تجزیه یا فروپاشی؟ هم فروپاشی هم تجزیه ــ بخش ١
17:08 - 26 مرداد 1392
Unknown Author
بهزاد خوشحالی
آیا دلایل \"فروپاشی شوروی\"، همان علتهای \"فروپاشی ایران\" نیز خواهند بود
برآوردی تطبیقی میان آنچه در ابتدای دههی نود میلادی سدهی بیستم، یکی از بزرگترین امپراتوریهای تاریخ - پهناورترین کشور جهان - را به ورطهی فروپاشی افکند با آنچه از ابتدای پیروزی انقلاب ایران و روی کار آمدن جمهوری اسلامی تا به امروز، میتوان مشاهده کرد به روشنی نشان میدهند که پروسهی فروپاشی کشورها نیز چونان روند شکلگیری آنها میتواند از مجموعهای از سازوکارهای مشترک پیروی نماید. مکانیسمهایی که تنها با جابجایی برخی واژگان - آن هم تنها به دلیل خاستگاه و اقتضائات - حتی قابلیت آن را نیز خواهد داشت که به صورت یک مقایسهی تطبیقی نیز، قابل بررسی و البته دفاع باشد.
در این نوشتار ابتدا به بررسی مهمترین علل فروپاشی شوروی سابق خواهیم پرداخت و در بخش پایانی، تنها به مفاهیم و اصطلاحاتی خواهیم پرداخت که نظام جمهوری اسلامی در ایران، حسب اقتضا، بازتولید و مجددا اقدام به نامگذاری آن نموده است چرا که بر این باورم شواهد آنچنان گویا و در دسترس هستند که نیازی به موارد مورد تطبیق در سیستم کنونی ایران احساس نخواهد شد.
اشارهای کوتاه به شوروی سابق
اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی كشوری كثیرالمله با تاکید بر حضور ملیتها و اقوام گوناگون در قانون اساسی این کشور بود که به صورت رسمی، تعریف و همهی حقوق ملت بودن در مورد آنها به رسمیت شناخته شده بود. اقوام و ملل ساكن در این سرزمین با داشتن زبان ملی، آداب و سنن ملی و مذاهب و فرقههای متنوع در كنار هم میزیستند، فرهنگ مشترك آنها بر مبنای فرهنگهای ملی و تاثیرپذیری متقابل این فرهنگها شكل میگرفت و جایی برای تبعیضات ملی و تنازع قومی باقی نمیماند. و همه اقوام و ملتها، صرفنظر از منسوبیت ملی، مذهبی و نژادی در صلح و صفا زندگی میكردند و برابری و برادری هسته اصلی مناسبات میان ملتها را تشكیل میداد.
در زمینهی اقتصادی و نظام توزیعی نیز \"عدالت توزیعی\" با وجود کاستیهای بسیار، همچنان خود را متعهد به توزیع یکسان در تمامی زمینهها میدید و به جرات میتوان گفت در بیشتر دوران هفتاد سالهی نظام سوسیالیستی، آنچه به عنوان \"ضریب جینی\" شناخته شده و در سادهترین معنا، شکاف فقیر- غنی خوانده میشود در یکی از بهینهترین حالات خود بود.
اما پرسش مهمی که باید بدان پرداخته شود آن است که این ابرقدرت بزرگ، چگونه به ناگاه درهم شکست و آیا اصولا میتوان گفت شوروی یک شبه از جغرافیای سیاسی، محو شد؟
پاسخ بیگمان منفی خواهد بود و به همین دلیل، تلاش خواهیم کرد تا آنجا که ممکن است به بررسی دلایلی بپردازیم که از همان آغاز تا دسامبر١٩٩١ به مثابه یک گلوله برف کوچک که از فراز یک بلندی به سوی پایین میلغزد و سرانجام به کوهی غیرقابل کنترل تبدیل میشود شوروی را به از هم فروپاشید.
هرچند پژوهشگران بزرگ اندیشی چون دکتر حسین بشیریه چهار عامل بحران سلطه و استیلا و افزایش نارضایتی عمومی؛ بحران در ایدئولوژی مشروعیتبخشی که حاکمیت بر اقشار مختلف جامعه تحمیل میکند؛ بحران کارآمدی در روند بورکراسی که سازوکار یک جامعه را پیش میبرد و بحران در همبستگی طبقه حاکم و ناتوانی در تضمین منافع آن را بنیادیترین عوامل این شگفتی تاریخی برمیشمارند اما لازم میدانم به صورتی جزییتر، به بررسی دلایل و در ادامه هدف خود از طرح این موضوع بپردازم.
عوامل داخلی فروپاشی شوروی:
- حاکمیت مطلق ایدئولوژی مارکسیسم دولتی بر تمامی شوون سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و تربیتی
- دیکتاتوری و خفقان حاکم بر جامعه و جنایات ضد بشری دولتمردان و سردمداران این کشور که که زمینههای اجتماعی را برای کاهش سطح مشارکت سیاسی مردم فراهم آورد. بر اثر این خط و مشی دیکتاتور منشانه و سیاستهای استبدادی، میلیونها نفر به طور وحشیانهای به مرگ محکوم شدند که نتیجه آن ایجاد تنفر و بیاعتمادی در مردم نسبت به نظام حاکم بود.
- بیاعتقادی رهبران شوروی به ایدئولوژی کمونیستی و نفاق در گفتار و رفتار آنان که پایگاه مردمی نظام را به شدت در معرض خطر قرار داد.
- تأکید بر توسعه تک بعدی و بیتوجهی به توسعه متوازن باعث عقبماندگی این کشور در عرصههای فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و ضربهپذیری آن شد.
- اختلافهای داخلی در درون حزب کمونیسم و تشدید اختلاف نیروها در نظام شوروی و کشیده شدن اختلافهای درونی به بیرون
- مبارزه مستمر با ارزشهای ریشهدار و سنتی جامعه، بحرانها و خلأهای بسیار زیادی را به وجود آورد که حزب کمونیست و ایدئولوژی سوسیالیسم به هیچ وجه توانایی پاسخ گویی به آنها را نداشت.
- سیاستهای یکسانسازی فرهنگی و قومی، علاوه بر صرف هزینههای مالی و انسانی فراوان، منجر به انباشت تدریجی نفرت و استمرار آن در میان دیگر ملیتهای ساکن شوروی شد
- فدراسیون روسیه با در پیش گرفتن سیاست \"برادر بزرگ\" در برابر سایر ملیتها، خود به بزرگترین عامل تبعیض سیستماتیک همه جانبه تبدیل شد
- گسترش فحشا به صورت سیستمی و رواج اعتیاد به الکل که ساختار اجتماعی کشور را با تهدید تلاشی مواجه ساخت و به سقوط شدید بهرهوری نیروی کار نیز منجر گشت
- آلودگی قشر وسیعی از جوانان به فساد اخلاقی در تمامی شوون و تبدیل شدن آن به هنجار
- گسترش قمارخانهها و كلوپهای شبانه به جای فرهنگسراها، كتابخانهها و سینماها و سقوط ناگهانی ادبیات و تئاتر پرآوازهی روس
- از دست رفتن جذابیت علم و هنر به عنوان یک وجهه و شان اجتماعی و کاهش سهم تولید علم شوروی پس از یک دوران دو دههای شکوفایی و اوج
بر اثر آنچه در سپهر اجتماعی شوروی در سالهای متاخر روی داد به تدریج فرهنگ نگاه از بالا نهادینه و فرهنگ مردمی و انسانی در مقابل فرهنگ خودخواهی و برتریجویی تاب از کف ربود و شرایطی به وجود آمد که فرصتطلبان، ثروتهای باد آورده، قـدرت سیاسی و اقتصـادی را قبضه و ارادهی خود را به همـگان تحمیل نمـودند.
- به باور بسیاری، با مرگ لنین، شوروی نتوانست از طریق مدارس و رسانههای زیر كنترل دولت، سوسیالیسم را در مغز و قلب نسلهای تازه جای دهد. آموزش در شوروی در دهه ی سوم انقلاب، تا حد یک سیستم شستشوی مغزی تنزل پیدا کرد.
شوروی بین سالهای ١٩٤٥ تا ١٩٨٥ کارکردهای زیادی چون توانایی همسان سازی و وابستهسازی مجموعهای از کشورهای پیرامونی و نیمه پیرامونی، نهادسازی فراملی، توانایی القای قواعد تنظیم کننده رفتار واحدهای پیرامونی، ...را از خود به خوبی بروز داده بود، اما این ابرقدرتی بر مبنای ارکان واقعی قدرت یعنی رشد پایدار اقتصادی بنا نشده بود. روسها خیلی تلاش کردند در برابر تلاش کشورهای غربی برای القای الگوی توسعه از طریق ساختارهای بینالمللی غربی، الگوی راه رشد غیرسرمایهداری را القا کنند. البته بطور ظاهری تا اندازه زیادی هم موفق شدند. به گونهای که در دهه های ١٩٦٠ و ١٩٧٠ مدل توسعه اقتصادی اتحاد جماهیر شوروی یکی از دو مدل رشد صنعتی تلقی میشد و توسط بسیاری از نظریهپردازان اقتصاد سیاسی به رسمیت شناخته شده بود. اما این جایگاه و مرتبه مبتنی بر رشد هماهنگ و متوازن عناصر قدرت نبود. بررسی مدل حکومتی اتحاد جماهیر شوروی حاکی از این است که این مدل حداقل از سه محور اساسی برخوردار بود. این محورها عبارت بودند از:
-الگوی راه رشد غیر سرمایهداری در عرصه اقتصادی،
-الگوی سانترالیسم دمکراتیک در عرصه سیاسی
- الگوی سیاست خارجی سوسیالیستی در روابط با کشورهای سوسیالیست یا عضو بلوک شرق
واقعیت قابل تأکید این است که مدل شوروی در واقع در هر سه الگو با شکستهای قابل ملاحظهای روبرو شد. در عرصه اقتصادی روند کاهش رشد اقتصادی شوروی از دهه ١٩٧٠آغاز شد و به سرعت توان رقابتی این کشور را به تحلیل برد.
- در عرصه سیاسی، الگوی تمرکزگرایی دمکراتیک هیچگاه نتوانست به خلق هویت شورویایی برای اقوام مختلفی که این امپراتوری را شکل میدادند، بینجامد. در مقابل، این الگو وضعیت را به گونهای رقم زده بود که کوچکترین تصمیمها در نواحی دور افتاده شوروی نیز نیازمند اخذ دستور از حکومت مرکزی بود. در حوزه سیاست خارجی نیز رهبران شوروی تعهداتی را برای خود ایجاد کرده بودند که عملاً فاقد توانایی لازم برای پاسخگویی به آن بودند. در واقع موقعیت ابرقدرتی شوروی و الزامات ناشی از آن با تواناییها و ظرفیتهای این کشور تعارض داشت.
- بسیاری دیگر فروپاشی شوروی را به دوره برژنف و پس از آن مربوط میدانند. شاید همانگونه که تاریخدانان و دانشمندان علوم سیاسی چون \"استفان کوتکین\" اظهار داشتهاند تنها افزایش قیمت نفت از دهه ١٩٧٠ موجب تأخیر در فروپاشی اقتصادی شوروی و برآورده شدن آرزوهای رهبران این کشور شد.
- سرکوبهای شدید سیاسی مخالفان و منتقدان وضع موجود ایدئولوژی و حاکمیت سیاسی، اعدامهای عقیدتی و فرار نخبگان در مقاطع گوناگون از کشور
- تدوین سیستم برنامهریزی مرکزی و اولویت بخشی به اقتصاد دستوری
- عدم تدوین یک مدل کامل برای اصلاحات و عدم توجه به میزان ظرفیت یک سیستم سیاسی و اجتماعی برای تغییر پس از احساس ضرورت تحولات
- فقدان ظرفیت سیستم سیاسی و اجتماعی برای انقباض و انبساط پس از ظهور آثار چرخههای معیوب ناشی از دوران تسلط نظام برنامهریزی مرکزی که به دلیل شکلگیری نوعی انعطافناپذیری، سرانجام به نابودی سیستم انجامید
- خوشبینی و خیالپردازی نسل آخر رهبران در مورد قطعی بودن موفقیت اصلاحات بدون توجه به تنشهای فزاینده در سیستم و ارتعاشات اجزای آن که در نهایت به ظهور واگرایی ملی و انفجار اجتماعی منجر گشت
- بیتوجهی به الزامات بنیادین اقتصاد و شتاب عجولانه برای دستیابی به اهداف بدون در نظر گرفتن ضرورت وجود فضای آرام و همچنین حفظ اقتدار سیاسی
- امید واهی بستن به تکرار اعتماد مردم با وجود انباشت نارضاییها در دورههای گوناگون
- فراگیر شدن بحرانهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی و از دست دادن تمامی پشتوانههای مردمی
- کاهش ارزش پول ملی شوروی به میزان ٤٠ هزار برابر در مقابل دلار و بدهیهای خارجی ١٦٠ میلیارد دلاری
- ناتوانی در رویارویی و تامین نیازهای جدید جامعه با منشا خارج سیستمی و فقدان قدرت سیستم برای پاسخگویی به این نیازها نیست که سیستم را وارد بحران بازگشت ناپذیر نمود
- در مورد شکست در ساختن هویت شوروی نیز باید گفت رهبران اتحاد جماهیر شوروی با تکیه بر ایدئولوژی تلاش زیادی داشتند که از انسجام ملتهای متنوع با فرهنگ و مذهب مختلف یک هویت واحد به نام شوروی ایجاد کنند. هر چند حدود ٤ دهه برای این هدف تلاش شد، اما وجود مشکلات اقتصادی با کاهش قدرت ایدئولوژیکی سرانجام موجب تکه تکه شدن این پیکره نامتجانس شد.
- در زمینهی اختلافات سیاسی نیز باید گفت وقتی از فروپاشی شوروی سخن به میان میآید برخی از طرفداران نظریه دخالت خارجی در فروپاشی شوروی از نقش گورباچف سخن به میان میآورند. اما واقعیت این است که گورباچف امید داشت برنامههای اصلاحات اقتصادی و سیاسی او (پروستریکا و گلاسنوست) باعث افزایش سطح زندگی و مدرنیزاسیون شوروی شود، ولی ساختار سیاسی و اقتصادی این کشور قابلیت آن را نداشت. گرچه تلاش گورباچف به نوعی برای مهیا کردن شوروی برای مطالبات مردم بود، اما دموکراتیزاسیون اتحاد شوروی و اروپای شرقی عملاً قدرت حزب کمونیست و حتی خود گورباچف را زیر سوال برد. چون با مخالفت شدید و کودتای وفاداران تندروی حزب کمونیست روبرو شد
- ظهور و تشدید نارضایتیهای مردمی از حكومت مركزی در اواخر شوروی سابق
- واقعه اتمی چرنوبیل
- افت شدید اقتصاد شوروی در شرایط كاهش بیسابقه بهای نفت تا بشكهای شش دلار
- نایاب شدن اجناس و كالاها در مغازهها
- آغاز نافرمانی مردمی در سراسر كشور
- ناکارآمدی و ضایعات و بهرهوری ضعیف و فقدان انضباط در کار و رشد کند در شاخصهای زندگی
- \"شکست شاخصهای زیستی سوسیالیستی\" مانند \"رشد آگاهی و سطح فرهنگی\"، \"مصرف معقول\"، \"رژیم غذایی عاقلانه\" و \"خدمات عمومی با کیفیت\" و \"استفادۀ مناسب از اوقات فراغت هم از نظر اخلاقی و هم از نظر زیبایی شناختی\"
- برنامهریزی ضعیف و مدیریت قدیمی و منسوخ و کوتاهی در بکارگیری نوآوریهای علمی و فنی و تکیۀ بیشتر بر شیوههای تولید گسترده تا شیوۀ تولید فشرده و فقدان انضباط در کار موجب نارسایی و کمبودهای اقتصادی
- تاکید بر سیاست همزیستی مسالمت آمیز و پرهیز از جنگ در عین پافشاری بر تداوم فراگیر و بینالمللی مبارزۀ طبقاتی
- اتهام افکنی به دیگری امپریالیسم در دهۀ ١٩٧٠ و عنوان نمودن رسانهای - تبلیغی ضدیت با اتحاد شوروی در قالب طرح مسالۀ \"ناراضیان\" و \"حقوق بشر\" و همچنین افزایش برنامههای رادیو اروپای آزاد و رادیو آزادی با دستاویز قرار دادن کارزار ایدئولوژیک غرب علیه اتحاد شوروی و ضرورت مواجهه با آن
- سقوط نظام بهداشت و درمان به دلیل واردات داروهای بیکیفیت به دنبال از دست دادن واردات داروی با کیفیت اروپای شرقی
- بیتوجهی و اهمیت ندادن به خیزشهای ناسیونالیستی در مناطق بالتیک
عوامل خارجی فروپاشی شوروی:
- کشاندن شوروی به مسابقه تسلیحاتی و گسترش ابعاد آن برای سوق دادن این کشور به توسعه تک بعدی و غافل ماندن از سایر ابعاد توسعه. این امر فاصله سطح زندگی مردم شوروی از کشورهای غربی را بسیار زیاد کرد. اگرچه در شوروی هیچ کس بدون خانه نبود، آموزش رایگان امری همهگیر شده بود و درصد بیسوادی نزدیک به صفر بود، اما سطح زندگی، رفاه عمومی و دسترسی به امکانات دیگر، با مردم غرب قابل مقایسه نبود
- محاصره سیاسی - امنیتی شوروی توسط آمریکا وغرب براساس دکترینهای آیزنهاور، کندی، جانسون، نیکسون، کارتر و ریگان، ارتباط مردمی این کشور را با جهان غرب به کلی قطع نمود واز سوی دیگر تبلیغات نظام کمونیستی و سردمداران شوروی بر ضد غرب کاملا غیرواقعی بود به گونهای که بعد از فروپاشی شوروی، مردم آن با واقعیتهایی مواجه شدند که ماهیت تبلیغات دولتمردان کشورشان را آشکار ساخت
- تحریمهای اقتصادی و صنعتی غرب بر علیه این کشور و نفوذ و تسلط غرب بر مؤسسات مالی بینالملل نظیر صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی، مانع اعطای تسهیلات مالی این نهادها به اتحاد جماهیر شوروی و مجموعه اردوگاه شرق شد. از سوی دیگر شعار ایدئولوژی کمونیسم که «هر کس باید به اندازه توانش کار کند و به اندازه نیازش برداشت نماید» شعاری غیرواقعی و بدون ضمانت اجرایی بود. تحقق این شعار تنها با تقوا و ایمان امکانپذیر بود که کمونیسم از هر دوی آنها بیبهره بود. بنابراین راهی جز حاکمیت زور و برخوردهای استبدادی نداشت نتیجه چنین اقتصادی بیتوجهی به سطح زندگی مردم و هدر رفتن ثروتهای ملی بود
- جنگهای سلطهگرایانه و مداخلات نظامی شوروی نظیر جنگ کره، درگیری در چین، جنگ ویتنام، رقابتهای نظامی در آفریقا و جنگ افغانستان، که یکی پس از دیگری در گرفت، بنیه اقتصادی شوروی را تضعیف کرد. از آنجا که هزینه رقابتهای وسیع نظامی عمدتا بر عهده مردم شوروی بود، لذا هر روز بر دامنه نارضایتیهای مردم افزوده میشد
- به راه انداختن جنگ تبلیغاتی و روانی گسترده بر ضد اتحاد جماهیر شوروی توسط امپراطوری خبری غرب، جهت تخریب چهره آن کشور و بزرگ نمایی نقاط ضعف و..
- پشتیبانی وسیع غرب از مخالفان نظام حاکم بر شوروی از یک طرف و بیاعتبار ساختن نهادهای قضایی، امنیتی و انتظامی شوروی از طرف دیگر، زمینه را برای ترویج آنارشیسم و طغیانهای اجتماعی فراهم ساخت
- پشتیبانی همه جانبهی مالی و معنوی از نهضتهای آزادیبخش جهان که در نهایت این کشور را در مسیر ورشکستگی اقتصادی قرار داد
- هزینههای بسیار سنگین لشکرکشی به افغانستان و درگیرشدن در یک جنگ فرسایشی بلند مدت که در نهایت، این کشور را به نابودی کشاند
- سیستم اقتصادی شوروی مبتنی بر دو رکن بیشتر نبود؛ یکی فروش نفت و دیگری اقتصاد کشاورزی؛ هر چند خروشچف در سال ١٩٦١ به اقتصاد شوروی میبالید که تولید ناخالص داخلی این کشور از ایالات متحده پیشی گرفته، اما به زودی ناتوانیهای اقتصادی شوروی بروز کرد. رشد تولید ناخالص داخلی شوروی در سال ١٩٧٠ به زیر ٣ درصد و در سال ١٩٨٥ به ١.٦ درصد کاهش یافت.
- نظام شوروی سابق با افزایش سهم مخارج دفاعی و نظامی در بودجه اقتصادی، در بخش نظامی همواره سهم رو به ازدیادی را ازمنابع مولد اقتصادی به خود جذب میکرد و این سهم در تولید ناخالص ملی حداقل به ١٣ درصد میرسید. علاوه بر این بخش قابل توجهی از نیروی کار ماهر و فنی نیز به این بخش منتقل شده بودند.
- زمامداران شوروی سابق با پذیرفتن تعهدات فراتر از توان و ظرفیت اقتصادی برای القای ایدئولوژی خود و جذب همپیمانان بیشتر، در سیاست خارجی خود تعهداتی پذیرفته بودند که در توان اقتصادی این کشور نبود. روسها به دلیل الزامات سیاسی و ایدئولوژیک از منطق اقتصادی چشم پوشی میکردند. کالاها میان کشورهای این بلوک به قیمت غیرواقعی مبادله میشد، در تقسیم کار میان کشورها اصل مزیت نسبی نادیده گرفته میشد و بیشتر جنبه رقابت با غرب مورد توجه قرار داشت. در اوایل دهه ١٩٧٠ که قیمت نفت شدیداً افزایش پیدا کرد، رهبران شوروی هر بشکه نفت را به مبلغ کمتر از سه دلار به کشورهای اروپایی شرقی میفروختند. این قیمتها در سال ١٩٧٥ به ٧ دلار افزایش پیدا کرد، لکن هنوز با قیمت ٥/١٠ دلاری اوپک فاصله زیادی داشت. علاوه بر این شوروی قیمت کالاهای صادراتی خود را به اعضای بلوک شرق بدون در نظر گرفتن قیمت جهانی آنها، در چهارچوب قراردادهای پنج ساله تعیین میکردند. به همین دلیل شوروی در اواخر عمر خود به واردات مایحتاج خود؛ نه تنها صنایع بلکه محصولات کشاورزی از غرب نیازمند شده بود. این موضوع بیش از همه عوامل موجب شکست ایده شوروی شد.
- در زمینهی رقابت تسلیحاتی نیز باید گفت مهمترین مساله در بیمنطقی اقتصادی اتحاد جماهیر شوروی رقابت تسلیحاتی بود که هر چند از الزامات ابرقدرتی محسوب میشود اما در توان واقعی اقتصادی این کشور نبود. اغلب تخمینها بر این فرض هستند که مخارج نظامی شوروی ١٠ الی ١٧ درصد تولید ناخالص داخلی این کشور بوده و تا قبل از ١٩٧٦ هر سال نرخ رشدی بین ٤ تا درصد داشته و در سالهای بعد تا سال ١٩٨٢ به دو رصد کاهش یافته بود. در هر صورت این آمار و ارقام نشان میدهد بخش قابل توجهی از درآمد این کشور صرف مسابقه تسلیحاتی با غرب میشد. به همین دلیل برخی از تحلیلگران حتی از بازی هوشیارانه آمریکا در این حوزه سخن میگویند. آمریکا با علم به ناتوانی اقتصادی شوروی به ادامه مسابقه تسلیحاتی، با اعلام اجرای طرح دفاع استراتژیک فضایی معروف به (S.D.I) موجب عقب نشینی اجباری شوروی و در نهایت سقوط این ابر قدرت شد.
- جنگ افغانستان که ارتش اتحادیهی جماهیر شوروی پیشین را در باتلاق مقاومت مردم افغانستان درگیر ساخت و به صورت یک جنگ فرسایشی چند ساله، هزینههای اقتصادی، نظامی و سیاسی بسیاری روی دست حاکمان توسعه طلب کرملین گذارد به باور بسیاری، نقطه ی شروع فروپاشی همه جانبهی این اتحادیهی بزرگ و نیرومند شد و با تاثیر بر تمامی حوزههای سپهر جغرافیای سیاسی شوروی، به مبدا تقویم شمارش معکوس درهم شکستن این کشور گره خورد.
اتحادیهی جماهیر شوروی سوسیالیستی که تا یک روز پیش از فروپاشی، به جرات، بر نیمی از جهان، سیادت عقیدتی و ایدئولوژیک داشت و به تنهایی مساحتی بالغ بر ٢٢میلیون کیلومتر مربع از گوی خاکی را قلمرو بزرگترین امپراتوری عصر ساخته بود در نقطه ی صفر چنان از هم پاشید که حتی رهبران نیز از پذیرش اداره و کنترل کشور سرباز زدند، تانکهای ارتش برای حداقل ساختن هزینهی گذار به خیابانها آمدند و اتفاقا شهروندان دیروز شوروی نیز با آغوش باز و روی گشاده به استقبال فروپاشی شتافتند.
آیا دلایل \"فروپاشی شوروی\"، همان علتهای \"فروپاشی ایران\" نیز خواهند بود
برآوردی تطبیقی میان آنچه در ابتدای دههی نود میلادی سدهی بیستم، یکی از بزرگترین امپراتوریهای تاریخ - پهناورترین کشور جهان - را به ورطهی فروپاشی افکند با آنچه از ابتدای پیروزی انقلاب ایران و روی کار آمدن جمهوری اسلامی تا به امروز، میتوان مشاهده کرد به روشنی نشان میدهند که پروسهی فروپاشی کشورها نیز چونان روند شکلگیری آنها میتواند از مجموعهای از سازوکارهای مشترک پیروی نماید. مکانیسمهایی که تنها با جابجایی برخی واژگان - آن هم تنها به دلیل خاستگاه و اقتضائات - حتی قابلیت آن را نیز خواهد داشت که به صورت یک مقایسهی تطبیقی نیز، قابل بررسی و البته دفاع باشد.
در این نوشتار ابتدا به بررسی مهمترین علل فروپاشی شوروی سابق خواهیم پرداخت و در بخش پایانی، تنها به مفاهیم و اصطلاحاتی خواهیم پرداخت که نظام جمهوری اسلامی در ایران، حسب اقتضا، بازتولید و مجددا اقدام به نامگذاری آن نموده است چرا که بر این باورم شواهد آنچنان گویا و در دسترس هستند که نیازی به موارد مورد تطبیق در سیستم کنونی ایران احساس نخواهد شد.
اشارهای کوتاه به شوروی سابق
اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی كشوری كثیرالمله با تاکید بر حضور ملیتها و اقوام گوناگون در قانون اساسی این کشور بود که به صورت رسمی، تعریف و همهی حقوق ملت بودن در مورد آنها به رسمیت شناخته شده بود. اقوام و ملل ساكن در این سرزمین با داشتن زبان ملی، آداب و سنن ملی و مذاهب و فرقههای متنوع در كنار هم میزیستند، فرهنگ مشترك آنها بر مبنای فرهنگهای ملی و تاثیرپذیری متقابل این فرهنگها شكل میگرفت و جایی برای تبعیضات ملی و تنازع قومی باقی نمیماند. و همه اقوام و ملتها، صرفنظر از منسوبیت ملی، مذهبی و نژادی در صلح و صفا زندگی میكردند و برابری و برادری هسته اصلی مناسبات میان ملتها را تشكیل میداد.
در زمینهی اقتصادی و نظام توزیعی نیز \"عدالت توزیعی\" با وجود کاستیهای بسیار، همچنان خود را متعهد به توزیع یکسان در تمامی زمینهها میدید و به جرات میتوان گفت در بیشتر دوران هفتاد سالهی نظام سوسیالیستی، آنچه به عنوان \"ضریب جینی\" شناخته شده و در سادهترین معنا، شکاف فقیر- غنی خوانده میشود در یکی از بهینهترین حالات خود بود.
اما پرسش مهمی که باید بدان پرداخته شود آن است که این ابرقدرت بزرگ، چگونه به ناگاه درهم شکست و آیا اصولا میتوان گفت شوروی یک شبه از جغرافیای سیاسی، محو شد؟
پاسخ بیگمان منفی خواهد بود و به همین دلیل، تلاش خواهیم کرد تا آنجا که ممکن است به بررسی دلایلی بپردازیم که از همان آغاز تا دسامبر١٩٩١ به مثابه یک گلوله برف کوچک که از فراز یک بلندی به سوی پایین میلغزد و سرانجام به کوهی غیرقابل کنترل تبدیل میشود شوروی را به از هم فروپاشید.
هرچند پژوهشگران بزرگ اندیشی چون دکتر حسین بشیریه چهار عامل بحران سلطه و استیلا و افزایش نارضایتی عمومی؛ بحران در ایدئولوژی مشروعیتبخشی که حاکمیت بر اقشار مختلف جامعه تحمیل میکند؛ بحران کارآمدی در روند بورکراسی که سازوکار یک جامعه را پیش میبرد و بحران در همبستگی طبقه حاکم و ناتوانی در تضمین منافع آن را بنیادیترین عوامل این شگفتی تاریخی برمیشمارند اما لازم میدانم به صورتی جزییتر، به بررسی دلایل و در ادامه هدف خود از طرح این موضوع بپردازم.
عوامل داخلی فروپاشی شوروی:
- حاکمیت مطلق ایدئولوژی مارکسیسم دولتی بر تمامی شوون سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و تربیتی
- دیکتاتوری و خفقان حاکم بر جامعه و جنایات ضد بشری دولتمردان و سردمداران این کشور که که زمینههای اجتماعی را برای کاهش سطح مشارکت سیاسی مردم فراهم آورد. بر اثر این خط و مشی دیکتاتور منشانه و سیاستهای استبدادی، میلیونها نفر به طور وحشیانهای به مرگ محکوم شدند که نتیجه آن ایجاد تنفر و بیاعتمادی در مردم نسبت به نظام حاکم بود.
- بیاعتقادی رهبران شوروی به ایدئولوژی کمونیستی و نفاق در گفتار و رفتار آنان که پایگاه مردمی نظام را به شدت در معرض خطر قرار داد.
- تأکید بر توسعه تک بعدی و بیتوجهی به توسعه متوازن باعث عقبماندگی این کشور در عرصههای فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و ضربهپذیری آن شد.
- اختلافهای داخلی در درون حزب کمونیسم و تشدید اختلاف نیروها در نظام شوروی و کشیده شدن اختلافهای درونی به بیرون
- مبارزه مستمر با ارزشهای ریشهدار و سنتی جامعه، بحرانها و خلأهای بسیار زیادی را به وجود آورد که حزب کمونیست و ایدئولوژی سوسیالیسم به هیچ وجه توانایی پاسخ گویی به آنها را نداشت.
