طرح \"فرار به جلو\"ی مرکزیت ایران و مینگذاری مسیرها
14:08 - 9 تیر 1393
Unknown Author
نـوری حـمـزه
ترکیب کاملا امنیتی کابینه روحانی، استانداریها، فرمانداریها و دیگر بخشهای جمهوری اسلامی، پرونده اتمی ایران در شورای امنیت، احتمال راهیابی پرونده نقض حقوقبشر ایران به شورای امنیت و تحولات سیاسی سریع در خاورمیانه باعث شد که کابینه روحانی با چراغ سبز رهبر اقداماتی امنیتی در تقسیمات اداری ایران به وجود آورد.
در تغییرات صورت گرفته موسوم به \"تقسیم ایران به پنج اقلیم \" اما نه تنها موارد امنیتی بلکه میزان نفوذ برخی از ملتها در سیستم حاکم باعث گردیده که امکانات موجود نیز بار دیگر به نفع یک ملت مصادره شوند.
طرح تقسیم ایران به پنج اقلیم، با هدف آبیاری بذر فتنههای قومی و گروهی صورت گرفته است. فتنههای پیشبینی شده در این طرح اما از نوع \"تنشها و جنگهای مدیریت شده\" توسط یک ملت یا یک گروه تعریف شدهاند.
همزمان اما همین طرح گواهی دیگر بر شکست پروژه \"ملت سازی\" است. طراحان و تمام حاکمیت دریافته است که مرکزیت در ایران به هیچ وجه جوابگو نبوده و طی نود سال گذشته همواره نمره صفر گرفته است.
چنین نیز استمرار همین طرح گویای تلاشهای مذبوحانه مرکزیت ایران و اصرار بر اجرای پروژه از پیش شکست خورده ساختن ملتی به نام \"ملت ایران\" از راهکاری دیگر است.
دوخت و دوز انسان ستیزانه (کارشناسان) مجمع تشخیص مصلحت نظام، وصله زدن برخی استانها، زبانها، لهجهها و در مجموع فرهنگهای مختلف به منظور نجات مرکزیت و استمرار مرکزگرایی در ایران به شیوهای دیگر، نشان دهنده حجم خطری است که متوجه ایران است.
از دیگر سو، پنهان سازی، تایید و تکذیب خبر تقسیم ایران به پنج اقلیم و انتقاد از اجرای آن طرح از سوی کسانی که فقط به دلیل خارج از گود بودن در اجرای چنین طرحهایی هوار میکشند و دیگر موارد، اوج تعارضات و لرزشهای درون نظام را به نمایش میگذارند.
پینه دوزیهای دولت روحانی در واقع نوعی \"فرار به جلو\" است. فرار به جلو اصطلاحی است که امروزه نزد نظامیان کاربرد بیشتری دارد. هر چند ترجمان همین اصطلاح در سیاست نیز بسیار کاربرد دارد.
فرار به جلو مکانیزم جا به جایی از یک نقطه در \"گفتگو\" به نقطهای دیگر، و در واقع فرار از حقیقت به منظور کسب زمان برای تبدیل گفتگوی دو جانبه یا چند جابنه به \"متکلم وحده\" است، فرار به جلو همانا \"دیالوگ\" را به \"مونولوگ\" تبدیل کردن است.
با نظر به اینکه روحانی و افراد اطراف او از سیستمهای امنیتی پا در سیاست نهادهاند. همه آنها به طبیعت حال دارای دیدگاههای امنیتی هستند و همه مقولهها را با مقیاسهای امنیتی میسنجند. به همین دلیل است که در پینه دوزیهای آنها تحت عنوان طرح تقسیم ایران به پنج ایالت شاهد فرار به جلوی توام با \"مینگذاری\" هستیم.
مرکزیت ایران با مدیریت حسن روحانی امروزه میکوشد تا ضمن پاک کردن صورت \"مسئله ملی\" در ایران، استمرار کار در این میدان را هزینه بار تعریف کند. هزینه کار در مسئله ملی ابعاد گذشته خود را بازسازی و شاخ و برگهای دیگری از مشکلات را برای شهروندان غیر فارس و به ویژه فعالان سیاسی ملتهای غیر فارس تعریف میکند.
