حال اخلاق خوب نیست!
20:37 - 19 مرداد 1391
Unknown Author
سلاح افشین
قتل در شهر ما ارزان شده است، به ارزانی عصبيتی زودگذر و خشمی بیپايه و تحریکات قومی پوچ. چه جانهای با ارزشی كه مُفت به خاک میافتند و چه وجدانهایی كه از پس صدای مهيب اين افتادنها هنوز بيدار نمیشوند تا از خود بپرسند : در اين معركه نفسپرور اخلاق كجاست؟!
یک شهروند ـ رحمان عبدا... زاده ـبا اصابت ضربات چاقو در حواشی شهر جان میدهد، كمی آن سوتر در یک نزاع خویشاوندی ـ مادری که نماد محبت بوده به خون مینشيند و به بیمارستان نمیرسد و... همين چند صباحی پيش بود كه در مقابل دیدگان چندین خانواده حاضر در پارک \"اوراز\" جوانی در اثر ضربات و جراحات وارده تا سرحد مرگ پیش رفت و... هر ساله شنیدن خبر قتل و درگیری در هفتکانی، سلطان یعقوب، سد حسنلو، این سو و آن سو امری تکراری و عادی شده.
هرچه به عقبتر برگردیم، باز هم هست رخدادهایی كه مثل رعد بر جان و روان مردمان اين ديار فرود آمده و عقل و وجدان را فرو نهاده تا مسئولان خوابزده رويانشين را به خود آورد كه \"حال اخلاق خوب نيست\"!اتفاق عجيبی افتاده! رخداد بیسابقهای! كه همهی ما را به شدت سادهانگار كرده به طوری كه تا اتفاقی از جنس قتلهای روستای \"کهل\" و یا درگیریهای تماشاگران فوتبال و چه و چه به وقوع میپيوندد بلافاصله \"حكمها\" و \"فريادها\" چنان برمیخيزد كه \"برويد، بگيريد و بكشيد\" و يا كيست مقصر چنين فاجعهای جز \"اين\" و جز \"آن\" و گویی پديدههای انسانی مسائلی تكخطی و بسيار سهل و ساده است و با پيدا كردن مقصری همهی مشكلاتش حل میشود.
همين سادهسازی عقل فريب است كه جا را برای \"عقلانيت نقادانه\" تنگ میكند تا نتواند ريشهيابی كند و زنهار دهد كه \"از پس اين قافله تاراج خزان میآيد آقايان\"! اينكه متجاوز يا قاتلی پيدا و قصاص شود سهل است ولی آنچه سخت است اين است كه همهی ما شهروندان ـ نه فقط مسئولان و روسای فلان ارگان و به همان دستگاه ـ از خود بپرسيم كه ما با اخلاقمان چه كردهايم؟ ما با برادرهایمان چه کرده ایم؟ چرا اخلاق اجتماعی مردمان نقدهی ما تا بدين پايه ضعيف شده كه با كوچکترين خشمی به راحتی بزرگترين گناه ـ قتل ـ را مرتكب میشويم؟ كجاست آن روحيهی همنوع دوستی، برادری، تعاون، ازخودگذشتگی، صبوری و ايستادگی در برابر نفس اماره و مكاره اين روز و روزگار؟مردمان نقده را چه شده است كه قتلهای دلخراش و رخدادهای جانآزار برای ما سهل و ممتنع شده است؟!
مبادا به اين فاجعهها و برادرکشیها عادت كنيم، به ياد بياوريم كه هستيم؟ (دو برادر، دو همشهری و از همه مهمتر دو انسان) كجا ايستادهايم؟ (نقده – شهر برادریها و دوستیها، شهر تاریخ مشترک و فرهنگ مشترک، اشکها و لبخندهای مشترک) و قرار است ـ و يا لااقل قرار بود ـ چه بكنيم؟
نقده شهر محمد اورازها، محسن شادیها و ... است و ما دستاندركار تدارک فاجعه يا تكثير آن نيستيم. ما برای اخلاق زندهايم، برای آنچه خدا مقدر كرده كه \"تخلقو به اخلاق الله\" شويم.
