراه خود بخشی از گذشته را نفی vernein میكند و با حل آن auflösen بخشی از آگاهی گذشته را نیز حمل یا نگه میدارد aufbewahren. بدین ترتیب، تاریخ یک ملت نزد قاسملو، تاریخ آغازهای بیپایان نیست، بلكه تداومی است همراه با گسستهای معرفی.
برای آنکه ملتی وارد تاریخ شود، بایستی از وضعیت دورانی خارج شده و روندی خطی و دیالکتیکی داشته باشد. خلاف این وضعیت نیز، موجب عدم گسستهای تاریخی یک ملت و روند صعودی آگاهی میشود. دشمنان ملت ما به دنبال این مقوله هستند که تاریخ ما در وضعیتی دورانی باقی بماند. در صورت موفقیت آنها، ما برای همیشه به بیرون از تاریخ پرتاب خواهیم شد و یا به عبارتی در تاریخ تعلیق خواهیم شد. تفاوت حرکت خطی و دیالکتیکی تاریخ یک ملت با حرکت دورانی تاریخ یک ملت، تفاوتی است میان حرکت به سوی بلوغ و یا ماندن در وضعیت کودکی.
نظر نویسنده بازتاب دیدگاه آژانس خبررسانی کُردپا نمیباشد.
پرسش از تاریخ و صیرورت ملتها در تاریخ یکی از مسائل بنیادین فلسفه تاریخ است. اگر نگوییم مهمترین، اما بدون تردید هگل یکی از مهمترین فیسلوفانی که درصدد یافتن پاسخ به چیستی تاریخ بوده است. نزد هگل تاریخ حرکتی است خطی که روح در پروسهای دیالکتیکی به سوی آگاهی مطلق گام بر میدارد. نزد وی، تاریخ صرفاً بررسی وقوع رویدادهایی در گذشته نیست، بل این روح حاکم بر رویدادها است که حائز اهمیت میباشد. مفهوم کلیدی در فلسفهی تاریخ هگل آزادی است. روح در فرایندی تاریخی به دنبال تحقق آزادی است. به همین دلیل، با صورتبندی آزادی به دنبال بازتاب روح و آگاهی در مراحل مختلف تاریخ بود. در این حرکت خطی و دیالکتیکی آگاهی، آگاهی مطلق چیزی جز آزادی مطلق نیست. در دیالکتیک هگلی، آنتی تز به دنبال نفی (vernein) تز است، که طی آن سنتز که مرحلهی جدیدی است، ظهور میکند. به واقع سنتز یک aufheben یا صعود است از مرحلهای که نفی شده است. این صعود aufheben در خود دو ویژگی بنیادین را حمل میکند: حل کردن auflösen و با خود حمل کردن یا به عبارتی نگه داشتن aufbewahren.
بنابراین، سنتز در دیالکتیک هگل یک مرحلهی کاملاً جدید و متمایزی از مرحلهی پیش از خود نیست، بلکه مرحلهی جدیدی است که تدوام مرحلهی قبلی یا به عباتی آگاهی قبلی است. نکتهی مهم در فلسفهی تاریخ هگل من باب جوامع غیر اروپایی این است که تاریخ این جوامع نه خطی بلکه دورانی است. به عبارتی این جوامع فاقد وضعیت صعودی یا همان aufheben هستند.
لذا، چنین جوامعی هیچگاه از مرحله صغارت رهایی نمییابند. وی با خوانشی دقیق از پارس، معتقد است در پارس آزادی فقط برای یک نفر که همانا حاکم باشد، است. با نگاهی به خاورمیانه و کوردستان، فاکتهای خوانش دقیق هگل مشهود است. طلوع هر سیاستمدار، حاکم یا جریانی تداوم آگاهی قبلی نبوده و نیست؛ بلکه هر یک با نفی مراحل پیشاخویش، خود را آغازی نوین میداند. در تاریخ امپراتوری ایل-قوم، سلسلهی قاجاری تداوم سلسهی زندیه نیست و سلسهی زندیه تدوام سلسهی صفویه نیست. بلکه هر یک آغازی است تا آغاز دیگر در یک سیکل و حرکت دوارنی. با این وجود، اخیراً تلاشهای زیادی از متفکرین فارس برای ایجاد یک تاریخ خطی و دیالکتیکی آغاز شده است. با تسامح میتوان گفت این حرکت خطی و دیالکتکتی سه یا چهار گرانیگاه تاریخی را در بر میگیرد: ظهور امپراتوری پارس؛ ظهور هویت ایرانی در عصر ساسانیان؛ ترکیب اسلام و زرتشت در عصر صفویان و پیدایش دولت مدرن چهار گرانیگاهی هستند که تبیین روح ایرانی در پروسهای تاریخی را مفصلبندی میکند.
