نشریات محلی در ایستگاه توقف
14:05 - 25 مرداد 1394
Unknown Author
شورش عزیزی
در جوامع دمکراسی، رسانه را رکُن چهارم دمکراسی مینامند و اهالی رسانه پل ارتباط بین مسئولین و مردم میدانند. اهالی رسانه براین باورند که صدایی رسایی مردم هستند در اعتراض به بی مسئولیتی مدیران، نبود امکانات و..... اما رسانه و فعالیت در رسانه در جوامعی که به صورت هرمی اداره میشود هرچه از رإس هرم دورتر میشویم تعاریف و جایگاهها تغییر میکنند به نحوی که در برخی از مناطق کشور عدهای از مدیران اهلی رسانه را یک میرزا بنویس میدانند که تنها برای انتشار گفتههای ایشان مشغول فعالیت هستند.
البته برخی از این باورها نیز میتواند درست باشد چون بسیاری از بد حادثه بی این عرصه آمدهاند و یا اینکه حمایت میشوند.
در جوامع دمکراسی نشریات میتواند روی فروش محصولات خود حساب بکنند اما در دیار ما که همه کس همه چیز دان هستند نمیتوان روی فروش نشریه حسابی باز نمود؛ چون اکثریت ساکنان این دیار تیتر خوان هستند و بدبختانه بعداز خواندن تیتر به اندوخته ذهنی خود رجوع نموده و تجزیه و تحلیل میکنند و اینگونه است که فروش بی معنی ست و از همه مهم تر اینکه اکثر نشریات محلی از سایتها اطلاع رسانی و .... برای کامل نمودن مطالب خود اقدام میکنند و خبری از مطالب تولیدی نیست چون اکثر صاحب امتیاز نشریات اینکاره نیستند یا برای کسب پُست و جایگاه سیاسی وارد عرصه اطلاع رسانی شدهاند و یا اینکه توسط مکانی خاص حمایت میشوند که حتی میتواند خلاف قانون کنند و نشریه را خرید و فروش کنند.
زندگی در عرصه اطلاعرسانی را میتوان به زندگی بر لبه تیز تیغ تشبیه نمود بدبختانه عرصه اطلاع رسانی با توجه به تنگ نظری مسئولان، انتصاب مدیران غیر متخصص و عدم آشنایی اکثریت اهالی رسانه با قانون اساسی و قانون مطبوعات و..... بستری را فراهم نموده که آیندهای روشن برای اطلاع رسانی نمیتوان پیش بینی نمود چون آگهیهای تبلیغاتی که نبض حیات رسانه است را عدهای دلال مطبوعات به جیب رسانههای پایتخت نشین میکنند و رسانههای محلی محکوم هستند به فنا البته این یک طرف قضیه و طرف دوم مبحث به ناکارآمد بودن مدیران مسئول اختصاص دارد، مسئول نشریهای که با سفارش؛ صاحب نشریه شده است و سواد رسانهایش در حد نهضت است دیگر نباید انتظار داشت که در عرصه خبر گلستان داشته باشیم.
رکن چهارم دمکراسی را با سفارش و پوتین نمیتوان اداره نمود؛ اهالی رسانه باید از خودشان کمی علم مرتبط و کمی استعداد هم داشته باشند و حداقل اینکه از باورهای وابستگی خارج شده و آزاد اندیش باشند و صدا البته نهادهای مربوطه هم باید از شعار دلالان مطبوعات نترسند که اگر فلان کار را نکنید آن را رسانهای میکنیم چون اینان در نوشتن انشاء علم بهتر است یا سواد؟ بدون شک تجدید هستند و اگر خبری از آنها در نشریات سراسری منتشر میگردد از صدقه سر هنر کپی پیست است.
سیکل عدم حمایت مسئولان از نشریات محلی عرصه فعالیت را چنان بر فعالین منطقهای تنگ نمود که ادامه این تنگ نظریها موجت توقف قطار رسانه محلی خواهد شد و اینگونه تنها صدای که میماند صدای نشریات سراسری ست.
