مهاباد؛ روایتی از شلیک ده‌ها گلوله ساچمه‌ای به آرمان جوادیان، معترض و کمک‌رسان خیزش‌ اتقلابی ژن ژیان ئازادی

20:29 - 6 آبان 1403

آبان ١٤۰۱؛ آرمان جوادیان، معترض و کمک‌رسان اهل مهاباد که در جریان اعتراضات مردمی این شهر، به ‌‌همراه تعدادی نقش خودسازماندهی برای کمک به مجروحین را برعهده گرفته بود، هدف شلیک ده‌ها گلوله ساچمه‌ای نیروهای سرکوب قرار می‌گیرد و به ‌‌شدت زخمی‌ می‌شود.

آقای جوادیان علاوه بر زخمی‌شدن در نتیجه شلیک گلوله‌های‌ ساچمه‌ای که هنوز تعدادی از آنها در بدنش باقی مانده؛  توسط نیروهای امنیتی شناسایی شده و تحت تعقیب قرار می‌گیرد. او ماه‌ها با بدنی زخمی‌ مخفیانه زندگی می‌کند، اما در نهایت به‌دنبال پرونده‌سازی نهادهای امنیتی مجبور به خروج از ایران می‌شود.

کُردپا  کە بە صورت اختصاصی روایت زخمی و کشته‌شدگان خیزش انقلابی ژن ژیان ئازادی را مستند می‌کند، این‌بار در گفت‌وگو با «آرمان (علی) جوادیان»، شهروند ۳۰ ساله اهل مهاباد به نحوه زخمی‌شدن او در جریان اعتراضات مردمی این شهر پرداختە است.

شرکت در اعتراضات مردمی مهاباد و کمک‌رسانی به صدها مجروح و خانواده‌ بازداشت‌شدگان؛

آرمان جوادیان درباره چگونگی حضور خود در اعتراضات به کُردپا می‌گوید؛ با آغاز خیزش انقلابی ژن ژ‌یان ئازادی به ‌دنبال قتل حکومتی ژینا-مهسا امینی در شهریور ۱۴۰۱، نحوه مشارکت من در خیزش بدین شکل بود که از خانواده‌ بازداشت‌شدگان حمایت‌های مادی می‌کردم و یا جهت درمان مجروحان به انتقال سرم و سرنگ می‌پرداختم. ما گروهی بودیم که به‌ صورت خودجوش برای کمک به خانواده بازداشت‌شدگان پول جمع کرده و یا از طریقی دوستانی در داروخانه و بیمارستان‌ها درمان و دارو جمع‌آوری و جابه‌جا می‌کردیم.

می‌توانم بگویم در هر شب از اعتراضات مهاباد، بیشتر از ۷۰ نفر از ناحیه پشت، پا، شکم و چشم زخمی می‌شدند که بیشتر آنها به‌ وسیله سلاح تاپر و یا گاز اشک‌آور انجام می‌گرفت. برای نیروهای سرکوب فرقی نداشت به کجای بدن شلیک می‌کنند، اگر روبه‌روی آنها قرار داشتی به جلوی بدنت و اگر هم فرار می‌کردی به پشت بدن شلیک می‌کردند.   

چهارم آبان‌ماه فرا رسید که همزمان بود با برگزاری مراسم چهلم ژینا و به اوج رسیدن اعتراضات در شهرهای کردستان. در این شب سمکو مولودی در نتیجه شلیک نیروهای سرکوب جان باخت. (او اولین جانباخته اعتراضات مهاباد بود.) تعداد زخمی‌شدگان نیز بسیار بالا بود و ما به ‌شدت مشغول درمان و رسیدگی به معترضین مجروح بودیم. وقتی فردا آن شب مراسم خاکسپاری سمکو مولودی برگزار شد، مردم بسیار زیادی به خیابان‌ها آمده بودند و وضعیت بحرانی‌تر شد.

ما همچنان به کمک‌رسانی ادامه می‌دادیم. تا اینکه در شب پنجم آبان‌ماه با من تماس گرفتند و گفتند چند فرد ناشناس جلوی درب منزل سراغت را گرفته‌اند. آن‌ها ناشناس و مشکوک به نظر رسیده بودند، به‌همین دلیل به من توصیه شد که به منزل بازنگردم. من تا ششم آبان در مهاباد ماندم و بعد از ظهر آن روز به سقز رفتم، جایی که دوستان و آشنایانی داشتم که در فعالیت‌های مدنی با هم همکاری می‌کردیم.

هفتم آبان‌ماه، همراه دوستانم برای کمک‌رسانی به خیابان‌ها رفتیم. اما با تاریک شدن‌ هوا هدف شلیک ده‌ها گلوله ساچمه‌ای نیروهای سرکوب قرار گرفتم.

شلیک ده‌ها گلوله ساچمه‌ای به آرمان جوادیان در یکی از کوچه‌های سقز و ماندن در منزل یک رهگذر؛

این کمک‌رسان مهابادی درخصوص نحوه زخمی‌شدن خود می‌گوید؛ هوا تاریک شده بود که ناگهان نیروهای سرکوب به ما حمله کردند و مجبور به فرار شدیم. چون با محیط شهر سقز آشنا نبودم، ناخواسته از دوستانم جدا شده و آن‌ها را گم کردم. وقتی احساس کردم نیروی سرکوب دنبالم نیست، ایستادم تا نفسی تازه کنم، اما همان لحظه از یک کوچه چندین نیروی سرکوب بدون هیچ هشداری با شاتگان به بالاتنه و سمت چپ بدنم شلیک کردند. نیت‌شان دستگیری نبود؛ اگر می‌خواستند به‌راحتی می‌توانستند این کار را انجام دهند یا حداقل به پاهایم شلیک کنند. آنها به قصد کشتن به من شلیک کردند.

