مقدمهای بر چند تمایز اساسی میان روشنفکر، متخصص و سیاستمدار
19:51 - 5 آبان 1392
Unknown Author
دکتر محمد محمدی گرگانی
حقیقتجویانی ورای هویتو مرز
چه نیازی موجب شده تا روشنفکر بماند؟ آیا در کشورهای صنعتی و رشدیافته نیز روشنفکران ماندهاند؟ رسالت آنان چیست؟ دانشگاه، متخصص پرورش میدهد. حوزه فقیه تربیت میکند. روشنفکران؛ هم دانشگاهیاند هم حوزوی، اما نه فرزند نمونه دانشگاهاند و نه فرزند اصیل حوزه... نه نماینده مدرنیسماند و نه نماینده سنت... حقیقتجویانی هستند که هیچ قالب و مرزی ندارند.
روشنفکر کیست؟ متخصص کیست؟
متخصص، دانا بر رشتهای خاص است و آخرین دستاوردهای روز را در رشتهای خاص میداند. روشنفکر فرزانهای است که به موقعیت تاریخی، فرهنگی، قومی، مذهبی، حتی جغرافیایی خود آگاهی دارد. هر انسانی، از تاریخ کشور خود، فرهنگ، زبان، هنر، مذهب، عادات و رسوم تاثیر میگیرد. روشنفکر مواجهه اصیل با خود دارد، یعنی میداند که باورها، سنتها، فرهنگها و... ریشه در چه عوامل تاریخی، اجتماعی، سیاسی و حتی جغرافیایی دارد. شناخت این مساله، نقطه آغاز رهایی، زایمان و بینایی است. شاید تفسیر از امی همین باشد؛ امی یعنی کسی که آزاد از جاهلیت، تعصب، حتی فهم و درک زمانه خود است و میتواند از آن فراتر رود. روشنفکر سه رسالت دارد:
١- در حوزه جهانبینی، هدف و معنای زندگی را بشناسد و توانایی انتقال به مردم عادی زمان خود را داشته باشد.
٢- در حوزه عمل سیاسی و اجتماعی، توانایی تفسیر و تبیین جایگاه تاریخی، جامعه خود و جامعه بشری را، در زمان مشخص و مکان مشخص داشته باشد. روشنفکر باید بتواند میان ارزشها و حقیقتهای انسانی که باور دارد با مسایل جامعهای که در آن زندگی میکند ارتباط برقرار کرده و برای حل آنها، راه برونرفت بیابد. این رسالتی بسیار پیچیده و سنگین است.
در میان بیش از ٢٠٠ مذهب و مرام هندی، چگونه میتوان به صلح، آرامش، تعامل و همزیستی دست یافت؟ چگونه میتوان فرهنگ نژادپرستی و نخبهگرایی سفیدپوستان آفریقا را به زیست در کنار سیاهپوستان محروم، فقیر و کمسواد، دعوت کرد که در کنار هم با صلح، آرامش و احترام متقابل زندگی کنند؟ روشنفکری در این میدان به نبوغی ویژه، دوراندیشی، درک از دانش زمان و روانشناسی انسان نیازمند است.
عمل اجتماعی به علم مادر نیاز دارد زیرا شناخت مسائل مردم و یافتن راه برونرفت از مسائلی بسیار پیچیده است. روشنفکر سنت را میشناسد، با مدرنیته آشناست و دغدغه آن را دارد که چگونه میتواند جامعه را قدمی جلوتر دعوت کند بدون آنکه احساسی از قیمومیت و سرنوشتسازی پیدا کند.
٣- در وجه شخصی، روشنفکر مسئول تشخیص و تبیین مستمر و خستگیناپذیر انتخابها، حساسیتهای خود و ساختن و شکلبخشیدن به خویش و ارتقای آن است.
ویژگیهای روشنفکران
اول: روشنفکران به همه تاریخ، همه بشریت و همه انسانها تعلق دارند. رنگ زمان و مکان خود را ندارند، رنگ تعلق هم نمیگیرند. جاهلیت، تعلق به قالبها و هویتهاست، روشنفکر، هویت را میشناسد و لاجرم اسیر آن نمیشود.
دوم: روشنفکر به تحول و تغییر انسان میاندیشد. بنابراین مردم را هم نقد میکند و به همین دلیل منزوی میشود و مورد تمسخر واقع میشود. اما سیاستمدار مردم را نقد نمیکند. سیاستمدار به واقعیت میاندیشد و تصمیم میگیرد.
روشنفکر به حقیقت میاندیشد و در چارچوب آن، در واقعیت عمل میکند.
روشنفکر اگر سیاستمدار باشد، در چارچوب انسانیت، کرامت انسان، آزادی انسان و ارزشهای انسانی عمل میکند.
پیامبران، روشنفکرانی هستند که رهبری جامعه را بهدست میگیرند. تفاوت چیست؟ روشنفکر ممکن است یک چوپان، یک معلم، یک سبدباف، یک شاطر یا شاعر باشد.
