فرطِ سرشکستگی ولایت و سقوطِ دیانتش
20:41 - 10 اسفند 1392
Unknown Author
بهنام چنگائی
سرآخر، پس از سپری شدن ٣٥ سالِ تحمیل و تحمیق سیاه فرهنگِ واماندگی، سرکردگی سهمناک سیاسی، سرخوردگی اجتماعی، جنون سرسام آور تمامیتگرائی مذهبی و سراسر پُرهزینه و خونین زندگی اجباری طبق دستور و به میل دکان چاربر ولایات فقیه، ما برابر یک پرسش پایهای ایستادهایم! آیا ما اکثریت مردم کارمزد، بیسهم و حقوق، برای تصفیه حساب نهائی با یک مشت سران رژیم و کاسه لیسان آن آماده شدهایم تا رهائی خود را سازمان دهیم؟ آیا ما عملا و ضرورتا به آخر خط این تجربه شرمسارِ تاریخ، بیرون رفتن از راه تباهی آن و الزام حذفِ ناگزیرش برای نجات جان و مال و کشور خودمان، به مرحله گذر جدی و پایانی از آن نرسیدهایم؟ آیا این مسلکِ فرقهای به درستی در همه عرصهها و حوزههای مورد ادعاهایش در چشم همگان یکسر فرونریخته است؟ مگر نه که تاکنون هیچیک از وعدههای خمینی در طی این سالهای جنگ و جنایت و جنون عملی نشده است؟ در حالیکه با ویرانی همان حداقلهای تأمین معاش و آزادی دردورهی شاه مفتضح که امروز دیگر برای ٥٠% مردم، همانها هم امروزه وجود خارجی هم ندارد. آیا هنوز هم باید منتظر اصلاح رژیم توسط احمدی نژادها، روحانیها و کروبیها و موسویها شد؟
آیا در همین فاصلهی تاراج هستی مردم، فقر ما گواه مکنت یک کاست خارق العاده مقتدر اقتصادی ـ سیاسی با ثروتهای کلانِ اسلام آورده، متشکل از \"مُکلا و معمم\" و \"مفتخورانِ رانتخوار\"آنها نیستیم که از قِبل سروری سیاسی مطلق شیعه تکوین و چنین عینی و عریان همچون اختاپوسی هزاران دست اقتدار بلامنازع یافته است؟ رهبر سرخورده و بیآبرو که جای خود دارد! او با بند بازی و مانور هنوز هم دارای مهرهی مار خودش است که ارادهاش توسط همان باندها و مافیاهای رنگین اقتصادی و نظامی و بطبع سیاسی که لازم و ملزم هماند به پیش برده میشود و همچنان نقش اساسی و کلیدی بر پیشانی نظام دارد. این آقا و بیتاش و همهی طیفهای وابسته به نظام ولائی، هر کدام به نوعی به شدت آلوده به مال و منال، و به تبع آن همچنان در جنگ قدرت و ثروت، و لاجرم تباهی بیپایان سرمایههای جانی و مالی کشورمان بوده و هستند.
(گرهِ پیچیده و حساسیت مقطع کنونی با شکنندگی توامان نظام و زندگی احاد مردم و ناتوانی پاسخ رژیم به هیچیک از آنها، میتواند با نابردباری و غلیان نیروی عصیانی و خیزش اجتناب ناپذیر مردمی که منشأ پیدایش ٨٨ شد را یکبار دیگر بازتولید کند و حال و هوای ٨٨ را بازگرداند. آیا به نظر اپوزیسون برابری جو چنین نمیآید که این بار تضاد ذاتی و جدال درونی رژیم با خود و خواست نان و آزادی مردمِ تبعیضزده مهیاتر از همیشه است؟ تعارضی واقعی که دیگر چارهای جز استفاده از این فرصت آن نیست و باید در این نبرد سرنوشتساز، نیروهای انقلابی، دمکرات و مترقی به سوی همراهی و بسیج اراده مردمی در مسیل ویرانی و سرنگونی کل بساط شیعی همگام شوند! و البته هم جز این امیدی در دستان و شکمهای خالی مردم کار و زحمت و فرودستان باقی نمانده است.)
