در خود گوهردشت سه هزار و خردهای زندانی بود، بعد حدود 80 ـ 90 زندانی ماندند
03:20 - 27 مهر 1390
زندانی سیاسی دهه 67 وابسته به مجاهدین خلق: اعدام زندانیان سیاسی 67 از قبل طراحی شده بود/ از بیش از 3500 زندانی در گوهردشت 80 نفر زنده ماندیم/ جناح مغموم انتخابات اعدامها را انجام داد.
گفتگوی اختصاصی کُردپا با یکی از زندانیان دههی شصت زندانهای ایران
در این گفتوگو یک زندانی سیاسی دههی 60 وابسته به سازمان مجاهدین خلق ایران اطلاعات خود را برای \"کردپا\" بازگو کرده است. \"کمالی\" نام مستعار وی میباشد.کُردپا از طریق تلفن این مصاحبه را با وی ترتیب داده است.سخنان آقای کمالی دقیقا درج شده است.
\"متأسفانه آقای کمالی در صحبت کردن دارای مشکلاتی بودند که بالقوه بی ارتباط با دوران زندان وی نمیباشد\"
به درخواست این زندانی سیاسی و به دلیل آنچه \"مسائل امنیتی، که حکومت اسلامی برای وی ایجاد کند\"از عنوان نمودن نام اصلی وی خودداری میکنیم.
کردپا: آقای کمالی شما در چه مرحلهی زمانی در زندان ایران محبوس بودید؟
کمالی: من حدودا از تابستان 1361 تا پاییز 1372در زندان به سر بردهام.
کردپا: جزء کدامین طیف از زندانیان بودید؟
کمالی: سازمان مجاهدین
کردپا: در کدام زندان؟
کمالی: در اوین، قزلحسار، گوهردشت و یکی از شهرستانها
کردپا: در سال 1367 در کدام زندان بودید؟
کمالی: من سال 67 در زندان گوهردشت بودم
کردپا: آیا در زمان حضور شما و در آنجا هم اعدام هایی سیاسی صورت گرفت؟
کمالی: بله. مورخ 8 شهریور اعدام های جنایتبار گوهردشت شروع شد
کردپا: شما کسانی را می شناسید که اعدام شده باشند؟
کمالی: بله. ما دوستان زیادی داشتیم در آنجا اعدام شدند، شهید شدند در همان جا
کردپا: آیا از اعضای مجاهدین بودند یا از سایر طیفها و گروهها هم در میانشان وجود داشت؟
کمالی: مجاهدین بودند. این آخریها حول وحوش اعدام ها، البته یک سال قبل از آن سال 1366 زندان ها را بر اساس اتهام ها جدا کرده بودند. مثلا قبلا بچههای مارکسیست و اتهامهای دیگر با هم مخلوط بودند. از سال 66 سوا کرده بودند. زمان اعدام ها، ما بچههای مجاهدین، با هم بودیم.
بله، از اون عزیزان هم، بچههای مارکسیست، بردند اعدام کردند. مورخ 5 شهریور که من را دوباره به دادگاه موردی بردند، همان روزی بود که من دیدم در آنور سالن، سالنهای شرقی (سالنهای شرقی دست بچههای مارکسیست بود، غرب دست ماها بود) بنده متوجه شدم که آنها را هم دارند میآورند. بچه ها اصلا انتظار نداشتند، چون حدس میزدند بر اساس حمله ی فروغ جاویدان است، که سازمان مجاهدین این حمله را انجام داد،که از مجاهدین این سؤالات میپرسند. ولی ناصریان، که همه کارهی اعدام های سال 67 گوهردشت بود، خودش گفت: که طبقهبندی را از دو سال قبل آماده کرده بودیم فقط خواستیم اجرا کنیم ـ دنبال بهانه بودیم ـ که حمله ی بچه های شما ـسازمان مجاهدین ـ این بهانه را به ما داد.
