علائم اخطار اولیه پاکسازی قومی در ایران امروز - بخش دوم و پایانی
20:52 - 3 خرداد 1393
Unknown Author
دکتر امیر حسنپور
مبارزه علیه ژنوسید
اکنون، قریب هفتاد سال بعد از پایان جنگ جهانی دوم و شکست فاشیسم، روشن است که بلافاصله بعد از هولوکاست، ژنوسید همچنان ادامه یافت و در همان سالی که کنوانسیون سازمان ملل علیه ژنوسید تصویب شد، ملتی که خودش در شرف نابودی قرار گرفت، با تاسیس دولت اسرائیل، به نابودی ملت فلسطین کمر بست. هم چنین پوشیده نیست تا وقتی که پدیده ناسیونالیسم و دین بر زندگی بشریت مسلط است، تضادهای ملی و قومی و دینی و پاک سازی قومی، دینی، نژادی و آپارتاید ادامه خواهد یافت، اما نمی توان منتظر آیندهای شد که این تضادها خودشان ریشه کن بشوند. باید از هم اکنون در مبارزه سیاسی برای پایان دادن به این خشونت درگیر مبارزه شد.
مبارزه با ژنوسید تنها به دخالت در حال و آینده مربوط نمیشود. برای مثال ادامه داشتن ژنوسید ارمنی ها و آسوریها نه تنها به این معنی است که دولت عثمانی و جانشینش جمهوری ترکیه قدمی در راه تامین عدالت برنداشته اند، بلکه به این معنی است که آن جهانبینی و سیاست که این جنایت را مرتکب شد هنوز دولت ترکیه را سازماندهی می کند. انکار ژنوسید توسط دولت ترکیه به منزله تایید و ادامه آن است.
ژنوسید پروژه ای ست که با قصد و نیت و برنامهریزی (معمولاً توسط دولت) شروع میشود و نیاز به بسیج نیرو دارد: ارگانهای ایدئولوژیک (نظام آموزشی، رسانههای جمعی، دین، هنر…) باید افکار عمومی را برای تایید این جنایت و شرکت شهروندان در آن یا، حداقل، بی تفاوتی و نظاره گری آنان آماده کنند. ارگان های سرکوبگر دولت (ارتش، تشکیلات امنیتی، ژاندارمری، پلیس، زندان…) پروژه را به اجرا میگذارند و گاهی شهروندان و گروه های غیر دولتی را بسیج می کنند.
همچنین باید در نظر داشت که ژنوسید یک حادثه منفرد و تصادفی نیست، بلکه به بخشی از نظم بین ـ دولتی و بین المللی تبدیل شده است. برای مثال، ژنوسید ارمنیها و آشوریها در طول جنگ جهانی اول با مخالفت روسیه و آمریکا و سکوت یا رضایت آلمان روبرو شد. پروژه انفال دولت بعث و تولید اسلحه شیمیائی و استفاده از آن علیه کردها و ایران با کمک یا اطلاع آمریکا و بعضی کشورهای اروپایی صورت گرفت. هنگامی که جمهوری مغولستان و اتحاد شوروی در سال ١٩٦٣ از سازمان ملل خواستند، که براساس مفاد کنوانسیون ١٩٤٨، سرکوب کردها را توسط عراق (رژیم بعث اول) به عنوان ژنوسید تلقی بکند، همه دولت های غربی و خاورمیانه با آن مخالفت کردند. امروز نیز تلاش برای به رسمیت شناختن کشتار ارمنی ها و آشوری ها به عنوان ژنوسید به یک مبارزه بین المللی تبدیل شده است. اکنون که ملت فلسطین، هفت دهه بعد از تاسیس دولت اسرائیل، در آستانه نابودی قرار گرفته است، سازمان ملل اقدامی علیه پروژه اسرائیلی پاک سازی قومی، آپارتاید، جنایات جنگی، و جنایت علیه بشریت به عمل نمیآورد، دولتهای غربی آن را تایید میکنند، دولت های عربی سکوت می کنند، و هرگونه مخالفت با آن مهر آنتی ـ سمیتیسم یا \"یهودی- ستیزی\" می خورد.
اگر ژنوسید یک جنایت فراملیتی یا بین المللی است، مبارزه با آن نمیتواند در قالب کشور و ملت و سیاست ناسیونالیستی صورت بگیرد. برای مثال نمیتوان با سیاستهای ژنوسیدی دولت اسرائیل مخالفت کرد، اما هولوکاست را انکار کرد یا به آن کم بها داد. هولوکاست تنها ژنوسیدی است که قصد عاملین آن بارها و به صورتهای گوناگون (توسط مقامات دولتی، رسانه های جمعی، محافل آکادمیک…) بیان شد و هر لحظه آن به تفصیل ثبت شده است. نابودی چند میلیون یهودی در اروپا با استفاده وسیع از دانش مدرن و ابزار مدرن و با اتکا به تئوری و پراتیک یوجنیکس (اصلاح نژاد) صورت گرفت. کم بها دادن به این جنایت، و یا انکار و حتی توجیه آن، مانند احمدی نژاد، به این بهانه که هولوکاست پدیده ای اروپایی است و یهودیها را میبایست در اروپا یا آمریکا مستقر بکنند، هم درک نادرست از صهیونیسم است و هم بیخبری از ژنوسید و ناسیونالیسم و امپریالیسم. در واقع تنها با درک درست و عمیق فاجعه هولوکاست است که می توان به عمق فاجعه نابودکردن فلسطینی ها توسط رژیم صهیونیستی پی برد.
رژیم نازی در پاک سازی نژادی تنها به نابودی یهودی ها بسنده نکرد. علاوه بر یهودی ها، همزمان مردم روما (\"کولیها\") نیز تحویل کوره های آدم سوزی شدند. این نیز کافی نبود و \"همنژادان آریایی\" خودشان که \"آلوده\" بودند (کمونیست ها و همجنس گرایان) و آن ها را که از نظر فکری و جسمی \"ناقص\" میدانستند به همان شیوه از بین بردند. در عین حال، زنان و مردان جوان و سالم را در مراکز مخصوصی به تولید بچههای سالم و کامل \"آریایی\" ترغیب میکردند.
درجه از پاک سازی قومی و نژادی، در عصر قبل از مدرنیته میسر نبود، اما نباید آنرا ویژگی ایدئولوژی فاشیسم به حساب آورد. قبل از آلمان نازی، این پروژه، بدون کوره های آدم سوزی، و تحت عنوان یوجنیکس در بیمارستانهای کشورهایی که نمونه دمکراسی بورژوایی یا \"دمکراسی لیبرالی\" بودند از جمله آمریکا و کانادا و سوئد به اجرا درآمده بود. پاک سازی قومی یهودی ها توسط رژیم نازی و پاک سازی قومی فلسطینی ها توسط اسرائیل از یک ایدئولوژی، یک سیاست، و یک منطق سرچشمه می گیرند: ناسیونالیسم و اشکال گوناگون آن از صهیونیسم گرفته تا فاشیسم و پروژه ملتسازی بر اساس نژاد و خاک و خون. یهودیها، که ستمدیدهترین مردم دنیا بودند، با تاسیس دولت اسرائیل، به ملتی ستمگر تبدیل شدند.
