حسین لاجوردی: ٣٦ سال پس از انقلاب در انتظار چه هستیم؟

14:12 - 22 بهمن 1393
آژانس کُردپا: حسین لاجوردی جامعه‌شناس و رئیس انجمن پژوهشگران ایران به مناسبت بیست و ششمین سالگرد پیروزی انقلاب نامه سرگشاده‌ای را انتشار داد.

به گزارش آژانس خبررسانی کُردپا، امروز بیست و دوم بهمن‌ماه، ٣٦ سال از پیروزی انقلاب مردم ایران علیه حکومت پهلوی می‌گذرد که در این رابطه حسین لاجوردی، رئیس انجمن پژوهشگران ایران نامه سرگشاده‌ای را خطاب به اپوزسیون حکومت اسلامی ایران منتشر نموده است.

در این نامه آمده است: فهرست کردن فجایعی که در طول این دوران بوجود آمده بدون تردید در تاریخ معاصر ایران بی‌سابقه است. بی‌تردید اشاره به ویرانگری‌های حاکمیت جمهوری اسلامی با اعلامیه‌ها و مقالات و سخنرانی‌ها و مصاحبه‌ها اگر چه هر چه بیشتر به شناخت و ماهیت این حکومت در میان ایرانیان وجهانیان انجامیده است ولی ابعاد گسترده این ویرانی و بی‌هویتی همچنان ادامه دارد.

در بخش دیگری از این نامه آمده است: واقعیت اینست که امروز بیشتر از افشاگری و مقاله و سخنرانی و مصاحبه و فیس بوک و ...، باید ببینیم که با تمامی خواست و توانی که در مردم ایران وخاصه نیروهای سیاسی ایرانی وجود دارد چرا از ما مخالفین حکومت اسلامی کاری ساخته نبوده است و این حکومت ضدبشری همچنان پابر جاست ؟

بیست و دوم بهمن‌ماه سال ٥٧، با اعلام بی‌طرفی ارتش، حکومت شاه سقوط و انقلاب ملیت‌های ایران به پیروزی رسید که به گفته فعالان سیاسی پس از پیروزی انقلاب، روحانیون انقلاب را به انحراف کشاندن.

آژانس کُردپا نیز، در همین رابطه گفتگویی را تحت عنوان \"کُردها چگونه به انقلاب ٥٧ می‌اندیشند\" با ٧ تن از اساتید دانشگاه و کنشگر سیاسی و مدنی انجام داده است.

متن این نامه سرگشاده رئیس انجمن پژوهشگران ایران که در اختیار آژانس کُردپا قرار گرفته، عینا درپی می‌آید:

٣٦ سال پس از انقلاب در انتظار چه هستیم؟

نامه‌ای سرگشاده به اپوزیسیون حکومت جمهوری اسلامی


امروز ٣٦ سال پس از انقلاب چه آنهائیکه در انتظار حضور امام زمان بوده و هستند و چه آنهائی که بنا بدلایل مادی و دسترسی به قدرت حاکم، مردم را به وعده دلخوش می‌کنند نمی‌توانند این مهم را نادیده انگارند که ٣٦ سال حاکمیت جمهوری اسلامی بر ایران جز ویرانی، بی‌هویتی و ناهنجاری‌های بنیان برافکن هیچ دست آورد دیگری برای ایران و ایرانیان نداشته است.

فهرست کردن فجایعی که در طول این دوران بوجود آمده بدون تردید در تاریخ معاصر ایران بی‌سابقه است. بی‌تردید اشاره به ویرانگری‌های حاکمیت جمهوری اسلامی با اعلامیه‌ها و مقالات و سخنرانی‌ها و مصاحبه‌ها اگر چه هر چه بیشتر به شناخت و ماهیت این حکومت در میان ایرانیان وجهانیان انجامیده است ولی ابعاد گسترده این ویرانی و بی‌هویتی همچنان ادامه دارد.

