ضرورت بازنگری انتقادی در سیاستورزی جمهوریخواهان ایران
19:26 - 11 آذر 1393
Unknown Author
مهرداد درویشپور
پیش از این پارهای از مزایا و چالشهای جمهوریخواهی در ایران را بر شمردهام. در اینجا مایلم با استفاده از فرصت بر چند نکته تمرکز کنم. به گمان من سیاستورزی دمکراتیک و موثر دستکم بر سه پایه استوار است.
١)تولید امید در سیاست.
هر تلاش سیاسی که یکسره بر بدبینی و یأس استوار باشد و تنها به تمرکز بر دشواریهای اوضاع سیاسی و اپوزیسیون بپردازد، از آن رو که قادر به بسیج اجتماعی نخواهد بود ناگزیر با چالشهای سختی روبرو خواهد شد. نظریه انتقادی در جامعه روشنفکری و عرصه اندیشه و سیاست نقش مهمی در پیشرفت و تولید امید به تغییر دارد. اما در حرکتهای سیاسی به رغم همه دشواریها، اختلافات و موقعیت یاسآلود کنونی ناشی از برآمد دوباره بنیادگرایی اسلامی در منطقه و ایران، اشاعه بدبینی محض و دستکم گرفتن جایگاه ایجاد امید به تغییر، شانس هر نوع اثرگذاری جدی را از بین خواهد برد. توجه به فضای دشوار و یاسآلود کنونی و تاثیر آن بر مردم و اپوزیسیون بسیار ضروری است، اما تسلیم آن شدن حرف دیگری است. سیاست ورزی دمکراتیک با چنین رویهای قادر به بسیح حتی پایگاه اجتماعی خود و اثرگذاری جدی نخواهد بود. بازنگری انتقادی امید به تغییر را افزایش خواهد داد.
٢)اهمیت شفافیت سیاسی.
پافشاری بر شفافیت در سیاست به معنای عبارت پردازی یا تندروی نیست. اگر ما به عنوان نیرویی جمهوریخواه، جایگاه سیاسی اجتماعی خود را به طور آشکارا تعیین نکنیم و بکوشیم بازیگران همه صحنهها باشیم، در عمل بازیگر مستقل هیچ صحنهای در سیاست نخواهیم بود و تنها به سیاهیلشکر و دنبالهروی دیگر بازیگران و نقش آفرینان سیاست بدل خواهیم شد. هم از این رو مهم است که جامعه جمهوریخواه و از جمله اتحاد جمهوریخواهان ایران سیمای سیاسی خود را شفافتر بیان کنند. در اتحاد جمهوریخواهان ایران گاه نوع رابطه با اصلاحطلبان دینی و گاه حتی نوع برخورد با نظام ولایت فقیه به طور جدی این شائبه را ایجاد کرده است که آیا این جریان - یا دقیقتر - این و آن بخش آن، یک نیروی سکولار و مستقل اپوزیسیون است و یا خود را نیروی پشتیبان در خارج از کشور میداند. تأکید برشفافیت سیاسی به معنی تعارض آفرینی نیست، بلکه پافشاری بر اهمیت آن برای روشن ساختن هویت مستقل خود و به اعتبار آن گسترش توانایی بسیچ سیاسی است.
٣)تلاش برای پایگاه اجتماعی یافتن از طریق اعتمادسازی سیاسی.
هر نوع سیاستورزی که به رابطه با مخاطبان اجتماعی خود نیندیشیده و نگران این رابطه نباشد و از آن بدتر قابلیت اعتمادسازی در میان آنها را نداشته باشد، شکست خواهد خورد. برای نمونه، نمیتوان خود را نیروی سکولار و جمهوریخواه خواند، اما به قصد پرهیز از تعارض آفرینی زبان، ادبیات و رفتار سیاسی یکسانی با اصلاحطلبان دینی در پیش گرفت. تصور این که اصلاحطلبان دینی در تحول سیاسی ایران نقشی نداشته و یا میتوان آنها را دور زد، نوعی خاماندیشی سیاسی است. ضرورت رابطه با اصلاحطبان و همسوییهایی با آنها یا دیگر نیروهای اپوزیسیون در اینجا و آنجا در پیکارعلیه نظام ولایت فقیه غیرقابل انکار است، اما از آن نباید همذاتپنداری زبان، نوع سیاستها و رفتار سیاسی را نتیجهگیری کرد. چنین رفتاری با توجه به این که جمهوریخواهان خواستار جدایی دین و دولت از یکدیگرند تنها اعتماد سیاسی در میان مخاطبان سکولار و جمهوریخواه در جامعه را از بین خواهد برد و باعث میشود این جریان به رغم پتانسیل قدرتمند خود به یک نیروی اجتماعی درخور بدل نشوند. اتحاد جمهوریخواهان در این زمینهها با چالشهای معینی روبرو است. گرایشی در این جریان وجود دارد که در جامعه نیز مخاطبان خود را دارد و سیاستورزی را برپایه تغییر رفتار رهبری نظام استوار کرده است. با این همه پرسش کلیدی اینجا است آیا مایلیم همچون یک نیروی سیاسی در اپوزیسیون رفتارهای سیاسی خود را تنظیم کنیم و یا ارشاد رهبری را پایه رفتارهای خود قرار میدهیم؟ سیاست تلاش در تغییر رفتار رهبری نه تنها تاکنون نتوانسته است هیچ دستاورد مثبتی داشته باشد، بلکه به موقعیت اپوزیسیونالی این بخش از جامعه جمهوریخواه لطمه زده است. مسئله مخالفت با حتی تلاش در جهت وا داشتن رهبری نظام به تغییر در رفتار خود نیست، اما پرسش این جا است اگر که این نیز امر ممکن باشد محصول سیاست ارشادی است و یا اعمال فشار از پائین و رفتاری اپوزیسیونالی؟ سیاست تلاش در جهت تغییر رفتار رهبری از طریق سیاست ارشادی بیش از آن که به تغییری در سیاست رهبری منجر شده باشد، تنها به مشروعیت اقتدار رهبری نظام یاری میرساند و به خصلت اپوزیسیونالی جمهوریخواهان لطمه میزند. این که ما نیرویی مسالمتجو هستیم، باید به توازن قوا توجه کنیم و تا اندازهای پراگماتیست باشیم، غیرقابل انکار است. اما این نباید خصلت اپوزیسیونالیمان را همچون نیرویی انتقادی که برای تغییر از طریق اعمال فشار پیکار میکند، نفی کند. تاکید بر خصلت اپوزیسیونالی جمهوریخواهان همچون نیروی فشار برای تغییر، هم برای گسترش گفتمان دمکراتیک در جامعه سودمند است، هم برای اعتمادسازی و هم حتی به قصد تحمیل عقبنشینی به حکومت. این سیاست بسیار واقعگرایانهتر و مفیدتر است تا سیاست ارشاد رهبری که پارهای آن را درپیش گرفتهاند. در میان اتحاد جمهوریخواهان ایران یکی از چالشهای مهم همین نیاز به شفافیت سیاسی است تا روشن شود که کدام سیاست قرار است پایه آن شود. مسئله دیگر نوع تنظیم رابطه با اصلاحطلبان دینی است. همان طور که پیشتر گفته شد در ایران تنظیم نوعی رابطه و همسویی با اصلاحطلبان دینی در پارهای از حوزهها اجتنابناپذیر است. در این زمینه نیز با افراط و تفریط روبروئیم. برخی یکسره نقش آنان را انکار میکنند و میپندارند از آن جا که ما جمهوریخواه و سکولار هستیم باید رفتار خصمانه در برابر اصلاحطلبان را در پیش گیریم. در مقابل برخی یکسره سیاست دنبالهروی و مستحیل شدن در آنها را دنبال میکنند. در انگلیس و بسیاری از کشورهای دیگر مدتها پارهای از احزاب