ممکن است استدلال بشود که ناسیونالیسم تنها معمار ژنوسید نیست و رژیم های سوسیالیستی و دین سالار نیز به این جنایت دست زدهاند. تردیدی نیست که کارنامه این دولتها نیز مخدوش است. برای مثال، دولت شوروی به دنبال حمله آلمان نازی در١٩٤١، همه شهروندان آلمانی تبار ساکن بخش اروپایی روسیه را به سیبریه و آسیای مرکزی تبعید کرد و بعد از عقب نشینی ارتش آلمان در ١٩٤٤-١٩٤٣ بسیاری از تاتارهای کریمه، چچن ها، اینگوش ها، بالکارها و دو گروه دیگر را به آسیای مرکزی تبعید کرد. علاوه براینها، بسیاری از کُردها، خمشیلها، یونانیها، بلغاریها و ارمنیهای منطقه دریای سیاه نیز به آسیای میانه تبعید شدند. دولت شوروی، مانند همه دولتهای دیگر، این تبعیدها را به عنوان ضرورت های زمان جنگ و دفاع از تمامیت ارضی دولت سوسیالیستی توجیه می کرد، اما این توجیهات، که ریشه در بی اعتمادی به شهروندان غیر روس (گروهای ملی و قومی و دینی) داشت، چیزی جز یک سیاست ناسیونالیستی نبود. در آمریکای شمالی نیز همه شهروندان کانادایی و آمریکایی ژاپنی تبار را دستگیر کردند، در اردوگاه های امنیتی به اسارت کشاندند، اموالشان را مصادره کردند، و آماده تبعید به ژاپن کردند. در مورد رژیم های دین سالار، می توان به ایران اشاره کرد. خمینی مخالفت خود را با ناسیونالیسم مدام اعلام می کرد و آن را توطئه غرب علیه اسلام به حساب می آورد و معتقد بود که ناسیونالیسم باعث انحلال امپراتوری اسلامی عثمانی شد. اما خمینی و جانشینانش در برخورد به ساخت چندملیتی و چندزبانی و چندفرهنگی ایران سیاست رژیم پهلوی را با دقت ادامه دادند. در دوران ما، دین و جنبش های دینی در ناسیونالیسم لنگر انداخته اند و، برای مثال، در عراق برای کنترل منابع طبیعی و انسانی آن به صورت پیچیدهای با رژیم های منطقه و امپریالیسم آمریکا گره خوردهاند. در ترکیه، حکومت اسلامی فعلی و گروه های اسلامی رنگارنگِ ترک مانند ناسیونال شووینیستهای سکولار (از جمله کمالیست) ژنوسید ارمنیها و آشوریها را به شدت انکار میکنند و به دلایل ایدئولوژیک مسیحی بودن ارمنیها و آسوری ها و یونانیها را نیز جرمی علیه خلافت اسلامی به حساب می آورند.
اکنون صد سال بعد از ژنوسید ارمنیها و آشوری ها، دانش و آگاهی درباره این جنایت پیشرفت چشمگیری کرده است. مطالعات هولوکاست، که از مطالعه همه موارد دیگر پیشرفته تر است، به رشد این دانش کمک بسیاری کرده است. امروز در کانادا و آمریکا و بعضی کشورهای اروپایی بعضی دانشگاه ها برنامه مطالعات ژنوسید و هولوکاست ارائه می کنند و گاهی این موضوع به عنوان تک درس وارد برنامه آموزشی دبیرستان ها می شود. در سال های اخیر موزه های ژنوسید تاسیس شده اند و سه مجله آکادمیک مخصوص مطالعه ژنوسید و دو دائره المعارف به زبان انگلیسی منتشر شده اند. در این شرایط مانع اصلی در مبارزه با ژنوسید نه کمبود دانش بلکه سلطه دید ناسیونالیستی بر تحقیق و تحلیل است.
برای مثال، ریچارد گیبسن (Richard Gibson)، در تحقیق خود راجع به برنامه های آموزشی هولوکاست در آمریکا، به این نتیجه رسیده است که هدف اصلی این برنامهها درک فاشیسم و غلبه کردن بر آن نیست، بلکه توجیه پروسه ملت ـ سازی و دولت ـ سازی اسرائیل و ادامه سیاست اشغال است. پژوهش های محقق اسرائیلی ادیث زرتال (Edith Zertal) این نظر را تایید می کند؛ او نشان داده است که مرگ و قبر و خاطره آن به سنگ بنای ملت و دولت اسرائیل تبدیل شده اند.
دستاوردها در زمینه حقوقی و قانونی و قضائی نیز قابل توجه اند. تاسیس \"دادگاه جنائی بین المللی\" از جمله پیشرفتهایی است که در دو دهه اخیر در مبارزه با ژنوسید روی داده است. این دادگاه در سال ٢٠٠٢ رسمیت یافت و تا امروز ١٢٢ کشور از ١٩٣ کشور عضو سازمان ملل به آن پیوستهاند. آمریکا، ایران، اسرائیل، عراق، عربستان سعودی، چین، روسیه، ترکیه و سوریه از جمله کشورهایی هستند که با آن مخالفت کرده اند. با وجود این که ١٤٥ دولت کنوانسیون ژنوسید را تصویب کرده اند (از جمله کشورهای مذکور)، باید متوجه بود که بسیاری از این مصوبات مشروط هستند. برای مثال تصویب کنوانسیون توسط آمریکا سی و شش سال طول کشید، آن هم تحت فشار حقوق دانان مترقی و فعالان سیاسی. آمریکا تصویب کنوانسیون را با قید و شرط هایی مشروط کرد که به هیچ یک از قربانیان ژنوسید این امکان را نمی دهد که این کشور را به اتهام این جنایت تحت تعقیب قرار بدهند.
با وجود این دستاوردها، و علیرغم اهمیت مبارزه در عرصه قانون، باید تاکید کنم که قانون، هرچه هم کامل و جامع باشد، نمی تواند مانع ارتکاب ژنوسید و جنایات مشابه بشود. دولت ـ ملت پدیده بسیار خطرناکی است و در صورت احساس خطر، قوانین بین المللی و کشوری را به آسانی زیرپا می گذارد. آمریکا و انگلستان، طبق تحقیق حقوق دان بریتانیایی فیلیپ سندز (Phillppe Sands)، قوانین بین المللی را که خودشان در تدوین آن ها شرکت فعال داشته اند، به ویژه بعد از ١١ سپتامبر، زیر پا می گذارند.(٥) آمریکا به دستگیری، شکنجه، آدم ربایی، و ترور مخالفان در نقاط مختلف دنیا پرداخته و در عراق مزدوران جنگی را به کار گرفته است. باید به یاد داشت که به قدرت رسیدن نازی ها در آلمان در سال ١٩٣٣ از طریق کودتا انجام نشد، بلکه از طریق انتخابات پارلمانی و با همکاری لیبرال ها و محافظه کاران صورت گرفت. تجربه نشان داده است که دمکراسی لیبرالی به آسانی می تواند به فاشیسم تبدیل بشود.
ژنوسید معمولاً توسط بنیاد دولت طراحی و اجرا می شود و از این رو شهروندان نمی توانند به سادگی رژیم قانونی و قضایی را که بخشی از دولت است علیه خود بنیاد دولت به کار ببرند. اعمال خشونت (از طریق ارتش، ژاندارمری، پلیس، زندان، اعدام…) جزو اختیارات دولت مدرن و بخشی از پروسه اعمال حاکمیت آن است. حتی اکنون که در زمینه قانونی پیشرفت هایی علیه اعمال خشونت دولت صورت گرفته است، اجرای قانون به علت سطحی بودن پروژه تفکیک قوا (مقننه، مجریه و قضائیه) با محدودیت جدی روبرو میشود، هم در سطح کشوری و هم در سطح بین المللی. دولت مردان استقلال قانون و قضاوت را زیر پا می گذارند و در نتیجه شهروندان نمی توانند از حربه قانون و قضاوت علیه مرتکبین ژنوسید استفاده بکنند. برای مثال، دولت هایی که سابقه وسیعی در ژنوسید و جنایت علیه بشریت و جنایت جنگی دارند از پیوستن به «دادگاه جنائی بین المللی» خودداری کرده اند و در همان حال این دادگاه به بازیچه قدرتهای بزرگ تبدیل شده است.
مثال دیگر محاکمه صدام حسین و هم دستانش است که می بایست به اتهام ژنوسید و جنایات جنگی محاکمه بشوند اما محاکمه آن ها به معرکه گیری سران تازه به قدرت رسیده عراق تبدیل شد، و اجازه ندادند که دادگاه آن ها با محاکمه ای درست و مستند اخطاری به همه دولتمردان و همدستان بین المللی آن ها باشد. در واقع هیچ جا دولتمردان مایل نیستند که حتی رقبایشان به اتهام این جنایات محاکمه بشوند، زیرا نمی خواهند بنیاد دولت تضعیف بشود، در مقابل شهروندان پاسخگو باشد، و شهروندان بتوانند دولت و سران آن را محاکمه و مجازات بکنند.
