ادریس احمدی: اختلاف آمریکا ـ ایران با خروج آمریکا از منطقه و یا تغییر رژیم در تهران پایان مییابد
16:54 - 22 تیر 1393
آژانس کُردپا: سرانجام بعد از گذشت ٣٥ سال از عدم رابطه سیاسی میان حکومت اسلامی ایران و ایالات متحده آمریکا، وزرای خارجه این دو دشمن دیرینه در سوم آذرماه ٩٢ با یکدیگر دیدار کردند.
حسن روحانی، در تبلیغات انتخاباتی خود قبل از خردادماه سال گذشته گفته بود: هیچ کشوری بدون ارتباط فعال با جهان، توسعه نمییابد و با انزوا، رشد و پیشرفت امکانناپذیر است.
رئیس قوه مجریه در ایران همچنین گفته بود: بایستی پرونده هستهای ایران از شورای امنیت خارج و تحریمها لغو شود زیرا این زیادهخواهی آمریکاست.
جهت واکاوی موضوع برنامهی بحثبرانگیز اتمی ایران و مذاکرات این کشور با گروه ١+٥ به ویژه آمریکا و نتایج مذاکرات درحال جریان وین ٦، آژانس کُردپا با ادریس احمدی، پژوهشگر مسائل ایران ـ آمریکا در دانشگاه استکهلم گفتگویی ترتیب داده است.
این استاد دانشگاه معتقد است که سیاست اصلی و بنیادی ایران در هر دو جناح اصولگرا و اصلاحطلب حکومتی به نسبت آمریکا هیچ تغییر اساسی نداشته و ندارد و سیاست اوباما در قبال ایران در راستای سیاست دولت جورج بوش نیز میباشد.
متن گفتگوی کُردپا با ادریس احمدی در پی میآید:
کُردپا: آمادگی حکومت ایران برای مذاکره با غرب بر سر برنامهی هستهای این کشور ناشی از چه چیزی است؟
ادریس احمدی: این امر به تأثیرات تحریمها بازمیگردد که وزیر پیشین خارجه آمریکا از آن به عنوان تحریمهای فلجکننده یاد کرده بود. مذاکرات حکومت اسلامی ایران تاکنون بصورت مقطعی و و موقت بوده و هیچ ارتباطی هم به سیاست جناحهای داخلی حکومت ندارد و هم اینکه چنین عقبنشینیهایی، انصراف ایران از دستیابی به اهداف از پیش تعیینشده را بازگو نمیکند. پس حکومت ایران بالاجبار تن به کوتاهآمدن در مذاکرات داده است.
کُردپا: انتخاب حسن روحانی آیا نقشی در فرآیند دیپلماسی و مذاکره با غرب ایفا کرده است؟
ادریس احمدی: دلیل این عقبنشینی ایران ارتباطی با به قدرت رسیدن روحانی و شعار اعتدالی وی ندارد. زمینهی چنین تفاهم مقطعی با آمریکا قبل از روی کار آمدن حسن روحانی و در چندین نشست مخفیانه کاربدستان دو دولت فراهم گردید. نکته مهمتر اینکه علی خامنهای، قدرت اصلی حکومت اسلامی ایران به این نتیجه رسیده بود که تفاهم موقت با غرب به ویژه آمریکا به نفع نظام خواهد بود و همزمان با چنین رویکردی، دولت ایران همچنان سرگرم گسترش و توسعه زیرساختهای اتمی و تلاش برای غنیسازی اورانیوم در داخل ایران است.
کُردپا: در این روزها و در اوج مناقشات عراق و حضور گروه داعش در سوریه و عراق، تحلیلگران سیاسی از خطرات مشترک ایران ـ آمریکا سخن به میان میآورند و بحث بُرد بُرد را پیش میکشند هرچند این دو کشور سالها قبل در موضوع افغانستان با یکدیگر روابط نزدیکی داشتند. شما در این باره چه نظری دارید؟
ادریس احمدی: این تحلیل که دو کشور درصدد روابط استراتژیک هستند، اشتباه است. به این دلیل که مشکل اصلی آمریکا و ایران در اساس ایدئولوژیک میباشد. قبل از اینکه رژیم جمهوری اسلامی در سال ٥٧ به قدرت برسد، تهران همپیمان بسیار نزدیک واشنگتن در منطقه بود. بعد از روی کار آمدن نظام جدید بود که روابط دو کشور به تیرگی گرایید. بسیاری هم معتقدند که این دشمنی ناشی از منافع متضاد دو دولت است، اما پرسش اساسی این است که چه چیزی موجب تضاد منافع گردیده و من باور دارم که بدون در نظرگرفتن تأثیر ایدئولوژی بر تعیین و تعریف منافع، تحلیل ما از روابط ایران و آمریکا ناقص و دقیق نمیباشد.
این هم دروسته که دو کشور درحال تعامل با یکدیگرند اما باید به این دو طرز تعامل که یکی برای خرید وقت و دستیابی برای حل بحران اتمی حکومت ایران است با عادیسازی روابط دوکشور به منظور فراهمآوردن شرایط برقراری روابط استراتژیک تفاوت قائل شد.
آمریکاییها بعد از روی کار آمدن دولت اصلاحات در دوران خاتمی خواستار ارتباط دوستانه و متعارف با حکومت اسلامی شدند و بر این اعتقاد بودند که رفرم درون نظام سیاسی ایران به تغییر رویکرد در سیاست خارجی ایران منتهی میشود.
دولت کلینتون در حالی سال ١٩٩٤ با کره شمالی به مذاکره میپرداخت که خاتمیای در این کشور وجود نداشت تا دست به اقدامات اطلاحطلبان بزند.
پس هر وقت سیاست تعامل و دیپلماسی به میان آمد، به معنای عادیسازی روابط و برقراری روابط استراتژیک نیست. عادیسازی روابط زمانی فراهم میشود که یکی از دو طرفین تغییر ماهیت داده باشد ولی ظاهرا حکومت ایران به دنبال این امر است که در برابر لغو کامل تحریمها و یا بخشی از آنها، در قسمتهایی از برنامهی هستهایش عقبنشینی کند.
در آمریکا افراد و گروههایی هستند که همچنان به برقراری روابط حسنه و استراتژیک با ایران دلخوش کردهاند و برای اثبات ادعای خود درباره تغییر موضع ایران، به روابط آمریکا و چین در قبل از سال ١٩٧٢ اشاره میکنند که برقراری روابط استراتژیک را به نبال داشت.
