در پیشوازی از نوروز ١٣٩٣
19:27 - 28 اسفند 1392
Unknown Author
بهرام ولدبیگی
١٣٩٢، سالی که برای حق خویش گدایی کردیم
در آستانه نوروز و نوگشتن و نوگشتگی بهار، دوستان روزنامهنگار برای آخرین شماره سال مطلبی درخواست کردند که ناظر بر سال رفته و نیز سال آینده باشد. واقعیت این است در این سال و سالهای پیشین و در روزگاری که به گفتهی رئیس جمهور حقوقدان\"دلسوزان مردم دهانشان بسته و قلمشان شکسته\"،انتظار تجزیه و تحلیل از گذشته، حال و آینده مساوی است با هیچ و ... در روزگاری که در سرزمین همواره سبز کوردستان، فرهنگ، هنر، رسانه، نشرکتاب، برگزاری مراسمها و یادمانها، انتخابات نمایندگان مجلس، شوراهای شهر و روستاو حتی مناسک دینی و مذهبی تا قوت مردم، و نوروز همبه نوعی سفارشی و دولتی شدهاند و از فضای جامعه مدنی و فرهنگ مردمی به تمام و کمال در محدودیت و تنگنا محصور گشته نمیتوان برای آینده راه حل و تحلیلی ارائه داد.
در سال ١٣٩٢در حالی که رئیس دولت سابق،مسئلهی هستهای را به کف خیابانها کشانده بود و به دنبال جشنهای هستهای و افزایش تیراژ سانتریفیوژها بود،رئیس دولت جدیدپرونده را به اتاقهای پرپیچ و خم وزارت خارجه فرستاد و اکنون سانتریفیوژ این سالها را در ژنو با غربیهای منفعتطلب به مناقصه گذاشتهاند و فعلا نتیجهاش سبد کالا بوده است، سبدکالایی که تاکنون جز تحقیر مردمان محروم دست آوردی نداشته و آنچنان بیمایه بود که در زیر برف و باران این زمستان بیبهار، سرها و دستهای فراوان شکسته و صحنههایی دردناک در جامعهی ما آفرید.
سال ١٣٩٢،سالی بود که مدیران فعلی قوه مجریه در شهر و روستا درِ خانههای مردم مناطق کُردنشین را زدند و برای رأی جمع کردن گدایی کردند، اما در عین ناباوری رسم هموطنی را با مردم منطقه بجا نیاوردند و \"گندم نمایاندن و جو به ما فروختن\" تا مردم شرافتمند و نجیب ما را وادار کردند که برای حق خود نزد آنها گدایی کنند و برخلاف اصول مصرح قانون اساسی، آن توهین بزرگ تاریخی را به ملت ما روا داشتند و به جای مدیران کار آمد کُردزبان،چند مدیر درجه چندم صادراتی را منصوب کردند تا تفاوت و تعریف سیاسی رأی دادهی مردم ما و رأی خواستهی آنها چالش تاریخی تهران و کُردستان را همچنان عمق بیشتری ببخشد.
در سال ١٣٩٢ فرهنگستان زبان فارسی، زبان مادریمان رابه همراه ماده ١٥ قانون اساسی و جناب رئیس جمهور نیز حقوق اقوام و مذاهب را به حاشیههای سیاست راندند تا در انتخابات آینده مجلس و ریاست جمهوری همچنان به عنوان خوراک تبلیغاتی در مناطق قومی، تاریخ مصرف داشته باشند. با این اوصاف تدبیر دولت شش ماهه ظاهراً در تعلیق است اما از امیدش قطع امید نکردهایم، حداقل امیدواریم در نه ماهگی آن خبرهای امیدبخش شنیده شود، چرا که چارهای جز امیدواری به آینده همراه با هوشیاری سیاسی وجود ندارد.
