دولتهای خودكامه و ملتهای فرودست
21:50 - 12 تیر 1393
Unknown Author
عبدالرحمان بربری
اولین شكل قدرت در \"نهاد خانواده\" پدپد میآید، كه میتوان پایهها و سامانههای اقتدار را در آن یافت، و همچون \"فروید\" كه براین باور است كه؛ نخستین عمل فردیت و نخستین عملی كه به خودمختاری اخلاقی منجر میگردد، \"شورش پسر در برابر پدر است\"، و در فرزند \"روانپریش\" این جدایی از والدین به هیچ وجه انجام نمیپذیرد، و پسر در تمام عمرخویش، در تبعیت پدر باقی میماند و میتوان از این اندیشه چنین استنباط كرد، ملتهای كه نتوانستهاند به استقلال ملی دست یابند، همان ملت روانپریش و ضعیف و ناتوان هستند، كه باید در تبعیت دولت خودكامه باقی بمانند.
فروید بازهم به همین موضوع اشاره دارد كه؛ قهرمان مردی است كه مردانه در مقابل پدرش ایستادگی كند و در پایان پیروزمندانه بر او چیره گردد، و میتوان چنین نگرشی را هم برای استقلال ملت فرودست در مقابل دولت خودكامه داشت.
اگر سیستم خانواده و دولت را با هم تطبیق دهیم، كاملا\" میتوان تعریف واحدی را برای هردوی آنها داشت، چون هر دو سیستم دارایی ویژگیهای مشتركی میباشند.
و همچون نیچه كه بر این باوراست؛ كه میتوان ارزشهای تازهایی برای یک فرهنگ بیافرینیم كه فرودست است، تا همچون برده به زندگی خویش ادامه ندهد و همیشه ملتی فرودست باقی نماند و اراده آن را درخود داشته باشد، كه با دولت خودكامه مخالفت نماید.
ملتهای فرودست دچار تصورات اشتباهی میگردند كه تنها با گوسفندوارگی و عشق به جمع نمودن ثروت میتوانند هدف خود را غایت بخشند. و دولتهای خودكامه ملت فرودست را به امورخصوصیشان محدود و مشغول میكنند و با این روال، زمان و فرصت و یا ارادهایی درآنان باقی نمیگذارند، تا به استقلال دست یابند، دولت خودكامه ملت فرودست را وادار به چاپلوسی و فرومایگی و زبان او را به فساد میكشاند و بیصداقتی و ریاكاری را به ملت فرودست قالب میكند.
ماكیاولی هم عقیده داشت كه؛ دولت خودكامه از فریبهای مذهبی به عنوان بزرگترین و مهمترین ابزار فریب غیرقابل جایگزینی برای ملت فرودست تلقی میكند، مردم را بسیج و از افسانههای مذهبی برای نظم بخشیدن آنها استفاده مینماید، چون اكثر مردم چشم به بهشت جهان دیگر دوختهاند و ستمگریهای دولت خودكامه در این جهان را مشتاقانه تحمل میكنند.
ماكیاولی باز هم اشاره میكند كه؛ اگر ملتی بهپا خواست و حتی مسلح هم باشند به آسانی رام خواهند شد، تنها به شرط آنكه بتوان خود را در مقابل خشم اولیه آنها حفظ نمود، زیرا هنگامی كه رفتارشان اندكی آرامتر شد و ملاحظه كردند، كه باید همگی به خانههایشان باز گردند، نسبت به همدیگر بیاعتماد میشوند و به فكر امنیت شخصی و فردی خود میافتند و تا هنگامی كه متحدند دلیر و جسورند، اما هنگامی كه هركدام از آنها به مخاطرات خود اندیشیدند، ترسو وضعیف میگردند.
دولت خودكامه ملت فرودست را از انجام كارهای سیاسی و عمومی دورنگاه میدارد و ماكیاولی معتقد است كه؛ تنها ملتها و كشورهای كه آزاد باشند میتوانند به عظمت دست یابند و در عبارتی مشهور، تقدیر را همچون زنی توصیف میكند كه با جوانانی پیمان دوستی مینهد كه قویتر و جسورترند، تا محتاطان و آتشین مزاجان را برحسابگران خونسرد ارجعیت میدهد. از این تفكرات میتوان چنیین استنباط نمود كه تمامی تفكراتی كه هدفشان \"حذف سلطه انسان بر انسان است \" اتوپیا و تخیلند.