زمینهی فراهمشدن برقراری روابط درازمدت چین و آمریکا در شرایط ویژه و وجود خطر مشترکی به نام اتحاد جماهیر شوروی بود و اکنون چنین شرایطی برای ایران ـ آمریکا وجود خارجی ندارد.
کُردپا: چرا شرایط مهیا نیست؟
ادریس احمدی: اولاً خاورمیانه هماکنون با معضل جدی گروههای سلفی و سنیگرای تندرو روبرو است اما به همان اندازه و شاید هم بسیار بیشتر، رژیم اسلامی ایران برای آمریکا خطر بالقوهای محسوب میشود.
تهدیدات و خطراتی که از نظام ایران سرچشمه میگیرد بسی فراتر از دستیابی حکومت اسلامی به تسلیحات اتمی است. طیفی از موانع و مشکلاتی نظیر پشتیبانی از تروریسم، دخالت در امور داخلی و ثبات سیاسی کشورهای منطقه و مخالفت با همپیمانان آمریکا به ویژه اسرائیل را شامل میگردد.
دوما نیروهای رادیکال سنیمذهب به اندازه شوروی برای آمریکا خطرناک نیستند که این کشور را به همپیمانیای از روی اجبار با حکومت اسلامی ایران تشویق و ترغیب کند و همینطور سنیها آنچنان برای دولت ایران تهدید محسوب نمیشوند که مجبور به برقراری روابط درازمدت با آمریکا شود. احتمالا بر سر مسئله داعش و حوادث اخیر عراق، میان ایران و آمریکا نوعی تعامل و همکاری مقطعی صورت گیرد اما این بدان معنا نیست که این دو دشمن دیرینه با یکدیگر روابط استراتژیک برقرار کردهاند. اساسا میان این دو کشور در منطقه حساس خاورمیانه تضاد جدی منافع وجود دارد.
برخی هم معتقدند آمریکا در زمان حمله به افغانستان، فرصت مذاکره و برقراری روابط استراتژیک با ایران را از دست داد. دولت ایران در آنزمان اطلاعات امنیتی در اختیار وزارت دفاع آمریکا قرار داده بود زیرا سرنگونی طالبان را به نفع خود میدید. اما بعدها نیروهای طالبان تشدید قوا کردند و علیه نظامیان ناتو دست به حملات تلافیجویانه زدند، خود آمریکاییها حکومت ایران را به تقویت و حمایت تسلیحاتی طالبان متهم کردند. ایران و آمریکا تا زمانی که از روی ایدئولوژی با همدیگر تضاد منافع دارند، دیوار غیراعتمادی نیز پابرجاست و این دو کشور قادر نخواهند بود که روابط خود را عادی کنند و برقراری همپیمانی استراتژیک جزو محالات میباشد.
کُردپا: نقش ایدئولوژی در مشکلات دو کشور چگونه و به شیوهای بوده است؟
ادریس احمدی: ایران پس از انقلاب ٥٧ به سبب ماهیت ایدئولوژی اسلام سیاسی با فرهنگ غربی، آمریکا و اسرائیل به مخالفت برخاست. و این هم صادق است که ایران با برخی کشورها به ویژه در قاره اروپا معامله و رابطه دارد اما با نگاهی گذرا به برنامههای صدا و سیما و سخنرانی سران نظام در نماز جمعهها به وضوح ضدیت حکومت اسلامی ایران با غرب و فرهنگ ناشی از این تمدن را مشاهد و درک خواهیم کرد. همچنین دیگر دلیل مخالفت ایران با آمریکا به نقش تاریخی این کشور در تحولات معاصر ایران بازمیگردد اما مهمتر از این، ابر قدرتی آمریکا و خطر بالقوهای که برای سرنگونی رژیم حاکم بر ایران دارد.
کشورهای اروپایی قدرت و امکان مخالفت جدی با ایران را ندارند و با آمریکا درباره این موضوع به تفاهم رسیدهاند و این تفاهم مشترک با صرف هزینههای بسیاری به نتیجه رسیده است.
کُردپا: آیا ایدئولوژی تنها در سیاست خارجی حکومت ایران به ایفای نقش میپردازد؟
ادریس احمدی: خیر، ایدئولوژی در سیاست خارجی و امنیتی همه کشورها حضور دارد، موضوع پیچیده میباشد و شاید در یک گفتگوی کوتاه به همه زوایای مختلف آن اشاره نگردد. ایدئولوژی به صورت همیشگی به ایقای نقش نمیپردازد، اگر رژیمی با خطر جدیای مواجه گردد برای حفظ ساختار سیاسی و وجود خود شاید در مواقعی از ایدئولوژی بنیادی خود صرفنظر کند و حتی با ایدئولوژیکی که هیچگونه سنخیت با وی ندارد وارد تعامل و همپیمانی مقطعی گردد. برای نمونه اتحاد غرب با شوروی علیه آلمان نازی که منجر به شکست آلمان شد. اما بعدها آمریکا و شوری طی چندین دهه در جنگ سرد بسر بردند. و یا اینکه در منافع اقتصادی، حکم میکند که از رنگ و نقش ایدئولوژی کمرنگتر شود. همزمان برای برخی از حکومتها که نتیجه انقلابات هستند، ایدئولوژی نقش پررنگتری دارد.
در حقیقت دولتهایی که ایدئولوژی و مرام سیاسی نزدیکن با یکدیگر دارند، همپیمان و دوست هم نیز هستند. و آن دسته از حکومتهایی که تضاد ایدئولوژیک و سیاسی دارند، در بسیاری مواقع مخالف و دشمن یکدیگرند و تنها در صورت دشمن مشترک و خطر و تهدید جدی مشترک، دست به همکاری به روی یکدیگر دراز میکنند و این موضوع را باید در نقش و جایگاه ایدئولوژی در تعریف و تعیین سیاست و منافع هر دولتی جستجو کرد.