در کنار این همه نامهربانیها،جمعی از فعالان سیاسی و فرهنگی کُرد زبان ما بیش از مسئولان با مردم هوشمند مناطق کُردنشین در ایران بیوفا بودند و همراه با کمی خودزنی. باید اذعان داشت که آنقدر مطالبات این مردم را تقلیل دادهاند که از آن سوی بام افتادهاند. سعدی شیخ شیراز میفرماید: انسان دوبار باید زندگی کند یکبار برای تجربه کردن و باردیگر برای بکار بردن. به راستی از این همه خوب بودن، خودمان حالمان بهم میخورد، ای کاش کمی ناسازگار بودیم و گاهی هم اندکی کم توقع، بد نبود و برعکس فرموده سعدی این همه زندگی سیاسی نمیکردیم و این همه بیتجربگی را به یکباره تجربه میکردیم و در فقدان سیاستورزان مدرن و فقر سیاست ورزی، چشمانمان را یکبار دیگر میشستیم تا در مناطق کُردنشین این همه عصا را از کور ندزدند و سایهی آدمهای کوچک، بزرگ نمیشد و بالاخره روی نردبانهایی با پلههای شکسته بالا نمیرفتیم و حافظهی تاریخی را در وزنکشیهای سیاسی بازخوانی میکردیم و آنرا از یاد نمیبردیم تا نتیجهی پایانی بازی کردن با رای مردم را به \"باخت، باخت\" تقلیل نمیدادیم.
با این همه ناکامی و نامهربانی، در مسیر مطالبات شرعی و قانونی مردم ما انتخابات ریاست جمهوری سال ١٣٩٢ برای تاریخ سیاسی کُردستان دست آوردی ماندگار داشت و آنهم خلق و بازخوانی چند بارهی هوشیاری سیاسی مردم این سرزمین بود. مردمانی که قواعد بازی را رعایت کردند و با مشارکت سیاسی در انتخابات سرصندوقها رفتند تا تعریف شایستهای از شهروندی، مبارزات مدنی و همبستگی ملی را برای مدعیان توجه به حقوق ملیتها و قومیتها را ارائه و آموزش دهند. این سرمایهی تاریخی میتواند دردههی پیش روی، برای سرزمین کهن دیار کُردستان، نوروزها و جشنهای تاریخی بی شماری را همراه داشته باشد.
در سال ١٣٩٢ دیاربکرِ ملای جزیری، احمدخانی و سعید نورسی برای اولین بار، بعد از سالها ممنوعیت نوروز، عیدنوروز خود را به صورت رسمی برگزار کرد و آنکارا در برابر اراده آتش نوروز ملت کُرد تسلیم این حقیقت تاریخی شد و نوروز با آزادی به کُردستان ترکیه بازگشت تا در کنار نوروز سلیمانیه، ههولیر، سنندج، کرماشان و ایلام به جشن ملی این ملت پیوندی تاریخی بخورد و انشاءالله بزودی شاهد نوروز رنگین قامیشلو باشیم تا بعد از چند سده جغرافیای فرهنگی نوروز به نقشهی قبل از چالدران بازگردد.
با کمال تاسف در ایران ما از رادیو و تلویزیون و دیگر رسانهها، روشنفکران، اصولگرا، اصلاحطلب و ملیگرا، چشمانشان را در برابر جشن ملی مشترک کُردها و ایرانیها در اربیل، سلیمانیه و دیاربکر میبندند و با نگاههای کم نورشان عظمت زیبائیهای سرزمین آریائیهای اصیل را نادیده و نوروز را تنها در اندیشه انحصار طلبانه و تاریخ محدود نگرانه خود نگریسته و از جایگاه روز بینالمللی نوروز توسط سازمان ملل متحد و ملتهای منطقه سهیم در عید نوروز، ایران را آنچنان کوچک جلوه میدهند که دیپلماسی فرهنگی این عید تاریخی را زیر سوال برده است.
در سال ١٣٩٢ در هفته دوم اسفند ماه در کنفرانس سالانه دانشگاه آمریکایی شهر سلیمانیه در کُردستان عراق آقای داود اوغلو وزیر امورخارجه ترکیه در کنار همتای کُردتبارش هوشیارزیباری، وزیر امورخارجه عراق، یکی از سخنرانان این کنفرانس بود و چند کلمهای به زبان کُردی صحبت کرد که در تاریخ یک قرن اخیر حاکمان ترکیه کم سابقه بود، داوداوغلو به زبانی سخن گفت که ایدئولوژی حاکم بر ترکیه آن را به رسمیت نمیشناخت اما سیاست مدار ترکیه با هوشمندی رونوشت این اعتراف تاریخی را به وزرای امور خارجه ایران و سوریه ابلاغ کرد تا تحولات سرزمین سبز آریائیهای اصیل خاورمیانه را نادیده نگیرند و با رویکرد و دیپلماسی تاریخ مصرف گذشته و کلاسیک به مسئله کُردها و آسمان آبی کُردستان ننگرند به ویژه وزیر خارجه ایران بایستی در این زمینه بیشترین نقش مثبت را ایفا نماید، چرا که ایران مادر شهر کُردها بوده است.
