استبداد دینی مانعی در مسیر پیشرفت

16:37 - 4 خرداد 1392
Unknown Author
پیغام حشمتی

طریقه‌ی حاکمیت حکومت‌های استبدادی جهان از بسیار جهات مشترک است. چهارچوب دینی یا غیردینی حاکمیت استبدادی به صورت ریشه‌ای تغییر نمی‌کند. تنها تفاوت حاکمیت دینی و حاکمیت غیردینی مستبد منبع مشروعیت آن است. درحکومت استبدادی غیردینی منبع مشروعیت زمینیست. اما در حکومت استبدادی دینی منبع مشروعیت فرا زمینی و الهیست. درطول تاریخ ادامه‌ی روند حاکمیت‌های استبدادی همیشه به صورت فردی یا انتقال قدرت حاکم به ولیعهدش نبوده, و هر ازگاهی به صورت کودتا یا انقلاب بوده است و در ابتدا با تبلیغات و وعده‌های حکومت دمکراتیک و مردمی و گاه دینی بر مسند قدرت نشسته‌اند. ولی در ادامه‌ی حاکمیت با زیر پا نهادن عقاید اولیه تبدیل به خودکامه‌ای محض شده‌اند. هر حاکمیت سياسى، يا بر پایه‌ی عقل و انديشه بنا شده و يا بر پایه‌ی عقل و ايدئولوژی. از نظر سیاسی دو پایه‌ی اصلی قدرت در جامعه ما سلطنت و دین بوده‌اند. بطور تاریخی این دو ارگان نقشی مهم در باز تولید فرهنگ استبدادی داشته‌اند.

حکومت‌های سلطنتی پيش از اسلام تا دوره ساسانى در ایران همیشه بر پایه‌ی قوميت دينى بوده و بعد از آن دستگاه حكومت، سلطنتی- دینی شد و عنصر تركيبى تشيع, عرفان و سلطنت پایه‌ی ايدئولوژي حكومت صفوى و بعد ازآن گردید و در انتها حکومت استبدادی در انقلاب سال ۵۷ با وعده‌های ضداستعماری، دمکراتیک و مردمی و اسلامی محض و بظاهر مطیع قانون, مختلط با نوعی پوپولیسم حاکمیت‌های توتالیتر, براساس حاکمیت متناقض صندوق رأی- انتخابات و شریعت، ولایت با نام جمهوری اسلامی بر کشورمان چیره گشت نظام جمهوری اسلامی که با رنگ و لعابی از فقه شیعی و برپایه‌ی الاهیات خمینی، به نام حاکمیت دین و درچهارچوب ولایت‌ فقیه پایه‌گذاری شده است، حکومتی در نوع خود بی‌نظیر و یکتاست. وعده‌های آغازین انقلاب اسلامی ایران استقلال, آزادی, جمهوری اسلامی بود. حال طی سی و اندی سال از عمر این نظام مفهوم استقلال یعنی تنها مخالفت با اکثر کشورهای جهان بخصوص غرب. آزادی به مفهوم اباحت و بی‌بندوباری تفسیرشده و به مانند یک ضد ارزش محکوم می‌شود. جمهوری یعنی حاکمیت مردم و در این نظام به حاکمیت ولایت مطلقه فقیه تفسیرشده است و دین اسلام به ابزاری خشن و سخت‌گیرانه‌ی فقهی و قشری تبدیل شده که نه از عقل بهره دارد و نه با منطق. نه از مهر و مدارا در آن خبری است و نه از انصاف و مروت اثری. رهبران این نظام آزادی مردم را نه تنها از جهت انسان بودنشان، به رسمیت نمی‌شناسند, در اصل خواهان بندگی و اطاعت کورکورانه و بی‌چون و چرا از مدعیان نمایندگی خدا روی زمین می‌باشند. حاکمین این نظام مستبد در معنای جمهوریت و درجهت رفع مشکلات کشور نه طریقه‌ی تعقل و شرکت دادن مردم در امور خویش, بلکه روش توسل به زور و خشونت را انتخاب کرده و با توسل به شرع اسلام و پی‌ریزی نظامی امنیتی و پلیسی با کشتار و زندانی کردن مخالفین و حتی منتقدین در صدد رفع مشکلات بر آمدند. نظام جمهوری اسلامی از بدو پیدایش با مخالفان و منتقدینش از هر قشرجامعه به خشونت رفتار کرد. ریشه‌ی این خشونت‌ها در برنامه و اهداف رژیم پنهان است. رهبر امر خشونت را توجیه می‌کند تا مجریان آن را اعمال کنند. در چنین شرایطی ا‌ست که قانون رنگ باخته و حکم و اراده‌ی رهبر جایگزین قانون شده است. قدرت خشونت را سازمان داده، از آن ابزاری ساخته تا وحشت و هراس عمومی را گسترش دهد. نمایش خشونت به هدف حاکمیت بدل شده و در تمام شئونات جامعه سایه افکنده است. مردم در این نظام دریک تعارض درونی انتخاب بین اعتقادات خود که باور دارند و ايدئولوژی متعلق به نظام قرار دارند و برای امنیت و بقای خود مجبور به قبول ظاهری ايدئولوژی نظام هستند و باید تظاهر به اعتقادی کنند که به آن باور ندارند و بلکه مخالف آن هم هستند. این امر موجب گشته که دروغ و تظاهر به یکی از اصول رفتاری جامعه تبدیل شود.این خصلت بدون شک فرد را، نه بسوی جامعه نوین، بلکه به سمت واپسگرایی و خرافه پرستی رهنمون خواهد کرد. قطار تکامل جامعه جهانی همچنان با شتاب به سمت مدرنیت در جهت مخالف فردپرستی و خرافه‌گرایی در حرکت است. حکومت استبدادی حاکم در کشورمان بعنوان نظامی دینی و واپسگرا که خود را یگانه نماینده خدا و حافظ منافع دین اسلام در روی زمین می‌داند به هیچ عنوان حاضر به همراهی جامعه‌ی جهانی نیست و با توجه به این اصل که رهبری و سرنوشت ملل مربوط به خودشان است و رهبران خود شیفته و یا خود شیفتگان رهبری و واپسگرایان کهنه‌پرست را در آن جایی نیست و صدور فرمان‌های برآمده از مغز‌های منجمد باعث کندی در حرکت جهان بسوی ترقی و تکامل نخواهد گردید. پس چاره‌ای جز همراهی و یا واماندن از این قطار وجود ندارد و درصورت جدایی از این مسیر همچنان باید در دایره‌‌ی بسته و در انزوا به دور خود چرخید تا فسیل و فرسوده گشت.