قیام ٥٧ از منظری دیگر!

13:28 - 19 بهمن 1392
Unknown Author
بیژن قبادی

بدون شک هرتحول سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مستلزم پیش زمینەها و نیازهای خاص خود است کە بدون فراهم شدن این زمینە و پیشنیازها، نمی‌توان سیر تحولات را کنترل کرد و بە نتیجە و سرانجام مورد نظر رسانید.

بە باور من، از هر منظری کە بخواهیم قیام سال ١٣٥٧ را در ایران مورد بررسی قرار بدهیم، باید اعتراف کرد کە هیچ‌کدام از زمینەها و پیشنیازها فراهم نبودند و در نتیجە بە باد حوادث و باری بە هر جهت سپردە شدە و در گرداب بی برنامەگی و انسجام لازم گرفتار گردید. اگر از زاویەای دیگر بە مقولە بنگریم، ایران در میان کشورهای همسایە خود جامعەای تحزب یافتە، سیاسی و دارای قدرترین احزاب و جریانات سیاسی از زمان مشروطیت بودە است. نقش حزب تودە با تشکیلاتهای مختلف صنفی در حوزەها و عرصەهای گوناگون اجتماعی، کارگری، زنان، جوانان، دانشجویان، نظامیان و . . . سازمان چریکهای فدائی از اواخر دهەی چهل خورشیدی کە نمی‌توان انقلاب در هنر و ادبیات انقلابی در دوران معاصر را بدون پرچمداری این جریان بە هیچ شکلی انکار کرد. همزمان سازمان مجاهدین و حزبیت در سبک و سیاقی مختص بەخود، علی‌رغم هر اشکالی کە بر این شیوە وارد است را بە عنوان جریانات مطرح و مجموعەای از جریانات سیاسی دیگر درکسوت تشکلهای سرتاسری و بە موازات آنها احزاب و نیروهای متعلق بە ملیت‌های ساکن ایران بویژە در کردستان، خوزستان و آذربایجان، این نمایی از اوضاع حزبی و تشکیلاتی بە صورتی موجز بود.

اما علل و عوامل بە شکست کشاندیدن خیزش فراگیر آمیختە با شور، هیجان، احساسات و بدور از شعور شناخت زمان و واقعیت‌ها و انطباق آن پتانسیل بە حرکت در آمدە و آکتیو با واقعیات موجود دانست، کە در اینجا اجمالا بە برخی از آنها اشارە می کنیم:
مرتجعین و فرصت طلبان مترصد فرصت نشستە در کنج مساجد، حسینیەها و حوزە باورهای سلطەطلبانە مذهبی و بزرگ نمایی خطر رسوخ کمونیزم روسی از جانب غرب کە دراینجا لازم است اشارەای سخنرانی \"ژیسکاردستن\" رئیس جمهور وقت فرانسە در کنفرانس \" گوادالوپ\"در اینبارە بکنیم کە نگرش غالب غرب و نیات واقعی آنها در حمایت از خمینی را بیان می‌کند. او می‌گوید : ( اگر شاە بماند، ایران دچار جنگی داخلی خواهد شد و مردم زیادی کشتە خواهند شدو کمونیستها نفوذ فوق‌العادە زیادی بەدست خواهند آورد.) و نیز: ( آنچە اروپا احتیاج دارد نفت ایران و ثبات منطقە است. خمینی در فرانسە ساکن شدە است، وی خیلی هم غیر منطقی نیست. واشنگتن باید خود را با تغییرات سیاسی تطبیق دهد.) کە متأسفانە گذشت زمان عکس پیش بینی‌های جناب رئیس جمهور را اثبات نمود با تبعات و خسارات بی‌شمار و جبران ناپذیر. غفلت حاکمان محدود و سطحی‌نگر ایران از این نگرش و سوار بر خرافە، توهم پراکنی و عوام‌فریبی محض.

در نتیجە تمرکز سیستم و دستگاه‌های امنیتی رژیم حاکم بر نیروها و جریانات غیر مذهبی و سرکوب همەجانبە آنها و سوق دادنشان بسوی رادیکالیزم، افراطیگرایی و گاها نیز رویکردها و اعمال آنارشیستی.

