درنگی بر ارتباط ادبیات کُردی با ادبیات جهانی
15:18 - 11 شهریور 1393
Unknown Author
مسعود بیننده
تاریخ پیدایش فضای ادبی جهانی را پاسکال کازانووا در کتاب جمهوری جهانی ادبیات (١٣٩٢) در سه مرحله دورهی شکلگیری، دورهی گسترش و فرایند رقابت بینالمللی در نظر گرفته و هر دوره را با یک تحول اساسی در ظهور و گسترش زبانهای عامیانه اروپایی غیرلاتین تعریف نموده است. هژمونی زبان لاتینی در اروپا پس از سالها با\"انقلاب زبان عامه\"؛ به قول اندرسون، و همچنین انقلاب\"ادبی- لغوی\"(فیلولوژیک) به چالش کشیده شده و زبانهای عامیانه پس از روند استعمار زدایی به عنوان مبنای اصلی ادبیاتهای ملی، کارکرد ویژهای یافته و در شکلگیری فضای رقابتی ادبی بینالمللی نقش مهمی ایفا مینمایند. زبان کُردی نیز طی یک فرایند تاریخی و در نتیجهی روند ادبی سازی از موقعیتی عامیانه و غیر کارکردی که تحت سلطه و حاکمیت زبانهای مسلط ترکی، عربی و فارسی ایجاد شده بود به سطح یک زبان ادبی که آثار مهم غنایی از قبیل \"مم و زین\" احمد خانی(١٧٠٦-١٦٥٠م) در آن آفریده شدند، ارتقا یافت. جایگاه احمد خانی در ادبیات کُردی را میتوان همچون موقعیت چاوسر(١٤٠٠-١٣٤٣م) در زبان انگلیسی و دوبله در زبان فرانسوی در نظر گرفت.
کسانی که ته مایههای زمان عامیانه و ادبیات شفاهی را در اشعار و آثار خود به کار گرفته و مبنایی برای شکلگیری یک زبان مستقل ادبی فراهم آوردند. \"مم و زین\" خانی در نیمه دوم قرن هفدهم میلادی نه تنها رخدادی انقلابی برای ادبیات تازه پا گرفتهی نوشتاری کُردی به شمار میآمد در عینحال بنیانگذار جهانبینی نوینی نیز در عرصه سیاسی و اجتماعی جامعه کُردستان محسوب میگشت.
\"مم و زین\" خانی بارقههای ظهور سوبژکتیویتهی جدیدی را بازنمایی میکرد که با تأسی از انقلابهای ادبی و فیلولوژیک اروپایی (بهطور غیرمستقیم)، خواهان به رسمیت شناختهشدن هویت و زبان جدیدی میشد که پیشتر در چارچوب هژمونی زبانهای مرتبط با دستگاه خلافت آن دوره هیچ گاه فرصت بروز و عرض اندام نیافته بود. اثر خانی بازتاب دورهای بود که امیرنشینهای کُردی در قالب امپراتوری عثمانی سربرآورده بودند و با وجود تداوم سلطه زبانهای دیگر در عرصهی دیوانی و سیاسی این واحدهای سیاسی نیمه مستقل، جایی نیز برای ظهور ادبیات عامه و فرایند ادبی سازی آن فراهم آمده بود. خانی در اثر خود حدوث و تاریخیبودن قدرت و هیمنهی زبانها را درک نموده و رابطهی وثیق آنها را با سلطهی سیاسی به خوبی به تصویر میکشد: اگر بودیم صاحب قدرت و سردار/بخشنده و دانا و توانا و هوشیار. به دل پذیرا میشد دانایی و هنر را/زنگار را میزدود از دل فقرا. کنون من در محفلادیبان /بیرقم افراشته بود اندر آسمان (خانی، دیوان\"مم و زین\")
خانی نوعی جهانبینی عرفانی را با قدرت تخیل ادبی خود ترکیب نموده و به شکل ویژهای به گنوستیسیزم این جهانی دست یافته بود، گنوستی سیزمی که از تنوع زیست-جهانهای ادبی سخن به میان میآورد و همواره در آرزوی تعمیم قدرت امیرنشینهای محلی کُردی به سطح یک امپراتوری به سر میبرد، امپراتوریای که به قول فومارولی (به نقل از کازانووا، ص٦٤) حول یک \"شاه-کلمه\" شکل گرفته باشد. دو قرن بعد اگرچه رویای خانی در زمینهی تأسیس حکومت پادشاهی کُردی تحقق نیافته بود، اما زبان کُردی مراحل مهمی را در فرایند ادبیسازی طی کرده بود. تقدیر تاریخی چنان بود که این فرایند بدون قدرت شاه و تنها با تکیه بر نیروی کلمه (شعر) به پیش برده شود، به طوری که در قرن نوزدهم \"نالی\"(١٨٧٣-١٧٩٧م)، شاعری از شهر سلیمانیه توانست بنیانگذار این پادشاهی مستقل ادبی باشد.