امروز ما ناگزیر هستیم به زمان‌های از دست شده خود نگاه کنیم و به این سوال پاسخ دهیم که آیا می‌توان به برابری و آزادی در ایران چشم داشت و به عمر این حکومت ایدئولوژیک دینی پایان داد و اگر چنین است چگونه می‌توان بدان دست یافت ؟
کارنامه فعالیت‌های سیاسی ما در این بیشتر از سه دهه گذشته نمایانگر اینست که تمامی نیروهای سیاسی در جریانات فکری متفاوت تلاش داشته‌اند که راهی برای خروج از این بن بست فاجعه بار جمهوری اسلامی داشته باشند؛ اگر چه با انصاف سیاسی-اجتماعی باید اذعان داشت که اگر این تلاش‌ها به نتیجه هم نرسیده - ولی قابل ارزش است - و خود نیز انگیزه بیشتری بر این مهم می‌باشد که بدلایل به نتیجه نرسیدنش بیشتر بیاندیشیم.

واقعیت اینست که امروز بیشتر از افشاگری و مقاله و سخنرانی و مصاحبه و فیس‌بوک و ...، باید ببینیم که با تمامی خواست و توانی که در مردم ایران وخاصه نیروهای سیاسی ایرانی وجود دارد چرا از ما مخالفین حکومت اسلامی کاری ساخته نبوده است و این حکومت ضدبشری همچنان پابر جاست ؟

آیا تنها دلیلش اینست که این حکومت بدترین نوع از حکومت‌های دیکتاتوری است و سرکوب می‌کند؟ آیا حکومت‌های دیکتاتوری دیگری را سراغ داریم که سرکوب نکرده و یا نمی‌کنند؟

آیا دلیل دیگرش اینست که ایادی جمهوری اسلامی با امکانات گسترده در خارج از ایران با همراهی چند رسانه فارسی زبان دولتی که حامی حداقل بخشی از حاکمیت جمهوری اسلامی هستند اجازه پخش هیچ صدای مخالفی را نمی‌دهند، آیا باید منتظر بود که دولت‌ها و رسانه‌های دولتی انگلیسی-امریکائی برای ما دل بسوزانند و منافع ملی خود را فراموش کنند؟

آیا ما ایرانیانی که خارج از ایران زندگی می‌کنیم و به نسبت امکان و آزادی بیشتری داریم فراموش کرده‌ایم که هموطنان مان چه دوران سیاهی را در حکومت جمهوری اسلامی می‌گذرانند؟

آیا شعارهای ایران - ایران و دیگر شعارهائی که نشانگر عمق وابستگی و پیوستگی ما به مردم و سرزمین‌مان بود دیگر از رونق افتاده است و به گهگاهی و چند نفری دور میزی نشستنی انجامیده است؟

آیا ما که میان خودمان و وابستگان حکومت جمهوری اسلامی که اپوزیسیون مصنوعی و دست پرورده حکومت هستند تفاوت‌های بسیار قائل هستیم، تصورمان بر اینست که مردم آنها را نمی‌شناسند و اگر می‌شناسند نباید توقع‌شان از ما بیشتر باشد؟

آیا می‌دانیم که مردم خسته و عصبانی از حکومت، از شعارهای بی‌محتوای ما هم خسته شده‌اند؟

آیا می‌دانیم که مردم ما، مردم بسیار باهوشی هستند که اگر بپذیرند و اعتماد کنند برای هر گونه فداکاری در راه براندازی این حکومت هر آنچه از دستشان ساخته باشد کوتاهی نخواهند کرد؟

آیا ما با نام اپوزیسیون جمهوری اسلامی می‌دانیم که چه وظیفه‌ای در قبال مردم‌مان دارا هستیم؟

آیا می‌دانیم بیشترین و بزرگترین ایرادی که به ما مخالفین جمهوری اسلامی از سوی مردم ایران گرفته می‌شود تکروی‌ها و خود محوری‌های ماست و این که:

\"ایرانیان نمی‌توانند با هم به توافقی برسند\"؛
\"اتحاد برای‌شان بی‌معناست\"؛
\"تنها بدنبال منافع شخصی هستند\"؛
\"همه هیجان زده هستند\"؛
\"هیچکدام اهل منطق نیستند\"؛
\"همه از همدیگر وحشت دارند\"؛
\"منافع ملی برای شان بی‌ارزش است\"؛
\"همه تنها بدنبال قدرت هستند\"؛
\"تنها می‌خواهند گلیم خود را از آب بیرون بکشند\"...