اگر شهروندان یک کشور یا دنیا نمی توانند ابزار دولت را علیه خودش به کار بگیرند، می توانند به ابتکاراتی دست بزنند و دولت ها را وادار به عقب نشینی هائی بکنند. مثلاً امروز، بعد از دو قرن و نیم مبارزه علیه مجازات اعدام، شهروندان در یک صد کشور (٥١% کشورهای عضو سامان ملل) دولت را از حق اعدام کردن محروم کرده اند. البته مبارزه علیه \"حق ارتکاب ژنوسید\" به مراتب مشکل تر است و هیچ دولتی مایل به الغای بنیادهای سرکوبگر نیست. با وجود این، در صورتی که مبارزه علیه مجازات اعدام، زندان، جنگ، جنایات جنگی، نژادپرستی، آپارتاید و ژنوسید به جنبش های اجتماعی و جهانی تبدیل بشود می توان انتظار پیشرفت داشت. برای مثال روشنفکران ضد جنگ و فعالان صلح طلبی در سال های ١٩٦٠ و ١٩٧٠ یک سری دادگاه به منظور محاکمه آمریکا و دیکتاتوری های نظامی آمریکای لاتین برپاکردند. اولین جلسات این دادگاه که مشهور به دادگاه برتراند راسل (اسم فیلسوف انگلیسی مبتکر این پروژه) است در سال های ١٩٦٧-١٩٦٦ تشکیل شد و حکم صادر کرد که آمریکا در ویتنام مرتکب ژنوسید شده است. دولت های برزیل، شیلی، اروگوئه و بولیوی نیز به اتهام نقض حقوق بشر به محاکمه کشیده شدند. دادگاههای راسل که صدها روشنفکر و فعال سیاسی در آن شرکت کردند دادگاه رسمی و دولتی نبودند، قدرت اجرایی نداشتند، و مورد حمله رسانه های عمده قرارگرفتند. اما تحقیقات دادگاه و رای آن تاثیر مهمی در مبارزه علیه تجاوز آمریکا داشت، جنبش ضد جنگ را تقویت کرد، و تاثیر بسزایی در پایان دادن به جنایات جنگی آمریکا در این منطقه از دنیا داشت.
دادگاه راسل کار خود را تحت عنوان \"دادگاه دائمی خلقها\" ادامه داد و در سال ١٩٨٤ در پاریس تشکیل جلسه داد و کشتار ١٩١٥ را، طبق کنوانسیون ١٩٤٨، ژنوسید به حساب آورد. دادگاه از سازمان ملل و کشورهای عضو خواست که از دولت ترکیه بخواهند که ژنوسید ارمنی ها را به رسمیت بشناسد. بدون تردید این تلاش ها چیزی جز گام های اولیه در مبارزه علیه ژنوسید نیست، اما همین ابتکارات نشان دادند که شهروندان آگاه و مصمم می توانند وضع موجود را تغییر بدهند.
در ایران آگاهی راجع به ژنوسید ارمنی ها، آشوری ها و هولوکاست بسیار محدود است. رشد آگاهی در مورد ژنوسید نیاز به ایجاد سنت تحقیق در مورد این جنایت ها و برنامه های آموزشی در سطح دبیرستان و دانشگاه دارد. دولتمردان و نمایندگان پارلمان باید در مورد ماهیت ژنوسید و جنایت علیه بشریت و جنایات جنگی آموزش ببینند. در سال های اخیر در ترکیه پیشرفت هایی در زمینه به رسمیت شناختن ژنوسید ارمنی ها به چشم می خورد. عده بیشتری از روشنفکران و فعالان سیاسی با انکار ژنوسید مخالفت می کنند، و این موضوع در بعضی رسانههای خبری، کتابها، فیلم سینمایی، ادبیات، و رساله های تحصیلی مطرح می شود. آثار تانر آکچام منتشر شده اند. در مورد حقوق کُردها و سایر گروه های ملی و زبانی و فرهنگی تحمل بیشتری دیده میشود. برای مثال، فیلمساز جوان ترک، یسیم استااغلو، در فیلم \"سفر به آفتاب\" (گونه شه یولجولوک) به سرکوبی کُردها و ویران کردن دهات کردنشین اعتراض کرده است. نشریات، موسیقی، و هنر به زبانهای کُردی، سریانی و ارمنی منتشر میشوند.
اما هنوز مبارزه بر سر انکار یا تایید ژنوسید ادامه دارد. باید دولت ترکیه را وادار کرد که این جنایت را به عنوان ژنوسید بشناسد، آن را محکوم بکند، و عذرخواهی بکند.
این مبارزه بدون شرکت فعال شهروندان ترکیه به نتیجه نخواهد رسید. همچنین باید ژنوسید ملت آشوری را به عنوان بخشی از جنایت ١٩١٥ به رسمیت شناخت.
\"علائم اخطار اولیه\" ژنوسید در ایران و منطقه
ژنوسید معمولاً ناگهان اتفاق نمی افتد و در نتیجه میتوان \"علائم اخطار اولیه\" آن را تشخیص داد. هنگامی که یک گروه ملی و قومی و نژادی و دینی آماج حمله تبلیغاتی و تحقیر و توهین قرار میگیرد، هنگامی که چنین گروهی به \"خیانت\"، \"ارتداد\"، \"شرارت\"، \"وابستگی به بیگانه\" یا \"کسب ثروت\" یا حتی \"زاد و ولد\" متهم میشود؛ هنگامی که فریاد \"وا مام میهن!\"، \"وا تمامیت ارضی!\"، \"وا ملت و کشور و وطن!\" بلند میشود میتوان همه اینها را \"علائم اخطار اولیه\" ژنوسید و سایر جنایات علیه بشریت به حساب آورد.
در سیزده سال اخیر که امپریالیسم آمریکا برای زدوبند با رژیم اسلامی به بهره برداری از تضادهای ملی و زبانی و فرهنگی ایران نظر داشته است و جریانات ناسیونالیست بلوچ، ترک، کرد و عرب به استقبال آن رفتهاند، علائم اخطار را باید جدی گرفت. با وجود این که هر واقعه تاریخی خاص است و هیچ رویدادی کپی وقایع گذشته نیست، شباهت وضع کنونی ایران با امپراتوری عثمانی را نمی توان از نظر دور داشت. از یک طرف، تداوم ستم ملی، پروژه امپریالیستی بهره برداری از آن، شوونیسم ملی حکومت، عقب ماندگی و درماندگی جنبش های سیاسی ملت حاکم و ملیت های تحت ستم، و فعال بودن گروه های دینی-سیاسی ارتجاعی و فاشیستی، و از طرف دیگر فقدان جنبش انقلابی و در عرصه نبودن طبقه کارگر و مردم زحمت کش و آزادیخواه از طریق سازماندهی سیاسی و تشکیلاتی خودشان، و حاکم نبودن جو انقلابی از جمله شرایطی هستند که می توانند ایران را به عرصه ژنوسیدهایی از نوع ترکیه عثمانی و یوگسلاوی سابق تبدیل بکنند.
در سال های اخیر عده ای از ناسیونال شووینیست های ترک (آذربایجانی) نگران \"زاد و ولد بیرویه\" کُردهای آذربایجان غربی، \"مهاجرت\" کُردها به این استان، و خرید زمین و ملک در آن جا هستند، و این را خطری برای از دست رفتن \"آذربایجان جنوبی\" به حساب میآورند، و برای مقابله با این \"خطر\" به کُردها اعلام جنگ میکنند. در این میان، سایتی تحت عنوان \"جنبش اخراج کُردها از آذربایجان\" و فیسبوک \"جنبش مبارزه با تروریسم کُردی در غرب آذربایجان\" و بعضی سایتهای مشابه کُردها را \"مهاجر\" و \"مهمان\" مینامند و آنها را تهدید به پاکسازی قومی و ژنوسید میکنند. این نمونهای از مشی و پروژهی سیاسی آنها است: \"نه یک وجب کمتر نه یک وجب بیشتر! حتی یک وجب از خاک آذربایجان را به اکراد مهاجر نخواهیم داد!\" و خطاب به کُردها میگوید:
\"نه تنها نخواهیم گذاشت حتی یک شهر از آذربایجان غربی جدا بشود، بلکه باید شهرستانهای تورک نشین و آذربایجانی بیجار، قروه، سریشآباد و سنقر نیز از چنگ استانهای جعلی کُردستان و کرمانشاه رهایی یافته و به آغوش آذربایجان بازگردند و استان آذربایجان جنوبی متشکل از این شهرستانها ایجاد گردد.
فراموش نکن که در این خاک مهمان موقتی بیش نیستی و روزی باید این خاک را به مقصد کوههای سوریه یعنی همان وطن اصلیات ترک کنی. پس بیش از این گستاخی نکن و در خاک آذربایجان و وسط ٣٥ میلیون تورکی که خونشان از این همه گستاخی تو و امثال تو به جوش آمده، جفتک نینداز که خیلی برایت گران تمام خواهد شد!… صدها هزار جوان تورک و فدایی آذربایجان از ماکو گرفته تا تیکان تپه و از سولدوز و از تبریز و اردبیل و زنجان و … منتظر روزی برای راندن تو از خاک آذربایجان هستند\"!