تروتسکیست سیاست ادغام در احزاب کارگر و سوسیال دمکرات را پیشه کردند. هرچه پایه اجتماعی حزبی محدودتر باشد، سیاست ادغام بیشتر موضوعیت مییابد. در مقابل در سوئد از آنجا که حزب چپ کشور از درجه معینی از پشتیبانی اجتماعی برخوردار است، به رغم همکاری و همسویی با حزب سوسیال دمکرات، برنامه، هویت و سیاست مستقل خود را دارد. در اینجا سیاست انتگره شدن و یا دنبالهروی میتواند فلسفه وجودی آن را زیر سوال برد. تا آنجا که به جامعه جمهوریخواه و سکولار ایران برمیگردد نکته اینجا است که اجتنابناپذیری رابطه، همسویی و حتی در مواردی همکاری با اصلاحطبان به دلیل توازن قوا نباید به مستحیل شدن در گفتمانهای اصلاحطلبان دینی بیانجامد. حال آن که گرایشی در اتحاد جمهوریخواهان ایران یکسره سیاست ادغام را دنبال میکند. امری که هویت سیاسی جمهوریخواهی را دچار بحران میسازد و شکاف در میان جمهوریخواهان را افزایش میدهد. حال آن که باید به پروژه وحدت بخشیدن به صفوف جمهوریخواهان سکولار ایران بیشتر اندیشید و برای ایجاد قطب بزرگ جمهوریخواهی که خواستار فرارفتن از استبداد دینی در ایران است، کوشید. نکته دیگر این که اپوزیسیون باید به جنبشهای اجتماعی توجه درخوری نشان دهد. حال آن که بخشی از اپوزسیون و از جمله گرایشی در اتحاد جمهوریخواهان بیشتر قطب نمای عمل و دماسنج سیاسی شان شکافهای درون حاکمیت است و به آن بیشتر توجه و حساسیت نشان میدهند. بیشک توجه و واکنش به این تضادها بسیار مهم است. اما تقلیل سیاستورزی به رصد کردن نزاعهای درون سیاسی حاکمیت به جای توجه جدیتر به جنبشهای اجتماعی با این خطر روبرو است که هویت و تکاپوهای سیاسی را به این امر خلاصه کرده و آن را فاقد موضوعیت کند. اما توجه و رابطه فعالتر با جنبشهای اجتماعی همچون زنان، جوانان، دانشجویان، روشنفکران، جنبشهای اتنیکی و دیگر جنبشهای حقوقبشری نه تنها اعتبار و نفوذ آن را افزایش میدهد بلکه حتی قدرت آن را در تنظیم رابطه با دیگر جریانهای سیاسی افزایش میدهد.
و بالاخره آخرین نکته دیرپایی سبک کارهای سنتی، در خود، متمرکز، از بالا و مبتنی بر صدور اعلامیه و رهنمود و فرمان است. به گونهای که ردپای جمهوریخواهان در بسیاری از جنبشهای اجتماعی به گونهای چشمگیر دیده نمیشود و در صورت تداوم تنها به انزوا و بیاثرتر شدن بیشتر جمهوریخواهان منجر خواهد شد. کما این که چه جمهوریخواهان دمکرات و لائیک، چه اتحاد جمهوریخواهان و چه بسیاری از جریانات دیگر در این چند ساله کوچکتر شدهاند.
امری که نشانگر آن است این تنها رادیکال یا معتدل بودن سیاستها نیست که تعیین کننده انزوا و یا پیشرفت این جریانها است، بلکه بخشی ازآن ناشی از شرایط موجود و سبککاری است که چندان ناظر بر این تحولات به ویژه در نسل جوان نیست.
جمهوریخواهان ایران نیازمند یک بازبینی انتقادی در بررسی کارنامه در برخورد به حاکمیت، جنبشهای اجتماعی، در تنظیم سیاست با دیگر نیروها و در زمینه وحدت جمهوریخواهان هستند. بازبینی که شرط تجدید حیات جمهوری خواهان، خروج از وضعیت آسیبپذیر کنونی و هموارکردن مسیر برای ایجاد قطب نیرومند جمهوریخواهی است. امیدوارم همایش اتحاد جمهوریخواهان ایران بتواند با یک بازنگری انتقادی همچون یک نیروی مهم جمهوریخواه در کنار دیگر جمهوریخواهان ایران سهم درخوری در ایجاد قطب بزرگ جمهوریخواهی که بالقوه معتبرترین جریان عقلانی، دمکرات و سکولار جامعه ایران است، ادا کند. پروژهای که نقش مهمی در عقب راندن بنیادگرایی اسلامی و گذار از استبداد دینی در ایران دارد.