در طی ٣٥ سال این دستگاه مکار، مخوف و مرتجع پیوسته مولد اشکال تبعیضها، نابرابریها، فسادها، غارتها، بیارزشیها، چاپلوسیها، قساوتها، دروغها، شرارتها، توطئهها، رواج فحشا و افیونها، مکیدن و ریختن خون تودههای ندار و آسیبپذیر به بهانههای بسیاری بوده است. همهی این مصائب و مافات، تنها در پی یک فریب خوردگیِ خوشباورانه، و در یک استعداد استثنائی تاریخِ مبارزات تودهای ـ همگانی روی داد، تا همهی ما چنین اسیرِ شعبده بازیهایش شدیم. اینک اما، بازماندههای پشیمان نسل حامی از خمینی و خیل سرخورده و عظیم همین مردم گرسنه و سرکوب شده و بیدادرس در عصر خامنهای، همگی با چشمان خود دیده و شاهد فریفتگی و افسانگی رحمت \"خدا پناهان\" شدهاند و هر روز با تلخ و نا امنتر شدن همین زندگی ساده و فقیرانهشان، این فقدان حداقلها، گواه هر چه بیشتر بیاساسی \"عدل علی\" و کلاه گشاد دینکاران و فروریزی دعاوی سرشکستهی ولایات بیآبرو، کل دستگاه شیعه و دولتهای تبهکار آن میباشد.
اغراق آمیز نسیت که امروز دیگر رهبر و کل رژیمِ پاکباختهاش، حتی یک بهانهی کوچک هم برای امیدبخشی قابل باور و در نتیجه آرام کردن کارگران و تودههای سرسامزده از بیکاری، نداری و بیدادرسی، جهت جلب اعتماد دوباره آنان را ندارد. اعتراضات گسترده و سراسری کارگری در بخشهای مختلف به دلیل تأخیر در دریافت چندماههی حقوق و افزایش درآمد متعادل با نرخ تورمِ رو به شتاب، تنها بیانگر این بیاعتباری وعدهها و مقاومت سازشناپذیر در برابر تهاجم به حقوق بخور و نمیر همه کارمزدان یدی و فکریست. همه ما، بحرانِ معاش، ژرفا و پهنای نیاز قریب به اتفاق کارگران، تنگدستان و لایههای کم درآمد میانی به سبد اهدائی یا گداپروری را که در آن صفهای طویل و دردآور کاملا آشکار شد دیدیم. \"ابعاد خردکننده ی این محرومیتها دقیقا مرتبط است با ماجراجوئیهای اتمی و جنگ فرقهای منطقهای از یکسو، انباشت، غارت و انتقال صدها میلیارد دولار سرمایههای کشور به نقاط امن جهت فردای \"چند نفر\" از سوی دیگر، تاب و قرار مردمان مزدبگیر و کم درآمد و حاشیه نشینهای بیپناه را بریده است و متصور هم نیست که رژیم بخواهد و بتواند بیشتر از این و با این همه نارسائیها و نابسامانیهای بلند و گسترده و کمر شکن و روزانه، آنان را دعوت به بردباریِ گرسنگی، آرامش در برابر زورِ کور، بیکاری چند میلیونی نسلهای جوان، تورم و گرانی روزافزون با بیثباتی هستی خویش، بار دیگر متقاعد به تحمل این بساط \" بیپیر و بیمذهب\" ولائی کند؛ تا مگر باندها همچنان به غارتگریها و شبیخونهای همیشگیشان ادامه دهند. در این سیاه بازی و بازار مکاره، شگفت و شرم آورتر طرح اقتصاد مقاومتی خامنهایست که وی با این توطئه نخنما میخواهد در پشتیبانی از اهداف روحانی و یاران اقتصاد نئولیبرال داخلی، سفرهیهای خالی مردم را هر چه بیشتر توسط جهانخوران اقتصاد گلوبال و نئولیبرال تهیتر کند.
