کُردپا؛ گفت‌وگوی اختصاصی با چنگیز قدم‌خیری، زندانی سیاسی کُرد

16:24 - 24 اسفند 1400

در این مصاحبه اختصاصی از زبان خود چنگیز قدم‌خیری، روایت او را از اقدامات غیرانسانی و ناعادلانه‌ای که دستگاه سرکوب جمهوری اسلامی در بازداشتگاه ‌و زندان‌ها علیه وی اعمال کرده، روایت می‌کنیم.

روایتی از ۴ ماه شکنجه جسمی و روانی در بازداشتگاه وزارت اطلاعات سنندج درحالیکه گلوله در بدنش بوده و زخمش نقطه تمرکز شکنجه‌گران حکومتی. او در دادگاهی چند دقیقه‌ای به حبس طویل‌المدت محکوم و سال‌های زندان او همراه با رفتارهای غیرانسانی، ممانعت از درمان و تبعید بوده و در این روند سرکوب حکومتی خانواده او نیز در امان نبوده‌اند.

این زندانی سیاسی طی روزهای گذشته برای نجات جانش و بعد از تلاش‌های بسیار زمانی که برای جراحی با وثیقه یک میلیاردی به مرخصی آمد، مجبور به خروج از ایران شد . 

روایت چنگیز قدم‌خیری برگه‌ مستندی از سرکوب حکومتی جهت مرگ تدریجی او با زخمش است توسط نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی.

تاریخ و نحوه بازداشت چنگیز قدم‌خیری

چنگیز قدم‌خیری، اهل روستای «هنیمن» کامیاران و متولد ۱۳۶۷، نوزدهم خردادماه ۱۳۹۰بهمراه ایوبی اسدی، فخرالدین فرجی و محمدحسین رضایی در حوالی شهر سنندج توسط نیروهای سپاه بازداشت شد. او به هنگام بازداشت هدف تیراندازی قرار گرفت و گلوله به کلیه‌ چپش اصابت کرد و تا به امروز هم که به خارج از ایران پناه برده گلوله در کلیه‌اش باقی مانده و در نتیجه آن کلیه‌اش از کار افتاده است. 

در بازداشتگاه اداره اطلاعات سنندج چه بر سر چنگیز قدم‌خیری آوردند؟

درحالیکه چنگیز قدم‌خیری در بازداشتگاه اداره اطلاعات با زخمی درمان نشده و گلوله‌ای بیرون آورده نشده تحت بازجویی و شکنجه بود و کسی از سرنوشتش اطلاعی نداشت؛ وزارت اداره اطلاعات کامیاران و سنندج بارها پدر او را به کردستان ترکیه ‌و عراق و تهران، اصفهان و ارومیه برای گرفتن خبری از سرنوشت فرزندش فرستاده بودند و بدین شکل بازه سرکوبشان را علیه خانواده‌اش نیز گسترش داده بودند.

چنگیز قدم‌خیری اولین روز بازداشت خود و نحوه تعویض پانسمان زخمش را با خشونت‌ و‌ لگد اینگونه شرح می‌دهد: «وقتی بازداشت شدم با چشمانی بسته مرا به اداره اطلاعات آوردند و با چشمان و دستانی بسته مرا به یک میله پرچم که وسط حیاط بود با آن خونریزی شدید یک شبانه روز بستند و داخل نبردند. سپس بخاطر خونریزی شدید مرا به بیمارستان منتقل کردند، دکتر تاکید کرد که نیاز به جراحی باز دارم، اما ممانعت کردند و پانسمانی سرسری روی زخمم انجام دادند و به سلول انفرادی بازداشتگاه اداره اطلاعات بازگردانده شدم. بعد از آن در بازداشتگاه اداره اطلاعات هر ۲۰ روز یک بار پانسمانم آنهم بصورت خشن، به‌گونه‌ای که با لگد مرا به بهداری می‌بردند و می‌آوردند تنها تعویض میشد . بعد از یک ماه که خونریزی پهلویم با آن پانسمان‌های خشن بند آمده بود، با بلانکارد مرا به حفاظت اطلاعات سپاه منتقل کردند. در آنجا به‌حدی شکنجه شدم که دوباره خونریزی کردم و نتوانستند مرا نگه دارند، بهمین دلیل دوباره مرا به اداره اطلاعات بازگرداندند».

