سخنی در فواید \"استقلال و آزادی آکادمیک\"

15:16 - 10 آبان 1392
Unknown Author
حسین نقاشی

دانشگاه به عنوان یکی از نخستین و موثرترین نشانه‌های شبه مدرنیسم آمرانه‌ی پهلوی با تاسیس دانشگاه تهران پا به عرصه حیات اجتماعی ایرانیان نهاد. مدارس نوینی که قرار بود روند نوسازی و مدرن شدن جامعه سنتی ایران را ساماندهی کند. اما این مولود جدید که قرار بود ساماندهی اجتماعی، فنی، اقتصادی و... را در ایران رقم بزند و برنامه‌ریزی کند، به دلایلی چند از جمله از آنجا که از ابتدا در تقابل با مدارس و علوم سنتی قرار گرفت توفیقات لازم را نیافت و در عین حال در تمام دوران حکومت پهلوی در تقابلی آشکار با سیاست‌های آمرانه و آزادی ستیز رژیم پهلوی قرار گرفت. چه در دوران ملی شدن صنعت نفت و حمایت از سیاست‌های استقلال‌طلبانه مصدق، چه بعد از کودتای ٢٧ مرداد و چه در به ثمر نشاندن انقلاب اسلامی و ضد سلطنتی ٥٧؛ دانشگاهیان همواره از پرچمداران تحولات و پیشتاز بودند.

دانشگاه به مثابه نهاد روشنفکری

روشنفکری و روشنفکر را چه به عنوان ناقد قدردان گذشته و پیشتاز آینده تعریف کنیم و در این معنا وی را در حالتی معرفی کنیم که محکم بر تاریخ و سنتش ایستاده و در عین حال دایما در حال پالایش آن سنت است و چه با قرائتی عملگرایانه وی را صاحب نقش پرسشگرانه و دارای نقادی دایمی بدانیم، قطعاً دانشگاه در کانون این مفاهیم جای خواهد داشت. با این وصف دانشگاه نه محل تضاد بین سنت گذشتگان و نوخواهی و تحول‌طلبی حاضران بلکه نهادی برای تعاطی و تضارب میان این دو وضعیت خواهد بود که در کشاکشی انتقادی و پرسشگرانه نسبت به مفاهیم، باورها وارزش‌های سنتی جامعه و دستاوردهای دنیای مدرن شده، تجدد و نوشدنی \"بومی\" و \"خودمانی\" را به بار خواهد نشاند.

با این رویکرد دانشگاه می‌تواند منشا تحول در جامعه ما باشد؛ به ویژه حوزه خطیر علوم انسانی. چنان که به گواه تجارب تاریخی، تحول در حوزه معارف و علوم انسانی و نوع نگاه به انسان و شناخت توانایی‌های اوست که می‌تواند در زمینه‌های دیگر چون صنعت و فناوری و علوم طبیعی و سایر جهات علوم تحول بیافریند. حال ضامن پیدایش چنین وضعیتی چیست و چگونه می‌توان چنین تحول و دگرگونی را پدید آورد؟!

آزادی و استقلال آکادمیک

مهم‌ترین و پایه‌یی‌ترین تضمین برای آنچه در پیش آمد \"آزادی و استقلال آکادمیک\" و به رسمیت شناختن این حق برای جامعه دانشگاهی‌مان است.

استقلال آکادمیک به منزله مدیریت مستقل و خودگردان دانشگاه از سوی اهالی دانشگاه است. استادان و دانشجویان در یک محیط امن در کنار یکدیگر می‌توانند، مدیریت دانشگاه‌ها را به عهده گیرند. از مصادیق قابل ذکر این استقلال یا خودگردانی می‌توان به انتخاب ریاست دانشکده‌ها و دانشگاه‌ها اشاره کرد.

می‌توان با تشکیل مجمعی از اعضای هیات علمی (استادان) و نمایندگانی از دانشجویان به این انتخاب جامه عمل پوشاند. این انتخاب می‌تواند در سطح دانشکده‌ها به صورت مستقیم یا غیرمستقیم از سوی استادان و دانشجویان انجام شود. همین شیوه در سطح عالی‌تر درباره انتخاب ریاست دانشگاه نیز امکان‌پذیر است.

به نظر می‌رسد با داشتن تشکل‌های متنوع صنفی، سیاسی، فرهنگی- هنری و علمی که سلایق و ذایقه‌های متکثر و متنوع دانشجویی را نمایندگی کنند، بتوان انتخابی مدنی‌تر داشت. این امر خود منوط به پذیرش اصل تکثرگرایی در سطح دانشگاه‌های کشور و تدوین و تصویب قوانینی برای تسهیل این روند است. چنین روندی می‌تواند رویکردی مسوولانه و متعهدانه را در پیش روی استادان قرار دهد تا ضمن انتخابی شایسته، مسوولانه نتایج انتخاب خود را در حوزه مدیریت دانشگاه بپذیرند و با نظارتی پیگیر خواهان عملی شدن مطالبات علمی، فرهنگی، رفاهی و صنفی خود باشند. این رویکرد در درجه اول اعتماد به نفس دانشگاهیان را بیشتر می‌کند و در درجه دوم موجب بسط فرهنگ دموکراسی و پذیرش مسوولانه انتخاب خود از سوی انتخاب‌کنندگان خواهد شد چراکه در این وضعیت هر کس مسوول انتخاب خود خواهد بود و هیچ مسوولی حق فرافکنی و انتساب نواقص و کوتاهی‌های پیش آمده به جاهایی بیرون از دانشگاه را نخواهد داشت.