اگر\"مم و زین\" خانی خاستگاه گفتمان ادبی-سیاسیای به شمار میرفت که همبسته با تکنولوژیهای قدرت امیرنشینهای محلی کُردی ظهور یافته بود، انقلاب کپرنیکی نالی حول یک فقدان شکل گرفته بود:\"فقدان امیرنشینهای کُردی\". زندگی ادبی نالی در دوران گسستی تاریخی قرار گرفته بود که طی آن تمرکز قدرت امپراتوریهای عثمانی و قاجار طومار حیات آخرین امیرنشینهای نیمه مستقل کُردی را در هم پیچید و ژئوکالچر مناطق مختلف کُردستان را در قالب ژئوپولتیک جدید خاورمیانه در ابعاد جدید سیاسی و اجتماعی بازپیکربندی نمود.
اهمیت نالی به عنوان چهرهی ادبی گسست، درک و دریافت این برههی تاریخی و تبدیل آن به فرم ادبی بود. نالی فرم پنج هجایی (پنج خشتی) را که خاستگاه آن مربوط به ادبیات شفاهی بوده و همچنین به عنوان معیار زبان ادبی شعری نیز مدتهای مدیدی تداوم یافته بود کنار گذاشته و فرم عروضی عربی را (که در ادبیات فارسی نیز حاکم شده بود) جایگزین نمود. نالی همچنین شعرسرایی با لهجههای مرسوم کُردی یعنی کرمانجی بالا و گورانی را کنار گذاشته و لهجهی عامیانه شهر سلیمانیه یعنی سورانی را به عنوان زبان معیار ادبی انتخاب نمود.
پراکتیس گفتمانی نالی که در دوران افول حاکمیت امیرنشینهای کُردی و صورت بندیهای فرهنگی و اجتماعی مرتبط با آنها تحقق یافته بود، هم بازتابی از نوستالژی این دوران به سرآمده و هم بیانگر ظهور دوران تازهای در تاریخ ادبی و سیاسی کُردستان به شمار میرفت. نالی در شعری بر فردی بودن تولید ادبی خود تأکید نموده است؛ شیوهی تولید نوینی که متضمن حرکت بنیانگذارنهی او در مقابل تداوم فرم ادبی شفاهی در آثار ادبی گذشته که در واقع دارای خاستگاهی جمعی و غیر فردی بودند میباشد. \"کس نگوید اشعارم صرفا کُردی (عامیانه و شفاهی) است، بلکه ابداعی خودساخته(فردی) است/ آنکس که نادان نباشد خود جویا و پیگیر دلالتو معنی خواهد بود\". (دیوان نالی،١٣٨٧ش)
نالی که بواسطهی افول اقتدار امیرنشینهای کُردی بخش آخر عمر خود را در غربت و در شهر استانبول به سر برد، بوطیقای شعر کلاسیک کُردی را نه براساس فرمول \"شاه-کلمه\"ی خانی بلکه براساس فرمول نوآورانهی خود یعنی کلمه-فقدان(فرم) بنیانگذاری نمود. در قرن بیستم و همگام با ورود جریان نوگرایی در شعر تورکی، فارسی و عربی، شعر کُردی نیز با تلاش شاعرانی چون گوران(١٩٠٤-١٩٦٢م) و سواره ایلخانی زاده(١٣١٦-١٣٥٤ش) مسیر نوگرایی را البته با تفاوتهایی زمانی و مکانی در بخشهای مختلف کُردستان پیش گرفت و پروژهی گسستی را که نالی آغازگر آن بود، در سطح زبان و فرم ادبی تعمیق بخشید. سواره ایلخانی زاده فعالیت نوگرایانه خود را در عرصهی شعر کُردی در فضای ادبی ایران که تجربهی نوگرایی را از طریق شاعرانی چون نیما یوشیج و دیگران از سرگذرانده بود آغاز کرد. سواره نیز همچون نالی محصول دوران گسست بود، گسستی که با روند تمرکز گرایی رضاخانی در ایران شکل گرفته و باعث شده بود بخشی از آرزوهای شاعرانی چون سواره، یعنی شهریشدن جامعهی کُردستان در افول جمهوری مهاباد نقش برآب شود. سواره این واقعیت اساسی را درک نموده بود که هرگونه نوگرایی نیازمند تجربهی مدرنیته و تعمیق روند شهرنشینی در کُردستان است لذا در نتیجهی شکست فرایند شهریشدن در چارچوب پروژهی سیاسی اتونومی، تلاش نمود این فقدان مرتبط با عرصهی جهان واقعی را در قالب پروژهی نوگرایی ادبی و در عرصهی زیستجهان متن جبران نماید. سواره با تجربهی زندگی شهری در پایتخت ایران در دههی ٤٠ و ٥٠ شمسی، شعر \"شار\" را که بارزترین