کُردپا: از همبندی های شما هم کسانی بودند که اعدام شده باشند؟
کمالی: بله، خیلی بودند که اعدام شدند
کُردپا: اسامی کسانی را هم در خاطر دارید، که اعدام شده باشند؟
کمالی: من که توی بند خودمان که حدود 340 ـ 350 تن بودیم، و بعد که همه ی بندها را بردند، در خود گوهردشت سه هزار و خردهای زندانی بود، بعد حدود 80 ـ 90 زندانی ماندند، که همه را در یک بند جمع کردند.
بچه هایی که با من بودند اعدام شدند: قنبر، نمین، علی حسینیه. اصلا من و نمین را با هم بردند، ما نفر سوم و چهارم بودیم من پشت سرش رفتم، من را اعدام نکردند. یا مثلا آنور هم بچه ها را خواندند، ببرند و گفتند دستهایتان را باز کنید و بیائید، به یکی از بچهها دمپایی نرسید و نرفت و تو اطاق ماند، کل بچههای اون اطاق هم رفتند اعدام شدند. میگم بدین شکل بود، اصلا شکل منطقی نداشت، آمده بودند که درو کنند.
کُردپا: نحوه ی اعدامها در گوهردشت چگونه بود؟
کمالی: نحوهی اعدامها یک حسینیه بود، که بچهها را میبردند تو حسینیه، که حلبی پنیر زیر پای آنها میگذاشتند. دفعهی اول چون که که فاسدین گوهردشت آشنا نبودند به اعدامها، که حلبی را میکشیدند کنار، برای همین بعضی از خواهرها هم خیلی زجر کشیده بودند. مثلا یکی از خواهرها که وزن سبکی داشت بچه ها میگفتند که نیم ساعت فقط زجر کشید تا که شهید شد. بعد از آن دیگه با لگد به شکم اینها میزدند و به عقب پرت میشدند برای اینکه گردنشان زودتر شکسته شود.
کُردپا: در طی ماههای مرداد و شهریور سال 67 در زندان گوهردشت حدس زده میشود که چند تن اعدام شده باشند؟
کمالی: بله در سال 67 که سه هزار و 500 نفر تا چهار هزار نفر که کل گنجایش زندان گوهر دشت بود، و همهی بندهاش پر بود، همگی 80 ـ 90 نفر باقی مانده بود که در یک بند جمع شدیم. حساب کنید که تنها در زندان گوهردشت از سه هزار و 500 تا چهارهزار نفر فقط 80 ـ 90 نفر باقی مانده بود.
کردپا: شما چگونه نجات یافتید؟
کمالی: من را مثلا یک بار تنه به تنه با قنبر ایستاده بودیم او رفت و من را به فرعی بردند، مرا یکبار دادگاهی کردند گفتند بروم دادگاه بعدی مرا بیاورند. در 4 شهریور در گوهردشت داود لشکری، مسئول عمومی و امنیت گوهردشت آمد، موردی برخورد کرد، که چرا یک عده دادگاه نرفتند، و موردی من را 5 شهریور احضار کرد. به آنجا رفتم، وقتی که داشتم به دادگاه میرفتم، گفتم که همان 5 شهریور از سمت چپ شروع کردند که بچه های مارکسیست را به گوهردشت آوردند اینها رفتند داخل ـ من که میخواستم جلو بروم، بعد از دادگاه بچههای مارکسیست اینها را به اوین میبردند، بعد از نهار میرفتند اوین، دیگه ماندم. من ماندم بصورت موردی. 22 نفر بودیم (از همان 80 ـ 90 نفری که گفتم تو زندان گوهردشت مانده بودیم، فکر کردیم اعدام ها تمام شده) بطور موردی اسم 22 نفر از ما را خواندند و به اوین بردند که حکم اعدام ما صادر شده بود انجام بدهند، که 40 روز در اوین در سلول انفرادی بودیم، که با ضدیتها و تنشهایی که بین خودشان بهوجود آمد، اعدام ما منتفی شد.