نظر نویسنده بازتاب دیدگاه آژانس خبررسانی کُردپا نمیباشد.
پیش از این پارهای از مزایا و چالشهای جمهوریخواهی در ایران را بر شمردهام. در اینجا مایلم با استفاده از فرصت بر چند نکته تمرکز کنم. به گمان من سیاستورزی دمکراتیک و موثر دستکم بر سه پایه استوار است.
١)تولید امید در سیاست.
هر تلاش سیاسی که یکسره بر بدبینی و یأس استوار باشد و تنها به تمرکز بر دشواریهای اوضاع سیاسی و اپوزیسیون بپردازد، از آن رو که قادر به بسیج اجتماعی نخواهد بود ناگزیر با چالشهای سختی روبرو خواهد شد. نظریه انتقادی در جامعه روشنفکری و عرصه اندیشه و سیاست نقش مهمی در پیشرفت و تولید امید به تغییر دارد. اما در حرکتهای سیاسی به رغم همه دشواریها، اختلافات و موقعیت یاسآلود کنونی ناشی از برآمد دوباره بنیادگرایی اسلامی در منطقه و ایران، اشاعه بدبینی محض و دستکم گرفتن جایگاه ایجاد امید به تغییر، شانس هر نوع اثرگذاری جدی را از بین خواهد برد. توجه به فضای دشوار و یاسآلود کنونی و تاثیر آن بر مردم و اپوزیسیون بسیار ضروری است، اما تسلیم آن شدن حرف دیگری است. سیاست ورزی دمکراتیک با چنین رویهای قادر به بسیح حتی پایگاه اجتماعی خود و اثرگذاری جدی نخواهد بود. بازنگری انتقادی امید به تغییر را افزایش خواهد داد.
٢)اهمیت شفافیت سیاسی.
پافشاری بر شفافیت در سیاست به معنای عبارت پردازی یا تندروی نیست. اگر ما به عنوان نیرویی جمهوریخواه، جایگاه سیاسی اجتماعی خود را به طور آشکارا تعیین نکنیم و بکوشیم بازیگران همه صحنهها باشیم، در عمل بازیگر مستقل هیچ صحنهای در سیاست نخواهیم بود و تنها به سیاهیلشکر و دنبالهروی دیگر بازیگران و نقش آفرینان سیاست بدل خواهیم شد. هم از این رو مهم است که جامعه جمهوریخواه و از جمله اتحاد جمهوریخواهان ایران سیمای سیاسی خود را شفافتر بیان کنند. در اتحاد جمهوریخواهان ایران گاه نوع رابطه با اصلاحطلبان دینی و گاه حتی نوع برخورد با نظام ولایت فقیه به طور جدی این شائبه را ایجاد کرده است که آیا این جریان - یا دقیقتر - این و آن بخش آن، یک نیروی سکولار و مستقل اپوزیسیون است و یا خود را نیروی پشتیبان در خارج از کشور میداند. تأکید برشفافیت سیاسی به معنی تعارض آفرینی نیست، بلکه پافشاری بر اهمیت آن برای روشن ساختن هویت مستقل خود و به اعتبار آن گسترش توانایی بسیچ سیاسی است.
٣)تلاش برای پایگاه اجتماعی یافتن از طریق اعتمادسازی سیاسی.
