اذیت و آزار کُردهای ارومیه پایان ندارد !
14:34 - 27 اسفند 1390
Unknown Author
ن: روناهی ارومیه
مدت نزدیک به 12 سال است که سد مخزنی شهرچای در۱۴کیلومتری غرب ارومیه به منظور استفاده کشاورزی وشرب شهر ارومیه احداث گردیده است. این سد جهت ذخیره آب رودخانه \"بهرهسور\" که از کوههای کردستان سرچشمه میگیرد احداث گردیده و به قول مسوولین اداره ابیاری ارومیه برای منطقه سیلوانا امتیازی جز زیبایی ندارد!!؟
این درحالیاست که بر اساس گفته مهندسان کُرد این مناطق احداث این سد در منطقه کنونی و نابودی روستاهای کُردنشین چیزی جز یک سیاست حساب شده از جانب سردمداران نظام جمهوری اسلامی نمیباشد، زیرا اگر این سد در دره بره سور احداث میشد علاوه بر آبادانی زمینهای مناطق دشت راژان، مرگور، ترگور هیچ خرابی برجای نمیگذاشت و برعکس مجوب آبادانی بیشتر منطقه میشد. اما با سیاست مغرضانه کاربهدستان رژیم و نیت شوم آنان متاسفانه این سد در جایی که نباید ساخته میشد، ساخته شد و موجب تغیری بنیادین در منطقه شده است.
البته نیت دولت از احداث این سد و سدهای نظیر آن در منطقه برکسی پوشیده
نیست که هدف اصلی دولت تغییر دمگرافی تاریخی این مناطق کُردستان میباشد، ولی ۵ روستای کُردنشین میراوا، زریخان، دوله پسان، هلوری وخری بر اثر احداث سد نوشان(شهرچای) بالکل زیر آب رفته و ویران شده است. همچنین بر اثر احداث این سد بخشی از زمینهای سیلوانا نیز به زیر آب رفته و پروسه شهر شدن سیلوانا نیز پس از سالها منتفی گردیده است.
زمینهایی که سالهای سال مردم کُرد مظلوم این دیار، آن را با آه و خون خویش آبیاری کردهاند، امروزه توسط اداره منابع طبیعی یکی پس از دیگری به نام مرتع و به کام سرمایه داران غیربومی منطقه تصرف میشود. زمینهای با ارزشی که میتوانند پتانسیلهای بزرگی برای گردشگری و اقتصاد مناطق کُردنشین باشند. در ضمن راه ارتباطی ارومیه- مرگور نیز نابود و یک راه کوهستانی احداث شده که درفصل زمستان تقریبا غیر قابل استفاده میباشد و تنها نامی که میتوان بر این راه نهاد \"راه مرگ\"است.
خانههای روستایی وزمینهای مردم روستاهای فوق باالاجبار وبا قیمت ناچیز تصاحب شده و یا به بهانه حریم جاده مابقی زمینهای باقی مانده را تصاحب و آنها را دربدر و آواره مناطق حاشیهای ارومیه و روستاهای اطراف آن نموده است. البته بارها ازطرف مسوولین ذیربط همچون بخشدار سیلوانا، فرمانداری ارومیه و حتی استاندار (میرلوحی و قربانی) قول برای واگذاری زمین فروشی برای احداث روستا و شهرک در منطقه جهت دسترسی روستاییان به زمینهای باقیمانده داده شده ولی تاکنون هیچ یک جامه عمل نپوشیده است و مردم نیز این واقعیت دردناک را میدانند که در خطر یک ژینوساید قرار دارند.
مردم مظلوم این روستاها که درآمدی جز کشاورزی و دامداری ندارند امروز آواره و مستاصل میباشند. با احداث سد نوشان که میبایست مایه آبادانی هر چه بیشتر منطقه بود محرومیت و مظلومیت بیش از پیش سایه تاریک خود را بر سر منطقه مظلوم سیلوانا کشیده است. سدی که حتی جوانان منطقه حق کارگری کردن را نیز درآن نداشتند!!؟
این روند حتی به اینجا هم تمام نشده است و در سراسر این مناطق یعنی از نواحی ماکو تا نقده هم اکنون دهها سد دیگر در دست احداث میباشند و بر این اساس نزدیک به 145 روستای کُردنشین در سراسر این نواحی برای همیشه نابود خواهند شد.
