ریبین گورانی، نوجوان ۱۷ ساله؛ جانباخته آتشسوزیهای رهاشده، محرومیت درمانی و تبعیض ساختاری علیه کُردستان

١٩ شهریور ۱۴۰۴؛ ریبین گورانی، نوجوان ۱۷ ساله اهل مریوان، نماد نسلی شد که برای حفاظت از طبیعت و سرزمین خود بیهیچ امکاناتی جان بر کف میگذارند، اما قربانی بیتوجهی و ناکارآمدی ساختاری میشوند. او پس از مشارکت داوطلبانه در مهار آتشسوزی جنگلهای «ههنجیران»، بر اثر استنشاق دود دچار آسیب شدید تنفسی شد. با وجود وخامت حالش، به دلیل نبود تخت و امکانات بستری در بیمارستان مریوان و تاخیر در درمان موثر، فرصت حیاتی برای نجات جان او از دست رفت. ریبین پس از ۱۱ روز کما در بیمارستان توحید سنندج جان باخت. جانباختن ریبین نه یک حادثه، بلکه نمونهای روشن و نتیجه مستقیم سیاستهای تبعیضآمیز و بیتوجهی حکومت به کُردستان، محیط زیست و زندگی انسانهای این سرزمین است؛ مصداقی از نقض حقوق بنیادین انسان که زندگی یک نوجوان را به تراژدی بدل کرد.
زندگی و آرزوهای ریبین:
ریبین گورانی، متولد ۱۸ دی ۱۳۸۶، نوجوانی ۱۷ ساله و اهل روستای «ساوا(ساوجی)» از توابع مریوان بود. او تا کلاس هشتم در مدرسه تحصیل کرده بود و پس از آن در کنار خانواده به کار باغداری مشغول شد. ریبین سومین فرزند از چهار فرزند خانواده بود. نوجوانی پرانرژی، سرشار از آرزوهای ساده و در عین حال عاشق طبیعت و محیط زیست.
ریبین به موتور و ماشین علاقهمند بود. یک موتور عادی داشت و قرار بود پدرش موتوری بهتر و بزرگتر برایش بخرد. تنها دو هفته پیش از جانباختن، در باشگاه بدنسازی ثبتنام کرده و وسایل ورزشی تهیه کرده بود، اما هیچگاه فرصت رفتن پیدا نکرد. رویاهایش این بود که خدمت سربازیاش را به پایان برساند، گواهینامه بگیرد، ماشین بخرد و مغازهای کوچک برای کار و زندگی مستقل باز کند.
ریبین؛ داوطلبی برای حفاظت از جنگلها:
شب پنجشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۴، ریبین گورانی به صورت داوطلبانه خود را به جنگلهای منطقه «ههنجیران» مریوان رساند تا در خاموش کردن آتشسوزی گسترده جنگلها مشارکت کند. او پیشتر نیز دوبار دیگر در چنین اقدامات داوطلبانهای حضور یافته بود. او همانند بسیاری از جوانان کرد، بیهیچ آموزش و تجهیزاتی، تنها از سر مسئولیت انسانی و عشق به طبیعت زادگاهش قدم به میدان گذاشت.
روز جمعه ۳۱ مرداد ۱۴۰۴، پس از بازگشت به خانه، بهتدریج دچار سردردهای شدید شد.
آغاز چرخهی محرومیت از درمان؛ سه روز بلاتکلیفی در مریوان و نبود تخت برای بستری شدن:
روز جمعه ۳۱ مرداد ۱۴۰۴، با ادامه سردردهای شدید و ضعف عمومی خانواده ریبین او را به بیمارستان «فجر» مریوان بردند. پزشکان گفتند باید بستری شود اما اعلام شد تخت خالی وجود ندارد. خانواده ناچارا او را به مطب خصوصی بردند، برایش سرم وصل شد و امیدوار بودند حالش بهتر شود، اما چنین نشد. سپس دوباره توسط خانواده به بیمارستان بازگردانده شد؛ این بار به او آمپول تزریق کردند و گفتند گوشش عفونت کرده است. پزشکان به سابقهی شکستگی جمجمهاش در تصادف دو سال پیش استناد کردند، در حالی که بیماری او ناشی از دود آتش بود.