کُردپا: چرا حکومت ایران برای نفوذ در منطقه از اسلامسیاسی استفاده ابزاری میکند؟
ادریس احمدی: اسلام سیاسی خود رژیم حاکم بر ایران را تعریف و تعیین میکند و سران حکومت بدون این نوع ایدئولوژی قادر نخواهند بود که وجود و حاکمیت خود را مشروع جلوه دهند و نفوذ خود در منطقه را تقویت کنند. ایدئولوژی در این صورت در خدمت قدرتطلبی میباشد و تعارضی میان اهداف ایدئولوژی و قدرتطلبی مشاهد نمیکنم. همچنین ایدئولوژی اسلامی، منافع امنیتی رژیم ایران را تعیین و تعریف کرده و به همین دلیل سیاست خارجی حکومت اسلامی ایران بازتاب ایدئولوژی اسلامی و فرقهای است. برای نمونه ایران همواره دغدغه عراق را دارد که یک دولت شیعه و نزدیک به ایدئولوژی خود را حاکم کند زیرا حکومت اسلامی ایران نیز یک نوع حکومت فرقهای میباشد. در لبنان نیز وضعیت به همین منوال است و از طریق حزبالله که سازمانی با ماهیت ایدئولوژی شیعه میباشد، در امور این کشور دخالت میکند. با رژیم سوریه هم حدود ٣٠ سال در اتحاد و همپیمانی بوده و هست، هر چند نظام حاکم در دمشق سکولار است اما سران آن علوی و شاخهای از شیعه هستند. علویها در سوریه در اقلیت میباشند و با رژیم بعت عراق که اکثرا سنیمذهب بودند اختلافهای شدیدی داشتند اما با رژیم شیعه در ایران دوست و در یک راستا بودند.
کُردپا: ایدئولوژی در سیاست آمریکا چه نقشی را ایفا میکند؟
ادریس احمدی: اگر به سیاست ایالات متحده آمریکا بنگریم همان حقیقت در رابطه با ارتباط میان ایدئولوژی و سیاست خارجی را مشاهد و درک میکنیم. آمریکا به هنگام جنگ سرد در آمریکای لاتین و خاورمیانه از گسترش دمکراسی حمایت آنچانی نمیکرد اما برایش مهم بود که حکومتهایی بر سر کار بیایند که ضد کمونیسم باشند. به هیمن دلیل همپیمان شاه ایران بود.
در جنگ سرد از عربستان صعودی و ایران پشتیبانی نمود تا در مقابل شوروی و عراق ایستادگی کنند، اما بعد از فروپاشی شوروی، آمریکا استراتژی خود را از حفظ موازنهی قوا منطقهای به مهار دوگانهی ایران و عراق تغییر داد. تفاوت میان استراتژی مهار با حفظ قدرت منطقهای در این است که مهار کردن نهایتا زمینه تغییر رژیم را فراهم خواهد کرد. ما دیدیم که آمریکا بعد از ١١ سپتامبر، سیاست شفافِ تغییر رژیمها را در دستور کار قرار داد و از افغانستان و عراق آغاز کرد تا کل منطقه خاورمیانه را بسوی دمکراسی تشویق و ترغیب کند زیرا به این نتیجه رسیده بودند که گسترش دمکراسی ضامن تأمین منافع امنیت ملی آنها است و درصدد تجربه دوباره دمکراسی آلمان غربی، ایتالیا و ژاپن در عراق و منطقه هستند.
کُردپا: دلایل آمریکا برای تغییر استراتژی چه بودند؟
ادریس احمدی: دلیل اصلی تغییر استراتژی حفظ موازنه قدرت به مهار قدرتها و نهایتا برکناری نظام حاکم بر عراق با استفاده از حمله نظامی، دشمنی و اختلاف ایران و عراق با آمریکا از یک سو و ابر قدرتی آمریکا بعد از جنگ سرد از سویی دیگر بود که توانایی و قدرت چنین استراتژی بلند پروازانهای را هم داشت.
کُردپا: اما در حال حاضر آمریکا سیاست تغییر رژیم در ایران را کنار گذاشته و اداره اوباما خواهان \"تغییر رفتار\" یا \"تغییر سیاست\" در ایران را دنبال میکند. دلایل چنین رویکردی چه چیزی میتواند باشد؟
ادریس احمدی: آمریکا با صرف هزینههای سرسامآور در جنگ افغانستان و عراق و نیز بحران مالی سال ٢٠٠٨ مجبور به تجدیدنظر در سیاست و استراتژی خود شد. بنده معتقدم که آمریکا به استراتژی حفظ موازنه قوا در خاورمیانه بازگشته است. اما وضعیت خاورمیانه هیچ سنخیتی با دوران جنگ سرد ندارد. هماکنون اختلاف میان سنی و شیعه است و میخواهند توازن قوا میان این دو جریان را نگه دارند. اگر توجه کرده باشید، تاکنون آمریکا بر علیه \"داعش\" حمله نظامی انجام نداده در حالی که به آسانی بر علیه آن میتواند دست به اقدام نظامی بزند و این نشان میدهد تا زمانیکه \"داعش\" حکومت در بغداد را مورد تهدید جدی قرار ندهد به یکی از طرفهای جنگ و نزاع فرقهای تبدیل نخواهند شد. میتوانیم بگوییم آمریکا همان سیاست در سوریه را ادامه میدهد.
آمریکا تلاش نموده یک عراق متحد و با قدرت مرکزی ایجاد کند و به یکی از همپیمانان خود در منطقه تبدیل کند. به نظر بنده آمریکا هم در دولت بوش و هم در دولت اوباما، انتظار داشته که عراق ناسیونالیستی عربی بر فرقهگرایی تسلط پیدا کند و عراقی قدرتمند با همکاری آمریکا بتواند هم در مقابل ایران استقلال رأی داشته باشد و هم توازن قوا در منطقه را به نفع غرب نگهدارد و به همین دلیل آمریکا مخالف فروش نفت توسط اقلیم کُردستان است و بر یکپارچگی خاک عراق تاکید میکند. زمان نشان میدهد این تحلیلهای آمریکا درست است یا نه، اما آنچنان که از شواهد و قرائن پیداست خیلی سخت است ناسیونالیسم عربی بر فرقهگرایی تسلط یابد.