میگویند: آموزگاران جانشین انبیاء هستند، شاید بتوان گفت که هیچ پیامبری تنها آموزگار نبوده و بهتر نیست بگوییم که روشنفکران و فرزانگان جانشین انبیاء هستند.
سوم: روشنفکر علیه خود نیز اقدام میکند. او خود، انزوا، تنهایی، تمسخر و حتی زندان را به جان میخرد. روشنفکر به وجاهت عمومی نیاز ندارد، حاضر است مسخره شود، اما کسی را به سخره نگیرد. ستم میبیند، اما ستم نمیکند.
گول میخورد، اما کسی را گول نمیزند. شکنجه میشود، اما شکنجه نمیکند.
منزوی میشود، اما حتی دشمنانش را منزوی نمیکند.
چهارم: تمییز میان فرم و محتوا، اصل و فرع، ذات و عرض، ثابت و متغیر. روشنفکر، حکیم و فرزانهای است که توان آن را دارد با بهرهگیری از دانش و تجربه برای حل یک مساله مشخص اجتماعی، تصمیم بگیرد. حتی میان دو دشمن خود راه برونرفت بیابد، چون در اعماق وجودش انسانیت، انساندوستی و رهایی انسانها موج میزند.
پنجم: روشنفکران دایم چشم به دوردستها دارند. افق را میبینند و به فرداها میاندیشند. روشنفکر باید عادت کند که جنگل را از فراز قلهها بنگرد. باید بتواند در کورهراههای جنگل، گم نشود.
چندی پیش، شبی کیسه زباله را بیرون میبردم. پاسی از شب گذشته بود.
پیرزنی با چادر نماز، در سطل آشغال کوچه، مشغول کار بود؛ کاغذ، مقوا، قوطی و شیشه را از هم جدا میکرد. سر چادر نماز را به دور گردنش انداخته بود تا چادر مزاحم کارش نشود. در چهرهاش ندیدم که معتاد باشد، پس انگیزه پیدا کردم که به وی کمک کنم و به رسم معمول از جیبم اسکناسی بیرون آوردم تا به او بدهم، اسکناس ١٠هزار تومانی یا پنجهزار تومانی و کمتر از کار یک روز کارگر بود.
او در حالی که کار میکرد، همانند عقابی بلندپرواز و چون شکوه یک روشنفکر، روی برگرداند و گفت: حاج آقا! من کار میکنم و پول زحمت خودم را میخورم؛ خدا را شکر، ممنونم. در آن دل تاریکی، پول را نگرفت و سربلند، راهش را گرفت و رفت.
دوست داشتم این لحظه را بر پرده بزرگ سینمای چند بعدی ترسیم کنم و شکوه و عزت نفس و روشنفکری او را نشان دهم.
حقیقتجویانی ورای هویتو مرز
چه نیازی موجب شده تا روشنفکر بماند؟ آیا در کشورهای صنعتی و رشدیافته نیز روشنفکران ماندهاند؟ رسالت آنان چیست؟ دانشگاه، متخصص پرورش میدهد. حوزه فقیه تربیت میکند. روشنفکران؛ هم دانشگاهیاند هم حوزوی، اما نه فرزند نمونه دانشگاهاند و نه فرزند اصیل حوزه... نه نماینده مدرنیسماند و نه نماینده سنت... حقیقتجویانی هستند که هیچ قالب و مرزی ندارند.
روشنفکر کیست؟ متخصص کیست؟
متخصص، دانا بر رشتهای خاص است و آخرین دستاوردهای روز را در رشتهای خاص میداند. روشنفکر فرزانهای است که به موقعیت تاریخی، فرهنگی، قومی، مذهبی، حتی جغرافیایی خود آگاهی دارد. هر انسانی، از تاریخ کشور خود، فرهنگ، زبان، هنر، مذهب، عادات و رسوم تاثیر میگیرد. روشنفکر مواجهه اصیل با خود دارد، یعنی میداند که باورها، سنتها، فرهنگها و... ریشه در چه عوامل تاریخی، اجتماعی، سیاسی و حتی جغرافیایی دارد. شناخت این مساله، نقطه آغاز رهایی، زایمان و بینایی است. شاید تفسیر از امی همین باشد؛ امی یعنی کسی که آزاد از جاهلیت، تعصب، حتی فهم و درک زمانه خود است و میتواند از آن فراتر رود. روشنفکر سه رسالت دارد:
١- در حوزه جهانبینی، هدف و معنای زندگی را بشناسد و توانایی انتقال به مردم عادی زمان خود را داشته باشد.
٢- در حوزه عمل سیاسی و اجتماعی، توانایی تفسیر و تبیین جایگاه تاریخی، جامعه خود و جامعه بشری را، در زمان مشخص و مکان مشخص داشته باشد. روشنفکر باید بتواند میان ارزشها و حقیقتهای انسانی که باور دارد با مسایل جامعهای که در آن زندگی میکند ارتباط برقرار کرده و برای حل آنها، راه برونرفت بیابد. این رسالتی بسیار پیچیده و سنگین است.
