انحراف جنسی و روابط جنسی غیرمعمول محصول جوامع مردسالار است
16:18 - 3 آذر 1390
گفتگوی اختصاصی آژانس خبررسانی کُردپا با سوسن محمدخانی غیاثوند روزنامه نگار کُرد
موضوع گفتگو: خشونتها علیه زنان
مقارن با (بیست و پنجم نوامبر برابر با چهارم آذرماه روز بین المللی حذف خشونت علیه زنان)
بیوگرافی:
سوسن محمدخانی غیاثوند در روستای کُردنشین شیرین سو از توابع طارم سفلی واقع در 65 کیلومتری شهر قزوین به دنیا آمد. او فعالیتهای فرهنگی خود را از سال 1377 همزمان با تأسیس حوزه هنری استان قزوین و از طریق داستاننویسی، فیلمنامهنویسی و فیلمسازی شروع کرد. وی به دلیل فعالیتهای فرهنگی و حقوق بشری و فشارهای امنیتی از سوی حکومت اسلامی ایران بهار سال جاری به ناچار خاک ایران را ترک و در اقلیم کردستان عراق ساکن گردید.
سوسن محمدخانی غیاثوند چندین بار از سوی نهادهای امنیتی مورد تهدید و اذیت و آزار قرارگرفت.
همانطور که مُطلعید خشونت و به ویژه اعمال انواع مختلف خشونتها علیه زنان از معضلات جامعهی امروز بشری در تمامی دنیاست. با این حال نوع و اعمال خشونت در بسیاری از کشورها بسته به شرایط اجتماعی و سیاسی متفاوت است. ایران هم از این قائده مستثنی نیست. در طول سالهای مختلف بنا به شرایط موجود، اعمال خشونت در سطوح مختلف اجتماعی و سیاسی ادامه داشته است. اعمال خشونت سیستماتیک، گسترش خشونتهای اجتماعی و همینطور انواع مختلف خشونت از جمله قتلهای ناموسی، ضرب و شتم، آزار همسر و دیگر خشونتها همچنان در طول سالها نه تنها بر فعالیت زنان، بلکه بر جایگاه آنها در سطوح مختلف اجتماعی و خانوادگی تأثیر منفی و فروکاهنده داشته است .
کُردپا: در اکثر تئوریهای خشونت، مردان را به عنوان عاملان اصلی اعمال خشونت علیه زنان تلقی کردهاند اما در بطن و نهاد این مسئله باید دید که چه عواملی اعمال خشونت را در مردان نهادینه میکند و به آنها اجازه میدهد تا در اعمال خشونت علیه زنان آزادانه تر عمل کنند اصلا چگونه این تئوری شکل میگیرد و آیا میتوان مقصر تمامی عوامل را مردان دانست؟
غیاثوند: نمیتوان عامل خشونت علیه زنان را تنها به مردان محدود کرد. خود مردان نیز بعضاً قربانی ساختارهایی هستند که خشونت را در جامعه نهادینه میکنند. سازمانها و نهادها و کمپینهایی که برای نفی خشونت تلاش میکنند هیچ گاه آن را به خشونت مردان علیه زنان کاهش ندادهاند.
نظام مردسالار بازتولیدکنندهی یک جامعهی اقتدارگراست که کارش آفرینش آدمها و شخصیتهایی مطیع و در عین حال اقتدارگراست. این آدمها و شخصیتها ضمن تأیید و قبول أتوریته متقابلاً خواهان به کار گرفتن و اعمال آن نسبت به افراد زیر دست خود هستند.
بازتولید خشونت و به کار گرفتن آن نسبت به افراد تابع، محصول طبیعی نظام مردسالار و جوامع به وجودآمده از آن است.
این خشونت در خانوادهی اقتدارگرا که پایه و اساس تولید جامعهی اقتدارگراست گاهاً از سوی افراد بزرگتر خانواده ممکن است علیه کودکان و یا توسط مردخانواده علیه زن و بچهها به کارگرفته شود و یا اینکه میتواند توسط حاکمان برروی تودهی مردم، زیردستان و اقلیتهای قومی، مذهبی و نژادی اعمال شود.
قوانین نشأت گرفته از نظام مردسالار بیشک طوری وضع و تصویب خواهند شد که بستر مناسب را برای تعمیق، ترویج و تحفیظ خشونت فراهم نمایند.
تمام ادیان هم محصول نظام مردسالار هستند. به همین دلیل هم هست که ما هیچ زن پیامبری نداشتیم. تلاش ادیان هم تقویت و تثبیت پایههای نظام مردسالاری بوده.
درکشور ایران نیز که قوانین آن مبتنی بر مذهب اسلام میباشد، مهمترین منبع قانونگذار برای وضع و تصویب قانون درکنار احادیث و روایات، کتاب قرآن میباشد. باید دید قرآن به زن چگونه نگاه میکند تا بعد فهمید قوانینی که با استفاده از قرآن وضع و تصویب شدهاند چقدر میتواند تأمين كنندهی حقوق زن باشد؟
قرآن هدف از خلقت زن را در دوچیز میداند. اول اینکه مرد به واسطهی او به آرامش برسد و هدف دیگر از خلقت زن را توالد و تناسل معرفی میکند. یعنی قرآن هدف از خلقت زن را برای خودش نمیداند چون وی را به عنوان وجودی مستقل نمیپذیرد.
زن در قرآن هیچ گاه ارزشی مساوی با مرد ندارد. مردان در قرآن به عنوان قیم زنان معرفی میشوند آن هم به دو دلیل. اول به خاطر برتریای است که خدا به مردان از نظر قرآن نسبت به زنان داده و دوم به خاطر اموالی همچون «نفقه و مهریه» است که مردان به زنان میدهند.
وقتی نگاه قرآن به زن آنگونه است و وقتی او را موجودی فرودست و تابع مرد میداند طبیعی است که جواز اعمال خشونت جنسی و جسمی علیه زن را نیز صادرکند.
زنان در قرآن به عنوان کشتزار مردان معرفی شدهاند و این یعنی مردان هر زمان و هر چندباری که بخواهند میتوانند وارد این کشتزار شوند. البته از مقاربت در دورهی خونریزی عادت ماهیانه منع شدهاند و غیر از این مورد از نظر زمان، مکان و تعداد رابطه هیچ گونه منعی ندارند. قرآن اصلاً خواست و نیازهای زن را در هم خوابگی با مرد مورد توجه قرار نداده چون او را به عنوان وجودی مستقل نپذیرفته و او را مساوی با مرد نمیداند و این یعنی زن ابزاری است برای کامجویی و رفع نیازهای جنسی مرد. گویا خودش هیچ میل جنسی ندارد و نباید داشته باشد.
