آخرین وضعیت کودکان قربانی مین در روستای نشکاش

18:24 - 14 دی 1392
Unknown Author
پروین ذبیحی

چون کودکی
بی‌پناه و تنها مانده‌ایی
از وحشت میخندی
وغروری کودن از گریستن بازت می‌دارد
شاملو
مدت‌ها بود دلم هوای گشین رو کرده بود اما یه جورایی هر بار که تصمیم می‌گرفتم برم برنامه‌ام بهم می‌خورد. تقریبا اکثر شبا با هم حرف می‌زدیم ولی دیدنش چیز دیگه‌ای بود. دیروز بلاخره راه افتادم و همراه دوست خوبم خانم احترام عشقی مدیر عامل تعاون روستایی زنان مون وجوانترین عضو تعاونی شبنم همسن گشین رفتیم نشکاش.

روستایی کوچک دور افتاده با جاده‌ایی درب و داغون و خاکی و پراز دست انداز و چاله و چوله با حدود ٣٠ تا ٣٥ خانه و دارای یک و درسه ابتدایی که دانش‌آموزان برای ادامه تحصیل در سایر مقاطع باید به روستاهای بزرگتر و یا شهر مریوان بروند با تمام مشکلاتی که فرارویشان است. سراغ خانه‌ی گشین را گرفتیم و مادر بزرگ و برادرش به استقبالمون اومدن. دایه فاطمه بارویی خوش و گشاده مرا بوسید و گفت مدت‌هاست انتظار دیدنتو داشتم. دوست خوب گشین و چشمان مهربونش پُر از اشک شد. پدر و مادرش به شهر رفته بودند مادر دلسوخته بعد از اون حادثه گاهی حالش بد میشه و میبرنش دکتر. رفیم خونه دایه فاطمه مادر بزرگی که چهار نوه عزیزش در حادثه مین به شدت آسیب دیدن و ابعاد مصیبت روز بروز بیشتر خودشو نشون میده فضا صمیمی ولی غم‌آلوده، پسری مودب با سنی حدود ١١ سال روبرومون نشسته و با کنجکاوی نگاهمون میکنه رو صورتش جای بقیه شبیه یک ماه گرفتگی دیده میشه و احساس می‌کنم یک چشمش کوچکتر از اون یکیه اسمش خباته و از قربانیان مین.

\"17671.jpg\"
نشستیم پای حرفاشون دایه فاطمه شروع کرد بغض آلود ودرد مند، چهار نوه دلبندم، چهار نوگلم تو این حادثه به شدت آسیب دیدن. گفتیم از اون روز شوم بگو گفت: ساعت چهار و نیم عصر بود دخترا و پسرای من که در مریوان و روستای زوئران زندگی می‌کنند جهت سرکشی به اینجا اومده بودند گفتن بریم خونه‌ی کاک برهان پدر گشین و رفتند. کمی که گذشت صدای یک انفجار شنیدم با نگرانی از خونه زدم بیرون و دیدم مردم هراسان و گریان نزدیک خونه پسرم برهان به هر سو می‌دوند خونه‌شون نزدیک یک پایگاه قدیمی بود. برهان را دیدم با چشمان گریان دو دستی تو سرش می‌زد رفتم جلو با دیدن صحنه بیهوش شدم .

گشین: مهمونا که اومدن با بچه‌هاشون وسه تا از دوستای روستامون رفتیم توپ بازی من خواستم شوت بکنم یهو پام به جای توپ خورد به یک جسم و دیگه نفهمیدم چی شد. گفتم بیهوش شدی گفت نه مردم رسیدند و ماشین آوردند و مارو به بیمارستان متقل کردند می‌پرسم خبات جان وضع چشمت چطوره میگه خیلی تار می‌بینم انگار به لکه رو چشمه مه و تا قطره مصرف نکنم واضح نمی‌بینم از گشین می‌پرسم دلت چی می‌خواد میگه پام خوب بشه و بتونم مدرسه برم، می‌پرسم مگر معلمین روستا نمیان خونه بهت درس بدن میخنده و میگه نه اگه خانوم بودن می‌امدن ولی مردا حوصله ندارن. دلم بد جوری گرفته بود چقدر ما بیخبریم چرا تا یک حادثه پیش میاد فورا میریم و چند تا عکس به عنوان مهمترین خبر روز میزنیم رو فیس بووک و بعد همه چی تموم میشه چهار طفل معصوم شدیدترین آسیب‌ها رو میبینن و بینایی و سلامتیشون دارن از دست میدن و ما بی‌خبر و بی‌تفاوت.

