رنج و ستم بر دختران شینآبادی، ٩ ساله شد + گفتوگو
٩ سال پیش و در چنین روزی بود که در مدرسه شینآباد، تن و زندگی دختران شینآبادی طعمه شعلهورشدن بخاری نفتی، عدم استاندارد سیستم گرمایشی و حاکمیتی ناعادل شد که با روند درمان و زندگی و آینده دختران با ستم سیستماتیک و برخورد امنیتی رفتار کرد.
آنها در تمام این سالها یک سوال داشتند؛ آیا اگر فرزندان خود مسئولان بودند با آنها چنین رفتاری میکردند؟
درمان اصولی آنها در خارج از کشور و با امکانات پیشرفته، بهدلیل اینکه مبادا دختران شینآباد به نماد وضعیت دختران دانشآموز در ایران تبدیل شوند، فدای درمان طولانی مدت در بیشتر مواقع بینتیجه، کمکم و بریده بریده، با تکرار بارها بیهوشی و امکانات کم و به دست دستیاران پزشکی، شد.
دختران شینآبادی پارسال در کنکور شرکت کردند، بیشتر آنها در رشته حرفهوفن، ٢ نفر در رشته ادبی و ٢ تن دیگر در رشته تجربی به دانشگاه پبرانشهر رفتهاند و اسرین و آمنه امثال در رشته تجربی در کنکور شرکت خواهند کرد.
در گفتوگو با این دختران، آنها اکنون خود را فراموششدگان میدانند؛ تن و زندگی آنها در بیمارستانهای دولتی کم امکانات بهدست دستیاران پزشکی سپرده شده که هر روزه تغییر میکنند، نه وکیلی دارند و نه روانشناسی آنها را میبیند، آتش، تیغ و بیهوشی تن و هوش آنها را خسته و ضعیف کرده، نه خبری از کلاسهای جبرانی است نه خبری از سهمیه کنکور، خبر استخدام آنها از سوی وزیر آموزش و پرورش دروغ از آب درآمد و ناامیدی و رنج سایه بر زندگیشان انداخته است.
آمنه راک میگوید: "سە سال است هیچی جراحی برروی من انجام نگرفته، چراکه یکی از دکترهایم در ایران نیست و دکتر دستیار هم از بیمارستان "فاطمه زهرا" به مکانی دیگر نقل کرده است. از سپرده شدن هربارهام به دست دکتر یا دستیار دیگر وحشت دارم و میترسم وضعیتم بدتر شود، چراکه همه ما بعلت تعداد زیاد عمل و بیهوشی مشکلات قلب و هوش پیدا کردهایم. بااین وجود نه ما را در بیمارستان خصوصی "بدلیل هزینه زیاد" جراحی میکنند نه به خارج از ایران میفرستند، پس درمان ما باید کی تمام شود؟"
او میگوید: "از زندگی ٩ سال گذشتهمان تلخی و درد برجای مانده، و از کودکیمان خاطره خوشی نداریم. رفت و آمدهای ١٢ ساعته تهران و جراحیهای پیدرپی ما را از درسهایمان عقب انداخت، کلاس جبرانی درکار نیست و باوجود درخواست سهمیه کنکور برای تضمین آینده حداقلیمان، دولت دست رد به سینهمان زد. چرا ما باید قربانی سیستم آموزشی ایران شویم؟ پارسال در کنکور قبول نشدم و با تمام سختیها دوباره دارم تلاش میکنم تا به رویاهایم برسم. ما هر روز، هرلحظه با دیدن خود در آینه، و کاری که نمیتوانیم انجام دهیم و نگاه چپ چپ مردم این حادثه برایمان تکرار میشود و دولت ایران هم به کل ما را فراموش کرده است".