- سیاستهای یکسانسازی فرهنگی و قومی، علاوه بر صرف هزینههای مالی و انسانی فراوان، منجر به انباشت تدریجی نفرت و استمرار آن در میان دیگر ملیتهای ساکن شوروی شد
- فدراسیون روسیه با در پیش گرفتن سیاست \"برادر بزرگ\" در برابر سایر ملیتها، خود به بزرگترین عامل تبعیض سیستماتیک همه جانبه تبدیل شد
- گسترش فحشا به صورت سیستمی و رواج اعتیاد به الکل که ساختار اجتماعی کشور را با تهدید تلاشی مواجه ساخت و به سقوط شدید بهرهوری نیروی کار نیز منجر گشت
- آلودگی قشر وسیعی از جوانان به فساد اخلاقی در تمامی شوون و تبدیل شدن آن به هنجار
- گسترش قمارخانهها و كلوپهای شبانه به جای فرهنگسراها، كتابخانهها و سینماها و سقوط ناگهانی ادبیات و تئاتر پرآوازهی روس
- از دست رفتن جذابیت علم و هنر به عنوان یک وجهه و شان اجتماعی و کاهش سهم تولید علم شوروی پس از یک دوران دو دههای شکوفایی و اوج
بر اثر آنچه در سپهر اجتماعی شوروی در سالهای متاخر روی داد به تدریج فرهنگ نگاه از بالا نهادینه و فرهنگ مردمی و انسانی در مقابل فرهنگ خودخواهی و برتریجویی تاب از کف ربود و شرایطی به وجود آمد که فرصتطلبان، ثروتهای باد آورده، قـدرت سیاسی و اقتصـادی را قبضه و ارادهی خود را به همـگان تحمیل نمـودند.
- به باور بسیاری، با مرگ لنین، شوروی نتوانست از طریق مدارس و رسانههای زیر كنترل دولت، سوسیالیسم را در مغز و قلب نسلهای تازه جای دهد. آموزش در شوروی در دهه ی سوم انقلاب، تا حد یک سیستم شستشوی مغزی تنزل پیدا کرد.
شوروی بین سالهای ١٩٤٥ تا ١٩٨٥ کارکردهای زیادی چون توانایی همسان سازی و وابستهسازی مجموعهای از کشورهای پیرامونی و نیمه پیرامونی، نهادسازی فراملی، توانایی القای قواعد تنظیم کننده رفتار واحدهای پیرامونی، ...را از خود به خوبی بروز داده بود، اما این ابرقدرتی بر مبنای ارکان واقعی قدرت یعنی رشد پایدار اقتصادی بنا نشده بود. روسها خیلی تلاش کردند در برابر تلاش کشورهای غربی برای القای الگوی توسعه از طریق ساختارهای بینالمللی غربی، الگوی راه رشد غیرسرمایهداری را القا کنند. البته بطور ظاهری تا اندازه زیادی هم موفق شدند. به گونهای که در دهه های ١٩٦٠ و ١٩٧٠ مدل توسعه اقتصادی اتحاد جماهیر شوروی یکی از دو مدل رشد صنعتی تلقی میشد و توسط بسیاری از نظریهپردازان اقتصاد سیاسی به رسمیت شناخته شده بود. اما این جایگاه و مرتبه مبتنی بر رشد هماهنگ و متوازن عناصر قدرت نبود. بررسی مدل حکومتی اتحاد جماهیر شوروی حاکی از این است که این مدل حداقل از سه محور اساسی برخوردار بود. این محورها عبارت بودند از:
-الگوی راه رشد غیر سرمایهداری در عرصه اقتصادی،
-الگوی سانترالیسم دمکراتیک در عرصه سیاسی
- الگوی سیاست خارجی سوسیالیستی در روابط با کشورهای سوسیالیست یا عضو بلوک شرق
واقعیت قابل تأکید این است که مدل شوروی در واقع در هر سه الگو با شکستهای قابل ملاحظهای روبرو شد. در عرصه اقتصادی روند کاهش رشد اقتصادی شوروی از دهه ١٩٧٠آغاز شد و به سرعت توان رقابتی این کشور را به تحلیل برد.
- در عرصه سیاسی، الگوی تمرکزگرایی دمکراتیک هیچگاه نتوانست به خلق هویت شورویایی برای اقوام مختلفی که این امپراتوری را شکل میدادند، بینجامد. در مقابل، این الگو وضعیت را به گونهای رقم زده بود که کوچکترین تصمیمها در نواحی دور افتاده شوروی نیز نیازمند اخذ دستور از حکومت مرکزی بود. در حوزه سیاست خارجی نیز رهبران شوروی تعهداتی را برای خود ایجاد کرده بودند که عملاً فاقد توانایی لازم برای پاسخگویی به آن بودند. در واقع موقعیت ابرقدرتی شوروی و الزامات ناشی از آن با تواناییها و ظرفیتهای این کشور تعارض داشت.
- بسیاری دیگر فروپاشی شوروی را به دوره برژنف و پس از آن مربوط میدانند. شاید همانگونه که تاریخدانان و دانشمندان علوم سیاسی چون \"استفان کوتکین\" اظهار داشتهاند تنها افزایش قیمت نفت از دهه ١٩٧٠ موجب تأخیر در فروپاشی اقتصادی شوروی و برآورده شدن آرزوهای رهبران این کشور شد.
- سرکوبهای شدید سیاسی مخالفان و منتقدان وضع موجود ایدئولوژی و حاکمیت سیاسی، اعدامهای عقیدتی و فرار نخبگان در مقاطع گوناگون از کشور
- تدوین سیستم برنامهریزی مرکزی و اولویت بخشی به اقتصاد دستوری
- عدم تدوین یک مدل کامل برای اصلاحات و عدم توجه به میزان ظرفیت یک سیستم سیاسی و اجتماعی برای تغییر پس از احساس ضرورت تحولات
- فقدان ظرفیت سیستم سیاسی و اجتماعی برای انقباض و انبساط پس از ظهور آثار چرخههای معیوب ناشی از دوران تسلط نظام برنامهریزی مرکزی که به دلیل شکلگیری نوعی انعطافناپذیری، سرانجام به نابودی سیستم انجامید
- خوشبینی و خیالپردازی نسل آخر رهبران در مورد قطعی بودن موفقیت اصلاحات بدون توجه به تنشهای فزاینده در سیستم و ارتعاشات اجزای آن که در نهایت به ظهور واگرایی ملی و انفجار اجتماعی منجر گشت
- بیتوجهی به الزامات بنیادین اقتصاد و شتاب عجولانه برای دستیابی به اهداف بدون در نظر گرفتن ضرورت وجود فضای آرام و همچنین حفظ اقتدار سیاسی
- امید واهی بستن به تکرار اعتماد مردم با وجود انباشت نارضاییها در دورههای گوناگون
- فراگیر شدن بحرانهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی و از دست دادن تمامی پشتوانههای مردمی
- کاهش ارزش پول ملی شوروی به میزان ٤٠ هزار برابر در مقابل دلار و بدهیهای خارجی ١٦٠ میلیارد دلاری
- ناتوانی در رویارویی و تامین نیازهای جدید جامعه با منشا خارج سیستمی و فقدان قدرت سیستم برای پاسخگویی به این نیازها نیست که سیستم را وارد بحران بازگشت ناپذیر نمود
- در مورد شکست در ساختن هویت شوروی نیز باید گفت رهبران اتحاد جماهیر شوروی با تکیه بر ایدئولوژی تلاش زیادی داشتند که از انسجام ملتهای متنوع با فرهنگ و مذهب مختلف یک هویت واحد به نام شوروی ایجاد کنند. هر چند حدود ٤ دهه برای این هدف تلاش شد، اما وجود مشکلات اقتصادی با کاهش قدرت ایدئولوژیکی سرانجام موجب تکه تکه شدن این پیکره نامتجانس شد.
