اینجانب را با چوب "اپوزیسیون" نرانید!
14:51 - 6 خرداد 1392
Unknown Author
علی صدارت
لازم به تذکر نیست که با رژیم ولایت فقیه، در کلیت آن مخالفم و آنرا اصلاحپذیر نمیدانم و در گذار خشونتزدایانه از آن تلاش میکنم. لازم به تذکر است که با هر رژیم که به ولایت و حاکمیت جمهور شهروندان و حقوق بشر و کرامات و منزلتهای انسانی تجاوز میکند مخالف و برای استقرار و مهمتر از آن، استمرار مردمسالاری تلاش میکنم. اپوزیسیون ایران، تعریف خود را از پوزیسیون که رژیم جمهوری اسلامی است میگیرد. بنابراین، یا هویتی ندارد جز این که ضد رژیم است و یا اینکه به دلایل مختلف اصرار دارد هویت خود را بپوشاند و از تعریف شفاف مواضع خود طفره میرود. من برای استقلال و آزادی هستم. من برای پیوسته مردمسالارتر شدن خود و هستهها و جامعه تلاش میکنم. من برای چیزی هستم که آن جمهوری ایران، جمهوری شهروندان، و بنابراین، دولت حقوقمدار است. در نتیجه اینجانب چون برای هدف استقرار و استمرار یک مردمسالاری پویا تلاش میکنم، وجود این رژیم را استبدادی تلقی میکنم بر سر راه استقرار این جمهوری و برای برداشتن این مانع، با تمام توان میکوشم.
در حواشی پنجمین کنگرهی جنبش جمهوریخواهان دمکرات و لائیک، اینجانب \"اپوزیسیون باورمند لائیک\" معرفی شده بودم. از آنجا که این گونه مفاهیم در نزد افراد و افکار مختلف، در ابهام، معانی مختلفی پیدا کردهاند و جهت شفافگرائی، توضیح دادم که بایسته است که همگان، با اصرار تمام در شفافیت بیان و قلم، تعریف این مفاهیم و برچسبها را از گوینده و نویسنده مطالبه کنیم. جهت استقرار و استمرار مردمسالاری تائید و تأکید شفافگرائی نیازی حیاتی است.
در گزارشی که گردانندگان آن از این جلسه منتشر کردند، توضیحات اینجانب در میزگرد در مورد \"اپوزیسیون\" به این جمله \"من خودم را اپوزیسیون معرفی نمیکنم. من یک فعال سیاسی هستم که برای استقرار دمکراسی در کشورم فعالیت میکنم اما هویتم را در ضدیت با خامنهای و احمدی نژاد تعریف نمیکنم\"، مختصر گردید. و همچنین در ادامه آمده بود که \"او در ادامه، عدم اعتقاد در کردار و رفتار و گفتار به لائیسیته را یک مانع بزرگ در مسیر همگرایی جمهوریخواهان عنوان کرد و افزود. \" اگر کسی اعتقاد به لائیسیته نداشته باشد یکی از پیش زمینههای همکاری با جمهوریخواهان را دارا نیست و این مسئله همگرایی را با مشکل مواجه میسازد\". در مورد مفهوم \"اپوزیسیون\" توضیح بیشتری لازم دیده شد. دو یا سه روز بعد از انتشار متن اولیه در سایت ندای آزادی و سایر سایتها، در متن نهایی که در سایت ندای آزادی منتشر گردید، این جمله هم اضافه شد: \"علی صدارت همچنین از تحریم انتخابات دفاع کرد و تأکید کرد علاوه بر لائیسیته میبایست بر ضرورت عبور از نظام با تکیه بر حفظ استقلال و یکپارچگی کشور و مرزبندی با بدیلسازی توسط قدرتهای بیگانه و مداخلهی خارجی پافشاری کرد و از خط قرمزها برای همکاری سخن گفت\". با این مقدمه، این مقاله برای انتشار و توضیح و شفافیت بیشتر تهیه با کمی بیشتر اضافات، تهیه گردید.
هویت هر فردی و هر هستهای، بر اساس پندار و کردار و گفتارشان تعریف میگردد. پژواک بنمایهی تفکر و تعقل هر فرد، در نحوهی پندار و کردار و گفتار هر فرد هویدا میگردد. هرچه این بنمایه بیشتر به سمت اصیل دانستن قدرت و زور متمایل باشد، آن فرد و قدرت و زور در اندیشهی راهنمای هر فردی عمیقتر باشد، آن فرد کمتر از خود اعتماد به نفس بروز میدهد و بیشتر مجبور است برای هر موضوعی، به دیگران رجوع کند و الزاماً، مکررتر مجبور میشود که دست تکدی به سوی قدرت و نمادهای آن دراز کند و سپس به توجیهپردازی عمل خود بپردازد. در این مسابقه دروغگویی به خود و به دیگران، دوختن کلاهها واجب و لازم میگردد که فرد بر سر خود و دیگران بگذارد. میبینیم که تعداد کلاههای شرعی و نیز کلاههای روشنفکری \"شاید امروزه با درجهی اهمیتی بسیار افزونتر از کلاههای شرعی\" در این چند روز مانده به توهین و تحقیر \"انتخابات\" 1392، برای \"ریاست جمهوری\" فراوان هستند.
مخالفت شخصی با آقایان خامنهای و یا احمدینژاد و ناچیز کردن کنشهای سیاسی، اجتماعی وحقوق بشری در توازن قوا با آنها، راه به ناکجا آباد دیکتاتوری دیگری میبرد. صورت مسئله برای یک کنشگر عاشق وطن و هموطن، هرچه حقوقمندتر شدن و مردمسالارتر شدن فرهنگ ایرانیان است و در این تلاش اول از خویش آغاز میکند و در این وادی، بیشتر از دیگران به خود سخت میگیرد. در این تلاش برای رسیدن به یک مردمسالاری پویا است و فقط به این ترتیب است که فرد ندانسته، در زمین بازی حریف و مطیع قوانین حریف، به یک بازی مجبور نمیشود \"که ممکن است خدای ناکرده در دل بعضی ناظران، سوءتفاهم بندبازی سیاسی را ایجاد کند\". یک بازی که میتواند یک بازی خطرناک یا یک قمار با سرنوشت خود و بقیهی ایرانیان باشد.
اگر اصل بر تضاد باشد و نه عکس آن، اگر قدرت اصل و هدف باشد، برای کنش سیاسی هر روشی توجیه میشود. حملات شخصی جای کنش سیاسی اخلاقمند و اصولمند و حقوقمند را میگیرد. طرفداران آقایان رجوی و پهلوی در این امر سابقهی درخشانی ندارند. صرفنظر از آنها و به مناسبت واقعهای را نقل میکنم. در یکی از تظاهرات مقابل سازمان ملل در نیویورک به اعتراض به حضور آقای احمدینژاد، زندان و قفسی را ساخته بودند و به عنوان مخالفت با آقای خامنهای و ظاهراً برای مصور کردن وی در زندان توسط \"اپوزیسیون\" فردی با صورتک آقای خامنهای در آن محبوس بود. ولی متأسفانه آن فرد دست خود را مانند دست آقای خامنهای و به تمسخر، معلول و مصدوم نمایش میداد. صاحب این قلم اعتراض دلسوزانه و دوستانه به این عمل کرد، که در جواب گفته شد: \"بالاخره دست خامنهای چلاق است! آیا شما در این بحثی دارید؟!\" (نقل به مضمون) در سکوت آرزو کردم که آقای خامنهای مبتلا به تشمع و به تبع آن دچار ورم اسبل و سایر تظاهرات بیرونی و بالینی آن نشود وگرنه که چه صحنۀ نازیبایی ممکن است از \"اپوزیسیون\" منقوش شود!
بیماری پرستش زور و قدرت واگیر دارد. چندین دهه زندگی در رژیم ولایت فقیه و قبل از آن، رژیم ولایت شاهنشاهی، زور و خشونت را به افراد تحمیل میکند و این ویروس را در تفکر آنها مزمن میکند. مانند هر بیماری مزمن دیگر، خود بیمار و اطرافیان حتی ممکن است همیشه به وجود این بیماری توجه نداشته باشند.
در تقدیس قدرت و با عدم اعتماد به نفس خود و سایر ایرانیان، گروهی به قدرت خارجی رجوع میکنند و به درجات و صور مختلف آنها را در امور مملکت خود دخیل مینمایند و آشکار و نهان، از آنها تمنای مساعدت دارند. گرچه بدیهی است، ولی این یادآوری لازم است که وقتی فردی و یا گروهی به قدرت خارجی رجوع میکنند و از آنها هرگونه کمکی میگیرند و بدین ترتیب به او اجازه میدهند در امور ایران دخالت کند، دیگر آن فرد و گروه نیست که میزان دخالت قدرت خارجی را تعیین میکند و هرگاه آن فرد و گروه به زیادتخواهی \"که طبیعت هر قدرتی است\" اعتراض کنند، به سادگی توسط قدرت حذف میشوند و وابستگان دیگری به جای آنها گماشته میشوند. در این میان، آن فرد و گروه است که با انگ وابستگی به قدرتهای خارجی بر پیشانیاش، و آشکار شدن عدم بصیرت، آبرو و اعتبار سیاسی خود را از دست میدهد و از طرف مردم طرد میشود.
با اصیل دانستن قدرت و با عدم اعتماد به نفس خود و سایر ایرانیان، گروه دیگری به قدرتها در داخل کشور چشم دارند و به درجات و صور مختلف آنها را در حل معضلات مملکت مؤثر میدانند و آشکار و نهان، از آنها تمنای مساعدت دارند. گرچه بدیهی است، ولی این یادآوری لازم است که وقتی فردی و یا گروهی از مردم دور میشود و به نمادهای قدرت در داخل ایران رجوع میکند و از آنها \"آنها که خود در ایجاد وضعیت فعلی نقش بسزایی داشتهاند\"، انتظار دارد که با اعمال قدرت، در حل مشکلات مملکت کاری بکنند و بدین ترتیب به او مشروعیت میدهند، دیگر آن فرد و گروه نیست که میزان اعمال قدرت را تعیین میکند و هرگاه آن فرد و گروه به زیادتخواهی که طبیعت هر قدرتی استاعتراض کند، به سادگی توسط قدرت حذف میشوند و وابستگان دیگری به جای آنها گماشته میشوند. در این میان، آن فرد و گروه است که با انگ وابستگی به قدرتهای داخلی بر پیشانیاش، و آشکار شدن عدم بصیرت، آبرو و اعتبار سیاسی خود را از دست میدهد و از طرف مردم طرد میشود.
مثلاً بعضی آقای رفسنجانی را قدرتی در مقابل قدرت آقای خامنهای میبینند و راه حل را نه در خود و سایر مردم بلکه در توازن قوا میبینند. توجیهاتی از قبیل \"باز شدن فضای سیاسی\" و یا \"بهبود وضعیت معیشتی مردم\" و یا \"پایان دادن به بحران اتمی\" و یا..... را به آقای رفسنجانی و یا سایر کاندیداهای \"ریاست جمهوری\" نسبت میدهند. گروه دیگری، خود را ناتوان و جابجایی رژیم ولایت مطلقهی فقیه را با رژیم ولایت مطلقهی آقایان پهلوی و رجوی را به عنوان چارهی بیچارگی خود تبلیغ میکنند. رفتن آقای احمدینژاد و آمدن هرکدام از کاندیداها، دردی را دوا نمیکند. رفتن آقای خامنهای و آمدن ولی دیگری و یا حتی آمدن یک شورای رهبری، همان آش فساد و فقر و خفقان و سرکوب را در همان کاسه برای نسل دیگری از ایرانیان میریزد و با اعمال زور و قدرت به خورد آنها میدهد.
یکی از موانع بزرگ همگرایی نیروهای جمهوریخواه، ورود در توازن قوا است. متأسفانه این کشاکش مابین نیروهای \"اپوزیسیون\" کم دیده نمیشود. طبیعتاً افرادی که به این روش باور دارند و به آن عادت کردهاند، نمیتوانند در روابط درون گروهی خویش از این اعتیاد دست بشویند. هرچه میزان اعتیاد به قدرت در یک تشکیلات زیادتر باشد، ریزشها و انشعابات و انشقاقات شایعتر مشهود است.
راهحل بحرانهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ما در بنمایهی تفکر و تعقل ما است. راهحل این نیست که بر ضد این و یا آن باشیم. چاره این نیست که مدام به دنبال این باشیم که با چه کسی میتوانیم وارد کشمکش توازن قوا بشویم و به این وسیله هویت بجوییم. موازنهی وجودی، دشمنیها و بهانهجويیها را زیاد و خشونتها را افزون میکند. برای استقرار و استمرار دمکراسی در ایران برای رسیدن به یک مردمسالاری پویا در وطن، چارهای به جز این نیست که همگی با هم تعاون کنیم و بکوشیم فرهنگ خود و هستههايی که در آن فعال هستیم و فرهنگ جامعه، پیوسته حقوقمدارتر و مردمسالارتر بگردد. موازنهی عدمی، میل ترکیبی افراد و هستهها و جامعه را زیاد و بازدهی سازندگی را افزون میکند. در این روش زندگی، استعدادهای ابتکار و خلاقیت افراد همیشه شکوفاتر میشوند. هرچه درجهی موازنهی عدمی، در پندار و گفتار و کردار افراد و هستهها افزایش یابد، به همان درجه و بیشتر، میزان آزادی و آزادگی و استقلال و خودانگیختگی در جامعهی آنها افزون میگردد.
تمرینی پیوسته لازم است که در اندیشهی راهنما، فاصله را از اصالت زور و قدرت پیوسته دورتر و به اصالت آزادی و استقلال نزدیکتر کنیم. نهیب مولانا در دفتر چهارمش را آویزهی گوش کنیم:
پارهدوزی میکنی اندر دکان /// زیر این دکان تو مدفون دو کان
دو کان، یکی کان آزادی و آزادگی و دومی کان استقلال و خودانگیختگی.
ای ز نسل پادشاه کامیار /// با خود آ! زین پارهدوزی ننگ دار
لازم به تذکر نیست که با رژیم ولایت فقیه، در کلیت آن مخالفم و آنرا اصلاحپذیر نمیدانم و در گذار خشونتزدایانه از آن تلاش میکنم. لازم به تذکر است که با هر رژیم که به ولایت و حاکمیت جمهور شهروندان و حقوق بشر و کرامات و منزلتهای انسانی تجاوز میکند مخالف و برای استقرار و مهمتر از آن، استمرار مردمسالاری تلاش میکنم. اپوزیسیون ایران، تعریف خود را از پوزیسیون که رژیم جمهوری اسلامی است میگیرد. بنابراین، یا هویتی ندارد جز این که ضد رژیم است و یا اینکه به دلایل مختلف اصرار دارد هویت خود را بپوشاند و از تعریف شفاف مواضع خود طفره میرود. من برای استقلال و آزادی هستم. من برای پیوسته مردمسالارتر شدن خود و هستهها و جامعه تلاش میکنم. من برای چیزی هستم که آن جمهوری ایران، جمهوری شهروندان، و بنابراین، دولت حقوقمدار است. در نتیجه اینجانب چون برای هدف استقرار و استمرار یک مردمسالاری پویا تلاش میکنم، وجود این رژیم را استبدادی تلقی میکنم بر سر راه استقرار این جمهوری و برای برداشتن این مانع، با تمام توان میکوشم.
در حواشی پنجمین کنگرهی جنبش جمهوریخواهان دمکرات و لائیک، اینجانب \"اپوزیسیون باورمند لائیک\" معرفی شده بودم. از آنجا که این گونه مفاهیم در نزد افراد و افکار مختلف، در ابهام، معانی مختلفی پیدا کردهاند و جهت شفافگرائی، توضیح دادم که بایسته است که همگان، با اصرار تمام در شفافیت بیان و قلم، تعریف این مفاهیم و برچسبها را از گوینده و نویسنده مطالبه کنیم. جهت استقرار و استمرار مردمسالاری تائید و تأکید شفافگرائی نیازی حیاتی است.
در گزارشی که گردانندگان آن از این جلسه منتشر کردند، توضیحات اینجانب در میزگرد در مورد \"اپوزیسیون\" به این جمله \"من خودم را اپوزیسیون معرفی نمیکنم. من یک فعال سیاسی هستم که برای استقرار دمکراسی در کشورم فعالیت میکنم اما هویتم را در ضدیت با خامنهای و احمدی نژاد تعریف نمیکنم\"، مختصر گردید. و همچنین در ادامه آمده بود که \"او در ادامه، عدم اعتقاد در کردار و رفتار و گفتار به لائیسیته را یک مانع بزرگ در مسیر همگرایی جمهوریخواهان عنوان کرد و افزود. \" اگر کسی اعتقاد به لائیسیته نداشته باشد یکی از پیش زمینههای همکاری با جمهوریخواهان را دارا نیست و این مسئله همگرایی را با مشکل مواجه میسازد\". در مورد مفهوم \"اپوزیسیون\" توضیح بیشتری لازم دیده شد. دو یا سه روز بعد از انتشار متن اولیه در سایت ندای آزادی و سایر سایتها، در متن نهایی که در سایت ندای آزادی منتشر گردید، این جمله هم اضافه شد: \"علی صدارت همچنین از تحریم انتخابات دفاع کرد و تأکید کرد علاوه بر لائیسیته میبایست بر ضرورت عبور از نظام با تکیه بر حفظ استقلال و یکپارچگی کشور و مرزبندی با بدیلسازی توسط قدرتهای بیگانه و مداخلهی خارجی پافشاری کرد و از خط قرمزها برای همکاری سخن گفت\". با این مقدمه، این مقاله برای انتشار و توضیح و شفافیت بیشتر تهیه با کمی بیشتر اضافات، تهیه گردید.
هویت هر فردی و هر هستهای، بر اساس پندار و کردار و گفتارشان تعریف میگردد. پژواک بنمایهی تفکر و تعقل هر فرد، در نحوهی پندار و کردار و گفتار هر فرد هویدا میگردد. هرچه این بنمایه بیشتر به سمت اصیل دانستن قدرت و زور متمایل باشد، آن فرد و قدرت و زور در اندیشهی راهنمای هر فردی عمیقتر باشد، آن فرد کمتر از خود اعتماد به نفس بروز میدهد و بیشتر مجبور است برای هر موضوعی، به دیگران رجوع کند و الزاماً، مکررتر مجبور میشود که دست تکدی به سوی قدرت و نمادهای آن دراز کند و سپس به توجیهپردازی عمل خود بپردازد. در این مسابقه دروغگویی به خود و به دیگران، دوختن کلاهها واجب و لازم میگردد که فرد بر سر خود و دیگران بگذارد. میبینیم که تعداد کلاههای شرعی و نیز کلاههای روشنفکری \"شاید امروزه با درجهی اهمیتی بسیار افزونتر از کلاههای شرعی\" در این چند روز مانده به توهین و تحقیر \"انتخابات\" 1392، برای \"ریاست جمهوری\" فراوان هستند.
مخالفت شخصی با آقایان خامنهای و یا احمدینژاد و ناچیز کردن کنشهای سیاسی، اجتماعی وحقوق بشری در توازن قوا با آنها، راه به ناکجا آباد دیکتاتوری دیگری میبرد. صورت مسئله برای یک کنشگر عاشق وطن و هموطن، هرچه حقوقمندتر شدن و مردمسالارتر شدن فرهنگ ایرانیان است و در این تلاش اول از خویش آغاز میکند و در این وادی، بیشتر از دیگران به خود سخت میگیرد. در این تلاش برای رسیدن به یک مردمسالاری پویا است و فقط به این ترتیب است که فرد ندانسته، در زمین بازی حریف و مطیع قوانین حریف، به یک بازی مجبور نمیشود \"که ممکن است خدای ناکرده در دل بعضی ناظران، سوءتفاهم بندبازی سیاسی را ایجاد کند\". یک بازی که میتواند یک بازی خطرناک یا یک قمار با سرنوشت خود و بقیهی ایرانیان باشد.
اگر اصل بر تضاد باشد و نه عکس آن، اگر قدرت اصل و هدف باشد، برای کنش سیاسی هر روشی توجیه میشود. حملات شخصی جای کنش سیاسی اخلاقمند و اصولمند و حقوقمند را میگیرد. طرفداران آقایان رجوی و پهلوی در این امر سابقهی درخشانی ندارند. صرفنظر از آنها و به مناسبت واقعهای را نقل میکنم. در یکی از تظاهرات مقابل سازمان ملل در نیویورک به اعتراض به حضور آقای احمدینژاد، زندان و قفسی را ساخته بودند و به عنوان مخالفت با آقای خامنهای و ظاهراً برای مصور کردن وی در زندان توسط \"اپوزیسیون\" فردی با صورتک آقای خامنهای در آن محبوس بود. ولی متأسفانه آن فرد دست خود را مانند دست آقای خامنهای و به تمسخر، معلول و مصدوم نمایش میداد. صاحب این قلم اعتراض دلسوزانه و دوستانه به این عمل کرد، که در جواب گفته شد: \"بالاخره دست خامنهای چلاق است! آیا شما در این بحثی دارید؟!\" (نقل به مضمون) در سکوت آرزو کردم که آقای خامنهای مبتلا به تشمع و به تبع آن دچار ورم اسبل و سایر تظاهرات بیرونی و بالینی آن نشود وگرنه که چه صحنۀ نازیبایی ممکن است از \"اپوزیسیون\" منقوش شود!
بیماری پرستش زور و قدرت واگیر دارد. چندین دهه زندگی در رژیم ولایت فقیه و قبل از آن، رژیم ولایت شاهنشاهی، زور و خشونت را به افراد تحمیل میکند و این ویروس را در تفکر آنها مزمن میکند. مانند هر بیماری مزمن دیگر، خود بیمار و اطرافیان حتی ممکن است همیشه به وجود این بیماری توجه نداشته باشند.
در تقدیس قدرت و با عدم اعتماد به نفس خود و سایر ایرانیان، گروهی به قدرت خارجی رجوع میکنند و به درجات و صور مختلف آنها را در امور مملکت خود دخیل مینمایند و آشکار و نهان، از آنها تمنای مساعدت دارند. گرچه بدیهی است، ولی این یادآوری لازم است که وقتی فردی و یا گروهی به قدرت خارجی رجوع میکنند و از آنها هرگونه کمکی میگیرند و بدین ترتیب به او اجازه میدهند در امور ایران دخالت کند، دیگر آن فرد و گروه نیست که میزان دخالت قدرت خارجی را تعیین میکند و هرگاه آن فرد و گروه به زیادتخواهی \"که طبیعت هر قدرتی است\" اعتراض کنند، به سادگی توسط قدرت حذف میشوند و وابستگان دیگری به جای آنها گماشته میشوند. در این میان، آن فرد و گروه است که با انگ وابستگی به قدرتهای خارجی بر پیشانیاش، و آشکار شدن عدم بصیرت، آبرو و اعتبار سیاسی خود را از دست میدهد و از طرف مردم طرد میشود.
با اصیل دانستن قدرت و با عدم اعتماد به نفس خود و سایر ایرانیان، گروه دیگری به قدرتها در داخل کشور چشم دارند و به درجات و صور مختلف آنها را در حل معضلات مملکت مؤثر میدانند و آشکار و نهان، از آنها تمنای مساعدت دارند. گرچه بدیهی است، ولی این یادآوری لازم است که وقتی فردی و یا گروهی از مردم دور میشود و به نمادهای قدرت در داخل ایران رجوع میکند و از آنها \"آنها که خود در ایجاد وضعیت فعلی نقش بسزایی داشتهاند\"، انتظار دارد که با اعمال قدرت، در حل مشکلات مملکت کاری بکنند و بدین ترتیب به او مشروعیت میدهند، دیگر آن فرد و گروه نیست که میزان اعمال قدرت را تعیین میکند و هرگاه آن فرد و گروه به زیادتخواهی که طبیعت هر قدرتی استاعتراض کند، به سادگی توسط قدرت حذف میشوند و وابستگان دیگری به جای آنها گماشته میشوند. در این میان، آن فرد و گروه است که با انگ وابستگی به قدرتهای داخلی بر پیشانیاش، و آشکار شدن عدم بصیرت، آبرو و اعتبار سیاسی خود را از دست میدهد و از طرف مردم طرد میشود.