از دیگر سو به مردان اجازه میدهد که در صورت بیم از نافرمانی زن ابتدا او را موعظه، بعد از بستر او دوری کنند سپس وی را کتک بزنند. جالب اینکه همین قرآن به زنی که از شوهرش بیم دارد با وی راه مخالفت و بدسلوکی پیش گیرد یا از او دوری گزیند، توصیه میکند که صلح و دربارهی یکدیگر نیکویی کنند.
نتیجه اینکه قرآن با چنین نگاهی به زن نمیتواند تأمین کنندهی حقوق زن باشد و نباید به عنوان یک منبع برای وضع و تصویب قانون مورد استفاده قراربگیرد.
برای مبارزه با خشونت و نفی آن باید با ساختارها و نظامی مقابله کرد که خشونت را نهادینه میکنند. باید با مذهبی به مقابله پرداخت که برای تقویت چنین ساختار و نظامی در تلاش است. برای مقابله با خشونت و نفی آن چندان نیاز نیست با مردی درافتاد که عامل دست چندم و فرعی خشونت علیه زن است و خود نیز گاهاً قربانی خشونت میشود.
تئوری خشونت همراه با موارد و نمونههای عملی، مدام از طریق دستگاهای اجرایی، رسانهها و مجموعهای از باورهای فرهنگ بومی تقویت میشود. گذشته از گسترش فرهنگ مردسالاری و سنتی که خود عامل اصلی اعمال خشونت علیه زنان میشود این خشونت در عادیترین روابط اجتماعی نیز شکل میگیرد که حاکمیت همانا قدرت اجرایی جامعه ایران خود بخشی از این موضوع میباشد.
کُردپا: ما هر روزه با برخورد نهادهای مختلف حکومتی با زنان در خیابانها ـ به بهانهی بدحجابی ـ تحت عنوان طرحهایی همچون حجاب و عفاف روبرو هستیم، آیا نوع رفتار چنین نهادهای حکومتی در قلب جامعه، خود نوعی از باز تولید و ترویج خشونت علیه زنان نیست؟
غیاثوند: در جامعهی مذهبی ایران از بدن زن و موی سر او به عنوان عامل تحریک مردان نام برده میشود. لذا تلاش میشود تا این عامل تحریک درون یک پوششی به نام حجاب خود را پنهان نماید تا هم از تحریک مردان جلوگیری شود و هم امنیت زنان تأمین شود. در چنین جامعهای اگر زنی مورد تجاوز واقع شود به جای محکوم نمودن متجاوز، قربانی تجاوز را مورد ملامت قرار میدهند و میگویند او مقصر بوده که با بدحجابیاش متجاوز را تحریک کرده و یا موازین شرعی را رعایت نکرده است. هر چند آمار زیادی هم وجود دارد مبنی بر مورد تجاوز واقع شدن زنان چادری در ایران.
زن در جامعهی ایران و در باورهای سنتی مردم ایران به عنوان مایملک مرد متصور شده است. زن طبق چنین باوری مجبور است که خود را برای مالکش حفظ کند و در خدمت او باشد. لذا باید از طریق حجاب و پوشش خود را از نگاه سایر مردها و نهایتاً از دست درازی و تجاوز آنها محفوظ نگه دارد.
بدن و موی زن در ایران گویی مسئول تمام ناهنجاریهای اجتماعی میباشد بنابراین با حجاب اجباری تلاش شده تا از بروز این ناهنجاریها جلوگیری شود و همانطور که پیشتر گفتم امنیت زن نیز حفظ شود. گویا زن مسئول کنترل رفتار جنسی مردان است. اما پوشش اجباری طی 33 ساله پس از انقلاب هیچ گاه نتوانست امنیت زن را تأمین کند. زنان ایرانی همچنان و به صورت روزانه در مواجهه با آزارهای جنسی و تحمل انواع متلک در بیرون از خانه قرار دارند. امنیت روانی و اجتماعی زنان در ایران هر روز و به طور مستمر مورد تهدید قرار میگیرد.
وقتی حجاب اجباری را تنها راه حفظ امنیت اجتماعی زن بدانند، وقتی زن به عنوان موجودی اغواگر و بدنش عامل تحریک شهوت مردان معرفی و شناخته شد بنابراین تلاشها برای به وجودآوردن مکانیزمی جهت کنترل تن و رفتار زنان کاملاً طبیعی جلوه خواهد کرد. این کنترل در خانه توسط پدر، برادر و یا همسر زن صورت خواهد گرفت و در اجتماع هم رفتار زنان و تن آنها توسط دولت کنترل خواهد شد.
زنی که تن و رفتارش تحت کنترل نهاد خانواده، اجتماع و دولت قرار گرفته قاعدتاً زنی است که قدرت و هویتش حذف و نادیده گرفته شده و یا با پوشش اجباری در هالهی ابهام پیچیده شده است. این زن برای همیشه یک موجود فرودست و تابع مرد خواهد بود. این زن وجودی غیرمستقل و وابسته خواهد داشت.
آن برخوردی که به بهانه مبارزه با بدحجابی و تحت عنوان طرحهایی همچون عفاف و حجاب در سطح جامعهی ایران با زنان میشود علاوه برنادیده گرفتن حق زن برای انتخاب نوع پوشش سبب تحقیر شخصیت زن در انظار عموم جامعه خواهد شد. این برخورد همچنین دامنهی خشونت علیه زنان را به بهانه کنترل بدن، رفتار و پوشش آنها به سطوح و بخشهای مختلف اجتماع خواهد کشاند.
نکته دیگر که نباید از آن مغفول ماند اینکه طی 33 سال پس از انقلاب بارها چنین طرحهایی در سطح جامعه اجرا شدهاند اما هیچ گاه نتوانستهاند زن ایرانی را مجبور به قبول پوشش اجباری مطرح کنندگان و مجریان چنین طرحهایی نمایند. از دیگر سو حضور زن ایرانی در اجتماع روز به روز پررنگ تر از گذشته میشود. این زن اگر پوشش اجباری را نداشته باشد بی شک مجریان طرح عفاف و حجاب و مردان در کوچه و خیابان به خود اجازه آزار و اذیت او را خواهند داد. مجریان طرح عفاف و حجاب با پشتوانهی قانون چنین اجازهای پیدا میکنند و مردان مزاحم خیابانی با این ذهنیت و تصور غلط که زن اگر مویش به عنوان عامل اصلی تحریک مردان بیرون بود و یا آن حجاب اجباری را نداشت میتواند مورد آزار و اذیت و حتی تجاوز قرار بگیرد. به عبارت ساده تر ترویج مفهومی همچون بدپوشش بودن و برخورد با زنان بدپوشش در سطح اجتماع سبب گسترش آزارهای جنسی و خشونت علیه زنان خواهد شد. همچنین باعث نقض و تجاوز به حقوق شهروندی زنان در سطح اجتماع خواهد گردید.