از سوی دیگر خنثی بودن حزب تودە با توجە بە سیاست و برنامەهای القایی از مسکو و نیز رؤیایی و آرمانگرایانە جریانات مطرح آنروز و گیر افتادن آنها در چنبرە کاملا ایدئولوژیکدر قرائتی سمبولیکاز پشت عینکهای قطور دو رنگ سیاە و سفید.

عدم توان آگاهی بخشی فراگیر و رسوخ در میان لایەهای مختلف اجتماعی و بسندە و تکیە بر طیف و قشری ویژە و عدم وجود برنامە، آلترناتیو و محدود نگری و فقدان بینشی آیندەنگرانەی منطبق بر واقعیات عینی، ذهنی، اقتصادی و اجتماعی جامعە ایرانی را می‌توان عمدە عوامل بستر ساز برای شکست قیام ناشی از شور و هیجانات مقطعی و در واقع سپردن قایق بادبانی بی سکان بە دست اتفاقات و پیشامدها دانست.

از آن سو نیز تکیە طفیلی‌ترین قشر موجود در جامعە ایران بر موج تعصبات خرافی و بعضا نیز بهرە برداری فرصت طلبانە برای باز کردن دملهای چرکین خصومت شخصی و تخلیە ریم ناشی از عقدەهای فروخفتە و مزمن، روزها و سالیانی را رقم زدند کە بە جرأت می‌توان این زمان را تلخترین وفاجعەبارترین مقطع زمانی تاریخ موجودیت ایران دانست.

این مطالب بە معنای دفاع از نظام پادشاهی نیست و فقط بدنبال مقایسەای واقع بینانە میان دو سیستم حاکم و پندگیری از رخدادها و تلاش برای زمینە و مکانیزمی معقول در راستای پند آموزی و جلوگیری از تکرار تاریخ و خسارات بیشمار ناشی از وقایع و رخدادهای چهل سال اخیر است.

ترکیە امروز و نظام نوین پادشاهی در ایران هردو از متولدین جنگ جهانی اول وفروپاشی امپراطوری عثمانی و باز ماندە امپراطوری صفوی ایران در لعاب قاجاریە بودند. در ایران میدان بە ارتجاع سلطە طلب و طفیلی واگذار شد و در ترکیە بە ژنرال‌های ارتش. در ایران عقب ماندەترین لایە متکی بر باورهای قشری برای تسویە حساب شخصی و کسب دوبارە مایملک از چنگ در آمدە ناشی از اصلاحات ارضی ١٣٤٢ بە میدان می‌آید همچنانکە طبق همە مستندات رژیم اسلامی، تاریخ ایران بە قرائت آنها نیز از سال ٤٢ شروع می‌شود کە در این راە همچنانکە همگان شاهدند، از توسل بە هیچ جنایتی برای نیل بە مقصود خود فروگذار نیست. فضای موجود در ترکیە منجر بە پیدایش اسلامی از نوع اسلام مدرن اردوغانی شد و در ایران سیر قهقرایی را طی نمودە و بە قعر تاریخ بازگشت. بە گمان من دلیل این پدیدە تفکیک آیین فردی و خصوصی شهروندان در ترکیە و ادغام این دو در ایران با توجە بە نوع نگرش مذهبی میان شیعەگری و سنی‌گری و ارتباط مستقیم آنها با موقعیت سیاسی، فرهنگی و اجتماعی جامعە است. یعنی بە عبارت دیگر اگر جامعە ایارن دارای احزاب سیاسی واقعی و با پلاتفرم و برنامە مشخص و بدور از توهمات حاکم بر تصورات ذهنی آنها بود، و آنها درکی درست و صحیح از جامعە ایرانی داشتە و بجز تکیە بر تئوری‌های مکتوب درون صفحات کتب خاص، با شناختی واقعبینانە، برنامە و راهکار مورد نیاز وارد می‌شدند، در کوران خیزش عمومی احساسات در سال ٥٧ می‌توانستند مسیر تحولات را بسوی دیگری رهنمون شوند. در این صورت شاید از عمدە دستاوردهای چنین رویکردی، شروع روندی رفرمیستی و سیر تحولات بصورتی آهستە و پیوستە بود نە کشتاری بیرحمانە در سرتاسر ایران از طیف‌های گوناگون فکری، تحمیل هشت سال جنگ ویرانگر، آوارگی چند میلیون نفر و از تبعات آن، بی‌هویتی چند نسل، گسترش فقر و فحشا، اعتیاد و خیل بی‌شمار معضلات گریبانگیر جامعە ایران.

