سیاست چند زبانی در ایران؛ ضرورت اخلاقی یا انتخاب سیاسی؟
16:30 - 3 مرداد 1392
Unknown Author
شاهد علوی
در ایران هنوز زبان مادری شهروندان غیرفارس، جایگاه آن در مناسبات اجتماعی، نسبت آن با زبان مسلط و اهمیت آن در فرایند آموزش موضوعی چالشبرانگیز و محل مناقشات بسیار است.
انتشار اظهارات جنجالی سید جواد طباطبایی پژوهشگر شناخته شدهی فلسفه و اندیشهی سیاسی و حمید احمدی استاد سیاست دانشگاه تهران دربارهی زبانهای غیرفارسی و انکار حق آموزش زبان مادری نشان میدهد که نفی و تحقیر زبانهای غیرفارسی در ایران و نادیده گرفتن حق گویشوران به این زبانها تنها مسئلهی نظام ایدئولوژیک حاکم و تودهها نیست و بخش مهمی از روشنفکران و اندیشمندان ایرانی نیز همداستان و همرای نظام حاکم هستند.
مدافعان سیاست تک زبانی در ایران طیف متنوعی از چهرهها، جریانها و احزابی را شامل میشود که شاید تنها نقطه تفاهم و اتصال آنها را بتوان در ضرورت حفظ جایگاه انحصاری زبان فارسی به عنوان تنها زبان رسمی در ایران دانست.
جریانات پان ایرانیستی، ملیگراها، جریانات ملی/ مذهبی، محافظهکاران مذهبی و محافظهکاران سکولار که بیشتر با عنوان لیبرال شناخته میشوند از جملهی گروههای مدافع سیاست تک زبانی هستند.
اندک بودن تولیدات علمی، ادبی و فرهنگی، فاقد اهمیت فرهنگی دانستن زبانهای غیرفارسی در ایران، و طبیعی و تاریخی دانستن آموزش همگانی به زبان فارسی و نگرانی بابت به خطر افتادن امنیت ملی، یکپارچگی سرزمینی و همبستگی اجتماعی در صورت رسمیت بخشیدن به زبانهای غیرفارسی از جمله دلایل مخالفان سیاستهای چند زبانی در ایران است.
در واکنش به این مدعاها در این مقاله میکوشم به این پرسش پاسخ دهم که مقدمات استدلال مخالفان سیاست چند زبانی در ایران تا چه اندازه معتبر است و در شرایط کنونی چه ضروریات و نتایجی پذیرش حق آموزش به زبان مادری و کاربرد آزادانهی آن در همهی حوزههای زندگی اجتماعی در ایران کنونی را به امری ناگزیر و به پیش شرط لازم دمکراتیک شدن ساختارها و سیاستها در ایران آینده بدل میسازد.
زبان مادری؛ قابلیتها
مخالفان سیاستهای چند زبانی در ایران معتقدند زبانهای غیرفارسی در ایران از جمله کُردی و ترکی آذری \"زبانهای فرهنگی مهمی نیستند و قابلیت بسط و رشد ندارند.\"
زبان شناسان معتقدند عمدهترین دلایلی که در باروری یا سکون یک زبان نقش دارند تعداد گویشوران یک زبان، توانایی تولید ادبی و مکتوبات زبان، سیاستهای زبانی قدرت مستقر، موقعیت زبان در نظام آموزشی است.
برآوردهای مختلف، جمعیت ترکها و کُردهای ایران را حدود بیست میلیون(ترکها) و هفت میلیون(کُردها) نشان میدهد. زبانشناسان زبانهایی با کمتر از یکصد هزار گویشور را زبانهای در معرض آسیب معرفی میکنند، ضریب بالای سنی گویشوران در جمعیتهای اندک زبانی یکی از عوامل مکملی است که میتواند زبان در معرض آسیب را دچار رکود کند.
در مورد کُردها و ترکها جدای از جمعیت بالای گویشوران، با توجه به کاربرد زبان مادری در حوزههای غیر رسمی (خانواده، بازار و ارتباطات اجتماعی) زبان مادری هنوز عامل ارتباطی نسلهای مختلف است و گسست زبانی که یکی از مشخصههای رکود زبان است ایجاد نشده است.
آمار قابل استنادی در خصوص کتابهای منتشر شده به زبانهای ترکی و کُردی در ایران در دسترس نیست.
