مدیر آژانس موکریان از کبودوند درخواست شکستن اعتصاب غذا کرد
17:16 - 25 تیر 1391
آژانس کُردپا: خسرو کردپور طی نامهای از محمدصدیق کبودوند درخواست کرد تا به اعتصاب غذای خود پایان دهد.
متن کامل نسخهای از این نامه که توسط این فعال حقوق بشر به آژانس کُردپا ارسال گردیده در پی میآید:
در خانه، زیر پنجره، گل داد یاس پیر
دست از گمان بدار
با مرگ نحس پنجه میفکن
بودن به از نبود شدن خاصه در بهار...
صدیق جان میدانی زمانی که شاملو این شعر را برای وارطان سرود دیگر خیلی دیر شده بود، چون وارطان رفته بود و ما نمی خواهیم که رفتنی باشی.
صدیق عزیز تو میدانی که کاروان آزادی در دل شبهای تاریک سیاست در ایران، بر کویر آرزوی انسان ایرانی با تمام خستگی و درماندگی، هنوز به دریوزگی نیفتاده و هنوز چون آب، روان و چون جنگل، سبز و آسمان چون اشک، زلالش، بسیار ستاره دارد و راهش را تنها از طریق ستارگان نمییابد و نمیپیماید...، اگر از تو بخواهیم که ساربان بمانی و ستاره نباشی آیا توقع زیادی است؟
صدیق جان ما که میدانیم وضعیت بیماری ناشناخته فرزند دلبندت و سکوت سیاسیون و بیتفاوتی قفسبانان بیشتر از آنکه درماندهات کند، راسخ و امیدوارت نموده و ما را چشم به راه... پس بیا و بمان و بشکن،...
نه، خدای ناکرده پیمان را نمیگویم؛ چرا که میدانیم که میدانی عهد مردان شکستنی نیست، اعتصابت را میگویم .
جامعه مدنی و روزنامه نگاری کُرد وامدار مردانی از تبار راستان است و ما بر این گمان یقین یافته ایم که تو از همان تباری...
امیدوارم قفس بانان و قفس سازان، وضعیت بسیار بحرانی فرزندت و خودت را درک کرده آرزوی بر بالین و فرزند بودنت را جامه عمل بپوشانند.
اما به نام آزادی به نام حقیقت و به نام حقوقبشر که بر سر آن از همه چیز و همه کس گذشتهای، تمنای همکاران و دوستانت را بپذیر، چرا که کاروان آزادی هنوز به رهروانی سرسخت چون تو نیازمند است.
به نام تمام آنانکه از ژرفای تاریخ تا به امروز بر سر آرمانهای بلند بشری ایستادند و هرگز حاضر به مصالحه و مسامحه نشدند،
به خاطر آزادی بمان و اعتصابت را بشکن
با مرگ نحس پنجه میفکن
بودن به از نبود شدن خاصه در بهار...
متن کامل نسخهای از این نامه که توسط این فعال حقوق بشر به آژانس کُردپا ارسال گردیده در پی میآید:
در خانه، زیر پنجره، گل داد یاس پیر
دست از گمان بدار
با مرگ نحس پنجه میفکن
بودن به از نبود شدن خاصه در بهار...
صدیق جان میدانی زمانی که شاملو این شعر را برای وارطان سرود دیگر خیلی دیر شده بود، چون وارطان رفته بود و ما نمی خواهیم که رفتنی باشی.
صدیق عزیز تو میدانی که کاروان آزادی در دل شبهای تاریک سیاست در ایران، بر کویر آرزوی انسان ایرانی با تمام خستگی و درماندگی، هنوز به دریوزگی نیفتاده و هنوز چون آب، روان و چون جنگل، سبز و آسمان چون اشک، زلالش، بسیار ستاره دارد و راهش را تنها از طریق ستارگان نمییابد و نمیپیماید...، اگر از تو بخواهیم که ساربان بمانی و ستاره نباشی آیا توقع زیادی است؟
صدیق جان ما که میدانیم وضعیت بیماری ناشناخته فرزند دلبندت و سکوت سیاسیون و بیتفاوتی قفسبانان بیشتر از آنکه درماندهات کند، راسخ و امیدوارت نموده و ما را چشم به راه... پس بیا و بمان و بشکن،...
نه، خدای ناکرده پیمان را نمیگویم؛ چرا که میدانیم که میدانی عهد مردان شکستنی نیست، اعتصابت را میگویم .
جامعه مدنی و روزنامه نگاری کُرد وامدار مردانی از تبار راستان است و ما بر این گمان یقین یافته ایم که تو از همان تباری...
امیدوارم قفس بانان و قفس سازان، وضعیت بسیار بحرانی فرزندت و خودت را درک کرده آرزوی بر بالین و فرزند بودنت را جامه عمل بپوشانند.
اما به نام آزادی به نام حقیقت و به نام حقوقبشر که بر سر آن از همه چیز و همه کس گذشتهای، تمنای همکاران و دوستانت را بپذیر، چرا که کاروان آزادی هنوز به رهروانی سرسخت چون تو نیازمند است.
به نام تمام آنانکه از ژرفای تاریخ تا به امروز بر سر آرمانهای بلند بشری ایستادند و هرگز حاضر به مصالحه و مسامحه نشدند،
به خاطر آزادی بمان و اعتصابت را بشکن
با مرگ نحس پنجه میفکن
بودن به از نبود شدن خاصه در بهار...