پروژه سدهایی همچون براندز،نازلو، بهیک، قنبری، کوتول و... همگی بیانگر نابودی بخش بزرگی از روستاهای کُردنشینی و تغییری بنیادین در این نواحی است که سیمای مردم نگاری را بر هم خواهد زد.
کودکان بیشتر آنان از تحصیل محروم گشته و چارهای جز روی آوردن به مشاغل کاذب و نظیر قاچاق کالا در مرزها و کارگری ندارند که با این وجود نیز از تیغ سیاستمداران و نیروهای وابسته به دولت دور نماندهاند و روزانه جوانان کُرد در این مرزها به خاطر بدست آوردن اندک معیشتی برای گذراندن زندگی بخور و نمیر خود کشته میشوند و هیچ کس هم در برابر این قتل عام و ژنوساید خود را مسئول نمیداند؟؟!!
از سویی دیگر کُردهای آواره شده که اغلب به شهرکهای حاشیه ارومیه کوچ میکنند در بدترین شرایط موجود به سر میبرند بطوریکه اگر به این شهرکها سفر کنید و از نزدیک آنرا ببینید مناطق کُردنشین آن کاملاً متمایز از مناطق ترکنشین آن میباشد تا جاییکه هنوز در اکثر محلههای کُردنشین این شهر آسفالتکاری نشده و شاهد حداقل کمترین پیشرفت و توسعهی امکانات شهری نیستیم، هر غریبهای بدانجا وارد شود گریهاش میگیرد.
در این شهرکها از فضای سبز هیچ خبری نیست و به مراتب بیشتر شبیه پادگانهای نظامی میباشند و گویی هر لحظه امکان جنگ وجود دارد. خیابانهای این شهرکها که آسفالت نشده میباشند در فصل بهار و پاییز و زمستان به علت بارش باران و برف مملو از گل و لای میباشند بطوریکه گذشتن از این خیبانها کاری بس دشوار میباشد.
در این مناطق اغلب از لوله کشی گاز خبری نیست و در فصل زمستان گاهی چند ماه مردم محروم این مناطق از نبود امکانات رفاحی رنج میبرند و همه اینها در مملکتی است که نامش \"جمهوری اسلامی ایران\" میباشد.
دولت نیز اکثراً کُردها را با دیدی منفی مبنی بر شهروند و هم وطنی بی لیاقت و ناکارآمد و نیز خاک و سرزمینمان ( کُردستان ) را با دیدی امنیتی نگریستهاند.
نهادهای امنیتی عملا مناطق معروف به شمال کردستان ایران را تبدیل به زندانی بزرگ برای شهروندان کُرد نموده است.
در این مناطق و حتی در داخل شهری نظیر ارومیه نیروهای رژیم بدون هیچ ابایی با نارنجک،آرپیچی و اسلحه به خانههای مردم حمله میکنند که در آخرین نمونه آن در شهرک ولی عصر ارومیه به بهانه واهی و در اثر حمله نیروهای کماندو رژیم ایران به یک منزل مسکونی،هریک از پدر و دختر خردسالش بیش از ۲۰ گلولهشلیک شدهکهبلافاصله جان سپردند!!
در این مناطق اجازه انتشار هیچ نشریه کُردی به کُردها داده نمیشود و هر گونه فعالیت هنری و سیاسی و اجتماعی جوانان کُرد اقدام علیه امنیت ملی تلقی میشود. در طول دو سال گذشته نزدیک به 4 مجله در این مناطق که به زبان کُردی و فارسی و با اجازه اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی فعالیت داشتند توقیف و اجازه فعالیت از آنان گرفته شده است که آخرین نمونه آن توقیف مجله چاند وابسته به انیستیتوی احمد خانی در شهر ارومیه بود.
همچنین روزنامهنگاران ،شخصیتهای سیاسی و اجتماعی و دانشجویان کُرد این مناطق به شدت تحت کنترل میباشند و اجازه هیچ گونه فعالیت فرهنگی و سیاسی حتی منطبق با قوانین جمهوری اسلامی ایران به آنان داده نمیشود و روزنامهنگاران کُرد به تندترین شیوه تحت کنترل نهادهای امنیتی میباشند و در اغلب اوقات این دانشجویان به بهانههای واهی همچون ارتباط با احزاب کُردستانی، اقدام علیه امنیت ملی، دامن زدن به مسائل قومی و... بازداشت،زندان و یا از دانشگاه اخراج میشوند.