در سال ١٣٩٢ در حوزه فرهنگ و هنر بعد از سالها تلاش و خدمت بزرگانی چون، فلکالدین کاکهیی و شیرکو بیکهس وزراء فرهنگ کوردستان عراق، محیالدین حقشناس و حسین یوسف زمانی از شهر نازنین سنندج که بر گردن جامعهی کُردستان و نگارنده حق فراوان دارند و گرامی داشت و یادشان وظیفه بود به همراه همهی رفتگان این سرزمین که به رحمت پروردگار رفتهاند، یادشان به خیر و بدرقهی راهشان با غزل شاعر کوچ کردهی کرماشان یدالله بهزاد:
در دهان غنچه از غم خنده خون آلود شد
گو به چشم ابرها باران شود خونابها
شهسواران در غبار فتنه گم گشتند و رفت
نامشان از یادها، تصویرشان از قابها
اسفندماه و روزهای پایانی هر سال برای ملت کُرد ماه شادیها، عزا و ناکامیهاست. مردم ما سالهاست در این ماه با شیون و شادی به استقبال نوروز میروند. حداقل در این نیم سدهی اخیر، اسفند، ماه قرارداد ننگین الجزایر، جنگ نوروز سنندج، فوت ژنرال بارزانی، بمباران شیمیایی حلبچه، انفال در کُردستان عراق، ماه عزادار شدن کُردستان ترکیه برای زندانی شدن عبداله اوجلان، ماه انقلاب و قیام مردم کُردستان عراق علیه صدام حسین و همچنین کشتار خونین مردم قامیشلو در کُردستان سوریه بوده است.
اسفندماه با همهی رنجهای تاریخیاش که برای ملت ما در تاریخ به ثبت رسیده است، دست آوردهای تاریخی داشته و مردم ما را آنچنان در اندیشه و تفکر این رنجها آبدیده کرده که هر سال در نکوداشت هر یک از این حوادث نقشهِ راه ماندگاری خود را در خاورمیانه بازنگری و به فردای شادمانیها و پیروزیهایش میاندیشد.
با ورق زدن برگهای این تاریخ متوجه میشویم امروز و امسال چقدر مانند دیروز و سالهای گذشته است و کُردستان سرزمین شایسته شناخت و ستایش را در کنار مطالبات تاریخیاش در هالهای از ابهام نگه داشتهاند.
این کدام نوروز است که هیچ اخباری مبنی بر امید و تحولات برای نسل جوان شنیده نمیشود، از حل مشکل بیکاری، سرمایهگذاریهای اقتصادی و فرهنگی در منطقه کُردی خبری نیست، از تحول و توسعه مراکز فرهنگی و دانشگاهها و از حل معضلات سیاسی و فرهنگی جامعهی فرهنگی و هنری منطقه همه چیز با سکوت میگذرد وشاخصهای اقتصادی، فرهنگی و سیاسی در منطقه آنچنان دردناک و رنج آور است که امنیت ملی و اخلاقی جامعه را به صورت جدی تهدید میکند.
این کدامین نوروز و سال تازه است که فرودستان و محرومان مناطق کُردنشین را مژده گرانی آب و برق و بنزین و درمان میدهند و سفرهی هفت سین آنها خالی از هرگونه سین سعادت و سرور و سروری است. به راستی این نورزها کمکم به نوروزهای مصنوعی تبدیل میشوند و گرنه گذشتهی تاریخی ملت ما و نوروز متفاوت از این فضا و ادبیات بوده است و اینگونه است که مردم ما بیش از آنکه از شادیهایشان لذت ببرند برای غمهایشان شاد زیسته اند.
با این اوصاف اعتقاد دارم که ابرها نمیتوانند مانع طلوع خورشید شوند بالاخره وعدهی پروردگار است و بهار و نوروز میآیند و فصل و سال و روزگار آرمانهای ما نیز بهاری خواهد شد، در همین بهاران در همین نزدیکیها و عبور از این گرانیهای مادی و معنوی،انشاءاله آن بهاران و آن نوروزها در غیاب نامهربانیها در راهند و خواهند آمد اگر چه همه شبهای زمستان یلدا باشند. انشاءاله این چنین بادا.