رژیمی که از ابتدا خودرأی، لجوج و تک قطبی نعرهی مستانه الهی ـ آسمانی میزد و بیکمترین نرمش در برابر دیگر دیدگاههای اجتماعی ـ طبقاتی به تبلیغ تنها راه خدا، برتری و بنای مطلق اصول شیعه ناب محمدی بر علیه همهی شیوههای علمی و اندیشهای و تفکرِ تاریخِ مدرنِ نوع بشری پرداخته و به تمسخر، نخوت و نفرت به همه جهان بینیها مینگریست! همین فرقه و دعاوی یکسویه، توانست با شیوههای تدریجی، علنی و بیپایه حکومتاش را بر خوشبینی، پذیرش وعدهها و همزمان با جلب حمایت طیف بزرگی از نیروهای سیاسی در اعماق ساده لوحیها استقرار دهد؛ و داد. بیهیچ کم و کاست، مردم و نیروهای مدافع سیاسی رنگین، منهای اندکی از آنها، همه فریب خوردند.
زیرا این تکصدائی در همان آغاز با دمکراسی؛ جمهوریت و حتی منویات خود شیعان نیز بیگانه بود. یعنی ارادهی مردمان و ملیتهای شیعه را هم در تعیین سرنوشت خویش هرگز برنمیتابید و آن هم متاثر از قدرت لایزال ولی فقیه بود.
او: با هر نرمش و چرخش باز برای یافتن راه های تعاون، تراکم اندیشه، تشکل نیروهای رنگین، دیالوگ باز، همکاری مشترک و همگانی، تفاهم در بین جوامع و ملیتهای رنگین با هم یکسر ضدیت داشت و عملا کوچکترین تحول در بیرون از کاست ولایت غیرممکن بود و هنوز هست. به همین خاطر چه در عرصههای داخلی و چه در دیپلماسی منطقهای و جهانی آشکارا هویت و بقایش در مقابله، ناسازگاری و دشمن تراشیهاست و نه ضرورت ارتباطات دوستانه، منطقی و ناگزیر میان ما با جهانیان. به هر حال اگر واقعیت داشته باشد که مذهب اکثریت مردم ما شیعه است که هست، آنگاه شما بهتر به تخریب، خیانت و کشتار حاکمیت از زندگی همین شعیان جگر سوخته پیمیبرید.
باید برپاخاست و هوشیار بود. ما در بدترین دوران ستمزدگی و تلفیق مذهب و سرمایه باهم و در بهترین بزنگاه رهائی از آنان ایستادهایم؛ البته با کوله بارهائی از تجربههای خونین ٦٠ و ٦٧ و بسیار یاری بخش دیگر! دیگر دوره ربوده شدن و تصاحب انقلاب و شکست ما توسط طیف ملاها و مکلاهای لیبرال، ملیهای مذهبیهای متنوع سپری شده است و واقعیتهای مطامع و جاهطلبیهای هر یک آنان کاملا بر ملاست! بر همهی ما نیروهای برابریخواه، آزادیجو، نوعدوست و مترقیست که این فرصت را از دست ندهیم و لازمهی آن ایجاد صف متحد و مستقل چپ و کمونیستیست تا به تبع آن بر کالبد سست و پراکندهی مبارزات کارگران، زنان و جوانان و تبعیضزدگان و تهیدستان و ملیتهای به جان آمده امید و هشدار و وقار دهیم که ما همه با هم هستیم. این رژیم آنگونه که فکر و باور داشت عمل کرده و زندگی امروز ما محصول آن است. و همچنین باید کاملا صراحت داد که رژیم به هر قیمتی شده و توسط هر جریان هار و جهانخواری، میخواهد خود را با به حراج گذاردن سرمایهی مردمی به کمین امپریالیست ها بگذارد و خود را نجات دهد. ما باید همزمان با تأئید دیپلماسی متمدنانه و مسالمتجو از گشودن عرصههای فعالیت اقتصادی و سیاسی برابر و متقابل با همهی علاقمندان استقبال کرده، و از توقف برنامههای پُرخرج، بیهوده و جاهطلبانه اتمی رژیم هم پشتیبانی کنیم. در کنار آن فرصت هر دسیسه و خیانت و همکاریهای دول غرب و مخصوصا امپریالیست آمریکا برای حفظ نظام را شدید محکوم زیر نظر داشته باشیم.
