زندانی بودن یعنی انتظار و انتظار و انتظار

19:49 - 15 دی 1402
هیرو قدیمی

هیرو قدیمی

من زندانی بوده‌ام و بهتر از هر فرد دیگری از اتفاقاتی که در این‌جور مکان‌ها می‌افتد باخبرم، باور نمی‌کنید زندگی در زندان چقدر می‌تواند حوصله سربر باشد و باور نمی‌کنید اگر بشنوید تمام زندانی‌ها فقط در حال انتظار کشیدن هستند. انتظار برای فرا رسیدن زمان دادگاه، انتظار برای تمام شدن مدت حبس، انتظار برای هواخوری، انتظار برای دادگاه تجدیدنظر، انتظار برای فرا رسیدن زمان ملاقات و ملاقات و ملاقاتی کە من نداشتم، ممنوع التماس و ممنوع الملاقات...

زندانی بودن یعنی چیزهایی که معمولا نمی‌شنوید ، زندان پر است از خشونت‌های احمقانه.

 در زندان خبری از رسیدگی پزشکی نیست، با وجود اینکه زندانی‌ها پس از دستگیر شدن باید در روزهای ابتدایی حبس را در جایی بە نام قرنطینە بگذرانند تا اگر مریضی چیزی دارند درمان شوند ولی باور کنید هیچ دکتری زندانی را معاینە نمی‌کند، در زندان تا نمیری خبری از پزشک نیست. اگر بتوانی نگهبان را قانع کنی تا پیش پرستارِ زندان بروی در بهترین حالت به تو می‌گوید که بیشتر آب بنوش، فرقی نمی‌کند سکته کرده باشی یا تشنج، تا واقعا در وضعیت اضطراری نباشی کسی حرف‌هایت را جدی نمی‌گیرد.

به نظر من زندان پر است از آدم‌های معمولی، که فقط به خاطر شرایط محیطی که در آن هستند مجبورند خشن و خطرناک به نظر برسند. آن‌ها مجبورند برای محافظت از خود هیچ نشانه‌ای از وجود احساسات در قلبشان بروز ندهند، زندان به تو یاد می‌دهد اگر می‌خواهی بتوانی ادامە دهی باید سرت به کار خودت باشد.

کسانی که مانند من تجربه بازداشت و بازجویی شدنهای پی در پی را داشتەاند ، می‌دانند یکی از تمهیدات بازجویان ایجاد احساس گناه یا عذاب وجدان در متهم نسبت به عقاید و باورها و مطالبات شان است. شیوەای از جنگ روانی برای خلع سلاح مکانیسم‌های دفاعی، برانگیختن احساس گناه، به طوری کە بە نفرت از خود دامن میزند و به خودخوری و خودویرانگی منجر می‌شود، که شکلی از شکنجه روانی به دست خویش است. نمونەی بارز آن برای خودم پخش کردن فیلم و عکسهای استوریهای دختـــرم در حین بازجویی روی یک صفحەی بزرگ بود کە ببین دخترت را بە چە روزی انداختەای، ببین در نبودت چە عذابی می‌کشد، ببین روح و روان دخترت را چگونە بە هم زدەای؟! ارزشش را داشت؟

البتە احساس گناه ریشه و عقبه فرهنگی و تربیتی در جامعه ما دارد و یک احساس آموخته شده است. از همان ابتدا در خانه و مدرسه چنان محکوم به خوب بودن و خطا نکردن و مثبت بودن هستی که خودت هم شک می‌کنی که انسانی یا قدیس  و فرشته! بسیاری از رنج‌ها، شکست‌ها و کم تجربگی‌ها، عدم اعتماد به نفس و ترس‌ها، تردیدها و نگرانی‌ها به دلیل همین احساس گناه است. اما چه بسا آنچه را گناه می‌نامیم همان تجربه ای است که آدمی باید از سر بگذراند تا رشد کند. میدانم برای دخترم آن روزها خیلی خیلی سخت بود ولی مطمئنم کە خیلی بە تجربیات او اضافە شد و خیلی هم از نظر عقلی رشد کرد، ما کامل به این جهان نیامدەایم، آمده‌ایم تا رو به کمال حرکت کنیم.

راز آفرینش و رمز تکامل در مکاشفه است. در کشف؛ هم روشنی هست و هم سیاهی، هم لغزش است و هم ارزش، هم غم هست و هم شادی، هم خواستن آزادی و برابری. اصلا انسان تنها موجودی نیست که آزادی می‌خواهد  و به همین دلیل تلاش می‌کند آن را بە دست بیاورد و تکامل یابد، خواستن آزادی و حقوق برابر نفی ارزش‌ها نیست، حق طبیعی هر انسان آزاداندیشی است. خواستن حقوق برابر زمینەی پرورش نسل‌های بعد از ما هم است، این کار نافرمانی نیست بلکە خواستەی برحق هر انسانی در زندگیست.

اگر من از کارهای انسان دوستانەام احساس گناه و ندامت کنم پس باید انسان بودنم را هم انکار کنم،گاهی شکست نه پل پیروزی که خود پیروزیست!

آنگاه که شکست راهی به شکوفایی می‌گشاید و آدمی را از سرخوردگی به خودبودگی می‌رساند. به راهی که رستگاری‌اش در آن نهفته. گاهی باختن، تاخت زدن موفقیت با فردیت است. خود را یافتن و آنگاه از خُرد شدن به خودشکوفایی رسیدن.

آدم هر کاری می‌کند نمی‌تواند از خودش فرار کند و تمایلات درونی به شکل ناخودآگاه متجلی می‌شود، به قول مولوی:

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش

بازجوید روزگار وصل خویش

کارهای انسان دوستانە و کمک بە همنوع تلاش برای خودسازی است و گاهی بهای خود ویرانگریست!

نظر نویسنده بازتاب دیدگاه آژانس خبررسانی کُردپا نمی‌باشد.