مدتیاست که طرح تفکیک جنسیتی در ایران شدیدتر از گذشته، از مرحله تئوری به مرحلهی عملی، گامی بلند برداشته است. این تفکیک جنسیتی بدون هیچ تخفیفی کودکان خردسال مهد کودکها و پیش دبستانیها تا دانشگاهها و بیمارستانها را نیز در برگرفته است.
کُردپا: آیا جداسازی و تفکیک جنسیتی از همان ابتدای زندگی انسان (دوران کودکی) ایجاد نوعی ذهنیت متفاوت بودن و محافظت از زنان در برابر لطمه ناشی از قدرت مردان نیست؟ آیا این سیاست نوعی مشروعیت بخشیدن و ایجاد ذهنیت قدرتمند بودن به مردان نمیباشد؟
غیاثوند: بر اساس اطلاعات به دست آمده از جوامع «زن – محور» یعنی پیش از به وجود آمدن نظام مرد سالار در این جوامع، خانههایی را تدارک دیده بودند که نوجوانان بتوانند رابطهای آزاد با شریک جنسی خود داشته باشند. اما در نهادهای مرد سالار این مسئله کاملا برعکس است. نظام مردسالار بازتولید کننده یک جامعه اقتدارگراست. ویلهلم رایش، جایی در کتاب
«The Mass Psychology of Fascism» مینویسد: «ساختارهای اقتدارگرای انسانی به طور اساسی از طریق بازداری فرد از ابراز تمایلات جنسی و ایجاد ترس در او تولید میشود.»
اخلاقیاتی که تلاش میشود در سیستم مردسالار بر جامعه حاکم شود بیشتر برای سرکوب تمایلات جنسی است. اما همین سرکوب سبب انحراف جنسی نیز گردیده است. انحراف جنسی و روابط جنسی غیرمعمول محصول جوامع مردسالار است. خانواده در یک نظام مردسالار مقدس است چون اولین و مهمترین نهادی است که میتواند بازتولید کنندهی شخصیتهای مطیع – اقتدارگرا و بوجودآورندهی جامعهی اقتدارگرا باشد. چون در این نهاد اقتدارگرا میتوان امیال جنسی کودکان، نوجوانان و زنان را به شدت مورد سرکوب قرار داد. از همین روست که بکارت در سیستم مرد سالار تبدیل به یک ارزش میشود. رابطهی آزاد مورد تقبیح است و تنها رابطه جنسی در چارچوب ازدواج و خانواده مشروعیت دارد.
دولت اقتدارگرای اسلامی در ایران از همان ابتدای روی کار آمدنش سعی کرد تا با وضع و تصویب قانون حجاب اجباری در اصل امیال جنسی را مورد سرکوب قرار دهد. مکانهایی که در آن سکس آزاد انجام میشد را تماماً تعطیل کرد. مسئلهی تفکیک جنسیتی را که شما بدان اشاره کردید از همان سالهای ابتدایی انقلاب وجود داشت. مدارس از ابتدایی تا پایان دبیرستان، پسرانه و دخترانه شدند. میلههایی بین خطهای واحد کشیده شد و آنها را به دو بخش مردانه و زنانه تقسیم کردند. حتی بعضی کلاسهای عمومی در دانشگاهها و سلفهای غذاخوری را در آنها پسرانه و دخترانه کردند و یا مثلا طی یک دههی اخیر احداث پارکهای زنانه را داشتیم.
حکومت ایران برای سرکوب امیال جنسی نمیتوانست جلوی حضور زنان را در جامعه بگیرد. از دیگر سو چون بدن زن و خصوصا موی سر او را عامل تحریک مردان میدانست و به زعمش این زن بود که باید رفتار جنسی مردان را کنترل میکرد لذا از همان آغازین روزهای سرکار آمدن سعی کرد تا با حجاب اجباری و تقسیم کردن تدریجی برخی اماکن عمومی به دو بخش مردانه و زنانه به بهانه «حفظ امنیت زنان» در اصل بر میل سرکش جنسی فائق بیاید. هر چند آمارهای روبه افزایش تجاوز به زنان و آزارهای جنسی زنان در ایران کاملاً نشان می دهد که دولت اقتدارگرای اسلامی در تلاشش ناکام بوده است.
سخنان محمدخاتمی، امام جمعه موقت تهران در مسجد جمکران نشان می دهد که تفکیک جنسیتی علیرغم اشتباه بودن و محکوم به شکست بودنش با هدف سرکوب امیال جنسی و جلوگیری از روابط آزاد انجام می شود. آقای خاتمی در مسجد جمکران گفتند: تفكیك جنسیتی با دین سازگارتر است یا اینكه دختران یك طرف بشنیند و پسران یك طرف؟! بنده با عقل خودم و با 40 سال تحصیل در علوم دینی این را همراه با دین نمیبینم. مراجع بزرگوار ناراحتند. ما از ابتدا دبستان، راهنمایی و دبیرستان دخترانه و پسرانه داشتیم كه این خوب است اما تا میرسند به دانشگاه پنبه و آتش را كنار هم مینشانند. شما چه فلسفهای میتوانید برای این موضوع پیدا كنید؟! جز فرهنگ غرب تحلیل دیگری دارد؟! برخیمیگویند «اگر دختر و پسر را در كلاس هم جدا كنیم در بیرون با هم خواهند بود». این چه حرفی است كه برخی میگویند؟! اگر كاری كنیم كه حداقل یك ساعت معصیت نشود، بهتر نیست؟! ایدهآل این است كه به سمت دانشگاههای دخترانه و پسرانه برویم. ایده ارزشمندی است و شدنی نیز هست.»
33 سال است که چنین دیوارهایی در جامعه ایران میان دوجنس مخالف کشیده میشود اما هر چقدر این حصارها بیشتر شدهاند به همان نسبت هم جامعه برای زنان ناامن تر و خشن تر شده است. مردانی که در آن سوی این دیوارها قرار گرفتهاند به دلیل عدم شناخت زن، ناآگاهی نسبت به وی و به محض حذف دیوار حالتی کاملا تهاجمی نسبت به زن داشتهاند. و کوتاه سخن اینکه جداسازی و تفکیک جنسیتی هیچ گاه نمیتواند برای زنان امنیت به ارمغان بیاورد.
به طور کلی خشونت علیه زنان بیشتر به خشونتهای خانگی باز میگردد، اما شاهدیم که خشونتهایی از بطن حاکمیت نیز و شدیدتر از خشونت های خانگی و خیابانی علیه زنان اعمال می گردد که همیشه مورد اعتراض بوده است که از این نمونه احکامی چون سنگسار در مورد زنان میباشد.