اما حجم بالایی از متون ادبی و هنری و سیاسی با زبانهای ترکی آذری و کُردی در بازار نشر غیررسمی، مطبوعات دانشجویی و مطبوعات منطقهای دوزبانه، وبسایتها و همچنین در خارج از ایران منتشر شده که نشان از پویایی این زبانها در حوزهی ادبیات مکتوب دارد.
اما دو عامل دیگری که میتوانند موجب سترون شدن یک زبان شوند سیاستهای زبانی منفی قدرت مستقر و عدم استفاده از زبان در نظام آموزشی است.
همزمانی آغاز آموزش همگانی و رسمی در ایران با ظهور و قدرتیابی ناسیونالیسم متأخر ایرانی و تأثیرپذیری ناسیونالیستهای نوپای ایرانی از نظریههای متعلق به مکتب آلمانی ملت موجب غلبه سیاست تک زبانگی در نظام آموزش همگانی و تلاش توأمان برای انکار و از بین بردن زبانها و هویتهای غیر فارس در ایران شد.
سیاستی که تاکنون با شدت و ضعف در ایران دنبال شده است عملی کردن پیشنهاداتی بود که روشنفکرانی همچون محمود افشار و حسین کاظمزاده و مشفق کاظمی در آغاز دورهی پهلوی پیشنهاد کرده بودند.
این سیاستها در عمل ضربههای هولناکی به تنوع هویتی و زبانی ایران وارد کردند و موجب نابودی و در خطر مرگ قرار گرفتن زبانهای غیر فارسی و گویشهای متنوعی در ایران شد.
اما ناتوانی ساختاری نظام سیاسی در پیشبرد برنامههای همسانسازی خویش و وجود گروههای همزبان در خارج از مرزهای ایران موجب شد زبانهای ترکی آذری، کُردی، بلوچی، عربی و ترکمنی از خطر رکود و خاموشی رهایی یابند.
زبان محصولی اجتماعی است که پویایی آن تا زمانی که در ارتباطات یک گروهی انسانی از آن بهره گرفته میشود متوقف نخواهد شد.
نگرش مخالفان سیاستهای چند زبانی به زبانهای غیرفارسی در ایران نگرشی غیر تاریخی و ذاتگرایانه است که قادر به درک مکانیزمهای تحول زبان نیست و با قائل شدن جوهری ثابت برای زبان آن را به فراوردهای ثابت تقلیل میدهد.
اگر چه ممنوعیت آموزش به زبان مادری، آسیبهای بسیاری به زبانهای ترکی آذری و کُردی در ایران وارد کرده، اما تغییر نظامهای سیاسی در منطقه و حجم وسیع تولیدات ادبی و علمی به این دو زبان نشان میدهد دورهای تازه از شکوفایی آنها آغاز شده است.
نکته دیگر اینکه اهمیت فرهنگی یک زبان بنا بر تعریف یونسکو به عوامل متعددی بستگی دارد و تنها با نقش آن زبان در جهان علم سنجیده نمیشود.
مخالفان سیاستهای چند زبانی در ایران عموما متوجه تفاوت اهمیت علمی و سیاسی زبان با اهمیت فرهنگی و هویتی آن نیستند و با خلط این ساحتها نتایج سیاسی دلخواه خویش را استنتاج میکنند.
زبان بخش اصلی و معرف هویت قومی و فرهنگی یک ملت به حساب میآید لذا مرگ یک زبان نه تنها تجربهی فقدان یک امکان ارتباطی منحصر به فرد، بلکه مرگ یک فرهنگ با تمام تاریخ و پیشینهی آن و به معنای کاهش توانائیها و خلاقیتهای بشریت است.
زبان فارسی؛ تقدیر تاریخی یا انتخابی سیاسی
مخالفان سیاستهای چند زبانی معتقدند رسمیت زبان فارسی و حتی ملی قلمداد کردن آن نه یک انتخاب سیاسی که نتیجهی انتخاب طبیعی مردمان ایران و توانائیهای درونی این زبان است.
پرسش این است که آیا فرضیهی تاریخی بودن کاربرد زبان فارسی به عنوان زبان مشترک بین اقوام ایرانی فرضیهای درست است؟
چنین برداشتی از زبان فارسی، همچون برداشت همین گروه از زبانهای غیرفارسی، غیر تاریخی است.
چنین نگاهی به زبان فارسی موجب میشود که جایگاه زبان فارسی چونان زبان نخبگان و منشیان و ادیبان طبقهی ممتاز جامعه در دوران پیشامدرن ایران نادیده گرفته شده و نقشی به زبان فارسی بخشیده شود که با واقعیات تاریخی چندان سازگار نیست.