ما برای اخلاق زندهايم و برای اخلاق میميريم و اين راهی است كه انبياء و اوليا و نيكان و فرزانگان اين خاک به ما آموختهاند و آموختهاند كه از همان ابتدای تاريخ تاكنون قتل، قتل است و تجاوز، تجاوز . و قرار نيست كه قبحاش و پليديیاش تمام شود يا فراموش گردد و ناديده انگاشته شود. اگر چندين هزاره ديگر هم بر اين سياره بگذرد، اخلاق همان است كه بوده و معيارهای اخلاق جاودانند و هيچكس نمیتواند ادعا كند كه اخلاق خيلی پيشرفت كرده است. بله، ديگر آدمها، آدمها را نمیخورند، ولی هنوز قتل هست، تجاوز هست، كشتار هست. اگرچه اينها هست ولی اينها اصل نيست، اصل انسانیت است، اصل فداكاری است، اصل گذشت است، اصل ايثار است، اصل رعايت حق و حقوق ديگران است، اصل عدالت است. اين اصلها ارزشهای ما هستند و ارزشهای ما اخلاق ما را میسازند. ما زندهايم برای ارزشها، برای اخلاق، برای آنچه همه بودن ما را میسازد.
در پایان از تک تک شهروندان و مسئولان دلسوز تقاضا دارم از قانون جنگل فاصله گرفته و آستانهی تحمل خود را تا حد امکان افزایش دهند، سعی نمایند مشکلات و اختلاف نظرها را به شیوهی دیالوگ و اخلاق اسلامی – انسانی حل کنند. به اشتراکاتمان بیشتر از اختلافهایمان بها داده شود ـ برگزاری مراسمات مشترک و شاد به بهانههای مختلف بیشتر مد نظر قرار گیرد ـ نحوهی برخورد متمدنانه با اختلافات ترویج داده شود تا برخوردهایی چون گنگستر بازیهای نیروی انتظامی در مقابل چند جوان شاید بزهکار که با اشد قدرت آنهم در ملاءعام ـ درخت گردکان بدین بزرگی/ درخت خربزه ا... اکبر.
بايد دوباره به بازخوانی معنای برادری پرداخت، شايد دوای درد ما اين باشد، شايد!
قتل در شهر ما ارزان شده است، به ارزانی عصبيتی زودگذر و خشمی بیپايه و تحریکات قومی پوچ. چه جانهای با ارزشی كه مُفت به خاک میافتند و چه وجدانهایی كه از پس صدای مهيب اين افتادنها هنوز بيدار نمیشوند تا از خود بپرسند : در اين معركه نفسپرور اخلاق كجاست؟!
یک شهروند ـ رحمان عبدا... زاده ـبا اصابت ضربات چاقو در حواشی شهر جان میدهد، كمی آن سوتر در یک نزاع خویشاوندی ـ مادری که نماد محبت بوده به خون مینشيند و به بیمارستان نمیرسد و... همين چند صباحی پيش بود كه در مقابل دیدگان چندین خانواده حاضر در پارک \"اوراز\" جوانی در اثر ضربات و جراحات وارده تا سرحد مرگ پیش رفت و... هر ساله شنیدن خبر قتل و درگیری در هفتکانی، سلطان یعقوب، سد حسنلو، این سو و آن سو امری تکراری و عادی شده.
هرچه به عقبتر برگردیم، باز هم هست رخدادهایی كه مثل رعد بر جان و روان مردمان اين ديار فرود آمده و عقل و وجدان را فرو نهاده تا مسئولان خوابزده رويانشين را به خود آورد كه \"حال اخلاق خوب نيست\"!اتفاق عجيبی افتاده! رخداد بیسابقهای! كه همهی ما را به شدت سادهانگار كرده به طوری كه تا اتفاقی از جنس قتلهای روستای \"کهل\" و یا درگیریهای تماشاگران فوتبال و چه و چه به وقوع میپيوندد بلافاصله \"حكمها\" و \"فريادها\" چنان برمیخيزد كه \"برويد، بگيريد و بكشيد\" و يا كيست مقصر چنين فاجعهای جز \"اين\" و جز \"آن\" و گویی پديدههای انسانی مسائلی تكخطی و بسيار سهل و ساده است و با پيدا كردن مقصری همهی مشكلاتش حل میشود.