جریانهای چپ هیچ بهانهای برای تأخیر همکاریهای متحد و مشترک ندارد. تردیدی نیست که صف مستقل چپ و یا هر طیف دیگری میتواند در این شرایط خاص، محرک زمینهی شکلگیری جبهه سرنگونی را در میان جریانهای دمکرات و مترقی به حرکت درآورد و به تبع آن بیشترین سود برای طبقه کارمزد و تهیدست است که چپهای پراکنده بهتر میتوانند با حفظ هویتهای خویش، به ایجاد چنین ظرفهای بزرگ با نتایج چشمگیر آن منتج و به همبستگی طبقاتی منتهیای کنند. گسترش دایرهی چنین صف بندیهای سیاسی ـ طبقاتی میتواند به تنهائی انگیزه و ضرورت مبارزه شگرف تودهای را ترغیب، تشویق و جو خفقانی تور پلیس را سست کرده و به اضطراب و پریشانی بکشاند. هر همکاریِ فراسازمانی، مشترک و دموکراتیک بر علیه چماق سرکوب موجود، یک گام موثر در تضعیف رژیم است و قطعا منشأ نزج و فراز جنبش حیاتی کارگری ـ توده ای نیز می تواند باشد. وجود چنین فضائی، با کار سیاسی و همبستگی مشترک علیه حاکمیت، حتما اشتلم ورزی خامنه ای را ناگزیر به نرمش بیشتر به مردم و عقب نشینی از زوز خواهد ساخت؛ اگر چه شاید در کوتاه مدت می تواند عکس اش صادق باشد و خشونت و قهر او را تقویت کند؛ اما این در حالتی ست که رژیم از آن وحشت دارد و می داند که دیگر قادر نیست فاجعه ی ٢٢ تا ٢٥ خراداد ٨٨ را باز تولید کند؛ زیرا حکم مرگ خود را صادر کرده است. پس تفاهم، همکاری مشترک و ایجاد صف متحد چپ، بی گمان بازتاب مستقیم کارگری ـ توده ای خواهد داشت؛ چه در ابتدا با دادن یک اعلامیه ی سراسری باشد؛ چه با اعلام ایجاد شبکه رسانهای بزرگ با یک نام!
سرآخر، پس از سپری شدن ٣٥ سالِ تحمیل و تحمیق سیاه فرهنگِ واماندگی، سرکردگی سهمناک سیاسی، سرخوردگی اجتماعی، جنون سرسام آور تمامیتگرائی مذهبی و سراسر پُرهزینه و خونین زندگی اجباری طبق دستور و به میل دکان چاربر ولایات فقیه، ما برابر یک پرسش پایهای ایستادهایم! آیا ما اکثریت مردم کارمزد، بیسهم و حقوق، برای تصفیه حساب نهائی با یک مشت سران رژیم و کاسه لیسان آن آماده شدهایم تا رهائی خود را سازمان دهیم؟ آیا ما عملا و ضرورتا به آخر خط این تجربه شرمسارِ تاریخ، بیرون رفتن از راه تباهی آن و الزام حذفِ ناگزیرش برای نجات جان و مال و کشور خودمان، به مرحله گذر جدی و پایانی از آن نرسیدهایم؟ آیا این مسلکِ فرقهای به درستی در همه عرصهها و حوزههای مورد ادعاهایش در چشم همگان یکسر فرونریخته است؟ مگر نه که تاکنون هیچیک از وعدههای خمینی در طی این سالهای جنگ و جنایت و جنون عملی نشده است؟ در حالیکه با ویرانی همان حداقلهای تأمین معاش و آزادی دردورهی شاه مفتضح که امروز دیگر برای ٥٠% مردم، همانها هم امروزه وجود خارجی هم ندارد. آیا هنوز هم باید منتظر اصلاح رژیم توسط احمدی نژادها، روحانیها و کروبیها و موسویها شد؟
آیا در همین فاصلهی تاراج هستی مردم، فقر ما گواه مکنت یک کاست خارق العاده مقتدر اقتصادی ـ سیاسی با ثروتهای کلانِ اسلام آورده، متشکل از \"مُکلا و معمم\" و \"مفتخورانِ رانتخوار\"آنها نیستیم که از قِبل سروری سیاسی مطلق شیعه تکوین و چنین عینی و عریان همچون اختاپوسی هزاران دست اقتدار بلامنازع یافته است؟ رهبر سرخورده و بیآبرو که جای خود دارد! او با بند بازی و مانور هنوز هم دارای مهرهی مار خودش است که ارادهاش توسط همان باندها و مافیاهای رنگین اقتصادی و نظامی و بطبع سیاسی که لازم و ملزم هماند به پیش برده میشود و همچنان نقش اساسی و کلیدی بر پیشانی نظام دارد. این آقا و بیتاش و همهی طیفهای وابسته به نظام ولائی، هر کدام به نوعی به شدت آلوده به مال و منال، و به تبع آن همچنان در جنگ قدرت و ثروت، و لاجرم تباهی بیپایان سرمایههای جانی و مالی کشورمان بوده و هستند.