و این در حالی است که در روزنامههای وابسته به رژیم مدام بر علیه رهبران و شخصیتها و حرکتهای سیاسی کُرد توهین و تاریخ کُردها را به تمسخر و توهین میگیرند که این توهینها به حدی رسیده است که طی نامهای چند شخصیت کُرد ارومیه عملا بر علیه این توهین و بی حرمتی مداوم به حرکتها موضع گرفتند و خواهان پایان دادن به این بی حرمتی به کُردها شدند.
تنها نهاد فرهنگی کُردها در شهر ارومیه که انیستیتوی احمد خانی میباشد به شیوهای هدفمند اعضای آن تحت فشار میباشند و بعضی از اعضای آن نظیر محینالدین امینی طراح صحنهانجمن سینمایی اندیشهاحمد خانی بعد از سپری کردن دورههای فیلمسازی ، کارگردان و مدیر انجمن سینمایی توسط وزارت اطلاعات دستگیر و زندانی شد که به ناچار مجبور به ترک وطن گردید.
در چنین شرایط اسفباری و در سرزمینی که حکومتی مستبد بر آن حاکم است، تفرقه افکنی رژیم میان ملیتهای شهر ارومیه با یک حمایت از یک سری از نیروهای مزدور، سعی در تنش و برافروختن جنگ مابین ملیتی در این مناطق دارد.که نمونه بارز و قابل تامل آن گفته های مسئولان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و همچنین سخنان آیت الله غلامرضا حسنی نماینده خامنه ای در شهر ارومیه میباشد که وجود کُردها را در استان آذربایجان غربی انکار و کُردها را اشرار و یاغی مینامد.
اگر همه موارد یاد شده را نادیده بگیرم، وضعیت آموزش و پرورش منطقه و بخصوص نبود مدارس و دبیرستانهای با استانداردهای بین اللملی و حتی سطح ایران چیزی قابل انکار و واقعی میباشد.در کیله مناطق اطراف ارومیه که عمدتا محل زندگی کُردها میباشد از نبود دبیرستان و مراکز آموزشی در رنج میباشند و رژیم نیز پس از 33سال از پیروزی انقلاب ملل ایران هیچ اهمیتی به این مناطق نمی دهد.در تمام بخش سلیوانا که از سه دهستان مرگور، ترگور و دشت تشکیل میشود تنها سه دبیرستان دخترانه وجود دارد که این دبیرستانها نیز بیشتر با هزینه خیرین مدرسه ساز منطقه ایجاد شده اند و نکته قابل تامل اینکه با وجود تحصیلکردگان فراوانی که با هر بدبختی و خون دل توانسته اند مقاطع دانشگاهی را پشت سر بگذرانند، اکثر معلمین این مناطق از غیر بومی ها میباشند که اغلب از شهرستانهای میاندوآب و...میباشند و این در حالی است که جوانان این خطه بیشتر از مردم هر نقطه دیگر به کار احتیاج دارند. وضعیت دبیرستانهای پسرانه نیز چیزی بهتر از دبیرستانهای دخترانه نمی باشد.بطوریکه در تمام این مناطق کمتر از پنج دبیرستان پسرانه وجود دارد که در برخی موارد جهت درس خواندن در دبیرستان و استفاده از امکانات و مزایای آموزشی و همچنین خوابگاه باید دانش آموزان به عضویت در نهاد بسیج دانش آموزی تن دهند که این خود یکی از دلایل عمده ترک تحصیل دانش آموزان در این مناطق میباشد.
مردم باقی مانده نیز که از طریق کشاورزی و دامداری امرار معاش می نمایند وضعیتی بهتر از سایر توده های مردم ندارند و هر بار به بهانه ای مورد هجوم نیروهای دولتی قرار میگیرند. دامداران این مناطق که اغلب در اواخر بهار به خاطر اتمام چراگاه به ناچار به نقاط مرزی به ایران و ترکیه و ایران و عراق کوچ می نمایند، در اغلب اوقات به بهانه های مختلف مورد هجوم نیروهای نظامی و حتی هواپیماهای دولتی ایران و ترکیه قرار میگیرند که در این حمله ها شمار زیادی از زنان و کودکان کُرد قربانی میشوند. در یکی از این حمله ها بیش از 7تن از دامداران روستای راژان که همگی زن و کودک بودند مورد کشتار و قتل عام قرار گرفتند و بیش از 20تن دیگر نیز قسمتی از بدن خود را از دست دادند و یا به شدت زخمی شدند و این در حالیست که رژیم ایران نه تنها هیچ عکس العملی به این جریان نداشت، بلکه صرفا آن را یک اشتباه حکومت ترکیه خواند!!