١٣٩٢، سالی که برای حق خویش گدایی کردیم
در آستانه نوروز و نوگشتن و نوگشتگی بهار، دوستان روزنامهنگار برای آخرین شماره سال مطلبی درخواست کردند که ناظر بر سال رفته و نیز سال آینده باشد. واقعیت این است در این سال و سالهای پیشین و در روزگاری که به گفتهی رئیس جمهور حقوقدان\"دلسوزان مردم دهانشان بسته و قلمشان شکسته\"،انتظار تجزیه و تحلیل از گذشته، حال و آینده مساوی است با هیچ و ... در روزگاری که در سرزمین همواره سبز کوردستان، فرهنگ، هنر، رسانه، نشرکتاب، برگزاری مراسمها و یادمانها، انتخابات نمایندگان مجلس، شوراهای شهر و روستاو حتی مناسک دینی و مذهبی تا قوت مردم، و نوروز همبه نوعی سفارشی و دولتی شدهاند و از فضای جامعه مدنی و فرهنگ مردمی به تمام و کمال در محدودیت و تنگنا محصور گشته نمیتوان برای آینده راه حل و تحلیلی ارائه داد.
در سال ١٣٩٢در حالی که رئیس دولت سابق،مسئلهی هستهای را به کف خیابانها کشانده بود و به دنبال جشنهای هستهای و افزایش تیراژ سانتریفیوژها بود،رئیس دولت جدیدپرونده را به اتاقهای پرپیچ و خم وزارت خارجه فرستاد و اکنون سانتریفیوژ این سالها را در ژنو با غربیهای منفعتطلب به مناقصه گذاشتهاند و فعلا نتیجهاش سبد کالا بوده است، سبدکالایی که تاکنون جز تحقیر مردمان محروم دست آوردی نداشته و آنچنان بیمایه بود که در زیر برف و باران این زمستان بیبهار، سرها و دستهای فراوان شکسته و صحنههایی دردناک در جامعهی ما آفرید.
سال ١٣٩٢،سالی بود که مدیران فعلی قوه مجریه در شهر و روستا درِ خانههای مردم مناطق کُردنشین را زدند و برای رأی جمع کردن گدایی کردند، اما در عین ناباوری رسم هموطنی را با مردم منطقه بجا نیاوردند و \"گندم نمایاندن و جو به ما فروختن\" تا مردم شرافتمند و نجیب ما را وادار کردند که برای حق خود نزد آنها گدایی کنند و برخلاف اصول مصرح قانون اساسی، آن توهین بزرگ تاریخی را به ملت ما روا داشتند و به جای مدیران کار آمد کُردزبان،چند مدیر درجه چندم صادراتی را منصوب کردند تا تفاوت و تعریف سیاسی رأی دادهی مردم ما و رأی خواستهی آنها چالش تاریخی تهران و کُردستان را همچنان عمق بیشتری ببخشد.
در سال ١٣٩٢ فرهنگستان زبان فارسی، زبان مادریمان رابه همراه ماده ١٥ قانون اساسی و جناب رئیس جمهور نیز حقوق اقوام و مذاهب را به حاشیههای سیاست راندند تا در انتخابات آینده مجلس و ریاست جمهوری همچنان به عنوان خوراک تبلیغاتی در مناطق قومی، تاریخ مصرف داشته باشند. با این اوصاف تدبیر دولت شش ماهه ظاهراً در تعلیق است اما از امیدش قطع امید نکردهایم، حداقل امیدواریم در نه ماهگی آن خبرهای امیدبخش شنیده شود، چرا که چارهای جز امیدواری به آینده همراه با هوشیاری سیاسی وجود ندارد.