روز شنبه ۱ شهریور ۱۴۰۴، ریبین ساعت ۵ صبح با گریه و درد شدید از خواب بیدار شد. دوباره او را به بیمارستان مریوان بردند. باز هم گفتند باید بستری شود، اما تخت وجود ندارد. برایش «ساکشن گوش» نوشتند. ساعت ۲ او را بازگرداندند، گوشش شستوشو شد و یک سرم دیگر وصل کردند. عصر همان روز حالش وخیمتر شد؛ نمیتوانست چیزی بخورد. دوباره به بیمارستان رفتند. این بار گفتند: «فردا ساعت دو بیاورید.»
روز یکشنبه ۲ شهریور ۱۴۰۴، ساعت ۲ بعدازظهر او را به بیمارستان بردند، گفتند: «عصر بیاورید.» عصر هم که بردند، گفتند: «فردا بیاورید.» سه روز پیاپی خانواده با بیماری رو به وخامت ریبین میان خانه، مطب و بیمارستان سرگردان شدند. اما به دلیل نبود تخت خالی، بستری صورت نگرفت.
سه روز متوالی از شنبه تا دوشنبه، وضعیت جسمی ریبین رو به وخامت رفت، اما سیستم درمانی و نبود تخت خالی، فرصت طلایی درمان او را از بین برد. این سه روز حیاتی، زمانی بود که میتوانست با بستری فوری و درمان مناسب نجات یابد. اما بیتوجهی سیستم درمانی و نبود امکانات، فرصتهای حیاتی برای نجات جان او را از بین برد.
انتقال به بیمارستان سنندج با درخواست خانواده؛ در حالیکه کلیه و ریههایش از کار افتاده بود و دچار خونریزی داخلی شده بود:
روز دوشنبه شب تا صبح سهشنبه ۳ شهریور ۱۴۰۴، وضعیت ریبین بهسرعت بدتر شد. صبح روز سوم شهریور ساعت ۹، سرانجام او را در بیمارستان «فجر مریوان» بستری کردند. عصر همان روز حالش بسیار وخیم شد؛ تشنج کرد، اما هنوز هوشیار بود. پس از تزریق دارو بیهوش شد. پزشکان اعلام کردند کلیههایش از کار افتاده، دچار خونریزی داخلی شده و ریههایش بر اثر دود آتشسوزی نیز از کار افتاده است. آنان امیدی به بهبودی او نداشتند. اما خانواده با رضایت خودشان خواستار انتقال او به بیمارستان «توحید» سنندج شدند. در نهایت روز سهشنبه ۴ شهریور ۱۴۰۴ با رضایت خانواده، ریبین ساعت ۱ بامداد به بیمارستان توحید سنندج منتقل شد.
مرگ مغزی در بیمارستان سنندج و نبود امکانات زمینی و هوایی برای انتقال به تهران:
ریبین به مدت ۱۱ روز در بخش مراقبتهای ویژه بیمارستان «توحید» سنندج بستری بود. در این مدت چند جلسه دیالیز شد و برایش عمل جراحی نوشتند، اما هیچیک موثر واقع نشد. هر لحظه حالش بدتر شد.
سه روز پایانی پزشکان اعلام کردند او مرگ مغزی شده است؛ مغزش کاملا از کار افتاده، کلیههایش از کار افتاده و کبدش نیز از حرکت ایستاده بود. تنها قلبش میتپید. پس از یک هفته بستری شدن در کما، تنها برای چند دقیقه چشمهایش را باز کرد و دو بار دست و چانهاش را تکان داد.
