جمهوری اسلامی و منافع ملی ایران
16:15 - 9 اردیبهشت 1394
Unknown Author
مهدی خلجی
وضعیت ناگوار و تحریمهای اقتصادی به همراه گسترش ناامنی و تهدید جنگ، درک بسیاری را از ریشهها و ابعاد مشکلات امروزی ایران تیره کرده است. بسیاری از فعالان سیاسی منتقد جمهوری اسلامی مشکل خود را با حکومت ایران، از قبیل مشکلات خانوادگی میدانند؛ یعنی ما هر دعوایی داریم در خانه میکنیم، ولی جلوی بیگانگان ما متحد هستیم و یک خانوادهایم. نوعی نگاهی قبیلهای، غیرتی.
یعنی آنچه جمهوری اسلامی در درون مرزهای ایران میکند با عقل سلیم، منافع ملی، دموکراسی، عدالت و امنیت سازگار نیست، ولی کارهایی که بیرون از آن مرز میکند همه در جهت منافع ملی ایران است. اینجاست که اردشیر زاهدی، وزیر خارجهی عصر پهلوی با آیتالله خامنهای دربارهی برنامهی هستهای یکسان میاندیشند؛ ولی اگر هر دو همزمان در ایران باشند، به احتمال زیاد، یکی از آنها مصونیت جانی نخواهد داشت. باز هم اینجاست که برخی چپهای ایرانی و حتا آمریکایی (از جمله مجلهی New Left Review) با احمدینژاد همدلی میکنند، در حالی که ثانیهای زیر سایهی دولت او تاب زیستن ندارند.
تحریمهای اقتصادی و خطر جنگ فاجعهبارند؛ ولی مسئولیت این فاجعه یکسره بر دوش عربستان سعودی، اسرائیل و آمریکا نیست. از این سه کشور نباید انتظار داشت که حافظ منافع ملی ایران باشند. دولت ایران مسئولیت کامل حفظ منافع ملی را دارد. من با افزایش تحریمها و جنگ مخالفام و با مذاکرات هستهای موافق. توافقی هستهای که تحریمهای کمرشکن را بردارد و از آن سو برنامهای هستهای را به حالت نیمه تعطیل درآورد، مبارکترین اتفاقی است که در جمهوری اسلامی میتواند بیفتد. ولی اینکه آیا جمهوری اسلامی و طرفهای دیگر مذاکرات به شیوهای مذاکره میکنند که این نتیجه حاصل شود، بحثی دیگر است. مذاکراتی که به چنین توافقی نرسد، یعنی نه تحریمها را به طور کامل بردارد نه برنامهی هستهای را به حالت نیمه تعطیل درآورد، از قضا به جنگ و تحریم بیشتر منجر میشود. یعنی توافق نامطلوب ممکن است در کوتاه مدت وضع را بهتر کند، ولی در درازمدت میتواند امنیت و اقصاد را بیش از وضعیت پیش از توافق تهدید کند.
مذاکرات و توافق هستهای یک رویداد دیپلماتیکاند. بارها اتفاق افتادهاند و باز هم اتفاق خواهند افتاد. ولی مسألهی اصلی سیاستهای جمهوری اسلامی است که در تقابل با دیگران تعریف میشود. این سیاستهای تقابلی منطق برنامههای هستهای و بلندپروازیهای حکومت در خاورمیانه را توجیه میکند. فرض کنیم که مذاکرات با موفقیت به نتیجهای مطلوب رسید، آیا تداوم سیاستهای منطقهای جمهوری اسلامی خطر تحریم و جنگ را برای همیشه از ایران دور میکند؟ همهی مشکلات با تحریمهای چهار پنج سال گذشته آغاز شده که با رفع آنها از میان برود؟
توصیف یا انتقاد از بلندپروازیهای منطقهای جمهوری اسلامی، نه جنگطلبی است نه مخالفت با مذاکرات هستهای؛ واقعیتی است که بر زندگی تکتک شهروندان ایرانی اثر میگذارد چه رسد به دیگر ملتهای منطقه. میتوان در هیاهیوی عوامزدگی مباحث سیاست و سیاست خارجی، مانند احمدینژاد حرفهایی تودهپسند زد و بعد هم از آسیبدیدن همان توده باکی نداشت. محبوبیت در میان تودهی مردم، به سود شخص فرد محبوب اگر باشد، لزوماً به سود مردم نیست.
جنگ بد است، تحریم اقتصادی هم بد است. ولی سیاستهایی که به جنگ و تحریم منجر میشوند هم بدند. سیاست خارجی جمهوری اسلامی در سالهای آینده هیچ نشانی از آرامش و صلح ندارد. به جمهوری اسلامی همانقدر در سیاست خارجیاش میتوان امید بست و اعتماد کرد که در سیاست داخلیاش. نهادهای انتخابی در تعیین سیاست داخلی همانقدر اثر دارند که در سیاست خارجی. جمهوری اسلامی هماناندازه در سیاست داخلی اقتدارگراست که در سیاست خارجی سلطهجوست. بنیاد ایدئولوژیک جمهوری اسلامی، از حفظ منافع ملی ایران در داخل مرزهای ایران همانقدر ناتوان است که در خارج از مرزها. تفکیک این دو تنها فریب خوردن و فریب دادن است.
چاره چیست؟ براندازی رژیم؟ در سیاق وضعیت ایران، براندازی رژیم تعبیری کمابیش بیمعناست. در جایی که اغلب مردم حتا از شمار و هویت زندانیان سیاسی بیخبرند، سخن گفتن از براندازی شوخی است. ایدهآل این بود که جنبش مدنی و سیاسی خشونتستیزی بتواند تحول سیاسی را به ارمغان آورد. ولی هیچ نشانهای از ظهور و حیات این جبنش هم دیده نمیشود. چه باید کرد؟
برای کوتاه مدت، کارهای کوچک ممکنو بایستهاند؛ هر کاری که بتواند بر حکومت فشار آورد تا منافع عموم را درنظر بگیرد. در درازمدت دو کار ضروری است: آموزش مدنی و دوم تلاش برای آگاهی و فهم واقعیت سیاسی در جامعهای که ذهنیتی سیاستزده دارد ولی در عمل دلزده از سیاست است؛ سخت مستعد برانگیختهشدن تودهوار و کنش جمعی خودویرانگر است ولی به کنش سیاسی سازماندهیشده و با برنامه دراز مدت علاقهای ندارد.
تیتر از آژانس خبررسانی کُردپا است(برگرفته از فیسبوک نویسنده)
وضعیت ناگوار و تحریمهای اقتصادی به همراه گسترش ناامنی و تهدید جنگ، درک بسیاری را از ریشهها و ابعاد مشکلات امروزی ایران تیره کرده است. بسیاری از فعالان سیاسی منتقد جمهوری اسلامی مشکل خود را با حکومت ایران، از قبیل مشکلات خانوادگی میدانند؛ یعنی ما هر دعوایی داریم در خانه میکنیم، ولی جلوی بیگانگان ما متحد هستیم و یک خانوادهایم. نوعی نگاهی قبیلهای، غیرتی.
یعنی آنچه جمهوری اسلامی در درون مرزهای ایران میکند با عقل سلیم، منافع ملی، دموکراسی، عدالت و امنیت سازگار نیست، ولی کارهایی که بیرون از آن مرز میکند همه در جهت منافع ملی ایران است. اینجاست که اردشیر زاهدی، وزیر خارجهی عصر پهلوی با آیتالله خامنهای دربارهی برنامهی هستهای یکسان میاندیشند؛ ولی اگر هر دو همزمان در ایران باشند، به احتمال زیاد، یکی از آنها مصونیت جانی نخواهد داشت. باز هم اینجاست که برخی چپهای ایرانی و حتا آمریکایی (از جمله مجلهی New Left Review) با احمدینژاد همدلی میکنند، در حالی که ثانیهای زیر سایهی دولت او تاب زیستن ندارند.