زبان فارسی پس از یک دوره رکود طولانی با شاهنامهی فردوسی تولدی دوباره مییابد. شاهنامهی فردوسی آغاز دورهای تازه از تولید آثار ادبی به زبان فارسی توسط نخبگان مرتبط با دربار امرا و سلاطین وقت است.
از قرن چهارم تا دورهی پهلوی به جز سلسلهی زندیه، هشت سلسلهی بزرگ دیگر حکمرانی در ایران ترک بودهاند. در همین دوران اکثر وزرا و منشیان و کاتبان دربار این امرا از اقوام فارس بوده و و طبعاً توجه ویژهای هم به شعرا و ادبای فارس زبان داشتهاند.
در این دوران زبان ادبی مسلط در میان نخبگان درباری و شعرا زبان فارسی بوده هر چند شعرا و ادیبان نامداری ترکی همچون نسیمی، نوایی و فضولی و یا شاعران کُردی همچون ملای جزیری هم بودهاند که به زبان مادری شعر سرودهاند.
اما زبان فارسی زبان علمی آن دوران نبوده و تقریبا تمام کتابهای علمی به زبان عربی تالیف شده است و در مساجد و مکتب خانههای سنتی نیز زبان علمی و آموزش عربی و ترجمه هم در مواردی که شرایط آموزشی ایجاب میکرده زبان مادری محصلان بوده است.
در همین دوران اگر چه زبان دربار، قشون و اشراف وابسته به دربار متأثر از زبان مادری آنان عموما ترکی بوده اما زبان مردم عادی در نقاط مختلف ایران همان زبان مادری آنها بوده و به جز روحانیون و قشر بسیار کوچکی از باسوادان هر منطقه که به زبان عربی و احیانا فارسی و ترکی(حسب مورد) مسلط بودهاند، سایر مردم امکانی برای یادگیری زبانی غیر از زبان مادری خویش نداشتهو نیازی نیز به یادگیری زبان دوم نداشتهاند.
در حقیقت فهم زبان فارسی به عنوان زبان رسمی یا مشترک تاریخی در ایران ناشی از خوانشی غیرتاریخی از مناسبات اجتماعی و فرهنگی دوران پیشامدرن در ایران است.
در هیچ نقطهای از جهان تا زمان تأسیس دولتهای ملی نمیتوان از زبان رسمی و یا حتی زبان مشترک همهی مردمان ساکن درون مرزهای سیاسی یک کشور سخن گفت.
اهمیت دادن به یک زبان خاص و تلاش برای تکزبانه کردن شهروندان یک کشور امری مربوط به جهان مدرن و تلقی خاصی از مفهوم دولت-ملت است.
سیاست چندزبانی و تهدید حاکمیت ملی
این ادعا که رسمیت بخشیدن به زبانهای غیرفارسی موجب تقویت علایق جداییطلبانه در ملیتها و اقوام غیرفارس میشود بیش از هر چیز ناشی از غلبه تئوری توطئه بر ذهن مخالفان سیاستهای چند زبانی است.
این تئوری بر این فرض نادرست بنا شده که وحدت زبانی نشانه و پیش شرط وحدت ملی است، در حالی که تحمیل یک زبان واحد به گروههای انسانی دارای زبانهای متمایز جز از رهگذر زبان کشی و نسلکشی هویتی گروههای متمایز ممکن نیست و نتیجهی آن نه وحدت ملی که پیوستگی آمرانه و تصنعی گروههای انسانی فاقد هویتی است که پیوستگی شان با کمترین فشار و در شرایط بحرانی درهم خواهد شکست.
تجربههای در دسترس در سایر کشورهای دنیا نشان میدهد که هیچ تضادی بین به رسمیت شناخته شدن زبان اقلیتهای ملی/ قومی در یک جامعه با حفظ یگانگی و تقویت وحدت ملی آن کشور وجود ندارد و سیاستهای چند زبانی و نظام آموزشی چند زبانه نه تنها باعث تشدید علایق واگرایانه نشده بلکه بر وحدت ملی در عین حفظ تنوع افزوده و چالشهای امنیتی در کشورهای چند ملیتی را به چالشهای سیاسی قابل مدیریت تقلیل داده است.
دهها کشور در دنیا بیش از یک زبان رسمی دارند.