با وضعیت وخیم ریبین، خانواده برای اعزام او به تهران درخواست دادند، اما پزشکان گفتند دستگاهها و امکانات انتقال وجود ندارد. حتی انتقال هوایی نیز بهدلیل نبود تجهیزات امکانپذیر نبود.
جانباختن پس از ۱۱ روز در کما در بیمارستان سنندج:
روز جمعه ۱۴ شهریور ۱۴۰۴، ریبین گورانی، جوان ۱۷ ساله، پس از ۱۱ روز کما در بیمارستان توحید سنندج جان باخت.
ریبین گورانی؛ نوجوانی که آتشسوزی جنگلها، تبعیض و ناکارآمدی ساختاری جانش را گرفت:
ریبین گورانی نوجوانی بود که زندگی ساده و آرزوهای روزمرهاش، بر اثر فقدان سازوکارهای حمایتی و قصور نهادی به تراژدی ختم شد. او نه تنها قربانی آتشسوزی جنگلهای زاگرس شد، بلکه قربانی کمبود امکانات درمانی و بیتوجهی ساختاری نیز بود. جانباختن او باید بهعنوان هشداری جدی نسبت به مسئولیت حکومت در قبال حفاظت از داوطلبان و تامین خدمات درمانی و امکانات پزشکی عادلانه در مناطق محروم تلقی شود. مرگ ریبین گورانی تنها یک فقدان شخصی یا خانوادگی نیست؛ بلکه بازتابی از چرخه رنج ساختاری است که سالهاست بر کردستان تحمیل میشود.
۱. آتشسوزیهای پیدرپی، بیتوجهی سازمانیافته و گرفتار نگاه داشتن کُردستان در بحران؛
در سالهای اخیر، جنگلها و مراتع کردستان بارها دستخوش آتشسوزیهای گسترده شدهاند. حکومت نه تنها در مهار این بحرانها ناکارآمد بوده، بلکه هیچ سازوکار مؤثری برای پیشگیری یا پاسخ سریع نداشته است. ریبین در شرایطی جان خود را برای خاموش کردن آتشسوزی جنگلهای مریوان به خطر انداخت که هیچگونه آموزش، تجهیزات ایمنی یا پشتیبانی نهادی برای داوطلبان محیط زیست وجود نداشت. آتشسوزیهای پیدرپی در جنگلهای کردستان، بهجای آنکه با مدیریت علمی و فوری حکومت مهار شوند، بارها جوانان بیدفاع را به میدانهای پرخطر کشاندهاند. ریبین نماد نسلی است که در غیاب مسئولیتپذیری حکومت، با دستان خالی به حفاظت از طبیعت زادگاهشان برخاستهاند و جان باختهاند.
۲.محرومیت ساختاری از درمان؛ وقتی نبود امکانات پزشکی جان میگیرد؛
پس از وخامت حال ریبین، نبود تخت خالی در بیمارستان مریوان و تکرار چندبارهی بازگرداندن او، فرصت حیاتی برای درمان بهموقع را از بین برد. روزها میان خانه، مطب و بیمارستان در رفتوآمد بود، اما هیچ درمان جدی برای او صورت نگرفت. حتی پس از بستری در سنندج و رسیدن به مرحلهی مرگ مغزی، خانواده برای انتقال او به بیمارستانی مجهزتر در تهران تلاش کردند. اما پزشکان گفتند هیچ دستگاه و امکاناتی برای انتقال وجود ندارد؛ نه زمینی و نه هوایی. این فقدان امکانات و درمان موثر نه یک حادثه اتفاقی، بلکه بخشی از یک الگوی ساختاری محرومسازی کردستان است؛ الگویی که جان انسانها را در بحرانهایی که قابل پیشگیری بودند، میگیرد.