کُردپا: کسانی که اعدام میشدند، محاکمه هم میشدند؟
کمالی: محاکمه نه، میگویم اصلا محاکمه نبود. هیئتی که آمده بود اسمش \"هیئت عفو\" بود. به خودم گفتند تفاضای عفو کن، گفتم نه!. گفتند تقاضای عفو کن و آزاد شو، گفتم ولش کن، اصلا برنامهی ما این بود که هم ما و هم بچههای مارکسیست تقاضای عفو نکنیم، چیزی ننویسیم.
اصلا به هیچ کس نگفته بودند که مسئلهی اعدام هاست. بعد از یکی ـ دو دوره که بردند و کارگرهای افغانی که توی محوطه کار میکردند به ما گفتند، تازه مطمئن شدیم که مسئله اعدام است.
کُردپا: اعضای هیئت چه کسانی بودند؟
کمالی: نیری، نورمحمدی و کسی دیگه بود
...گوهردشت مثلا می گفتند اینها موضعشان یک مقدار پایین تر از بقیه است، اینها را ببرید تو حیاط. رفتیم تو حیاط، من که بند دو بودم، بچههای بند یک را بردند تو حیاط. بعد حیاطی که اونجا بود، حیاطی بود که آنورش محوطهی زندانیان عادی بود. بچه ها نمیخواستند اونجا بمانند. چون همان وقت نیز اعدامها شروع شده بود، اما این بندهی خداها خبر نداشتند که اعدامها شروع شده که مثلا صحبتی چیزی نکنند. بچهها گفتند ما اینجا نمیمانیم بیخود ما را آوردید اینجا. گفتند هر کس نمیخواد توی این بند بیاد و بمونه بیرون بیاد. عدهی زیادی از بچهها بیرون آمدند و آنها را یکراست برای اعدام بردند. بچهها نمیخواستند که در آن بند باشند و اطلاع هم نداشتند که اعدامها آغاز شده و اینها دنبال بهانه هستند. حتی یکی از بچهها اصلا کاری به این چیزها نداشت. اصلا میگفت من می خواهم یکسر به خانه بروم، بیمار بود، قرص قلبش تمام شده بود، گفت قرص قلب من تمام شده، چرا قرص قلب من را نمیارید، من بیماری قلبی دارم، خودتان می دانید من باید قرص بخورم، حتی او را هم بردند.
میگویم اینجوری اینها نقشه داشتند که از ریشه بخشکانند. یادم هست که حتی یکبار که میخواستند ما را توی صف ببرند، گفتند فقط صف بکشید. گفتیم صف بر اساس چی باشه؟ براساس مقدار حکم باشه؟ بر اساس اتهام باشه؟ قاطی بودیم دیگه، بچههای مذهبی، ما بودیم، آرمانیها بودند، نوهی دکتر شریعتی بود، گفت نه بر اساس سواد و تحصیلات بایستید. مثلا لیسانس جلو، فوق لیسانس جلوتر. یکی از بچهها گفت من دکترم. یادمه دو برادر بودند و پدر مادرش هم دکتر بودند، ایشان گفت من دکترم گفت بیا اول صف بایست، اینجوری از سر صف شروع کردند، یعنی میخواستند درو کنند. هر چه طرف نخبهتر و فهمیدهتر و باشعورتر بود،برایشان ارجع تر بود.
کُردپا: اعضای هیئت اطلاعاتی بودند یا از سوی دادگاه آمده بودند؟ از سوی کدام نهاد آمده بودند؟
کمالی: اعضای هیئت روحانیون مرتجع بودند، یعنی لیست ها را قبلا اطلاعات تهیه کرده بود، ولی سپرده بود دست روحانیون و قوهی قضائیه. موسوی اردبیلی هم آمده بود. یعنی این جناحی که ما میبینیم، جناح چپ و الان مغموم انتخابات شدند و الان موسوی اردبیلی و اینها... میخواهم بگویم که اعدام های 1367 کار اینها بود نه کار راستها. اینها بودند که میگفتند اینها را (زندانیان) را محو کنیم. مشکوک نشویم که چرا موسوی نمیدانست یا چرا فلان... نه همهشان میدانستند، جزو طراح هاش بودند.