مروری سریع بر کشورهایی که بیش از یک زبان رسمی دارند و نظام آموزشی آنها چند زبانه است آشکار میکند که هر چند درصد بسیار اندکی از این کشورها با چالشهای سیاسی مرتبط با علایق جداییطلبانه، عموماً به دلایل مذهبی و گاه ناشی از ملاحظات روشن اقتصادی، درگیر هستند اما اکثریت مطلق این کشورها در پرتو درجهی بالایی از وحدت و همبستگی ملی، نظامهای سیاسی باثبات و دمکراتیکی دارند.
در واقع سیاستهای دمکراتیک در کشورهای که چند زبانگی را به رسمیت شناختهاند موجب شده چالش امنیتی جداییطلبی در این کشورها به چالشی سیاسی فروکاسته شود و احزاب جداییطلب علیرغم آزادی فعالیت مسالمتآمیز چندان در جلب رای و نظر مردم موفق نباشند. (کانادا، بلژیک، اسپانیا.)
زبان مادری در پیوند با آموزش و حقوقبشر
زبان مادری منتقل کنندهی وجوه بارز فرهنگی است که به برداشتهای خاص کودک از جهان شکل میبخشد و موجب تفاوت در رفتار فردی او، الگوهای یادگیری و سبک فکری او خواهد شد.
در این معنا میزان موفقیت یک دانشآموز در فعالیتهای آموزشی جدای از جنبههای فردی تابعی از فرهنگ اجتماعی او است که در پیوند با زبان مادری شکل میگیرد.
علاوه بر این دشواری فهم زبان آموزش موجب وابستگی هر چه بیشتر کودک به زبان شفاهی خواهد شد و امکان موفقیت او را در نظام آموزشی معیار تحت تأثیر قرار خواهد داد.
ایران بر اساس شاخص تنوع زبانی با داشتن دست کم شش زبان متمایز از درصد همانندی پائینی برخوردار است، لذا برابر با استانداردهای آموزش و پرورش نوین، تمرکزگرایی آموزشی و همسانی منابع درسی در ایران بدون لحاظ کردن تفاوتهای فرهنگی و زبانی ناقض اصل عدالت آموزشی خواهد بود و فرایند و روندهای آموزشی نیز متأثر از سیاستهای متمرکزی که ارتباط درستی با نیازهای منطقهای پیدا نمیکنند در بلند مدت مختل میشود.
در پیماننامههای مختلفی بر حقوق زبانی شهروندان تأکید شده است.
در مواد هشتاد و شش و نود و هفت پیمان ورسای و در معاهداتی که کمیسیون دولتهای نوین در آن زمان تهیه کرد، در مادهی پنجم کنوانسیون عدم تبعیض در آموزش، در ماده بیست و هفت میثاق حقوق مدنی و سیاسی بشر و در اعلامیهی جهانی حقوق زبانی به طور مفصل بر حقوق زبانی جمعیتهای انسانی و آزادی کاربرد زبان مادری در آموزش، نهادهای عمومی و فضاها و مناسبات رسمی تاکید شده است.
برابر با کنوانسیون ممنوعیت و مجازات نسلکشی، ژنوساید شامل هر عمل عمدی است که با هدف نابودی زبان، دین یا فرهنگ یک ملت، گروه نژادی یا مذهبی به خاطر ملیت، دین یا عقاید مذهبی اعضای آن صورت میگیرد.
نتیجهگیری
ایران کشوری است متشکل از گروههای ملی و قومی گوناگون که هر یک از آنها ممیزهها و خصوصیات فرهنگی خاص خود را دارند.
نقض حقوق زبانی جمعیتهای غیر فارس، هویت خاص این گروهها را با چالشهای جدی مواجه ساخته و تاثیرات مخربی نیز بر همگرایی ملی و همزیستی مسالمتآمیز و داوطلبانه گروههای ملی/ قومی در ایران به جا گذاشته است.
تداوم سیاست تکزبانی فعلی برخلاف نظر مدافعانش در نهایت نه به تداوم وحدت ملی که به تضادهای هویتی و واگرایی سیاسی بیشتر در ایران خواهد انجامید.
لذا تدوین و اجرای قوانینی که نظام آموزشی را چندزبانه کند و به کاربرد زبانهای غیرفارسی در کشور رسمیت ببخشد جدای از اینکه یک ضرورت اخلاقی و حقوق بشری است یک انتخاب ناگزیر سیاسی نیز هست.