ضمن اذعان به وضعیت تمامی ملتهای اسیر در سیستم حاکم بر ایران، با نگاهی به طرح یاد شده در خصوص وضعیت مردم عرب، شاهد آن هستیم که مردم عرب، به جای آنکه در بخشهای مرتبط به آنها، در جغرافیای انسانی و سرزمینی، چون استانهای بوشهر، هرمزگان و بخشهایی از ایلام و فارس قرار گیرند، اکنون تحت حاکمیت مردمانی از فرهنگی دیگر قرار داده شدهاند.
افزون بر آن، تعارضات فرهنگی، تاریخی، سرزمینی و سیاسی، تمامی استانهای همگروه اقلیم عرب، در این تقسیمبندی، استانهایی هستند که دارای بیشترین میزان بیکاری، بیماریها، ناهنجاریهای اجتماعی، فرهنگی، توسعه نیافتگی و…. هستند.
به این موارد سپردن مدیریت زندگی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی عربها به مردمانی غیر عرب را باید افزود. این موضوع نشان دهنده این است که نظام حاکم در ایران عزم تام بر نابودی هویت مردم عرب دارد. این کارها همانا تلاشهای مذبوحانه و شکست خوردهای هستند که جمهوری اسلامی به منظور استمرار ملتسازی پای خود را در جای پای پهلویها گذاشته است.
در مقابل شاهد آن هستیم که استان اصفهان مالکیت خود را بر استانهای کهگیلویه و بویر احمد (دارای ۲۵ در صد کل نفت ایران)، چهارمحال وبختیاری (دارای اکثر منابع آب شیرین ایران)، بوشهر (دارای سواحل و امکانات ارتباط دریایی و تجارت با جهان، نیروگاه اتمی، میلیاردها متر مکعب گاز در منطقه عربنشین عسلویه، کشتی سازیها و بسیاری امکانات دیگر)، هرمزگان (دارای سواحل، جزیرهها، گاز، نفت، تجارت و…) و خود استان اصفهان به عنوان یک استان توسعه یافته نیز دارای بزرگترین مراکز آموزشی و دانشگاهی، سایتهای اتمی، صنعت توریست، ذوب آهن، صنعتهای مدرن روز و امکانات بسیاری است که قابل شمارش نیستند. استان فارس نیز که زیر مجموعه اصفهان است در حقیقت مرکز صنعت الکترونیک ایران است . افزون بر آن در این استان مقادیر زیادی گاز، نفت و دیگر معادن و امکانات توریستی موجود است. این استان مقام اول تولید محصولات کشاورزی به ویژه تولید محصولات استراتژیک مثل گندم در ایران را بارها کسب کرده است.
با یک حساب سر انگشتی میتوان دریافت که اصفهان امروزه سند ملکیت بیش از ۵۰ درصد کل نفت تولیدی در خشکی و فلات قاره در ایران، بیش از ۷۰ در صد کل گاز تولیدی در ایران، حدود ۵۰ در صد تمامی آبهای شیرین، اکثر نیروگاهها و سایتهای اتمی (که احتمالا در آینده نه چندان دور این استان صاحب سلاح اتمی نیز خواهد شد). تمامی امکانات صنعت الکترونیک و مخابرات، صنعت کشاورزی پیشرفته، توریسم، چندین فرودگاه بینالمللی فعال و دیگر موارد هستیم که قابل شمارش نیستند.
به نظر میرسد که عملکرد دولت تدبیر و امید برای مردمان غیر سیاسی در داخل ایران اوج بیتدبیری و ناامیدی را بشارت میدهد. چنین نیز عملکرد همین دولت برای فعالان سیاسی نشان دهنده شکست پروژه ملت سازی است.
(استراتژیست)های دولت تدبیر و امید در نهایت ناامیدی تمامی مناطق ملی را با دوخت و دوز و پینهزنی در واقع مینگذاری کردهاند.
مینگذاری در جنگ برای ایجاد حائل بین نیروهای خودی و نیروهای دشمن است.
سئوال کوچک اینجاست که در قالب طرح یاد شده چه کسی دشمن است که بایستی اطراف او را حائل بست و مین کاشت؟ مینهای روحانی در کجا کاشته شدهاند؟ به نظر میرسد پاسخ به این سئوالات را با نگاهی به نقشه پنج اقلیم یاد شده میتوان دریافت.