کُردپا: هیئتی که به گوهردشت آمده بود، آیا سؤالاتی هم میپرسید؟
کمالی: بله، میگفت آیا تقاضای عفو میکنید؟ میگفتیم نه، بعد وقتی داود لشکری، رئیس زندان و خود محمد ناصریان اصرار داشتند که یکی حتما اعدام بشه، آنقدر فشار میآوردند و او را به دادگاه میکشاندند تا یک \"نه\" بزرگ بگه. این آخریها که بچهها میدانستند اعدام صورت میگیرد، میگفتند مینویسم حالا بگذارید برگردم برم تو سلول مینویسم. بله من کارهای نبودم، کسی نیستم. آخرین لحظه میخواستند بکشانند اعدام میگفتند دو تا اسم بگو. یعنی یک خط مرزی بود اگه میخواستی بمونی باید دو نفر را معرفی کنید. یعنی خیلیها را تا مرز این هفتمین دادگاه کشاندند، که طرف میگفت که من کسی را نمیشناسم. اگر دو تا اسم میدادی میماندی، نگاه میداشتند. تعدادی بودند که نمیخواستند اعدام شوند، تا این هفتمین مرحله هم بردند اما اعدام هم شدند، یکی از آنها که به خاطر دارم اسمش مهرداد اشتری بود.
کُردپا: یعنی درخواست عفوی که از شما داشتند، فقط یک طرفند بود؟
کمالی: همون، میگفتند میخواهی تقاضای عفو کنی؟ میگفتیم نه
کُردپا: چرا شما این درخواست را رد میکردید و \"نه\" میگفتید؟
کمالی: بهخاطر موضع ما. برای اینکه چیزی از رژیم نخواهیم، ما در حال مبارزه با اینها بودیم، یعنی مبارزه در همین حد حرف و کلام.
کُردپا: ریشهی عقیدتی داشت؟
کمالی: ریشه عقیدای و هم سیاسی داشت، حکم اعدام زندانیان سیاسی را 90 ـ 99 درصد اجرا میکردند. ما رژیم را قبول نداشتیم، حالا که مبارزهی آنچنانی که نمیکردیم حداقل سرموضع خودمان بایستی میایستادیم.
کُردپا:آقای کمالی با تشکر از قبول مصاحبه،مؤید باشید.
کمالی: موفق باشید.
گفتگوی اختصاصی کُردپا با یکی از زندانیان دههی شصت زندانهای ایران
در این گفتوگو یک زندانی سیاسی دههی 60 وابسته به سازمان مجاهدین خلق ایران اطلاعات خود را برای \"کردپا\" بازگو کرده است. \"کمالی\" نام مستعار وی میباشد.کُردپا از طریق تلفن این مصاحبه را با وی ترتیب داده است.سخنان آقای کمالی دقیقا درج شده است.
\"متأسفانه آقای کمالی در صحبت کردن دارای مشکلاتی بودند که بالقوه بی ارتباط با دوران زندان وی نمیباشد\"
به درخواست این زندانی سیاسی و به دلیل آنچه \"مسائل امنیتی، که حکومت اسلامی برای وی ایجاد کند\"از عنوان نمودن نام اصلی وی خودداری میکنیم.
کردپا: آقای کمالی شما در چه مرحلهی زمانی در زندان ایران محبوس بودید؟
کمالی: من حدودا از تابستان 1361 تا پاییز 1372در زندان به سر بردهام.
کردپا: جزء کدامین طیف از زندانیان بودید؟
کمالی: سازمان مجاهدین
کردپا: در کدام زندان؟
کمالی: در اوین، قزلحسار، گوهردشت و یکی از شهرستانها
کردپا: در سال 1367 در کدام زندان بودید؟
کمالی: من سال 67 در زندان گوهردشت بودم
کردپا: آیا در زمان حضور شما و در آنجا هم اعدام هایی سیاسی صورت گرفت؟
کمالی: بله. مورخ 8 شهریور اعدام های جنایتبار گوهردشت شروع شد
کردپا: شما کسانی را می شناسید که اعدام شده باشند؟
کمالی: بله. ما دوستان زیادی داشتیم در آنجا اعدام شدند، شهید شدند در همان جا
کردپا: آیا از اعضای مجاهدین بودند یا از سایر طیفها و گروهها هم در میانشان وجود داشت؟
کمالی: مجاهدین بودند. این آخریها حول وحوش اعدام ها، البته یک سال قبل از آن سال 1366 زندان ها را بر اساس اتهام ها جدا کرده بودند. مثلا قبلا بچههای مارکسیست و اتهامهای دیگر با هم مخلوط بودند. از سال 66 سوا کرده بودند. زمان اعدام ها، ما بچههای مجاهدین، با هم بودیم.