کُردپا: آیا این نقش دولت در بسط این خشونتها تأثیر گذار نیست؟ چرا که از یک سو وجود انواع خشونت را توجیه میکند و از سوی دیگر به گسترش آن علیه زنان رسمیت میبخشد.
غیاثوند: دولت و قانون برآمده از یک نظام مردسالار در درجه اول تأمین کنندهی حقوق مرد خواهد بود. در این قانون تا جایی به خواستها، نیاز و حقوق زن توجه نشان داده میشود که تابع و درخدمت مرد باشد. دولت و قانون در چنین جامعهای هم خود مستقیماً عامل خشونت است و هم زمینه ساز و بسترساز خشونت علیه زنان است. زن و مرد باید به طور مساوی در عرصهی سیاسی و در بدنهی قدرت حضور داشته باشند. 33 سال از انقلاب در ایران میگذرد اما زنان همچنان اجازهی کاندیداتوری در انتخابات ریاست جمهوری را ندارند.
علیرغم تلاش نهادهای مدنی، فعالان جنبش زنان و اعضای کمپین یک میلیون امضاء، مدتی پیش شهرزاد نیوز گزارش داد ایران طبق لیست منتشره که بر اساس آمارهای فوروم اقتصاد جهانی تنظیم میشود از میان 135 کشور جهان در زمینه برابری حقوقی میان زن و مرد رتبه 125 را به خود اختصاص داده یعنی نسبت به سال گذشته یک درجه نیز تنزل پیدا کرده است.
این تبعیض حقوقی خود نوعی خشونت است که از سوی دولت بر روی زنان ایرانی اعمال میشود.
از آنجاییکه زن در جامعهی پدرسالار باید درخدمت مرد باشد و مایملک او محسوب میشود لذا وجودش آنقدر بی ارزش میشود که مرد حتی میتواند درمورد جان او نیز تصمیم بگیرد و زن را از حق حیات محروم نماید. درست است که قانون مستقیماً دستور قتل زن را توسط پدر، برادر و یا همسر صادر نکرده است. اما قانون در این زمینه به شکلی نوشته شده که دست مرد را برای قتل زن بازمیگذارد و او را با مشکل جدی مواجه نمیکند و به نوعی حمایت کننده قتلهای ناموسی میباشد. قتلهای ناموسی در مناطق حاشیهای خصوصاً در کردستان ایران به یک بحران تبدیل شده و عامل اصلی آن در درجه اول دولت و قانونی است که زمینه ساز و حمایت کننده چنین قتلهایی میباشد.
زنان و دخترانی که توسط همسر، پدر و یا برادر مورد خشونت و آزار جسمی قرار گرفتهاند از حمایتهای قانونی چندانی برخوردار نیستند.
حق تمکین در قانون ایران در اصل جواز تجاوز به زن توسط همسرش است. و از دیگر قوانین تبعیض آمیز میتوانم به قوانین مربوط به ازدواج، طلاق، سرپرستی و حضانت فرزندان، چند همسری، سن مسئولیت کیفری، تابعیت، دیه، ارث، شهادت، پوشش اجباری و سنگسار اشاره کنم.
زنان فعال پس از بازداشت از سوی نهادهای امنیتی به شکلهای مختلف مورد آزار و اذیت قرار میگیرند.
زنان زندانی با احکام سنگینی همچون اعدام و حبسهای طویل المدت مواجه میشوند. ما به عنوان نمونه خانم ستوده را داریم که فقط به خاطر فعالیتهای حقوق بشری به یازده سال زندان محکوم شده است.
با بر شمرن موارد فوق خواستم بگویم که خشونت در ایران به شکلی کاملاً عریان علیه زنان وجود دارد و باز هم حرفم را تکرار کنم که دولت و قانون در جامعهی مردسالار ایران هم خود مستقیماً عامل خشونت است و هم زمینه ساز و بسترساز خشونت علیه زنان است.
پا نوشت در پرسشی کوتاه:
کُردپا: به نظر شما آیا اختصاص دادن چنین روزی تحت عنوان روز بینالمللی حذف خشونت علیه زنان خود نوعی باز انتشار ذهنیت خشونت علیه زنان نیست؟
غیاثوند: حرفتان مرا یاد صحبت کسانی میاندازد که معتقدند آسیبها، معضلات و ناهنجاریهای اجتماعی نباید رسانهای شوند و نباید به اطلاع عموم برسند چون قبحشان از بین میرود و سبب تکرار آنها در اجتماع میشود. اما به نظر من راه مقابله با این آسیبها، معضلات و ناهنجاریهای اجتماعی بی شک پنهان کردن آنها نیست. نامگذاری روزی تحت عنوان روز بین المللی نفی خشونت علیه زنان به تنهایی نمیتواند تولید کنندهی ذهنیت خشونت علیه زنان باشد. وجود چنین روزی برای من هم به عنوان یک زن آزاردهنده است نه به خاطر اسمش چون ترجیح میدهم خودم و همجنسانم در دنیایی عاری از خشونت زندگی کنیم. اما این روز به یادم میاندازد جهان برای ما زنان هنوز هم امن نیست. خشونت علیه زنان محدود به یک منطقهی خاص نیست. خشونت ممکن است از لحاظ کمی یا کیفی در نقاط مختلف متفاوت باشد اما با چنددرجه پایین تر یا بالاتر در اکثر نقاط جهان وجود دارد.
نامگذاری یک روز تحت عنوان روز جهانی نفی خشونت علیه زنان حداقلش این است که اگر در طول سال فراموش شد، این روز به جامعه جهانی یادآوری کند که خشونت همچنان بر روی زنان اعمال میشود و برای حذف آن به عزم و ارادهی جهانی نیاز هست.
از خود شما سوال میکنم مثلا همین مسئله خشونت علیه زنان چقدر دغدغهی جدی دوستان در سایت کردپاست؟! در طول سال چقدر به این مسئله توجه نشان دادید؟ اگر روز 25 نوامبر به این عنوان نامگذاری نمیشد چقدر امکان داشت که شما در خصوص مسئله خشونت علیه زنان گزارش تهیه کنید و یا مصاحبه انجام بدهید؟ غیر از این است که روز 25 نوامبر شما را ترغیب به انجام چنین مصاحبهای کرد؟
روز 25 نوامبر باید با همان عنوان «روز جهانی نفی خشونت علیه زنان» باقی بماند تا هم رسالت و مسئولیتمان را فراموش نکنیم و هم حداقل این روز سبب شود تا از تلاشهای یک سالهمان برای حذف خشونت بگوییم. از مشکلاتی که برای حذف آن داشتیم و به دنبال راهکارهای جدید برای حذف خشونت باشیم.
کُردپا: با تشکر و ممنون از قبول این گفتگو
غیاثوند: بنده هم از شما و دوستان خوبم در سایت کردپا به خاطر توجهی که به مسئله خشونت علیه زنان نشان دادید صمیمانه سپاسگزارم.
موضوع گفتگو: خشونتها علیه زنان
مقارن با (بیست و پنجم نوامبر برابر با چهارم آذرماه روز بین المللی حذف خشونت علیه زنان)
بیوگرافی:
سوسن محمدخانی غیاثوند در روستای کُردنشین شیرین سو از توابع طارم سفلی واقع در 65 کیلومتری شهر قزوین به دنیا آمد. او فعالیتهای فرهنگی خود را از سال 1377 همزمان با تأسیس حوزه هنری استان قزوین و از طریق داستاننویسی، فیلمنامهنویسی و فیلمسازی شروع کرد. وی به دلیل فعالیتهای فرهنگی و حقوق بشری و فشارهای امنیتی از سوی حکومت اسلامی ایران بهار سال جاری به ناچار خاک ایران را ترک و در اقلیم کردستان عراق ساکن گردید.
سوسن محمدخانی غیاثوند چندین بار از سوی نهادهای امنیتی مورد تهدید و اذیت و آزار قرارگرفت.
همانطور که مُطلعید خشونت و به ویژه اعمال انواع مختلف خشونتها علیه زنان از معضلات جامعهی امروز بشری در تمامی دنیاست. با این حال نوع و اعمال خشونت در بسیاری از کشورها بسته به شرایط اجتماعی و سیاسی متفاوت است. ایران هم از این قائده مستثنی نیست. در طول سالهای مختلف بنا به شرایط موجود، اعمال خشونت در سطوح مختلف اجتماعی و سیاسی ادامه داشته است. اعمال خشونت سیستماتیک، گسترش خشونتهای اجتماعی و همینطور انواع مختلف خشونت از جمله قتلهای ناموسی، ضرب و شتم، آزار همسر و دیگر خشونتها همچنان در طول سالها نه تنها بر فعالیت زنان، بلکه بر جایگاه آنها در سطوح مختلف اجتماعی و خانوادگی تأثیر منفی و فروکاهنده داشته است .
کُردپا: در اکثر تئوریهای خشونت، مردان را به عنوان عاملان اصلی اعمال خشونت علیه زنان تلقی کردهاند اما در بطن و نهاد این مسئله باید دید که چه عواملی اعمال خشونت را در مردان نهادینه میکند و به آنها اجازه میدهد تا در اعمال خشونت علیه زنان آزادانه تر عمل کنند اصلا چگونه این تئوری شکل میگیرد و آیا میتوان مقصر تمامی عوامل را مردان دانست؟
غیاثوند: نمیتوان عامل خشونت علیه زنان را تنها به مردان محدود کرد. خود مردان نیز بعضاً قربانی ساختارهایی هستند که خشونت را در جامعه نهادینه میکنند. سازمانها و نهادها و کمپینهایی که برای نفی خشونت تلاش میکنند هیچ گاه آن را به خشونت مردان علیه زنان کاهش ندادهاند.
نظام مردسالار بازتولیدکنندهی یک جامعهی اقتدارگراست که کارش آفرینش آدمها و شخصیتهایی مطیع و در عین حال اقتدارگراست. این آدمها و شخصیتها ضمن تأیید و قبول أتوریته متقابلاً خواهان به کار گرفتن و اعمال آن نسبت به افراد زیر دست خود هستند.
بازتولید خشونت و به کار گرفتن آن نسبت به افراد تابع، محصول طبیعی نظام مردسالار و جوامع به وجودآمده از آن است.
این خشونت در خانوادهی اقتدارگرا که پایه و اساس تولید جامعهی اقتدارگراست گاهاً از سوی افراد بزرگتر خانواده ممکن است علیه کودکان و یا توسط مردخانواده علیه زن و بچهها به کارگرفته شود و یا اینکه میتواند توسط حاکمان برروی تودهی مردم، زیردستان و اقلیتهای قومی، مذهبی و نژادی اعمال شود.
قوانین نشأت گرفته از نظام مردسالار بیشک طوری وضع و تصویب خواهند شد که بستر مناسب را برای تعمیق، ترویج و تحفیظ خشونت فراهم نمایند.
تمام ادیان هم محصول نظام مردسالار هستند. به همین دلیل هم هست که ما هیچ زن پیامبری نداشتیم. تلاش ادیان هم تقویت و تثبیت پایههای نظام مردسالاری بوده.
درکشور ایران نیز که قوانین آن مبتنی بر مذهب اسلام میباشد، مهمترین منبع قانونگذار برای وضع و تصویب قانون درکنار احادیث و روایات، کتاب قرآن میباشد. باید دید قرآن به زن چگونه نگاه میکند تا بعد فهمید قوانینی که با استفاده از قرآن وضع و تصویب شدهاند چقدر میتواند تأمين كنندهی حقوق زن باشد؟
قرآن هدف از خلقت زن را در دوچیز میداند. اول اینکه مرد به واسطهی او به آرامش برسد و هدف دیگر از خلقت زن را توالد و تناسل معرفی میکند. یعنی قرآن هدف از خلقت زن را برای خودش نمیداند چون وی را به عنوان وجودی مستقل نمیپذیرد.
زن در قرآن هیچ گاه ارزشی مساوی با مرد ندارد. مردان در قرآن به عنوان قیم زنان معرفی میشوند آن هم به دو دلیل. اول به خاطر برتریای است که خدا به مردان از نظر قرآن نسبت به زنان داده و دوم به خاطر اموالی همچون «نفقه و مهریه» است که مردان به زنان میدهند.
وقتی نگاه قرآن به زن آنگونه است و وقتی او را موجودی فرودست و تابع مرد میداند طبیعی است که جواز اعمال خشونت جنسی و جسمی علیه زن را نیز صادرکند.
زنان در قرآن به عنوان کشتزار مردان معرفی شدهاند و این یعنی مردان هر زمان و هر چندباری که بخواهند میتوانند وارد این کشتزار شوند. البته از مقاربت در دورهی خونریزی عادت ماهیانه منع شدهاند و غیر از این مورد از نظر زمان، مکان و تعداد رابطه هیچ گونه منعی ندارند. قرآن اصلاً خواست و نیازهای زن را در هم خوابگی با مرد مورد توجه قرار نداده چون او را به عنوان وجودی مستقل نپذیرفته و او را مساوی با مرد نمیداند و این یعنی زن ابزاری است برای کامجویی و رفع نیازهای جنسی مرد. گویا خودش هیچ میل جنسی ندارد و نباید داشته باشد.