سیما شادکام هم اینچنین رنج خود را بیان میکند: "هر روز مشکلات ما بیشتر و بیشتر میشود. جراحیهای مکرر تاثیری نداشتهو تنها عوارض بیهوشی برایمان مانده. من یک ماه قبل عمل شدم، درگردنم دستگاه "تیشو"گذاشتن، برای خوبشدن چند سانت از صورتم. دستگاه را برای چندین ماه زیر پوست قرار میدهندو هر هفته تزریق برروی آن انجام میگیرد، در شهر ما حتی نمیدانستند این دستگاه چیست چه برسد برروی آن تزریق انجام شود، بهمین دلیل باید هر هفته به تهران میرفتمو برمیگشتم. بعد از دو هفته تزریق دردش خیلی غیرقابل تحمل شده بود، اوایل گفتم شاید طبیعت دستگاه اینگونهست، از شدت درد به دکتر شهرمان رفتم، اما حتی نمیدانست چیست تا بهش دست بزند، با آرامبخش و سرم تا آخر هفته تحمل کردم و به تهران رفتم، انگار رنگش هم تغییر کرده بودو از آن عفونت خارج میشد، چراکه محل تزریق پشت گوشم سوراخ شده بود و حتی با بستری و آنتیبیوتیک، سوراخ بزرگتر و بزرگتر شد، دکترگفت فعلا باید بمانی شاید خوب شود ولی احتمالش کم است، اما دانشگاه شروع شده بودو من برای اینکه عقب نمانم گفتم عملم کن و دستگاه را بیرون بیاور. بهامید اینکه گونه سمت راستم با دستگاه خوب شودو جای سوختگی نماند، دستگاه گذاشتم، ولی جواب ندادو این چهارمین دستگاه من بود که خراب شدو من کمکم دارم از عمل جراحی ناامید میشوم. این عملها برای زخمهای ما کفایت نمیکندو اگر روند درمان همینطور کُند پیش رود، ما ده سال دیگر هم خوب نمیشویم. این داستان زندگی تنها یک ماه من از ۹سال بود و مشکلاتمان بجای کم شدن بیشتر میشوند".
اسرین معروفی، دختر دیگر شینآبادی که در سال گذشته کتاب "از خاکستر خود برمیخیزم"، در مورد دختران شینآبادی را چاپ و منتشر کرد، نیز میگوید: "در دوران کرونا درمان ما متوقف شده بود و الان بچهها بیشتر تحت لیزر درمانی هستند. میتوانم بگویم درمان و جراحیهای ما پیشرفت نداشته و آنچه که بوده با بزرگترشدنو رشد خودمان تابه اینجا رسیدم. باتوجه به اینکه مفصل تعداد زیادی از بچهها خشک شده و عوارض زیاد بیهوشی برروی هوش، عصب و بافتهای بدنمان منجر شده در زندگی روزانه با مشکلاتی زیادی روبرو باشیم".
وضعیت دختران شینآباد که در ادامه گزارش به آن میپردازیم از پارسال که بسیار بغرنجتر بود تغییری نکرده، اسرین میگوید: "هنوز با هیچکدام از وزاری آموزشو پرورش، بهداشت و حتی رییس سازمان سنجش برای درخواست سهمیه کنکور نتوانستیم سخن بگویم. وزیر آموزش و پرورش قول دادند با پایان دیپلم دختران شین آبادی را استخدام میکند، ولی تاکنون در حد یک حرف باقی مانده و هیچ روند قانونی طی نکرده و به درخواست سهمیه ماهم برای دانشگاه جواب رد داده شد. حتی تاکنون، بهغیر از زمان وقوع آتشسوزی که چند مسئول برای عکسو تبلیغ به ما سرزدند؛ هیچ مسول مربوطهای سر نزده ویا هیچ رسیدگی و بررسی برای وضعیت ما انجام نگرفته است. درحال حاضر وکیل نداریم و تاکنونو بعد از بیمارستان درزمان وقوع آتشسوزی با هیچ روانشناسی ملاقات نداشتیم، باوجود اینکه بشدت بهآن نیاز داریم و خلیی جاها ناامید میشویم و کم میآوریم".
دختران شینآبادی، بیش از ٥ سال است هیچ وکیلی ندارند، فریده امیدوار یکی دیگر از دختران شینآبادی در این خصوص میگوید: "وکیلی نداریم و هیچ نهادی تلاشی نکرده تا برایمان وکیل فراهم شودو تمام کارها را خودمان پیگیری میکنیم. خواستهامان این است در بیمارستان خصوصی تحت جراحی قرار بگیریم و آینده شغلیمان تضمین شود و وعدههای الکی به ما ندهند. اگر اینجا نمیتوانند برایمان کاری انجام دهند ما را به خارج از کشور اعزام کنند تا به روال عادی زندگی برگردیم".
آرزو طاهرآبادی نیز قصه درد خود را اینگونه بازگو میکند: "از پارسال که درمانمان متوقف شده بود، تاکنون تغییر آنچنانی نکردیم، درست است درحال درمانیم، اما امکانات برایمان خیلی محدود است. امسال تحت عمل قرار گرفتم، اما هیچ نتیجهای نداشت، بلکه بدتر شدم اما خوب نه؛ در ضمن دکترها خودشان عمل را انجام نمیدهند، بلکه دستیاران این کار را میکنند. با این وضعیت از وعده وعیدهای مسولین که بگذریم، اکنون تمام در دو مشکل ما اینست که ادامه درمانمان در بیمارستان خصوصی انجام شود، تا لااقل زودتر زیبایی ازدست رفتهمان را بدست آوریم. واقعا ما ۱۰ تا ۱۵سال دیگر این زیبایی را میخواهیم چکار؟".