از سوی دیگر باید این اصرار را مکررا ابراز دارم که فروکاستن حق انتخاب روسای دانشگاهی به هیات‌های علمی (استادان) نه تنها ممکن است موجب ایجاد یک هژمونی کاذب برای اعضای هیات علمی شود بلکه دانشجویان را به عنوان یکی از دو رکن مهم دانشگاه از دایره مسوولیت‌پذیری و مشارکت در اداره دانشگاه محروم خواهد کرد. تعیین سرفصل‌های کلی دروس دانشگاهی، تعیین اصول کلی علمی و اخلاقی برای جذب استادان دانشگاهی و مواردی از این دست می‌تواند هم وزارت علوم را از تصدی‌گری برهاند و هم دانشگاه‌ها را در جایگاه سیاستگذار و تصمیم‌ساز قرار دهد. چنان که پیش‌تر آمد دادن آزادی تصمیم‌سازی و سیاستگذاری به دانشگاه‌ها در کنار به رسمیت شناختن آزادی بیان و پس از بیان، ایجاد امنیت روانی و شغلی برای استادان و دانشجویان دگراندیش و ایجاد فضای باز و بحث آزاد- به ویژه در حوزه علوم انسانی- بهترین راه برای افزایش اعتماد به نفس دانشگاهیان، حس مسوولیت‌پذیری و تعهد اجتماعی و رواج هرچه بیشتر فرهنگ گفت‌وگو در سطح دانشگاه‌ها و جامعه خواهد شد. در این میان هر جریان سیاسی، عقیدتی- اندیشه‌یی در صورت داشتن معیارها و شاخصه‌های آکادمیک- و نه شاخصه‌هایی چون نفوذ، همراهی با جریان حاکم در دولت، وابستگی ایدئولوژیک به یک جریان اعتقادی و سیاسی و... - می‌تواند مبلغ و مبین اندیشه‌ها و نظریات و جریانات فکری و سیاسی خود باشد و با این رویکرد در فضایی مسالمت‌آمیز و دموکراتیک و به دور از جنجال‌ها و تبلیغات سیاسی آرا و نظرات خود و دیگران را در محیطی علمی در بوته نقد و نظر دریابد.

چرا باید به تشکل‌های مستقل دانشجویی بها بدهیم؟

از سوی دیگر حضور موثر و متنوع جریانات و تشکل‌های دانشجویی، فرهنگی، هنری، سیاسی و مذهبی و منظم کردن حضورشان در عرصه عمومی دانشگاه دست‌کم چند فایده اساسی را به ذهن متبادر می‌کند.

١ـ جلوگیری از زیرزمینی و غیرشفاف شدن و رفتارهای هنجارشکنانه از سوی عده‌یی با توجیه عدم امکان فعالیت رسمی و قانونی.

٢ـ کمک به ارتقای فرهنگ گفت‌وگوی نقادانه و مسالمت‌آمیز و مداراجویانه.

٣ـ پذیرش واقعیت تکثر و بالطبع ایجاد احترام متقابل در میان دانشگاهیان فارغ از مرام و بینش عقیدتی و سیاسی شان.

٤ـ ساماندهی نوعی مدنیت در سطح دانشگاه‌ها که خود می‌تواند موجب آن شود که گروه‌های فکری و سیاسی مختلف در صورت اذعان به پایبندی به قانون اساسی کشور و تمامیت ارضی، نمایندگی دانشجویان هم‌رای و هم نظر خود را در دانشگاه‌ها انجام دهند.

اینچنین می‌توان ضمن اینکه با نظارت کافی مسوولان دانشگاه‌ها بر عملکرد تشکل‌ها، هر حرکت نابهنجار و ساختارشکنانه و آنارشیستی را با در نظر گرفتن موازین قانونی پیگیری کرد، در چنین وضعیتی قطعا عقل سلیم و حقیقت‌جوی دانشگاهیان هرگز برخورد با قانون شکنان و بر هم زنندگان امنیت روانی و اخلاقی دانشگاه را مذموم نخواهد پنداشت.

از سوی دیگر حضور این تشکل‌ها در روند تصمیم‌سازی‌ها و سیاست‌گذاری‌ها به نمایندگی از دانشجویان می‌تواند حس اعتماد به نفس و مسوولیت‌پذیری اجتماعی را در آنان بالاببرد. با این وجود می‌توان گفت رفتارهای سلبی و حذفی با جامعه نخبه دانشگاهی یا منجر به انزوا و گوشه‌گیری می‌شود که پیامد اولیه آن رشد لمپنیزم، وادادگی و انحرافات اجتماعی است یا منجر به پدیده \"تیلوریسم علمی\"- علم‌زدگی افراطی- می‌شود که نتیجه اولیه آن گریز از پذیرش مسوولیت‌های اجتماعی و افتاده دامان منفعت شخصی‌گرایی افراطی خواهد بود و دست آخر اینکه در نقطه مقابل این انزوا و سرخوردگی می‌تواند موجب رشد و تورم گرایش‌های افراطی و آنارشیستی شود. در هر سه صورت متضرر نهایی اجتماعی خواهد بود که پس از فراغت از تحصیل این دانشجویان، آنها را در دامن خود جای خواهد داد. تجاربی از این دست در نقاط دیگر جهان به ویژه در کشورهای توسعه‌یافته به وقوع پیوسته است. به نظر می‌رسد رویکردهای تکثرگرا و غیرتمرکزگرا می‌تواند در بالابردن سطح مشارکت عمومی و مسوولیت‌پذیری اجتماعی موثر واقع شود. از این رو رویکردهای آمرانه و دستوری آن هم با جامعه نخبه‌گرای دانشگاه، نه مطلوب است و نه ممکن. اگر دغدغه پیشرفت و توسعه انسان محور داریم به نظر می‌رسد که دانشگاه نخستین پایگاه است.

مدرس دانشگاه و دبیر اسبق انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران