آیا ۳۵ سالگی پایان ۲۲ بهمن خواهد بود

19:03 - 7 بهمن 1392
Unknown Author
شهرام خشمانزاده

خرداد سال ۴۲ نقطه عطفی جهت خیزش روحانیت و طرفداران اسلام سیاسی برای کسب قدرت درانقلاب ۱۳۵۷ بود . بعد از ۱۵ خرداد سال ۴۲ خمینی و بنیادگران اسلامی در شرایطی قرار گرفتند که رهبری مبارزات سیاسی را عهده‌دار شوند . درطی‌سال‌های منتهی‌به انقلاب مذهبیون ملی‌گرا قادر به رقابت در رهبری با روحانیون و بنیادگران اسلامی نبودند و تنها ماموریت‌شان پیوند جوانان با اسلام سیاسی و تبلیغ مذهب شیعه و غرب‌ستیزی و بسترسازی جهت به قدرت رسیدن روحانیون بود .

از سویی اقدامات شاه در دهه ۵۰ درتشکیل حزب رستاخیز جهت نظامی تک حزبی و توصیه به مخالفین نظامش به خروج از کشور شکاف بین جامعه سیاسی و مردم را بیشتر گسترش داد. نظام شاهنشاهی روشنفکران مخالف و کمونیست‌ها و دموکرات‌ها را بیشتر سرکوب کرد و میدان را جهت یکه تازی روحانیون هموار ساخت.

خمینی که سالها به دنبال چنین فرصتی بود بااستفاده ابزاری ازاعتقادات مردم به اسلام و با حمایت روحانیون و بنیادگران مذهبی براساس عقیده ولایت فقیه و به عنوان نماینده خدا در زمین براریکه قدرت نشست . خمینی که به عنوان بنیانگذار نظام متکی‌بر ولایت فقیه، برپایه توهم باطلی خود را نماینده خدا در زمین و رهبر مسلمین جهان می‌‌دانست راه بقأ نظامش را با ترفند بر دشمن تراشی و شعارهای بی‌‌اساس میسر ساخت. اگرخمینی و همفکرانش به روشنی از همان ابتدا اعلام می‌کردند که خواهان برقراری حکومت دینی و سلطنت روحانیت‌اند، هرگز جامعه‌روشنفکر و دانشگاهیان از آن پشتیبانی نمی‌‌کردند. خمینی برای تثبت و صدور انقلاب چه ترفندها که به کار نبست و چه خون‌ها که نریخت. تداوم و حفظ این نظام با جنگ و بحران‌سازی و سرکوب گسترده ابتدایی‌ترین حقوق انسانی مردم کشورمان میسر گشت.

درانقلاب سال ۵۷ با وعده‌های ضد استعماری، دموکراتیک و مردمی و اسلامی محض و بظاهر مطیع قانون و نام جمهوری اسلامی بر کشورمان چیره گشت.

درسال‌های بعد از انقلاب، تفکر دوام نظام امری محال به نظر می‌رسید اما خمینی توانست با به دست گرفتن قدرت و با تکیه بر شمشیر آغشته به خون و سرکوب و کشتار مخالفان خود هر روز بر بسط و تمرکز قدرت سیاسی و اقتصادی و حقوقی خود بیافزایند، در این راستا و با شعار بهر آزادی قدس ازکربلا باید گذشت ارتش عراق را به قیام دعوت کرد که همان شد زمینه جنگی هشت ساله که به جز ویرانی و بدبختی و آوارگی چیزی به ارمغان نداشت. چه تلاش‌ها و ناحقی‌ها و کشتارها و اعدام‌ها انجام نداد که به جهان بگوید انقلاب ما هدیه‌ایست با کرامت و عزت. از این رو دست به اسلامی کردن اجباری کل جامعه زد. قوای مقننه و مجریه و قضاییه و دانشگاه و مساجد و حوزه‌های علمیه و نهادهای دولتی و اجتماعی را نیز به مستعمره خود تبدیل کرد.نظام جمهوری اسلامی خمینی٬ نظامیست که در آن به جای رجال سیاسی، رجال مذهبی و روحانیون مقامات سیاسی و دولتی را اشغال کردند و به عبارت دیگر یعنی حکومت روحانیون بر ملت و این نوع بارز استبداد و دیکتاتوریست که چون خود را نماینده خدا درزمین می‌دانند پس می‌توانند برجان و مال و ناموس همه مسلط شوند و درهیچ گونه ستم و تجاوزی تردید نکنند و بلکه رضای خدا را درآن ببینند. برای مخالفین نظام خود و پیروان مذاهب دیگر، حتی حق حیات نیز قائل نیستند. آن‌ها را مغضوب خدا، گمراه، دشمن راه دین و حق می‌شمارند و هرگونه ظلمی را نسبت به آنان عدل الهی تلقی می‌کنند.

اکنون بعد از سی وپنج سال در نتيجه سطح پایین فرهنگ و تجربه تلخ جامعه از سیاست و همچنين توان و ظرفيت سرکوب نيروهاي حاکم، اين حکومت هنوز پابرجاست. دین و سیاست را به هم پیوند زده و آنرا وسیله‌ای برای تحقق اهداف خود ساختند. آنچه مردم کشورمان درسی و پنج سال گذشته از این نظام دیده‌اند گسترش فقر، گسترش فرهنگ خرافات، تظاهر دروغ گویی و ریا بوده است و بس.

آیا پایان خاطرات روزهای سیاه مذهبی ایران فرا نرسیده است؟٬ آیا وقت آن نیست تا مردم ایران مهر پایان نظام خمینی را بر پیشانی وارثینش بزنند؟