در جای دیگر، \"تشکیل نیروی نظامی کشورهای ترک \"ارتش توران\" چهار کشور ترک زبان ترکیه، آذربایجان، قرقیزستان، و مغولستان\" را میستاید و بعد از سجده بردن به قدرت نظامی \"جمهوری آذربایجان شمالی\" و \"جمهوری تورکیه\" مینویسد:
\"بیش از پنجاه درصد نظامیان ایران را تورکها تشکیل میدهند در صورت ایجاد جنگ بین کُردها و تورکها این نظامیان در کدام سو خواهند ایستاد؟ … جمعیت تورکی که قادر به مبارزه در مقابل انضمام طلبی کُردی است بیش از جمعیت کل اکراد ایران میباشد …پس ای ملت تورک…هرگز زمینهای خود را به گروههای کُردی که ادعاهای واهی و نژادپرستانه دارند نفروشید\".
نوشته فوق تنها \"علائم اخطار اولیه\" ژنوسید نیست، بلکه نقشهای برای ارتکاب آن است و عناصر این جنایت را مشخص کرده است: گروهی که آماج ژنوسید است (کُردهای آذربایجان و استانهای کردستان و کرمانشاه و حتی ترکیه)، نیروی نظامی کشتار (نظامیان ترک در ارتش ایران و ارتشهای \"توران\")، نیروهای غیرنظامی کشتار (\"صدها هزار جوان تورک و فدایی آذربایجان\")، و شیوههای ژنوسید (اخراج کُردها \"به مقصد کوههای سوریه\"). این دستورالعمل همان است که در ژنوسید سایر ملتها ـ ارمنی و آشوری و یهودی و در یوگسلاوی سابق ـ با تفاوتهایی در جزئیات اجرا شد. این روشن است که تعفن این فکر و سیاست همه بخصوص اکثریت شهروندان ترک را آزار میدهد و چنین پروژهای در تضاد آشکار با سنت همزیستی و همدردی خلقهای ترک و کُرد و سایر ملیتهای ایران و منطقه است، اما امروز که خلقهای ایران و منطقه بیش از هر زمانی به هم نزدیک شدهاند، و افکار ارتجاعیِ پرستش خاک و خون و نژاد و ملت و دین را زیر سئوال کشیدهاند، این فوران خشم عدهای فاشیست چه اهمیتی دارد؟
درست است که شرایط مادی برای نزدیکی مردم ایران و دنیا و حتی فروریختن مرزها و زوال ملت ـ دولت ها بیش از همیشه فراهم شده است، اما درست به همین دلیل پاسداران دنیای کهن با افکار زنگ زده \"خاک و خون\" و ناسیونالیسم به جنگ دنیای نو و سنت انترناسیونالیسم میروند. در ایران و بیشتر نقاط دنیا، مبارزه مداومی بین اکثریت مردم گرسنه، محروم و ستمدیده و اقلیت استثمارگری که قدرت دولتی را غصب کرده است در جریان است. فاشیستها میگویند که مسئله مردم ایران مبارزه مشترک برای زندگی بهتر، آزادی و رهایی از ستم و استثمار نیست، بلکه کشتار همدیگر به خاطر تعلقات واهی به این و آن عشیره و ایل و تبار و نیاکان است. به همین دلیل، این پروژه، چه به وسیله دولت ارائه شده باشد چه توسط مشتی فاشیستِ غیرحکومتی، به تداوم یک رژیم مستاصل کمک میکند. در مبارزات خیابانی ١٣٨٨ بعد از رادیکالیزه شدن آن، رژیم با همه جناحهایش خطر سقوط را احساس کرد، و اگر بار دیگر با قیام مردم مواجه بشود، و برخلاف سوریه مردم ایران متحداً و با مشی انقلابی مبارزه کنند، راه نجاتی برای آن متصور نیست، و تنها از طریق تفرقه انداختن در بین ملیتها و به ویژه جنگ آذربایجان و کُردستان میتواند ادامه حیات بدهد.
مرتجعین، دولتی و غیردولتی، به سهولت به تحریک احساسات ملی، قومی، نژادی، دینی، و مذهبی متوسل میشوند، و در نبود شرایط انقلابی و جو چپ و انقلابی میتوانند مردم را به کشتار هم دیگر وادارند. در شرایط امروزِ ایران در بعضی مناطق شلیک یک گلوله و کشتن یک نفر میتواند به کشتاری وسیع تبدیل بشود. با وجود این که پروژه ژنوسید کُردها بیشتر در سطح فیسبوک و سایت و بلاگ تبلیغ میشود و اکثریت مردم آذربایجان با چنین جنایتی مخالفند، در وضع بحرانی امروز این تهدیدات را باید جدی گرفت. پیشگیری از ژنوسید تنها با وجود آگاهی و سازماندهی انقلابی مردم میسر است. از این رو مسئولیت آزادی خواهان ترک و کرد بسیار سنگین است. آنها، از هر روند فکری و سیاسی باشند، باید به مقابله با این توطئه بپردازند. تاریخ آذربایجان و کُردستان دو مسیر را ارائه داده است: راه امثال صمد بهرنگی، علیرضا نابدل، و پیشه وری یا مغاک پان ترکیستها، \"تورانیان\"، ملاحسنیها و حکومت آنها؟
در عراق، جنگ حکومتهای مختلف علیه جنبش خودمختاری کُردها از ١٩٦١ شروع شد، اما ملیتها و پیروان مذاهب گوناگون با هم زندگی میکردند، و در اواخر جنگ عراق- ایران، صدام ژنوسید موسوم به انفال را علیه کُردها مرتکب شد و از بمب شیمیایی علیه آنها استفاده کرد. این جنایت توسط ارتش و نیروهای امنیتی و مسلح انجام شد، اما بعد از تجاوز دوم آمریکا در ٢٠٠٣، و تداوم جنگ داخلی در سالهای اخیر، پاکسازی قومی به شکل بیسابقهای به راه افتاده و بیشتر به وسیلهی نیروهای غیردولتی صورت میگیرد. در شهر بغداد، که نمونه تنوع ملی و قومی و مذهبی در این کشور بود، پاک سازی دینی و مذهبی محله به محله و خیابان به خیابان انجام گرفته است؛ در سراسر کشور، کلیساها و مساجد به دست مسلمانان سنی و شیعه منفجر می شوند؛ کُردها از مناطق عرب نشین فرارکردهاند، و آشوریها و یزیدیها و دیگر اقلیتهای ملی و مذهبی مورد تهدید جدی قرارگرفتهاند و اقلیت مندائی در شرف نابودی است؛ بسیاری از عربها و آشوریها از منطقه عربنشین فرار کرده و به کُردستان یا کشورهای همسایه پناه بردهاند. در دعوا بر سر کرکوک، ناسیونالیستهای ترکمن و عرب و کُرد و آشوری و دولتهای عراق و ترکیه و \"حکومت منطقهای کُردستان\" صف آرائی کردهاند. همه علائم اخطار اولیه ژنوسید را میتوان در این جبههگیری مشاهده کرد. در سوریه نیز، اقلیتهای مسیحی در خطر پاکسازی قومی هستند، نیروهای اپوزیسیون و رژیم اسد درگیر جنگی نابود کننده هستند، و در صورت سقوط رژیم اسد علویها هم به دست بنیادگرایان اسلامی و بعضی گروههای اپوزیسیون پاکسازی میشوند. جنگِ بین جمهوریهای آذربایجان و ارمنستان بر سر منطقه قراباغ که فعلاً ساکت است نیز زمینه دیگری برای ژنوسید و پاکسازی قومی است. به این ترتیب، آتش \"حوزه ژنوسید\" که خلقهای ارمنی و آشوری را به آستانه نابودی کشاند بعد از یک قرن هم چنان روشن است و قربانیان تازه میطلبد. در این شرایط که امپریالیسم و بنیادگرایی منطقه را از لیبی گرفته تا افغانستان و پاکستان به میدان جنایت علیه بشریت تبدیل کردهاند، می توان بر اساس تجربههای قرن گذشته گفت که یا این وضع به انقلاب میکشد و یا انقلاب جلوی آن را خواهد گرفت. اما اگر شرایط عینی دخالت فوری و جدی آزادی خواهان را میطلبد، شرایط ذهنی به طرز اسفناکی عقب مانده است.