این زندانی سیاسی تا الان هم دقیقا نمی‌داند آنجا بازداشتگاه اداره اطلاعات سنندج بوده یا نه و تنها گمان می‌کند که بازداشتگاه اداره اطلاعات سنندج بوده است. .

چنگیز قدم‌خیری وضعیت وحشتناک و غیرانسانی سلول انفرادیش را اینگونه بازگو می‌کند:‌ «سلول انفرادیم یک اتاق ۳در۴ پوشیده با موکت آبی بود، بدون هیچگونه وسایل و بهداشتی، دوپتو داشت که یکی را زیرت پهن می‌کردی و دیگری را بر رویت می‌انداختی، بدون بالش و یا چیزی که بتوانی زیر سرت بگذاری. سلول یک حمام و توالت هم داشت که با اُپن جدا شده بود و کاملا کثیف و غیربهداشتی بود. هرماه یکبار تنها بسته‌ای ۲۰۰ تا۳۰۰ گرمی پودر لباسشویی و یک شامپو به ما می‌دادند. چیزی به نام بهداشت، نظم و غذا آنجا وجود نداشت. ۳ وعده غذا بود، صبحانه تا ۱۰ گرم پنیر، نهار همیشه استانبولی و شام همیشه لوبیا یا عدس بود و کیفیت غذاها افتضاح».

 این زندانی سیاسی ۴ماه شکنجه ‌ و بازجویی هر روزه خود در سلول انفرادی و شکنجه‌گاهای زیرزمینی وزارت اطلاعات سنندج به عمق تا ۴۸ پله با چشمان، دستان و پاهای بسته را اینگونه توضیح می‌دهد: « بازجویی هر روز ساعت ۴ صبح انجام می‌گیرد و مهم نبود که خواب باشی یا نه. بخاطر زخمم تا زمانی که سرپا شدم در سلول انفرادی می‌آمدند روی سرم و با چشم‌بند و درازکشیده ‌و  دست و پا بسته بازجویی را انجام می‌دادند. وقتی سرپا شدم بازجویی در مکانی غیر از سلول انفرادی در همان بازداشتگاه اداره اطلاعات بود، دو نفر جلوی سلول با زدن چشم‌بند، دستبند و پابند مرا به مکانی در زیرزمین که قشنگ یادم هست تا ۴۸ پله می‌خورد می‌بردند. . بازجویی‌های تا دو ساعته هر روزه را دو بازجو انجام می‌دادند. ما به یکی از بازجویان بازجوی خوب و به دیگری بازجوی بد می‌گفتیم، چرا که با عملشان این را به ما نشان داده بودند. ابتدا بازجوی خوب می‌آمد و با نرمش و حرف می‌خواست چیزهایی را که انجام نداده‌ای بهت تحمیل کند، می‌گفت من برم یکی دیگر می‌آید و تو را می‌زند و می‌کشد. بازجوی بد تا می‌آمد با عصبانیت بر سرمان خراب می‌شد، با لگد به پاها و شکمم می‌زد و من که زخمی بودم با نوک پا و کفش‌هایش به زخمم می‌زد و این یک ساعت تا یک‌ ساعت و نیم طول می‌کشید. اصولا بازجویی را بازجوی خوب انجام می‌داد و شکنجه را هم بازجوی بد. اما هر دو یکی بودند، یکی تا سرحد مرگ تو را شکنجه می‌کرد و دیگری باز می‌آمد و جلوی او را می‌گرفت و با حرف می‌خواست چیزهایی را به تو تحمیل کند.. در تمام جلسات بازجویی این دو بازجو حضور داشتند و با سوال‌های تکراری آنقدر ادامه می‌دادند تا خسته‌ا‌ت کنند. در زمان بازجویی اگر می‌خواستیم کسی را صدا بزنیم فقط باید به همه می‌گفتیم «حاجی» و این چیزی بود که از ما خواسته بودند».

