فاجعەی کنونی جامعەی ایران
14:42 - 9 مرداد 1397
Unknown Author
عزیز شیخانی
ایران در مقایسە با کشورهای دارای قدمت تاریخی بلند مدت در سطح منطقەای و جهانی پیشرفت موزون و توسعەی متوازنی نداشتە است. سیر حوادث تاریخی در ایران و ملت های موجود در حوزەی جغرافیایی این کشور نشان از دردی مزمن در عمق جامعە و فرهنگ این مردمان دارند. مردمان این خطە زیر سایەی سنگین عدم آگاهی از تاریخ واقعی و همچنین هویت ساختگی خویش در دورەهای مختلف تاریخی بە دام زور و زر گرفتار شدەاند. بە عبارتی دیگر، تاج و عمامە در برهەهای گوناگون ملت ها و مردمان سرزمین ایران را آگاهانە یا عمدا بە تباهی کشیدەاند. جدا از دورەهای کهن تاریخ ایران، دوران معاصر این مرز و بوم بر همگان اثبات می کند، کە فاجعەی جامعە ریشە در فرهنگ، سبک و نگرش جهان بینی فرد و جمع این مردمان دارد.
تجزیە و تحلیل کنش و واکنش مردم در عرصەی زندگی روزانە، ما را با لایەهای پنهان و آشکار دلایل عدم تغییر و تحول راستین و موزون در ایران آشنا می کند.
قرائن و شواهد کافی برای اثبات عوامل اوضاع نابسامان کنونی ایران و مردمان مختلف این سرزمین در هر گوشە و کناری عیان است، اما چە بسا عامەی مردم از این مسائل گریزانند. یکی از علل عمدە و چشمگیر اوضاع فاجعەبار کشور، عدم آگاهی عموم و اخص از گذشتەی نامبهم خویش می باشد، کە تار و پود حوادث این جامعە را تحت شعاع خویش قرار دادە است.
بینش عمومی و اطلاعات عامەی مردم در مورد تاریخ و گذشتە کشور بینشی باطل و تهی از مفهوم تامل و تفکر می باشد. این سبک از جهانبینی و خودبینی دید و قوەی فهم عموم را بە چالش کشیدە و جامعە را بە سوی آیندەای مبهم و تار سوق دادە است. باید اذعان کرد، کە چرخەی استبداد در جامعە و بالاخص در حوزەی سیستم سیاسیی و اداری با نگرش و دیدگاە احاد مردم از خود و خویشتن رابطەی تاریخی، عمیق، ناگسستنی و تنگاتنگ دارد.
حاکمان و زورمداران سیاسی و غیرە در جامعە با توسل بە دروغ و شعارهای توخالی و در جامعەی غرق در غرور واهی و هویت شکنندە، بر مسند قدرت نشستەاند و بنیاد انسان و خاک این مردمان را ویران کردەاند.
فرد و عامە در جامعەی استبداد زدە و دارای فرهنگ تملق و چاپلوسی در عرصەهای گوناگون از خود تهی شدە و بە بازیچەی قدرت مداران و تشنە گان قدرت بدل شدەاند. آنها بە نوعی در فرهنگ موسوم آغشتە شدەاند، کە دور از سرزمین و در آغوش جامعەهای غربی نیز توان هضم و حتی شنیدەهای واقعی زمانە را ندارند. بە این دلیل در جامعە و در بین حتی نخبەگان نیز در داخل و خارج از کشور سخن و دیالوگی ماندگار و موثر بە گوش نمی رسد.
عدم تفاهم و نبود آگاهی نسبی عمومی در مورد مشکلات حاد و مزمن و حتی آیندەای ملت های این حوزەی جغرافیایی برای رهبران مستبد و کل سیستم موجود تحفەای گرانبهاست! بستەبودن دایرە و حوزەی تفکر مردم، بەویژە روشنفکران و اهل قلم و بە ظاهر دارندگان شم انتقادی، روح دیالوگ سازندە و بحث آشکار در مورد گذشتە، امروز و فردای جامعە را پژمردە کردە است. دست بردن بە مفاهیم بنیادین زندگی انسان، جامعە، حقوق مشروع انسان و موهبت آزادی در زبان نوشتاری و گفتاری رسمی و عمومی بە تابو و طلسم بدل شدە است. بە عبارتی دیگر، موجودیت و حفظ کشور و ماندگار ماندن این مملکت در فرم کنونی بر پایەهای واهی ترس و وحشت بنا شدە است، کە ریشەهای واقعی امنیت طبیعی انسان ها و رفاە جامعە را خشکاندە است.