از سوی دیگر آمریکا وقتی از ایران درخواست تغییر رفتار یا تغییر سیاست میکند، به صورت غیرمستقیم به معنای تغییر رژیم در ایران است. اگر جمهوری اسلامی رفتار یا سیاست خود را تغییر دهد، یعنی رژیم در ایران تغییریافته، حتی اگر خامنهای و افراد دیگر در قدرت باقی بمانند. اما بدون شک تغییر چنین رفتار و سیاستی از سوی ایران روی نمیدهد، مگر اینکه بطور موقت از حمایت تروریسم دست بکشند یا بطور موقت غنیسازی اورانیوم متوقف کنند و این بستگی به فشارهای خارجی دارد. جمهوری اسلامی برای بقای خود عقبنشینی میکند و اگر لازم با باشد با آمریکا نیز تعامل خواهد کرد، اما از سیاست استراتژیک خود دست نخواهد کشید و همچنین آمریکا اساسا سیاست مهار جمهوری اسلامی را از سالها پیش تنظیم و تعقیب کرده و تا زمانیکه توانایی داشته باشد به این سیاست ادامه خواهد داد. نامهنگاری اوباما به سران حکومت اسلامی به ویژه شخص خامنهای، حقیقت موضوع را مخدوش نخواهد کرد.
بنابراین سیاست تغییر رژیم در شکل مهار کردن ایران کنار گذاشته نشده و خامنهای این را به خوبی میداند.
کُردپا: آیا دیپلماسی جمهوری اسلامی میتواند موفق به برداشتن تحریمها گردد؟
ادریس احمدی: اگر جمهوری اسلامی به بازرسان آژانس اجازه بازدید از مراکز اتمی را بدهد از این راه میتواند اعتماد غرب را بدست آورد و یا اینکه تا حدودی اتحادی که دولت اوباما برای اعمال تحریمها علیه ایران تشکیل داده، شکاف ایجاد کند و اگر شکافی هم درست شود، آمریکا نمیتواند یکطرفه یا با همکاری چند کشور دیگر تحریمهای اثرگذار اعمال کند.
نباید فراموش کرد که تحریمهایی که بر ایران اعمال شده، تحریم بینالمللی میباشند و از سوی آمریکا اعمال نشدهاند، اروپاییها و روسیه و چین در شورای امنیت سازمان ملل از آن حمایت کردند و به آن رای دادند.
اگر ایران بتواند شکافی در این اتحاد بینالمللی ایجاد کند، احتمالا بدون اینکه به تفاهمی دائمی دستیابند، تحریمها کمکم برداشته شوند، برای نمونه در سالهای اواخر حکومت صدام حسین علیرغم اینکه آمریکا مانع برداشتن تحریمها بر عراق بود، اما روابط تجاری میان ترکیه و عراق، اردون و عراق و ایران و عراق باعث شدند که بخشی بزرگی از این تحریمها عملا کارایی خود را از دست بدهد.
آمریکا بدون حمایت و بدون اتحاد کشورهای همپیمان قادر به ادامه تحریمها علیه ایران نخواهد بود به همین دلیل روند مذاکرات به کندی پیش میروند و علاوه براین توافق مقطعی، رژیم ایران میخواهد وقت بخرد و از فرصت استفاده کند تا شکافی در این اتحاد بینالمللی را بزرگتر کند و تحریمهای اعمال شده بر ایران را لغو کند و اگر به تفاهمی دائمی نیز برسند، هیچ ضمانت اجرایی وجود ندارد ایران به تعهدات پایبند باشد و همیشه میتواند بازرسان آژانس از ایران بیرون کند و این دیپلماسی که هماکنون وجود دارد به نظر من شاید نتیجهای مطلوب برای غرب و به ویژه آمریکا را درپی نداشته باشد.
کُردپا: نقش لابی ایران تا چه حدی تاثیرگذار بوده که آمریکا و گروه ٥+١ با ایران مذاکره کنند؟
ادریس احمدی: لابی جمهوری اسلامی در آمریکا قدرت آنچنانی ندارد و بیشتر در رسانهها نوعی لابی نزدیک به ایران وجود دارد. هرچند تحقیقی در مورد لابی جمهوری اسلامی انجام نگرفته، اما تا جایی که بنده مطلعم، در کنگره آمریکا موفقیت چندانی در لابیگری و نفوذ فکری و سیاسی بر اداره اوباما کسب نکردهاند، اما باید به این نکته اشاره کرد که سیاست آمریکا از سال ٢٠٠٥ در مورد ایران تغییر کرده و خانم کاندلیزا رایس بود که بوش را به قناعت رساند که همزمان با تصویب تحریمها علیه ایران، جمهوری اسلامی به مذاکره نیز دعوت کند.
من هیچ تفاوتی میان سیاست دولت بوش و دولت اوباما در مورد ایران را نمیبینم و پیشبینی میکنم اگر جمهوری خواهان نیز در آمریکا به قدرت برسند، همین سیاست ادامه خواهند داد و همچنین نفوذ لابی ایران در آمریکا را انکار نمیکنم، اما به مسائلی که اشاره کردم نقش مهمتری دارند.
کُردپا: آیا به نظر شما ایران با کشورهای غربی به تفاهمی دائمی میرسد؟ اگر به تفاهمی دایمی نرسند، غرب به ویژه آمریکا به چه شیوهای با ایران معامله خواهند کرد؟
ادریس احمدی: اگر به تفاهمی دائمی برسند، شرط نیست که این تفاهم عملی گردد، تفاهم با کره شمالی به شکست انجامید، همچنین بطور مداوم رژیم بعث در عراق مانع بازرسان آژانس بینالمللی انرژی اتمی میشد و ایران در این مورد با کره شمالی و عراق هیچ تفاوتی ندارد و تفاهم و اجرا نمودن آن دو مقوله جدا از هم هستند.
اختلافات میان آمریکا و ایران ادامه خواهد داشت و دیپلماسی در بعضی مراحل میتواند اختلافات میان آنها را آرام کند، اما بدون تغییر رژیم در تهران یا اینکه آمریکا از منطقه خاورمیانه خارج شود، دیپلماسی نمیتواند این اختلافات را حل کند.
قابل ذکر است که آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی علاوه بر سازگاری با یکدیگر و روابط دیپلماسی و حتی همکاری در مورد خلع سلاح، روابط عادی آنها را درپی نداشت و دشمنی آنها تا تغییر رژیم در شوروی ادامه داشت و تا زمانیکه اتحاد جماهیر شوروی منحل نگردید، آمریکا از سیاست مهار کردن دست نکشید و پیشبینی میکنم رابطه میان آمریکا و ایران نیز در همین راستا ادامه داشته باشد.