(گرهِ پیچیده و حساسیت مقطع کنونی با شکنندگی توامان نظام و زندگی احاد مردم و ناتوانی پاسخ رژیم به هیچیک از آنها، میتواند با نابردباری و غلیان نیروی عصیانی و خیزش اجتناب ناپذیر مردمی که منشأ پیدایش ٨٨ شد را یکبار دیگر بازتولید کند و حال و هوای ٨٨ را بازگرداند. آیا به نظر اپوزیسون برابری جو چنین نمیآید که این بار تضاد ذاتی و جدال درونی رژیم با خود و خواست نان و آزادی مردمِ تبعیضزده مهیاتر از همیشه است؟ تعارضی واقعی که دیگر چارهای جز استفاده از این فرصت آن نیست و باید در این نبرد سرنوشتساز، نیروهای انقلابی، دمکرات و مترقی به سوی همراهی و بسیج اراده مردمی در مسیل ویرانی و سرنگونی کل بساط شیعی همگام شوند! و البته هم جز این امیدی در دستان و شکمهای خالی مردم کار و زحمت و فرودستان باقی نمانده است.)
در طی ٣٥ سال این دستگاه مکار، مخوف و مرتجع پیوسته مولد اشکال تبعیضها، نابرابریها، فسادها، غارتها، بیارزشیها، چاپلوسیها، قساوتها، دروغها، شرارتها، توطئهها، رواج فحشا و افیونها، مکیدن و ریختن خون تودههای ندار و آسیبپذیر به بهانههای بسیاری بوده است. همهی این مصائب و مافات، تنها در پی یک فریب خوردگیِ خوشباورانه، و در یک استعداد استثنائی تاریخِ مبارزات تودهای ـ همگانی روی داد، تا همهی ما چنین اسیرِ شعبده بازیهایش شدیم. اینک اما، بازماندههای پشیمان نسل حامی از خمینی و خیل سرخورده و عظیم همین مردم گرسنه و سرکوب شده و بیدادرس در عصر خامنهای، همگی با چشمان خود دیده و شاهد فریفتگی و افسانگی رحمت \"خدا پناهان\" شدهاند و هر روز با تلخ و نا امنتر شدن همین زندگی ساده و فقیرانهشان، این فقدان حداقلها، گواه هر چه بیشتر بیاساسی \"عدل علی\" و کلاه گشاد دینکاران و فروریزی دعاوی سرشکستهی ولایات بیآبرو، کل دستگاه شیعه و دولتهای تبهکار آن میباشد.