ترس از آزادی هویت انسان ها، بیان و اندیشە، آزادی مذهب، حق تعیین سرنوشت، سیستم آزاد و دمکراتیک و غیرە مغزهای کشور را فراری دادە و جامعە را بە سوی تباهی و ویرانی راندە است. این ترس و وحشت از حیطەای نشستەگان بر مسند قدرت و یاران آنها خارج شدە و از طریق آموزش و تزریق فرهنگ و تاریخ جعلی بە نوعی چشمگیر توسعە یافتە و در فرهنگ جامع ریشە دواندە است. فاجعەی این جامعە در طرز تفکر مشترک قدرت مداران و نخبەگان و بسیاری از مردم داخل و خارج از کشور می باشد، کە در پس شعار و شعر مرزهای پر گهر دوان هستند! عمق فاجعەی جامعەی ایران را می توان از سبک فرهنگ و تعامل فرهنگی، بینش و قوەی تجزیە و تحلیل دانش آموختەگان ایرانی درک کرد، کە احساسات جعلی و غرور واهی و خودشیفتگی را بر منطق و حق برتری می دهند. آنها ذلت تاریخی را قبول کردە و کشور هزار و یک درد را، کە تولیدکنندە و صادر کنندەی ملیون ها پناهجو می باشد، از انتقاد منطقی، سازندە، واقعی و موزون دور نگە می دارند. حجم وسیع مشکلات داخلی، کە ریشە در سیستم استبداد سیاسی دارند بە ندرت مورد تفحص و پژوهش قرار می گیرند. فقر، عقب ماندگی کشور، اعتیاد، ستم ملی و مذهبی و همچنین سرکوب و اعدام دگراندیشان و منتقدان مشتی نمونەی خروار هستند، کە با فرهنگ و سبک استبداد سیاسی، فرهنگی و اقتصادی و در کل نظام حاکم ارتباطی محکم و عمیق دارند.
اقشار و طبقات گوناگون جامعە بیشتر از گذشتە از هویت جعلی و ساختە شدە رنج می برند. زیر هر شعار و شعری حقیقتی تلخ پنهان شدە، کە تحت سیاست زور و نیزە باید بە بوتەی فراموشی سپردە شود. اعضای جامعە در تنهایی خویش واقعیت های موجود را بازخوانی می کنند، اما در سطح عموم آنها سکوت و چاپلوسی را بە عنوان روش و سبک مدارا بە صاحبان قدرت برای خود اختیار می کنند. سبک مبارزەی مردم برای رهایی و آزادی در ایران فاجعەی کنونی را برای مردمان این مرز و بوم بە ارمغان آوردە است. مردم در این کشور علی رغم زرق و برق و داستان سرایی خیالی در عمل ثابت کردەاند، کە توان تشخیص و تفکیک دادەهای سیاسی و هنر انتخاب را ندارند.
انقلاب های ایران زنجیر اسارت و استبداد را از پای ملت ها و مردمان باز نکردە و حلقەهای حاکمیت مستبد را محکم تر از گذشتە کردە است. ملت های این سرزمین و نخبەگان بە دلیل نبود فضای آزاد و اعتماد و همچنین آموزش غلط و بستە در ابعاد علوم اجتماعی و بە ویژە تاریخ و سیاست در پس درهای بستەی حاکمیت جابرانەی تاج و عمامە ماندەاند.
بحران فاجعەانگیز این سرزمین این است، کە روحیە و ایمان مبارزەجویی در سطوح سراسری و منطقەای نتوانستەاست مرزهای نفاق و تظاهر را درنوردد. آزادیخواهان ایران در ابعاد مختلف هنوز در امواج خروشان فرهنگ استبداد و اسارت غوطەور می باشند. چە بسیارند بە ظاهر آزادیخواهان ایرانی، کە در شرق و غرب این کرەی خاکی، با جوهر آزادی و تغییر سر سازش ندارند.