نظر نویسنده بازتاب دیدگاه آژانس خبررسانی کُردپا نمیباشد.
در جوامع دمکراسی، رسانه را رکُن چهارم دمکراسی مینامند و اهالی رسانه پل ارتباط بین مسئولین و مردم میدانند. اهالی رسانه براین باورند که صدایی رسایی مردم هستند در اعتراض به بی مسئولیتی مدیران، نبود امکانات و..... اما رسانه و فعالیت در رسانه در جوامعی که به صورت هرمی اداره میشود هرچه از رإس هرم دورتر میشویم تعاریف و جایگاهها تغییر میکنند به نحوی که در برخی از مناطق کشور عدهای از مدیران اهلی رسانه را یک میرزا بنویس میدانند که تنها برای انتشار گفتههای ایشان مشغول فعالیت هستند.
البته برخی از این باورها نیز میتواند درست باشد چون بسیاری از بد حادثه بی این عرصه آمدهاند و یا اینکه حمایت میشوند.
در جوامع دمکراسی نشریات میتواند روی فروش محصولات خود حساب بکنند اما در دیار ما که همه کس همه چیز دان هستند نمیتوان روی فروش نشریه حسابی باز نمود؛ چون اکثریت ساکنان این دیار تیتر خوان هستند و بدبختانه بعداز خواندن تیتر به اندوخته ذهنی خود رجوع نموده و تجزیه و تحلیل میکنند و اینگونه است که فروش بی معنی ست و از همه مهم تر اینکه اکثر نشریات محلی از سایتها اطلاع رسانی و .... برای کامل نمودن مطالب خود اقدام میکنند و خبری از مطالب تولیدی نیست چون اکثر صاحب امتیاز نشریات اینکاره نیستند یا برای کسب پُست و جایگاه سیاسی وارد عرصه اطلاع رسانی شدهاند و یا اینکه توسط مکانی خاص حمایت میشوند که حتی میتواند خلاف قانون کنند و نشریه را خرید و فروش کنند.
زندگی در عرصه اطلاعرسانی را میتوان به زندگی بر لبه تیز تیغ تشبیه نمود بدبختانه عرصه اطلاع رسانی با توجه به تنگ نظری مسئولان، انتصاب مدیران غیر متخصص و عدم آشنایی اکثریت اهالی رسانه با قانون اساسی و قانون مطبوعات و..... بستری را فراهم نموده که آیندهای روشن برای اطلاع رسانی نمیتوان پیش بینی نمود چون آگهیهای تبلیغاتی که نبض حیات رسانه است را عدهای دلال مطبوعات به جیب رسانههای پایتخت نشین میکنند و رسانههای محلی محکوم هستند به فنا البته این یک طرف قضیه و طرف دوم مبحث به ناکارآمد بودن مدیران مسئول اختصاص دارد، مسئول نشریهای که با سفارش؛ صاحب نشریه شده است و سواد رسانهایش در حد نهضت است دیگر نباید انتظار داشت که در عرصه خبر گلستان داشته باشیم.
رکن چهارم دمکراسی را با سفارش و پوتین نمیتوان اداره نمود؛ اهالی رسانه باید از خودشان کمی علم مرتبط و کمی استعداد هم داشته باشند و حداقل اینکه از باورهای وابستگی خارج شده و آزاد اندیش باشند و صدا البته نهادهای مربوطه هم باید از شعار دلالان مطبوعات نترسند که اگر فلان کار را نکنید آن را رسانهای میکنیم چون اینان در نوشتن انشاء علم بهتر است یا سواد؟ بدون شک تجدید هستند و اگر خبری از آنها در نشریات سراسری منتشر میگردد از صدقه سر هنر کپی پیست است.
سیکل عدم حمایت مسئولان از نشریات محلی عرصه فعالیت را چنان بر فعالین منطقهای تنگ نمود که ادامه این تنگ نظریها موجت توقف قطار رسانه محلی خواهد شد و اینگونه تنها صدای که میماند صدای نشریات سراسری ست.
نظر نویسنده بازتاب دیدگاه آژانس خبررسانی کُردپا نمیباشد.