اغراق آمیز نسیت که امروز دیگر رهبر و کل رژیمِ پاکباختهاش، حتی یک بهانهی کوچک هم برای امیدبخشی قابل باور و در نتیجه آرام کردن کارگران و تودههای سرسامزده از بیکاری، نداری و بیدادرسی، جهت جلب اعتماد دوباره آنان را ندارد. اعتراضات گسترده و سراسری کارگری در بخشهای مختلف به دلیل تأخیر در دریافت چندماههی حقوق و افزایش درآمد متعادل با نرخ تورمِ رو به شتاب، تنها بیانگر این بیاعتباری وعدهها و مقاومت سازشناپذیر در برابر تهاجم به حقوق بخور و نمیر همه کارمزدان یدی و فکریست. همه ما، بحرانِ معاش، ژرفا و پهنای نیاز قریب به اتفاق کارگران، تنگدستان و لایههای کم درآمد میانی به سبد اهدائی یا گداپروری را که در آن صفهای طویل و دردآور کاملا آشکار شد دیدیم. \"ابعاد خردکننده ی این محرومیتها دقیقا مرتبط است با ماجراجوئیهای اتمی و جنگ فرقهای منطقهای از یکسو، انباشت، غارت و انتقال صدها میلیارد دولار سرمایههای کشور به نقاط امن جهت فردای \"چند نفر\" از سوی دیگر، تاب و قرار مردمان مزدبگیر و کم درآمد و حاشیه نشینهای بیپناه را بریده است و متصور هم نیست که رژیم بخواهد و بتواند بیشتر از این و با این همه نارسائیها و نابسامانیهای بلند و گسترده و کمر شکن و روزانه، آنان را دعوت به بردباریِ گرسنگی، آرامش در برابر زورِ کور، بیکاری چند میلیونی نسلهای جوان، تورم و گرانی روزافزون با بیثباتی هستی خویش، بار دیگر متقاعد به تحمل این بساط \" بیپیر و بیمذهب\" ولائی کند؛ تا مگر باندها همچنان به غارتگریها و شبیخونهای همیشگیشان ادامه دهند. در این سیاه بازی و بازار مکاره، شگفت و شرم آورتر طرح اقتصاد مقاومتی خامنهایست که وی با این توطئه نخنما میخواهد در پشتیبانی از اهداف روحانی و یاران اقتصاد نئولیبرال داخلی، سفرهیهای خالی مردم را هر چه بیشتر توسط جهانخوران اقتصاد گلوبال و نئولیبرال تهیتر کند.
رژیمی که از ابتدا خودرأی، لجوج و تک قطبی نعرهی مستانه الهی ـ آسمانی میزد و بیکمترین نرمش در برابر دیگر دیدگاههای اجتماعی ـ طبقاتی به تبلیغ تنها راه خدا، برتری و بنای مطلق اصول شیعه ناب محمدی بر علیه همهی شیوههای علمی و اندیشهای و تفکرِ تاریخِ مدرنِ نوع بشری پرداخته و به تمسخر، نخوت و نفرت به همه جهان بینیها مینگریست! همین فرقه و دعاوی یکسویه، توانست با شیوههای تدریجی، علنی و بیپایه حکومتاش را بر خوشبینی، پذیرش وعدهها و همزمان با جلب حمایت طیف بزرگی از نیروهای سیاسی در اعماق ساده لوحیها استقرار دهد؛ و داد. بیهیچ کم و کاست، مردم و نیروهای مدافع سیاسی رنگین، منهای اندکی از آنها، همه فریب خوردند.
زیرا این تکصدائی در همان آغاز با دمکراسی؛ جمهوریت و حتی منویات خود شیعان نیز بیگانه بود. یعنی ارادهی مردمان و ملیتهای شیعه را هم در تعیین سرنوشت خویش هرگز برنمیتابید و آن هم متاثر از قدرت لایزال ولی فقیه بود.
او: با هر نرمش و چرخش باز برای یافتن راه های تعاون، تراکم اندیشه، تشکل نیروهای رنگین، دیالوگ باز، همکاری مشترک و همگانی، تفاهم در بین جوامع و ملیتهای رنگین با هم یکسر ضدیت داشت و عملا کوچکترین تحول در بیرون از کاست ولایت غیرممکن بود و هنوز هست. به همین خاطر چه در عرصههای داخلی و چه در دیپلماسی منطقهای و جهانی آشکارا هویت و بقایش در مقابله، ناسازگاری و دشمن تراشیهاست و نه ضرورت ارتباطات دوستانه، منطقی و ناگزیر میان ما با جهانیان. به هر حال اگر واقعیت داشته باشد که مذهب اکثریت مردم ما شیعه است که هست، آنگاه شما بهتر به تخریب، خیانت و کشتار حاکمیت از زندگی همین شعیان جگر سوخته پیمیبرید.