تجربه خود از نمادها و عناصر مدرنیته شهری است به شکل خارقالعادهای بازگو مینماید. تجربه مدرنیته سواره در قالب پراکتیس شعری \"شار\"، تجربه گسست و حرکت در مسیر خطوط مرزی است، چرا که از طرفی تناقضها و \"آشوبهای متحرک\" شهری را بازنمایی میکند و از طرف دیگر خسته و وامانده از این تناقضها، به فانتزی پاستورال زندگی ایلیاتی و آرامش و سکون زیستجهانی ما قبل شهری پناه برده و تنشها و تروماهای \"مدرنیسم توسعهنیافتگی\" تهران را با برساختی سوسیالیستی از موطن خود و امیدی از فرط ناامیدی به \"ایدهی انقلاب\" برطرف مینماید. تجربهی مدرنیته سواره بدون شک تجربهای بودلری از نوع ویژهی آن است. بودلر در پاریس قرن نوزدهم آرمانشهر خود را در آشوب متحرک خیابان و نظم تخریبگر سرمایهداری مییابد و لذا به یک دندی عصیانگر تبدیل میشود تا یک انقلابی ساختارشکن. بودلر گرداب زندگی شهری و عناصر فتیشیستی آن را بر سکون و ایستایی زندگی روستایی و عناصر طبیعی و زنده آن ترجیح میدهد و لذا بهشت مدنظر او بهشتی مصنوعی و آرمانشهر او هرجایی خارج از این جهان است (Anywhere out of the world).
اگر پاریس قرن نوزدهم برای بودلر و همه ی غریبگان دیگر چنین جذابیت ادغامکنندهای در برداشت که ملال و ناملایمتهای آن نیز لذت بخش و پذیرا بوده و دستمایهی خلاقیت و ابداع هنری قرار میگرفت؛ همچنان که زیمل(نقل از هاروی،٩٢، ص٥٦) میگوید \"از شما همیشه در پاریس استقبال میشود اما اگر هم آنجا نبودید کسی دلتنگتان نخواهد بود\"، مدرنیسم توسعه نیافتگی تهران دههی ٤٠ و ٥٠ شمسی برای سواره که از فضایی نیمهشهری سربرآورده و با آرمانهای برابریخواهانهی سیاسی به مصاف نیروهای بیگانه ساز سرمایه داری جهانسومی رفته بود نتیجهای جز سرخوردگی ناشی از طردشدگی و در نهایت واکنشی نیمهپاستورال در برنداشت. البته سواره در برابر تجربه ی تناقضات شهری به گزینهی زندگی سنتی روستا بازنگشت بلکه خاستگاههای روستایی خود را دستمایهی نقدی سوسیالیستی(مائوئیستی) از صنعتیگرایی لجام گسیخته و از خودبیگانگی ناشی از آن قرار داده و در نهایت مفصلبندیای گفتمانی از ناسیونالیسم رهایی بخش و سوسیالیسم دهقانی ارائه میدهد. اگر دندیسم بودلری کاراکتری فتیشیست، سرد مزاج و آنتیناتورالیست به شمار میرفت و \"درخشش قهرمانی او در تباهی\" بود، کاراکتر برساختهی سواره، انسان طراز نوین انقلابیای است که همچنان به زیباییهای سرزندهی طبیعت وفادار مانده و در عین حال خواهان یک تغییر اجتماعی بنیادین در این فضای سنتی میباشد:
ما نمایندگان نبرد مشرق زمین/ مشرق سرخ آتشین/ به شکست و افول خو نکردهایم/ چشمان قهرمان کُرد/ به اشک گریستن عادت نکرده است...( سواره، دیوان خهوه بهردینه)
سوژهی دندی در اشعار نوگرای سواره، تجربهی شهرگردی (ولگردی) خود را نه در فضای جدید بلوارها و پاساژها بلکه در دامن طبیعت و در آگاهی بخشی و همبستگی با دهقانان و زحمت کشانی محقق مینمود که به زعم او سازندگان جهان نو به شمار میآمدند. اگر بودلر میتواند\"هاله ی زرین\" شعر را در قالب هنجارشکنی ادبی و تجربهی زیستهی شهری تقدسزدایی نماید، سواره این\"هاله ی زرین\" را با خوانشی انقلابیتر، این جهانی و افسونزدایی مینماید. لذا فرمول سواره نه والایش \"آشوب متحرک\" مدرنیته شهری در هنر، بلکه نفی نفی صورتبندی مرکز-پیرامون مرتبط با مدرنیسم توسعهنیافتگی و ایجاد تداعیها و تکانههای آن در پراکتیس شعری است. سواره سردمدار جریان نوگرایی شعر کُردی در کُردستان ایران قبل از آنکه رستاخیز سیاسی و