آیا برای یکبار هم که شده می‌توانیم به مردم خودمان ثابت کنیم که ما همچنان بدنبال خواست‌های مردم وکشورمان هستیم و بر آن پای می‌فشاریم؟
اگر چنین است چگونه می‌توان بدان دسترسی پیدا کرد؟

٣٦ سال پس از حکومت سیاه و ویرانگر جمهوری اسلامی بزرگترین دست آورد ما اینست که دیگر نمی‌خواهیم و نباید بخواهیم که یک بار دیگر \" همه با هم \" را تجربه کنیم ، امیدوار هستم که پس از گذر این دوران سیاهی هر کدام بدانیم که چه می‌خواهیم و اگر چنین است چگونه می‌توانیم با خواست‌ها و آرمان‌های خود و در قالب یک هدف مشترک با هم بنشینیم، به مشکلات کشورمان بیندیشیم و به خواست‌های مردم مان پاسخ دهیم.

رسیدن به چنین خواست‌هائی که امروزه بصورت آرزو در آمده است شاید خیلی مشکل نباشد اگر:

بپذیریم که از گذشته خارج شویم، گذشته را به تاریخ بسپاریم و به آینده بپردازیم؛

بپذیریم که ما مجموعه‌ای هستیم از عقاید و تفکرات متفاوت و هر کدام‌مان بنا به آگاهی و یا نوع تربیت‌مان می‌خواهیم حرف خودمان را به کرسی بنشانیم، ولی تنها باید قبول کنیم که این هر کدام‌ها می‌توانند و این حق را دارند که نظرشان را ابراز و بر آن پافشاری کنند؛

بپذیریم که رای من همان اندازه ارزش دارد که رای طرف مقابل و مخالف من و به هر دلیلی ارزش رای من بیشتر از رای دیگری نیست؛

بپذیریم به رای اکثریت احترام بگذاریم، اگرچه مورد قبول ما نباشد؛

بپذیریم ما مجموعه‌ای از باورها و تفکرات متفاوت هستیم که ارزش سازنده این گوناگونی را امروز بیشتر از همیشه باید بدانیم؛

بپذیریم که پیشرفت و توسعه پایدار و ساختن آینده ایران بدون حضور فعال و مشارکت برابر زنان غیرممکن است؛

بپذیریم که ما مجموعه‌ای از ایرانیان هستیم که از اقوام و ادیان متفاوت تشکیل شده‌ایم و اگر ما برابری میان خودمان را رعایت نکنیم با هزاران ارعاب و وحشت و اسلحه هم نخواهیم توانست که این مجموعه ایران مان را که اینهمه در موردش حساسیت به خرج می‌دهیم را نگاه داریم؛

بپذیریم که اکثریت غریب به اتفاق نیروها و سپاهیان از خود مردم هستند و در زمان مناسب بیشترین حمایت را از مردم خواهند داشت؛

بپذیریم که بر اساس اصول دموکراتیک وخواست‌های همیشگی ما تنها مردم هستند که می‌توانند تعیین‌کننده نهائی باشند؛

و در نهایت بپذیریم که با احترام برای این گوناگونی، باید بتوانیم در یک \"پارلمان فکری\" کنار هم بنشینیم - نه برای واکنش نشاندادن که با تدبیر و تحمل برای راه حل پیدا کردن.

برای رسیدن به ایرانی برابر و آزاد و سر بلند که باید جایگاهی شایسته در جهان متمدن امروز داشته باشد و جوانان توانمندش بتوانند آینده سازش باشند، یادمان باشد که جمهوری اسلامی به مانند دیگر حکومت‌های دیکتاتوری به‌رغم سرکوب و خشونت و زندان و اعدام که تمامی این موارد از ترس و ضعف آنها سرچشمه می‌گیرد حکومتی قوی نیست اگر، ما مردم، به تمامی در مقابلش باشیم و بایستیم.

حسین لاجوردی
پاریس – بهمن‌ماه ١٣٩٣