ادریس احمدی در سال ١٩٧٩ در کُردستان ایران متولد و از سال ١٩٨٧ ساکن کشور سوئد میباشد، وی با تحصیل در رشته فلسفه و علوم سیاسی در دانشگاه استکهلم در سال ٢٠١٣ موفق به کسب مدرک دکترا رشته علوم سیاسی شد و در همان دانشگاه نیز مشغول تدریس میباشد.
حسن روحانی، در تبلیغات انتخاباتی خود قبل از خردادماه سال گذشته گفته بود: هیچ کشوری بدون ارتباط فعال با جهان، توسعه نمییابد و با انزوا، رشد و پیشرفت امکانناپذیر است.
رئیس قوه مجریه در ایران همچنین گفته بود: بایستی پرونده هستهای ایران از شورای امنیت خارج و تحریمها لغو شود زیرا این زیادهخواهی آمریکاست.
جهت واکاوی موضوع برنامهی بحثبرانگیز اتمی ایران و مذاکرات این کشور با گروه ١+٥ به ویژه آمریکا و نتایج مذاکرات درحال جریان وین ٦، آژانس کُردپا با ادریس احمدی، پژوهشگر مسائل ایران ـ آمریکا در دانشگاه استکهلم گفتگویی ترتیب داده است.
این استاد دانشگاه معتقد است که سیاست اصلی و بنیادی ایران در هر دو جناح اصولگرا و اصلاحطلب حکومتی به نسبت آمریکا هیچ تغییر اساسی نداشته و ندارد و سیاست اوباما در قبال ایران در راستای سیاست دولت جورج بوش نیز میباشد.
متن گفتگوی کُردپا با ادریس احمدی در پی میآید:
کُردپا: آمادگی حکومت ایران برای مذاکره با غرب بر سر برنامهی هستهای این کشور ناشی از چه چیزی است؟
ادریس احمدی: این امر به تأثیرات تحریمها بازمیگردد که وزیر پیشین خارجه آمریکا از آن به عنوان تحریمهای فلجکننده یاد کرده بود. مذاکرات حکومت اسلامی ایران تاکنون بصورت مقطعی و و موقت بوده و هیچ ارتباطی هم به سیاست جناحهای داخلی حکومت ندارد و هم اینکه چنین عقبنشینیهایی، انصراف ایران از دستیابی به اهداف از پیش تعیینشده را بازگو نمیکند. پس حکومت ایران بالاجبار تن به کوتاهآمدن در مذاکرات داده است.
کُردپا: انتخاب حسن روحانی آیا نقشی در فرآیند دیپلماسی و مذاکره با غرب ایفا کرده است؟
ادریس احمدی: دلیل این عقبنشینی ایران ارتباطی با به قدرت رسیدن روحانی و شعار اعتدالی وی ندارد. زمینهی چنین تفاهم مقطعی با آمریکا قبل از روی کار آمدن حسن روحانی و در چندین نشست مخفیانه کاربدستان دو دولت فراهم گردید. نکته مهمتر اینکه علی خامنهای، قدرت اصلی حکومت اسلامی ایران به این نتیجه رسیده بود که تفاهم موقت با غرب به ویژه آمریکا به نفع نظام خواهد بود و همزمان با چنین رویکردی، دولت ایران همچنان سرگرم گسترش و توسعه زیرساختهای اتمی و تلاش برای غنیسازی اورانیوم در داخل ایران است.
کُردپا: در این روزها و در اوج مناقشات عراق و حضور گروه داعش در سوریه و عراق، تحلیلگران سیاسی از خطرات مشترک ایران ـ آمریکا سخن به میان میآورند و بحث بُرد بُرد را پیش میکشند هرچند این دو کشور سالها قبل در موضوع افغانستان با یکدیگر روابط نزدیکی داشتند. شما در این باره چه نظری دارید؟
ادریس احمدی: این تحلیل که دو کشور درصدد روابط استراتژیک هستند، اشتباه است. به این دلیل که مشکل اصلی آمریکا و ایران در اساس ایدئولوژیک میباشد. قبل از اینکه رژیم جمهوری اسلامی در سال ٥٧ به قدرت برسد، تهران همپیمان بسیار نزدیک واشنگتن در منطقه بود. بعد از روی کار آمدن نظام جدید بود که روابط دو کشور به تیرگی گرایید. بسیاری هم معتقدند که این دشمنی ناشی از منافع متضاد دو دولت است، اما پرسش اساسی این است که چه چیزی موجب تضاد منافع گردیده و من باور دارم که بدون در نظرگرفتن تأثیر ایدئولوژی بر تعیین و تعریف منافع، تحلیل ما از روابط ایران و آمریکا ناقص و دقیق نمیباشد.
این هم دروسته که دو کشور درحال تعامل با یکدیگرند اما باید به این دو طرز تعامل که یکی برای خرید وقت و دستیابی برای حل بحران اتمی حکومت ایران است با عادیسازی روابط دوکشور به منظور فراهمآوردن شرایط برقراری روابط استراتژیک تفاوت قائل شد.
آمریکاییها بعد از روی کار آمدن دولت اصلاحات در دوران خاتمی خواستار ارتباط دوستانه و متعارف با حکومت اسلامی شدند و بر این اعتقاد بودند که رفرم درون نظام سیاسی ایران به تغییر رویکرد در سیاست خارجی ایران منتهی میشود.
دولت کلینتون در حالی سال ١٩٩٤ با کره شمالی به مذاکره میپرداخت که خاتمیای در این کشور وجود نداشت تا دست به اقدامات اطلاحطلبان بزند.
پس هر وقت سیاست تعامل و دیپلماسی به میان آمد، به معنای عادیسازی روابط و برقراری روابط استراتژیک نیست. عادیسازی روابط زمانی فراهم میشود که یکی از دو طرفین تغییر ماهیت داده باشد ولی ظاهرا حکومت ایران به دنبال این امر است که در برابر لغو کامل تحریمها و یا بخشی از آنها، در قسمتهایی از برنامهی هستهایش عقبنشینی کند.
در آمریکا افراد و گروههایی هستند که همچنان به برقراری روابط حسنه و استراتژیک با ایران دلخوش کردهاند و برای اثبات ادعای خود درباره تغییر موضع ایران، به روابط آمریکا و چین در قبل از سال ١٩٧٢ اشاره میکنند که برقراری روابط استراتژیک را به نبال داشت.
زمینهی فراهمشدن برقراری روابط درازمدت چین و آمریکا در شرایط ویژه و وجود خطر مشترکی به نام اتحاد جماهیر شوروی بود و اکنون چنین شرایطی برای ایران ـ آمریکا وجود خارجی ندارد.