همچنین این وضعیت بحرانی به اینجا نیز خاتمه نمی یابد و فشار مضاعف پاسگاه های مرزی رژیم بر مردم این خطه و بخصوص دامدارن این ناحیه هر روز بیشتر و بیشتر میشود.نیروهای نظامی بدون هیچ اباهی مردم منطقه را در کوهستانها مورد هدف گلوله قرار میدهند که در بسیاری مواقع کودکان 15 و 16 ساله قربانی این نسل کشی میباشند.
در کوهستانها میدانها بزرگ مین ایجاد نموده اند که هر سال جان دهها انسان را میگیرد و دهها تن دیگر را نیز مجروح و یا قسمتی از بدن آنان را از آنها میگیرند و حکومت نیز حاضر به هیچ جبران مادی معنوی این شهروندان کُرد نمی باشد بلکه آنان را مورد بازجویی و...قرار میدهد.
رژیم ایران حتی با ایجا اختلاف در بین این توده های ستمدیده کردستان،آنان را به تفرقه و جنگ برادر کشی تشویق مینماید و گاهی با بخشیدن بخشی از مراتع یک روستا به روستای دیگر باعث ایجاد جنگ و نزاع بین دامدارن شده است.
در چند سال اخیر رژیم ایران با طرحی حتی به دامداران اجازه نمیدهد که بیش از 50تا 100 راس گوسفند نگهداری نمایند و بی گمان این طرح نظام تنها در جهت فلج کردن مردم این مناطق میباشد.
در چنین شرایط چه راه حلی میتواند برای مردم این مناطق مفید باشد؟
آیا مردم جز قدرت و توان خود دارای پشتیبان دیگر میباشند؟
چه کسی میتواند جواب این همه زجر و وحشیگری را بدهد؟
مدت نزدیک به 12 سال است که سد مخزنی شهرچای در۱۴کیلومتری غرب ارومیه به منظور استفاده کشاورزی وشرب شهر ارومیه احداث گردیده است. این سد جهت ذخیره آب رودخانه \"بهرهسور\" که از کوههای کردستان سرچشمه میگیرد احداث گردیده و به قول مسوولین اداره ابیاری ارومیه برای منطقه سیلوانا امتیازی جز زیبایی ندارد!!؟
این درحالیاست که بر اساس گفته مهندسان کُرد این مناطق احداث این سد در منطقه کنونی و نابودی روستاهای کُردنشین چیزی جز یک سیاست حساب شده از جانب سردمداران نظام جمهوری اسلامی نمیباشد، زیرا اگر این سد در دره بره سور احداث میشد علاوه بر آبادانی زمینهای مناطق دشت راژان، مرگور، ترگور هیچ خرابی برجای نمیگذاشت و برعکس مجوب آبادانی بیشتر منطقه میشد. اما با سیاست مغرضانه کاربهدستان رژیم و نیت شوم آنان متاسفانه این سد در جایی که نباید ساخته میشد، ساخته شد و موجب تغیری بنیادین در منطقه شده است.
البته نیت دولت از احداث این سد و سدهای نظیر آن در منطقه برکسی پوشیده
نیست که هدف اصلی دولت تغییر دمگرافی تاریخی این مناطق کُردستان میباشد، ولی ۵ روستای کُردنشین میراوا، زریخان، دوله پسان، هلوری وخری بر اثر احداث سد نوشان(شهرچای) بالکل زیر آب رفته و ویران شده است. همچنین بر اثر احداث این سد بخشی از زمینهای سیلوانا نیز به زیر آب رفته و پروسه شهر شدن سیلوانا نیز پس از سالها منتفی گردیده است.