اجتماعی مدنظر خود را شاهد باشد چشم از جهان فروبست(١٣٥٤ش)، اما بعد از رخداد انقلاب هنوز میتوان حضور شبح آوانگارد او را در تحولات نوگرایانهی ادبیات کُردی در ابعاد مختلف احساس نمود. آنچه اکنون بعد از سپریشدن قریب به دو دهه از برآمدن جریان موسوم به شعر متفاوت (جیاواز) در کُردستان ایران همچنان مطرح میباشد پرسش پروبلماتیکی است که خانی، نالی و سواره هرکدام به گونهای متفاوت آن را مطرح نمودهاند:\"جایگاه سوبژکتیویته در متن شعری\". اگر خانی این سوبژکتیویته را به شیوهایی ذات گرایانه حول \"شاه- کلمه\" برساخت نمود و نالی آن را بر اساس حکمت شعری (فرم) هویت میبخشید، سواره این سوبژکتیویته را حامل ایدههای روشنگری تلقی مینمود که به زعم او میتواند با ایجاد تغییرات بنیادین رابطهی طبیعت و زندگی شهری را دگرگون نموده و سازگاری و تعادل از دست رفتهی آنها را بازیابد. شعر امروز کُردی در کُردستان ایران که از دل تجربههای ادبی مورد اشاره سربرآورده است گسستهای بنیادیتری را از سر میگذراند که از حضور ناخواستهی دیگریها و زیستجهانهای ناپایدار و سیال حاصل آمده و هیچ راه گریزی برای پنهان شدن و یا انکار آنها از طریق تجربهی عرفانی، انقلاب بنیادین، مکانیزمهای واپس روی و... وجود ندارد؛ لذا مواجهه با مدرنیتهی تشدیدیافتهایکه همهی آشوب متحرک قرن نوزدهمی را در قدرت انسان زدایی شدهی بزرگراه و فراگیری همهجایی شبکههای مجازی به بند کشیده و آن را به شکل ایدئولوژیای استیضاحکننده و سیستم استعمارکنندهی زیست جهان در زندگی ما وارد کرده است اجتناب ناپذیر خواهد بود. سوژهی شعر جیاواز کُردی به تخریب خلاق گذشته رویآورده و تلاش میکند اتمسفر شهری را نه از طریق مواجههای حماسی و رازآمیز با تاریخ، بلکه از طریق غرقشدن در لحظهی اکنون شهر و تن سپاری به\"گرداب آمد و شد\" آن در عرصهی سیال پیاده رو و خیابان تجربه کند. \"آنان که میخواهند خود را به این گرداب بیاندازند و هالهی خود را از دست بدهند نوع جدیدی از قدرت و آزادی را به دست میآورند.\"(همان، ص٣٦٢)
شاعران جیاواز، عقیم گشتن عناصر تمثیلی گذشته را به فراست دریافته و به اسطورههای زندگی مدرن که در قالب اشیاء دم دستی و ایماژهای مربوط به زندگی روزمره نمود مییابند روی میآورند. پراکتیس شعری جیاواز، پروژهی گسست از هاله را در نفی وحدت ارگانیک متن و تاریخ از طریق تلفیق هنر و زندگی پیگیری میکند و لذا عدمتعین و احتمال را هم در محتوا و هم در صورت متن شعری وارد میکند. شعر جیاواز اروتیسم فرم را در مقابل زبان محافظهکارانهی محتوا گرا؛ تجربهی پلشتی و ابتذال زندگی روزمره را در مقابل تجربهی امر والا و مینوی؛ زبان الکن، متناقض و پرخاشگرانه را در مقابل زبان فاخر و تک گویانهی خطاب از بالا، به میدان میآورد و از طریق تأکید بر بی نظمی، حدوث و نگارههای مستهجن و بدنام؛ ذهن قشربندیشده و مودب انسان کامل نیمه فئودال-نیمه بورژوا را آشفته نموده و هویت اجتماعی و فرهنگی او را تضعیف مینماید.
امروزه ادبیات کُردی در مواجهه با سلطه و هژمونی ادبیاتهای مسلط جهانی و منطقهای به این حقیقت سرنوشتساز تاریخی رسیده است که هرگونه تلاش برای کسب هویتی که از نظر جهانی به رسمیت شناخته شود متضمن قبول نوگرایی در همهی ابعاد آن و تجربهی مدرنیته بدون هیچ حد و مرزی میباشد.
برههای که در آن زبان کردی از خواب خوش شکل ایستای زبان مادری بیدار شده و با قبول دیگری(ترجمه، تفاوت، تناقض، چندصدایی، دیالوگ) به میدان مبارزهی هژمونیک در جمهوری جهانی ادبیات بپیوندد.