ترکیب کاملا امنیتی کابینه روحانی، استانداریها، فرمانداریها و دیگر بخشهای جمهوری اسلامی، پرونده اتمی ایران در شورای امنیت، احتمال راهیابی پرونده نقض حقوقبشر ایران به شورای امنیت و تحولات سیاسی سریع در خاورمیانه باعث شد که کابینه روحانی با چراغ سبز رهبر اقداماتی امنیتی در تقسیمات اداری ایران به وجود آورد.
در تغییرات صورت گرفته موسوم به \"تقسیم ایران به پنج اقلیم \" اما نه تنها موارد امنیتی بلکه میزان نفوذ برخی از ملتها در سیستم حاکم باعث گردیده که امکانات موجود نیز بار دیگر به نفع یک ملت مصادره شوند.
طرح تقسیم ایران به پنج اقلیم، با هدف آبیاری بذر فتنههای قومی و گروهی صورت گرفته است. فتنههای پیشبینی شده در این طرح اما از نوع \"تنشها و جنگهای مدیریت شده\" توسط یک ملت یا یک گروه تعریف شدهاند.
همزمان اما همین طرح گواهی دیگر بر شکست پروژه \"ملت سازی\" است. طراحان و تمام حاکمیت دریافته است که مرکزیت در ایران به هیچ وجه جوابگو نبوده و طی نود سال گذشته همواره نمره صفر گرفته است.
چنین نیز استمرار همین طرح گویای تلاشهای مذبوحانه مرکزیت ایران و اصرار بر اجرای پروژه از پیش شکست خورده ساختن ملتی به نام \"ملت ایران\" از راهکاری دیگر است.
دوخت و دوز انسان ستیزانه (کارشناسان) مجمع تشخیص مصلحت نظام، وصله زدن برخی استانها، زبانها، لهجهها و در مجموع فرهنگهای مختلف به منظور نجات مرکزیت و استمرار مرکزگرایی در ایران به شیوهای دیگر، نشان دهنده حجم خطری است که متوجه ایران است.
از دیگر سو، پنهان سازی، تایید و تکذیب خبر تقسیم ایران به پنج اقلیم و انتقاد از اجرای آن طرح از سوی کسانی که فقط به دلیل خارج از گود بودن در اجرای چنین طرحهایی هوار میکشند و دیگر موارد، اوج تعارضات و لرزشهای درون نظام را به نمایش میگذارند.
پینه دوزیهای دولت روحانی در واقع نوعی \"فرار به جلو\" است. فرار به جلو اصطلاحی است که امروزه نزد نظامیان کاربرد بیشتری دارد. هر چند ترجمان همین اصطلاح در سیاست نیز بسیار کاربرد دارد.
فرار به جلو مکانیزم جا به جایی از یک نقطه در \"گفتگو\" به نقطهای دیگر، و در واقع فرار از حقیقت به منظور کسب زمان برای تبدیل گفتگوی دو جانبه یا چند جابنه به \"متکلم وحده\" است، فرار به جلو همانا \"دیالوگ\" را به \"مونولوگ\" تبدیل کردن است.
با نظر به اینکه روحانی و افراد اطراف او از سیستمهای امنیتی پا در سیاست نهادهاند. همه آنها به طبیعت حال دارای دیدگاههای امنیتی هستند و همه مقولهها را با مقیاسهای امنیتی میسنجند. به همین دلیل است که در پینه دوزیهای آنها تحت عنوان طرح تقسیم ایران به پنج ایالت شاهد فرار به جلوی توام با \"مینگذاری\" هستیم.
مرکزیت ایران با مدیریت حسن روحانی امروزه میکوشد تا ضمن پاک کردن صورت \"مسئله ملی\" در ایران، استمرار کار در این میدان را هزینه بار تعریف کند. هزینه کار در مسئله ملی ابعاد گذشته خود را بازسازی و شاخ و برگهای دیگری از مشکلات را برای شهروندان غیر فارس و به ویژه فعالان سیاسی ملتهای غیر فارس تعریف میکند.