زمینهایی که سالهای سال مردم کُرد مظلوم این دیار، آن را با آه و خون خویش آبیاری کردهاند، امروزه توسط اداره منابع طبیعی یکی پس از دیگری به نام مرتع و به کام سرمایه داران غیربومی منطقه تصرف میشود. زمینهای با ارزشی که میتوانند پتانسیلهای بزرگی برای گردشگری و اقتصاد مناطق کُردنشین باشند. در ضمن راه ارتباطی ارومیه- مرگور نیز نابود و یک راه کوهستانی احداث شده که درفصل زمستان تقریبا غیر قابل استفاده میباشد و تنها نامی که میتوان بر این راه نهاد \"راه مرگ\"است.
خانههای روستایی وزمینهای مردم روستاهای فوق باالاجبار وبا قیمت ناچیز تصاحب شده و یا به بهانه حریم جاده مابقی زمینهای باقی مانده را تصاحب و آنها را دربدر و آواره مناطق حاشیهای ارومیه و روستاهای اطراف آن نموده است. البته بارها ازطرف مسوولین ذیربط همچون بخشدار سیلوانا، فرمانداری ارومیه و حتی استاندار (میرلوحی و قربانی) قول برای واگذاری زمین فروشی برای احداث روستا و شهرک در منطقه جهت دسترسی روستاییان به زمینهای باقیمانده داده شده ولی تاکنون هیچ یک جامه عمل نپوشیده است و مردم نیز این واقعیت دردناک را میدانند که در خطر یک ژینوساید قرار دارند.
مردم مظلوم این روستاها که درآمدی جز کشاورزی و دامداری ندارند امروز آواره و مستاصل میباشند. با احداث سد نوشان که میبایست مایه آبادانی هر چه بیشتر منطقه بود محرومیت و مظلومیت بیش از پیش سایه تاریک خود را بر سر منطقه مظلوم سیلوانا کشیده است. سدی که حتی جوانان منطقه حق کارگری کردن را نیز درآن نداشتند!!؟
این روند حتی به اینجا هم تمام نشده است و در سراسر این مناطق یعنی از نواحی ماکو تا نقده هم اکنون دهها سد دیگر در دست احداث میباشند و بر این اساس نزدیک به 145 روستای کُردنشین در سراسر این نواحی برای همیشه نابود خواهند شد.
پروژه سدهایی همچون براندز،نازلو، بهیک، قنبری، کوتول و... همگی بیانگر نابودی بخش بزرگی از روستاهای کُردنشینی و تغییری بنیادین در این نواحی است که سیمای مردم نگاری را بر هم خواهد زد.
کودکان بیشتر آنان از تحصیل محروم گشته و چارهای جز روی آوردن به مشاغل کاذب و نظیر قاچاق کالا در مرزها و کارگری ندارند که با این وجود نیز از تیغ سیاستمداران و نیروهای وابسته به دولت دور نماندهاند و روزانه جوانان کُرد در این مرزها به خاطر بدست آوردن اندک معیشتی برای گذراندن زندگی بخور و نمیر خود کشته میشوند و هیچ کس هم در برابر این قتل عام و ژنوساید خود را مسئول نمیداند؟؟!!
از سویی دیگر کُردهای آواره شده که اغلب به شهرکهای حاشیه ارومیه کوچ میکنند در بدترین شرایط موجود به سر میبرند بطوریکه اگر به این شهرکها سفر کنید و از نزدیک آنرا ببینید مناطق کُردنشین آن کاملاً متمایز از مناطق ترکنشین آن میباشد تا جاییکه هنوز در اکثر محلههای کُردنشین این شهر آسفالتکاری نشده و شاهد حداقل کمترین پیشرفت و توسعهی امکانات شهری نیستیم، هر غریبهای بدانجا وارد شود گریهاش میگیرد.
در این شهرکها از فضای سبز هیچ خبری نیست و به مراتب بیشتر شبیه پادگانهای نظامی میباشند و گویی هر لحظه امکان جنگ وجود دارد. خیابانهای این شهرکها که آسفالت نشده میباشند در فصل بهار و پاییز و زمستان به علت بارش باران و برف مملو از گل و لای میباشند بطوریکه گذشتن از این خیبانها کاری بس دشوار میباشد.
در این مناطق اغلب از لوله کشی گاز خبری نیست و در فصل زمستان گاهی چند ماه مردم محروم این مناطق از نبود امکانات رفاحی رنج میبرند و همه اینها در مملکتی است که نامش \"جمهوری اسلامی ایران\" میباشد.