این زندانی سیاسی نقض نظا‌م‌مند حقوق خود در زمان بازداشت از عدم حق برخورداری از درمان، دسترسی به وکیل و اطلاع‌دادن سرنوشت به خانواده‌اش را اینگونه بیان می‌کند: «من زخمی بازداشت شده بودم ‌و از زخمم بعنوان شکنجه استفاده کردند و هیچگاه معالجه‌ نشدم و در تمام این ۴ ماه حتی یک قرص هم به من ندادند. در مدت این ۴ماه، اجازه حتی یکبار تماس با خانواده را هم به من ندادند و نه تنها اجازه ندادند بلکه بارها و بارها خانواده من را سرکار گذاشتند و به کردستان عراق و کردستان ترکیه فرستادند و حتی گزارش دستگیری من را هم به خانواده‌ام ندادند چه برسد به اینکه اجازه تلفن داشته باشم. همچنین حق دسترسی به وکیل حتی وکیل تسخیری را هم به ما ندادند و ما چهار نفر که با هم بازداشت شده بودیم تا روز دادگاه همدیگر را ندیدم . بطور کلی در بازداشتگاه چیزی به نام تفهیم حقوق و اجرای آیین‌نامه وجود ندارد، اینکه بهت بگویند چه حقوقی داری. تمام روزهای که من در زندان بودم و در مورد داعش خواندم، برخورد در بازداشتگاه‌ها به‌مراتب بدتر از داعش است‌ و چیزی به نام کار با آیین‌نامه ‌و حقوق بشر وجود ندارد و مثل یک حیوان باهات رفتار می‌‌شود..  در یک کلام می‌گویم که وزرات اطلاعات شکنجه‌گر است و تا جایی که بتواند وادار به حرف زدنت کند تا حد مرگ شکنجه‌ات می‌کنند. خودشان علنا می‌گویند پدرسوخته ما تو لیست تروریستی هستیم و تا آنجا که می‌توانند شکنجه می‌کنند».

چنگیز قدم‌خیری درمورد روزهای آخر سلول انفرادی خود از تزریق آمپول‌های مشکوک و اجباری به بازداشت‌شدگان در بازداشتگاه اداره اطلاعات اینگونه می‌گوید:‌ «در روزهای آخر انفرادی چندبار به ما آمپول تزریق کردند و خوب یادم هست که تمام بازداشت‌شدگان را که با چشم‌بند پشت‌سر هم ردیف کرده بودند، هیچکدام موافق تزریق نبودند و همه اعتراض داشتند که این تزریق اصلا چه چیزی می‌تواند باشد. حتی به سوال ما هم پاسخ نمی‌دادند و فقط می‌گفتند دهنت را ببند. ».  

وادارکردن چنگیز‌ قدم‌خیری و هم پرونده‌هاش به اعتراف اجباری در پرس تی‌وی؛

این زندانی سیاسی ضمن اشاره به اینکه در تمام مدت این ۴ ماه در هنگام بازجویی چشم‌بند داشته و چهره یا اسمی از بازجویان، ضابطین قضایی و بازپرس را ندیده و به گوشش نخورده؛ نحوه اعتراف اجباری پرس‌ تی‌وی در اداره اطلاعات کامیاران با حضور رییس اداره اطلاعات کامیاران «رحیمی» و دو بازجوـخبرنگار پرس‌ تی‌وی و همچنین پرونده‌سازهای گوناگون علیه خود را اینگونه بازگو می‌کند:‌ « سه ماه و بیست روز از بازداشت من در سلول انفرادی گذشته بود که ما را برای اعتراف اجباری در تلویزیون پرس‌ تی‌وی به اداره اطلاعات کامیاران بردند. ابتدا در اداره اطلاعات سنندج یک پیرمرد قدبلند با ته‌ریش که همه او را «حاجی» صدا می‌کردند، چشمان مرا باز کرد و من برای اولین بار او را دیدم. با من حرف زد و گفت اگر همکاری ‌و مصاحبه کنی تا جایی که بتوانم کمکت می‌کنم و نمی‌گذارم بالای ۱۰سال حبس بخوری. من مخالفت کردم ولی اجبارا ما را به اداره اطلاعات کامیاران بردند و یکی دو خانواده هم آنجا بودند که من اصلا نمی‌شناختم و می‌گفتند این خانواده‌ها شاکی تو هستند. من شاکی خصوصی نداشتم ولی آنها می‌خواستند برای من شاکی خصوصی درست کنند، تاجایی که پرونده‌سازی سرقت مسلحانه هم برایم دست‌وپا کردند، طرف را هم آورده بودند و می‌گفت همچین چیزی وجود ندارد. درنهایت چون سندی علیه ما نداشتند از این اتهام تبرئه شدیم.  