*دبیر سابق انجمن صنفی معلمان کُردستان
در ایران هنوز زبان مادری شهروندان غیرفارس، جایگاه آن در مناسبات اجتماعی، نسبت آن با زبان مسلط و اهمیت آن در فرایند آموزش موضوعی چالشبرانگیز و محل مناقشات بسیار است.
انتشار اظهارات جنجالی سید جواد طباطبایی پژوهشگر شناخته شدهی فلسفه و اندیشهی سیاسی و حمید احمدی استاد سیاست دانشگاه تهران دربارهی زبانهای غیرفارسی و انکار حق آموزش زبان مادری نشان میدهد که نفی و تحقیر زبانهای غیرفارسی در ایران و نادیده گرفتن حق گویشوران به این زبانها تنها مسئلهی نظام ایدئولوژیک حاکم و تودهها نیست و بخش مهمی از روشنفکران و اندیشمندان ایرانی نیز همداستان و همرای نظام حاکم هستند.
مدافعان سیاست تک زبانی در ایران طیف متنوعی از چهرهها، جریانها و احزابی را شامل میشود که شاید تنها نقطه تفاهم و اتصال آنها را بتوان در ضرورت حفظ جایگاه انحصاری زبان فارسی به عنوان تنها زبان رسمی در ایران دانست.
جریانات پان ایرانیستی، ملیگراها، جریانات ملی/ مذهبی، محافظهکاران مذهبی و محافظهکاران سکولار که بیشتر با عنوان لیبرال شناخته میشوند از جملهی گروههای مدافع سیاست تک زبانی هستند.
اندک بودن تولیدات علمی، ادبی و فرهنگی، فاقد اهمیت فرهنگی دانستن زبانهای غیرفارسی در ایران، و طبیعی و تاریخی دانستن آموزش همگانی به زبان فارسی و نگرانی بابت به خطر افتادن امنیت ملی، یکپارچگی سرزمینی و همبستگی اجتماعی در صورت رسمیت بخشیدن به زبانهای غیرفارسی از جمله دلایل مخالفان سیاستهای چند زبانی در ایران است.
در واکنش به این مدعاها در این مقاله میکوشم به این پرسش پاسخ دهم که مقدمات استدلال مخالفان سیاست چند زبانی در ایران تا چه اندازه معتبر است و در شرایط کنونی چه ضروریات و نتایجی پذیرش حق آموزش به زبان مادری و کاربرد آزادانهی آن در همهی حوزههای زندگی اجتماعی در ایران کنونی را به امری ناگزیر و به پیش شرط لازم دمکراتیک شدن ساختارها و سیاستها در ایران آینده بدل میسازد.
زبان مادری؛ قابلیتها
مخالفان سیاستهای چند زبانی در ایران معتقدند زبانهای غیرفارسی در ایران از جمله کُردی و ترکی آذری \"زبانهای فرهنگی مهمی نیستند و قابلیت بسط و رشد ندارند.\"
زبان شناسان معتقدند عمدهترین دلایلی که در باروری یا سکون یک زبان نقش دارند تعداد گویشوران یک زبان، توانایی تولید ادبی و مکتوبات زبان، سیاستهای زبانی قدرت مستقر، موقعیت زبان در نظام آموزشی است.
برآوردهای مختلف، جمعیت ترکها و کُردهای ایران را حدود بیست میلیون(ترکها) و هفت میلیون(کُردها) نشان میدهد. زبانشناسان زبانهایی با کمتر از یکصد هزار گویشور را زبانهای در معرض آسیب معرفی میکنند، ضریب بالای سنی گویشوران در جمعیتهای اندک زبانی یکی از عوامل مکملی است که میتواند زبان در معرض آسیب را دچار رکود کند.
در مورد کُردها و ترکها جدای از جمعیت بالای گویشوران، با توجه به کاربرد زبان مادری در حوزههای غیر رسمی (خانواده، بازار و ارتباطات اجتماعی) زبان مادری هنوز عامل ارتباطی نسلهای مختلف است و گسست زبانی که یکی از مشخصههای رکود زبان است ایجاد نشده است.
آمار قابل استنادی در خصوص کتابهای منتشر شده به زبانهای ترکی و کُردی در ایران در دسترس نیست.