از دختران شینآبادی بیشتر بدانیم؛
سیما مرادی، شادی ابراهیمیان، نادیه صالح، اسما دروی، آمنه راک، مبینا پرکم، آرزو طاهر آبادی، فریده امیدوار، آمنه اسماعیلپور، مهناز محمدپور، اسرین معروفی، سیما شادکام...
این نامها، نام بازماندگان آتشسوزی مدرسه شینآباد هستند، آتشسوزی که با نگاهی به وضعیت بازماندگان آن مسائلی چون ستم و محرومیت مضاعف، در حاشیه قرار دادن و فقر سیستماتیک و خشونت جنسیتی و اتنیکی، برجسته میشوند.
در این حادثه سارینا و سیران مثل پروانه در آتش سوختند و جان دادند، نادیا و مهناز هرگز نخواهند توانست مادر شوند، آمنه سهمش بیشترین میزان سوختگی بود و سیما به دلیل سوختگی شدید تیشوی دردناکی برگردن دارد و تاکنون ١٨ بار اقدام به خودکشی کرده و نسرین نیز تعداد عملهایش را بخاطر ندارد.
دخترانی که هرکدام حداقل ٤٠ بار زیر تیغ جراحی رفتهاند.
دخترانی که آروزهایشان هر روز کوچکتر میشود، مبینا میگوید آرزو دارم گوشواره بیاندازم، اما گوش ندارم. آرزودر حسرت ابروی که ندارد، فریده در آرزوی والیبال با انگشتان قطع شده و سیمایی که از فرط افسردگی بیهوش میشود و دریغ از روانشناس...
کودکانی سوخته، نه تنها با بدن، بلکه با روح و روان و امید و آینده سوخته و با مشکلات متعدد پیشرو که حتی از درمان خود ناامید شدهاند، کودکانی که مدام به خودکشی فکر میکنند، نمیتوانند کارت ملی دریافت کنند چون اثر انگشت ندارند و برایشان چارهای اندیشه نشده و وعدههای که حتی برای درمان زخمهایشان تاکنونن راه به جای نبرده چه برسد به برنامهریزی برای آیندهشان.
وضعیت کنونی دختران شینآبادی:
_ با شیوع کرونا، روند درمان آنها یک سالی متوقف شده و زخم بعضی از آنها عفونت کرد. سیما میگوید باید دچار سوختگی عمیق باشی تا بدانی که وقتی درمان متوقف میشود بدن چه واکنش منفی و جانسوزی نشان میدهد؛ چنان شدید که جای سوختگی تازه میشود و عفونت میکند.
_ آنها سالهاست هیچ روانشناسی را ندیده و افسردگی، ضعف حافظه، نداشتن تمرکز و گشادی دریچه قلب از عوارضی است که گربانگیرشان شده است.
_ دخترانی هرکدام با حداقل ٤٠ بار عمل جراحی که بیهوشی امانشان را بریده و روی هوششان تاثیر منفی و طولانیمدتی گذاشته است؛ اسرین میگوید: ما برای انجام جراحیها زیاد بیهوش شدهایم؛ آن قدر که دیگر مغزمان از حالت عادی خارج شده و زود خسته میشویم. هوشیاریام بهشدت کم شده. دو ساعت بیشتر نمیتوانم درس بخوانم. گاهی یک ساعت که درس میخوانم خوابم میبرد.
_ دخترانی که نه تنها عملهای جراحی پیدرپی که اگر در خارج از کشور با تعداد کم و در زمان کمی انجام میگرفتند اکنون تاثیر منفی بر هوششان نداشتند؛ بلکه از ابتدا برایشان کلاسهای خصوصی برگزار نشده و کرونا روند درمان و حتی لیرزکردن انگشتان دستشان را متوقف کرده و در یک سال گذشته که درمانشان از سرگرفته شد بیشتر لیرز درمانی برایشان انجام گرفته است.
عوارض این آتشسوزی که به جان تمام دختران شینآبادی نیز افتاده:
سونیا خواهر کوچکتر سیما است و تا کلاس نهم درس خوانده و ترک تحصیل کرده.
سیما درباره خواهرش میگوید: روزی که کلاس ما آتش گرفت من کلاس چهارم بودم و خواهرم کلاس دوم. صورتم سوخته و سیاه شده بود و سونیا از روی کاپشنم مرا شناخته و آمده دستم را گرفته. من فقط جیغ میکشیدم از شدت درد. سونیا بعد از آن اتفاق مدتها افسرده شده بود و با کسی صحبت نمیکرد. الان هم ترک تحصیل کرده و میگوید: میخواهم ازدواج کنم.