مثلاً بعضی آقای رفسنجانی را قدرتی در مقابل قدرت آقای خامنهای میبینند و راه حل را نه در خود و سایر مردم بلکه در توازن قوا میبینند. توجیهاتی از قبیل \"باز شدن فضای سیاسی\" و یا \"بهبود وضعیت معیشتی مردم\" و یا \"پایان دادن به بحران اتمی\" و یا..... را به آقای رفسنجانی و یا سایر کاندیداهای \"ریاست جمهوری\" نسبت میدهند. گروه دیگری، خود را ناتوان و جابجایی رژیم ولایت مطلقهی فقیه را با رژیم ولایت مطلقهی آقایان پهلوی و رجوی را به عنوان چارهی بیچارگی خود تبلیغ میکنند. رفتن آقای احمدینژاد و آمدن هرکدام از کاندیداها، دردی را دوا نمیکند. رفتن آقای خامنهای و آمدن ولی دیگری و یا حتی آمدن یک شورای رهبری، همان آش فساد و فقر و خفقان و سرکوب را در همان کاسه برای نسل دیگری از ایرانیان میریزد و با اعمال زور و قدرت به خورد آنها میدهد.
یکی از موانع بزرگ همگرایی نیروهای جمهوریخواه، ورود در توازن قوا است. متأسفانه این کشاکش مابین نیروهای \"اپوزیسیون\" کم دیده نمیشود. طبیعتاً افرادی که به این روش باور دارند و به آن عادت کردهاند، نمیتوانند در روابط درون گروهی خویش از این اعتیاد دست بشویند. هرچه میزان اعتیاد به قدرت در یک تشکیلات زیادتر باشد، ریزشها و انشعابات و انشقاقات شایعتر مشهود است.
راهحل بحرانهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی ما در بنمایهی تفکر و تعقل ما است. راهحل این نیست که بر ضد این و یا آن باشیم. چاره این نیست که مدام به دنبال این باشیم که با چه کسی میتوانیم وارد کشمکش توازن قوا بشویم و به این وسیله هویت بجوییم. موازنهی وجودی، دشمنیها و بهانهجويیها را زیاد و خشونتها را افزون میکند. برای استقرار و استمرار دمکراسی در ایران برای رسیدن به یک مردمسالاری پویا در وطن، چارهای به جز این نیست که همگی با هم تعاون کنیم و بکوشیم فرهنگ خود و هستههايی که در آن فعال هستیم و فرهنگ جامعه، پیوسته حقوقمدارتر و مردمسالارتر بگردد. موازنهی عدمی، میل ترکیبی افراد و هستهها و جامعه را زیاد و بازدهی سازندگی را افزون میکند. در این روش زندگی، استعدادهای ابتکار و خلاقیت افراد همیشه شکوفاتر میشوند. هرچه درجهی موازنهی عدمی، در پندار و گفتار و کردار افراد و هستهها افزایش یابد، به همان درجه و بیشتر، میزان آزادی و آزادگی و استقلال و خودانگیختگی در جامعهی آنها افزون میگردد.
تمرینی پیوسته لازم است که در اندیشهی راهنما، فاصله را از اصالت زور و قدرت پیوسته دورتر و به اصالت آزادی و استقلال نزدیکتر کنیم. نهیب مولانا در دفتر چهارمش را آویزهی گوش کنیم:
پارهدوزی میکنی اندر دکان /// زیر این دکان تو مدفون دو کان
دو کان، یکی کان آزادی و آزادگی و دومی کان استقلال و خودانگیختگی.
ای ز نسل پادشاه کامیار /// با خود آ! زین پارهدوزی ننگ دار