سعید شیرزاد: نام زانیار و لقمان طنین انداز عاشقانهترین چکامههای کردستان گشته
آژانس کُردپا: سعید شیرزاد، زندانی سیاسی کُرد در زندان رجاییشهر کرج به مناسبت اولین سالگرد اعدام زانیار و لقمان مرادی نامهای را منتشر کرد.
متن این نامه عیناً در پی میآید:
کوسالان به ایستادگی و استقامتت رشک میورزد
میگذرد در شب آیینه رود خفته هزاران گل در سینه رود
گُلبُن لبخند فردائی موج سرزده از اشک سیمینه رود
فَرازِ رود نغمه خوان
شکفته باغ کهکشان
میسوزد شب در این میان
دایکه گیان
یک سال از پرپر شدن زانیار و لقمانت میگذرد، داغی که نه تنها فراموش نشده بلکه روز به روز بر دلم سنگینتر گشته و هر روزی که در نبودشان میگذرد جای خالیشان وجودم را به آتش میکشد، آتش لبریز از خشم.
یک سال از آن روز اندوهناک میگذرد و نام زانیار و لقمان طنین انداز عاشقانهترین چکامههای کوردستان گشته، چکامههایی از مقاومت و زندگی که برای معنا شدن آنها، تو مادر جگرسوختهام باید قویتر از روزهایی باشی که دردها و آوارگیهای رفیق همراهت، فرمانده اقبال را به دوش کشیدی و پا به پایش در گریز مرگ و گلوله از او ایستادی و مبارزه کردی و گلولههای نشسته بر سینهاش را به جان خریدی و به احترام راهش امروز برای ایلام که در خودسوزی زنانش آتش میگیرد و کرمانشاه که در اعتیاد و تزریق دود میشود و کوردستان که بر پشت کولبرانش گلوله باران، تو باید الگوی مقاومت باشی که مقاومت زندگیست.
دایکی برخودانو ژیان
داغ عزیزانت که ده سال درد فراق و اسارتشان گیسوانت را به سپیدی کشاند هرگز نتوان از یاد برد ولی در پس این دلتنگیها نباید فراموش کرد زیبایی مرگی اینچنین را که برای مردم زیستن و پای چوبه دار رفتن و بوسه بر طناب دار زدن و زیباتر آنکه کوردستان با تمام قامتش برای اسیران ده سالهات، این سربداران سرافراز ایستاد و گریست و اینگونه زانیار و لقمانت دیگر تنها فرزندان تو نیستند که در نبودشان گریه بر چشمانت روا داری. اینان فرزندان خلف و قهرمان خلق همیشه سرخ کوردستانند که نام کاک فواد مصطفی سلطانی و کاک صدیق کمانگر طنین سرخ کوردستان را زنده نگه داشته و ماموستا فرزاد کمانگر که عشق را برای کودکان به طلوع زیبای خورشید سپرد و شیرین علم هولی که خندهاش در پیچک گیسوان به باد سپردهاش در کوهستان، مرگ را به سخره گرفت و ئارین میرکان که در انفجار مرگ و زندگی، زندگی را برای مردمش با خونش به فریاد کشید و فرمانده بریتان که در قربانگاه فاشیسم و خائنین صخرههای زیر پایش از سهمگینی قدمهایش بر خود لرزیدند و شریف باجور و رفیقان در آتش زاگرس و…
که با این فرزندان خلف در خون غلتیدهات کوسالان به ایستادگی و استقامتت رشک میورزد.
دایکه نازارهکهم
دستان خسته تو دستان آمنهایی {امینه} از گلوله باران مریوان نیست، دستانیست گرچه خسته ولی پر از امید همسر و مادری عاشق مبارزه که عزیز عزیزانش، رفیق رفیقانش برای کورد نورس سنگر غزل غزل حدیث رهایی میسرود و در دوره کردن کتابهای جلد سفید، در دوبارگی جنگ و خون، و رگبار باروتی که شب از آن زیر سرب و چکمه مینالید و سزای عاشقان کورد ما گلولههای نشسته بر سینهشان بود و نیز جگر گوشههای اسیر گشتهات که در جمعههای سرخ آزادی مثل کورد دلاور نشکستند از دشمن و در شکفتگی لالههای به خون خفته در سنگر پر ستارهای که صدای بچههای سنندج و مریوان از پای کوه فریاد بود وقتی که هم بغضانشان به زنجیر و خون از شب سرازیر میگشت شعر و درد دیدهات به شانههای خستهات در شب زخمی ستارهها تنها دلیل بغض در آخرین کلام زانیار بود که رفیق تا سپیده رفتن دلتنگیها و تنهایی دیده باش. (١)
۱_ این پاراگراف برگرفته از ترانههای شهیار قنبری از آلبوم "اگر همه شاعر بودند" است، وقتی که در تابستان ۵۸ کوردستان گلوله باران میشد و کمتر شاعر یا هنرمندی بر خود میدید که برای کورد و کوردستان بسراید و بخواند، شهیار قنبری عزیز و همیشه خوب سکوت را بر خود روا ندید و آوازه خوان دردها و خونهای کوردستان شد.
فرزند ناخلفت کمتر از هیچ
سعید شیرزاد
زندان گوهردشت شهریور ۹۸