از دیگر سو به مردان اجازه میدهد که در صورت بیم از نافرمانی زن ابتدا او را موعظه، بعد از بستر او دوری کنند سپس وی را کتک بزنند. جالب اینکه همین قرآن به زنی که از شوهرش بیم دارد با وی راه مخالفت و بدسلوکی پیش گیرد یا از او دوری گزیند، توصیه میکند که صلح و دربارهی یکدیگر نیکویی کنند.
نتیجه اینکه قرآن با چنین نگاهی به زن نمیتواند تأمین کنندهی حقوق زن باشد و نباید به عنوان یک منبع برای وضع و تصویب قانون مورد استفاده قراربگیرد.
برای مبارزه با خشونت و نفی آن باید با ساختارها و نظامی مقابله کرد که خشونت را نهادینه میکنند. باید با مذهبی به مقابله پرداخت که برای تقویت چنین ساختار و نظامی در تلاش است. برای مقابله با خشونت و نفی آن چندان نیاز نیست با مردی درافتاد که عامل دست چندم و فرعی خشونت علیه زن است و خود نیز گاهاً قربانی خشونت میشود.
تئوری خشونت همراه با موارد و نمونههای عملی، مدام از طریق دستگاهای اجرایی، رسانهها و مجموعهای از باورهای فرهنگ بومی تقویت میشود. گذشته از گسترش فرهنگ مردسالاری و سنتی که خود عامل اصلی اعمال خشونت علیه زنان میشود این خشونت در عادیترین روابط اجتماعی نیز شکل میگیرد که حاکمیت همانا قدرت اجرایی جامعه ایران خود بخشی از این موضوع میباشد.
کُردپا: ما هر روزه با برخورد نهادهای مختلف حکومتی با زنان در خیابانها ـ به بهانهی بدحجابی ـ تحت عنوان طرحهایی همچون حجاب و عفاف روبرو هستیم، آیا نوع رفتار چنین نهادهای حکومتی در قلب جامعه، خود نوعی از باز تولید و ترویج خشونت علیه زنان نیست؟
غیاثوند: در جامعهی مذهبی ایران از بدن زن و موی سر او به عنوان عامل تحریک مردان نام برده میشود. لذا تلاش میشود تا این عامل تحریک درون یک پوششی به نام حجاب خود را پنهان نماید تا هم از تحریک مردان جلوگیری شود و هم امنیت زنان تأمین شود. در چنین جامعهای اگر زنی مورد تجاوز واقع شود به جای محکوم نمودن متجاوز، قربانی تجاوز را مورد ملامت قرار میدهند و میگویند او مقصر بوده که با بدحجابیاش متجاوز را تحریک کرده و یا موازین شرعی را رعایت نکرده است. هر چند آمار زیادی هم وجود دارد مبنی بر مورد تجاوز واقع شدن زنان چادری در ایران.
زن در جامعهی ایران و در باورهای سنتی مردم ایران به عنوان مایملک مرد متصور شده است. زن طبق چنین باوری مجبور است که خود را برای مالکش حفظ کند و در خدمت او باشد. لذا باید از طریق حجاب و پوشش خود را از نگاه سایر مردها و نهایتاً از دست درازی و تجاوز آنها محفوظ نگه دارد.
بدن و موی زن در ایران گویی مسئول تمام ناهنجاریهای اجتماعی میباشد بنابراین با حجاب اجباری تلاش شده تا از بروز این ناهنجاریها جلوگیری شود و همانطور که پیشتر گفتم امنیت زن نیز حفظ شود. گویا زن مسئول کنترل رفتار جنسی مردان است. اما پوشش اجباری طی 33 ساله پس از انقلاب هیچ گاه نتوانست امنیت زن را تأمین کند. زنان ایرانی همچنان و به صورت روزانه در مواجهه با آزارهای جنسی و تحمل انواع متلک در بیرون از خانه قرار دارند. امنیت روانی و اجتماعی زنان در ایران هر روز و به طور مستمر مورد تهدید قرار میگیرد.
وقتی حجاب اجباری را تنها راه حفظ امنیت اجتماعی زن بدانند، وقتی زن به عنوان موجودی اغواگر و بدنش عامل تحریک شهوت مردان معرفی و شناخته شد بنابراین تلاشها برای به وجودآوردن مکانیزمی جهت کنترل تن و رفتار زنان کاملاً طبیعی جلوه خواهد کرد. این کنترل در خانه توسط پدر، برادر و یا همسر زن صورت خواهد گرفت و در اجتماع هم رفتار زنان و تن آنها توسط دولت کنترل خواهد شد.
زنی که تن و رفتارش تحت کنترل نهاد خانواده، اجتماع و دولت قرار گرفته قاعدتاً زنی است که قدرت و هویتش حذف و نادیده گرفته شده و یا با پوشش اجباری در هالهی ابهام پیچیده شده است. این زن برای همیشه یک موجود فرودست و تابع مرد خواهد بود. این زن وجودی غیرمستقل و وابسته خواهد داشت.
آن برخوردی که به بهانه مبارزه با بدحجابی و تحت عنوان طرحهایی همچون عفاف و حجاب در سطح جامعهی ایران با زنان میشود علاوه برنادیده گرفتن حق زن برای انتخاب نوع پوشش سبب تحقیر شخصیت زن در انظار عموم جامعه خواهد شد. این برخورد همچنین دامنهی خشونت علیه زنان را به بهانه کنترل بدن، رفتار و پوشش آنها به سطوح و بخشهای مختلف اجتماع خواهد کشاند.
نکته دیگر که نباید از آن مغفول ماند اینکه طی 33 سال پس از انقلاب بارها چنین طرحهایی در سطح جامعه اجرا شدهاند اما هیچ گاه نتوانستهاند زن ایرانی را مجبور به قبول پوشش اجباری مطرح کنندگان و مجریان چنین طرحهایی نمایند. از دیگر سو حضور زن ایرانی در اجتماع روز به روز پررنگ تر از گذشته میشود. این زن اگر پوشش اجباری را نداشته باشد بی شک مجریان طرح عفاف و حجاب و مردان در کوچه و خیابان به خود اجازه آزار و اذیت او را خواهند داد. مجریان طرح عفاف و حجاب با پشتوانهی قانون چنین اجازهای پیدا میکنند و مردان مزاحم خیابانی با این ذهنیت و تصور غلط که زن اگر مویش به عنوان عامل اصلی تحریک مردان بیرون بود و یا آن حجاب اجباری را نداشت میتواند مورد آزار و اذیت و حتی تجاوز قرار بگیرد. به عبارت ساده تر ترویج مفهومی همچون بدپوشش بودن و برخورد با زنان بدپوشش در سطح اجتماع سبب گسترش آزارهای جنسی و خشونت علیه زنان خواهد شد. همچنین باعث نقض و تجاوز به حقوق شهروندی زنان در سطح اجتماع خواهد گردید.