مبارزه علیه ژنوسید
اکنون، قریب هفتاد سال بعد از پایان جنگ جهانی دوم و شکست فاشیسم، روشن است که بلافاصله بعد از هولوکاست، ژنوسید همچنان ادامه یافت و در همان سالی که کنوانسیون سازمان ملل علیه ژنوسید تصویب شد، ملتی که خودش در شرف نابودی قرار گرفت، با تاسیس دولت اسرائیل، به نابودی ملت فلسطین کمر بست. هم چنین پوشیده نیست تا وقتی که پدیده ناسیونالیسم و دین بر زندگی بشریت مسلط است، تضادهای ملی و قومی و دینی و پاک سازی قومی، دینی، نژادی و آپارتاید ادامه خواهد یافت، اما نمی توان منتظر آیندهای شد که این تضادها خودشان ریشه کن بشوند. باید از هم اکنون در مبارزه سیاسی برای پایان دادن به این خشونت درگیر مبارزه شد.
مبارزه با ژنوسید تنها به دخالت در حال و آینده مربوط نمیشود. برای مثال ادامه داشتن ژنوسید ارمنی ها و آسوریها نه تنها به این معنی است که دولت عثمانی و جانشینش جمهوری ترکیه قدمی در راه تامین عدالت برنداشته اند، بلکه به این معنی است که آن جهانبینی و سیاست که این جنایت را مرتکب شد هنوز دولت ترکیه را سازماندهی می کند. انکار ژنوسید توسط دولت ترکیه به منزله تایید و ادامه آن است.
ژنوسید پروژه ای ست که با قصد و نیت و برنامهریزی (معمولاً توسط دولت) شروع میشود و نیاز به بسیج نیرو دارد: ارگانهای ایدئولوژیک (نظام آموزشی، رسانههای جمعی، دین، هنر…) باید افکار عمومی را برای تایید این جنایت و شرکت شهروندان در آن یا، حداقل، بی تفاوتی و نظاره گری آنان آماده کنند. ارگان های سرکوبگر دولت (ارتش، تشکیلات امنیتی، ژاندارمری، پلیس، زندان…) پروژه را به اجرا میگذارند و گاهی شهروندان و گروه های غیر دولتی را بسیج می کنند.
همچنین باید در نظر داشت که ژنوسید یک حادثه منفرد و تصادفی نیست، بلکه به بخشی از نظم بین ـ دولتی و بین المللی تبدیل شده است. برای مثال، ژنوسید ارمنیها و آشوریها در طول جنگ جهانی اول با مخالفت روسیه و آمریکا و سکوت یا رضایت آلمان روبرو شد. پروژه انفال دولت بعث و تولید اسلحه شیمیائی و استفاده از آن علیه کردها و ایران با کمک یا اطلاع آمریکا و بعضی کشورهای اروپایی صورت گرفت. هنگامی که جمهوری مغولستان و اتحاد شوروی در سال ١٩٦٣ از سازمان ملل خواستند، که براساس مفاد کنوانسیون ١٩٤٨، سرکوب کردها را توسط عراق (رژیم بعث اول) به عنوان ژنوسید تلقی بکند، همه دولت های غربی و خاورمیانه با آن مخالفت کردند. امروز نیز تلاش برای به رسمیت شناختن کشتار ارمنی ها و آشوری ها به عنوان ژنوسید به یک مبارزه بین المللی تبدیل شده است. اکنون که ملت فلسطین، هفت دهه بعد از تاسیس دولت اسرائیل، در آستانه نابودی قرار گرفته است، سازمان ملل اقدامی علیه پروژه اسرائیلی پاک سازی قومی، آپارتاید، جنایات جنگی، و جنایت علیه بشریت به عمل نمیآورد، دولتهای غربی آن را تایید میکنند، دولت های عربی سکوت می کنند، و هرگونه مخالفت با آن مهر آنتی ـ سمیتیسم یا \"یهودی- ستیزی\" می خورد.
اگر ژنوسید یک جنایت فراملیتی یا بین المللی است، مبارزه با آن نمیتواند در قالب کشور و ملت و سیاست ناسیونالیستی صورت بگیرد. برای مثال نمیتوان با سیاستهای ژنوسیدی دولت اسرائیل مخالفت کرد، اما هولوکاست را انکار کرد یا به آن کم بها داد. هولوکاست تنها ژنوسیدی است که قصد عاملین آن بارها و به صورتهای گوناگون (توسط مقامات دولتی، رسانه های جمعی، محافل آکادمیک…) بیان شد و هر لحظه آن به تفصیل ثبت شده است. نابودی چند میلیون یهودی در اروپا با استفاده وسیع از دانش مدرن و ابزار مدرن و با اتکا به تئوری و پراتیک یوجنیکس (اصلاح نژاد) صورت گرفت. کم بها دادن به این جنایت، و یا انکار و حتی توجیه آن، مانند احمدی نژاد، به این بهانه که هولوکاست پدیده ای اروپایی است و یهودیها را میبایست در اروپا یا آمریکا مستقر بکنند، هم درک نادرست از صهیونیسم است و هم بیخبری از ژنوسید و ناسیونالیسم و امپریالیسم. در واقع تنها با درک درست و عمیق فاجعه هولوکاست است که می توان به عمق فاجعه نابودکردن فلسطینی ها توسط رژیم صهیونیستی پی برد.
رژیم نازی در پاک سازی نژادی تنها به نابودی یهودی ها بسنده نکرد. علاوه بر یهودی ها، همزمان مردم روما (\"کولیها\") نیز تحویل کوره های آدم سوزی شدند. این نیز کافی نبود و \"همنژادان آریایی\" خودشان که \"آلوده\" بودند (کمونیست ها و همجنس گرایان) و آن ها را که از نظر فکری و جسمی \"ناقص\" میدانستند به همان شیوه از بین بردند. در عین حال، زنان و مردان جوان و سالم را در مراکز مخصوصی به تولید بچههای سالم و کامل \"آریایی\" ترغیب میکردند.
درجه از پاک سازی قومی و نژادی، در عصر قبل از مدرنیته میسر نبود، اما نباید آنرا ویژگی ایدئولوژی فاشیسم به حساب آورد. قبل از آلمان نازی، این پروژه، بدون کوره های آدم سوزی، و تحت عنوان یوجنیکس در بیمارستانهای کشورهایی که نمونه دمکراسی بورژوایی یا \"دمکراسی لیبرالی\" بودند از جمله آمریکا و کانادا و سوئد به اجرا درآمده بود. پاک سازی قومی یهودی ها توسط رژیم نازی و پاک سازی قومی فلسطینی ها توسط اسرائیل از یک ایدئولوژی، یک سیاست، و یک منطق سرچشمه می گیرند: ناسیونالیسم و اشکال گوناگون آن از صهیونیسم گرفته تا فاشیسم و پروژه ملتسازی بر اساس نژاد و خاک و خون. یهودیها، که ستمدیدهترین مردم دنیا بودند، با تاسیس دولت اسرائیل، به ملتی ستمگر تبدیل شدند.