در روز اعتراف اجباری حتی خانواده من را هم به اداره اطلاعات کامیاران آورده بودند تا از احساسات آنها سوء استفاده کنند. مادربزرگم را جلوی دوربین گذاشته بودند و می‌گفتند بگوید درخانه کتاب و اعلامیه داشته است. از پدرم هم جلوی دوربین بازجویی کردند.

هنگام اعتراف اجباری «رحیمی» رئیس اداره اطلاعات کامیاران با باتوم جهت تهدید و ارعاب پشت دوربین ایستاده بود و جلوی دوربین گل و شیرینی گذاشته بودند. دو خبرنگار از ما سوال می‌کردند و اصرار داشتند که بگویم کومله ما را برای ترور به ایران فرستاده، درحالیکه همچین چیزی نبود. آنها می‌خواستند بگویند ما یک تیم تروریستی هستیم، درحالیکه تنها کاری که ما انجام دادیم یک فعالیت سیاسی ـ مدنی بود، بدون اینکه هیچ آزاری حتی برای خود نیروهای حکومت داشته باشیم.

اعتراف اجباری یک روند مشخصی هست که وزارت اطلاعات سال‌هاست دنبال می‌کند. روند اعتراف اجباری ما دقیقا شبیه به روند حیدر قربانی بود، جهت استناد به آن اعترافات اجباری در صدور حکم دادگاه. تنها چیزی که باعث شد ما را اعدام نکنند سن و سالمان بود. من سنم طرفای ۲۰ سال بود و حتی تمام مدتی که در بازداشتگاه اداره اطلاعات بودم نگذاشتند ریشم را اصلاح کنم تا روز اعتراف اجباری در پرس تی‌وی که خودشان آمدند و ته‌ریش و سبیلم را مرتب کردند تا نشان دهند که سنمان کم نیست و به آن چیزی که باید بگویم واقف هستیم».   

روز آخر سلول انفرادی:

روز آخر سلول انفرادی چنگیز قدم‌خیری همانگونه که خودش هم اذعان می‌دارد با امضاء اجباری برگه‌ای که نشان می‌داد در بازداشتگاه شکنجه نشده، پایان یافت:‌ « با چشم‌بند، پابند و دستبند مرا از سلولم بیرون آورند و برگه‌ای جلویم گذاشتن که باید امضا کنم تا ثابت شود در این مدت هیچگونه شکنجه‌ای بر روی من انجام نگرفته است. [ بهنگام امضاء برای یک دقیقه چشم‌بندت را برمی‌دارند تا انگشتت را زیر ورق بزنی و تمام... حتی  اجازه خواندن برگه را بهت نمی‌دهند و خودشان می‌گویند در این مدت که شما اینجا بودید هیچگونه شکنجه‌ای روی شما انجام نگرفته است].»

انتقال به زندان سنندج بعد از ۴ماه بازداشت در بازداشتگاه اداره اطلاعات و شروع ۲سال بلاتکلیفی؛

انتقال چنگیز قدم‌خیری به زندان سنندج برابر بود با دو سال بلاتکلیفی و سپس برگزاری دادگاهی چند دقیقه‌ای بعد از یک سال و شش ماه برای احکام طولانی مدت. وقتی این زندانی سیاسی به زندان سنندج انتقال یافت هیچکس حتی خودش در جریان انتقالش نبود و پدرش در کردستان عراق  داشت دنبال او می‌گشت. او روند این انتقال را اینگونه بیان می‌کند:‌ « وقتی به زندان سنندج منتقل شدم تا جلوی درب زندان هم چشم‌بند داشتم و آنجا چشم‌بندم را برداشتند. حتی به خانواده‌ام اطلاع نداده بودند که مرا به زندان سنندج منتقل می‌کنند. مرا به قرنطینه زندان منتقل کردند و تا ۱۰روز ممنوع‌الملاقات و تلفن بودم. بعد از این مدت زمانی که اجازه تلفن یافتم و با خانواده‌ام تماس گرفتم، پدر در کردستان عراق داشت دنبال من می‌گشت.

 بعد از ۱۵ روز در زندان سنندج با حضور نیروهای حفاظت زندان به من اجازه ملاقات پشت شیشه با خانواده‌ام داده شد و بعد از سه ماه، حضوری اجازه ملاقات با خانواده‌ام را پیدا کردم.

در زندان سنندج در بند پاک دو با زندانیان جرائم مالی و خشن در بازداشت بودم. همه باهم قاطی بودند و اگر صدایت در می‌آمد با گنده‌لات طرف می‌شدی که چاقو می‌کشید و مشخصا از اداره اطلاعات و حفاظت زندان خط می‌گرفت و امتیازاتی هم مانند مرخصی و آزادی مشروط نصیبش می‌شد. بدین شکل زندانیان سیاسی توسط زندانیان جرائم خشن سرکوب می‌شدند. در اوایل و تا چندماه بند پاک دو بند زندانیان سیاسی بود، اما بعدا زندانیان جرائم عادی و سیاسی را باهم قاطی کردند و گروه گروه زندانیان سیاسی را به بندهای زندانیان عادی فرستادند و همه را باهم ادغام کردند. .

طی مدت بازداشت در زندان سنندج، جنگ روانی شدیدی از سوی حفاظت زندان علیه ما چهار تن به‌راه انداخته بودند. روزی می‌گفتند به دو تا از ما اعدام دادند، روزی می‌گفتند به یکی و روزی می‌گفتند هر چهار نفرتان حبس خوردید و بدینگونه هر روز چیزی می‌گفتند».

به‌ گفته این زندانی سیاسی، رئیس زندان سنندج در این زمان فردی با فامیلی «حیدری» بوده است.

احکام صادره در دادگاه‌های چند دقیقه‌ای:

در شهریورماه ۱۳۹۱، چنگیز قدم‌خیری و هم پرونده‌هایش در دادگاه انقلاب سنندج با ریاست «حسن بابایی» در دادگاهی چند دقیقه‌ای به حبس محکوم شدند. آنها فقط یک بار دادگاهی شدند، دادگاه بدوی برای صدور حکم و دادگاه دوم نمایشی چند دقیقه‌ای جهت اخذ دفاعیه بود. این زندانی سیاسی روند دادگاهی خود را اینگونه شرح می‌دهد:‌ « بعد از یکسال و ۶ماه اولین جلسه دادگاه ما برگزار شد. دادگاهی ۵، ۶ دقیقه‌ای برای چهار نفر. دادگاهی ما فقط دوبار صورت گرفت، بار اول چند کلمه‌ای حرف زدیم و اصلا به حرف ما توجه نکردند و قاضی بابایی هم از راه تلفن دادگاه را اداره می‌کرد. بار دوم نیز گفتند دفاعیه خود را بگوید و وقتی ما اعتراض کردیم، بابایی به من گفت پسرخوب چیزی که هست همینه ‌و وزارت اطلاعات پرونده را بسته و اصلا اجازه دخالت به ما نمی‌دهند. بدینگونه کل دادگاه ما ۵ تا ۶ دقیقه طول کشید.

در دادگاه دوم که بعد از ۲۰ روز برگزار شد، وقتی گفتیم به حکم دادگاه اعتراض می‌کنیم، قاضی بابایی به ما گفت پرونده اگر به تهران برود قطعا اعدام می‌شوید و اگر روی هیچکدامتان تاثیر نداشته باشد، چنگیز قدم خیری حکم تو صد در صد اعدام است. حالا دیگر خودتان می‌دانید. این تهدید باعث شد اعتراض نکنم و گفتند شما تسلیم به رای کنید. حتی دو دوستم به نام‌های ایوب اسدی و فخرالدین فرجی که اعتراض کردند جوابی دریافت نکردند.