بله، از اون عزیزان هم، بچههای مارکسیست، بردند اعدام کردند. مورخ 5 شهریور که من را دوباره به دادگاه موردی بردند، همان روزی بود که من دیدم در آنور سالن، سالنهای شرقی (سالنهای شرقی دست بچههای مارکسیست بود، غرب دست ماها بود) بنده متوجه شدم که آنها را هم دارند میآورند. بچه ها اصلا انتظار نداشتند، چون حدس میزدند بر اساس حمله ی فروغ جاویدان است، که سازمان مجاهدین این حمله را انجام داد،که از مجاهدین این سؤالات میپرسند. ولی ناصریان، که همه کارهی اعدام های سال 67 گوهردشت بود، خودش گفت: که طبقهبندی را از دو سال قبل آماده کرده بودیم فقط خواستیم اجرا کنیم ـ دنبال بهانه بودیم ـ که حمله ی بچه های شما ـسازمان مجاهدین ـ این بهانه را به ما داد.
کُردپا: از همبندی های شما هم کسانی بودند که اعدام شده باشند؟
کمالی: بله، خیلی بودند که اعدام شدند
کُردپا: اسامی کسانی را هم در خاطر دارید، که اعدام شده باشند؟
کمالی: من که توی بند خودمان که حدود 340 ـ 350 تن بودیم، و بعد که همه ی بندها را بردند، در خود گوهردشت سه هزار و خردهای زندانی بود، بعد حدود 80 ـ 90 زندانی ماندند، که همه را در یک بند جمع کردند.
بچه هایی که با من بودند اعدام شدند: قنبر، نمین، علی حسینیه. اصلا من و نمین را با هم بردند، ما نفر سوم و چهارم بودیم من پشت سرش رفتم، من را اعدام نکردند. یا مثلا آنور هم بچه ها را خواندند، ببرند و گفتند دستهایتان را باز کنید و بیائید، به یکی از بچهها دمپایی نرسید و نرفت و تو اطاق ماند، کل بچههای اون اطاق هم رفتند اعدام شدند. میگم بدین شکل بود، اصلا شکل منطقی نداشت، آمده بودند که درو کنند.
کُردپا: نحوه ی اعدامها در گوهردشت چگونه بود؟
کمالی: نحوهی اعدامها یک حسینیه بود، که بچهها را میبردند تو حسینیه، که حلبی پنیر زیر پای آنها میگذاشتند. دفعهی اول چون که که فاسدین گوهردشت آشنا نبودند به اعدامها، که حلبی را میکشیدند کنار، برای همین بعضی از خواهرها هم خیلی زجر کشیده بودند. مثلا یکی از خواهرها که وزن سبکی داشت بچه ها میگفتند که نیم ساعت فقط زجر کشید تا که شهید شد. بعد از آن دیگه با لگد به شکم اینها میزدند و به عقب پرت میشدند برای اینکه گردنشان زودتر شکسته شود.
کُردپا: در طی ماههای مرداد و شهریور سال 67 در زندان گوهردشت حدس زده میشود که چند تن اعدام شده باشند؟
کمالی: بله در سال 67 که سه هزار و 500 نفر تا چهار هزار نفر که کل گنجایش زندان گوهر دشت بود، و همهی بندهاش پر بود، همگی 80 ـ 90 نفر باقی مانده بود که در یک بند جمع شدیم. حساب کنید که تنها در زندان گوهردشت از سه هزار و 500 تا چهارهزار نفر فقط 80 ـ 90 نفر باقی مانده بود.