هر نوع سیاستورزی که به رابطه با مخاطبان اجتماعی خود نیندیشیده و نگران این رابطه نباشد و از آن بدتر قابلیت اعتمادسازی در میان آنها را نداشته باشد، شکست خواهد خورد. برای نمونه، نمیتوان خود را نیروی سکولار و جمهوریخواه خواند، اما به قصد پرهیز از تعارض آفرینی زبان، ادبیات و رفتار سیاسی یکسانی با اصلاحطلبان دینی در پیش گرفت. تصور این که اصلاحطلبان دینی در تحول سیاسی ایران نقشی نداشته و یا میتوان آنها را دور زد، نوعی خاماندیشی سیاسی است. ضرورت رابطه با اصلاحطبان و همسوییهایی با آنها یا دیگر نیروهای اپوزیسیون در اینجا و آنجا در پیکارعلیه نظام ولایت فقیه غیرقابل انکار است، اما از آن نباید همذاتپنداری زبان، نوع سیاستها و رفتار سیاسی را نتیجهگیری کرد. چنین رفتاری با توجه به این که جمهوریخواهان خواستار جدایی دین و دولت از یکدیگرند تنها اعتماد سیاسی در میان مخاطبان سکولار و جمهوریخواه در جامعه را از بین خواهد برد و باعث میشود این جریان به رغم پتانسیل قدرتمند خود به یک نیروی اجتماعی درخور بدل نشوند. اتحاد جمهوریخواهان در این زمینهها با چالشهای معینی روبرو است. گرایشی در این جریان وجود دارد که در جامعه نیز مخاطبان خود را دارد و سیاستورزی را برپایه تغییر رفتار رهبری نظام استوار کرده است. با این همه پرسش کلیدی اینجا است آیا مایلیم همچون یک نیروی سیاسی در اپوزیسیون رفتارهای سیاسی خود را تنظیم کنیم و یا ارشاد رهبری را پایه رفتارهای خود قرار میدهیم؟ سیاست تلاش در تغییر رفتار رهبری نه تنها تاکنون نتوانسته است هیچ دستاورد مثبتی داشته باشد، بلکه به موقعیت اپوزیسیونالی این بخش از جامعه جمهوریخواه لطمه زده است. مسئله مخالفت با حتی تلاش در جهت وا داشتن رهبری نظام به تغییر در رفتار خود نیست، اما پرسش این جا است اگر که این نیز امر ممکن باشد محصول سیاست ارشادی است و یا اعمال فشار از پائین و رفتاری اپوزیسیونالی؟ سیاست تلاش در جهت تغییر رفتار رهبری از طریق سیاست ارشادی بیش از آن که به تغییری در سیاست رهبری منجر شده باشد، تنها به مشروعیت اقتدار رهبری نظام یاری میرساند و به خصلت اپوزیسیونالی جمهوریخواهان لطمه میزند. این که ما نیرویی مسالمتجو هستیم، باید به توازن قوا توجه کنیم و تا اندازهای پراگماتیست باشیم، غیرقابل انکار است. اما این نباید خصلت اپوزیسیونالیمان را همچون نیرویی انتقادی که برای تغییر از طریق اعمال فشار پیکار میکند، نفی کند. تاکید بر خصلت اپوزیسیونالی جمهوریخواهان همچون نیروی فشار برای تغییر، هم برای گسترش گفتمان دمکراتیک در جامعه سودمند است، هم برای اعتمادسازی و هم حتی به قصد تحمیل عقبنشینی به حکومت. این سیاست بسیار واقعگرایانهتر و مفیدتر است تا سیاست ارشاد رهبری که پارهای آن را درپیش گرفتهاند. در میان اتحاد جمهوریخواهان ایران یکی از چالشهای مهم همین نیاز به شفافیت سیاسی است تا روشن شود که کدام سیاست قرار است پایه آن شود. مسئله دیگر نوع تنظیم رابطه با اصلاحطلبان دینی است. همان طور که پیشتر گفته شد در ایران تنظیم نوعی رابطه و همسویی با اصلاحطلبان دینی در پارهای از حوزهها اجتنابناپذیر است. در این زمینه نیز با افراط و تفریط روبروئیم. برخی یکسره نقش آنان را انکار میکنند و میپندارند از آن جا که ما جمهوریخواه و سکولار هستیم باید رفتار خصمانه در برابر اصلاحطلبان را در پیش گیریم. در مقابل برخی یکسره سیاست دنبالهروی و مستحیل شدن در آنها را دنبال میکنند. در انگلیس و بسیاری از کشورهای دیگر مدتها پارهای از احزاب تروتسکیست سیاست ادغام در