روشنفکران و دگراندیشان خود در عرصەی مبارزە اسیر و خفتەاند و توان بیدارکردن دیگران را ندارند. آنها در کلیت خود دیوانەوار بە دنبال کسب امتیازات گوناگون بودەاند و عاشقانە سیاست سنتی فیمابین شهروند و دولت را در جامعەی ایران را دنبال می کنند. در روند مبارزە علیە استبداد علاوە بر عدم همبستگی در بین مردم، تناقضی مشهود در تار و پود حرف و عمل احزاب سیاسی، روشنفکران و نخبەگان بە چشم می خورد. در نتیجە، مردم در مورد آیندەی خویش بدبین و در مورد خطوط سیاسی احزاب سیاسی بی تفاوتند. از دید آنها، مستبدان امروز و تصاحب کنندەگان قدرت در آیندە در عمل با هم اختلاف بنیادین ندارند.
برای رهایی از این فاجعە بە شهامت و شجاعت در سطوح مخلتف نیازمندیم. ادامەی راە گذشتە و شدت بخشیدن بە سیاست باطل ما را گرفتارتر خواهد کرد. جامعەی ایران قبل از انقلاب سیاسی، بە انقلاب فرهنگی و تغییر بنیادین در بینش و هویت نیاز دارد. برای عبور از این بحران عمیق و فاجعەانگیز باید بنیاد و ریشەی مشکلات کنونی جامعە را مطالعە کرد و بر آن ها تاخت و خویشتن خویش را از یاوەسرایی آزاد و رها ساخت. جامعەی ایران بە آزادی در عرصەی اندیشە و فکر و همچنین تحقق سیستم آزاد و دمکراتیک احتیاج مبرم دارد. باید حلقەهای بستەی حاکمیت مستبد را از طریق تغییر در بینش و دیدگاە فرد و عموم گسست و حق تعیین سرنوشت را بدون هیچ پسوند و پیشوندی وارد فاز عملی کرد.
نظر نویسنده بازتاب دیدگاه آژانس خبررسانی کُردپا نمیباشد.
ایران در مقایسە با کشورهای دارای قدمت تاریخی بلند مدت در سطح منطقەای و جهانی پیشرفت موزون و توسعەی متوازنی نداشتە است. سیر حوادث تاریخی در ایران و ملت های موجود در حوزەی جغرافیایی این کشور نشان از دردی مزمن در عمق جامعە و فرهنگ این مردمان دارند. مردمان این خطە زیر سایەی سنگین عدم آگاهی از تاریخ واقعی و همچنین هویت ساختگی خویش در دورەهای مختلف تاریخی بە دام زور و زر گرفتار شدەاند. بە عبارتی دیگر، تاج و عمامە در برهەهای گوناگون ملت ها و مردمان سرزمین ایران را آگاهانە یا عمدا بە تباهی کشیدەاند. جدا از دورەهای کهن تاریخ ایران، دوران معاصر این مرز و بوم بر همگان اثبات می کند، کە فاجعەی جامعە ریشە در فرهنگ، سبک و نگرش جهان بینی فرد و جمع این مردمان دارد.
تجزیە و تحلیل کنش و واکنش مردم در عرصەی زندگی روزانە، ما را با لایەهای پنهان و آشکار دلایل عدم تغییر و تحول راستین و موزون در ایران آشنا می کند.
قرائن و شواهد کافی برای اثبات عوامل اوضاع نابسامان کنونی ایران و مردمان مختلف این سرزمین در هر گوشە و کناری عیان است، اما چە بسا عامەی مردم از این مسائل گریزانند. یکی از علل عمدە و چشمگیر اوضاع فاجعەبار کشور، عدم آگاهی عموم و اخص از گذشتەی نامبهم خویش می باشد، کە تار و پود حوادث این جامعە را تحت شعاع خویش قرار دادە است.