در ادامه با وجود خونریزی شدید و حال وخیم، توانستم به لطف خدا و بخاطر یک عمر تمرینات ورزشی و آمادگی بدنی‌ به فرار ادامه دهم و آن‌ها را گم کنم. نهایتاً به یک کوچه رسیدم، جایی که اصلاً نمی‌دانستم کجاست. رهگذری به نام «نیما شجاعی» که او نیز از اعتراضات باز می‌گشت، دستم را گرفت و مرا به منزلش برد. (نیما در اعتراضات بازداشت شد و تحت شدیدترین شکنجه‌ها قرار گرفت. او پس از آزادی موقت از کشور فرار کرد و توانستم او را دوباره در اقلیم کردستان عراق ملاقات کنم).

 تا ۱۹آبان ۱۴۰١ در منزل نیما شجاعی، آن مرد باشرف ماندم. حال جسمی‌ام به‌ حدی وخیم بود که بیشتر اوقات بیهوش بودم و تنها با سیلی‌هایی که به صورتم می‌زدند، به هوش می‌آمدم. ساچمه‌ها را تا جایی که امکان داشت از بدنم خارج کرده بودند. از دیگر سو احساس می‌کردم توسط نیروهای حکومتی شناسایی شده‌ام و نمی‌توانم به خانه بازگردم. به تحقیق و بررسی پرداختم و متوجه شدم کسی دنبال من نیست. بنابراین با هر زحمتی که بود به مهاباد برگشتم.

برگشتن به مهاباد و شروع دوباره کمک‌رسانی به مجروحین؛

این معترض جوان در مورد برگشت دوباره خود به مهاباد و از سرگرفتن کمک‌رسانی به مجروحین می‌گوید؛ حالم بهتر شده بود و می‌توانستم راه بروم، اما هنوز پشتم درد می‌کرد. دوستانم دوباره از من درخواست کمک کردند و من هم نتوانستم بیکار بمانم و دوباره شروع به کمک‌رسانی کردم.

اما خبر نداشتم که تحت‌نظر نیروهای امنیتی هستم. در ۲۵ آبان ۱۴۰۱، بدون اطلاع از کمینی که توسط نیروهای امنیتی برای ما گذاشته شده بود، با دوستی به نام «رسول شمه» به مکانی رفتیم که قرار بود وسایل امداد‌رسانی دریافت کنیم. (رسول نیز حدود ۱۷ ماه است که مجبور به فرار اجباری و آمدن به اقلیم کردستان عراق شده است). توانستیم از آن کمین نیز فرار کنیم، اما ماشین و همه وسایل‌مان را جا گذاشتیم و با پای پیاده از سمت «توانیر و محمودکان» به جایی امن رفتیم. بعد از آن اتفاق مطمئن شدم که شناسایی شده‌ام و مجبور شدم مخفی شوم.

زندگی مخفیانه در روستا‌های کردستان با وضعیت وخیم جسمی و روحی، همزمان با فشار نهادهای امنیتی بر خانواده؛

آقای جوادیان در این خصوص می‌گوید؛ چندین ماه را با وضعیت جسمی و روحی بسیار بد، در تنهایی و بی‌کسی در روستاهای مختلف کردستان ایران گذراندم و مخفی شدم. در نهایت وقتی فهمیدم هیچ راهی جز ترک وطن ندارم با سختی فراوان از مرز عبور کرده و خود را به اقلیم کردستان عراق رساندم.

در این مدت، چندین مرتبه نهادهای امنیتی سراغ من را گرفته بودند. وقتی خانواده پیگیر موضوع شدند، به آنها گفته شده بود که باید خودم را تحویل نهادهای امنیتی دهم و همکاری کنم.

سکونت در اقلیم کردستان همراه با درد، فشارهای امنیتی و پرونده‌سازی توسط نهادهای امنیتی؛

 در این مدت که در اقلیم کردستان ساکن هستم از نظر روحی و جسمی شرایط سختی دارم. شب‌های زیادی تا صبح از درد پشت، سمت چپ بدن  و گردنم خوابم نمی‌برد، زیرا هنوز تعداد زیادی ساچمه در بدنم باقی مانده و مدت زیادی هست که حتی به‌ مدت یک دقیقه هم نتوانسته‌ام به طرف چپ بدنم بخوابم، چون احساس می‌کنم با چاقو به قلبم می‌زنند و درد زیادی دارد.

از دیگرسو، در کردستان عراق نیز به ‌صورت مخفیانه زندگی می‌کنم، زیرا در بیشتر مواقع از طریق پیج‌های فیک اینستاگرام تهدید می‌شوم. نهادهای امنیتی نیز از طریق تماس‌های مکرر، خانواده‌ام را تحت فشار قرار داده‌اند. همچنین توسط دادگستری استان آذربایجان غربی برگه احضاریه برای من صادر شده است.

طبق احضاریه شعبه سوم بازپرسی دادسرای عمومی و انقلاب شهرستان مهاباد به مورخه ۲۳ مرداد ۱۴۰۳ علی جوادیان مهلت دارد ظرف پنج روز در دادسرا حضور یابد در غیر اینصورت بازداشت (جلب) خواهد شد. صادرکننده این ابلاغیه فردی به نام «یاسر گوزلی» بازپرس شعبه است.  

آرمان جوادیان؛

 آرمان (علی) جوادیان، متولد ۱۶ فروردین ۱۳۷۳ در مهاباد است. او فرزند فاطمه/کردستان و لقمان می‌باشد.

آرمان علاقمند به ورزش است. پیچ اینستاگرامی او بیش از ۵۳ هزار فالور دارد و او قبل از شرکت در اعتراضات به فعالیت‌های خیرخواهانه و بشردوستانه مشغول بوده است.