احزاب کارگر و سوسیال دمکرات را پیشه کردند. هرچه پایه اجتماعی حزبی محدودتر باشد، سیاست ادغام بیشتر موضوعیت مییابد. در مقابل در سوئد از آنجا که حزب چپ کشور از درجه معینی از پشتیبانی اجتماعی برخوردار است، به رغم همکاری و همسویی با حزب سوسیال دمکرات، برنامه، هویت و سیاست مستقل خود را دارد. در اینجا سیاست انتگره شدن و یا دنبالهروی میتواند فلسفه وجودی آن را زیر سوال برد. تا آنجا که به جامعه جمهوریخواه و سکولار ایران برمیگردد نکته اینجا است که اجتنابناپذیری رابطه، همسویی و حتی در مواردی همکاری با اصلاحطبان به دلیل توازن قوا نباید به مستحیل شدن در گفتمانهای اصلاحطلبان دینی بیانجامد. حال آن که گرایشی در اتحاد جمهوریخواهان ایران یکسره سیاست ادغام را دنبال میکند. امری که هویت سیاسی جمهوریخواهی را دچار بحران میسازد و شکاف در میان جمهوریخواهان را افزایش میدهد. حال آن که باید به پروژه وحدت بخشیدن به صفوف جمهوریخواهان سکولار ایران بیشتر اندیشید و برای ایجاد قطب بزرگ جمهوریخواهی که خواستار فرارفتن از استبداد دینی در ایران است، کوشید. نکته دیگر این که اپوزیسیون باید به جنبشهای اجتماعی توجه درخوری نشان دهد. حال آن که بخشی از اپوزسیون و از جمله گرایشی در اتحاد جمهوریخواهان بیشتر قطب نمای عمل و دماسنج سیاسی شان شکافهای درون حاکمیت است و به آن بیشتر توجه و حساسیت نشان میدهند. بیشک توجه و واکنش به این تضادها بسیار مهم است. اما تقلیل سیاستورزی به رصد کردن نزاعهای درون سیاسی حاکمیت به جای توجه جدیتر به جنبشهای اجتماعی با این خطر روبرو است که هویت و تکاپوهای سیاسی را به این امر خلاصه کرده و آن را فاقد موضوعیت کند. اما توجه و رابطه فعالتر با جنبشهای اجتماعی همچون زنان، جوانان، دانشجویان، روشنفکران، جنبشهای اتنیکی و دیگر جنبشهای حقوقبشری نه تنها اعتبار و نفوذ آن را افزایش میدهد بلکه حتی قدرت آن را در تنظیم رابطه با دیگر جریانهای سیاسی افزایش میدهد.
و بالاخره آخرین نکته دیرپایی سبک کارهای سنتی، در خود، متمرکز، از بالا و مبتنی بر صدور اعلامیه و رهنمود و فرمان است. به گونهای که ردپای جمهوریخواهان در بسیاری از جنبشهای اجتماعی به گونهای چشمگیر دیده نمیشود و در صورت تداوم تنها به انزوا و بیاثرتر شدن بیشتر جمهوریخواهان منجر خواهد شد. کما این که چه جمهوریخواهان دمکرات و لائیک، چه اتحاد جمهوریخواهان و چه بسیاری از جریانات دیگر در این چند ساله کوچکتر شدهاند.
امری که نشانگر آن است این تنها رادیکال یا معتدل بودن سیاستها نیست که تعیین کننده انزوا و یا پیشرفت این جریانها است، بلکه بخشی ازآن ناشی از شرایط موجود و سبککاری است که چندان ناظر بر این تحولات به ویژه در نسل جوان نیست.
جمهوریخواهان ایران نیازمند یک بازبینی انتقادی در بررسی کارنامه در برخورد به حاکمیت، جنبشهای اجتماعی، در تنظیم سیاست با دیگر نیروها و در زمینه وحدت جمهوریخواهان هستند. بازبینی که شرط تجدید حیات جمهوری خواهان، خروج از وضعیت آسیبپذیر کنونی و هموارکردن مسیر برای ایجاد قطب نیرومند جمهوریخواهی است. امیدوارم همایش اتحاد جمهوریخواهان ایران بتواند با یک بازنگری انتقادی همچون یک نیروی مهم جمهوریخواه در کنار دیگر جمهوریخواهان ایران سهم درخوری در ایجاد قطب بزرگ جمهوریخواهی که بالقوه معتبرترین جریان عقلانی، دمکرات و سکولار جامعه ایران است، ادا کند. پروژهای که نقش مهمی در عقب راندن بنیادگرایی اسلامی و گذار از استبداد دینی در ایران دارد.
نظر نویسنده بازتاب دیدگاه آژانس خبررسانی کُردپا نمیباشد.