قبلا در شینآباد دخترها بیشتر دوست داشتند درس بخوانند، اما دو - سه سالی است دخترها با سن کم ازدواج میکنند. نمیدانم اتفاقی که برای ما رخ داد در این تصمیم آنها تاثیر داشته یا نه. اما به نظرم شینآبادیها و بهخصوص دخترانش به کمکهای مشاور نیاز دارند که اصلا به آن توجهی نمیشود.
ما که سوختیم، روحیهمان هم سوخت، اما هیچکس نیست که به ما بگوید چگونه میتوانیم به زندگی ادامه دهیم؛ آن هم در شرایطی که امیدمان رو به خاموشی است.
وعدههایی که وعده ماندند:
_ وعده تاسیس یک درمانگاه تخصصی برای دوا و درمان دخترها در شینآباد یا ارومیه در اوایل آتشسوزی که هیچگاه محقق نشد و مسیر ١٢ ساعته تا تهران هنوز سر جایش است.
_ تابستان ٩٩ بود که محسن حاجی میرزایی، وزیر آموزش و پرورش گفت این بچهها علاقهمند بودند در آموزش و پرورش استخدام شوند و با هماهنگی سازمان امور اداری و استخدامی، تعدادی از دانشآموزان حادثه شینآباد در آموزش و پرورش استخدام میشوند و قرار است سازمان برنامه و بودجه برای تامین منابع آن نظر دهد. وعدهای که در حد حرف باقی ماند.
اسرین میگوید این خبر را فقط در شبکههای اجتماعی دیده و کسی در اینباره با آنها تماس نگرفته است. از دیگر سو معلم شدن را دوست ندارند و فکر میکنند آخر کدام بچه مدرسهای دوست دارد صورت معلمش سوخته باشد و چطور هر روز جلوی خودش را بگیرد که از دیدن معلمش وحشت نکنند؟ این منطق ِخودساخته بچههای سوخته است. منطقی که با بزرگ شدن از راه میرسد و نوعی مقاومت است درباره خبر استخدامشان.
حسین احمدینیاز، وکیل پایه یک دادگستری میگوید: استخدام دختران زمانی میتواند اجرایی شود كه یا براساس مصوبهی هیات دولت باشد یا مصوبه شورای عالی آموزش و پرورش یا بخشنامه وزارت آموزش و پرورش یا دستور مكتوب و شمارهدار وزیر كه از منظر حقوقیی قابلیت استناد و اجرایی داشته باشد، در غیر این صورت همهی اینها حرفهای توخالی جلوی دوربین تلویزیون است.
قبلا وعده استخدام پدر مرحوم "سیران یگانه" كه حین آتشسوزی فوت شد را در آموزش و پرورش دادند اما علیرغم پیگیریهای فراوان هرگز اجرایی نشد.
وعده درمان و فرستادن دختران شینآبادی به خارج "امنیتی" شد و هیچگاه عملی نشد:
خواسته مشترک این دختران از همان ابتدا جهت اعزام به خارج از کشور برای درمان تاکنون عملی نشد، دیه آنها نصف دیه یک انسان عادی شد و جدا از مشکلات روحی و روانی با مشکلات زیادی در جریان درمان از جمله مشکلات مادی مواجه شدند.
دختران میگویند؛ دستها و صورت ما سوخته است، با شرایطی که داریم تصور نمیکنم کسی به ما کار بدهد. قرار بود ما را برای درمان به آلمان بفرستند، اما نفرستادند و سالهاست در یک بیمارستان آموزشی درمان میشویم. پزشکان خوبی روی درمان ما کار میکنند، اما امکانات لازم را ندارند.
خود این پزشکان میگویند اگر اعزام میشدیم الان دو ساله درمانمان تمام شده بود، اما الان هشت سال است و یک سال هم هست که به دلیل کرونا درمانمان متوقف شده است.
قرار بود ما را بفرستند خارج جراحی پلاستیک شویم تا شرایط بدنمان ثبات پیدا کند، اما نفرستادند و با امکانات محدود ایران هر بار قسمتی از بدنمان را جراحی میکنند، اما این طرف را درست میکنند طرف دیگر خراب میشود.
احمدینیاز دراینباره میگوید: متاسفانه دولت ایران از وعدهی خود در این زمینه عدول كرد و علت آن را امنیتی و سیاسی دانست، زیرا ترس آبروریزی بیشتر برای جمهوری اسلامی در خارج را داشت و بدین معنی كه دختران شینآباد نماد وضعیت زنان و دختران در ایران محسوب میشوند یا اینكه این دختران نمونه عملكرد جمهوری اسلامی درباب دختران دانش آموز و وضعیت مدارس ایران است!!!! بر همین مبنا مانع اعزام آنان به خارج شدند. این نکته در آن زمان، جواب مشاور وزیر به اعتراض من دراین خصوص بود.
تنظیم: اوین مصطفیزاده