در کنار این همه نامهربانیها،جمعی از فعالان سیاسی و فرهنگی کُرد زبان ما بیش از مسئولان با مردم هوشمند مناطق کُردنشین در ایران بیوفا بودند و همراه با کمی خودزنی. باید اذعان داشت که آنقدر مطالبات این مردم را تقلیل دادهاند که از آن سوی بام افتادهاند. سعدی شیخ شیراز میفرماید: انسان دوبار باید زندگی کند یکبار برای تجربه کردن و باردیگر برای بکار بردن. به راستی از این همه خوب بودن، خودمان حالمان بهم میخورد، ای کاش کمی ناسازگار بودیم و گاهی هم اندکی کم توقع، بد نبود و برعکس فرموده سعدی این همه زندگی سیاسی نمیکردیم و این همه بیتجربگی را به یکباره تجربه میکردیم و در فقدان سیاستورزان مدرن و فقر سیاست ورزی، چشمانمان را یکبار دیگر میشستیم تا در مناطق کُردنشین این همه عصا را از کور ندزدند و سایهی آدمهای کوچک، بزرگ نمیشد و بالاخره روی نردبانهایی با پلههای شکسته بالا نمیرفتیم و حافظهی تاریخی را در وزنکشیهای سیاسی بازخوانی میکردیم و آنرا از یاد نمیبردیم تا نتیجهی پایانی بازی کردن با رای مردم را به \"باخت، باخت\" تقلیل نمیدادیم.
با این همه ناکامی و نامهربانی، در مسیر مطالبات شرعی و قانونی مردم ما انتخابات ریاست جمهوری سال ١٣٩٢ برای تاریخ سیاسی کُردستان دست آوردی ماندگار داشت و آنهم خلق و بازخوانی چند بارهی هوشیاری سیاسی مردم این سرزمین بود. مردمانی که قواعد بازی را رعایت کردند و با مشارکت سیاسی در انتخابات سرصندوقها رفتند تا تعریف شایستهای از شهروندی، مبارزات مدنی و همبستگی ملی را برای مدعیان توجه به حقوق ملیتها و قومیتها را ارائه و آموزش دهند. این سرمایهی تاریخی میتواند دردههی پیش روی، برای سرزمین کهن دیار کُردستان، نوروزها و جشنهای تاریخی بی شماری را همراه داشته باشد.
در سال ١٣٩٢ دیاربکرِ ملای جزیری، احمدخانی و سعید نورسی برای اولین بار، بعد از سالها ممنوعیت نوروز، عیدنوروز خود را به صورت رسمی برگزار کرد و آنکارا در برابر اراده آتش نوروز ملت کُرد تسلیم این حقیقت تاریخی شد و نوروز با آزادی به کُردستان ترکیه بازگشت تا در کنار نوروز سلیمانیه، ههولیر، سنندج، کرماشان و ایلام به جشن ملی این ملت پیوندی تاریخی بخورد و انشاءالله بزودی شاهد نوروز رنگین قامیشلو باشیم تا بعد از چند سده جغرافیای فرهنگی نوروز به نقشهی قبل از چالدران بازگردد.
با کمال تاسف در ایران ما از رادیو و تلویزیون و دیگر رسانهها، روشنفکران، اصولگرا، اصلاحطلب و ملیگرا، چشمانشان را در برابر جشن ملی مشترک کُردها و ایرانیها در اربیل، سلیمانیه و دیاربکر میبندند و با نگاههای کم نورشان عظمت زیبائیهای سرزمین آریائیهای اصیل را نادیده و نوروز را تنها در اندیشه انحصار طلبانه و تاریخ محدود نگرانه خود نگریسته و از جایگاه روز بینالمللی نوروز توسط سازمان ملل متحد و ملتهای منطقه سهیم در عید نوروز، ایران را آنچنان کوچک جلوه میدهند که دیپلماسی فرهنگی این عید تاریخی را زیر سوال برده است.
در سال ١٣٩٢ در هفته دوم اسفند ماه در کنفرانس سالانه دانشگاه آمریکایی شهر سلیمانیه در کُردستان عراق آقای داود اوغلو وزیر امورخارجه ترکیه در کنار همتای کُردتبارش هوشیارزیباری، وزیر امورخارجه عراق، یکی از سخنرانان این کنفرانس بود و چند کلمهای به زبان کُردی صحبت کرد که در تاریخ یک قرن اخیر حاکمان ترکیه کم سابقه بود، داوداوغلو به زبانی سخن گفت که ایدئولوژی حاکم بر ترکیه آن را به رسمیت نمیشناخت اما سیاست مدار ترکیه با هوشمندی رونوشت این اعتراف تاریخی را به وزرای امور خارجه ایران و سوریه ابلاغ کرد تا تحولات سرزمین سبز آریائیهای اصیل خاورمیانه را نادیده نگیرند و با رویکرد و دیپلماسی تاریخ مصرف گذشته و کلاسیک به مسئله کُردها و آسمان آبی کُردستان ننگرند به ویژه وزیر خارجه ایران بایستی در این زمینه بیشترین نقش مثبت را ایفا نماید، چرا که ایران مادر شهر کُردها بوده است.