این آخرین آماریه که دیروز از وضع اون بچه‌ها گرفتیم

١ـ گشین کریمی ١١ ساله که یک پاش از مچ قطع شده.

\"17672.jpg\"
٢ـ ئالا روبینا اهل روستای زوئران و دختر عمه‌ی گشین ٦ ساله و برای آمادگی ثبت نام کرده بود و نتونسته بره آسیب از ناحیه چشم راست، سفیده چشم و پلک دچار پارگی شده و عملش کردن و همچنین شبکه چشم آسیب شدید دیده و خون و آب مروارید قاطی شدن و فعلا از عینک استفاده می‌کنه و گفتن باید لنز بزاره ولی با اینکه بارها و بارها بردنش دکتر و کلی تهران بوده هنوز عمل نشده و بینایی اون چشمشو تقریبا از دست داده و هنوز تو راهروهای پزشک قانونی سر گردانند. و پدرش کارگر فصلیه و تا به حال بیش از چند میلیون هزینه کرده که آقای کریمیان نماینده‌ی مریوان یک میلیون آنرا تقبل کرده و بقیه را خود خانواده پرداخته‌اند و هنوز هیچکدام نه درصد آسیبشون مشخص شده و نه تحت پوشش هیچ ارگانی قرار نگرفته‌اند و فقط هزینه‌ی بستری شدنشون تو بیمارستان رایگان بوده غیر از گشین که فقط براش سه درصد نوشتن و اونم تحت پوشش هیچ ارگانی قرار نگرفته و قراره شنبه ببرنش هلال‌احمر سنندج و در مورد پاش تصمیم بگیرن که چکار باید کرد.

٣ـ خبات کریمی پسر عموی گشین اهل روستای نشکاش ١١ ساله کلاس چهارم که چشم چپش آسیب دیده و حسابی تغییر شکل هم داده و با یک نگاه میشه فهمید که داره کوچک میشه میگوید تار میبینم انگار پرده‌ای مه جلو چشممو گرفته و بدون قطره نمیتونم واضح ببینم و مادر بزرگ میگوید یکه‌ایی از مین به میان پاهش اصابت کرده و یک ساچمه که در آلت تناسلیش گیر کرده هنوز عمل نشده.

\"17673.jpg\"
٤ـ متین بهارخش که پاهایش آسیب دیده و بعد از بستری شدن و عمل هیچ بهبودی پیدا نکرده و پاهاش مرتب عفونت میکنه و میبرن دکتر و هربار عفونتشو خرج میکنن ولی دوباره بعد از مدتی عفونت میکنه. به پاهش که دست میزنی غده‌های عفونی مثل یک گره رو میتونی لمس کنی وببینی ناگفته نماند پدر و مادر گشین و متین به رسم زن به زن ازدواج کردن و متین هم پسر عمه و هم پسر داییه گشینه و خوشبختانه حال بهنوش سینا و زانا سه کودک دیگر خوبه و زخماشون سطحی بوده.

متاسفانه وقت تنگ بود و ما نتونستیم بریم روستای زوئران و سری به ئالا هم داشته باشیم همین روزا به دیدن او و متین هم میریم که حداقل کاری اگر از دستمون بر نیاد احوالی بپرسیم به امید بهبودی هر چه سریعتر شون با آنها خداحافظی می‌کنیم گشین شال و کلاهی را که خودم براش بافتم میپوشه و میبوسدم هر دو شونو با تمامی احساس و محبتمان در آغوش میکشم و با یک‌دنیا غم و اندوه و نفرت از جنگ و خشونت از شون جدا میشم.
 
به امید دنیایی سر شار از صلح و عاری از جنگ

*فعال جنبش زنان در کُردستان
عکس: فیسبوک