فرياد روژهلات - عبدالرحمان بربرى
20:33 - 18 خرداد 1393
Unknown Author
عبدالرحمان بربرى
فريادهاى روژهلات چه غم انگيزند. اشكهاى زير پوست، زنى تنها با گاری شكسته و كارتن هاى كهنه جمع شده ازكنارجوى، درسكوت شبى بيمار, وفرزند همراهش با گرفتن دامن مادر، درپی قهرمان رویاهایش ، درسكوتى شبى بى پایان .
لبان قرمزعروسكان اسير, دربند شهوت وهوس زرفروشان، تا كه روزى بی شرف آغازگردد.
درنگ ای شب در برزنى ظلمانى اهورا مزدا را ديدم ؛ كه با اهريمن درحال رقص، مردم هم درخواب .
واژه هاى تاريخ مصرف گذشته دربين خلقى كه خويش را درمانده يافته .
خمره هايى كه بجاى شراب ناب، لبالب ازسركه .
چه زود به فراموشى سپردند، سايه خيانت را، وخونهاى چكیده زدست دشمنان، تا دیگر یادی از مبارزان راستین وطن نگردد .
دمكراسى همچون روسپى و تن فروشى گردیده، كه تنها بخاطر شكم گرسنه فرزندانش تن فروشى مى نمايد .
دربامدادی كه ، كاوه هنوز به زنجیر مانده ، ننگ است هم عقیده ضحاك زیستن .
سوسیالیزم ولیبرالیزم سرخوش ازباده ، ملت را مضحكه مى نمودند، و فرزند چلمن آنان برسرسفره ای مهیا ، كه به بهای فروختن روژهلات، برای چندی ارسته گردیده ، می شتافت .
روژهلات خود به پا خیز، كه دیگر روز عصیان است ، یاغی وسركش آتشی بر پا كن ، تا كه دشمنان غاصب را در خود شعله ورنمایی .
دیگر بس است ؛ فریاد كن روژهلات ؛ فریاد ، صبری نمانده .
جوانان اسیر دربند ، به جرم میل رهایی وطن ، دیگر جای باور به واژه های معركه گیران سیاسی ، كه انسانها را به دو دسته جدا ، یا دشمن یا ابزار ، نمانده ، خیمه شب بازی پایان یافته ، طلوعی تابناك در حال طلوعیدن است .
آه و ناله ی مادری ، با گیسوانی همچو برف سپید ، تا كه شاید به شكوه ترین آرمانش ، یعنی جای دفن فرزند ، اما دریغا .
شب درخواب وبیداری ! دخترانی با جامه های محلی واراسته ، دست دردست هم ، دایره وار درحال رقص وپای كوبی برسرمزارسربازیی گمنام .
فریاد كن روژهلات ؛ چون صدای شلیك آخرین فشنگ ملیتانت ، بهترین ملودی شب در كوچه پس كوچههای كردستان بود ، كه یانی بزرگترین كنسرت خویش را ، با الهام از آن به اجرا گذاشت .
این بارمردم روژهلات براین باورند ، كه پس ازآن ، باید برای همیشه چراغهای منزلشان را ، به درازای شب روشن نگاه بدارند .
هیمن با كفنی سفید گوررا بشكافت وسراسیمه از خاك برخاست ! فریاد زد ؛ كه زندگی را نكشید ، واین باربه بلندای مرتفع ترین كوه كردستان ره سپار ، تا كه ناله جدایی را با حماستی به وسعت تمام سرزمین كردستان ، برآن فریاد زند .
فریاد كن روژهلات ؛ عمری باقی نمانده ، تا مادران داغ كشیده ، چشم ازجهان فرو ببندند ورهایی روژهلات كردستان را ، برای همیشه با ................... پس فریاد كن روژهلات ، كه ملت هم یك صدا ، هم رازتواست ، فریاد كن ..........
فريادهاى روژهلات چه غم انگيزند. اشكهاى زير پوست، زنى تنها با گاری شكسته و كارتن هاى كهنه جمع شده ازكنارجوى، درسكوت شبى بيمار, وفرزند همراهش با گرفتن دامن مادر، درپی قهرمان رویاهایش ، درسكوتى شبى بى پایان .
لبان قرمزعروسكان اسير, دربند شهوت وهوس زرفروشان، تا كه روزى بی شرف آغازگردد.
درنگ ای شب در برزنى ظلمانى اهورا مزدا را ديدم ؛ كه با اهريمن درحال رقص، مردم هم درخواب .
واژه هاى تاريخ مصرف گذشته دربين خلقى كه خويش را درمانده يافته .
خمره هايى كه بجاى شراب ناب، لبالب ازسركه .
چه زود به فراموشى سپردند، سايه خيانت را، وخونهاى چكیده زدست دشمنان، تا دیگر یادی از مبارزان راستین وطن نگردد .
دمكراسى همچون روسپى و تن فروشى گردیده، كه تنها بخاطر شكم گرسنه فرزندانش تن فروشى مى نمايد .
دربامدادی كه ، كاوه هنوز به زنجیر مانده ، ننگ است هم عقیده ضحاك زیستن .
سوسیالیزم ولیبرالیزم سرخوش ازباده ، ملت را مضحكه مى نمودند، و فرزند چلمن آنان برسرسفره ای مهیا ، كه به بهای فروختن روژهلات، برای چندی ارسته گردیده ، می شتافت .
روژهلات خود به پا خیز، كه دیگر روز عصیان است ، یاغی وسركش آتشی بر پا كن ، تا كه دشمنان غاصب را در خود شعله ورنمایی .
دیگر بس است ؛ فریاد كن روژهلات ؛ فریاد ، صبری نمانده .
جوانان اسیر دربند ، به جرم میل رهایی وطن ، دیگر جای باور به واژه های معركه گیران سیاسی ، كه انسانها را به دو دسته جدا ، یا دشمن یا ابزار ، نمانده ، خیمه شب بازی پایان یافته ، طلوعی تابناك در حال طلوعیدن است .
آه و ناله ی مادری ، با گیسوانی همچو برف سپید ، تا كه شاید به شكوه ترین آرمانش ، یعنی جای دفن فرزند ، اما دریغا .
شب درخواب وبیداری ! دخترانی با جامه های محلی واراسته ، دست دردست هم ، دایره وار درحال رقص وپای كوبی برسرمزارسربازیی گمنام .
فریاد كن روژهلات ؛ چون صدای شلیك آخرین فشنگ ملیتانت ، بهترین ملودی شب در كوچه پس كوچههای كردستان بود ، كه یانی بزرگترین كنسرت خویش را ، با الهام از آن به اجرا گذاشت .
این بارمردم روژهلات براین باورند ، كه پس ازآن ، باید برای همیشه چراغهای منزلشان را ، به درازای شب روشن نگاه بدارند .
هیمن با كفنی سفید گوررا بشكافت وسراسیمه از خاك برخاست ! فریاد زد ؛ كه زندگی را نكشید ، واین باربه بلندای مرتفع ترین كوه كردستان ره سپار ، تا كه ناله جدایی را با حماستی به وسعت تمام سرزمین كردستان ، برآن فریاد زند .
فریاد كن روژهلات ؛ عمری باقی نمانده ، تا مادران داغ كشیده ، چشم ازجهان فرو ببندند ورهایی روژهلات كردستان را ، برای همیشه با ................... پس فریاد كن روژهلات ، كه ملت هم یك صدا ، هم رازتواست ، فریاد كن ..........