اما حجم بالایی از متون ادبی و هنری و سیاسی با زبانهای ترکی آذری و کُردی در بازار نشر غیررسمی، مطبوعات دانشجویی و مطبوعات منطقهای دوزبانه، وبسایتها و همچنین در خارج از ایران منتشر شده که نشان از پویایی این زبانها در حوزهی ادبیات مکتوب دارد.
اما دو عامل دیگری که میتوانند موجب سترون شدن یک زبان شوند سیاستهای زبانی منفی قدرت مستقر و عدم استفاده از زبان در نظام آموزشی است.
همزمانی آغاز آموزش همگانی و رسمی در ایران با ظهور و قدرتیابی ناسیونالیسم متأخر ایرانی و تأثیرپذیری ناسیونالیستهای نوپای ایرانی از نظریههای متعلق به مکتب آلمانی ملت موجب غلبه سیاست تک زبانگی در نظام آموزش همگانی و تلاش توأمان برای انکار و از بین بردن زبانها و هویتهای غیر فارس در ایران شد.
سیاستی که تاکنون با شدت و ضعف در ایران دنبال شده است عملی کردن پیشنهاداتی بود که روشنفکرانی همچون محمود افشار و حسین کاظمزاده و مشفق کاظمی در آغاز دورهی پهلوی پیشنهاد کرده بودند.
این سیاستها در عمل ضربههای هولناکی به تنوع هویتی و زبانی ایران وارد کردند و موجب نابودی و در خطر مرگ قرار گرفتن زبانهای غیر فارسی و گویشهای متنوعی در ایران شد.
اما ناتوانی ساختاری نظام سیاسی در پیشبرد برنامههای همسانسازی خویش و وجود گروههای همزبان در خارج از مرزهای ایران موجب شد زبانهای ترکی آذری، کُردی، بلوچی، عربی و ترکمنی از خطر رکود و خاموشی رهایی یابند.
زبان محصولی اجتماعی است که پویایی آن تا زمانی که در ارتباطات یک گروهی انسانی از آن بهره گرفته میشود متوقف نخواهد شد.
نگرش مخالفان سیاستهای چند زبانی به زبانهای غیرفارسی در ایران نگرشی غیر تاریخی و ذاتگرایانه است که قادر به درک مکانیزمهای تحول زبان نیست و با قائل شدن جوهری ثابت برای زبان آن را به فراوردهای ثابت تقلیل میدهد.
اگر چه ممنوعیت آموزش به زبان مادری، آسیبهای بسیاری به زبانهای ترکی آذری و کُردی در ایران وارد کرده، اما تغییر نظامهای سیاسی در منطقه و حجم وسیع تولیدات ادبی و علمی به این دو زبان نشان میدهد دورهای تازه از شکوفایی آنها آغاز شده است.
نکته دیگر اینکه اهمیت فرهنگی یک زبان بنا بر تعریف یونسکو به عوامل متعددی بستگی دارد و تنها با نقش آن زبان در جهان علم سنجیده نمیشود.
مخالفان سیاستهای چند زبانی در ایران عموما متوجه تفاوت اهمیت علمی و سیاسی زبان با اهمیت فرهنگی و هویتی آن نیستند و با خلط این ساحتها نتایج سیاسی دلخواه خویش را استنتاج میکنند.
زبان بخش اصلی و معرف هویت قومی و فرهنگی یک ملت به حساب میآید لذا مرگ یک زبان نه تنها تجربهی فقدان یک امکان ارتباطی منحصر به فرد، بلکه مرگ یک فرهنگ با تمام تاریخ و پیشینهی آن و به معنای کاهش توانائیها و خلاقیتهای بشریت است.
زبان فارسی؛ تقدیر تاریخی یا انتخابی سیاسی
مخالفان سیاستهای چند زبانی معتقدند رسمیت زبان فارسی و حتی ملی قلمداد کردن آن نه یک انتخاب سیاسی که نتیجهی انتخاب طبیعی مردمان ایران و توانائیهای درونی این زبان است.
پرسش این است که آیا فرضیهی تاریخی بودن کاربرد زبان فارسی به عنوان زبان مشترک بین اقوام ایرانی فرضیهای درست است؟
چنین برداشتی از زبان فارسی، همچون برداشت همین گروه از زبانهای غیرفارسی، غیر تاریخی است.
چنین نگاهی به زبان فارسی موجب میشود که جایگاه زبان فارسی چونان زبان نخبگان و منشیان و ادیبان طبقهی ممتاز جامعه در دوران پیشامدرن ایران نادیده گرفته شده و نقشی به زبان فارسی بخشیده شود که با واقعیات تاریخی چندان سازگار نیست.