همين سادهسازی عقل فريب است كه جا را برای \"عقلانيت نقادانه\" تنگ میكند تا نتواند ريشهيابی كند و زنهار دهد كه \"از پس اين قافله تاراج خزان میآيد آقايان\"! اينكه متجاوز يا قاتلی پيدا و قصاص شود سهل است ولی آنچه سخت است اين است كه همهی ما شهروندان ـ نه فقط مسئولان و روسای فلان ارگان و به همان دستگاه ـ از خود بپرسيم كه ما با اخلاقمان چه كردهايم؟ ما با برادرهایمان چه کرده ایم؟ چرا اخلاق اجتماعی مردمان نقدهی ما تا بدين پايه ضعيف شده كه با كوچکترين خشمی به راحتی بزرگترين گناه ـ قتل ـ را مرتكب میشويم؟ كجاست آن روحيهی همنوع دوستی، برادری، تعاون، ازخودگذشتگی، صبوری و ايستادگی در برابر نفس اماره و مكاره اين روز و روزگار؟مردمان نقده را چه شده است كه قتلهای دلخراش و رخدادهای جانآزار برای ما سهل و ممتنع شده است؟!
مبادا به اين فاجعهها و برادرکشیها عادت كنيم، به ياد بياوريم كه هستيم؟ (دو برادر، دو همشهری و از همه مهمتر دو انسان) كجا ايستادهايم؟ (نقده – شهر برادریها و دوستیها، شهر تاریخ مشترک و فرهنگ مشترک، اشکها و لبخندهای مشترک) و قرار است ـ و يا لااقل قرار بود ـ چه بكنيم؟
نقده شهر محمد اورازها، محسن شادیها و ... است و ما دستاندركار تدارک فاجعه يا تكثير آن نيستيم. ما برای اخلاق زندهايم، برای آنچه خدا مقدر كرده كه \"تخلقو به اخلاق الله\" شويم.
ما برای اخلاق زندهايم و برای اخلاق میميريم و اين راهی است كه انبياء و اوليا و نيكان و فرزانگان اين خاک به ما آموختهاند و آموختهاند كه از همان ابتدای تاريخ تاكنون قتل، قتل است و تجاوز، تجاوز . و قرار نيست كه قبحاش و پليديیاش تمام شود يا فراموش گردد و ناديده انگاشته شود. اگر چندين هزاره ديگر هم بر اين سياره بگذرد، اخلاق همان است كه بوده و معيارهای اخلاق جاودانند و هيچكس نمیتواند ادعا كند كه اخلاق خيلی پيشرفت كرده است. بله، ديگر آدمها، آدمها را نمیخورند، ولی هنوز قتل هست، تجاوز هست، كشتار هست. اگرچه اينها هست ولی اينها اصل نيست، اصل انسانیت است، اصل فداكاری است، اصل گذشت است، اصل ايثار است، اصل رعايت حق و حقوق ديگران است، اصل عدالت است. اين اصلها ارزشهای ما هستند و ارزشهای ما اخلاق ما را میسازند. ما زندهايم برای ارزشها، برای اخلاق، برای آنچه همه بودن ما را میسازد.
در پایان از تک تک شهروندان و مسئولان دلسوز تقاضا دارم از قانون جنگل فاصله گرفته و آستانهی تحمل خود را تا حد امکان افزایش دهند، سعی نمایند مشکلات و اختلاف نظرها را به شیوهی دیالوگ و اخلاق اسلامی – انسانی حل کنند. به اشتراکاتمان بیشتر از اختلافهایمان بها داده شود ـ برگزاری مراسمات مشترک و شاد به بهانههای مختلف بیشتر مد نظر قرار گیرد ـ نحوهی برخورد متمدنانه با اختلافات ترویج داده شود تا برخوردهایی چون گنگستر بازیهای نیروی انتظامی در مقابل چند جوان شاید بزهکار که با اشد قدرت آنهم در ملاءعام ـ درخت گردکان بدین بزرگی/ درخت خربزه ا... اکبر.
بايد دوباره به بازخوانی معنای برادری پرداخت، شايد دوای درد ما اين باشد، شايد!