بینش عمومی و اطلاعات عامەی مردم در مورد تاریخ و گذشتە کشور بینشی باطل و تهی از مفهوم تامل و تفکر می باشد. این سبک از جهانبینی و خودبینی دید و قوەی فهم عموم را بە چالش کشیدە و جامعە را بە سوی آیندەای مبهم و تار سوق دادە است. باید اذعان کرد، کە چرخەی استبداد در جامعە و بالاخص در حوزەی سیستم سیاسیی و اداری با نگرش و دیدگاە احاد مردم از خود و خویشتن رابطەی تاریخی، عمیق، ناگسستنی و تنگاتنگ دارد.
حاکمان و زورمداران سیاسی و غیرە در جامعە با توسل بە دروغ و شعارهای توخالی و در جامعەی غرق در غرور واهی و هویت شکنندە، بر مسند قدرت نشستەاند و بنیاد انسان و خاک این مردمان را ویران کردەاند.
فرد و عامە در جامعەی استبداد زدە و دارای فرهنگ تملق و چاپلوسی در عرصەهای گوناگون از خود تهی شدە و بە بازیچەی قدرت مداران و تشنە گان قدرت بدل شدەاند. آنها بە نوعی در فرهنگ موسوم آغشتە شدەاند، کە دور از سرزمین و در آغوش جامعەهای غربی نیز توان هضم و حتی شنیدەهای واقعی زمانە را ندارند. بە این دلیل در جامعە و در بین حتی نخبەگان نیز در داخل و خارج از کشور سخن و دیالوگی ماندگار و موثر بە گوش نمی رسد.
عدم تفاهم و نبود آگاهی نسبی عمومی در مورد مشکلات حاد و مزمن و حتی آیندەای ملت های این حوزەی جغرافیایی برای رهبران مستبد و کل سیستم موجود تحفەای گرانبهاست! بستەبودن دایرە و حوزەی تفکر مردم، بەویژە روشنفکران و اهل قلم و بە ظاهر دارندگان شم انتقادی، روح دیالوگ سازندە و بحث آشکار در مورد گذشتە، امروز و فردای جامعە را پژمردە کردە است. دست بردن بە مفاهیم بنیادین زندگی انسان، جامعە، حقوق مشروع انسان و موهبت آزادی در زبان نوشتاری و گفتاری رسمی و عمومی بە تابو و طلسم بدل شدە است. بە عبارتی دیگر، موجودیت و حفظ کشور و ماندگار ماندن این مملکت در فرم کنونی بر پایەهای واهی ترس و وحشت بنا شدە است، کە ریشەهای واقعی امنیت طبیعی انسان ها و رفاە جامعە را خشکاندە است.
ترس از آزادی هویت انسان ها، بیان و اندیشە، آزادی مذهب، حق تعیین سرنوشت، سیستم آزاد و دمکراتیک و غیرە مغزهای کشور را فراری دادە و جامعە را بە سوی تباهی و ویرانی راندە است. این ترس و وحشت از حیطەای نشستەگان بر مسند قدرت و یاران آنها خارج شدە و از طریق آموزش و تزریق فرهنگ و تاریخ جعلی بە نوعی چشمگیر توسعە یافتە و در فرهنگ جامع ریشە دواندە است. فاجعەی این جامعە در طرز تفکر مشترک قدرت مداران و نخبەگان و بسیاری از مردم داخل و خارج از کشور می باشد، کە در پس شعار و شعر مرزهای پر گهر دوان هستند! عمق فاجعەی جامعەی ایران را می توان از سبک فرهنگ و تعامل فرهنگی، بینش و قوەی تجزیە و تحلیل دانش آموختەگان ایرانی درک کرد، کە احساسات جعلی و غرور واهی و خودشیفتگی را بر منطق و حق برتری می دهند. آنها ذلت تاریخی را قبول کردە و کشور هزار و یک درد را، کە تولیدکنندە و صادر کنندەی ملیون ها پناهجو می باشد، از انتقاد منطقی، سازندە، واقعی و موزون دور نگە می دارند. حجم وسیع مشکلات داخلی، کە ریشە در سیستم استبداد سیاسی دارند بە ندرت مورد تفحص و پژوهش قرار می گیرند. فقر، عقب ماندگی کشور، اعتیاد، ستم ملی و مذهبی و همچنین سرکوب و اعدام دگراندیشان و منتقدان مشتی نمونەی خروار هستند، کە با فرهنگ و سبک استبداد سیاسی، فرهنگی و اقتصادی و در کل نظام حاکم ارتباطی محکم و عمیق دارند.