تحریمهای اقتصادی و خطر جنگ فاجعهبارند؛ ولی مسئولیت این فاجعه یکسره بر دوش عربستان سعودی، اسرائیل و آمریکا نیست. از این سه کشور نباید انتظار داشت که حافظ منافع ملی ایران باشند. دولت ایران مسئولیت کامل حفظ منافع ملی را دارد. من با افزایش تحریمها و جنگ مخالفام و با مذاکرات هستهای موافق. توافقی هستهای که تحریمهای کمرشکن را بردارد و از آن سو برنامهای هستهای را به حالت نیمه تعطیل درآورد، مبارکترین اتفاقی است که در جمهوری اسلامی میتواند بیفتد. ولی اینکه آیا جمهوری اسلامی و طرفهای دیگر مذاکرات به شیوهای مذاکره میکنند که این نتیجه حاصل شود، بحثی دیگر است. مذاکراتی که به چنین توافقی نرسد، یعنی نه تحریمها را به طور کامل بردارد نه برنامهی هستهای را به حالت نیمه تعطیل درآورد، از قضا به جنگ و تحریم بیشتر منجر میشود. یعنی توافق نامطلوب ممکن است در کوتاه مدت وضع را بهتر کند، ولی در درازمدت میتواند امنیت و اقصاد را بیش از وضعیت پیش از توافق تهدید کند.
مذاکرات و توافق هستهای یک رویداد دیپلماتیکاند. بارها اتفاق افتادهاند و باز هم اتفاق خواهند افتاد. ولی مسألهی اصلی سیاستهای جمهوری اسلامی است که در تقابل با دیگران تعریف میشود. این سیاستهای تقابلی منطق برنامههای هستهای و بلندپروازیهای حکومت در خاورمیانه را توجیه میکند. فرض کنیم که مذاکرات با موفقیت به نتیجهای مطلوب رسید، آیا تداوم سیاستهای منطقهای جمهوری اسلامی خطر تحریم و جنگ را برای همیشه از ایران دور میکند؟ همهی مشکلات با تحریمهای چهار پنج سال گذشته آغاز شده که با رفع آنها از میان برود؟
توصیف یا انتقاد از بلندپروازیهای منطقهای جمهوری اسلامی، نه جنگطلبی است نه مخالفت با مذاکرات هستهای؛ واقعیتی است که بر زندگی تکتک شهروندان ایرانی اثر میگذارد چه رسد به دیگر ملتهای منطقه. میتوان در هیاهیوی عوامزدگی مباحث سیاست و سیاست خارجی، مانند احمدینژاد حرفهایی تودهپسند زد و بعد هم از آسیبدیدن همان توده باکی نداشت. محبوبیت در میان تودهی مردم، به سود شخص فرد محبوب اگر باشد، لزوماً به سود مردم نیست.
جنگ بد است، تحریم اقتصادی هم بد است. ولی سیاستهایی که به جنگ و تحریم منجر میشوند هم بدند. سیاست خارجی جمهوری اسلامی در سالهای آینده هیچ نشانی از آرامش و صلح ندارد. به جمهوری اسلامی همانقدر در سیاست خارجیاش میتوان امید بست و اعتماد کرد که در سیاست داخلیاش. نهادهای انتخابی در تعیین سیاست داخلی همانقدر اثر دارند که در سیاست خارجی. جمهوری اسلامی هماناندازه در سیاست داخلی اقتدارگراست که در سیاست خارجی سلطهجوست. بنیاد ایدئولوژیک جمهوری اسلامی، از حفظ منافع ملی ایران در داخل مرزهای ایران همانقدر ناتوان است که در خارج از مرزها. تفکیک این دو تنها فریب خوردن و فریب دادن است.
چاره چیست؟ براندازی رژیم؟ در سیاق وضعیت ایران، براندازی رژیم تعبیری کمابیش بیمعناست. در جایی که اغلب مردم حتا از شمار و هویت زندانیان سیاسی بیخبرند، سخن گفتن از براندازی شوخی است. ایدهآل این بود که جنبش مدنی و سیاسی خشونتستیزی بتواند تحول سیاسی را به ارمغان آورد. ولی هیچ نشانهای از ظهور و حیات این جبنش هم دیده نمیشود. چه باید کرد؟
برای کوتاه مدت، کارهای کوچک ممکنو بایستهاند؛ هر کاری که بتواند بر حکومت فشار آورد تا منافع عموم را درنظر بگیرد. در درازمدت دو کار ضروری است: آموزش مدنی و دوم تلاش برای آگاهی و فهم واقعیت سیاسی در جامعهای که ذهنیتی سیاستزده دارد ولی در عمل دلزده از سیاست است؛ سخت مستعد برانگیختهشدن تودهوار و کنش جمعی خودویرانگر است ولی به کنش سیاسی سازماندهیشده و با برنامه دراز مدت علاقهای ندارد.
تیتر از آژانس خبررسانی کُردپا است(برگرفته از فیسبوک نویسنده)