- در زمینهی اختلافات سیاسی نیز باید گفت وقتی از فروپاشی شوروی سخن به میان میآید برخی از طرفداران نظریه دخالت خارجی در فروپاشی شوروی از نقش گورباچف سخن به میان میآورند. اما واقعیت این است که گورباچف امید داشت برنامههای اصلاحات اقتصادی و سیاسی او (پروستریکا و گلاسنوست) باعث افزایش سطح زندگی و مدرنیزاسیون شوروی شود، ولی ساختار سیاسی و اقتصادی این کشور قابلیت آن را نداشت. گرچه تلاش گورباچف به نوعی برای مهیا کردن شوروی برای مطالبات مردم بود، اما دموکراتیزاسیون اتحاد شوروی و اروپای شرقی عملاً قدرت حزب کمونیست و حتی خود گورباچف را زیر سوال برد. چون با مخالفت شدید و کودتای وفاداران تندروی حزب کمونیست روبرو شد
- ظهور و تشدید نارضایتیهای مردمی از حكومت مركزی در اواخر شوروی سابق
- واقعه اتمی چرنوبیل
- افت شدید اقتصاد شوروی در شرایط كاهش بیسابقه بهای نفت تا بشكهای شش دلار
- نایاب شدن اجناس و كالاها در مغازهها
- آغاز نافرمانی مردمی در سراسر كشور
- ناکارآمدی و ضایعات و بهرهوری ضعیف و فقدان انضباط در کار و رشد کند در شاخصهای زندگی
- \"شکست شاخصهای زیستی سوسیالیستی\" مانند \"رشد آگاهی و سطح فرهنگی\"، \"مصرف معقول\"، \"رژیم غذایی عاقلانه\" و \"خدمات عمومی با کیفیت\" و \"استفادۀ مناسب از اوقات فراغت هم از نظر اخلاقی و هم از نظر زیبایی شناختی\"
- برنامهریزی ضعیف و مدیریت قدیمی و منسوخ و کوتاهی در بکارگیری نوآوریهای علمی و فنی و تکیۀ بیشتر بر شیوههای تولید گسترده تا شیوۀ تولید فشرده و فقدان انضباط در کار موجب نارسایی و کمبودهای اقتصادی
- تاکید بر سیاست همزیستی مسالمت آمیز و پرهیز از جنگ در عین پافشاری بر تداوم فراگیر و بینالمللی مبارزۀ طبقاتی
- اتهام افکنی به دیگری امپریالیسم در دهۀ ١٩٧٠ و عنوان نمودن رسانهای - تبلیغی ضدیت با اتحاد شوروی در قالب طرح مسالۀ \"ناراضیان\" و \"حقوق بشر\" و همچنین افزایش برنامههای رادیو اروپای آزاد و رادیو آزادی با دستاویز قرار دادن کارزار ایدئولوژیک غرب علیه اتحاد شوروی و ضرورت مواجهه با آن
- سقوط نظام بهداشت و درمان به دلیل واردات داروهای بیکیفیت به دنبال از دست دادن واردات داروی با کیفیت اروپای شرقی
- بیتوجهی و اهمیت ندادن به خیزشهای ناسیونالیستی در مناطق بالتیک
عوامل خارجی فروپاشی شوروی:
- کشاندن شوروی به مسابقه تسلیحاتی و گسترش ابعاد آن برای سوق دادن این کشور به توسعه تک بعدی و غافل ماندن از سایر ابعاد توسعه. این امر فاصله سطح زندگی مردم شوروی از کشورهای غربی را بسیار زیاد کرد. اگرچه در شوروی هیچ کس بدون خانه نبود، آموزش رایگان امری همهگیر شده بود و درصد بیسوادی نزدیک به صفر بود، اما سطح زندگی، رفاه عمومی و دسترسی به امکانات دیگر، با مردم غرب قابل مقایسه نبود
- محاصره سیاسی - امنیتی شوروی توسط آمریکا وغرب براساس دکترینهای آیزنهاور، کندی، جانسون، نیکسون، کارتر و ریگان، ارتباط مردمی این کشور را با جهان غرب به کلی قطع نمود واز سوی دیگر تبلیغات نظام کمونیستی و سردمداران شوروی بر ضد غرب کاملا غیرواقعی بود به گونهای که بعد از فروپاشی شوروی، مردم آن با واقعیتهایی مواجه شدند که ماهیت تبلیغات دولتمردان کشورشان را آشکار ساخت
- تحریمهای اقتصادی و صنعتی غرب بر علیه این کشور و نفوذ و تسلط غرب بر مؤسسات مالی بینالملل نظیر صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی، مانع اعطای تسهیلات مالی این نهادها به اتحاد جماهیر شوروی و مجموعه اردوگاه شرق شد. از سوی دیگر شعار ایدئولوژی کمونیسم که «هر کس باید به اندازه توانش کار کند و به اندازه نیازش برداشت نماید» شعاری غیرواقعی و بدون ضمانت اجرایی بود. تحقق این شعار تنها با تقوا و ایمان امکانپذیر بود که کمونیسم از هر دوی آنها بیبهره بود. بنابراین راهی جز حاکمیت زور و برخوردهای استبدادی نداشت نتیجه چنین اقتصادی بیتوجهی به سطح زندگی مردم و هدر رفتن ثروتهای ملی بود
- جنگهای سلطهگرایانه و مداخلات نظامی شوروی نظیر جنگ کره، درگیری در چین، جنگ ویتنام، رقابتهای نظامی در آفریقا و جنگ افغانستان، که یکی پس از دیگری در گرفت، بنیه اقتصادی شوروی را تضعیف کرد. از آنجا که هزینه رقابتهای وسیع نظامی عمدتا بر عهده مردم شوروی بود، لذا هر روز بر دامنه نارضایتیهای مردم افزوده میشد
- به راه انداختن جنگ تبلیغاتی و روانی گسترده بر ضد اتحاد جماهیر شوروی توسط امپراطوری خبری غرب، جهت تخریب چهره آن کشور و بزرگ نمایی نقاط ضعف و..