کردپا: شما چگونه نجات یافتید؟
کمالی: من را مثلا یک بار تنه به تنه با قنبر ایستاده بودیم او رفت و من را به فرعی بردند، مرا یکبار دادگاهی کردند گفتند بروم دادگاه بعدی مرا بیاورند. در 4 شهریور در گوهردشت داود لشکری، مسئول عمومی و امنیت گوهردشت آمد، موردی برخورد کرد، که چرا یک عده دادگاه نرفتند، و موردی من را 5 شهریور احضار کرد. به آنجا رفتم، وقتی که داشتم به دادگاه میرفتم، گفتم که همان 5 شهریور از سمت چپ شروع کردند که بچه های مارکسیست را به گوهردشت آوردند اینها رفتند داخل ـ من که میخواستم جلو بروم، بعد از دادگاه بچههای مارکسیست اینها را به اوین میبردند، بعد از نهار میرفتند اوین، دیگه ماندم. من ماندم بصورت موردی. 22 نفر بودیم (از همان 80 ـ 90 نفری که گفتم تو زندان گوهردشت مانده بودیم، فکر کردیم اعدام ها تمام شده) بطور موردی اسم 22 نفر از ما را خواندند و به اوین بردند که حکم اعدام ما صادر شده بود انجام بدهند، که 40 روز در اوین در سلول انفرادی بودیم، که با ضدیتها و تنشهایی که بین خودشان بهوجود آمد، اعدام ما منتفی شد.
کُردپا: کسانی که اعدام میشدند، محاکمه هم میشدند؟
کمالی: محاکمه نه، میگویم اصلا محاکمه نبود. هیئتی که آمده بود اسمش \"هیئت عفو\" بود. به خودم گفتند تفاضای عفو کن، گفتم نه!. گفتند تقاضای عفو کن و آزاد شو، گفتم ولش کن، اصلا برنامهی ما این بود که هم ما و هم بچههای مارکسیست تقاضای عفو نکنیم، چیزی ننویسیم.
اصلا به هیچ کس نگفته بودند که مسئلهی اعدام هاست. بعد از یکی ـ دو دوره که بردند و کارگرهای افغانی که توی محوطه کار میکردند به ما گفتند، تازه مطمئن شدیم که مسئله اعدام است.
کُردپا: اعضای هیئت چه کسانی بودند؟
کمالی: نیری، نورمحمدی و کسی دیگه بود
...گوهردشت مثلا می گفتند اینها موضعشان یک مقدار پایین تر از بقیه است، اینها را ببرید تو حیاط. رفتیم تو حیاط، من که بند دو بودم، بچههای بند یک را بردند تو حیاط. بعد حیاطی که اونجا بود، حیاطی بود که آنورش محوطهی زندانیان عادی بود. بچه ها نمیخواستند اونجا بمانند. چون همان وقت نیز اعدامها شروع شده بود، اما این بندهی خداها خبر نداشتند که اعدامها شروع شده که مثلا صحبتی چیزی نکنند. بچهها گفتند ما اینجا نمیمانیم بیخود ما را آوردید اینجا. گفتند هر کس نمیخواد توی این بند بیاد و بمونه بیرون بیاد. عدهی زیادی از بچهها بیرون آمدند و آنها را یکراست برای اعدام بردند. بچهها نمیخواستند که در آن بند باشند و اطلاع هم نداشتند که اعدامها آغاز شده و اینها دنبال بهانه هستند. حتی یکی از بچهها اصلا کاری به این چیزها نداشت. اصلا میگفت من می خواهم یکسر به خانه بروم، بیمار بود، قرص قلبش تمام شده بود، گفت قرص قلب من تمام شده، چرا قرص قلب من را نمیارید، من بیماری قلبی دارم، خودتان می دانید من باید قرص بخورم، حتی او را هم بردند.