کُردپا: چرا شرایط مهیا نیست؟
ادریس احمدی: اولاً خاورمیانه هماکنون با معضل جدی گروههای سلفی و سنیگرای تندرو روبرو است اما به همان اندازه و شاید هم بسیار بیشتر، رژیم اسلامی ایران برای آمریکا خطر بالقوهای محسوب میشود.
تهدیدات و خطراتی که از نظام ایران سرچشمه میگیرد بسی فراتر از دستیابی حکومت اسلامی به تسلیحات اتمی است. طیفی از موانع و مشکلاتی نظیر پشتیبانی از تروریسم، دخالت در امور داخلی و ثبات سیاسی کشورهای منطقه و مخالفت با همپیمانان آمریکا به ویژه اسرائیل را شامل میگردد.
دوما نیروهای رادیکال سنیمذهب به اندازه شوروی برای آمریکا خطرناک نیستند که این کشور را به همپیمانیای از روی اجبار با حکومت اسلامی ایران تشویق و ترغیب کند و همینطور سنیها آنچنان برای دولت ایران تهدید محسوب نمیشوند که مجبور به برقراری روابط درازمدت با آمریکا شود. احتمالا بر سر مسئله داعش و حوادث اخیر عراق، میان ایران و آمریکا نوعی تعامل و همکاری مقطعی صورت گیرد اما این بدان معنا نیست که این دو دشمن دیرینه با یکدیگر روابط استراتژیک برقرار کردهاند. اساسا میان این دو کشور در منطقه حساس خاورمیانه تضاد جدی منافع وجود دارد.
برخی هم معتقدند آمریکا در زمان حمله به افغانستان، فرصت مذاکره و برقراری روابط استراتژیک با ایران را از دست داد. دولت ایران در آنزمان اطلاعات امنیتی در اختیار وزارت دفاع آمریکا قرار داده بود زیرا سرنگونی طالبان را به نفع خود میدید. اما بعدها نیروهای طالبان تشدید قوا کردند و علیه نظامیان ناتو دست به حملات تلافیجویانه زدند، خود آمریکاییها حکومت ایران را به تقویت و حمایت تسلیحاتی طالبان متهم کردند. ایران و آمریکا تا زمانی که از روی ایدئولوژی با همدیگر تضاد منافع دارند، دیوار غیراعتمادی نیز پابرجاست و این دو کشور قادر نخواهند بود که روابط خود را عادی کنند و برقراری همپیمانی استراتژیک جزو محالات میباشد.
کُردپا: نقش ایدئولوژی در مشکلات دو کشور چگونه و به شیوهای بوده است؟
ادریس احمدی: ایران پس از انقلاب ٥٧ به سبب ماهیت ایدئولوژی اسلام سیاسی با فرهنگ غربی، آمریکا و اسرائیل به مخالفت برخاست. و این هم صادق است که ایران با برخی کشورها به ویژه در قاره اروپا معامله و رابطه دارد اما با نگاهی گذرا به برنامههای صدا و سیما و سخنرانی سران نظام در نماز جمعهها به وضوح ضدیت حکومت اسلامی ایران با غرب و فرهنگ ناشی از این تمدن را مشاهد و درک خواهیم کرد. همچنین دیگر دلیل مخالفت ایران با آمریکا به نقش تاریخی این کشور در تحولات معاصر ایران بازمیگردد اما مهمتر از این، ابر قدرتی آمریکا و خطر بالقوهای که برای سرنگونی رژیم حاکم بر ایران دارد.
کشورهای اروپایی قدرت و امکان مخالفت جدی با ایران را ندارند و با آمریکا درباره این موضوع به تفاهم رسیدهاند و این تفاهم مشترک با صرف هزینههای بسیاری به نتیجه رسیده است.
کُردپا: آیا ایدئولوژی تنها در سیاست خارجی حکومت ایران به ایفای نقش میپردازد؟
ادریس احمدی: خیر، ایدئولوژی در سیاست خارجی و امنیتی همه کشورها حضور دارد، موضوع پیچیده میباشد و شاید در یک گفتگوی کوتاه به همه زوایای مختلف آن اشاره نگردد. ایدئولوژی به صورت همیشگی به ایقای نقش نمیپردازد، اگر رژیمی با خطر جدیای مواجه گردد برای حفظ ساختار سیاسی و وجود خود شاید در مواقعی از ایدئولوژی بنیادی خود صرفنظر کند و حتی با ایدئولوژیکی که هیچگونه سنخیت با وی ندارد وارد تعامل و همپیمانی مقطعی گردد. برای نمونه اتحاد غرب با شوروی علیه آلمان نازی که منجر به شکست آلمان شد. اما بعدها آمریکا و شوری طی چندین دهه در جنگ سرد بسر بردند. و یا اینکه در منافع اقتصادی، حکم میکند که از رنگ و نقش ایدئولوژی کمرنگتر شود. همزمان برای برخی از حکومتها که نتیجه انقلابات هستند، ایدئولوژی نقش پررنگتری دارد.
در حقیقت دولتهایی که ایدئولوژی و مرام سیاسی نزدیکن با یکدیگر دارند، همپیمان و دوست هم نیز هستند. و آن دسته از حکومتهایی که تضاد ایدئولوژیک و سیاسی دارند، در بسیاری مواقع مخالف و دشمن یکدیگرند و تنها در صورت دشمن مشترک و خطر و تهدید جدی مشترک، دست به همکاری به روی یکدیگر دراز میکنند و این موضوع را باید در نقش و جایگاه ایدئولوژی در تعریف و تعیین سیاست و منافع هر دولتی جستجو کرد.