- پشتیبانی وسیع غرب از مخالفان نظام حاکم بر شوروی از یک طرف و بیاعتبار ساختن نهادهای قضایی، امنیتی و انتظامی شوروی از طرف دیگر، زمینه را برای ترویج آنارشیسم و طغیانهای اجتماعی فراهم ساخت
- پشتیبانی همه جانبهی مالی و معنوی از نهضتهای آزادیبخش جهان که در نهایت این کشور را در مسیر ورشکستگی اقتصادی قرار داد
- هزینههای بسیار سنگین لشکرکشی به افغانستان و درگیرشدن در یک جنگ فرسایشی بلند مدت که در نهایت، این کشور را به نابودی کشاند
- سیستم اقتصادی شوروی مبتنی بر دو رکن بیشتر نبود؛ یکی فروش نفت و دیگری اقتصاد کشاورزی؛ هر چند خروشچف در سال ١٩٦١ به اقتصاد شوروی میبالید که تولید ناخالص داخلی این کشور از ایالات متحده پیشی گرفته، اما به زودی ناتوانیهای اقتصادی شوروی بروز کرد. رشد تولید ناخالص داخلی شوروی در سال ١٩٧٠ به زیر ٣ درصد و در سال ١٩٨٥ به ١.٦ درصد کاهش یافت.
- نظام شوروی سابق با افزایش سهم مخارج دفاعی و نظامی در بودجه اقتصادی، در بخش نظامی همواره سهم رو به ازدیادی را ازمنابع مولد اقتصادی به خود جذب میکرد و این سهم در تولید ناخالص ملی حداقل به ١٣ درصد میرسید. علاوه بر این بخش قابل توجهی از نیروی کار ماهر و فنی نیز به این بخش منتقل شده بودند.
- زمامداران شوروی سابق با پذیرفتن تعهدات فراتر از توان و ظرفیت اقتصادی برای القای ایدئولوژی خود و جذب همپیمانان بیشتر، در سیاست خارجی خود تعهداتی پذیرفته بودند که در توان اقتصادی این کشور نبود. روسها به دلیل الزامات سیاسی و ایدئولوژیک از منطق اقتصادی چشم پوشی میکردند. کالاها میان کشورهای این بلوک به قیمت غیرواقعی مبادله میشد، در تقسیم کار میان کشورها اصل مزیت نسبی نادیده گرفته میشد و بیشتر جنبه رقابت با غرب مورد توجه قرار داشت. در اوایل دهه ١٩٧٠ که قیمت نفت شدیداً افزایش پیدا کرد، رهبران شوروی هر بشکه نفت را به مبلغ کمتر از سه دلار به کشورهای اروپایی شرقی میفروختند. این قیمتها در سال ١٩٧٥ به ٧ دلار افزایش پیدا کرد، لکن هنوز با قیمت ٥/١٠ دلاری اوپک فاصله زیادی داشت. علاوه بر این شوروی قیمت کالاهای صادراتی خود را به اعضای بلوک شرق بدون در نظر گرفتن قیمت جهانی آنها، در چهارچوب قراردادهای پنج ساله تعیین میکردند. به همین دلیل شوروی در اواخر عمر خود به واردات مایحتاج خود؛ نه تنها صنایع بلکه محصولات کشاورزی از غرب نیازمند شده بود. این موضوع بیش از همه عوامل موجب شکست ایده شوروی شد.
- در زمینهی رقابت تسلیحاتی نیز باید گفت مهمترین مساله در بیمنطقی اقتصادی اتحاد جماهیر شوروی رقابت تسلیحاتی بود که هر چند از الزامات ابرقدرتی محسوب میشود اما در توان واقعی اقتصادی این کشور نبود. اغلب تخمینها بر این فرض هستند که مخارج نظامی شوروی ١٠ الی ١٧ درصد تولید ناخالص داخلی این کشور بوده و تا قبل از ١٩٧٦ هر سال نرخ رشدی بین ٤ تا درصد داشته و در سالهای بعد تا سال ١٩٨٢ به دو رصد کاهش یافته بود. در هر صورت این آمار و ارقام نشان میدهد بخش قابل توجهی از درآمد این کشور صرف مسابقه تسلیحاتی با غرب میشد. به همین دلیل برخی از تحلیلگران حتی از بازی هوشیارانه آمریکا در این حوزه سخن میگویند. آمریکا با علم به ناتوانی اقتصادی شوروی به ادامه مسابقه تسلیحاتی، با اعلام اجرای طرح دفاع استراتژیک فضایی معروف به (S.D.I) موجب عقب نشینی اجباری شوروی و در نهایت سقوط این ابر قدرت شد.
- جنگ افغانستان که ارتش اتحادیهی جماهیر شوروی پیشین را در باتلاق مقاومت مردم افغانستان درگیر ساخت و به صورت یک جنگ فرسایشی چند ساله، هزینههای اقتصادی، نظامی و سیاسی بسیاری روی دست حاکمان توسعه طلب کرملین گذارد به باور بسیاری، نقطه ی شروع فروپاشی همه جانبهی این اتحادیهی بزرگ و نیرومند شد و با تاثیر بر تمامی حوزههای سپهر جغرافیای سیاسی شوروی، به مبدا تقویم شمارش معکوس درهم شکستن این کشور گره خورد.
اتحادیهی جماهیر شوروی سوسیالیستی که تا یک روز پیش از فروپاشی، به جرات، بر نیمی از جهان، سیادت عقیدتی و ایدئولوژیک داشت و به تنهایی مساحتی بالغ بر ٢٢میلیون کیلومتر مربع از گوی خاکی را قلمرو بزرگترین امپراتوری عصر ساخته بود در نقطه ی صفر چنان از هم پاشید که حتی رهبران نیز از پذیرش اداره و کنترل کشور سرباز زدند، تانکهای ارتش برای حداقل ساختن هزینهی گذار به خیابانها آمدند و اتفاقا شهروندان دیروز شوروی نیز با آغوش باز و روی گشاده به استقبال فروپاشی شتافتند.