مدتیاست که طرح تفکیک جنسیتی در ایران شدیدتر از گذشته، از مرحله تئوری به مرحلهی عملی، گامی بلند برداشته است. این تفکیک جنسیتی بدون هیچ تخفیفی کودکان خردسال مهد کودکها و پیش دبستانیها تا دانشگاهها و بیمارستانها را نیز در برگرفته است.
کُردپا: آیا جداسازی و تفکیک جنسیتی از همان ابتدای زندگی انسان (دوران کودکی) ایجاد نوعی ذهنیت متفاوت بودن و محافظت از زنان در برابر لطمه ناشی از قدرت مردان نیست؟ آیا این سیاست نوعی مشروعیت بخشیدن و ایجاد ذهنیت قدرتمند بودن به مردان نمیباشد؟
غیاثوند: بر اساس اطلاعات به دست آمده از جوامع «زن – محور» یعنی پیش از به وجود آمدن نظام مرد سالار در این جوامع، خانههایی را تدارک دیده بودند که نوجوانان بتوانند رابطهای آزاد با شریک جنسی خود داشته باشند. اما در نهادهای مرد سالار این مسئله کاملا برعکس است. نظام مردسالار بازتولید کننده یک جامعه اقتدارگراست. ویلهلم رایش، جایی در کتاب
«The Mass Psychology of Fascism» مینویسد: «ساختارهای اقتدارگرای انسانی به طور اساسی از طریق بازداری فرد از ابراز تمایلات جنسی و ایجاد ترس در او تولید میشود.»
اخلاقیاتی که تلاش میشود در سیستم مردسالار بر جامعه حاکم شود بیشتر برای سرکوب تمایلات جنسی است. اما همین سرکوب سبب انحراف جنسی نیز گردیده است. انحراف جنسی و روابط جنسی غیرمعمول محصول جوامع مردسالار است. خانواده در یک نظام مردسالار مقدس است چون اولین و مهمترین نهادی است که میتواند بازتولید کنندهی شخصیتهای مطیع – اقتدارگرا و بوجودآورندهی جامعهی اقتدارگرا باشد. چون در این نهاد اقتدارگرا میتوان امیال جنسی کودکان، نوجوانان و زنان را به شدت مورد سرکوب قرار داد. از همین روست که بکارت در سیستم مرد سالار تبدیل به یک ارزش میشود. رابطهی آزاد مورد تقبیح است و تنها رابطه جنسی در چارچوب ازدواج و خانواده مشروعیت دارد.
دولت اقتدارگرای اسلامی در ایران از همان ابتدای روی کار آمدنش سعی کرد تا با وضع و تصویب قانون حجاب اجباری در اصل امیال جنسی را مورد سرکوب قرار دهد. مکانهایی که در آن سکس آزاد انجام میشد را تماماً تعطیل کرد. مسئلهی تفکیک جنسیتی را که شما بدان اشاره کردید از همان سالهای ابتدایی انقلاب وجود داشت. مدارس از ابتدایی تا پایان دبیرستان، پسرانه و دخترانه شدند. میلههایی بین خطهای واحد کشیده شد و آنها را به دو بخش مردانه و زنانه تقسیم کردند. حتی بعضی کلاسهای عمومی در دانشگاهها و سلفهای غذاخوری را در آنها پسرانه و دخترانه کردند و یا مثلا طی یک دههی اخیر احداث پارکهای زنانه را داشتیم.
حکومت ایران برای سرکوب امیال جنسی نمیتوانست جلوی حضور زنان را در جامعه بگیرد. از دیگر سو چون بدن زن و خصوصا موی سر او را عامل تحریک مردان میدانست و به زعمش این زن بود که باید رفتار جنسی مردان را کنترل میکرد لذا از همان آغازین روزهای سرکار آمدن سعی کرد تا با حجاب اجباری و تقسیم کردن تدریجی برخی اماکن عمومی به دو بخش مردانه و زنانه به بهانه «حفظ امنیت زنان» در اصل بر میل سرکش جنسی فائق بیاید. هر چند آمارهای روبه افزایش تجاوز به زنان و آزارهای جنسی زنان در ایران کاملاً نشان می دهد که دولت اقتدارگرای اسلامی در تلاشش ناکام بوده است.
سخنان محمدخاتمی، امام جمعه موقت تهران در مسجد جمکران نشان می دهد که تفکیک جنسیتی علیرغم اشتباه بودن و محکوم به شکست بودنش با هدف سرکوب امیال جنسی و جلوگیری از روابط آزاد انجام می شود. آقای خاتمی در مسجد جمکران گفتند: تفكیك جنسیتی با دین سازگارتر است یا اینكه دختران یك طرف بشنیند و پسران یك طرف؟! بنده با عقل خودم و با 40 سال تحصیل در علوم دینی این را همراه با دین نمیبینم. مراجع بزرگوار ناراحتند. ما از ابتدا دبستان، راهنمایی و دبیرستان دخترانه و پسرانه داشتیم كه این خوب است اما تا میرسند به دانشگاه پنبه و آتش را كنار هم مینشانند. شما چه فلسفهای میتوانید برای این موضوع پیدا كنید؟! جز فرهنگ غرب تحلیل دیگری دارد؟! برخیمیگویند «اگر دختر و پسر را در كلاس هم جدا كنیم در بیرون با هم خواهند بود». این چه حرفی است كه برخی میگویند؟! اگر كاری كنیم كه حداقل یك ساعت معصیت نشود، بهتر نیست؟! ایدهآل این است كه به سمت دانشگاههای دخترانه و پسرانه برویم. ایده ارزشمندی است و شدنی نیز هست.»
33 سال است که چنین دیوارهایی در جامعه ایران میان دوجنس مخالف کشیده میشود اما هر چقدر این حصارها بیشتر شدهاند به همان نسبت هم جامعه برای زنان ناامن تر و خشن تر شده است. مردانی که در آن سوی این دیوارها قرار گرفتهاند به دلیل عدم شناخت زن، ناآگاهی نسبت به وی و به محض حذف دیوار حالتی کاملا تهاجمی نسبت به زن داشتهاند. و کوتاه سخن اینکه جداسازی و تفکیک جنسیتی هیچ گاه نمیتواند برای زنان امنیت به ارمغان بیاورد.
به طور کلی خشونت علیه زنان بیشتر به خشونتهای خانگی باز میگردد، اما شاهدیم که خشونتهایی از بطن حاکمیت نیز و شدیدتر از خشونت های خانگی و خیابانی علیه زنان اعمال می گردد که همیشه مورد اعتراض بوده است که از این نمونه احکامی چون سنگسار در مورد زنان میباشد.
کُردپا: آیا این نقش دولت در بسط این خشونتها تأثیر گذار نیست؟ چرا که از یک سو وجود انواع خشونت را توجیه میکند و از سوی دیگر به گسترش آن علیه زنان رسمیت میبخشد.