کُردپا: چرا حکومت ایران برای نفوذ در منطقه از اسلامسیاسی استفاده ابزاری میکند؟
ادریس احمدی: اسلام سیاسی خود رژیم حاکم بر ایران را تعریف و تعیین میکند و سران حکومت بدون این نوع ایدئولوژی قادر نخواهند بود که وجود و حاکمیت خود را مشروع جلوه دهند و نفوذ خود در منطقه را تقویت کنند. ایدئولوژی در این صورت در خدمت قدرتطلبی میباشد و تعارضی میان اهداف ایدئولوژی و قدرتطلبی مشاهد نمیکنم. همچنین ایدئولوژی اسلامی، منافع امنیتی رژیم ایران را تعیین و تعریف کرده و به همین دلیل سیاست خارجی حکومت اسلامی ایران بازتاب ایدئولوژی اسلامی و فرقهای است. برای نمونه ایران همواره دغدغه عراق را دارد که یک دولت شیعه و نزدیک به ایدئولوژی خود را حاکم کند زیرا حکومت اسلامی ایران نیز یک نوع حکومت فرقهای میباشد. در لبنان نیز وضعیت به همین منوال است و از طریق حزبالله که سازمانی با ماهیت ایدئولوژی شیعه میباشد، در امور این کشور دخالت میکند. با رژیم سوریه هم حدود ٣٠ سال در اتحاد و همپیمانی بوده و هست، هر چند نظام حاکم در دمشق سکولار است اما سران آن علوی و شاخهای از شیعه هستند. علویها در سوریه در اقلیت میباشند و با رژیم بعت عراق که اکثرا سنیمذهب بودند اختلافهای شدیدی داشتند اما با رژیم شیعه در ایران دوست و در یک راستا بودند.
کُردپا: ایدئولوژی در سیاست آمریکا چه نقشی را ایفا میکند؟
ادریس احمدی: اگر به سیاست ایالات متحده آمریکا بنگریم همان حقیقت در رابطه با ارتباط میان ایدئولوژی و سیاست خارجی را مشاهد و درک میکنیم. آمریکا به هنگام جنگ سرد در آمریکای لاتین و خاورمیانه از گسترش دمکراسی حمایت آنچانی نمیکرد اما برایش مهم بود که حکومتهایی بر سر کار بیایند که ضد کمونیسم باشند. به هیمن دلیل همپیمان شاه ایران بود.
در جنگ سرد از عربستان صعودی و ایران پشتیبانی نمود تا در مقابل شوروی و عراق ایستادگی کنند، اما بعد از فروپاشی شوروی، آمریکا استراتژی خود را از حفظ موازنهی قوا منطقهای به مهار دوگانهی ایران و عراق تغییر داد. تفاوت میان استراتژی مهار با حفظ قدرت منطقهای در این است که مهار کردن نهایتا زمینه تغییر رژیم را فراهم خواهد کرد. ما دیدیم که آمریکا بعد از ١١ سپتامبر، سیاست شفافِ تغییر رژیمها را در دستور کار قرار داد و از افغانستان و عراق آغاز کرد تا کل منطقه خاورمیانه را بسوی دمکراسی تشویق و ترغیب کند زیرا به این نتیجه رسیده بودند که گسترش دمکراسی ضامن تأمین منافع امنیت ملی آنها است و درصدد تجربه دوباره دمکراسی آلمان غربی، ایتالیا و ژاپن در عراق و منطقه هستند.
کُردپا: دلایل آمریکا برای تغییر استراتژی چه بودند؟
ادریس احمدی: دلیل اصلی تغییر استراتژی حفظ موازنه قدرت به مهار قدرتها و نهایتا برکناری نظام حاکم بر عراق با استفاده از حمله نظامی، دشمنی و اختلاف ایران و عراق با آمریکا از یک سو و ابر قدرتی آمریکا بعد از جنگ سرد از سویی دیگر بود که توانایی و قدرت چنین استراتژی بلند پروازانهای را هم داشت.
کُردپا: اما در حال حاضر آمریکا سیاست تغییر رژیم در ایران را کنار گذاشته و اداره اوباما خواهان \"تغییر رفتار\" یا \"تغییر سیاست\" در ایران را دنبال میکند. دلایل چنین رویکردی چه چیزی میتواند باشد؟
ادریس احمدی: آمریکا با صرف هزینههای سرسامآور در جنگ افغانستان و عراق و نیز بحران مالی سال ٢٠٠٨ مجبور به تجدیدنظر در سیاست و استراتژی خود شد. بنده معتقدم که آمریکا به استراتژی حفظ موازنه قوا در خاورمیانه بازگشته است. اما وضعیت خاورمیانه هیچ سنخیتی با دوران جنگ سرد ندارد. هماکنون اختلاف میان سنی و شیعه است و میخواهند توازن قوا میان این دو جریان را نگه دارند. اگر توجه کرده باشید، تاکنون آمریکا بر علیه \"داعش\" حمله نظامی انجام نداده در حالی که به آسانی بر علیه آن میتواند دست به اقدام نظامی بزند و این نشان میدهد تا زمانیکه \"داعش\" حکومت در بغداد را مورد تهدید جدی قرار ندهد به یکی از طرفهای جنگ و نزاع فرقهای تبدیل نخواهند شد. میتوانیم بگوییم آمریکا همان سیاست در سوریه را ادامه میدهد.
آمریکا تلاش نموده یک عراق متحد و با قدرت مرکزی ایجاد کند و به یکی از همپیمانان خود در منطقه تبدیل کند. به نظر بنده آمریکا هم در دولت بوش و هم در دولت اوباما، انتظار داشته که عراق ناسیونالیستی عربی بر فرقهگرایی تسلط پیدا کند و عراقی قدرتمند با همکاری آمریکا بتواند هم در مقابل ایران استقلال رأی داشته باشد و هم توازن قوا در منطقه را به نفع غرب نگهدارد و به همین دلیل آمریکا مخالف فروش نفت توسط اقلیم کُردستان است و بر یکپارچگی خاک عراق تاکید میکند. زمان نشان میدهد این تحلیلهای آمریکا درست است یا نه، اما آنچنان که از شواهد و قرائن پیداست خیلی سخت است ناسیونالیسم عربی بر فرقهگرایی تسلط یابد.
از سوی دیگر آمریکا وقتی از ایران درخواست تغییر رفتار یا تغییر سیاست میکند، به صورت غیرمستقیم به معنای تغییر رژیم در ایران است. اگر جمهوری اسلامی رفتار یا سیاست خود را تغییر دهد، یعنی رژیم در ایران تغییریافته، حتی اگر خامنهای و افراد دیگر در قدرت باقی بمانند. اما بدون شک تغییر چنین رفتار و سیاستی از سوی ایران روی نمیدهد، مگر اینکه بطور موقت از حمایت تروریسم دست بکشند یا بطور موقت غنیسازی اورانیوم متوقف کنند و این بستگی به فشارهای خارجی دارد. جمهوری اسلامی برای بقای خود عقبنشینی میکند و اگر لازم با باشد با آمریکا نیز تعامل خواهد کرد، اما از سیاست استراتژیک خود دست نخواهد کشید و همچنین آمریکا اساسا سیاست مهار جمهوری اسلامی را از سالها پیش تنظیم و تعقیب کرده و تا زمانیکه توانایی داشته باشد به این سیاست ادامه خواهد داد. نامهنگاری اوباما به سران حکومت اسلامی به ویژه شخص خامنهای، حقیقت موضوع را مخدوش نخواهد کرد.