در سال ١٣٩٢ در حوزه فرهنگ و هنر بعد از سالها تلاش و خدمت بزرگانی چون، فلکالدین کاکهیی و شیرکو بیکهس وزراء فرهنگ کوردستان عراق، محیالدین حقشناس و حسین یوسف زمانی از شهر نازنین سنندج که بر گردن جامعهی کُردستان و نگارنده حق فراوان دارند و گرامی داشت و یادشان وظیفه بود به همراه همهی رفتگان این سرزمین که به رحمت پروردگار رفتهاند، یادشان به خیر و بدرقهی راهشان با غزل شاعر کوچ کردهی کرماشان یدالله بهزاد:
در دهان غنچه از غم خنده خون آلود شد
گو به چشم ابرها باران شود خونابها
شهسواران در غبار فتنه گم گشتند و رفت
نامشان از یادها، تصویرشان از قابها
اسفندماه و روزهای پایانی هر سال برای ملت کُرد ماه شادیها، عزا و ناکامیهاست. مردم ما سالهاست در این ماه با شیون و شادی به استقبال نوروز میروند. حداقل در این نیم سدهی اخیر، اسفند، ماه قرارداد ننگین الجزایر، جنگ نوروز سنندج، فوت ژنرال بارزانی، بمباران شیمیایی حلبچه، انفال در کُردستان عراق، ماه عزادار شدن کُردستان ترکیه برای زندانی شدن عبداله اوجلان، ماه انقلاب و قیام مردم کُردستان عراق علیه صدام حسین و همچنین کشتار خونین مردم قامیشلو در کُردستان سوریه بوده است.
اسفندماه با همهی رنجهای تاریخیاش که برای ملت ما در تاریخ به ثبت رسیده است، دست آوردهای تاریخی داشته و مردم ما را آنچنان در اندیشه و تفکر این رنجها آبدیده کرده که هر سال در نکوداشت هر یک از این حوادث نقشهِ راه ماندگاری خود را در خاورمیانه بازنگری و به فردای شادمانیها و پیروزیهایش میاندیشد.
با ورق زدن برگهای این تاریخ متوجه میشویم امروز و امسال چقدر مانند دیروز و سالهای گذشته است و کُردستان سرزمین شایسته شناخت و ستایش را در کنار مطالبات تاریخیاش در هالهای از ابهام نگه داشتهاند.
این کدام نوروز است که هیچ اخباری مبنی بر امید و تحولات برای نسل جوان شنیده نمیشود، از حل مشکل بیکاری، سرمایهگذاریهای اقتصادی و فرهنگی در منطقه کُردی خبری نیست، از تحول و توسعه مراکز فرهنگی و دانشگاهها و از حل معضلات سیاسی و فرهنگی جامعهی فرهنگی و هنری منطقه همه چیز با سکوت میگذرد وشاخصهای اقتصادی، فرهنگی و سیاسی در منطقه آنچنان دردناک و رنج آور است که امنیت ملی و اخلاقی جامعه را به صورت جدی تهدید میکند.
این کدامین نوروز و سال تازه است که فرودستان و محرومان مناطق کُردنشین را مژده گرانی آب و برق و بنزین و درمان میدهند و سفرهی هفت سین آنها خالی از هرگونه سین سعادت و سرور و سروری است. به راستی این نورزها کمکم به نوروزهای مصنوعی تبدیل میشوند و گرنه گذشتهی تاریخی ملت ما و نوروز متفاوت از این فضا و ادبیات بوده است و اینگونه است که مردم ما بیش از آنکه از شادیهایشان لذت ببرند برای غمهایشان شاد زیسته اند.
با این اوصاف اعتقاد دارم که ابرها نمیتوانند مانع طلوع خورشید شوند بالاخره وعدهی پروردگار است و بهار و نوروز میآیند و فصل و سال و روزگار آرمانهای ما نیز بهاری خواهد شد، در همین بهاران در همین نزدیکیها و عبور از این گرانیهای مادی و معنوی،انشاءاله آن بهاران و آن نوروزها در غیاب نامهربانیها در راهند و خواهند آمد اگر چه همه شبهای زمستان یلدا باشند. انشاءاله این چنین بادا.