من برای "محمد قنبری" قرآن سرگرفتم!

14:46 - 6 مرداد 1392
Unknown Author
محمدنوری‌زاد

از نیمه شب تا دم صبح، پشت در بیمارستان مطهری تهران بر زمین نشستم و برای سلامتی محمد قنبری قرآن سرگرفتم. بی‌آن‌که بدانم او ساعت‌هاست که جان جوانش را برسر ما کوفته و رفته است. من تا دیرگاه شب برای ماندن او به خدا التماس می‌کردم و او احتمالاً با روح پرکشیده‌اش دم گوش من زمزمه می‌کرد: برای بازگرداندن من آیا دست بدامان خدا شده‌ای؟ زحمت نکش، من ساعت‌هاست که رفته‌ام.

\"محمد قنبری\" بیست و دو سال بیشتر نداشت. او، که تنها پسر و نان‌آور یک خانواده‌ی ضعیف بود، همین دیروز، شنبه، خودش را جلوی مجلس به آتش کشید. شاید اشتباه محمد قنبری در این بود که فکر می‌کرد بر صندلی‌های مجلس، جماعتی لمیده‌اند که: به شأن نمایندگیِ خود واقف‌اند. و یا نه، احتمالاً او نیک‌تر از همه‌ی ما می‌دانست: نمایندگان مجلس، سال‌هاست که از جلد خود خروج کرده‌اند و به هیبتی دیگر فرو شده‌اند.

به همین خاطر او، خودش را به آتش کشید تا به این جماعتِ (…………) بفهماند: در قاموس مسلمانی که نه، درقاموس انسانی، هیچ تفاوتی میان شیعه وسنی و درویش و بهایی و فقیر و غنی و آخوند و غیرآخوند نیست. و شما \"به ظاهر نمایندگان\" در مجلس‌اید تا از حداقل‌های این قاموس انسانی صیانت کنید. او خودش را به آتش کشید تا به حاکمان غضبناک اسلامیِ این سرزمین بلازده بفهماند: ما میلیون‌ها ایرانیِ اهل حق و \"یارسان\"، سی و چهارسال است که در این کشور تحقیرشده‌ایم وبه هیچ گرفته شده‌ایم اما دیگر نمی‌خواهیم باربرانِ سر به زیر شما شکمبارگان وحرام‌خوارانِ بی‌پروا باشیم.

محمد قنبری خودش را به آتش کشید تا آتش فهم را درمیان ما جهل‌نوشان و فریب‌خوردگان و ترسیدگان شعله ورسازد. اگر که شعله ورسازد.

بعد‌التحریر:  من نتوانستم صفت مطلوبی را که برای نمایندگان مجلس فراهم آورده بودم، درادامه‌ی اسم‌شان بیاورم. دلیلش بماند برای بعد. این مهم را به شما وامی‌گذارم. خودتان داخل پرانتز را پرکنید.

ششم مرداد ماه سال ١٣٩٢ – تهران