در میان بیش از ٢٠٠ مذهب و مرام هندی، چگونه میتوان به صلح، آرامش، تعامل و همزیستی دست یافت؟ چگونه میتوان فرهنگ نژادپرستی و نخبهگرایی سفیدپوستان آفریقا را به زیست در کنار سیاهپوستان محروم، فقیر و کمسواد، دعوت کرد که در کنار هم با صلح، آرامش و احترام متقابل زندگی کنند؟ روشنفکری در این میدان به نبوغی ویژه، دوراندیشی، درک از دانش زمان و روانشناسی انسان نیازمند است.
عمل اجتماعی به علم مادر نیاز دارد زیرا شناخت مسائل مردم و یافتن راه برونرفت از مسائلی بسیار پیچیده است. روشنفکر سنت را میشناسد، با مدرنیته آشناست و دغدغه آن را دارد که چگونه میتواند جامعه را قدمی جلوتر دعوت کند بدون آنکه احساسی از قیمومیت و سرنوشتسازی پیدا کند.
٣- در وجه شخصی، روشنفکر مسئول تشخیص و تبیین مستمر و خستگیناپذیر انتخابها، حساسیتهای خود و ساختن و شکلبخشیدن به خویش و ارتقای آن است.
ویژگیهای روشنفکران
اول: روشنفکران به همه تاریخ، همه بشریت و همه انسانها تعلق دارند. رنگ زمان و مکان خود را ندارند، رنگ تعلق هم نمیگیرند. جاهلیت، تعلق به قالبها و هویتهاست، روشنفکر، هویت را میشناسد و لاجرم اسیر آن نمیشود.
دوم: روشنفکر به تحول و تغییر انسان میاندیشد. بنابراین مردم را هم نقد میکند و به همین دلیل منزوی میشود و مورد تمسخر واقع میشود. اما سیاستمدار مردم را نقد نمیکند. سیاستمدار به واقعیت میاندیشد و تصمیم میگیرد.
روشنفکر به حقیقت میاندیشد و در چارچوب آن، در واقعیت عمل میکند.
روشنفکر اگر سیاستمدار باشد، در چارچوب انسانیت، کرامت انسان، آزادی انسان و ارزشهای انسانی عمل میکند.
پیامبران، روشنفکرانی هستند که رهبری جامعه را بهدست میگیرند. تفاوت چیست؟ روشنفکر ممکن است یک چوپان، یک معلم، یک سبدباف، یک شاطر یا شاعر باشد.
میگویند: آموزگاران جانشین انبیاء هستند، شاید بتوان گفت که هیچ پیامبری تنها آموزگار نبوده و بهتر نیست بگوییم که روشنفکران و فرزانگان جانشین انبیاء هستند.
سوم: روشنفکر علیه خود نیز اقدام میکند. او خود، انزوا، تنهایی، تمسخر و حتی زندان را به جان میخرد. روشنفکر به وجاهت عمومی نیاز ندارد، حاضر است مسخره شود، اما کسی را به سخره نگیرد. ستم میبیند، اما ستم نمیکند.
گول میخورد، اما کسی را گول نمیزند. شکنجه میشود، اما شکنجه نمیکند.
منزوی میشود، اما حتی دشمنانش را منزوی نمیکند.
چهارم: تمییز میان فرم و محتوا، اصل و فرع، ذات و عرض، ثابت و متغیر. روشنفکر، حکیم و فرزانهای است که توان آن را دارد با بهرهگیری از دانش و تجربه برای حل یک مساله مشخص اجتماعی، تصمیم بگیرد. حتی میان دو دشمن خود راه برونرفت بیابد، چون در اعماق وجودش انسانیت، انساندوستی و رهایی انسانها موج میزند.
پنجم: روشنفکران دایم چشم به دوردستها دارند. افق را میبینند و به فرداها میاندیشند. روشنفکر باید عادت کند که جنگل را از فراز قلهها بنگرد. باید بتواند در کورهراههای جنگل، گم نشود.
چندی پیش، شبی کیسه زباله را بیرون میبردم. پاسی از شب گذشته بود.
پیرزنی با چادر نماز، در سطل آشغال کوچه، مشغول کار بود؛ کاغذ، مقوا، قوطی و شیشه را از هم جدا میکرد. سر چادر نماز را به دور گردنش انداخته بود تا چادر مزاحم کارش نشود. در چهرهاش ندیدم که معتاد باشد، پس انگیزه پیدا کردم که به وی کمک کنم و به رسم معمول از جیبم اسکناسی بیرون آوردم تا به او بدهم، اسکناس ١٠هزار تومانی یا پنجهزار تومانی و کمتر از کار یک روز کارگر بود.
او در حالی که کار میکرد، همانند عقابی بلندپرواز و چون شکوه یک روشنفکر، روی برگرداند و گفت: حاج آقا! من کار میکنم و پول زحمت خودم را میخورم؛ خدا را شکر، ممنونم. در آن دل تاریکی، پول را نگرفت و سربلند، راهش را گرفت و رفت.
دوست داشتم این لحظه را بر پرده بزرگ سینمای چند بعدی ترسیم کنم و شکوه و عزت نفس و روشنفکری او را نشان دهم.