دولت نیز اکثراً کُردها را با دیدی منفی مبنی بر شهروند و هم وطنی بی لیاقت و ناکارآمد و نیز خاک و سرزمینمان ( کُردستان ) را با دیدی امنیتی نگریستهاند.
نهادهای امنیتی عملا مناطق معروف به شمال کردستان ایران را تبدیل به زندانی بزرگ برای شهروندان کُرد نموده است.
در این مناطق و حتی در داخل شهری نظیر ارومیه نیروهای رژیم بدون هیچ ابایی با نارنجک،آرپیچی و اسلحه به خانههای مردم حمله میکنند که در آخرین نمونه آن در شهرک ولی عصر ارومیه به بهانه واهی و در اثر حمله نیروهای کماندو رژیم ایران به یک منزل مسکونی،هریک از پدر و دختر خردسالش بیش از ۲۰ گلولهشلیک شدهکهبلافاصله جان سپردند!!
در این مناطق اجازه انتشار هیچ نشریه کُردی به کُردها داده نمیشود و هر گونه فعالیت هنری و سیاسی و اجتماعی جوانان کُرد اقدام علیه امنیت ملی تلقی میشود. در طول دو سال گذشته نزدیک به 4 مجله در این مناطق که به زبان کُردی و فارسی و با اجازه اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی فعالیت داشتند توقیف و اجازه فعالیت از آنان گرفته شده است که آخرین نمونه آن توقیف مجله چاند وابسته به انیستیتوی احمد خانی در شهر ارومیه بود.
همچنین روزنامهنگاران ،شخصیتهای سیاسی و اجتماعی و دانشجویان کُرد این مناطق به شدت تحت کنترل میباشند و اجازه هیچ گونه فعالیت فرهنگی و سیاسی حتی منطبق با قوانین جمهوری اسلامی ایران به آنان داده نمیشود و روزنامهنگاران کُرد به تندترین شیوه تحت کنترل نهادهای امنیتی میباشند و در اغلب اوقات این دانشجویان به بهانههای واهی همچون ارتباط با احزاب کُردستانی، اقدام علیه امنیت ملی، دامن زدن به مسائل قومی و... بازداشت،زندان و یا از دانشگاه اخراج میشوند.
و این در حالی است که در روزنامههای وابسته به رژیم مدام بر علیه رهبران و شخصیتها و حرکتهای سیاسی کُرد توهین و تاریخ کُردها را به تمسخر و توهین میگیرند که این توهینها به حدی رسیده است که طی نامهای چند شخصیت کُرد ارومیه عملا بر علیه این توهین و بی حرمتی مداوم به حرکتها موضع گرفتند و خواهان پایان دادن به این بی حرمتی به کُردها شدند.
تنها نهاد فرهنگی کُردها در شهر ارومیه که انیستیتوی احمد خانی میباشد به شیوهای هدفمند اعضای آن تحت فشار میباشند و بعضی از اعضای آن نظیر محینالدین امینی طراح صحنهانجمن سینمایی اندیشهاحمد خانی بعد از سپری کردن دورههای فیلمسازی ، کارگردان و مدیر انجمن سینمایی توسط وزارت اطلاعات دستگیر و زندانی شد که به ناچار مجبور به ترک وطن گردید.
در چنین شرایط اسفباری و در سرزمینی که حکومتی مستبد بر آن حاکم است، تفرقه افکنی رژیم میان ملیتهای شهر ارومیه با یک حمایت از یک سری از نیروهای مزدور، سعی در تنش و برافروختن جنگ مابین ملیتی در این مناطق دارد.که نمونه بارز و قابل تامل آن گفته های مسئولان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و همچنین سخنان آیت الله غلامرضا حسنی نماینده خامنه ای در شهر ارومیه میباشد که وجود کُردها را در استان آذربایجان غربی انکار و کُردها را اشرار و یاغی مینامد.