این در حالی است که در جامعهی کوردی و با نگاهی به جریانهای سیاسی، نه تنها هیچگونه تلاشی برای مفصلبندی یک حرکت دیالکتیکی و خطی با تأکید بر گسستهای تاریخی و افول و صعود صورت نگرفته، بلکه حرکت دورانی در آن کاملاً مشهود است. اوجالان با تأسیس پ.ک.ک مبارزهی خود را تداوم قاضی محمد یا شیخ رضا درسیمی aufheben, auflösen aufbewahren نمیداند که هیچ، بل، آنها را جنبشها و رهبرانی عشیرهای میداند و درصدد نفی کامل آنها از تاریخ کوردستان است و جنبش خود را یک آغاز معرفی میکند. سازمان کومله نیز، پس از تأسیس به همان صورت عمل کرد. این موضوع در سایر جریانهای سیاسی منجمله پارت دموکرات کوردستان به گونهای دیگر مشهود است. در یک قرن گذشته، تنها رهبر سیاسی که رویکردی خطی به تاریخ کوردستان داشته قاسملو بود. وی نه سمکو را رهبر و جریانی عشیرهای خواند و نه قاضی محمد را. بلکه به تبیین تاریخ و رویدادهای کوردستان در فرماسیونهای مختلف اجتماعی-تاریخی پرداخت. لذا، نه فقط موجودیت آنها را انکار یا نفی نمیکرد، بلکه تلاش وافری داشت تا آنها را به درون تاریخ کوردستان آورد. به عبارتی، قاسملو به حزب دمکرات تحت رهبری خویش همچون یک آغاز نمینگریست، بلکه آن را مرحلهای صعودی میدانست که ضمن نفی آگاهی پیشاخویش، خود و حزب دمکرات را تداوم تاریخی آنها میدانست. بدین سان، جمهوری كوردستان صعود یا aufheben مرحلهی سمكو محسوب میشود و حزب دمكرات تحت كنترل خود قاسملو صعود یا aufheben جمهوری كوردستان. این روند خطی و دیالكتیكی نزد قاسملو، همواره در خود تز و آنتی تزی را به همراه دارد كه همراه با صعود به روند دیالكتیكی خویش را تداوم میبخشد. بدین سان، نزد جنبش سمكو و جمهوری كوردستان ضمن گسست معرفتی و آگاهی، به نوعی تداوم آنها هم محسوب میشود. به گونهای كه هر صعودی aufheben به همراه خود بخشی از گذشته را نفی vernein میكند و با حل آن auflösen بخشی از آگاهی گذشته را نیز حمل یا نگه میدارد aufbewahren. بدین ترتیب، تاریخ یک ملت نزد قاسملو، تاریخ آغازهای بیپایان نیست، بلكه تداومی است همراه با گسستهای معرفی.
برای آنکه ملتی وارد تاریخ شود، بایستی از وضعیت دورانی خارج شده و روندی خطی و دیالکتیکی داشته باشد. خلاف این وضعیت نیز، موجب عدم گسستهای تاریخی یک ملت و روند صعودی آگاهی میشود. دشمنان ملت ما به دنبال این مقوله هستند که تاریخ ما در وضعیتی دورانی باقی بماند. در صورت موفقیت آنها، ما برای همیشه به بیرون از تاریخ پرتاب خواهیم شد و یا به عبارتی در تاریخ تعلیق خواهیم شد. تفاوت حرکت خطی و دیالکتیکی تاریخ یک ملت با حرکت دورانی تاریخ یک ملت، تفاوتی است میان حرکت به سوی بلوغ و یا ماندن در وضعیت کودکی.
نظر نویسنده بازتاب دیدگاه آژانس خبررسانی کُردپا نمیباشد.