ضمن اذعان به وضعیت تمامی ملتهای اسیر در سیستم حاکم بر ایران، با نگاهی به طرح یاد شده در خصوص وضعیت مردم عرب، شاهد آن هستیم که مردم عرب، به جای آنکه در بخشهای مرتبط به آنها، در جغرافیای انسانی و سرزمینی، چون استانهای بوشهر، هرمزگان و بخشهایی از ایلام و فارس قرار گیرند، اکنون تحت حاکمیت مردمانی از فرهنگی دیگر قرار داده شدهاند.
افزون بر آن، تعارضات فرهنگی، تاریخی، سرزمینی و سیاسی، تمامی استانهای همگروه اقلیم عرب، در این تقسیمبندی، استانهایی هستند که دارای بیشترین میزان بیکاری، بیماریها، ناهنجاریهای اجتماعی، فرهنگی، توسعه نیافتگی و…. هستند.
به این موارد سپردن مدیریت زندگی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی عربها به مردمانی غیر عرب را باید افزود. این موضوع نشان دهنده این است که نظام حاکم در ایران عزم تام بر نابودی هویت مردم عرب دارد. این کارها همانا تلاشهای مذبوحانه و شکست خوردهای هستند که جمهوری اسلامی به منظور استمرار ملتسازی پای خود را در جای پای پهلویها گذاشته است.
در مقابل شاهد آن هستیم که استان اصفهان مالکیت خود را بر استانهای کهگیلویه و بویر احمد (دارای ۲۵ در صد کل نفت ایران)، چهارمحال وبختیاری (دارای اکثر منابع آب شیرین ایران)، بوشهر (دارای سواحل و امکانات ارتباط دریایی و تجارت با جهان، نیروگاه اتمی، میلیاردها متر مکعب گاز در منطقه عربنشین عسلویه، کشتی سازیها و بسیاری امکانات دیگر)، هرمزگان (دارای سواحل، جزیرهها، گاز، نفت، تجارت و…) و خود استان اصفهان به عنوان یک استان توسعه یافته نیز دارای بزرگترین مراکز آموزشی و دانشگاهی، سایتهای اتمی، صنعت توریست، ذوب آهن، صنعتهای مدرن روز و امکانات بسیاری است که قابل شمارش نیستند. استان فارس نیز که زیر مجموعه اصفهان است در حقیقت مرکز صنعت الکترونیک ایران است . افزون بر آن در این استان مقادیر زیادی گاز، نفت و دیگر معادن و امکانات توریستی موجود است. این استان مقام اول تولید محصولات کشاورزی به ویژه تولید محصولات استراتژیک مثل گندم در ایران را بارها کسب کرده است.
با یک حساب سر انگشتی میتوان دریافت که اصفهان امروزه سند ملکیت بیش از ۵۰ درصد کل نفت تولیدی در خشکی و فلات قاره در ایران، بیش از ۷۰ در صد کل گاز تولیدی در ایران، حدود ۵۰ در صد تمامی آبهای شیرین، اکثر نیروگاهها و سایتهای اتمی (که احتمالا در آینده نه چندان دور این استان صاحب سلاح اتمی نیز خواهد شد). تمامی امکانات صنعت الکترونیک و مخابرات، صنعت کشاورزی پیشرفته، توریسم، چندین فرودگاه بینالمللی فعال و دیگر موارد هستیم که قابل شمارش نیستند.
به نظر میرسد که عملکرد دولت تدبیر و امید برای مردمان غیر سیاسی در داخل ایران اوج بیتدبیری و ناامیدی را بشارت میدهد. چنین نیز عملکرد همین دولت برای فعالان سیاسی نشان دهنده شکست پروژه ملت سازی است.
(استراتژیست)های دولت تدبیر و امید در نهایت ناامیدی تمامی مناطق ملی را با دوخت و دوز و پینهزنی در واقع مینگذاری کردهاند.
مینگذاری در جنگ برای ایجاد حائل بین نیروهای خودی و نیروهای دشمن است.
سئوال کوچک اینجاست که در قالب طرح یاد شده چه کسی دشمن است که بایستی اطراف او را حائل بست و مین کاشت؟ مینهای روحانی در کجا کاشته شدهاند؟ به نظر میرسد پاسخ به این سئوالات را با نگاهی به نقشه پنج اقلیم یاد شده میتوان دریافت.