اگر همه موارد یاد شده را نادیده بگیرم، وضعیت آموزش و پرورش منطقه و بخصوص نبود مدارس و دبیرستانهای با استانداردهای بین اللملی و حتی سطح ایران چیزی قابل انکار و واقعی میباشد.در کیله مناطق اطراف ارومیه که عمدتا محل زندگی کُردها میباشد از نبود دبیرستان و مراکز آموزشی در رنج میباشند و رژیم نیز پس از 33سال از پیروزی انقلاب ملل ایران هیچ اهمیتی به این مناطق نمی دهد.در تمام بخش سلیوانا که از سه دهستان مرگور، ترگور و دشت تشکیل میشود تنها سه دبیرستان دخترانه وجود دارد که این دبیرستانها نیز بیشتر با هزینه خیرین مدرسه ساز منطقه ایجاد شده اند و نکته قابل تامل اینکه با وجود تحصیلکردگان فراوانی که با هر بدبختی و خون دل توانسته اند مقاطع دانشگاهی را پشت سر بگذرانند، اکثر معلمین این مناطق از غیر بومی ها میباشند که اغلب از شهرستانهای میاندوآب و...میباشند و این در حالی است که جوانان این خطه بیشتر از مردم هر نقطه دیگر به کار احتیاج دارند. وضعیت دبیرستانهای پسرانه نیز چیزی بهتر از دبیرستانهای دخترانه نمی باشد.بطوریکه در تمام این مناطق کمتر از پنج دبیرستان پسرانه وجود دارد که در برخی موارد جهت درس خواندن در دبیرستان و استفاده از امکانات و مزایای آموزشی و همچنین خوابگاه باید دانش آموزان به عضویت در نهاد بسیج دانش آموزی تن دهند که این خود یکی از دلایل عمده ترک تحصیل دانش آموزان در این مناطق میباشد.
مردم باقی مانده نیز که از طریق کشاورزی و دامداری امرار معاش می نمایند وضعیتی بهتر از سایر توده های مردم ندارند و هر بار به بهانه ای مورد هجوم نیروهای دولتی قرار میگیرند. دامداران این مناطق که اغلب در اواخر بهار به خاطر اتمام چراگاه به ناچار به نقاط مرزی به ایران و ترکیه و ایران و عراق کوچ می نمایند، در اغلب اوقات به بهانه های مختلف مورد هجوم نیروهای نظامی و حتی هواپیماهای دولتی ایران و ترکیه قرار میگیرند که در این حمله ها شمار زیادی از زنان و کودکان کُرد قربانی میشوند. در یکی از این حمله ها بیش از 7تن از دامداران روستای راژان که همگی زن و کودک بودند مورد کشتار و قتل عام قرار گرفتند و بیش از 20تن دیگر نیز قسمتی از بدن خود را از دست دادند و یا به شدت زخمی شدند و این در حالیست که رژیم ایران نه تنها هیچ عکس العملی به این جریان نداشت، بلکه صرفا آن را یک اشتباه حکومت ترکیه خواند!!
همچنین این وضعیت بحرانی به اینجا نیز خاتمه نمی یابد و فشار مضاعف پاسگاه های مرزی رژیم بر مردم این خطه و بخصوص دامدارن این ناحیه هر روز بیشتر و بیشتر میشود.نیروهای نظامی بدون هیچ اباهی مردم منطقه را در کوهستانها مورد هدف گلوله قرار میدهند که در بسیاری مواقع کودکان 15 و 16 ساله قربانی این نسل کشی میباشند.
در کوهستانها میدانها بزرگ مین ایجاد نموده اند که هر سال جان دهها انسان را میگیرد و دهها تن دیگر را نیز مجروح و یا قسمتی از بدن آنان را از آنها میگیرند و حکومت نیز حاضر به هیچ جبران مادی معنوی این شهروندان کُرد نمی باشد بلکه آنان را مورد بازجویی و...قرار میدهد.
رژیم ایران حتی با ایجا اختلاف در بین این توده های ستمدیده کردستان،آنان را به تفرقه و جنگ برادر کشی تشویق مینماید و گاهی با بخشیدن بخشی از مراتع یک روستا به روستای دیگر باعث ایجاد جنگ و نزاع بین دامدارن شده است.
در چند سال اخیر رژیم ایران با طرحی حتی به دامداران اجازه نمیدهد که بیش از 50تا 100 راس گوسفند نگهداری نمایند و بی گمان این طرح نظام تنها در جهت فلج کردن مردم این مناطق میباشد.
در چنین شرایط چه راه حلی میتواند برای مردم این مناطق مفید باشد؟
آیا مردم جز قدرت و توان خود دارای پشتیبان دیگر میباشند؟
چه کسی میتواند جواب این همه زجر و وحشیگری را بدهد؟