در زندان سنندج ما می‌توانستیم وکیل انتخاب کنیم، اما بسیاری از وکلا بدلیل تهدید، وکلاتمان را نپذیرفتند. درنهایت من و بچه‌های دیگر باهم یک وکیل به‌ اسم آقای اسدی گرفتیم. من بعد از آقای اسدی دیگر برای گرفتن وکیل اقدام نکردم، چراکه می‌دانستم هیچ تاثیری در پرونده ندارند و روی همه رفته ۴بار نتوانسته به دادگاه برود. قاضی بابایی هم به من گفته بود حبسی که به من داده مال او نیست، بلکه وزارت اطلاعات صادر کرده و ما نمی‌توانیم تغییرش دهیم. در جریان دادگاه هم اجازه حرف زدن به وکیل اسدی را ندادند و گفتند حرف نزن، چیزی داری بنویس و به دست قاضی بده.

در دادگاه ما  فقط قاضی بابایی، وکیل اسدی و ما چهار نفر حضور داشتیم و  بعد از دادگاه هم هیچگونه حکمی به ما ابلاغ نشد تا بعد از دو سال و زمانی که به زندان مسجد سلیمان منتقل شدم و آنجا فهمیدم حکمم ۴۰سال زندان و تبعید به زندان مسجد سلیمان هست».

تبعید به زندان مسجد سلیمان:

چنگیز قدم خیری ۹ سال و ۳ ماه از مدت حبس خود را با وضعیت وخیم جسمی در یکی از بدترین زندان‌های ایران سپری کرد. کلیه‌ سمت چپ او در این زندان از کار افتاد و کلیه سمت راستش سنگ آورد. او در این زندان بارها در اعتراض به عدم رسیدگی پزشکی دست به اعتصاب غدا دست زد و حتی یکبار اجازه مرخصی به زادگاهش را نیافت. این زندانی سیاسی دوران تبعید خود در زندان مسجد سلیمان که از فروردین ماه ۱۳۹۲ شروع شده بود را اینگونه تشریح می‌کند:‌ « یک روز صبح ساعت ۹ بلندگو اسمم را صدا زد و بدون اینکه قبلش به خودم یا خانواده یا وکیلم اطلاع دهند من را با چشم‌بند سوار ماشین کردند و در مسجدسلیمان نصفه شب پیاده کردند. .

من در راه خیلی اعتراض کردم و راننده و نیروهای زندان که مال خرم‌آباد بودند و به من دستبند زده بودند، گفتند به مسجد سلیمان تبعید شدی..  وقتی بعد از ۱۳، ۱۴ ساعت راه که حتی یک لقمه نان هم در راه به من ندادند و تنها مقداری آب خورده بودم  به زندان مسجد سلیمان رسیدم. مرا تحویل نمی‌گرفتند چراکه کارهای انتقال صورت نگرفته بود و تازه آنجا تلفن‌کاری به دادستان و حفاظت اطلاعات سپاه سنندج و مسجدسلیمان آغاز شد و در این مدت مرا با دستبند و پابند در محوطه زندان مسجدسلیمان ۳، ۴ ساعت نگه داشتند، بدون هیچگونه آب و غذایی.[ یعنی یک شبانه روز به من چیزی ندادند]. وقتی مرا تحویل گرفتند تا ۱۴ روز در قرنطینه زندان نگه داشتند و بعد از آن به بند عمومی منتقل شدم، چراکه اصلا بند مختص به زندانیان سیاسی وجود نداشت و زندانیان سیاسی با دیگر بندها ادغام شده بودند. 

بعد از ۲۰ روز انتقال من به مسجد سلیمان پدر و وکیلم که به دادگاه مراجعه کرده بودند فهمیدند که حکمم ۴۰ سال حبس و تبعید به مسجد سلیمان است.