زبان فارسی پس از یک دوره رکود طولانی با شاهنامهی فردوسی تولدی دوباره مییابد. شاهنامهی فردوسی آغاز دورهای تازه از تولید آثار ادبی به زبان فارسی توسط نخبگان مرتبط با دربار امرا و سلاطین وقت است.
از قرن چهارم تا دورهی پهلوی به جز سلسلهی زندیه، هشت سلسلهی بزرگ دیگر حکمرانی در ایران ترک بودهاند. در همین دوران اکثر وزرا و منشیان و کاتبان دربار این امرا از اقوام فارس بوده و و طبعاً توجه ویژهای هم به شعرا و ادبای فارس زبان داشتهاند.
در این دوران زبان ادبی مسلط در میان نخبگان درباری و شعرا زبان فارسی بوده هر چند شعرا و ادیبان نامداری ترکی همچون نسیمی، نوایی و فضولی و یا شاعران کُردی همچون ملای جزیری هم بودهاند که به زبان مادری شعر سرودهاند.
اما زبان فارسی زبان علمی آن دوران نبوده و تقریبا تمام کتابهای علمی به زبان عربی تالیف شده است و در مساجد و مکتب خانههای سنتی نیز زبان علمی و آموزش عربی و ترجمه هم در مواردی که شرایط آموزشی ایجاب میکرده زبان مادری محصلان بوده است.
در همین دوران اگر چه زبان دربار، قشون و اشراف وابسته به دربار متأثر از زبان مادری آنان عموما ترکی بوده اما زبان مردم عادی در نقاط مختلف ایران همان زبان مادری آنها بوده و به جز روحانیون و قشر بسیار کوچکی از باسوادان هر منطقه که به زبان عربی و احیانا فارسی و ترکی(حسب مورد) مسلط بودهاند، سایر مردم امکانی برای یادگیری زبانی غیر از زبان مادری خویش نداشتهو نیازی نیز به یادگیری زبان دوم نداشتهاند.
در حقیقت فهم زبان فارسی به عنوان زبان رسمی یا مشترک تاریخی در ایران ناشی از خوانشی غیرتاریخی از مناسبات اجتماعی و فرهنگی دوران پیشامدرن در ایران است.
در هیچ نقطهای از جهان تا زمان تأسیس دولتهای ملی نمیتوان از زبان رسمی و یا حتی زبان مشترک همهی مردمان ساکن درون مرزهای سیاسی یک کشور سخن گفت.
اهمیت دادن به یک زبان خاص و تلاش برای تکزبانه کردن شهروندان یک کشور امری مربوط به جهان مدرن و تلقی خاصی از مفهوم دولت-ملت است.
سیاست چندزبانی و تهدید حاکمیت ملی
این ادعا که رسمیت بخشیدن به زبانهای غیرفارسی موجب تقویت علایق جداییطلبانه در ملیتها و اقوام غیرفارس میشود بیش از هر چیز ناشی از غلبه تئوری توطئه بر ذهن مخالفان سیاستهای چند زبانی است.
این تئوری بر این فرض نادرست بنا شده که وحدت زبانی نشانه و پیش شرط وحدت ملی است، در حالی که تحمیل یک زبان واحد به گروههای انسانی دارای زبانهای متمایز جز از رهگذر زبان کشی و نسلکشی هویتی گروههای متمایز ممکن نیست و نتیجهی آن نه وحدت ملی که پیوستگی آمرانه و تصنعی گروههای انسانی فاقد هویتی است که پیوستگی شان با کمترین فشار و در شرایط بحرانی درهم خواهد شکست.
تجربههای در دسترس در سایر کشورهای دنیا نشان میدهد که هیچ تضادی بین به رسمیت شناخته شدن زبان اقلیتهای ملی/ قومی در یک جامعه با حفظ یگانگی و تقویت وحدت ملی آن کشور وجود ندارد و سیاستهای چند زبانی و نظام آموزشی چند زبانه نه تنها باعث تشدید علایق واگرایانه نشده بلکه بر وحدت ملی در عین حفظ تنوع افزوده و چالشهای امنیتی در کشورهای چند ملیتی را به چالشهای سیاسی قابل مدیریت تقلیل داده است.
دهها کشور در دنیا بیش از یک زبان رسمی دارند.