هانا ارنت تفكر \"ایدئولوژیک\" و ترور و ارعاب را بعنوان خصوصیات اصلی دولتهای تمامیتخواه میانگاشت كه در آن از ابزارها ی ترور و ارعاب نه برای اهداف سیاسی و اقتصادی بلكه برای اجرای اهداف ایدئولوژیک استفاده میشود.
و دوباره اشاره میكند كه؛ دولت خودكامه به مقامات مذهبی متكی میباشد و این وضع فرصتی را فراهم میآورد كه از مذهب و نهادهای مذهبی برای سازماندهی مخالفان استفاده شود.
دولتهای خودكامه مردانی را در كنار خود جمع میكند و نخستین قدمهای هنر خودكامگی تأسیس نیروهای محافظ شخصی یا نیروهای شبهنظامی میباشد.
شهروندانی كه از فرایند كار رها باشند خودشان را با فلسفه و سیاست مشفول میدارند. كسی كه باید از با مداد تا شامگاه كاركند نمیتواند چنان فراغتی داشته باشد، اسیر نیاز و ضروریات باقی میماند و سرانجام بیشتر به ابزاری برای كار یا جانوری باربر شباهت مییابد تا به یک انسان.
دولتهای خودكامه غالبا\" از توسعه سیستماتیک یا سامانه مند نهادهای مذهبی حمایت و به آن تكیه میكنند و این كار را نه تنها برای خیرخواهی، بلكه همچنین برای كمک به آرام كردن مردم انجام میدهند كه همه جباریتها در تلاشند تا ظاهری عادی و در واقع قانونمند به خود بگیرند.
در حقیقت \"توكویل\" میاندیشید كه؛ انتخابات میتواند چیز خوبی باشد و برای دولتهای خودكامه تهدیدآمیز نیست، بلكه تنها موجب توهم آزادی میشود، یعنی چیزی كه \"توكویل\" آن را نمایندگی نمایشی یا وانمودسازی آزادی انتخابات مینامد، افراد هم به همین گونه درپی منافع خصوصیشان هستند.
دولتهای خودكامه برای تاسیس نظام استبدادی میباید متكی به زور و تندخوییهای خشونتآمیز باشند و به محض اینكه استبداد دوام بیابد، مستبدان خشونت را به كسانی وا میگذارند كه به نام آنها حكومت میكنند.
درپایان؛ هرملتی كه شرافت و شجاعت اخلاقی داشته باشد، فرودستی و بردگی را نمیپذیرد، غرور وداشتن استقلال برای ملت كـُرد باعث خلاقیت و شكوفایی آن ملت میگردد و كُردها باید این واقعیت را قبول كنند، كه سیستم \" فدرالیزم \"و یا \"كونفدرالیزم\" درچارچوب كشورهای كه به درازای تاریخ اقتدارشان به جزء ژنوساید و نسلكشی چیز دیگری برای این ملت و خلق به همراه نداشته است، تنها میتواند یک \"ذهنگرایی\" و یا توهم باشد.
اگر پدیده دولت مترادف با خشونت، ستم طبقاتی و جنگهای اقتدارگرایانه است\"، میتوان با ایجاد تشكیل \"دولت كُردی\" با نهادینه كردن نهادهای مدنی و ایجاد پایههای دمكراسی واقعی و \"دمكراتیزه\" نمودن جامعه، قدرت و اقتدار دولت را كمرنگ و آن ماشین سركوب را مهاركرد، چون ملت كُرد با سیستم فدرالیزم و یا كونفدرالیزم نمیخواهد كه برروی سیارات دیگر به حیات خویش ادامه دهد، بلكه باید برروی همین كره خاكی و \"دموگرافیای\" دولتهای استبدادی و \"سانترالگرا \" موجودیت یابد، پس قبل از اینكه برای ملت و خلق كُرد تصمیماتی گرفته شود، باید اجازه داد، كه مردم فرودست، خود حق تعیین سرنوشت خویش را داشته باشند.
نیچه؛ در میدان جنگ و هنگام نبرد نمیاندیشند، بلكه پیكار میكنند.
آرنت؛ این ایدهها نیستند، بلكه وقایع هستند كه جهان را تغییر میدهند.
مونتسكیو؛ همه مذاهب برای استبداد مفیدند، زیرا همه مذاهب اطاعت را تجویز و فرمانبرداری را موعظه میكنند.