زندان مسجد سلیمان یکی از بدترین‌ زندان‌های ایران با تعداد زیادی از افراد با اتهام جرائم مواد مخدر است. زندانی خیلی کوچک و بسته که چیزی به نام آفتاب آنجا نمی‌بینی. هواخوریش سه طبقه با نرده گرفته شده و با وجود گرمای طاقت‌فرسای مسجدسلیمان آفتاب به داخل هواخوری نمی‌زند. من در بند عمومی بودم که تا ۲۱۰ نفر در آنجا زندانی بودند، با ۳ سرویس بهداشتی که در زیرزمین قرار داشت و چیزی به نام بهداشت را دارا نبود. گاهی ۴ روز آب به ما نمی‌رسید و زندانی بوده داخل حیاط، کار توالتش را انجام داده است. بدینگونه نه نظافت، نه بهداشت و نه بهداری به آنصورتی داشت. کلیه من در این زندان بود که  تماما از کار افتاد و من تمام مدارک تاییدیه پزشک قانونی اهواز و مسجد سلیمان و حتی زندان را دارم که تایید کردند، اما همچنان با ممانعت وزارت اطلاعات کامیاران جهت معالجه‌ام روبه‌رو شدم و با تمام درخواست‌های من مخالفت شد.

در سال ۱۳۹۴ بخاطر تیری که به کلیه‌ام خورده بوده و کلیه‌ام  از کار افتاده بود با تاکید پزشکان در نهایت به من ۱۰ روز مرخصی دادند آنهم بدون حق رفتن به زادگاهم و باید در خوزستان کارهایم را انجام می‌دادم. به‌همین دلیل خانواده‌ام مجبور شدن به مسجد سلیمان بیایند که در راه تصادف کردند، من هم مجبور شدم بخاطر خانواده‌ام از خوزستان به لرستان بروم.. در این ۱۰ روز حتی دنبال کارهای پزشکی برای کلیه‌ام را هم گرفتم تا مجوز پزشکی معالجه بگیرم، ولی وقتی زمان مرخصی‌ام تمام شد و مجبور شدم برای تمدید به زندان برگردم دیگر به من اجازه تمدید مرخصی را ندادند.[ گفتند برو داخل و وقت دکتر که رسید بهت اجازه مرخصی می‌دهم، ولی دیگر ندادند]. بعد از آن ۱۰ روز، ویزیت دکتر دزفول هم برای کلیه و هم برای تیری که در بدنم بود را داشتم، اما دیگر اجازه مرخصی ندادند، با وجود اینکه بارها و بارها درخواست کردم. چون وزارت اطلاعات کامیاران مخالفت کرده بود و بار اولی هم که به مرخصی آمدم وزارت اطلاعات کامیاران در جریان نبود.

زندان مسجد سلیمان هم برای رسیدگی پزشکی بسیار نامناسب بود. یک زندان کوچک ۳۰۰ نفره بدون امکانات بهداشتی و پزشکی با یک بهداری کوچک و پزشک‌یارانی کاملا بی‌تجربه که حتی اگر آمپولی می‌زدند بدون خونریزی نبود، زیرا کاربلد نبودند. باوجود اینکه چندین ماه یکبار یک دکتر سر می‌زد و همه آنها تاکید ‌کردند که نیاز به جراحی باز دارم و علی‌رغم داشتن تاییدیه پزشکی قانونی مسجدسلیمان و اهواز، اما همچنان بهانه می‌آوردند. وزرات اطلاعات با جراحی من در خارج از زندان ممانعت می‌کرد، در زندان هم مسئولین زندان می‌گفتند جراحی باز داخل زندان برای ما امکان پذیر نیست. .

انتقال به زندان شیبان اهواز در سال ۱۳۹۹ جهت رسیدگی پزشکی درحالیکه زندان شیبان وضعیتی به مراتب بدتر از زندان مسجدسلیمان داشت:

در ۲۷ آبان ۱۳۹۹ رسانه‌های حقوق بشری گزارش دادند که چنگیز قدم خیری از زندان مسجد سلیمان به مکان نامعلومی منتقل شده است. او سپس طی تماسی با خانواده‌اش از انتقال خود به زندان شیبان اهواز جهت رسیدگی پزشکی گفته بود. این درحالی بود که وضعیت زندان شیبان به مراتب بدتر از زندان مسجدسلیمان است. این زندانی سیاسی در این رابطه می‌گوید:‌ «در سال ۹۹ وقتی در زندان مسجد سلیمان بودم برای ۹ ماه من را به زندان شبیان اهواز جهت درمان انتقال دادند. در این ۹ ماه با وضعیت وحشتناکی از نظر رسیدگی پزشکی در زندان روبه‌رو شدم، حتی زندانی در این زندان بوده که بخاطر عدم رسیدگی پزشکی پایش را از دست داده است. رئیس زندان شیبان به من گفت دادستان و رئیس زندان مسجد سلیمان سرکارت گذاشته‌اند و فقط بخاطر اینکه دوره خودشان تمام شود تو را به اینجا آورده‌اند و تو نه زندانی اینجا هستی و نه چیزی.  در نهایت یک روز ماشینی آمد و مرا به زندان مسجد سلیمان بازگرداندند، بدون اینکه حتی یکبار اداره زندان اهواز را ببینم.