این مقاله در روزنامه ابتکار با شمارهی ٥٩٤٩ به چاپ رسیده است
تاریخ پیدایش فضای ادبی جهانی را پاسکال کازانووا در کتاب جمهوری جهانی ادبیات (١٣٩٢) در سه مرحله دورهی شکلگیری، دورهی گسترش و فرایند رقابت بینالمللی در نظر گرفته و هر دوره را با یک تحول اساسی در ظهور و گسترش زبانهای عامیانه اروپایی غیرلاتین تعریف نموده است. هژمونی زبان لاتینی در اروپا پس از سالها با\"انقلاب زبان عامه\"؛ به قول اندرسون، و همچنین انقلاب\"ادبی- لغوی\"(فیلولوژیک) به چالش کشیده شده و زبانهای عامیانه پس از روند استعمار زدایی به عنوان مبنای اصلی ادبیاتهای ملی، کارکرد ویژهای یافته و در شکلگیری فضای رقابتی ادبی بینالمللی نقش مهمی ایفا مینمایند. زبان کُردی نیز طی یک فرایند تاریخی و در نتیجهی روند ادبی سازی از موقعیتی عامیانه و غیر کارکردی که تحت سلطه و حاکمیت زبانهای مسلط ترکی، عربی و فارسی ایجاد شده بود به سطح یک زبان ادبی که آثار مهم غنایی از قبیل \"مم و زین\" احمد خانی(١٧٠٦-١٦٥٠م) در آن آفریده شدند، ارتقا یافت. جایگاه احمد خانی در ادبیات کُردی را میتوان همچون موقعیت چاوسر(١٤٠٠-١٣٤٣م) در زبان انگلیسی و دوبله در زبان فرانسوی در نظر گرفت.
کسانی که ته مایههای زمان عامیانه و ادبیات شفاهی را در اشعار و آثار خود به کار گرفته و مبنایی برای شکلگیری یک زبان مستقل ادبی فراهم آوردند. \"مم و زین\" خانی در نیمه دوم قرن هفدهم میلادی نه تنها رخدادی انقلابی برای ادبیات تازه پا گرفتهی نوشتاری کُردی به شمار میآمد در عینحال بنیانگذار جهانبینی نوینی نیز در عرصه سیاسی و اجتماعی جامعه کُردستان محسوب میگشت.
\"مم و زین\" خانی بارقههای ظهور سوبژکتیویتهی جدیدی را بازنمایی میکرد که با تأسی از انقلابهای ادبی و فیلولوژیک اروپایی (بهطور غیرمستقیم)، خواهان به رسمیت شناختهشدن هویت و زبان جدیدی میشد که پیشتر در چارچوب هژمونی زبانهای مرتبط با دستگاه خلافت آن دوره هیچ گاه فرصت بروز و عرض اندام نیافته بود. اثر خانی بازتاب دورهای بود که امیرنشینهای کُردی در قالب امپراتوری عثمانی سربرآورده بودند و با وجود تداوم سلطه زبانهای دیگر در عرصهی دیوانی و سیاسی این واحدهای سیاسی نیمه مستقل، جایی نیز برای ظهور ادبیات عامه و فرایند ادبی سازی آن فراهم آمده بود. خانی در اثر خود حدوث و تاریخیبودن قدرت و هیمنهی زبانها را درک نموده و رابطهی وثیق آنها را با سلطهی سیاسی به خوبی به تصویر میکشد: اگر بودیم صاحب قدرت و سردار/بخشنده و دانا و توانا و هوشیار. به دل پذیرا میشد دانایی و هنر را/زنگار را میزدود از دل فقرا. کنون من در محفلادیبان /بیرقم افراشته بود اندر آسمان (خانی، دیوان\"مم و زین\")
خانی نوعی جهانبینی عرفانی را با قدرت تخیل ادبی خود ترکیب نموده و به شکل ویژهای به گنوستیسیزم این جهانی دست یافته بود، گنوستی سیزمی که از تنوع زیست-جهانهای ادبی سخن به میان میآورد و همواره در آرزوی تعمیم قدرت امیرنشینهای محلی کُردی به سطح یک امپراتوری به سر میبرد، امپراتوریای که به قول فومارولی (به نقل از کازانووا، ص٦٤) حول یک \"شاه-کلمه\" شکل گرفته باشد. دو قرن بعد اگرچه رویای خانی در زمینهی تأسیس حکومت پادشاهی کُردی تحقق نیافته بود، اما زبان کُردی مراحل مهمی را در فرایند ادبیسازی طی کرده بود. تقدیر تاریخی چنان بود که این فرایند بدون قدرت شاه و تنها با تکیه بر نیروی کلمه (شعر) به پیش برده شود، به طوری که در قرن نوزدهم \"نالی\"(١٨٧٣-١٧٩٧م)، شاعری از شهر سلیمانیه توانست بنیانگذار این پادشاهی مستقل ادبی باشد.