این مقاله منعکسکننده سیاست آژانس خبررسانی کُردپا نمیباشد.
اولین شكل قدرت در \"نهاد خانواده\" پدپد میآید، كه میتوان پایهها و سامانههای اقتدار را در آن یافت، و همچون \"فروید\" كه براین باور است كه؛ نخستین عمل فردیت و نخستین عملی كه به خودمختاری اخلاقی منجر میگردد، \"شورش پسر در برابر پدر است\"، و در فرزند \"روانپریش\" این جدایی از والدین به هیچ وجه انجام نمیپذیرد، و پسر در تمام عمرخویش، در تبعیت پدر باقی میماند و میتوان از این اندیشه چنین استنباط كرد، ملتهای كه نتوانستهاند به استقلال ملی دست یابند، همان ملت روانپریش و ضعیف و ناتوان هستند، كه باید در تبعیت دولت خودكامه باقی بمانند.
فروید بازهم به همین موضوع اشاره دارد كه؛ قهرمان مردی است كه مردانه در مقابل پدرش ایستادگی كند و در پایان پیروزمندانه بر او چیره گردد، و میتوان چنین نگرشی را هم برای استقلال ملت فرودست در مقابل دولت خودكامه داشت.
اگر سیستم خانواده و دولت را با هم تطبیق دهیم، كاملا\" میتوان تعریف واحدی را برای هردوی آنها داشت، چون هر دو سیستم دارایی ویژگیهای مشتركی میباشند.
و همچون نیچه كه بر این باوراست؛ كه میتوان ارزشهای تازهایی برای یک فرهنگ بیافرینیم كه فرودست است، تا همچون برده به زندگی خویش ادامه ندهد و همیشه ملتی فرودست باقی نماند و اراده آن را درخود داشته باشد، كه با دولت خودكامه مخالفت نماید.
ملتهای فرودست دچار تصورات اشتباهی میگردند كه تنها با گوسفندوارگی و عشق به جمع نمودن ثروت میتوانند هدف خود را غایت بخشند. و دولتهای خودكامه ملت فرودست را به امورخصوصیشان محدود و مشغول میكنند و با این روال، زمان و فرصت و یا ارادهایی درآنان باقی نمیگذارند، تا به استقلال دست یابند، دولت خودكامه ملت فرودست را وادار به چاپلوسی و فرومایگی و زبان او را به فساد میكشاند و بیصداقتی و ریاكاری را به ملت فرودست قالب میكند.
ماكیاولی هم عقیده داشت كه؛ دولت خودكامه از فریبهای مذهبی به عنوان بزرگترین و مهمترین ابزار فریب غیرقابل جایگزینی برای ملت فرودست تلقی میكند، مردم را بسیج و از افسانههای مذهبی برای نظم بخشیدن آنها استفاده مینماید، چون اكثر مردم چشم به بهشت جهان دیگر دوختهاند و ستمگریهای دولت خودكامه در این جهان را مشتاقانه تحمل میكنند.
ماكیاولی باز هم اشاره میكند كه؛ اگر ملتی بهپا خواست و حتی مسلح هم باشند به آسانی رام خواهند شد، تنها به شرط آنكه بتوان خود را در مقابل خشم اولیه آنها حفظ نمود، زیرا هنگامی كه رفتارشان اندكی آرامتر شد و ملاحظه كردند، كه باید همگی به خانههایشان باز گردند، نسبت به همدیگر بیاعتماد میشوند و به فكر امنیت شخصی و فردی خود میافتند و تا هنگامی كه متحدند دلیر و جسورند، اما هنگامی كه هركدام از آنها به مخاطرات خود اندیشیدند، ترسو وضعیف میگردند.
دولت خودكامه ملت فرودست را از انجام كارهای سیاسی و عمومی دورنگاه میدارد و ماكیاولی معتقد است كه؛ تنها ملتها و كشورهای كه آزاد باشند میتوانند به عظمت دست یابند و در عبارتی مشهور، تقدیر را همچون زنی توصیف میكند كه با جوانانی پیمان دوستی مینهد كه قویتر و جسورترند، تا محتاطان و آتشین مزاجان را برحسابگران خونسرد ارجعیت میدهد. از این تفكرات میتوان چنیین استنباط نمود كه تمامی تفكراتی كه هدفشان \"حذف سلطه انسان بر انسان است \" اتوپیا و تخیلند.