باید برپاخاست و هوشیار بود. ما در بدترین دوران ستمزدگی و تلفیق مذهب و سرمایه باهم و در بهترین بزنگاه رهائی از آنان ایستادهایم؛ البته با کوله بارهائی از تجربههای خونین ٦٠ و ٦٧ و بسیار یاری بخش دیگر! دیگر دوره ربوده شدن و تصاحب انقلاب و شکست ما توسط طیف ملاها و مکلاهای لیبرال، ملیهای مذهبیهای متنوع سپری شده است و واقعیتهای مطامع و جاهطلبیهای هر یک آنان کاملا بر ملاست! بر همهی ما نیروهای برابریخواه، آزادیجو، نوعدوست و مترقیست که این فرصت را از دست ندهیم و لازمهی آن ایجاد صف متحد و مستقل چپ و کمونیستیست تا به تبع آن بر کالبد سست و پراکندهی مبارزات کارگران، زنان و جوانان و تبعیضزدگان و تهیدستان و ملیتهای به جان آمده امید و هشدار و وقار دهیم که ما همه با هم هستیم. این رژیم آنگونه که فکر و باور داشت عمل کرده و زندگی امروز ما محصول آن است. و همچنین باید کاملا صراحت داد که رژیم به هر قیمتی شده و توسط هر جریان هار و جهانخواری، میخواهد خود را با به حراج گذاردن سرمایهی مردمی به کمین امپریالیست ها بگذارد و خود را نجات دهد. ما باید همزمان با تأئید دیپلماسی متمدنانه و مسالمتجو از گشودن عرصههای فعالیت اقتصادی و سیاسی برابر و متقابل با همهی علاقمندان استقبال کرده، و از توقف برنامههای پُرخرج، بیهوده و جاهطلبانه اتمی رژیم هم پشتیبانی کنیم. در کنار آن فرصت هر دسیسه و خیانت و همکاریهای دول غرب و مخصوصا امپریالیست آمریکا برای حفظ نظام را شدید محکوم زیر نظر داشته باشیم.
جریانهای چپ هیچ بهانهای برای تأخیر همکاریهای متحد و مشترک ندارد. تردیدی نیست که صف مستقل چپ و یا هر طیف دیگری میتواند در این شرایط خاص، محرک زمینهی شکلگیری جبهه سرنگونی را در میان جریانهای دمکرات و مترقی به حرکت درآورد و به تبع آن بیشترین سود برای طبقه کارمزد و تهیدست است که چپهای پراکنده بهتر میتوانند با حفظ هویتهای خویش، به ایجاد چنین ظرفهای بزرگ با نتایج چشمگیر آن منتج و به همبستگی طبقاتی منتهیای کنند. گسترش دایرهی چنین صف بندیهای سیاسی ـ طبقاتی میتواند به تنهائی انگیزه و ضرورت مبارزه شگرف تودهای را ترغیب، تشویق و جو خفقانی تور پلیس را سست کرده و به اضطراب و پریشانی بکشاند. هر همکاریِ فراسازمانی، مشترک و دموکراتیک بر علیه چماق سرکوب موجود، یک گام موثر در تضعیف رژیم است و قطعا منشأ نزج و فراز جنبش حیاتی کارگری ـ توده ای نیز می تواند باشد. وجود چنین فضائی، با کار سیاسی و همبستگی مشترک علیه حاکمیت، حتما اشتلم ورزی خامنه ای را ناگزیر به نرمش بیشتر به مردم و عقب نشینی از زوز خواهد ساخت؛ اگر چه شاید در کوتاه مدت می تواند عکس اش صادق باشد و خشونت و قهر او را تقویت کند؛ اما این در حالتی ست که رژیم از آن وحشت دارد و می داند که دیگر قادر نیست فاجعه ی ٢٢ تا ٢٥ خراداد ٨٨ را باز تولید کند؛ زیرا حکم مرگ خود را صادر کرده است. پس تفاهم، همکاری مشترک و ایجاد صف متحد چپ، بی گمان بازتاب مستقیم کارگری ـ توده ای خواهد داشت؛ چه در ابتدا با دادن یک اعلامیه ی سراسری باشد؛ چه با اعلام ایجاد شبکه رسانهای بزرگ با یک نام!