ممکن است استدلال بشود که ناسیونالیسم تنها معمار ژنوسید نیست و رژیم های سوسیالیستی و دین سالار نیز به این جنایت دست زدهاند. تردیدی نیست که کارنامه این دولتها نیز مخدوش است. برای مثال، دولت شوروی به دنبال حمله آلمان نازی در١٩٤١، همه شهروندان آلمانی تبار ساکن بخش اروپایی روسیه را به سیبریه و آسیای مرکزی تبعید کرد و بعد از عقب نشینی ارتش آلمان در ١٩٤٤-١٩٤٣ بسیاری از تاتارهای کریمه، چچن ها، اینگوش ها، بالکارها و دو گروه دیگر را به آسیای مرکزی تبعید کرد. علاوه براینها، بسیاری از کُردها، خمشیلها، یونانیها، بلغاریها و ارمنیهای منطقه دریای سیاه نیز به آسیای میانه تبعید شدند. دولت شوروی، مانند همه دولتهای دیگر، این تبعیدها را به عنوان ضرورت های زمان جنگ و دفاع از تمامیت ارضی دولت سوسیالیستی توجیه می کرد، اما این توجیهات، که ریشه در بی اعتمادی به شهروندان غیر روس (گروهای ملی و قومی و دینی) داشت، چیزی جز یک سیاست ناسیونالیستی نبود. در آمریکای شمالی نیز همه شهروندان کانادایی و آمریکایی ژاپنی تبار را دستگیر کردند، در اردوگاه های امنیتی به اسارت کشاندند، اموالشان را مصادره کردند، و آماده تبعید به ژاپن کردند. در مورد رژیم های دین سالار، می توان به ایران اشاره کرد. خمینی مخالفت خود را با ناسیونالیسم مدام اعلام می کرد و آن را توطئه غرب علیه اسلام به حساب می آورد و معتقد بود که ناسیونالیسم باعث انحلال امپراتوری اسلامی عثمانی شد. اما خمینی و جانشینانش در برخورد به ساخت چندملیتی و چندزبانی و چندفرهنگی ایران سیاست رژیم پهلوی را با دقت ادامه دادند. در دوران ما، دین و جنبش های دینی در ناسیونالیسم لنگر انداخته اند و، برای مثال، در عراق برای کنترل منابع طبیعی و انسانی آن به صورت پیچیدهای با رژیم های منطقه و امپریالیسم آمریکا گره خوردهاند. در ترکیه، حکومت اسلامی فعلی و گروه های اسلامی رنگارنگِ ترک مانند ناسیونال شووینیستهای سکولار (از جمله کمالیست) ژنوسید ارمنیها و آشوریها را به شدت انکار میکنند و به دلایل ایدئولوژیک مسیحی بودن ارمنیها و آسوری ها و یونانیها را نیز جرمی علیه خلافت اسلامی به حساب می آورند.
اکنون صد سال بعد از ژنوسید ارمنیها و آشوری ها، دانش و آگاهی درباره این جنایت پیشرفت چشمگیری کرده است. مطالعات هولوکاست، که از مطالعه همه موارد دیگر پیشرفته تر است، به رشد این دانش کمک بسیاری کرده است. امروز در کانادا و آمریکا و بعضی کشورهای اروپایی بعضی دانشگاه ها برنامه مطالعات ژنوسید و هولوکاست ارائه می کنند و گاهی این موضوع به عنوان تک درس وارد برنامه آموزشی دبیرستان ها می شود. در سال های اخیر موزه های ژنوسید تاسیس شده اند و سه مجله آکادمیک مخصوص مطالعه ژنوسید و دو دائره المعارف به زبان انگلیسی منتشر شده اند. در این شرایط مانع اصلی در مبارزه با ژنوسید نه کمبود دانش بلکه سلطه دید ناسیونالیستی بر تحقیق و تحلیل است.
برای مثال، ریچارد گیبسن (Richard Gibson)، در تحقیق خود راجع به برنامه های آموزشی هولوکاست در آمریکا، به این نتیجه رسیده است که هدف اصلی این برنامهها درک فاشیسم و غلبه کردن بر آن نیست، بلکه توجیه پروسه ملت ـ سازی و دولت ـ سازی اسرائیل و ادامه سیاست اشغال است. پژوهش های محقق اسرائیلی ادیث زرتال (Edith Zertal) این نظر را تایید می کند؛ او نشان داده است که مرگ و قبر و خاطره آن به سنگ بنای ملت و دولت اسرائیل تبدیل شده اند.
دستاوردها در زمینه حقوقی و قانونی و قضائی نیز قابل توجه اند. تاسیس \"دادگاه جنائی بین المللی\" از جمله پیشرفتهایی است که در دو دهه اخیر در مبارزه با ژنوسید روی داده است. این دادگاه در سال ٢٠٠٢ رسمیت یافت و تا امروز ١٢٢ کشور از ١٩٣ کشور عضو سازمان ملل به آن پیوستهاند. آمریکا، ایران، اسرائیل، عراق، عربستان سعودی، چین، روسیه، ترکیه و سوریه از جمله کشورهایی هستند که با آن مخالفت کرده اند. با وجود این که ١٤٥ دولت کنوانسیون ژنوسید را تصویب کرده اند (از جمله کشورهای مذکور)، باید متوجه بود که بسیاری از این مصوبات مشروط هستند. برای مثال تصویب کنوانسیون توسط آمریکا سی و شش سال طول کشید، آن هم تحت فشار حقوق دانان مترقی و فعالان سیاسی. آمریکا تصویب کنوانسیون را با قید و شرط هایی مشروط کرد که به هیچ یک از قربانیان ژنوسید این امکان را نمی دهد که این کشور را به اتهام این جنایت تحت تعقیب قرار بدهند.
با وجود این دستاوردها، و علیرغم اهمیت مبارزه در عرصه قانون، باید تاکید کنم که قانون، هرچه هم کامل و جامع باشد، نمی تواند مانع ارتکاب ژنوسید و جنایات مشابه بشود. دولت ـ ملت پدیده بسیار خطرناکی است و در صورت احساس خطر، قوانین بین المللی و کشوری را به آسانی زیرپا می گذارد. آمریکا و انگلستان، طبق تحقیق حقوق دان بریتانیایی فیلیپ سندز (Phillppe Sands)، قوانین بین المللی را که خودشان در تدوین آن ها شرکت فعال داشته اند، به ویژه بعد از ١١ سپتامبر، زیر پا می گذارند.(٥) آمریکا به دستگیری، شکنجه، آدم ربایی، و ترور مخالفان در نقاط مختلف دنیا پرداخته و در عراق مزدوران جنگی را به کار گرفته است. باید به یاد داشت که به قدرت رسیدن نازی ها در آلمان در سال ١٩٣٣ از طریق کودتا انجام نشد، بلکه از طریق انتخابات پارلمانی و با همکاری لیبرال ها و محافظه کاران صورت گرفت. تجربه نشان داده است که دمکراسی لیبرالی به آسانی می تواند به فاشیسم تبدیل بشود.
ژنوسید معمولاً توسط بنیاد دولت طراحی و اجرا می شود و از این رو شهروندان نمی توانند به سادگی رژیم قانونی و قضایی را که بخشی از دولت است علیه خود بنیاد دولت به کار ببرند. اعمال خشونت (از طریق ارتش، ژاندارمری، پلیس، زندان، اعدام…) جزو اختیارات دولت مدرن و بخشی از پروسه اعمال حاکمیت آن است. حتی اکنون که در زمینه قانونی پیشرفت هایی علیه اعمال خشونت دولت صورت گرفته است، اجرای قانون به علت سطحی بودن پروژه تفکیک قوا (مقننه، مجریه و قضائیه) با محدودیت جدی روبرو میشود، هم در سطح کشوری و هم در سطح بین المللی. دولت مردان استقلال قانون و قضاوت را زیر پا می گذارند و در نتیجه شهروندان نمی توانند از حربه قانون و قضاوت علیه مرتکبین ژنوسید استفاده بکنند. برای مثال، دولت هایی که سابقه وسیعی در ژنوسید و جنایت علیه بشریت و جنایت جنگی دارند از پیوستن به «دادگاه جنائی بین المللی» خودداری کرده اند و در همان حال این دادگاه به بازیچه قدرتهای بزرگ تبدیل شده است.
مثال دیگر محاکمه صدام حسین و هم دستانش است که می بایست به اتهام ژنوسید و جنایات جنگی محاکمه بشوند اما محاکمه آن ها به معرکه گیری سران تازه به قدرت رسیده عراق تبدیل شد، و اجازه ندادند که دادگاه آن ها با محاکمه ای درست و مستند اخطاری به همه دولتمردان و همدستان بین المللی آن ها باشد. در واقع هیچ جا دولتمردان مایل نیستند که حتی رقبایشان به اتهام این جنایات محاکمه بشوند، زیرا نمی خواهند بنیاد دولت تضعیف بشود، در مقابل شهروندان پاسخگو باشد، و شهروندان بتوانند دولت و سران آن را محاکمه و مجازات بکنند.