اگر\"مم و زین\" خانی خاستگاه گفتمان ادبی-سیاسیای به شمار میرفت که همبسته با تکنولوژیهای قدرت امیرنشینهای محلی کُردی ظهور یافته بود، انقلاب کپرنیکی نالی حول یک فقدان شکل گرفته بود:\"فقدان امیرنشینهای کُردی\". زندگی ادبی نالی در دوران گسستی تاریخی قرار گرفته بود که طی آن تمرکز قدرت امپراتوریهای عثمانی و قاجار طومار حیات آخرین امیرنشینهای نیمه مستقل کُردی را در هم پیچید و ژئوکالچر مناطق مختلف کُردستان را در قالب ژئوپولتیک جدید خاورمیانه در ابعاد جدید سیاسی و اجتماعی بازپیکربندی نمود.
اهمیت نالی به عنوان چهرهی ادبی گسست، درک و دریافت این برههی تاریخی و تبدیل آن به فرم ادبی بود. نالی فرم پنج هجایی (پنج خشتی) را که خاستگاه آن مربوط به ادبیات شفاهی بوده و همچنین به عنوان معیار زبان ادبی شعری نیز مدتهای مدیدی تداوم یافته بود کنار گذاشته و فرم عروضی عربی را (که در ادبیات فارسی نیز حاکم شده بود) جایگزین نمود. نالی همچنین شعرسرایی با لهجههای مرسوم کُردی یعنی کرمانجی بالا و گورانی را کنار گذاشته و لهجهی عامیانه شهر سلیمانیه یعنی سورانی را به عنوان زبان معیار ادبی انتخاب نمود.
پراکتیس گفتمانی نالی که در دوران افول حاکمیت امیرنشینهای کُردی و صورت بندیهای فرهنگی و اجتماعی مرتبط با آنها تحقق یافته بود، هم بازتابی از نوستالژی این دوران به سرآمده و هم بیانگر ظهور دوران تازهای در تاریخ ادبی و سیاسی کُردستان به شمار میرفت. نالی در شعری بر فردی بودن تولید ادبی خود تأکید نموده است؛ شیوهی تولید نوینی که متضمن حرکت بنیانگذارنهی او در مقابل تداوم فرم ادبی شفاهی در آثار ادبی گذشته که در واقع دارای خاستگاهی جمعی و غیر فردی بودند میباشد. \"کس نگوید اشعارم صرفا کُردی (عامیانه و شفاهی) است، بلکه ابداعی خودساخته(فردی) است/ آنکس که نادان نباشد خود جویا و پیگیر دلالتو معنی خواهد بود\". (دیوان نالی،١٣٨٧ش)
نالی که بواسطهی افول اقتدار امیرنشینهای کُردی بخش آخر عمر خود را در غربت و در شهر استانبول به سر برد، بوطیقای شعر کلاسیک کُردی را نه براساس فرمول \"شاه-کلمه\"ی خانی بلکه براساس فرمول نوآورانهی خود یعنی کلمه-فقدان(فرم) بنیانگذاری نمود. در قرن بیستم و همگام با ورود جریان نوگرایی در شعر تورکی، فارسی و عربی، شعر کُردی نیز با تلاش شاعرانی چون گوران(١٩٠٤-١٩٦٢م) و سواره ایلخانی زاده(١٣١٦-١٣٥٤ش) مسیر نوگرایی را البته با تفاوتهایی زمانی و مکانی در بخشهای مختلف کُردستان پیش گرفت و پروژهی گسستی را که نالی آغازگر آن بود، در سطح زبان و فرم ادبی تعمیق بخشید. سواره ایلخانی زاده فعالیت نوگرایانه خود را در عرصهی شعر کُردی در فضای ادبی ایران که تجربهی نوگرایی را از طریق شاعرانی چون نیما یوشیج و دیگران از سرگذرانده بود آغاز کرد. سواره نیز همچون نالی محصول دوران گسست بود، گسستی که با روند تمرکز گرایی رضاخانی در ایران شکل گرفته و باعث شده بود بخشی از آرزوهای شاعرانی چون سواره، یعنی شهریشدن جامعهی کُردستان در افول جمهوری مهاباد نقش برآب شود. سواره این واقعیت اساسی را درک نموده بود که هرگونه نوگرایی نیازمند تجربهی مدرنیته و تعمیق روند شهرنشینی در کُردستان است لذا در نتیجهی شکست فرایند شهریشدن در چارچوب پروژهی سیاسی اتونومی، تلاش نمود این فقدان مرتبط با عرصهی جهان واقعی را در قالب پروژهی نوگرایی ادبی و در عرصهی زیستجهان متن جبران نماید. سواره با تجربهی زندگی شهری در پایتخت ایران در دههی ٤٠ و ٥٠ شمسی، شعر \"شار\" را که بارزترین تجربه خود از نمادها