اقشار و طبقات گوناگون جامعە بیشتر از گذشتە از هویت جعلی و ساختە شدە رنج می برند. زیر هر شعار و شعری حقیقتی تلخ پنهان شدە، کە تحت سیاست زور و نیزە باید بە بوتەی فراموشی سپردە شود. اعضای جامعە در تنهایی خویش واقعیت های موجود را بازخوانی می کنند، اما در سطح عموم آنها سکوت و چاپلوسی را بە عنوان روش و سبک مدارا بە صاحبان قدرت برای خود اختیار می کنند. سبک مبارزەی مردم برای رهایی و آزادی در ایران فاجعەی کنونی را برای مردمان این مرز و بوم بە ارمغان آوردە است. مردم در این کشور علی رغم زرق و برق و داستان سرایی خیالی در عمل ثابت کردەاند، کە توان تشخیص و تفکیک دادەهای سیاسی و هنر انتخاب را ندارند.
انقلاب های ایران زنجیر اسارت و استبداد را از پای ملت ها و مردمان باز نکردە و حلقەهای حاکمیت مستبد را محکم تر از گذشتە کردە است. ملت های این سرزمین و نخبەگان بە دلیل نبود فضای آزاد و اعتماد و همچنین آموزش غلط و بستە در ابعاد علوم اجتماعی و بە ویژە تاریخ و سیاست در پس درهای بستەی حاکمیت جابرانەی تاج و عمامە ماندەاند.
بحران فاجعەانگیز این سرزمین این است، کە روحیە و ایمان مبارزەجویی در سطوح سراسری و منطقەای نتوانستەاست مرزهای نفاق و تظاهر را درنوردد. آزادیخواهان ایران در ابعاد مختلف هنوز در امواج خروشان فرهنگ استبداد و اسارت غوطەور می باشند. چە بسیارند بە ظاهر آزادیخواهان ایرانی، کە در شرق و غرب این کرەی خاکی، با جوهر آزادی و تغییر سر سازش ندارند.
روشنفکران و دگراندیشان خود در عرصەی مبارزە اسیر و خفتەاند و توان بیدارکردن دیگران را ندارند. آنها در کلیت خود دیوانەوار بە دنبال کسب امتیازات گوناگون بودەاند و عاشقانە سیاست سنتی فیمابین شهروند و دولت را در جامعەی ایران را دنبال می کنند. در روند مبارزە علیە استبداد علاوە بر عدم همبستگی در بین مردم، تناقضی مشهود در تار و پود حرف و عمل احزاب سیاسی، روشنفکران و نخبەگان بە چشم می خورد. در نتیجە، مردم در مورد آیندەی خویش بدبین و در مورد خطوط سیاسی احزاب سیاسی بی تفاوتند. از دید آنها، مستبدان امروز و تصاحب کنندەگان قدرت در آیندە در عمل با هم اختلاف بنیادین ندارند.
برای رهایی از این فاجعە بە شهامت و شجاعت در سطوح مخلتف نیازمندیم. ادامەی راە گذشتە و شدت بخشیدن بە سیاست باطل ما را گرفتارتر خواهد کرد. جامعەی ایران قبل از انقلاب سیاسی، بە انقلاب فرهنگی و تغییر بنیادین در بینش و هویت نیاز دارد. برای عبور از این بحران عمیق و فاجعەانگیز باید بنیاد و ریشەی مشکلات کنونی جامعە را مطالعە کرد و بر آن ها تاخت و خویشتن خویش را از یاوەسرایی آزاد و رها ساخت. جامعەی ایران بە آزادی در عرصەی اندیشە و فکر و همچنین تحقق سیستم آزاد و دمکراتیک احتیاج مبرم دارد. باید حلقەهای بستەی حاکمیت مستبد را از طریق تغییر در بینش و دیدگاە فرد و عموم گسست و حق تعیین سرنوشت را بدون هیچ پسوند و پیشوندی وارد فاز عملی کرد.
نظر نویسنده بازتاب دیدگاه آژانس خبررسانی کُردپا نمیباشد.