غیاثوند: دولت و قانون برآمده از یک نظام مردسالار در درجه اول تأمین کنندهی حقوق مرد خواهد بود. در این قانون تا جایی به خواستها، نیاز و حقوق زن توجه نشان داده میشود که تابع و درخدمت مرد باشد. دولت و قانون در چنین جامعهای هم خود مستقیماً عامل خشونت است و هم زمینه ساز و بسترساز خشونت علیه زنان است. زن و مرد باید به طور مساوی در عرصهی سیاسی و در بدنهی قدرت حضور داشته باشند. 33 سال از انقلاب در ایران میگذرد اما زنان همچنان اجازهی کاندیداتوری در انتخابات ریاست جمهوری را ندارند.
علیرغم تلاش نهادهای مدنی، فعالان جنبش زنان و اعضای کمپین یک میلیون امضاء، مدتی پیش شهرزاد نیوز گزارش داد ایران طبق لیست منتشره که بر اساس آمارهای فوروم اقتصاد جهانی تنظیم میشود از میان 135 کشور جهان در زمینه برابری حقوقی میان زن و مرد رتبه 125 را به خود اختصاص داده یعنی نسبت به سال گذشته یک درجه نیز تنزل پیدا کرده است.
این تبعیض حقوقی خود نوعی خشونت است که از سوی دولت بر روی زنان ایرانی اعمال میشود.
از آنجاییکه زن در جامعهی پدرسالار باید درخدمت مرد باشد و مایملک او محسوب میشود لذا وجودش آنقدر بی ارزش میشود که مرد حتی میتواند درمورد جان او نیز تصمیم بگیرد و زن را از حق حیات محروم نماید. درست است که قانون مستقیماً دستور قتل زن را توسط پدر، برادر و یا همسر صادر نکرده است. اما قانون در این زمینه به شکلی نوشته شده که دست مرد را برای قتل زن بازمیگذارد و او را با مشکل جدی مواجه نمیکند و به نوعی حمایت کننده قتلهای ناموسی میباشد. قتلهای ناموسی در مناطق حاشیهای خصوصاً در کردستان ایران به یک بحران تبدیل شده و عامل اصلی آن در درجه اول دولت و قانونی است که زمینه ساز و حمایت کننده چنین قتلهایی میباشد.
زنان و دخترانی که توسط همسر، پدر و یا برادر مورد خشونت و آزار جسمی قرار گرفتهاند از حمایتهای قانونی چندانی برخوردار نیستند.
حق تمکین در قانون ایران در اصل جواز تجاوز به زن توسط همسرش است. و از دیگر قوانین تبعیض آمیز میتوانم به قوانین مربوط به ازدواج، طلاق، سرپرستی و حضانت فرزندان، چند همسری، سن مسئولیت کیفری، تابعیت، دیه، ارث، شهادت، پوشش اجباری و سنگسار اشاره کنم.
زنان فعال پس از بازداشت از سوی نهادهای امنیتی به شکلهای مختلف مورد آزار و اذیت قرار میگیرند.
زنان زندانی با احکام سنگینی همچون اعدام و حبسهای طویل المدت مواجه میشوند. ما به عنوان نمونه خانم ستوده را داریم که فقط به خاطر فعالیتهای حقوق بشری به یازده سال زندان محکوم شده است.
با بر شمرن موارد فوق خواستم بگویم که خشونت در ایران به شکلی کاملاً عریان علیه زنان وجود دارد و باز هم حرفم را تکرار کنم که دولت و قانون در جامعهی مردسالار ایران هم خود مستقیماً عامل خشونت است و هم زمینه ساز و بسترساز خشونت علیه زنان است.
پا نوشت در پرسشی کوتاه:
کُردپا: به نظر شما آیا اختصاص دادن چنین روزی تحت عنوان روز بینالمللی حذف خشونت علیه زنان خود نوعی باز انتشار ذهنیت خشونت علیه زنان نیست؟
غیاثوند: حرفتان مرا یاد صحبت کسانی میاندازد که معتقدند آسیبها، معضلات و ناهنجاریهای اجتماعی نباید رسانهای شوند و نباید به اطلاع عموم برسند چون قبحشان از بین میرود و سبب تکرار آنها در اجتماع میشود. اما به نظر من راه مقابله با این آسیبها، معضلات و ناهنجاریهای اجتماعی بی شک پنهان کردن آنها نیست. نامگذاری روزی تحت عنوان روز بین المللی نفی خشونت علیه زنان به تنهایی نمیتواند تولید کنندهی ذهنیت خشونت علیه زنان باشد. وجود چنین روزی برای من هم به عنوان یک زن آزاردهنده است نه به خاطر اسمش چون ترجیح میدهم خودم و همجنسانم در دنیایی عاری از خشونت زندگی کنیم. اما این روز به یادم میاندازد جهان برای ما زنان هنوز هم امن نیست. خشونت علیه زنان محدود به یک منطقهی خاص نیست. خشونت ممکن است از لحاظ کمی یا کیفی در نقاط مختلف متفاوت باشد اما با چنددرجه پایین تر یا بالاتر در اکثر نقاط جهان وجود دارد.
نامگذاری یک روز تحت عنوان روز جهانی نفی خشونت علیه زنان حداقلش این است که اگر در طول سال فراموش شد، این روز به جامعه جهانی یادآوری کند که خشونت همچنان بر روی زنان اعمال میشود و برای حذف آن به عزم و ارادهی جهانی نیاز هست.
از خود شما سوال میکنم مثلا همین مسئله خشونت علیه زنان چقدر دغدغهی جدی دوستان در سایت کردپاست؟! در طول سال چقدر به این مسئله توجه نشان دادید؟ اگر روز 25 نوامبر به این عنوان نامگذاری نمیشد چقدر امکان داشت که شما در خصوص مسئله خشونت علیه زنان گزارش تهیه کنید و یا مصاحبه انجام بدهید؟ غیر از این است که روز 25 نوامبر شما را ترغیب به انجام چنین مصاحبهای کرد؟
روز 25 نوامبر باید با همان عنوان «روز جهانی نفی خشونت علیه زنان» باقی بماند تا هم رسالت و مسئولیتمان را فراموش نکنیم و هم حداقل این روز سبب شود تا از تلاشهای یک سالهمان برای حذف خشونت بگوییم. از مشکلاتی که برای حذف آن داشتیم و به دنبال راهکارهای جدید برای حذف خشونت باشیم.
کُردپا: با تشکر و ممنون از قبول این گفتگو
غیاثوند: بنده هم از شما و دوستان خوبم در سایت کردپا به خاطر توجهی که به مسئله خشونت علیه زنان نشان دادید صمیمانه سپاسگزارم.