و عناصر مدرنیته شهری است به شکل خارقالعادهای بازگو مینماید. تجربه مدرنیته سواره در قالب پراکتیس شعری \"شار\"، تجربه گسست و حرکت در مسیر خطوط مرزی است، چرا که از طرفی تناقضها و \"آشوبهای متحرک\" شهری را بازنمایی میکند و از طرف دیگر خسته و وامانده از این تناقضها، به فانتزی پاستورال زندگی ایلیاتی و آرامش و سکون زیستجهانی ما قبل شهری پناه برده و تنشها و تروماهای \"مدرنیسم توسعهنیافتگی\" تهران را با برساختی سوسیالیستی از موطن خود و امیدی از فرط ناامیدی به \"ایدهی انقلاب\" برطرف مینماید. تجربهی مدرنیته سواره بدون شک تجربهای بودلری از نوع ویژهی آن است. بودلر در پاریس قرن نوزدهم آرمانشهر خود را در آشوب متحرک خیابان و نظم تخریبگر سرمایهداری مییابد و لذا به یک دندی عصیانگر تبدیل میشود تا یک انقلابی ساختارشکن. بودلر گرداب زندگی شهری و عناصر فتیشیستی آن را بر سکون و ایستایی زندگی روستایی و عناصر طبیعی و زنده آن ترجیح میدهد و لذا بهشت مدنظر او بهشتی مصنوعی و آرمانشهر او هرجایی خارج از این جهان است (Anywhere out of the world).
اگر پاریس قرن نوزدهم برای بودلر و همه ی غریبگان دیگر چنین جذابیت ادغامکنندهای در برداشت که ملال و ناملایمتهای آن نیز لذت بخش و پذیرا بوده و دستمایهی خلاقیت و ابداع هنری قرار میگرفت؛ همچنان که زیمل(نقل از هاروی،٩٢، ص٥٦) میگوید \"از شما همیشه در پاریس استقبال میشود اما اگر هم آنجا نبودید کسی دلتنگتان نخواهد بود\"، مدرنیسم توسعه نیافتگی تهران دههی ٤٠ و ٥٠ شمسی برای سواره که از فضایی نیمهشهری سربرآورده و با آرمانهای برابریخواهانهی سیاسی به مصاف نیروهای بیگانه ساز سرمایه داری جهانسومی رفته بود نتیجهای جز سرخوردگی ناشی از طردشدگی و در نهایت واکنشی نیمهپاستورال در برنداشت. البته سواره در برابر تجربه ی تناقضات شهری به گزینهی زندگی سنتی روستا بازنگشت بلکه خاستگاههای روستایی خود را دستمایهی نقدی سوسیالیستی(مائوئیستی) از صنعتیگرایی لجام گسیخته و از خودبیگانگی ناشی از آن قرار داده و در نهایت مفصلبندیای گفتمانی از ناسیونالیسم رهایی بخش و سوسیالیسم دهقانی ارائه میدهد. اگر دندیسم بودلری کاراکتری فتیشیست، سرد مزاج و آنتیناتورالیست به شمار میرفت و \"درخشش قهرمانی او در تباهی\" بود، کاراکتر برساختهی سواره، انسان طراز نوین انقلابیای است که همچنان به زیباییهای سرزندهی طبیعت وفادار مانده و در عین حال خواهان یک تغییر اجتماعی بنیادین در این فضای سنتی میباشد:
ما نمایندگان نبرد مشرق زمین/ مشرق سرخ آتشین/ به شکست و افول خو نکردهایم/ چشمان قهرمان کُرد/ به اشک گریستن عادت نکرده است...( سواره، دیوان خهوه بهردینه)
سوژهی دندی در اشعار نوگرای سواره، تجربهی شهرگردی (ولگردی) خود را نه در فضای جدید بلوارها و پاساژها بلکه در دامن طبیعت و در آگاهی بخشی و همبستگی با دهقانان و زحمت کشانی محقق مینمود که به زعم او سازندگان جهان نو به شمار میآمدند. اگر بودلر میتواند\"هاله ی زرین\" شعر را در قالب هنجارشکنی ادبی و تجربهی زیستهی شهری تقدسزدایی نماید، سواره این\"هاله ی زرین\" را با خوانشی انقلابیتر، این جهانی و افسونزدایی مینماید. لذا فرمول سواره نه والایش \"آشوب متحرک\" مدرنیته شهری در هنر، بلکه نفی نفی صورتبندی مرکز-پیرامون مرتبط با مدرنیسم توسعهنیافتگی و ایجاد تداعیها و تکانههای آن در پراکتیس شعری است. سواره سردمدار جریان نوگرایی شعر کُردی در کُردستان ایران قبل از آنکه رستاخیز سیاسی و اجتماعی مدنظر خود را شاهد باشد چشم از جهان