از این رو، قیام شکست خوردە ٥٧ با توجە بە عواقب و پیامدهایش، نە گامی بە پیش، کە طی طریقی وارونە بود و لذا نیازمند بە قرائتی نوین و بدور از تعصبات خشک و غریو فریاد زندە باد و مردە بادها. خلاصە کلام اینکە اگر ایران و جامعەی ایرانی دچار فلاکت امروزی شدە است، در وهلە اول جریانات سیاسی غیر مستقل کە علی‌رغم تفاوت دیدگاە و جهانبینی، دنبالەرو تحولات بودند و با چهار شعار عوامفریبانە، گاها حتی بە تریبون سیستم تازە بە دوران رسیدە مبدل شدند و دوم جامعە ایرانی کە با چند وعدەی تخیلی و فریبکارانە در قالب آرمانگرایی پوپولیستی و تبعیت از شور و هیجان مقطعی بە میدان آمدە و صرفا با تکیە بر اینکە\" چە چیزی را نمی خواهند\" اما غافل از اینکە \"چە چیزی را می خواهند\".

بە مثابە محلی ایران خانم را بە عقد دائم زنگیانی مست کە حامل عقب افتادەترین باورهای فسیل شدە بودند، در آوردند. بە عبارتی دیگر و بدون رودربایستی، باید گفت کە اگر هیتلر دیکتاتور می‌شود و یا کورەی آدم سوزی دایر می‌کند؟ اگر استالین نامی انسانی‌ترین آرمانهای بشری را بە سخرە گرفتە و در خدمت سلطە خود بکار می‌گیرد؟ اگر موجودی بەنام صدام حسین نزدیک بە نیم قرن جنایت می‌کند؟ اگر با دیدن تصایر پخش شدە از جنایات بشار اسد در سوریە، از اینکە چنین موجودی هم در هیبت آدمی وجود دارد، از انسان بودن خود شرمندەایم؟ اگر خامنەای بە عنوان نمایندە خدا بر زمین برای رضای خدای خویش و بجا آوردن فرایض دینی‌اش کشتار می‌کند؟ بە جرات می‌توان گفت کە این افراد را باید با تفکیک زمانی مورد داوری قرار داد. اول اینکە برای جرایم ارتکابی شکی نیست و باید و مورد بازخواست و قضاوت قرار گیرند. اما در وهلەی دوم باید برای دیکتاتور شدنشان متهم ردیف آخر باشند، چرا؟ چونکە این عناصر بدون مدد و یاری عناصری کە اطرافشان را گرفتەاند و نیز سکوت و رها کردن میدان از سوی احاد جامعە، نمی‌توانستند دیکتاتور بشوند. یعنی در تعامل و قراردادی غیر مکتوب و غیر مصوب جامعە تمامی اختیارات را از خود سلب نمودە، بە عدەای واگذار کردە و منتظر و چشم براە الطاف آنها است کە از روی مرحمت گوشەچشمی نیز بوی داشتە باشند. دردناک‌تر از همە هم این است کە هیچگاە بە فکر بازستانی حقوق واگذاشتەاش نیز نیست و هیئت حاکمە نیاز از این خوان یغما بهرە بردە و در راستای تحمیق هرچە بیشتر جامعە، از آن بهرە می‌گیرد. در واقع دیکتاتور مولود عقب افتادگی جوامع و تشکلات در حوزەهای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و صنفی است کە راه برون رفت از آن رشد و آگاهی عمومی در حوزەهای فوق الذکر می‌باشد.