هانا ارنت تفكر \"ایدئولوژیک\" و ترور و ارعاب را بعنوان خصوصیات اصلی دولتهای تمامیتخواه میانگاشت كه در آن از ابزارها ی ترور و ارعاب نه برای اهداف سیاسی و اقتصادی بلكه برای اجرای اهداف ایدئولوژیک استفاده میشود.
و دوباره اشاره میكند كه؛ دولت خودكامه به مقامات مذهبی متكی میباشد و این وضع فرصتی را فراهم میآورد كه از مذهب و نهادهای مذهبی برای سازماندهی مخالفان استفاده شود.
دولتهای خودكامه مردانی را در كنار خود جمع میكند و نخستین قدمهای هنر خودكامگی تأسیس نیروهای محافظ شخصی یا نیروهای شبهنظامی میباشد.
شهروندانی كه از فرایند كار رها باشند خودشان را با فلسفه و سیاست مشفول میدارند. كسی كه باید از با مداد تا شامگاه كاركند نمیتواند چنان فراغتی داشته باشد، اسیر نیاز و ضروریات باقی میماند و سرانجام بیشتر به ابزاری برای كار یا جانوری باربر شباهت مییابد تا به یک انسان.
دولتهای خودكامه غالبا\" از توسعه سیستماتیک یا سامانه مند نهادهای مذهبی حمایت و به آن تكیه میكنند و این كار را نه تنها برای خیرخواهی، بلكه همچنین برای كمک به آرام كردن مردم انجام میدهند كه همه جباریتها در تلاشند تا ظاهری عادی و در واقع قانونمند به خود بگیرند.
در حقیقت \"توكویل\" میاندیشید كه؛ انتخابات میتواند چیز خوبی باشد و برای دولتهای خودكامه تهدیدآمیز نیست، بلكه تنها موجب توهم آزادی میشود، یعنی چیزی كه \"توكویل\" آن را نمایندگی نمایشی یا وانمودسازی آزادی انتخابات مینامد، افراد هم به همین گونه درپی منافع خصوصیشان هستند.
دولتهای خودكامه برای تاسیس نظام استبدادی میباید متكی به زور و تندخوییهای خشونتآمیز باشند و به محض اینكه استبداد دوام بیابد، مستبدان خشونت را به كسانی وا میگذارند كه به نام آنها حكومت میكنند.
درپایان؛ هرملتی كه شرافت و شجاعت اخلاقی داشته باشد، فرودستی و بردگی را نمیپذیرد، غرور وداشتن استقلال برای ملت كـُرد باعث خلاقیت و شكوفایی آن ملت میگردد و كُردها باید این واقعیت را قبول كنند، كه سیستم \" فدرالیزم \"و یا \"كونفدرالیزم\" درچارچوب كشورهای كه به درازای تاریخ اقتدارشان به جزء ژنوساید و نسلكشی چیز دیگری برای این ملت و خلق به همراه نداشته است، تنها میتواند یک \"ذهنگرایی\" و یا توهم باشد.
اگر پدیده دولت مترادف با خشونت، ستم طبقاتی و جنگهای اقتدارگرایانه است\"، میتوان با ایجاد تشكیل \"دولت كُردی\" با نهادینه كردن نهادهای مدنی و ایجاد پایههای دمكراسی واقعی و \"دمكراتیزه\" نمودن جامعه، قدرت و اقتدار دولت را كمرنگ و آن ماشین سركوب را مهاركرد، چون ملت كُرد با سیستم فدرالیزم و یا كونفدرالیزم نمیخواهد كه برروی سیارات دیگر به حیات خویش ادامه دهد، بلكه باید برروی همین كره خاكی و \"دموگرافیای\" دولتهای استبدادی و \"سانترالگرا \" موجودیت یابد، پس قبل از اینكه برای ملت و خلق كُرد تصمیماتی گرفته شود، باید اجازه داد، كه مردم فرودست، خود حق تعیین سرنوشت خویش را داشته باشند.
نیچه؛ در میدان جنگ و هنگام نبرد نمیاندیشند، بلكه پیكار میكنند.
آرنت؛ این ایدهها نیستند، بلكه وقایع هستند كه جهان را تغییر میدهند.
مونتسكیو؛ همه مذاهب برای استبداد مفیدند، زیرا همه مذاهب اطاعت را تجویز و فرمانبرداری را موعظه میكنند.
این مقاله منعکسکننده سیاست آژانس خبررسانی کُردپا نمیباشد.