اگر شهروندان یک کشور یا دنیا نمی توانند ابزار دولت را علیه خودش به کار بگیرند، می توانند به ابتکاراتی دست بزنند و دولت ها را وادار به عقب نشینی هائی بکنند. مثلاً امروز، بعد از دو قرن و نیم مبارزه علیه مجازات اعدام، شهروندان در یک صد کشور (٥١% کشورهای عضو سامان ملل) دولت را از حق اعدام کردن محروم کرده اند. البته مبارزه علیه \"حق ارتکاب ژنوسید\" به مراتب مشکل تر است و هیچ دولتی مایل به الغای بنیادهای سرکوبگر نیست. با وجود این، در صورتی که مبارزه علیه مجازات اعدام، زندان، جنگ، جنایات جنگی، نژادپرستی، آپارتاید و ژنوسید به جنبش های اجتماعی و جهانی تبدیل بشود می توان انتظار پیشرفت داشت. برای مثال روشنفکران ضد جنگ و فعالان صلح طلبی در سال های ١٩٦٠ و ١٩٧٠ یک سری دادگاه به منظور محاکمه آمریکا و دیکتاتوری های نظامی آمریکای لاتین برپاکردند. اولین جلسات این دادگاه که مشهور به دادگاه برتراند راسل (اسم فیلسوف انگلیسی مبتکر این پروژه) است در سال های ١٩٦٧-١٩٦٦ تشکیل شد و حکم صادر کرد که آمریکا در ویتنام مرتکب ژنوسید شده است. دولت های برزیل، شیلی، اروگوئه و بولیوی نیز به اتهام نقض حقوق بشر به محاکمه کشیده شدند. دادگاههای راسل که صدها روشنفکر و فعال سیاسی در آن شرکت کردند دادگاه رسمی و دولتی نبودند، قدرت اجرایی نداشتند، و مورد حمله رسانه های عمده قرارگرفتند. اما تحقیقات دادگاه و رای آن تاثیر مهمی در مبارزه علیه تجاوز آمریکا داشت، جنبش ضد جنگ را تقویت کرد، و تاثیر بسزایی در پایان دادن به جنایات جنگی آمریکا در این منطقه از دنیا داشت.
دادگاه راسل کار خود را تحت عنوان \"دادگاه دائمی خلقها\" ادامه داد و در سال ١٩٨٤ در پاریس تشکیل جلسه داد و کشتار ١٩١٥ را، طبق کنوانسیون ١٩٤٨، ژنوسید به حساب آورد. دادگاه از سازمان ملل و کشورهای عضو خواست که از دولت ترکیه بخواهند که ژنوسید ارمنی ها را به رسمیت بشناسد. بدون تردید این تلاش ها چیزی جز گام های اولیه در مبارزه علیه ژنوسید نیست، اما همین ابتکارات نشان دادند که شهروندان آگاه و مصمم می توانند وضع موجود را تغییر بدهند.
در ایران آگاهی راجع به ژنوسید ارمنی ها، آشوری ها و هولوکاست بسیار محدود است. رشد آگاهی در مورد ژنوسید نیاز به ایجاد سنت تحقیق در مورد این جنایت ها و برنامه های آموزشی در سطح دبیرستان و دانشگاه دارد. دولتمردان و نمایندگان پارلمان باید در مورد ماهیت ژنوسید و جنایت علیه بشریت و جنایات جنگی آموزش ببینند. در سال های اخیر در ترکیه پیشرفت هایی در زمینه به رسمیت شناختن ژنوسید ارمنی ها به چشم می خورد. عده بیشتری از روشنفکران و فعالان سیاسی با انکار ژنوسید مخالفت می کنند، و این موضوع در بعضی رسانههای خبری، کتابها، فیلم سینمایی، ادبیات، و رساله های تحصیلی مطرح می شود. آثار تانر آکچام منتشر شده اند. در مورد حقوق کُردها و سایر گروه های ملی و زبانی و فرهنگی تحمل بیشتری دیده میشود. برای مثال، فیلمساز جوان ترک، یسیم استااغلو، در فیلم \"سفر به آفتاب\" (گونه شه یولجولوک) به سرکوبی کُردها و ویران کردن دهات کردنشین اعتراض کرده است. نشریات، موسیقی، و هنر به زبانهای کُردی، سریانی و ارمنی منتشر میشوند.
اما هنوز مبارزه بر سر انکار یا تایید ژنوسید ادامه دارد. باید دولت ترکیه را وادار کرد که این جنایت را به عنوان ژنوسید بشناسد، آن را محکوم بکند، و عذرخواهی بکند.
این مبارزه بدون شرکت فعال شهروندان ترکیه به نتیجه نخواهد رسید. همچنین باید ژنوسید ملت آشوری را به عنوان بخشی از جنایت ١٩١٥ به رسمیت شناخت.
\"علائم اخطار اولیه\" ژنوسید در ایران و منطقه
ژنوسید معمولاً ناگهان اتفاق نمی افتد و در نتیجه میتوان \"علائم اخطار اولیه\" آن را تشخیص داد. هنگامی که یک گروه ملی و قومی و نژادی و دینی آماج حمله تبلیغاتی و تحقیر و توهین قرار میگیرد، هنگامی که چنین گروهی به \"خیانت\"، \"ارتداد\"، \"شرارت\"، \"وابستگی به بیگانه\" یا \"کسب ثروت\" یا حتی \"زاد و ولد\" متهم میشود؛ هنگامی که فریاد \"وا مام میهن!\"، \"وا تمامیت ارضی!\"، \"وا ملت و کشور و وطن!\" بلند میشود میتوان همه اینها را \"علائم اخطار اولیه\" ژنوسید و سایر جنایات علیه بشریت به حساب آورد.
در سیزده سال اخیر که امپریالیسم آمریکا برای زدوبند با رژیم اسلامی به بهره برداری از تضادهای ملی و زبانی و فرهنگی ایران نظر داشته است و جریانات ناسیونالیست بلوچ، ترک، کرد و عرب به استقبال آن رفتهاند، علائم اخطار را باید جدی گرفت. با وجود این که هر واقعه تاریخی خاص است و هیچ رویدادی کپی وقایع گذشته نیست، شباهت وضع کنونی ایران با امپراتوری عثمانی را نمی توان از نظر دور داشت. از یک طرف، تداوم ستم ملی، پروژه امپریالیستی بهره برداری از آن، شوونیسم ملی حکومت، عقب ماندگی و درماندگی جنبش های سیاسی ملت حاکم و ملیت های تحت ستم، و فعال بودن گروه های دینی-سیاسی ارتجاعی و فاشیستی، و از طرف دیگر فقدان جنبش انقلابی و در عرصه نبودن طبقه کارگر و مردم زحمت کش و آزادیخواه از طریق سازماندهی سیاسی و تشکیلاتی خودشان، و حاکم نبودن جو انقلابی از جمله شرایطی هستند که می توانند ایران را به عرصه ژنوسیدهایی از نوع ترکیه عثمانی و یوگسلاوی سابق تبدیل بکنند.
در سال های اخیر عده ای از ناسیونال شووینیست های ترک (آذربایجانی) نگران \"زاد و ولد بیرویه\" کُردهای آذربایجان غربی، \"مهاجرت\" کُردها به این استان، و خرید زمین و ملک در آن جا هستند، و این را خطری برای از دست رفتن \"آذربایجان جنوبی\" به حساب میآورند، و برای مقابله با این \"خطر\" به کُردها اعلام جنگ میکنند. در این میان، سایتی تحت عنوان \"جنبش اخراج کُردها از آذربایجان\" و فیسبوک \"جنبش مبارزه با تروریسم کُردی در غرب آذربایجان\" و بعضی سایتهای مشابه کُردها را \"مهاجر\" و \"مهمان\" مینامند و آنها را تهدید به پاکسازی قومی و ژنوسید میکنند. این نمونهای از مشی و پروژهی سیاسی آنها است: \"نه یک وجب کمتر نه یک وجب بیشتر! حتی یک وجب از خاک آذربایجان را به اکراد مهاجر نخواهیم داد!\" و خطاب به کُردها میگوید:
\"نه تنها نخواهیم گذاشت حتی یک شهر از آذربایجان غربی جدا بشود، بلکه باید شهرستانهای تورک نشین و آذربایجانی بیجار، قروه، سریشآباد و سنقر نیز از چنگ استانهای جعلی کُردستان و کرمانشاه رهایی یافته و به آغوش آذربایجان بازگردند و استان آذربایجان جنوبی متشکل از این شهرستانها ایجاد گردد.
فراموش نکن که در این خاک مهمان موقتی بیش نیستی و روزی باید این خاک را به مقصد کوههای سوریه یعنی همان وطن اصلیات ترک کنی. پس بیش از این گستاخی نکن و در خاک آذربایجان و وسط ٣٥ میلیون تورکی که خونشان از این همه گستاخی تو و امثال تو به جوش آمده، جفتک نینداز که خیلی برایت گران تمام خواهد شد!… صدها هزار جوان تورک و فدایی آذربایجان از ماکو گرفته تا تیکان تپه و از سولدوز و از تبریز و اردبیل و زنجان و … منتظر روزی برای راندن تو از خاک آذربایجان هستند\"!