مروری سریع بر کشورهایی که بیش از یک زبان رسمی دارند و نظام آموزشی آنها چند زبانه است آشکار میکند که هر چند درصد بسیار اندکی از این کشورها با چالشهای سیاسی مرتبط با علایق جداییطلبانه، عموماً به دلایل مذهبی و گاه ناشی از ملاحظات روشن اقتصادی، درگیر هستند اما اکثریت مطلق این کشورها در پرتو درجهی بالایی از وحدت و همبستگی ملی، نظامهای سیاسی باثبات و دمکراتیکی دارند.
در واقع سیاستهای دمکراتیک در کشورهای که چند زبانگی را به رسمیت شناختهاند موجب شده چالش امنیتی جداییطلبی در این کشورها به چالشی سیاسی فروکاسته شود و احزاب جداییطلب علیرغم آزادی فعالیت مسالمتآمیز چندان در جلب رای و نظر مردم موفق نباشند. (کانادا، بلژیک، اسپانیا.)
زبان مادری در پیوند با آموزش و حقوقبشر
زبان مادری منتقل کنندهی وجوه بارز فرهنگی است که به برداشتهای خاص کودک از جهان شکل میبخشد و موجب تفاوت در رفتار فردی او، الگوهای یادگیری و سبک فکری او خواهد شد.
در این معنا میزان موفقیت یک دانشآموز در فعالیتهای آموزشی جدای از جنبههای فردی تابعی از فرهنگ اجتماعی او است که در پیوند با زبان مادری شکل میگیرد.
علاوه بر این دشواری فهم زبان آموزش موجب وابستگی هر چه بیشتر کودک به زبان شفاهی خواهد شد و امکان موفقیت او را در نظام آموزشی معیار تحت تأثیر قرار خواهد داد.
ایران بر اساس شاخص تنوع زبانی با داشتن دست کم شش زبان متمایز از درصد همانندی پائینی برخوردار است، لذا برابر با استانداردهای آموزش و پرورش نوین، تمرکزگرایی آموزشی و همسانی منابع درسی در ایران بدون لحاظ کردن تفاوتهای فرهنگی و زبانی ناقض اصل عدالت آموزشی خواهد بود و فرایند و روندهای آموزشی نیز متأثر از سیاستهای متمرکزی که ارتباط درستی با نیازهای منطقهای پیدا نمیکنند در بلند مدت مختل میشود.
در پیماننامههای مختلفی بر حقوق زبانی شهروندان تأکید شده است.
در مواد هشتاد و شش و نود و هفت پیمان ورسای و در معاهداتی که کمیسیون دولتهای نوین در آن زمان تهیه کرد، در مادهی پنجم کنوانسیون عدم تبعیض در آموزش، در ماده بیست و هفت میثاق حقوق مدنی و سیاسی بشر و در اعلامیهی جهانی حقوق زبانی به طور مفصل بر حقوق زبانی جمعیتهای انسانی و آزادی کاربرد زبان مادری در آموزش، نهادهای عمومی و فضاها و مناسبات رسمی تاکید شده است.
برابر با کنوانسیون ممنوعیت و مجازات نسلکشی، ژنوساید شامل هر عمل عمدی است که با هدف نابودی زبان، دین یا فرهنگ یک ملت، گروه نژادی یا مذهبی به خاطر ملیت، دین یا عقاید مذهبی اعضای آن صورت میگیرد.
نتیجهگیری
ایران کشوری است متشکل از گروههای ملی و قومی گوناگون که هر یک از آنها ممیزهها و خصوصیات فرهنگی خاص خود را دارند.
نقض حقوق زبانی جمعیتهای غیر فارس، هویت خاص این گروهها را با چالشهای جدی مواجه ساخته و تاثیرات مخربی نیز بر همگرایی ملی و همزیستی مسالمتآمیز و داوطلبانه گروههای ملی/ قومی در ایران به جا گذاشته است.
تداوم سیاست تکزبانی فعلی برخلاف نظر مدافعانش در نهایت نه به تداوم وحدت ملی که به تضادهای هویتی و واگرایی سیاسی بیشتر در ایران خواهد انجامید.
لذا تدوین و اجرای قوانینی که نظام آموزشی را چندزبانه کند و به کاربرد زبانهای غیرفارسی در کشور رسمیت ببخشد جدای از اینکه یک ضرورت اخلاقی و حقوق بشری است یک انتخاب ناگزیر سیاسی نیز هست.
*دبیر سابق انجمن صنفی معلمان کُردستان