میگویم اینجوری اینها نقشه داشتند که از ریشه بخشکانند. یادم هست که حتی یکبار که میخواستند ما را توی صف ببرند، گفتند فقط صف بکشید. گفتیم صف بر اساس چی باشه؟ براساس مقدار حکم باشه؟ بر اساس اتهام باشه؟ قاطی بودیم دیگه، بچههای مذهبی، ما بودیم، آرمانیها بودند، نوهی دکتر شریعتی بود، گفت نه بر اساس سواد و تحصیلات بایستید. مثلا لیسانس جلو، فوق لیسانس جلوتر. یکی از بچهها گفت من دکترم. یادمه دو برادر بودند و پدر مادرش هم دکتر بودند، ایشان گفت من دکترم گفت بیا اول صف بایست، اینجوری از سر صف شروع کردند، یعنی میخواستند درو کنند. هر چه طرف نخبهتر و فهمیدهتر و باشعورتر بود،برایشان ارجع تر بود.
کُردپا: اعضای هیئت اطلاعاتی بودند یا از سوی دادگاه آمده بودند؟ از سوی کدام نهاد آمده بودند؟
کمالی: اعضای هیئت روحانیون مرتجع بودند، یعنی لیست ها را قبلا اطلاعات تهیه کرده بود، ولی سپرده بود دست روحانیون و قوهی قضائیه. موسوی اردبیلی هم آمده بود. یعنی این جناحی که ما میبینیم، جناح چپ و الان مغموم انتخابات شدند و الان موسوی اردبیلی و اینها... میخواهم بگویم که اعدام های 1367 کار اینها بود نه کار راستها. اینها بودند که میگفتند اینها را (زندانیان) را محو کنیم. مشکوک نشویم که چرا موسوی نمیدانست یا چرا فلان... نه همهشان میدانستند، جزو طراح هاش بودند.
کُردپا: هیئتی که به گوهردشت آمده بود، آیا سؤالاتی هم میپرسید؟
کمالی: بله، میگفت آیا تقاضای عفو میکنید؟ میگفتیم نه، بعد وقتی داود لشکری، رئیس زندان و خود محمد ناصریان اصرار داشتند که یکی حتما اعدام بشه، آنقدر فشار میآوردند و او را به دادگاه میکشاندند تا یک \"نه\" بزرگ بگه. این آخریها که بچهها میدانستند اعدام صورت میگیرد، میگفتند مینویسم حالا بگذارید برگردم برم تو سلول مینویسم. بله من کارهای نبودم، کسی نیستم. آخرین لحظه میخواستند بکشانند اعدام میگفتند دو تا اسم بگو. یعنی یک خط مرزی بود اگه میخواستی بمونی باید دو نفر را معرفی کنید. یعنی خیلیها را تا مرز این هفتمین دادگاه کشاندند، که طرف میگفت که من کسی را نمیشناسم. اگر دو تا اسم میدادی میماندی، نگاه میداشتند. تعدادی بودند که نمیخواستند اعدام شوند، تا این هفتمین مرحله هم بردند اما اعدام هم شدند، یکی از آنها که به خاطر دارم اسمش مهرداد اشتری بود.
کُردپا: یعنی درخواست عفوی که از شما داشتند، فقط یک طرفند بود؟
کمالی: همون، میگفتند میخواهی تقاضای عفو کنی؟ میگفتیم نه
کُردپا: چرا شما این درخواست را رد میکردید و \"نه\" میگفتید؟
کمالی: بهخاطر موضع ما. برای اینکه چیزی از رژیم نخواهیم، ما در حال مبارزه با اینها بودیم، یعنی مبارزه در همین حد حرف و کلام.
کُردپا: ریشهی عقیدتی داشت؟
کمالی: ریشه عقیدای و هم سیاسی داشت، حکم اعدام زندانیان سیاسی را 90 ـ 99 درصد اجرا میکردند. ما رژیم را قبول نداشتیم، حالا که مبارزهی آنچنانی که نمیکردیم حداقل سرموضع خودمان بایستی میایستادیم.
کُردپا:آقای کمالی با تشکر از قبول مصاحبه،مؤید باشید.
کمالی: موفق باشید.