به گفته چنگیزی قدم‌خیری، در این مدت فردی به نام "خسرو هاشم‌پور" رئیس زندان مسجد سلیمان، همچنین "قاسم جمشیدی" مسئول حفاظت اطلاعات زندان مسجد سلیمان بوده است.

نحوه گرفتن مرخصی جهت جراحی و مجبورشدن به خروج از ایران؛

نیاز شدید چنگیز قدم‌خیری به جراحی باز در بیمارستان جهت مداوای کلیه و در خطر بودن جانش، خانواده‌اش را واداشت از راه تهران برای گرفتن مرخصی جراحی وارد عمل شوند، اما چون وزارت اطلاعات سنندج تاکید کرده بود باید جراحی تحت نظارت آنها انجام گیرد، این زندانی سیاسی برای حفظ جانش با وجود تودیع قرار وثیقه سنگین یک میلیاردی، اسفندماه ۱۴۰۰ مجبور به خروج از ایران شد. او در این‌باره می‌گوید: « باوجود اینکه دادگاه انقلاب سنندج حکم ما را صادر کرده بود، اما چون وزارت اطلاعات کامیاران روی پرونده کار می‌کرد، پرونده به دادگاه انقلاب کامیاران منتقل شده بود و به همین دلیل تمام این مدت پرونده در دست وزارت اطلاعات کامیاران بود. در این اواخر خانواده‌ام توسط یک وکیل پایه یک دادگستری در تهران اعتراض کردند تا پرونده‌ام مجددا به دادگاه انقلاب سنندج بازگردد. آنجا از طریق یک وکیل توانستیم مرخصی یک‌ ماهه از دادگاه انقلاب سنندج به ریاست قاضی سعیدی بگیریم. مرخصی که تاییدیه پزشکی قانونی دو شهر و تاکید دادستان مسجدسلیمان را داشت که یکی از کلیه‌هایم از کار افتاده و نیاز به جراحی مبرم دارم..

بعد از گرفتن مرخصی و وقتی پدرم دنبالم آمد، من مستقیما از درب زندان مسجد سلیمان به دادگاه انقلاب سنندج رفتم و قاضی سعیدی تاکید کرد که باید روند درمان در سنندج طی شود.  من واقعا ترسیدم و مجبور شدم از ایران خارج شوم، چراکه تهدیداتی از سوی وزارت اطلاعات وجود داشت و حتی دادگاه انقلاب سنندج هم تاکید کرده که باید در سنندج و زیرنظر آنها جراحی انجام گیرد.

الان هم که از ایران خارج شده‌ام، اداره اطلاعات کامیارن یکی از آشنایانمان را که برایم وثیقه گذاشته بود احضار کرده که چرا برای چنگیز قدم‌خیری وثیقه گذاشتی و آیا در جریان فرار او بودی و تهدیدش کردند که هرطور شده باید از من شکایت کند و به ایران برگردم . وزارت اطلاعات سنندج  و رئیس دادگاه انقلاب هم پدرم را احضار و تهدید کرده‌اند تا هرطور شده من را به ایران بازگردانند و این حرف‌ها حالیمان نیست. 

به‌همین دلیل در این شرایط، الان هم جرات درمان را ندارم و بعد از ۱۱ سال باید تیر و ترکش را از بدنم بیرون بیاورم.

من امروز از ایران خارج شد‌ه‌ام و جرات دارم این چیزها را بگویم، اما بسیاری از افرادی که در زندان هستند هیچوقت جرات این را ندارند که همه آنچه در زندان‌های ایران اتفاق افتاده را بازگو کنند».

تنظیم: اوین مصطفی‌زاده