بنابراین سیاست تغییر رژیم در شکل مهار کردن ایران کنار گذاشته نشده و خامنهای این را به خوبی میداند.
کُردپا: آیا دیپلماسی جمهوری اسلامی میتواند موفق به برداشتن تحریمها گردد؟
ادریس احمدی: اگر جمهوری اسلامی به بازرسان آژانس اجازه بازدید از مراکز اتمی را بدهد از این راه میتواند اعتماد غرب را بدست آورد و یا اینکه تا حدودی اتحادی که دولت اوباما برای اعمال تحریمها علیه ایران تشکیل داده، شکاف ایجاد کند و اگر شکافی هم درست شود، آمریکا نمیتواند یکطرفه یا با همکاری چند کشور دیگر تحریمهای اثرگذار اعمال کند.
نباید فراموش کرد که تحریمهایی که بر ایران اعمال شده، تحریم بینالمللی میباشند و از سوی آمریکا اعمال نشدهاند، اروپاییها و روسیه و چین در شورای امنیت سازمان ملل از آن حمایت کردند و به آن رای دادند.
اگر ایران بتواند شکافی در این اتحاد بینالمللی ایجاد کند، احتمالا بدون اینکه به تفاهمی دائمی دستیابند، تحریمها کمکم برداشته شوند، برای نمونه در سالهای اواخر حکومت صدام حسین علیرغم اینکه آمریکا مانع برداشتن تحریمها بر عراق بود، اما روابط تجاری میان ترکیه و عراق، اردون و عراق و ایران و عراق باعث شدند که بخشی بزرگی از این تحریمها عملا کارایی خود را از دست بدهد.
آمریکا بدون حمایت و بدون اتحاد کشورهای همپیمان قادر به ادامه تحریمها علیه ایران نخواهد بود به همین دلیل روند مذاکرات به کندی پیش میروند و علاوه براین توافق مقطعی، رژیم ایران میخواهد وقت بخرد و از فرصت استفاده کند تا شکافی در این اتحاد بینالمللی را بزرگتر کند و تحریمهای اعمال شده بر ایران را لغو کند و اگر به تفاهمی دائمی نیز برسند، هیچ ضمانت اجرایی وجود ندارد ایران به تعهدات پایبند باشد و همیشه میتواند بازرسان آژانس از ایران بیرون کند و این دیپلماسی که هماکنون وجود دارد به نظر من شاید نتیجهای مطلوب برای غرب و به ویژه آمریکا را درپی نداشته باشد.
کُردپا: نقش لابی ایران تا چه حدی تاثیرگذار بوده که آمریکا و گروه ٥+١ با ایران مذاکره کنند؟
ادریس احمدی: لابی جمهوری اسلامی در آمریکا قدرت آنچنانی ندارد و بیشتر در رسانهها نوعی لابی نزدیک به ایران وجود دارد. هرچند تحقیقی در مورد لابی جمهوری اسلامی انجام نگرفته، اما تا جایی که بنده مطلعم، در کنگره آمریکا موفقیت چندانی در لابیگری و نفوذ فکری و سیاسی بر اداره اوباما کسب نکردهاند، اما باید به این نکته اشاره کرد که سیاست آمریکا از سال ٢٠٠٥ در مورد ایران تغییر کرده و خانم کاندلیزا رایس بود که بوش را به قناعت رساند که همزمان با تصویب تحریمها علیه ایران، جمهوری اسلامی به مذاکره نیز دعوت کند.
من هیچ تفاوتی میان سیاست دولت بوش و دولت اوباما در مورد ایران را نمیبینم و پیشبینی میکنم اگر جمهوری خواهان نیز در آمریکا به قدرت برسند، همین سیاست ادامه خواهند داد و همچنین نفوذ لابی ایران در آمریکا را انکار نمیکنم، اما به مسائلی که اشاره کردم نقش مهمتری دارند.
کُردپا: آیا به نظر شما ایران با کشورهای غربی به تفاهمی دائمی میرسد؟ اگر به تفاهمی دایمی نرسند، غرب به ویژه آمریکا به چه شیوهای با ایران معامله خواهند کرد؟
ادریس احمدی: اگر به تفاهمی دائمی برسند، شرط نیست که این تفاهم عملی گردد، تفاهم با کره شمالی به شکست انجامید، همچنین بطور مداوم رژیم بعث در عراق مانع بازرسان آژانس بینالمللی انرژی اتمی میشد و ایران در این مورد با کره شمالی و عراق هیچ تفاوتی ندارد و تفاهم و اجرا نمودن آن دو مقوله جدا از هم هستند.
اختلافات میان آمریکا و ایران ادامه خواهد داشت و دیپلماسی در بعضی مراحل میتواند اختلافات میان آنها را آرام کند، اما بدون تغییر رژیم در تهران یا اینکه آمریکا از منطقه خاورمیانه خارج شود، دیپلماسی نمیتواند این اختلافات را حل کند.
قابل ذکر است که آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی علاوه بر سازگاری با یکدیگر و روابط دیپلماسی و حتی همکاری در مورد خلع سلاح، روابط عادی آنها را درپی نداشت و دشمنی آنها تا تغییر رژیم در شوروی ادامه داشت و تا زمانیکه اتحاد جماهیر شوروی منحل نگردید، آمریکا از سیاست مهار کردن دست نکشید و پیشبینی میکنم رابطه میان آمریکا و ایران نیز در همین راستا ادامه داشته باشد.
ادریس احمدی در سال ١٩٧٩ در کُردستان ایران متولد و از سال ١٩٨٧ ساکن کشور سوئد میباشد، وی با تحصیل در رشته فلسفه و علوم سیاسی در دانشگاه استکهلم در سال ٢٠١٣ موفق به کسب مدرک دکترا رشته علوم سیاسی شد و در همان دانشگاه نیز مشغول تدریس میباشد.