فروبست(١٣٥٤ش)، اما بعد از رخداد انقلاب هنوز میتوان حضور شبح آوانگارد او را در تحولات نوگرایانهی ادبیات کُردی در ابعاد مختلف احساس نمود. آنچه اکنون بعد از سپریشدن قریب به دو دهه از برآمدن جریان موسوم به شعر متفاوت (جیاواز) در کُردستان ایران همچنان مطرح میباشد پرسش پروبلماتیکی است که خانی، نالی و سواره هرکدام به گونهای متفاوت آن را مطرح نمودهاند:\"جایگاه سوبژکتیویته در متن شعری\". اگر خانی این سوبژکتیویته را به شیوهایی ذات گرایانه حول \"شاه- کلمه\" برساخت نمود و نالی آن را بر اساس حکمت شعری (فرم) هویت میبخشید، سواره این سوبژکتیویته را حامل ایدههای روشنگری تلقی مینمود که به زعم او میتواند با ایجاد تغییرات بنیادین رابطهی طبیعت و زندگی شهری را دگرگون نموده و سازگاری و تعادل از دست رفتهی آنها را بازیابد. شعر امروز کُردی در کُردستان ایران که از دل تجربههای ادبی مورد اشاره سربرآورده است گسستهای بنیادیتری را از سر میگذراند که از حضور ناخواستهی دیگریها و زیستجهانهای ناپایدار و سیال حاصل آمده و هیچ راه گریزی برای پنهان شدن و یا انکار آنها از طریق تجربهی عرفانی، انقلاب بنیادین، مکانیزمهای واپس روی و... وجود ندارد؛ لذا مواجهه با مدرنیتهی تشدیدیافتهایکه همهی آشوب متحرک قرن نوزدهمی را در قدرت انسان زدایی شدهی بزرگراه و فراگیری همهجایی شبکههای مجازی به بند کشیده و آن را به شکل ایدئولوژیای استیضاحکننده و سیستم استعمارکنندهی زیست جهان در زندگی ما وارد کرده است اجتناب ناپذیر خواهد بود. سوژهی شعر جیاواز کُردی به تخریب خلاق گذشته رویآورده و تلاش میکند اتمسفر شهری را نه از طریق مواجههای حماسی و رازآمیز با تاریخ، بلکه از طریق غرقشدن در لحظهی اکنون شهر و تن سپاری به\"گرداب آمد و شد\" آن در عرصهی سیال پیاده رو و خیابان تجربه کند. \"آنان که میخواهند خود را به این گرداب بیاندازند و هالهی خود را از دست بدهند نوع جدیدی از قدرت و آزادی را به دست میآورند.\"(همان، ص٣٦٢)
شاعران جیاواز، عقیم گشتن عناصر تمثیلی گذشته را به فراست دریافته و به اسطورههای زندگی مدرن که در قالب اشیاء دم دستی و ایماژهای مربوط به زندگی روزمره نمود مییابند روی میآورند. پراکتیس شعری جیاواز، پروژهی گسست از هاله را در نفی وحدت ارگانیک متن و تاریخ از طریق تلفیق هنر و زندگی پیگیری میکند و لذا عدمتعین و احتمال را هم در محتوا و هم در صورت متن شعری وارد میکند. شعر جیاواز اروتیسم فرم را در مقابل زبان محافظهکارانهی محتوا گرا؛ تجربهی پلشتی و ابتذال زندگی روزمره را در مقابل تجربهی امر والا و مینوی؛ زبان الکن، متناقض و پرخاشگرانه را در مقابل زبان فاخر و تک گویانهی خطاب از بالا، به میدان میآورد و از طریق تأکید بر بی نظمی، حدوث و نگارههای مستهجن و بدنام؛ ذهن قشربندیشده و مودب انسان کامل نیمه فئودال-نیمه بورژوا را آشفته نموده و هویت اجتماعی و فرهنگی او را تضعیف مینماید.
امروزه ادبیات کُردی در مواجهه با سلطه و هژمونی ادبیاتهای مسلط جهانی و منطقهای به این حقیقت سرنوشتساز تاریخی رسیده است که هرگونه تلاش برای کسب هویتی که از نظر جهانی به رسمیت شناخته شود متضمن قبول نوگرایی در همهی ابعاد آن و تجربهی مدرنیته بدون هیچ حد و مرزی میباشد.
برههای که در آن زبان کردی از خواب خوش شکل ایستای زبان مادری بیدار شده و با قبول دیگری(ترجمه، تفاوت، تناقض، چندصدایی، دیالوگ) به میدان مبارزهی هژمونیک در جمهوری جهانی ادبیات بپیوندد.
این مقاله در روزنامه ابتکار با شمارهی ٥٩٤٩ به چاپ رسیده است