در جای دیگر، \"تشکیل نیروی نظامی کشورهای ترک \"ارتش توران\" چهار کشور ترک زبان ترکیه، آذربایجان، قرقیزستان، و مغولستان\" را میستاید و بعد از سجده بردن به قدرت نظامی \"جمهوری آذربایجان شمالی\" و \"جمهوری تورکیه\" مینویسد:
\"بیش از پنجاه درصد نظامیان ایران را تورکها تشکیل میدهند در صورت ایجاد جنگ بین کُردها و تورکها این نظامیان در کدام سو خواهند ایستاد؟ … جمعیت تورکی که قادر به مبارزه در مقابل انضمام طلبی کُردی است بیش از جمعیت کل اکراد ایران میباشد …پس ای ملت تورک…هرگز زمینهای خود را به گروههای کُردی که ادعاهای واهی و نژادپرستانه دارند نفروشید\".
نوشته فوق تنها \"علائم اخطار اولیه\" ژنوسید نیست، بلکه نقشهای برای ارتکاب آن است و عناصر این جنایت را مشخص کرده است: گروهی که آماج ژنوسید است (کُردهای آذربایجان و استانهای کردستان و کرمانشاه و حتی ترکیه)، نیروی نظامی کشتار (نظامیان ترک در ارتش ایران و ارتشهای \"توران\")، نیروهای غیرنظامی کشتار (\"صدها هزار جوان تورک و فدایی آذربایجان\")، و شیوههای ژنوسید (اخراج کُردها \"به مقصد کوههای سوریه\"). این دستورالعمل همان است که در ژنوسید سایر ملتها ـ ارمنی و آشوری و یهودی و در یوگسلاوی سابق ـ با تفاوتهایی در جزئیات اجرا شد. این روشن است که تعفن این فکر و سیاست همه بخصوص اکثریت شهروندان ترک را آزار میدهد و چنین پروژهای در تضاد آشکار با سنت همزیستی و همدردی خلقهای ترک و کُرد و سایر ملیتهای ایران و منطقه است، اما امروز که خلقهای ایران و منطقه بیش از هر زمانی به هم نزدیک شدهاند، و افکار ارتجاعیِ پرستش خاک و خون و نژاد و ملت و دین را زیر سئوال کشیدهاند، این فوران خشم عدهای فاشیست چه اهمیتی دارد؟
درست است که شرایط مادی برای نزدیکی مردم ایران و دنیا و حتی فروریختن مرزها و زوال ملت ـ دولت ها بیش از همیشه فراهم شده است، اما درست به همین دلیل پاسداران دنیای کهن با افکار زنگ زده \"خاک و خون\" و ناسیونالیسم به جنگ دنیای نو و سنت انترناسیونالیسم میروند. در ایران و بیشتر نقاط دنیا، مبارزه مداومی بین اکثریت مردم گرسنه، محروم و ستمدیده و اقلیت استثمارگری که قدرت دولتی را غصب کرده است در جریان است. فاشیستها میگویند که مسئله مردم ایران مبارزه مشترک برای زندگی بهتر، آزادی و رهایی از ستم و استثمار نیست، بلکه کشتار همدیگر به خاطر تعلقات واهی به این و آن عشیره و ایل و تبار و نیاکان است. به همین دلیل، این پروژه، چه به وسیله دولت ارائه شده باشد چه توسط مشتی فاشیستِ غیرحکومتی، به تداوم یک رژیم مستاصل کمک میکند. در مبارزات خیابانی ١٣٨٨ بعد از رادیکالیزه شدن آن، رژیم با همه جناحهایش خطر سقوط را احساس کرد، و اگر بار دیگر با قیام مردم مواجه بشود، و برخلاف سوریه مردم ایران متحداً و با مشی انقلابی مبارزه کنند، راه نجاتی برای آن متصور نیست، و تنها از طریق تفرقه انداختن در بین ملیتها و به ویژه جنگ آذربایجان و کُردستان میتواند ادامه حیات بدهد.
مرتجعین، دولتی و غیردولتی، به سهولت به تحریک احساسات ملی، قومی، نژادی، دینی، و مذهبی متوسل میشوند، و در نبود شرایط انقلابی و جو چپ و انقلابی میتوانند مردم را به کشتار هم دیگر وادارند. در شرایط امروزِ ایران در بعضی مناطق شلیک یک گلوله و کشتن یک نفر میتواند به کشتاری وسیع تبدیل بشود. با وجود این که پروژه ژنوسید کُردها بیشتر در سطح فیسبوک و سایت و بلاگ تبلیغ میشود و اکثریت مردم آذربایجان با چنین جنایتی مخالفند، در وضع بحرانی امروز این تهدیدات را باید جدی گرفت. پیشگیری از ژنوسید تنها با وجود آگاهی و سازماندهی انقلابی مردم میسر است. از این رو مسئولیت آزادی خواهان ترک و کرد بسیار سنگین است. آنها، از هر روند فکری و سیاسی باشند، باید به مقابله با این توطئه بپردازند. تاریخ آذربایجان و کُردستان دو مسیر را ارائه داده است: راه امثال صمد بهرنگی، علیرضا نابدل، و پیشه وری یا مغاک پان ترکیستها، \"تورانیان\"، ملاحسنیها و حکومت آنها؟
در عراق، جنگ حکومتهای مختلف علیه جنبش خودمختاری کُردها از ١٩٦١ شروع شد، اما ملیتها و پیروان مذاهب گوناگون با هم زندگی میکردند، و در اواخر جنگ عراق- ایران، صدام ژنوسید موسوم به انفال را علیه کُردها مرتکب شد و از بمب شیمیایی علیه آنها استفاده کرد. این جنایت توسط ارتش و نیروهای امنیتی و مسلح انجام شد، اما بعد از تجاوز دوم آمریکا در ٢٠٠٣، و تداوم جنگ داخلی در سالهای اخیر، پاکسازی قومی به شکل بیسابقهای به راه افتاده و بیشتر به وسیلهی نیروهای غیردولتی صورت میگیرد. در شهر بغداد، که نمونه تنوع ملی و قومی و مذهبی در این کشور بود، پاک سازی دینی و مذهبی محله به محله و خیابان به خیابان انجام گرفته است؛ در سراسر کشور، کلیساها و مساجد به دست مسلمانان سنی و شیعه منفجر می شوند؛ کُردها از مناطق عرب نشین فرارکردهاند، و آشوریها و یزیدیها و دیگر اقلیتهای ملی و مذهبی مورد تهدید جدی قرارگرفتهاند و اقلیت مندائی در شرف نابودی است؛ بسیاری از عربها و آشوریها از منطقه عربنشین فرار کرده و به کُردستان یا کشورهای همسایه پناه بردهاند. در دعوا بر سر کرکوک، ناسیونالیستهای ترکمن و عرب و کُرد و آشوری و دولتهای عراق و ترکیه و \"حکومت منطقهای کُردستان\" صف آرائی کردهاند. همه علائم اخطار اولیه ژنوسید را میتوان در این جبههگیری مشاهده کرد. در سوریه نیز، اقلیتهای مسیحی در خطر پاکسازی قومی هستند، نیروهای اپوزیسیون و رژیم اسد درگیر جنگی نابود کننده هستند، و در صورت سقوط رژیم اسد علویها هم به دست بنیادگرایان اسلامی و بعضی گروههای اپوزیسیون پاکسازی میشوند. جنگِ بین جمهوریهای آذربایجان و ارمنستان بر سر منطقه قراباغ که فعلاً ساکت است نیز زمینه دیگری برای ژنوسید و پاکسازی قومی است. به این ترتیب، آتش \"حوزه ژنوسید\" که خلقهای ارمنی و آشوری را به آستانه نابودی کشاند بعد از یک قرن هم چنان روشن است و قربانیان تازه میطلبد. در این شرایط که امپریالیسم و بنیادگرایی منطقه را از لیبی گرفته تا افغانستان و پاکستان به میدان جنایت علیه بشریت تبدیل کردهاند، می توان بر اساس تجربههای قرن گذشته گفت که یا این وضع به انقلاب میکشد و یا انقلاب جلوی آن را خواهد گرفت. اما اگر شرایط عینی دخالت فوری و جدی آزادی خواهان را میطلبد، شرایط ذهنی به طرز اسفناکی عقب مانده است.