۳. ریبین گورانی؛ نماد چرخه تبعیض ساختاری و سرکوب سیستماتیک علیه کردستان؛
کردستان در طول دههها با سیاستهای آگاهانهی «عقیمسازی توسعه» مواجه بوده است. ریبین گورانی نه بر اثر «بیماری»، بلکه در نتیجهی مستقیم بیتوجهی حکومت، ناکارآمدی سیستم درمانی، و سیاستهای تبعیضآمیز علیه کُردستان جان باخت. این تراژدی بخشی از چرخهی سیستماتیک سرکوب است: از رهاشدن جنگلهای کردستان به آتش، تا فقدان امکانات پزشکی برای نجات فرزندان این سرزمین. آنچه بر ریبین رفت، زخمی فردی و خانوادگی نیست؛ بلکه رنجی جمعی است که بارها بر دوش مردم کُردستان نهاده شده است. جوانانی مانند ریبین در چنین شرایطی با تبعیض و بیعدالتی سیستماتیک بزرگ میشوند؛ از یک سو قربانی بیتوجهی حکومت به طبیعت و محیط زیستاند، و از سوی دیگر در زمان بحران، دسترسی به درمان و خدمات پایهای را نیز از آنان دریغ میکنند.
جانباختن ریبین باید بهعنوان یک تراژدی انسانی و حقوق بشری شناخته شود؛ نمادی از اینکه چگونه بیتوجهی نهادی و سیاستهای تبعیضآمیز، جوانان این سرزمین را وادار به فداکاری میکند و در نهایت، همان بیتوجهی جان آنان را میگیرد.
از سنندج تا مریوان؛ ریبین در حافظه جمعی کردستان، با شعار «شهید نمیمیرد» و در میان شاخههای گل سرخ به خاک سپرده شد:
پیکر ریبین گورانی، حافظ داوطلب محیط زیست، پس از ۱۱ روز کما و جانباختن در بیمارستان توحید سنندج، روز شنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۴، با بدرقهای باشکوه و حضور گسترده مردمی از سنندج تا مریوان همراه شد. از نخستین ساعات صبح، جمعیت انبوهی در برابر بیمارستان «بهشت محمدی» سنندج گرد آمدند. پیکر ریبین با شاخههای گل سرخ و سرود «ای شهیدان» بدرقه شد؛ گلهایی که نماد عشق و مقاومت مردم کُردستاناند.
کاروان پیکر ریبین از سنندج تا مریوان حرکت کرد. در طول مسیر و در مراسم خاکسپاری، فریادها و شعارهای مردمی فضا را پر کرده بود:
«تا زمانی که یک کُرد زنده باشد، کُردستان زنده است»
«شهید نمیمیرد»
«کاک ریبین قهرمان است، شهید کُردستان است»
این بدرقه، تنها وداع با پیکر یک نوجوان نبود؛ نمایش اراده جمعی مردمی بود که جانباختن ریبین را به نماد ایستادگی در برابر تبعیض و بیتوجهی ساختاری بدل کردند. حضور مردمی در این مراسم، نشانهی آن بود که فداکاری ریبین نه فراموش خواهد شد و نه در حصار خانوادهاش محدود میماند. او به بخشی از حافظه جمعی کردستان بدل شد؛ حافظهای که بر رنج تبعیض، اما در عین حال بر پایداری و مقاومت تأکید دارد.
پیکر ریبین گورانی سرانجام در آرامستان «بهشت مصطفی» مریوان، در میان شاخههای گل سرخ و اشک و فریاد مردم به خاک سپرده شد. جامعهی کردستان با این بدرقه نشان داد که ریبین تنها یک نوجوان داوطلب نبود، بلکه قهرمانی است که جان خود را در راه حفاظت از طبیعت و در برابر بیعدالتی فدا کرد؛ و از این پس، نام او در زمرهی شهیدان و حافظان زندگی و آزادی این سرزمین خواهد ماند.
تنظیم؛ اوین مصطفیزاده